‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
اول حدیثش را بخوانیم: «قال: و أغفل الناس من لم یتعظ بتغیّر الدنیا من حالٍ الی حالٍ.» غافلترین مردم کسی است که از تغییرات و تحولاتی که در عالم وجود و به خصوص در میان انسانها به وجود میآید، پند نگیرد. چنین دنیایی پر از موجبات پند است. چنانچه در آیه شریفه قرآن آمده است: «و سکنتم مساکن الذین ظلموا أنفسهم.» به کسانی که به دولت و به مقامی رسیدند، تذکر میدهد، میگوید: این جایی که شما امروز نشستهاید، قبل از شما عدهای دیگر نشسته بودند. آنها رفتند؛ شما از این تبدل، حالا تغییر مسیر تاریخ بشر، بالا رفتنها، پایین آمدنها، انسان باید پند بگیرد.
پند هم انواع و اقسامی است. فقط این نیست که انسان احساس کند این نعمت زوالپذیر است؛ البته این یکی از پندهاست. اگر امروز من و شما نعمتی داریم، دیگرانی هم قبل از ما بودند که نعمت را داشتند، از آنها گرفته شد. در سطح دنیا هم همینطور است، تصور نکنیم ابدی است، تصور نکنیم تضمین شده و قطعی است. نعمت را بایستی با شکر الهی و ادای وظیفه، حفظ کرد. این یکی از پندهاست.
پندهای فراوان دیگری هم وجود دارد. بارها عرض کردیم خیلی از مطالب و حقایقی که در قرآن کریم یا در روایات میخواندیم یا از این و آن میشنیدیم، از کمک الهی، هدایت الهی، نسبت به مؤمنین، نسبت به شاکرین و عکسش، غضب و سخت الهی و نقمت الهی برای ناسپاسان، در زمان خودمان و به چشم خودمان از نزدیک دیدیم که خدای متعال به عامل اجر میدهد، به کفرانکننده نعمت، نقمت میدهد. اینها را در مقابل چشم خودمان مشاهده کردیم. این هم یک سلسله از پندهاست. پس کسی که اینها را نگاه نمیکند، پند نمیگیرد، واقعاً غافل است.
«و اعظم الناس فی الدنیا خطرًا من لم یجعل لدنیا عنده خطرًا». خطر یعنی جایگاه و موقعیت. برترین مردم از لحاظ جایگاه در دنیا، آن کسی است که برای لذات دنیوی و زخارف دنیوی اهمیت آن را مورد همت خودش قرار نمیدهد. در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در نهجالبلاغه است که میفرمایند: «کان لی فی سالف الزمان اخٌ و کان یعظم فی عینی صغر الدنیا فی عینه.» حضرت میفرماید: مایه عظمت این انسان در چشم من این بود که دنیا در چشم او کوچک بود، اهمیتی به ذخارف دنیا نمیداد. این انسان را در چشم امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگ میکرد. اینجا هم همین را میگوید.
«و أعلم الناس من جمع علم الناس إلی علمه». دانش دیگران را هم بر روی دانش خودتان بگذارید. انسان از یاد گرفتن نبایستی پرهیز کند، ننگش نکند از اینکه چیزی را یاد بگیرد. در هر مرتبهای که هستید، چنانچه یک نفری کوچکتر از شما مطلبی میگوید که از او یاد میگیرید، این را مغتنم بشمارید، این را هم در ذخیره علوم خودتان، در ذهن خودتان قرار بدهید، به آنها بیفزایید. این بزرگترین توفیق برای انسان است. بعضیها دو کلمه که یاد گرفتند، دیگر از هیچکس نمیخواهند یاد بگیرند. اشتباه میکنند، خودشان را محروم میکنند.
«اللهم صل علی محمد.»
خوب، ادامه درس. عرض کردیم یکی از قرائنی که وجود داشت، مسئله دقت و عدم دقت در شاخص بود که دیروز تبیین شد. دومش، آقا، قرینه دیگری که وجود دارد مسئله صعوبت و سهولت است؛ آن هم قرینهای است برای اینکه اصل مسافت و آن زمان، معرف آن اصل است. یکیش این بود که آقا، مسافت دقیقتر بود نسبت به شاخص زمانی، برای همین مسافت را مقدم میکردند. دومش مسئله صعوبت و سهولت است. این غیر از مسئله دقت و عدم دقت است.
فرض این است که دو ضابط و دو شاخص برای یک موضوع به ما دادهاند و میدانیم که احدُهما اصل و دیگری راجع به اوست. مفروض کلام اینجاست. میخواهیم بدانیم کدام یک از این دو تا، آن شاخص اصلی است و کدامش معرف اوست یا وسیلهای برای رسیدن به شاخص اصلی است. در یک چنین موقعی نگاه میکنیم، اگر این دو شاخص، یکی صعبالوصول است -همه بهش نمیتوانند دسترسی پیدا کنند- ولی دیگری سهلالوصول است، اگر یک چنین وضعیتی وجود داشت، ما باید به این نتیجه برسیم که شاخص اصلی آن شاخصی است که صعبالوصول است، شناختنش دشوار است. چرا؟ برای اینکه اگر آن امر سهلالوصول شاخص بود، لزومی نداشت که آن شارع، آن قانونگذار، در کنار یک شاخص و ضابطه دمدست و آسان و سهلالتناول، یک شاخص دشواری را هم قرار بدهد، این لغو میشد. فرض این است که عمل لغو از این مقنن صادر نمیشود. شما میخواستی مخاطبت بتواند این موضوع را پیدا کند، این ضابط هم ضابط آسان و راحتی است؛ دیگر یک ضابط دیگر که دشوار است، دسترسی بهش آسان نیست، در کنار آن قرار دادن، این عمل لغوی است.
اما اگر این مقنن یک شاخصی را در ذهن دارد که شاخص اصلی آن شاخص صعبالتناول و صعبالوصول است، اینجا منطقی است که در کنار آن یک وسیله آسان را هم قرار بدهد. میگوید: اگر میخواهی بفهمی که این شاخص و ضابط کی تحقق پیدا کرد، نگاه کن به این شاخص آسان. فرض بفرمایید میخواهید قبله را پیدا کنید. پیدا کردن جهت توجه به مسجدالحرام کار هر کسی نیست، کار دشواری است. مهندسینی باید با تعیین درجه طول و عرض جغرافیایی، جایگاه فعلی ما را نسبت به مسجدالحرام معین کنند و بگویند اگر این طرف ایستادی رو به مسجدالحرام هستی. کار مشکلی است، کار متخصصین است. برای اینکه این کار بر مردم آسان بشود، میگویند به آسمان نگاه کن، فلان ستاره را پیدا کن، این ستاره را پشت سرت قرار بده، مقابلت میشود رو به قبله، رو به مسجدالحرام است. یعنی شاخص آسانی را پهلوی آن شاخص مشکل قرار میدهند؛ چون شاخص مشکل مورد دسترس همه آحاد نیست، در اختیار عده مخصوصی است، در اختیار متخصصین است، مردم نمیتوانند از آن شاخص استفاده کنند. لذا یک شاخص آسانی را مشخص میکنند، میگویند وقتی که این اتفاق افتاد میتوانی بفهمی و تشخیص بدهی که رو به قبله قرار داریم.
اگر آن ضابط مورد نظر عبارت باشد از یک امر صعبالتناول، منطقی است که در کنارش یک علامت و معرف قرار بدهند که از طریق آن معرف، انسان به آن امر مطلوب و به آن شاخص اصلی برسد. اما اگر آن چیزی که مورد نظر است عبارت باشد از همان امر آسان، دیگر منطقی نیست که یک امر صیغی را در کنارش قرار بدهند. پس ما اگر دیدیم دو ضابطه و دو تقدیر در یک مورد بیان شده است، یکی سهل است، با این فرض که میدانیم ضابطه واقعی یکی از این دوتاست، موضوع بحث اینجاست. اگر چنین چیزی اتفاق افتاد، باید نتیجه بگیریم شاخص اصلی عبارت از آن امر صعب است و آن امر سهل، وسیلهای قرار دادهاند برای اینکه انسان به آن امر صعب دسترسی پیدا کند.
حال، در مورد ما، این دو شاخصی که داریم یعنی بیاضِ یوم، یا سیرُ یوم. بیاضِ یوم، یا سیرُ یوم، یا بریدن. بریدن، آن شاخصی است که در اختیار همه نیست. نمیتوانند آن را به راحتی به دست بیاورند و کشف کنند. بیاضِ یوم را همه میتوانند. شما یک روز راه برو. یک روز راه رفتن، چیزی است که در اختیار همه است. تشخیصش متخصص لازم ندارد. همه میفهمند سیر یک روز یعنی چه، یا بیاضِ یوم یعنی چه، یا شغل یک روز یعنی چه. این برای همه قابل دسترسی است.
اگر ضابط واقعی این بود، لازم نبود شارع مقدس در کنار این، بریدن را ذکر کند؛ چون پیدا کردن بریدن آن روز یک کار آسانی نبود، امروزه هم آسان نیست. آن روز به کلی از دست مردم دور بود. از کجا میخواستند بفهمند که این مسافت چند میل است؟ لااقل برای اکثر مردم امکان نداشت. در اکثر راهها و طرق و شوارعی که بین شهرها بود یا در بیابانها، امکان فهمیدن املال فرس وجود نداشت. وقتی بیاضِ یوم ضابط اصلی است و همه میتوانند آن را بفهمند، چه داعیای وجود دارد که در کنار آن بریدن را ذکر کند، در حالی که بریدن در اختیار همه قرار نمیگیرد؟ فهمیدنش از اینجا میشود فهمید که آنچه که ضابطه اصلی است، بریدن است؛ لکن چون بریدن برای همه قابل تشخیص نیست، شارع مقدس یک ضابط آسانی گذاشته، فرموده: «اگر میخواهی بفهمی که بریدن را طی کردی، نگاه کن ببین بیاضِ یوم را سیر کردی یا نه.» پس از اینجا میفهمیم که بریدن ضابطه اصلی است.
این استدلال غیر از استدلال دیشب است. دیروز به تدقیق استدلال کردیم، امروز به صعوبت استدلال میکنیم. این دو حرف است. لکن آن حرفی که دیروز عرض کردیم اینجا هم جاری است. عرض کردیم تعیین ضابطه دقیق منافات ندارد که ضابط دیگری باشد و معرف باشد با اندک اختلافی؛ چون شارع مقدس میتواند آن مقداری که از مکلف فوت خواهد شد، به مصلحت و ملاک ضرر نمیزند. پس این هم قرینه دوم است. از این قرینه هم میشود استفاده کرد. از دو ضابطی که شارع مقدس بیان کرده، آن ضابط، اصل است که دسترسی بهش آسان نبود؛ لذا در کنار او یک ضابط دیگری را ذکر کردند برای دسترسی. چیزهای عجیبی بود یعنی خیلی خلاف آن چیزی بود که ما در ذهنمان بدیهی میدانیم. ما میگوییم آقا آن که ساده است میشود اصل، دیگر! آن که سخت است که دیگر اصل نیست. چون میگویند که اگر آن خودش کفایت میکرد دیگر این را نمیگفتند.
قرینه سوم، آقا، قرینه قابل توجهی است. این است که «من المتسالم علیه» در بین فقها که روایات هم بر طبق این هست، این است که این مسافتی که باید برای طی شود، اعم از مسافت امتدادی و تلفیقی است. انشاءالله بعداً جزو مسائلی است که خواهیم رسید و بحث خواهیم کرد. یعنی مسافتی که باید برود تا تقصیر در صلات و افطار در صیام واجب بشود، لزومی ندارد مسافت امتدادی باشد. یعنی هشت فرسخ. یک جا میتواند نصف مسافت را برود و نصف را برگردد. این جزو مسلمات است. جزو مطالبی است که همه بر طبقش فتوا دادهاند. روایات متعددی هم دارد که انشاءالله در جای خود، آن روایات را هم خواهیم گفت.
وقتی به این روایت مراجعه میکنید، میبینید در همه این روایات «برید ذاهباً و بریدن جائیاً» ضابط مکانی را ذکر میکند؛ یعنی میگویند میتوانی یک برید بروی، یک برید برگردی یا ۱۲ میل بروی و انقدر برگردی. مقدار رفت و برگشت را بر حسب ضابط مکانی ذکر میکنند. در یک روایت هم وجود ندارد که بفهمد: «نصف روز برو، نصف روز برگرد.» اگر ضابط زمانی معیار و تقدیر واقعی بود، باید در روایت میآمد. عجب استدلال خفنی! شما با تلفیق میخواهی مقدار مسافت را تأمین کنی برای قصر، نصف روز برو، نصف روز برگرد. باید اینطوری هم میگفتند. یک روایت هم اینطوری نداریم. همه روایاتی که در این باب هست که من یادداشت کردم، باب دوم از ابواب صلات مسافر، حدیث ۲، ۴، ۱۴، ۱۸، ۱۹، ۲۰. به غیر از اینها هم، در بقیه ابواب صلات مسافر، در همه این روایات میفرمایند «برید ذاهباً و بریدن جائیاً». همه روایات «برید» را ذکر میکنند. این به نظر ما قرینه مهمی است برای اینکه آن که مورد نظر شارع برای تقصیر است، عبارت است از حد مکانی، یعنی برید، اموال و فراسخ.
قرینه چهارم: فهم بزرگان فقهای ماست که من عبارات را اینجا نیاوردم، شاید بعد انشاءالله لازم باشد عبارات را هم بخوانیم. شیخ -رضوان الله علیه- در ذیل آن روایتی که «یومین» را بیان میکند، قبلاً هم ما خواندیم، میفرماید: «این روایت معمول به نیست، اصحاب ما بهش عمل نکردند.» شیخ طوسی -رضوان الله علیه- در ذیل این روایت میفرماید: «توجیه این یومین این است که در یوم واحد نتوانسته ۸ فرسخ را برود.» با صرفنظر از اینکه تحلیل ایشان برای روایت درست است یا درست نیست، نشاندهنده این است که شیخ طوسی معیار را به حسب روایتی که خود آن عاقل این روایت است، ۸ فرسخ میداند. لذا چون در این روایت «یومین» آمده، میفرمایند: «معلوم میشود مراد امام در این روایت که میفرماید یومین، آنجایی است که در یک روز ۸ فرسخ نرفته باشد.» پیداست که اگر در یک روز ۸ فرسخ نرود، برای قصر کافی نیست. این نشاندهنده این است که ایشان تلقیاش این است. اینطور تعبیرات در کلمات فقها زیاد است. تازگی خودمان از کجای حرف طرف شاهد گرفتیم که این را طرف پس اصل را ۸ فرسخ میدانسته، ولی کسی با این درگیری و این همه کار و اینا اینطور دقیق، حواسش جمع باشد نسبت به این مطالب، خودش خیلی این نشاندهنده این است که ایشان تلقیاش این است. اینطور تعبیرات در کلمات فقها زیاد است تا زمان خود ما. مرحوم حکیم -رضوان الله علیه- در مستمسک میفرمایند: «این حد زمانی، حدی است در مقام اثبات نه در مقام ثبوت.» منظورش این است که برای اینکه انسان بتواند آن حد ثبوتی را –یعنی آنی که در نظر شارع مقدس ضابطه است- او را به دست بیاورد، یک حد اثباتی قرار دادهاند و آن عبارت است از «شغلُ یوم» یا «مسیرُ یوم». شبیه این فرمایش مرحوم خویی هم دارد، بعضی بزرگان دیگر هم دارند که انشاءالله این بحث تمام شد.
والله اعلم.
در حال بارگذاری نظرات...