در این سخنرانیها، شبهای قدر و نوروز بهعنوان نقطه آغاز یک زندگی تازه تصویر شدند؛ لحظاتی که سرنوشت انسان دگرگون میشود. سخن از کربلا بود؛ جایی که دعا و نماز بیدرنگ پذیرفته میشوند و گناهان فرو میریزند. تأکید شد که راز رسیدن به حال خوب، عمل صالح و تغییر واقعی در مسیر زندگی است. این محافل الهامبخش ما را به بازگشتی نو، شروعی متفاوت و سالی پر از نور و معنویت فرا میخوانند
* همزمانی حلول سال نو و شب قدر، تقدیری نو و فرصتی برای استیناف زندگی [01:12]
* کربلا، محراب عروج نماز، بی هیچ شرط و واسطهای! [07:40]
* "غُفِرَتْ ذُنُوبُكَ"، کمترین و عام ترین سوغاتی کربلا، بخشوده شدن گناهان است و تولدی از نو... [11:47]
* کربلا در رمضان، یعنی برگ ریزان گناهان از تن طوفان زده زائران! [15:49]
* مشایعت زائران امام حسین علیه السلام توسط ملائک، از مبدا حرکت تا معاد! [19:13]
* وصیت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ؛ نقشه راهی برای سال نو، حال نو و آغاز از نو! [23:18]
* خاکروبی خانه دل از کینه های قدیمی، نخستین شرط برای استجابت احسن الحال [27:21]
* وصایای امیرالمؤمنین علی علیهالسلام؛ برنامهای برای زندگی نو در سال نو [29:39]
* روضه؛ شبی که عالم یتیم شد!..عرقِ مرگ بر پیشانی مولا و شکستن کمر دنیا از این افسوس بی انتها... [34:28]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا القاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی.
امروز، روز اول فروردین سال ۱۴۰۳ هجری شمسی است؛ روز ابتدایی سال جدید ما ایرانیان. از طرفی هم امشب، شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، شب قدر است. سال معنوی، سال ملکوتی با شب قدر آغاز میشود. شب قدر تمام توضیح و برنامه یک ساله ما را تنظیم میکند. در سه مرحله: شب نوزدهم، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم. به تعبیری، شب نوزدهم برش میزند، شب بیست و یکم نهایی میکند و شب بیست و سوم امضا و تنفیذ میکند. در این سه مرحله، تقدیرات ما تنظیم میشود. سال جدیدمان را با تقدیرات شب بیست و سوم شروع میکنیم. امسال، این دو تاریخ یکی شدهاند؛ منطبق شدهاند. از نظر شمسیِ دنیایی و ظاهری، آغاز سال جدید را تجربه میکنیم و از جهت زمانی، با تقدیراتمان مصادف شده است.
سال جدید، یک برنامه جدید میطلبد، یک کار جدید. اگر این برنامه جدید و کار جدید بیاید، حال جدید میآورد. اگر میخواهیم حالمان خوب شود، حالمان عوض شود، «حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال» بشود، این حال خوب، این حال جدید، کار جدید میخواهد. نمیشود همان مدلی که سال گذشته را گذراندیم، بگذرانیم؛ همان مدل باشیم، همان کارها را بکنیم و توقع داشته باشیم که حالمان بهتر و زندگیمان بهتر شود. باید یک تغییری در رفتارمان، در کارمان، در برنامههایمان ایجاد شود تا حس و حال ما در طول سال... وقتی روزمان نو میشود، باید کار ما هم نو شود، باید برنامههایمان نو شود، باید تصمیم بگیریم یک مدل دیگهای باشیم، متفاوت از آنچه پارسال بودیم و پارسال.
شب نوزدهم اینجا عرض شد خدمت عزیزانی که تشریف داشتند، جدای از اینکه شب قدر این شکلی است، زیارت کربلا هم این مدلی است. زیارت کربلا هم آدم را نو میکند، آدم را جدید میکند، پاک میکند. پروندههای آدم را، حسابهای قبلی، حسابهای تسویه نشده و بدهیها، این مشکلات و کم و کسریها را جبران میکند و درست میکند. روایات متعددی داریم از اهل بیت (علیهمالسلام) خطاب به کسی که زیارت کربلا میرود که وقتی کربلا رفتی، "برایت" خودت یک برنامه جدید داشته باشی، کارهایت را از نو شروع کنی. "فاستأنف العمل"؛ استیناف یعنی از نو، بازنگری. کمیته استیناف میگویند، شنیدهاید؟ کمیته بازنگری. میگویند تو اعمالت بازنگری کن. ملائکه به زائری که آمده زیارت امام حسین (علیهالسلام) خطاب میکنند که: «پاک شد آن چیزهایی که تا به حال داشتی، درست شد. از این به بعد بازنگری کن. "فاستأنف العمل"؛ عملت را از نو شروع کن.»
یعنی دوباره از فردا صبح همان مدلی که هفته پیش گذراندی، یک کم غذایت دیر میشد، یک کم غذایت شور میشد، یک کم بچهات سر و صدا میکرد و نمیگذاشت بخوابی... [حالا اینها خطاب به خودم است.] عصبانی میشدی، داد و بیداد میکردی. خب، آمدی کربلا، پاک شد، درست شد. البته حق الناس که خب بحثش جداست. بار گناهانت سبک شد، پاک شد. برگشتی، دوباره شروع کن. همان برنامهها؟ نه اینکه دوباره شروع کن، معنایش این نیست که همانهایی که تا به حال داشتی، دوباره شروع کنی. معلوم است که این نیست. معنایش این است که از نو شروع کن، از نو بساز. تو الان یک آدم دیگری هستی. خیلیها دنبال این موقعیت و یک بهانه و یک شرایط و یک فرصتاند، عوض بشوند، از نو شروع کنند، ورق برگردانند. گره میزنیم به بعضی کارها و بعضی چیزها. مثلاً: «ازدواج کنم، برنامهام را عوض میکنم. دانشگاه قبول بشوم، این ریتم زندگیام را عوض میکنم. ساعت خوابم را تنظیم میکنم. تو گوشی رفتنم را، فیلم دیدنم را، رفاقتهایم را...» اینها را «از فلان موقع درست میکنم، فلان وقت درستش میکنم.» آن وقتی که وقتش است برای اینکه آدم همه اینها را از نو شروع کند و بسازد: یکی شب قدر، یکیاش زیارت امام حسین (علیهالسلام). البته حسب ظاهر برای خیلی از ماها، سال جدید است. تو سال جدید، برنامه... این سه تا امسال، خصوصاً برای ماهایی که این لطف خدا در حقمان شده که مهمان امام حسین (علیهالسلام) بشویم.
چند تا روایت برایتان بخوانم. روایت اول از امام صادق (علیهالسلام). شعیب عقرقوفی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) میگوید: «از حضرت پرسیدم که کسی که برود زیارت حسین بن علی (علیهالسلام) چه ثوابی دارد، چه اجری دارد؟» حضرت فرمودند که: «کسی که میرود کربلا، نماز بخواند کنار امام حسین، نمازش قبول میشود.» فضیلتش این است که وقتهای دیگر و جاهای دیگر معلوم نیست قبول شود. خیلی از نمازها میرود بالا، مچاله میشود و دوباره برمیگردد. یک کم وقت نماز دیر شود، تو روایت دارد مثل یک پیراهن مچاله میکند. یک آقایی بود نمازش که تمام میشد، میدوید میآمد کنار... [روایت داریم نماز مچاله میشود و میخورد تو سر.] «جا به جا میشوم که آمد پایین تو سرم نخورد، بغلم بخورد.» [داستان آنور هم برود تو سرش میخورد.] ملائکه... [یا امام صادق (علیهالسلام)، دستشان را پر از خاک کردند، بعد انگشتها را باز کردند، از کنار انگشتانشان همینجور خاک ریخت. یک کمی کف دستشان خاک ماند.] فرمودند: «از نماز، اکثر نماز میریزد پایین، بالا نمیرود. از یک نماز ممکن است همینقدر بالا برود آن هم به خاطر حضور قلبش.» حضور قلب داشته باشد، همینقدرش میماند برایش. همینقدر بالا میرود. یک جورهایی میشود گفت اصل در نمازهای ما بر عدم قبولی است. البته از فضل و رحمت خدا ناامید نیستیم. این ربطی به فضل خدا ندارد که نمازهای ما قبول نمیشود، برمیگردد به کم و کسریهای ما.
امام سجاد (علیهالسلام) نماز میخواندند. در حین نماز، عبای مبارکشان از روی دوششان از یک طرف افتاد. گاهی دمای کولر را تو نماز جا به جا میکنیم، تلویزیون را خاموش میکنیم، تلفن جواب میدهیم. به ذهن مبارکش نرسید این کارها را انجام دهد. عبای حضرت افتاد از... بیاعتنایی. نماز تمام شد. گفتند: «آقا جان، تو نماز عبایتان افتاد، چرا جمع نکردید؟» فرمود: «شماها مثل اینکه خبر ندارید من در برابر چه بزرگی تو نماز ایستادهام. عزت و عظمت او و در محضر او بودن به من اجازه نداد، عبا را مرتب کنم تو نماز.» راوی میگوید: برگشتم گفتم: «آقا، اگه به این باشد که پس نمازهای ما کلاً هیچ، نمازهای ما گیرمان نمیآید.» پاسخ حضرت چی بود؟ فرمود: «خواهش میکنم، تعارف و این نافله جبرانش... خدا لطف کرده. نافله را گذاشته برای اینکه کم و کسری نمازتان را...» برعکس، وقتهای دیگر با نافله و حضور قلب و اول وقت و با این چیزا یک دو رکعتی از ما بالا میرود. اما خدا به زائر امام حسین (علیهالسلام) لطف کرده هرچی نماز تو حرم و کنار قبر امام حسین بخواند، بدون حضور قلب، بدون اول وقت، قبول میشود. «بالاتر اینکه فرمود دو رکعت نماز قبول کسی داشته باشد، خدا جهنم نمیبره.» این لطف خداست. به زائر فرمود: «ما صلی عنده احد صلاته.» هیچکس؛ "احد" نه شیعه، نه مخلص... هرکی کنار قبر حسین دو رکعت نماز بخونه، "قبله الله منه". خدا ازش قبول میکنه.
دیگه چی؟ «ولا دعا عنده احد دعوته.» هرکی کنار قبر امام حسین دعا کنه، دعا هم کلی داستان داره. از هر دهانی هر دعایی بالا نمیره. شرایط داره، اجابت دعا، وقت دعا. همه این شرایط ملغا میشه، دیگه به چیز دیگه کار نداره. آنی که بعضی اهل معرفت از بعضی نقل میکردند، گفته بود که ملائکه تسویه حساب آمدند شب اول قبر. اعمالش را بررسی کردند. «تدریس میکردم، تدریس میکردی. شاگردات میآمدند دم دستگاه پیدا کنی، محیط پیدا... مسجد میرفتم، نمیدانم امام جماعت بودم.» هر چیز. «ما را یک گیری دادید.» ورق زدند. رسید به زیارت امام حسین. «کربلا رفتی؟» گفتم: «آره.» میگفت: «من با یک حالی گفتم که خب این هم که میخواهین ردش کنید. زیارت قم هم که قبول نیست.» گفت: «[انجام دادم.] همان نیتی که تو بقیه داشتم، همان حال و احوالی که تو بقیه داشتم، تو این هم...» خدا به ما دستور داده در مورد امام حسین خیلی بررسی و وارسی نکند. اینجا خیلی سختگیری... «کربلا آمدی، قبوله. نماز کربلا خواندی، قبوله. دعا کردی، قبوله.» خیلی از این شرایط آداب را رعایت نکنیم و بیپروا عمل کنیم، به این معنا نیست. نمیخواهد ما را بیپروا کند. عظمت کربلاست.
دیگه چی میشه؟ هر دعایی کنه اجابت میشه. زدنی آقا یکم بیشتر بگیر در مورد کربلا. فرمود: «یا شعیب، ای شعیب ما، یُقال لزائر الحسین بن علی، کمترین چیزی که به زائر گفته میشه، یعنی عمومیترین، یعنی سادهترین، یعنی دمدستیترین...» دم دستیترین چیزی که نصیب زائر میشه؛ به همه میدن. همگانی. افطاریهای حرم، آن دوغ و خرما که هرکی نشسته بهش... افطاریهای چربتری هم داره، آن به بعضیهای دیگر میدَن. عمومی؛ بعضی وقتا خرما هم دم در گذاشتند. برای همه، همه میدن. حتی آنهایی که تو صحن نماز هم نخوندند، روزه هم نیستند، تو صحن هم نبودند، به آن... به همه، همه، همیشه و همه وقت هست. آن کمترین چیزی که به همه زائران امام حسین میدهند این است که بهش گفته میشه: «غُفرَ لَکَ»، «بخشیده شد گناهانت. بخشیدند یا [عبادالله]. بنده خدا بخشیده شدی، "فَاسْتَأنِفِ الْعَمَلَ"»، از نو شروع کن. همه، یعنی اصلاً نمیخواهد امام صادق... یه لحظه به ذهنت میآید آخه من؟ آخه اینطور؟ آخه من که آنطور نبودم. به همه.
"فاستأنف العمل" مال چند تا روایت تو این زمینه داره، روایتهای بسیار زیبای... هر کدامش دری از... امام صادق (علیهالسلام) سؤال کرد: «آقا کی برم زیارت قبر اباعبدالله؟ چه وقتی بهتره؟» «همیشه برید، هر وقت خواستی. بر دوشنبه است، سه شنبه است. هر ماه، ماه بعد واست جور کنه. شب عید هم جور کنه. تابستان هم جور کنه.» زیارت، بهترین است. هرکی هم بیشتر بره، بیشتر گیرش میآید. هر کی کمتر بره، کمتر گیرش میآید. بعد فرمود: «تو اوقات خوب برو، برو زیارت. اعمال صالحه آنجا، تو آن وقت، مضاعف و... آن وقتیه که ملائکه برای زیارت هبوط میکنند.» ماه رمضان هم خوبه برم؟ فرمود: «اگه کسی ماه رمضان بره زیارت حسین "خاشعاً محتسباً مستقلاً مستغفراً..."» آیا دلشکسته، با استغفار، بندگی، با حال دعا... «تو یکی از این سه تا شب، این سه تا شب: یا شب اول ماه، یا شب نیمه ماه، یا شب آخر ماه؛ شبهای قدر، یکی از این سه تا اگر بره، همه گناهها و خطاهاش میریزه.» آنجوری که باد طوفانی میزنه برگای درخت را میکند، گناههای اینجور طوفان میخوره. «حتی انه یکون من ذنوبه، یک طوری از گناهها پاک میشه که هیئت یوم ولدته.» مثل بچه که همین الان مادر به دنیا... بچه چقدر نازه؟ بچه که تازه به دنیا آمده چقدر دوستداشتنی؟ چقدر پاکه؟ بیشینه، پیله است، بیآلایش. «زائر حسین و کان له مع ذالک من الاجر، تازه این جدا از اجریه که بهش میدن.» اجر کسی را میدَن که همان سال حج رفته، همان سال عمره رفته و دو تا ملک هم از آسمون صدا میزنند که همه موجودات میشنوند، غیر از آدمیزاد و جن. جن و انس، همه موجودات عالم میشنوند که این دو تا ملک یکیشون یک چیز میگه، یکیشون یک چیز دیگه میگه.
ملک اول به زائر حسین (علیهالسلام) میگه: «ای بنده خدا، پاک شدی، "فاستأنف العمل"، از نو شروع کن.» اون یکی ملک بهش میگه: «ای بنده خدا، احسنت، آفرین بنده خدا، باریکلا! "فابشر بمغفرة من الله و فضل"، خوشحال باش که مغفرت و فضل خدا شامل تویه.» تو یک روایت دیگه داره: کسی که از خونش میاد بیرون، میخواد بیاد زیارت امام حسین (علیهالسلام)، میرسه به فرات، غسل میکنه. همین شیر آبی که حالا هست دیگه. حسینیهها و هتلها و حتی جاهایی که برای دوش گرفتن اطراف حرم گذاشتن. همه اینها آب فرات. این غسل زیارت را که انجام میده، «کَتَبَه اللهُ مِنَ الْمُفْلِحینَ»، خدا اینو جزو عاقبت به خیرها مینویسه. «فَاِذا سَلَّمَ عَلی اَبی عبدِاللهِ، سلام که میده به امام حسین، کُتِبَ مِنَ الفٰائِزینَ»، از فائزین اسمش نوشته میشه. فائزین کیا بودند؟ سلام میده به امام حسین، اینطور میشه. نمازش که تمام میشه، زیارت میکنه. نمازش که تمام میشه، «اعطاه ملک...» چه خبره اینجا تو اسمون کربلا؟ چشم من نمیبینه. یک فرشته میاد کنارش، صدا میزنه، میگه: «إن رسول الله السلام، پیغمبر اکرم بهت سلام گفت. بهت بگم: أمَّا ذُنُوبُکَ فَقَدْ غُفِرَتْ لَکَ، گناهات بخشیده شد، "فاستأنف العمل"، از نو شروع کن کارت را.
روایت عجیب غریبی داریم. بنده هم آوردم، چندین روایت. روایت طولانی هم هست، نمیرسیم همهاش را بخونیم. ولی یکیش را حیفم میآید نخونم. امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «کسی که از خونه خارج میشه، میخواد بیاد زیارت امام حسین (علیهالسلام)، الشیء [اسکورت] میفرستم.» پادشاه فلان کشور میاد تو فرودگاه، چقدر ماشین؟ ۵۰ تا ماشین تو خیابون دارن میان وزیر خارجه را بیارن. زائر امام حسین را اسکورت میکنه از خونش تا کربلا. کیا؟ ملائکه. چند تا؟ «سَبْعُ وَ مَعَةِ مَلَکْ»، ۷۰۰ تا. «من فوق راسه و من تحته و یمینه و عن شماله و من بین یده و من خلفه.» از شش جهت اسکورتش میکنند. زائر امام تا برسه به... وقتی که میرسه کربلا، منادی صدا میزنه بهش: «بخشیده شدی.» میرسه و زیارت، هنوز برنگشته. دوباره برش میگردونن تا خونش، دنبالش میاد این ۷۰۰ تا. به خونه که رسوندن، چند تا روایت نشون میده که اینا چند دسته ملائکهاند. یک دستهاش اینه. یک روایت دیگه مونده اینجا میفرماید که اینا باهاش خداحافظی میکنن، دوباره اینا برمیگردن کربلا. ۷۰۰ تا فرشته. «فلا یزالون یزورونه الی یوم مماته»، تا روز مرگش دائم میآیند زیارت این زائر. بعد هم که این از دنیا رفت، میآیند کربلا، «یزورون قبر الحسین فی کل یوم و ثواب ذالک لرجل.» بعد هم که از دنیا رفت، این ۷۰۰ تا میآیند کربلا، اینجا میمونن. هر روز براش زیارت میکنند، به جاش ثوابش را بهش هدیه میکنند. یک دسته دیگر هم داره که میمونن پشت در خونش، دفنش کنن. باهاش میرن کنار قبرش هم میمونن تا قیامت استغفار.
[یک دونه اینجا، "وقت از نو متولد" [؟].]
امام حسین (ع) خوب. باید چیکار کرد وقتی که از نو آدم متولد میشه؟ باید یک کار جدید شروع کنه، جنس کارش از اون روزهای قبلی باید متفاوت باشد. سال جدید، کار جدید و حال جدید انشاءالله داشته باشد. حالا کار جدیدش را امشب چند کلمه در موردش صحبت بکنم، حال جدید را انشاءالله شب. [یک برنامهای باید یک تغییری به کارامون بدیم.] برنامه امشب، یک برنامهای با همدیگه مرور کنیم. چه برنامهای؟ وصیتی که امشب امیرالمؤمنین (ع) کرد به امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) و بقیه فرزندان. چند تا وصیت امیرالمؤمنین دارد. دو سه تا وصیت به فرزندانشونه، چند تا هم هست که خطاب به شیعیان و اونایی که به عیادت امیرالمؤمنین آمدند. خیلی سریع و جمع و جور بنده براتون بخونم و یک مرور داشته باشیم تو ذهنمون یا رو کاغذ یا تو گوشیمون. اینا را تیک بزنیم، بنویسیم، نقطه کنارش بذاریم. حرم که رفتیم بخواهیم بگیم: «یا اباعبدالله، ما روزمون داره نو میشه. به ما دارن میگن که کارت را از نو، از نو آغاز. سال دیگه با یک حال دیگهای، شب قدر...»
روزیمون خدمت شما زمزمههای حرفهای آدم یک کمی ته دلش خالی میشه، نگران میشه نکنه اینجا راه کربلا بسته بشه. اوضاع کربلا به هم بریزه. چالش شبهای قدر... از خدا میخوایم به حق امیرالمؤمنین، به حق اباعبدالله، پای ما از کربلا بریده نشه. همون دوسال کرونا برامون بس بود. خدا واقعا عقب افتادیم. خیلی سخت بود اون دوسال، یک گوشهای از ما تابونده شد، دیگه طاقتش را نداریم. این سال ها انقدر به ما مزه کرد این رفت و آمدها. خدا رحمت کند... چقدر خدمت کرد، راه زیارت کربلا را تسهیل کرد، ویزا را برداشت، خیلی از هزینههای کربلا... [؟] روحش با... از این هم سادهتر، از این هم راحتتر گشایشهای اقتصادی بیاد. خیلیها هنوز هم آرزو به دلشون کربلا بیاد، شرایط براشون جور بشه. بخت و بیبخت، نیمه شعبان بی، شب قدر بیا، عرفه بیا، اربعین. ازت پرسید: «چقدر فاصله داری با کربلا؟» گفت: «آقا از خونه راه بیفتم یک روز تو راهم.» حضرت فرمودند: «دیگه ماهی یک بار.» راه مشهد تا اینجا ارفاق کردند: سالی یک بار. دیگه فرمودند: «چهارسال یک بار.» دیگه عقب نیفته که عاق پیغمبر نشید. ۴ سال بگذره کربلا. همش در رفت و آمد. سری بعد که آمدیم گزارش بدیم به لطف شما شروع کردیم این کارها را. اینایی که به عنوان برنامه پدر شما، شب شهادت امشب، ساعتهای پایانی به عنوان وصیت فرمودند. کنار مزار شما گرفتیم، آویزه گوش کردیم، رفتیم مشغولش شدیم. حالا آمدیم گزارش بدیم. از پارسال وصیت کرد امیرالمؤمنین. اولین وصیت که خب همه بلدیم: «اوصیکما بتقوی الله.» توصیه اولم تقواست. «و لاتطلبا الدنیا» دنبال دنیا نباش. حالا آدم کار و کاسبی و زندگی داره. «از دل بیرون باشید.» انشاءالله از خدا محبت دنیا را از دلتان بیرون [کند.] عنایت الهی. بیشتر از دنیا از دستت میره، غصه بابتش نخور. «و قوّلا بالحق.» حرف حق بزن. آخرتت کار کن. «و کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً.» کمک کار مظلوم باشی، روبهروی... برنامهمون باشه، تغییر رفتارمون، تغییر کارمون. اینا روزی که داره نو میشه این مدلی نو بشه. پشت مظلوم باشیم، نه پشت [ظالم].
بعد فرمود به شماها و همه بچهها، همه خانواده و همه کسایی که این حرف من بهشون میرسه توصیه میکنم: «اللهَ اللهَ فی التقوی و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم.» اختلافات و کینهها و فاصلههایی که بینتون هست را برطرف. همین امشب نیت کنید. دسترسی به اینترنت و فضای مجازی و اینها داریم. حالا نمیخوام سختش بکنم چون خودم به خودم مراجعه میکنم، بعضیاش ممکنه برام دشوار باشد ولی بعضیاش ممکنه راحتتر باشد. آدمایی که به هر حال رابطههامون شکرابه، خرابه، قهر... ما امشب پیام کربلا: «دعاگوتم، شب قدر.» یک اتصال عمومی، یک اتصالی به امام. اختلافات، کینهها، نفرتها، فاصله... اینا را برطرف. فرمود: «خودم از پیغمبر شنیدم وقتی رابطه دو نفر با هم خوب بشه از یک سال نماز و یک سال روزه بالاتره.» امیرالمؤمنین. زن و شوهری قهر کردند، پدر و پسری مشکل دارند، خواهر برادری فاصله بینشون، دو تا همسایه، دو تا همکار... جوش بدین برنامه سال جدیدمون.
«اللهَ اللهَ فی الایتام.» نسبت به یتیم رسیدگی کنید، غافل نشید. البته تعبیر حضرت بالاتر از اینا است که سخته. فرمودند: «بین شما و یتیم فاصله نیفته.» حالا اونایی هم که بین ما معمولاً رسیدگی به یتیم دارند، سر سفرهشون نیست. یک پولی کمک میکنن. اونی که از ما خواستن که یتیم را بگیریم تو خونتون بزرگ کنید. «یتیم خونه ما نداریم تو اسلام.» یتیم باید سر سفره بزرگ بشه، باید خلاء پدر و مادرش پر بشه. زندگیهای ما این اقتضا را ندارد. خیلیها از پس بچههای خودشون برنمیان. کمکی بکنیم، اونایی که دارن، کمیته امداد و دیگرانی که دارند حمایت میکنند. اونا دستشون پر بشه. همینم فعلا یک بخشی از کار را راه میندازه. شب بیست و یکم نیت کنیم تصمیم استاد... شبهای بیست و یکم ماه رمضون که میشد یک قضیهای هم داشت. حالا یهویی یادم افتاد بعد از مرگش... [کسی بوده.] یک زنبیلی داشته تو عالم معنا، تو... به زنبیلی پر از رزق و روزی. گفتند: «این چیه؟» گفت: «اینا این زنبیلی بود که چهل سال...» خیلی چیز عجیبی. بنده باشه انشاءالله امشب به یادم افتاد. ماه رمضون که میشد این داستان را مرور میکردم که امشب امیرالمؤمنین از دنیا رفت. یتیما گرسنه خوابیدن در کوفه. منم چهل سال شب بیست و یکم غذا برای یتیما میبرد. با همه زن... از دنیا که رفتم، زنبیلم پر شد. اصلا زنبیلم دیدم زنبیل آسمونیه. پولی که بتونیم امشب بزنیم. حالا امشبم دسترسی نداریم نیتش را بکنیم. برگشتیم ایران، شبای بیست و یکم، شبای قدر، یک تصمیم این شکلی؛ حمایت از یتیم.
دیگه چی؟ «اللهَ اللهَ فی الجیران.» نسبت به همسایه. فرمود: «انقدر پیغمبر به ما سفارش همسایه را کرد ما خیال [کردیم] همسایه قراره از ما ارث ببره.» حالا ما رابطههامون با همسایه، خدا کمک. «اللهَ اللهَ فی القرآن.» یک تصمیم جدی برای ارتباط با قرآن. نکنه دیگران عمل کنند، از شما جلو بزنن. «اللهَ اللهَ فی الصلاة.» نسبت به نماز یک تصمیم جدی بگیریم انشاءالله. خدا به من روزی کنه نمازامو اول وقت بخونم، نافله بتونم بخونم. اونقدر که بتونم با حضور قلب بخونم، با مهر کربلا. حالا از حرم امام حسین دوریم، تربت امام حسین که همرامون هست، با تربت بخونیم همه نمازها را. این هم یکی دیگه. «اللهَ اللهَ فی بیت ربکم.» نسبت به حج تصمیم جدی بگیریم. اونا که حج به گردنشونه دنبالش برن. دعاهای شب قدر اینه که خدایا هم امسال هم [هر سال] هم هر سال میخوام حج برم. روایت هم داره اگه دوست نداشته باشه هر سال حج بیاد، عمرش کم میشه. بعد عطش نشون بده نسبت به خونه خدا و حج و... «اللهَ اللهَ فی الجهاد.» جهاد با پول، جهاد با شمشیر، جهاد با زبان. «علیکم بتواصل و توازی [یکدیگر].» به همدیگه رسیدگی کنیم، به هم برسید، کمک کنید، به فکر هم باشید. امر به معروف و نهی از منکر ترک نکنید. آخرین سفارشم که اینجا تو این روایت فرمود: «فرمود من که از دنیا رفتم، سازماندهی [کنید].» علی بن ابیطالب را کشتند. «باید سازماندهی بکشیمشون. یک نفر منو کشته، یک ضربه هم بهم زده.» خیلی عجیبه، این عدالت اصلا قابل فهم نیست. یک نفر منو کشته، یک ضربه هم بهم زده، یک ضربه میزنید. «مرد، مرد. نمرد، ولش...» یک ضربه. نمیخوام گریز از این را بزنم و برم تو روضه. ولی شاید شما خودتون چون تو کربلا دارید میشنوید، دلتون یک جاهایی بره. فرمود: «نکنه ابن ملجم را که کشتید، "إیَّاکُم وَالْمُصْلة."» نکنه تکه تکهاش کنید. پیغمبر فرمود: «حتی سگ هار را هم تکه تکه نکن.» امیرالمؤمنین کجا بود، کوفیان کجا بودند؟ اینا وصیتهای امیرالمؤمنین.
امشب جانم به قربان امیرالمؤمنین. شب بیستم که دیشب بود. محمد بن حنفیه میگه که: «کنار پدرمون بودیم. "قَدْ نَزَلَ السَّمُّ إلَى قَدَمِهِ". سم دیگه از... به پای امیرالمؤمنین... رنگ تن کامل عوض، رنگ پاهاش هم عوض.» «وَ کانَ یُصَلّی تِلکَ اللَّیلَ مِن جُلوس.» میدونم من عبارتهایی که بخونم شما هی با هر کدومش یک جاهایی میرید اشکال نداره. شما کربلاست، آزاد باش، راحت باش. میگه دیگه شب بیستم پدرم نمازاشو نشسته خوند. امیرالمؤمنین وقتی سم به پاهاش رسید، نمازاش نشسته. یعنیتا اهل بیت وضعیتشون این مدلی... ببین حال زینب چی بوده شب یازدهم نتونست نمازشو ایستاده؟ میگه حضرت نمازاش را نشسته خوند. هی وصیت میکرد و امام میگفت: «من رفتنیم.» تا اذان صبح هی حضرت: «من دارم میرم. کار من تموم. برگشتی نداره.» اذان صبح که شد، نماز صبح. بعد نماز صبح خب ممنوعالملاقات بود. اجازه داد بیایند عیادت. آروم آروم روضه میخونم. خیلی امشب روضه داریم. آروم آروم... گریه تو این زمینی که همه یک تکه آتیش. اجازه گرفتن بیایند عیادت امیرالمؤمنین. «فَاَذِنَ لَهُ.» صدا زد: «تَهَدَّمَتْ وَاللهِ أرْکانُ الْهُدی.» شلوغ شد. «این شکوه و وحشت دنیاست.» از وقتی تو رفتی این دنیا خراب. جاذبه زندگی ازمون گرفته شد. آمدند نشستن دور امیرالمؤمنین. سلام دادن. همونایین که تا چند روز قبل [به امیرالمؤمنین میگفتند]: «نفرین کردم خدا علی را ازتون بگیره. از خدا خواستم منو ببره.» همینا آمدند عیادت. سلام کردم. جواب سلامشون را داد. قبل اینکه اونا چیزی بگن خودش فرمود: «ایُّهَا النَّاسُ سَلُونِی.» دارم میرم، سؤال کنید. «سؤالاتکم لِـمُصِیبَةِ إمَامِکُمْ.» سؤالاتتون کوتاه باشه، حال امامتون خوب نیست. تا بودم مایه... با همین حالمم که سم به [جای جای] بدنم متورمه، جونی به تنم نیست. اینا انقدر کریمن. میشه ما اینجا از کربلا دست خالی برگردیم؟ روایت داره زائر میرسه اینجا، امیرالمؤمنین صدا میزنه: «ناداهَا حَوائِجَکُمْ.» امیرالمؤمنین: «من گردن میگیرم، هرچی حاجت داری برآورده میشه.» با من، من ضامنم. آقا دنیا و آخرتمون به هم ریخت. خانوادههامون، بچههامون، نوجوانامو، اقتصادمون، مسکتمون، اشتغالمون، حال عبادتمون. همش به هم ریخته است. آمدیم شفاخونه. آمدیم اینجا به دست عباس حالمون خوب بشه. «یدالله یا امیرالمؤمنین.» با اون دستهای قلم شده عباسه امشب این دل ما را یک تکونی بده، این حال ما رو عوض کنه. امیرالمؤمنین فرمود که: «کوتاه سؤال کنید. حال امامتون خوب نیست.» همه بلند بلند گریه کردند. دیگه کسی روش نشد از حضرت سؤال بکنه. [پاهایشان] ب در رفت تا رسید به امشب که شب بیست و یکم. «جَمَعَ اَبِی اَوْلادَهُ وَ اَهْلِ بَیْتِه.» فرمود: «همه را بگین جمع بشن.» همه اهل خونه، همه بچهها، همه خانوادهام، همه بیایند. یک مقداری غذا آوردند، یک مقداری آب آوردند. میل کنه. امیرالمؤمنین نگاه کردیم به لبهاش، به ذکر الله. دائم داره ذکر میگه. دیدیم یک مقداری عرق رو پیشونیش نشسته. با دستش عرقش را پاک کرد. محمد بن حنفیه میگه: گفتم: «با با جان، عرقتونو دارین خشک میکنین؟» فرمود: «پسرم، از جدتون رسول الله شنیدم وقتی مؤمن موقع مرگش میشه، عرق مرگ به پیشونیش میشینه.» شماها شاید باز دوباره کربلا یک جاهایی باشید با این حرفا که نمیخوام ببرمتون هی آنجاها. ولی خودتون از اینجا تا قتلگاه خیلی راهی نیست، تنگ سر و برو و برگرد. مثل زینب که هی از حرم تا قتل. «گر زینب صدا میزد حسین.» ولی اونور هم دست و پا میزد. به پیشونی امیرالمؤمنین. بچههاش را همه را با اسمشون صداشون زد. «جَعَلَ یُودِّعُهُمْ.» شروع کرد یک دانه یک دانه باهاشون خداحافظی کردن، وداع. این مدلیه تو این خانواده. «اللهُ خلیفَتی عَلَیکُم.» جای خالی منو خدا براتون پر میکنه. «استودعکم الله.» باهاتون خداحافظی میکنم، شما رو به خدا میسپارم. اینا. امام مجتبی عرض کرد: «بابا جان، چرا حالتون اینطور؟ آخه چرا این حرفا را امشب میزنی؟» فرمود: «پسرم، من سهروز قبل رسول الله را در عالم رویا دیدم.» عبارت داشته باشید با این عبارت کار دارم. امشب روضهها... طول. «شَکَوْتُ إِلَیهِ الْخَلْقَ بِإِذَایی.» به گلایه کردم. گفتم: «این مردم خیلی منو خوار کردند، خیلی اذیتم.» پیغمبر فرمود: «ادْعُوا عَلَیهِمْ.» «نفرینشون کن.» «علی جان، منم نفرین کردم. گفتم که خدایا، منو جابجا کن برای اینا. منو بگیر، یک بدی مثل خودشون بهشون بده. اینا را هم برام جابجا کن، اینا را ببر، یک خوبایی بهم بده.» پیغمبر هم: «به دعات مستجاب شد. سهشنبه دیگه پیش مایی. وَ قد مَضَتْ ثَلَاثَ لَیَالٍ.» سهشب هم تموم شده.
پیغمبر خطاب کرد به امام حسن و امام حسین، فرمود: «کَاَنِّی بِکُما حَسَنِی و حُسَینِی، دارم شما دوتا را میبینم. قَدْ خَرَجَتْ عَلَیکُمْ مِن بَعْدِ الْفِتَنِ مِن هاهُنا.» از این کوفه شما چه فتنهها خواهید دید. «فَاسْبرُوا.» صبر کنید. «حَتَّی یَحْکُمَ اللهُ وَ هُوَ خَیرُ الْحاکِمِین.» رو کرد اختصاصی، فرمود: «یا اباعبدالله حسین جان، اَنْتَ شَهِیدُ هَذِهِ الْاُمَّةِ.» تحمل کن. بابا یک کمی از حال رفت. دوباره فرمود: «پیغمبر آمده، عموم حمزه آمده، برادرم جعفر آمده، اصحاب پیغمبر آمدند. همه دارن میگن: "عَجِّل قُدُومَکَ إِلَینا."» «بدو بیا علی جان، "إِنَّا إِلَیکَ مُشتاقُونَ. "» با مشتاق توایم. تو یک روایت دیگه هم فرمود: «فاطمه با حوریای بهشت آمدن ملاقات.» یک چشم دیگه گردون به دور خانه، فرمود: «استودعکم الله.» با همهتون خداحافظی میکنم، خدا همهتون را حفظ کنه. یک نگاهی کرد، فرمود: «السلام علیک یا رسول ربی.» «ای فرستادههای خدا به شما سلام.» شهادتین گفت. ذکر گفت. ذکر لاالهالاالله گفت. رو به قبله دراز شد. چشماش را بست. پاهاش را دراز کرد. دستاش را دراز کرد. شهادت داد: «لاالهالاالله» و رسالت پیامبر. جان مبارکش تمام. این قصه پرغصه تمام. این کوفه نامروت تمام میشود. این سی سال سی سال کابوس کوچه مد... خاطرات در و دیوار راحت شد. راحت.
لحظات آخر زینب کبری آمد کنار بابا امیرالمؤمنین. روضه جدیدی را دارم شروع میکنم. تا به حال نجف بودیم، کوفه بودیم، آمدیم کربلا. حالا اینجا میخوایم روضه بخونیم با امیرالمؤمنین و کربلا. بسمالله. نالههای کربلاییمون شروع بشه. زینب نشست کنار بابا، عرض کرد: «بابا جان، یک حدیثی ام ایمن کنیز پیغمبر... میخوام با شما چک کنم ببینم چقدر درسته. جایش جا به جا نشده؟» مفصل، روایت مفصلی. دور هم جمع بودن این پنج پیغمبر. یک نگاهی کرد به این زن و بچه امیرالمؤمنین: فاطمه، حسن، حسین (علیهمالسلام). یک لبخندی. یک چند لحظه گذشت. دوباره یک نگاهی کرد، گریه کرد. فرمود: «شماها را دیدم دورهم جمعید، خوشحال شدم.» جبرئیل نازل شد گفت: «یا رسول الله، دوسشون داری؟» گفتم: «آره، همه زندگی من ایناست.» «یا رسول الله، خوشحالی، دور... آره.» گفت: «یا رسول الله الان دورهم جمعید، یک روزی از هم پراکنده میشید. یک طوری که قبراتونم کنار همدیگه.» تک تک گزارش داد با علی تو چه میکنند، با فاطمه چه میکنند صورتش را کبود، با حسن چه میکنند جگرش را پاره پاره، با حسین چه میکنند سر از تنش جدا. همه را گزارش... کبری به امیرالمؤمنین عرض: «این خبریه که ام ایمن به من داده. میخوام از شما بپرسم این واقعیت داره؟» این عبارت داشته باشید با تک تک جملات کار دارم. فرمود: «یا بنیه، الحدیث کما حدثتْکِ اُمُّ ایمن.» «همینه، حدیثش درسته. چیزی اضافه نکرده.» ولی یک تیکهاش بوده بهت نگفته. «کَاَنِّی بِکَ وَ بِنِساءِ اَهْلِکَ صَبایَا.» داستان کنیز نه، نه داستان به اسارت رفتن تو را نگفت. میخواستم توضیحات بدم چرا اون کلمه را گفتم. میگذرم، ولش کن. داستان اسارت تو را نگفته. «بل بِیَدَیْکِ یَأْتِینَکِ بِهَذَا الْکُوفَةِ.» میارنت تو این کوفه. وقتی با پیغمبر درد دل کرد امیرالمؤمنین چه نالهای کرد؟ گفت: «آقا خیلی کوچیکم کردند.» که پیغمبر فرمود: «نفرینشون کن.» اینجا دخترش فرمود: «دخترم خاشعین... خیلی کوچیکت میکنن تو این شهر. ولی تحمل کن. تحمل کن. تشنگی اینا قابل تحمله ولی ذلت خیلی سخته. کوچیک شدن خیلی سخته. خوار کردن تو این جلسه...»
الحمدلله خیلیها از کنار امام رضا، روز حسین، پلهای ما را زخم کرده است. اصل دوم اشک ما را جاری کرده است. چرا؟ «أذلتنا [و ازلتنا] بِلَأَرَضِ کَرْبَلا.» تو کربلا عزیز ما را ذلیل کردند. ما را کوچک کردند. این خیلی سخته. امیرالمؤمنین... اینجا تو کربلا خیلی کوچک هم زینب و هم بچهها را... حالتون خوبه؟ الحمدلله. ناله زدی تا به حال؟ آروم آروم روضه خوندم. میخوام کربلایییم [صدای گریه]. شب بیست و یکم. شب قدر. لا اله الا الله. دیشب از سر این کوچه رد میشدم یکی از رفقا بهم گفت. گفت: «نمیدونم حالا اینجا همه زمیناش اینجوریه، اختصاص اینجا بود.» یکی از رفقای واردمون گفتش که: «اینجا زمین را کندن برای هتل، شش متر کندن به آب رسیده.» نه تنها کربلا، دور تا دورش آب بود، زیرشم همهاش آبه. لحظه آخر آمد ظرف آب را کنار حسین سرنگون کرد. گفت: «مگه نمیگی بابات ساقی کوثره؟ بذار الان که از دنیا رفتی از دست بابات آب بگیر.» خیلی کوچیکش کردند. کربلا ذلیل کردند. خیلی روضهها را نمیخونم. نه حال شما اجازه میده، نه حال خودم. مثلاً یک اذیت میشید ببخشید. اشکال نداره. کربلا راه دور نمیره دیدنش. مال امام سجاد بود. این زن و بچه را آوردند رو مرکبهایی که بدون زین، بدون جهاز، بدون رکاب. بچه کوچیک رفتن بالا. خیلی سخته با یک تکون بچه. «میخواستند اینا را کوچیکشون کنن، خوارشون کنن. حتی تا دمشق.» با همین وضع این زن و بچه را به دمشق. «وَ رَأسُ الْحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلَی سَرِ نَاقَةٍ.» سر حسین را به نیزه زدن جلو چشم این زن و بچه. «اذا بکا احداهن [عندها] رؤیه.» تا یکی از این زن و بچه به این سر نگاه میکرد اشکش جاری [میشد]، «ضَرَبَهَا حَارِثُ بِسَوْطٍ.» یک سربازی... بگم یا نه؟ عاشق. غلاما. نوکرا. زائرات. سقف. اهل الذمه. مسیحیا و یهودیای دمشق آمدند صف وایستادند. «فی سوق دمشق.» تو بازار. این بازار، بازار ترهبار نبود. اینجا صاف وایستادند. یا صاحب الزمان، شما هرجا باشید امشب کربلا. اینا دارن ناله میزنند. از بابالقبله. یک آقا جان، اهل ذمه، یهودیها و مسیحیها تو بازار دمشق جمع شدند. «یَبْسُقُونَ عَلَی وجُوهِهِنَّ.» صورت این زن و بچهها [آب دهان] میانداختند.
در حال بارگذاری نظرات...