‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث ابتدای مجلس:
"وَ اَعدَلُ النَّاسِ مَن رَضِیَ لِلنَّاسِ مَا یَرضَی لِنَفسِهِ وَ کَرِهَ لَهُم مَا یَکرَهُ لِنَفسِهِ وَ اَکْیَسُ النَّاسِ مَن کانَ اَشَدَّ ذِکراً لِلمَوتِ وَ اَعقَبَ عُقبَی مَن کانَ تَحتَ التُّرَابِ قَد اَمِنَ العَذابَ وَ یَرجُو الثَّوَابَ."
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
عادلترین مردم آن کسی است که برای مردم همان چیزی را بخواهد که برای خودش میخواهد و هر آنچه را برای خودش نمیپسندد و راضی نمیشود، برای مردم هم نپسندد و راضی نشود. عرض کردیم اینجا تفضیلها، تفضیلهای نسبی هستند و حقیقی نیستند؛ یعنی مقایسه با کسی است که این ویژگیها را ندارد. عادل آن کسی است که تبعیضی و امتیاز بیجایی برای کسی قائل نباشد. معنای عدالت همین است: هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد، یعنی هیچ برتری و رجحانی بدون ملاک وجود نداشته باشد. یکی از موارد روشن عدالت همین است: شما برای خودت رجحانی بر دیگران قائل نباشی. اگر برای خودت یک چیز خوبی را میخواهی و دنبال میکنی، برای مردم هم همان را بخواه. این یکی از توصیههای مهم اخلاقی در نظام ارزشی اسلام، خیرخواهی برای دیگران است.
زیرکترین مردم آن کسی است که بیشتر به یاد مرگ است. آن کسی که از یاد مرگ غافل میشود، ناهوشیار است؛ این زیرکی نیست. بعضیها میخواهند خودشان را از یاد مرگ دور نگه دارند؛ این ناهوشیاری است! بیچاره! به این مرحله خواهی رسید، چارهای نیست. به فکر آن عاقبتی که هیچ امکان تخلفی از آن وجود ندارد، باش. به یاد مرگ بودن، زیرکی است. انسان وقتی به یاد مرگ افتاد، به یاد کمبودهای خود، ضعفها و گناهان خود، استغفاری که باید بکند، بازگشتی که باید بکند، مراقبتی که از عمل خودش باید بکند، میافتد.
بهرهمندترین مردم چه کسی است؟ آیا آن کسی که از یک مقام بالا و موقعیت ممتازی برخوردار است، بهرهمندترین مردم است؟ آیا آن کسی که زندگی راحتی دارد، پول فراوان، امکانات فراوان دارد، بهرهمندترین مردم است؟ اینها بهرهمندی نیست! ممکن است همین کسی که این امتیازات را در زمان حیات خودش دارد، وقتی او را زیر خاک ببرند، گرفتارترین مردم باشد! این، چه بهرهمندیای است؟ پس بهرهمندترین مردم آن کسی نیست که از امتیازات مادی و دنیایی برخوردار است، بلکه آن کسی است که در زیر خاک، آنجایی که همه ناگزیر سر و کارمان به آنجا خواهد افتاد، در آنجا از عذاب الهی ایمن باشد و امید به پاداش و لطف الهی داشته باشد. این، بهرهمندترین مردم است. ما در زندگی مادی چیزهایی را مشاهده میکنیم که خیال میکنیم اینها بهرهمندیهای حقیقی هستند. اینها بهرهمندی نیست. ایستگاه زندگی اینجاست و باید به خدای متعال پناه برد. باید به فکر بهرهمندی واقعی بود، آنطور که در اینجا بیان شد.
درس فقه
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در دنباله عرایض دیروز، قول فصل در این قضیه که مشقت در سفر به عنوان حکمت تشریع این حکم است، این است که ما بگوییم سفر در همه زمانها، حتی در زمان ما، دارای مشقت نوعی است؛ ولو اینکه کیفیت مشقت با کیفیت مشقتی که در دوره الاغسواری و شترسواری بود، متفاوت است. ما بالاخره طبیعت سفر دارای مشقت و زحماتی است و منافاتی ندارد که انسان از سفر لذت هم ببرد، اما در عین حال، طبیعت سفر، طبیعت دارای زحمتی است که انسان از خانه خودش، از محل انس و راحت خودش، امن و امان خودش خارج بشود و تکلفاتی را متحمل شود. در این زمان هم مشقت وجود دارد، چنانکه در آن زمان مشقت بود. نوع مشقت دیروز با نوع مشقت امروز فرق میکند. انسان امروز هم که به زندگی مدرن و ماشینی عادت کرده، این چیزی که امروز در سفر وجود دارد، برای انسان مشقت آور است.
ممکن است کسی بگوید چهار فرسخ رفتن و برگشتن که هیچ مشقتی ندارد! مثلاً فرض کنید سوار مترو میشوید، از اینجا میروید به ۲۲ کیلومتری، بعد هم با یک بلیط دیگر از آنجا برمیگردید. این چه مشقتی دارد؟ جوابش این است که بله، چهار فرسخ رفتن و برگشتن مشقت ندارد. در آن روز هم اینطور سفری برای خیلیها مشقت نداشت. برای اکثر مردم، رفتن چهار فرسخ و برگشتن مشقت آفرین نبود. وقتی میخواهند برای سفر یک حدی را مشخص بکنند، مثل همه حدود، اقل و اثری دارد. حد ۸ فرسخ را معین کردند که ۴ فرسخ برود و ۴ فرسخ برگردد. این معنایش این نیست که در چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن، در آن روز، همان مشقتی وجود داشته که مثلاً در یک سفر طولانیتر بوده است. امروزم همینطور است. بنابراین، رفتن به سفر در شرایط امروز هم برای نوع مردم مشقت دارد. بله، شما ماشین شخصی سوار میشوید، چه بسا احساس مشقت نمیکنید، اما همه مردم اینطور نیستند. غالب مردم امروز هم که بخواهند سر چهار فرسخی و هشت فرسخی بروند، باید یک جایی منتظر بمانند تا مینیبوسی، اتوبوسی بیاید، سوار بشوند، راه بیفتند، آنجا پیاده بشوند؛ اینها یک نوع مشقتی است. پس آن مشقت قالبی که گفتیم حکمت است برای تقصیر در سفر، امروز هم همان وجود دارد. بنابراین، مشکلی از این جهت نیست.
این بحث، بحث اصلی ما نبود. بحث اصلی این بود که آیا میشود گفت هیچکدام از این دو ضابط، (دو ضابط زمانی و مکانی)، ضابط و حد واقعی نیستند و حد واقعی امری برای اینهاست که مسئله مشقت پیش آمد؟ و دیدیم کسانی را که مشقت را مطرح میکنند، نه به عنوان ضابط، بلکه به عنوان حکمت تکیه میکنند. حکمت معنایش این است که در نگاه کلی و عمومی وجود آن ملاحظه میشود، نه در موارد جزئی و مصادیق آن موضوع. اینطور نیست که وجود و عدم حکم دائرمدار وجود و عدم این حکمت باشد. بنابراین، این وجه چهارم هم که فرض میشد ضابط ثالثی مثل مشقت، مناط اصلیه، منتفی شد.
و اما وجه پنجم:
وجه پنجم این است که بگوییم از این دو ضابط، یکی ضابط اصلی و دیگری به عنوان معرف آن انتخاب شده است. این وجه، وجه صحیحی است. اما اینکه کدامیک از این دو ضابط اصلی و کدام معرف است، عرض خواهیم کرد. اصل این معنا که بگوییم یکی از این دو ضابط اصلی و دیگری معرف آن است، این، آن وجه صحیحی است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه، شارع مقدس برای موضوع واحدی، دو ضابط در عرض هم ذکر کرده که این دو ضابط با هم تطبیق نمیکنند. اگر دائماً با هم تطبیق میکردند، مشکلی وجود نداشت، اما فرض بر این است که این دو ضابط با همدیگر تطبیق نمیکنند. ۸ فرسخ با «مَسِیرَةُ یَومٍ» تطبیق نمیکند. «مَسِیرَةُ یَومٍ» در مواردی بیش از ۸ فرسخ است و در مواردی کمتر. بنابراین، باید یکی را اصل بدانیم و دیگری را معرف آن ضابط.
ممکن است بگویید مراد از «مَسِیرَةُ یَومٍ» مطلق «مَسِیرَةُ یَومٍ» نیست تا با ۸ فرسخ تطبیق نکند، بلکه مراد، سیر عادی قطار شتر است که در روایت فضل بن شاذان و روایت معتبر کاهلی به این معنا اشاره شده بود که قبلاً خواندیم. پس این دو ضابط با هم تطبیق میکنند؛ چون سیر متعارف و معمولی یک روز قطار شتر و قوافل (کاروانهایی) که آن روز حرکت میکردند، همان هشت فرسخ بود. پس این دو با هم تطبیق میکنند. جوابش این است که باز هم با همدیگر تطبیق نمیکنند؛ برای خاطر اینکه، دو قافله که در ساعت معین، یک مسیر را در طول مثلاً چند ساعت طی میکنند، اینطور نیست که هر دو قافله در یک ساعت معین به مقصد برسند. اینکه ما بگوییم همیشه سیر قافله متعارف منطبق با ۸ فرسخ است، این حرف گزافی است و بلاشک اینگونه نیست. بله، تقریباً یکاندازهاند، به نحو تقریبی میشود گفت که سیر قوافل با ۸ فرسخ منطبق است، اما نه به دقت. ممکن است یکی نیم ساعت جلوتر برسد یا نیم ساعت دیرتر برسد؛ این امر واضح و روشنی است. بنابراین، این دو ضابط در غالب موارد با همدیگر اختلاف دارند.
وقتی دو ضابط برای یک موضوع وجود دارد که با همدیگر اختلاف دارند، هم رشته دایره بین اینها اختلاف میافتد.
آیا بگوییم هر دو با هم مجتمعاً معتبرند؟ که این را رد کردیم و گفتیم نمیشود به این ملتزم شد. یا باید بگوییم که هر کدام مستقلاً ضابط است و هر کدام محقق شد کافیه؟ این را هم رد کردیم و گفتیم این هم امکان ندارد. پس ناچاریم بگوییم یکی از اینها اصل است و دیگری علامت و معرف آن است. پس وجه پنجم متعین شد که یکی از دو ضابط، ضابط اصلی و دومی، معرف و اماره آن است. این حدِ معرف، مشکلی ندارد، اگر علیالتقریب معرف آن چیزی است که تقریبی است. آن معرف امری دقیقی است. در فقه حنفی، اگر توانستیم ضابط اصلی را پیدا کنیم، به حسب قرائن و به حسب لسان روایات، نتیجه میشود که هر جا آن ضابط اصلی وجود داشت، ولو آن ضابطِ معرف تحقق پیدا نکرد، نماز قصر میشود و حکم منتفی نمیشود. البته آن معرف هم حتماً تحقق پیدا میکند و تحقق آن ضابط اصلی کافی است برای اینکه بگوییم موضوع محقق شد. اما اگر ضابط اصلی را نتوانستیم به دست بیاوریم، نتیجه این خواهد شد که بایستی قدر متیقن را بگیریم، آنجایی که هر دو ضابط صدق میکنند. اگر هر دو ضابط صدق نکرد، نماز تمام است. قدر متیقن از اطلاقات وجوب صلات چهار رکعتی خارج نمیشود و در بقیه موارد، حکم به وجوب تمام است.
پس باید ببینیم ضابطه اصلی کدام است. ما آنجایی که یک ضابطی داریم و یک معرفی داریم، وقتی که ضابط را کشف میکنیم، چه خوب کشف کردهایم؛ یعنی بر اساس آن ضابط عمل میکنیم. آنجایی که نتوانستیم ضابط را بفهمیم، اینجا باید چهکار بکنیم؟
خوب، ما قبلاً عرض کردیم که از صحیحه ابیولاد استفاده میشود که ضابط اصلی عبارت است از ضابط مکانی، نه ضابط زمانی. یعنی فراسخ و امیال. آنجا تصریح شده بود با اینکه یک روز گذشته بود، «فَسِیرَةُ یَومٍ ذَلک» بود. اما چون چهار فرسخ نشده بود که با برگشتنش ۸ فرسخ بشود، حضرت فرمود باید تمام بخوانیم: «لِأَنَّکَ لَمْ تُبْلِغِ الْمَوْضِعَ الَّذِی یَجُوزُ فِیهِ الْقَصْرُ». این صریح در این است که حد و تقدیر مکانی، یعنی اربعه فراسخ تلفیقی یا ثمانیه فراسخ امتدادی، این مناط (ملاک) است. علاوه بر این صحیحه، ما گفتیم قرائنی در خود روایات این باب وجود دارد که ممکن است بعضی از قرائن به تنهایی کافی نباشند، لیکن مجموع این قرائن را که انسان نگاه میکند، یقین پیدا میکند که آن ضابط اصلی عبارت از ضابط مکانی؛ یعنی مناط قصر عبارت از هشت فرسخ است و آن دیگری، «مَسِیرَةُ یَومٍ» و «ما فی معناها»، مثل «بَیضِ یَوْمٍ» و «شُغْلِ یَوْمٍ»، به عنوان معرف ذکر شده است. اینکه چرا معرف ذکر شده و چه علتی دارد، در خلال بحث ذکر خواهیم کرد.
قرائن را عرض میکنیم:
۱. قرینه اول این است که فراسخ و امیال، حد دقیق و مبنی بر دقت هستند؛ چون اندازه میل و بریدن را مشخص کردند و معلوم، حتی مشخص است. بنابراین، یک تقدیر تحقیقی و دقیق است، برخلاف «مَسِیرَةُ یَومٍ» که یک امر تقریبی است؛ چون روز کوتاه داریم، بلند داریم، قافله متعارف که تو بعضی از روایات به عنوان ضابط ذکر شده، همین قافله تندرو دارند و کندرو دارند. یکی قدری زودتر میرسد و یکی دیرتر میرسد. البته اینکه ما هم، کریم بر «مَسِیرَةُ یَومٍ» را بر سیر عامه قوافل و اسواق حمل میکنیم، این به استناد یک روایت ضعیف و غیر معتبر، یعنی روایت فضل بن شاذان، است. بر فرض قبول این روایت، بالاخره همان حرکت متعارف کاروانهای شتر در آن روز هم تقریبی بود. اینطور نیست که به نحو تحقیق باشد. بنابراین، دو تقدیر داریم که یکی مبنی بر تحقیق و دیگری مبنی بر تقریب است. و آنچه مبنی بر تحقیق است، مقدم بر آنچه مبنی بر تقریب است. مطلب عجیب و مبنای خاصی بود که حضرت آقا شاید از باب اینکه به قول حدیث «هر امر یقینی بر امر مشکوک و ظنی شرافت دارد» عمل میکنند. پس امر یقینی بر امر مشکوک و ظنی تقدیم پیدا میکند. بر اساس آن روایتی که کسی گفت: «آقا! من یک روز داشتم رو دریا میرفتم»، ولی حضرت فرمود: «نماز شکسته نشده»، معلوم میشود که آن «مَسِیرَةُ یَومٍ» در روایت دیگر اینجا محقق نشده بود. لااقلش این است که بگوییم اینجا مجمل است و آن مبین است. این ابه تفصیل دارد و اجمال و تفصیل است؛ یعنی آن نسبت همیشه تفصیل بر اجمال مقدمه.
دیگر خوب، آنچه مبنی بر تحقیق مقدم بر آنچه مبنی بر تقریب است. این فرمایش مرحوم شهید اول در «ذِکری» است که مرحوم صاحب جواهر از ایشان نقل میکنند. عبارت ایشان این است: «إن التّقدیرَ بالبَریدَینِ تَحقِیقٌ و بالاخَرَی تَقرِیبٌ». یعنی برید، یک تقدیر تحقیقی دقیق است، اما «مَسِیرَةُ یَومٍ» یک تقدیر تقریبی است. این را شهید دلیل قرار دادند که برای اینکه «بَریدَین» اصل است و مدار تقصیر بر طی «بَریدَین» است، نه بر «مَسِیرَةُ یَومٍ». توضیحش این است که اصل در تحدیدها و تقدیرها این است که دقت در آن وجود داشته باشد. در همه قوانین، چه قوانین شرعی، چه قوانین عرفی، چه آنچه بین مردم متداول است، وقتی میخواهید یک حکمی را بر موضوعی قرار بدهند، در آن حد و اندازهای وجود دارد. اصل این است که این اندازه باید مشخص و معین باشد. اگر اندازه موضوع مشخص نبود، هرجومرج لازم میآید. فرض بفرمایید فریضه نماز که واجب موقت است، وقت نماز باید دقیقاً معلوم باشد. نمیشود گفت که از حدود ظهر نماز بخوانیم تا حدود مغرب. چنین چیزی معنا ندارد. یا فرض بفرمایید برای احرام در حج، محلی را معین کردند. باید معین کنند میقات کجاست؛ برای اینکه اگر حد در اصل حکم مبنی بر تحقیق نباشد، هرجومرج لازم میآید و مصلحت تحدید و غرض از تحدید از بین خواهد رفت. بله، وقتی که حد به تحقیق معین شد، ممکن است آن قانونگذار در مقام عمل یک تسامحی بکند. این اشکال ندارد. فرض بفرمایید معلوم است که باید مصلی (نمازگزار) رو به مسجدالحرام یا کعبه شریف بایستد، ولی قانونگذار اجازه داده که اگر کمتر از ۴۵ درجه انحراف واقع شد، سهواً این اشکال ندارد. تثبیت مصلحت نمیشود. یعنی در مقام عمل گاهی تسهیلی از ناحیه قانونگذار به وجود میآید که اگر آن ضبط و دقتی که در اصل رعایت نشود، مشکلی ایجاد نمیشود. آن هم هنگامی که آن مقدار تخلفی که به وجود میآید، به اصل آن ملاک و مصلحت ضرری نزند. اما اینکه خود تحدید و ضابط، مبنی بر تقریب و بر مسامحه باشد، پس بنابراین، اصل در تحدیدها و حد معین کردنها این است که بایستی منضبط باشد، مشخص و معلوم.
گاهی اتفاق میافتد که قانونگذار، اعم از شرع و عرف، حتی در احکام متعارف که بین مردم وجود دارد، گاهی دو امر را به عنوان ضابط ذکر میکند. علتش این است: چون آن ضابطه اصلی که گفتیم باید مبنی بر تحقیق باشد، دسترسی به آن آسان نیست. چون دسترسی به آن آسان نیست، یک چیزی را که دسترسی به آن آسان است و نزدیک به آن ضابط اصلی، آن را در نظر میگیرند و معین میکنند. مثلاً پزشک میبیند برای میزان تب یا میزان بیماری، این مقدار از فلان دارو لازم است. مثلاً بایستی ۱۰ میلیگرم از این دارو مصرف شود. تعیین ۱۰ میلیگرم ممکن است برای بیمار آسان نباشد. لذا میگوید یک قاشق چایخوری از این را بخورید. قاشق چایخوری، با محاسبهای که آن طبیب کرده، تقریباً همان حدود ۱۰ میلیگرم است، مثلاً. اما به آن دقت نیست. این را برای چی میگوید؟ برای اینکه میداند وزن کردن به اندازه این، و اینکه آن را به حسب وزن به دست آورد، برای همه ممکن نیست. اما همین قاشق چایخوری برای همه ممکن نیست؛ ممکن است قاشقهای چایخوری به ضبط همه مثل هم نیستند؛ یکی یک قدری پرتر است و یکی کمتر. این مبنی بر تقریب است. طبیب همین را میداند، اما میداند که این مقدار کم و زیاد شدن دارو به آن مصلحت و ملاکی که مورد نظر اوست، ضرر نمیرساند. اما حد واقعی، همان اندازه وزنی مشخص است. لذا اگر ما در مقابل اینطور پدیدهای قرار گرفتیم، دیدیم دو حد وجود دارد که یکی مبنی بر تحقیق و یکی مبنی بر تقریب است، یکی با دقت و یکی با مسامحه، میفهمیم آن چیزی که با دقت است، حد اصلی است؛ چون بنای تحدید بر تدقیق و تحقیق است و آنچه مبنی بر مسامحه است، علامت و نشانه اوست؛ طریقی است برای اینکه انسان آن را تأمین بکند. این امر عرفی روشنی است. ما در اینجا عیناً همین را مشاهده میکنیم. یک طرف ۸ فرسخ است که مبنی بر تحقیق و دقت است، یک طرف «مَسِیرَةُ یَومٍ» است که مبنی بر تقریب است. بله، «مَسِیرَةُ یَومٍ» حدوداً به قدر همان ۸ فرسخ میشود، اما نه به آن دقت. اینجا میشود فهمید که شارع مقدس یک حد اصلی مشخص کرده که عبارت از امیال و بریدن و فراسخ است. اینها همه به یک معنا هستند، و یک حد تقریبی مشخص کرده برای اینکه دسترسی به آن اصل برای همه میسر نبوده. آن روز این علائم جادهای و کیلومترشمار نبوده. اینطور نبود که همه بتوانند بفهمند چند میل راه رفتهاند. لذا گفتند یک روز راه بروید؛ چون یک روز راه حدوداً به قدر ۸ فرسخ است.
البته آقا میفرمودند که تو راهها چیز میذاشتن که جادههای فرعی و اینها زیاد بوده. بنابراین، این یک قرینه است و شش هفت قرینه از این قبیل وجود دارد که این قرائن را عرض میکنیم. مجموع قرائن شکی باقی نمیگذارد که ضابطه اصلی همان فراسخ است.
صلیالله علی محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...