‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «عن جعفر بن محمد (علیهما السلام) ان ابی حدثنی عن ابی انجدهِ عن علی (علیهم السلام) ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال: اعبد الناس من اقام الفرائض و اصخاس من اتا زکات ماله و اشهد الناس من اجتنب الحرام و اتق الناس من قال الحق فی ما له و امالی». (صفحه ۷۲).
صیغه «اعبد»، تفضیل نسبی است، نه تفضیل مطلق. یعنی در مقایسه با آن کسی که فرایض را انجام نمیدهد، اما مستحبات را انجام میدهد، این «اعبد» است. ترک واجب کردهای، سنت بهجا میآوری. بعضیها حرص و شوقی نشان میدهند به بعضی از مستحبات که فینفسه در جای خود خوب است؛ اما همراه با بیاعتنایی به واجبات. منطق شر این را نمیپسندد و قبول ندارد؛ آنچه در درجه اول اهمیت است، فرائض است. فضیلت هر نماز واجبی از هر نماز مستحبی بیشتر است.
سخیترین مردم، آن کسی است که زکات مال را میدهد. این در مقابل آن کسانی است که پول خرج میکنند؛ اما آنچه بر آنها واجب است، آن را ادا نمیکنند. این سخاوت نیست. همچنین کسی که خمس بر او واجب است، خمس مالش را نمیدهد؛ اما مثلاً به فلان خیریه و غیره کمک میکند. این، آن چیزی نیست که شارع مقدس آن را خواسته باشد. در درجه اول آنچه واجب است، آن را باید انجام داد.
پارساترین مردم، آن کسی است که از حرام اجتناب کند و الا اگر انسان از بعضی از اخلاق دنیوی و جلوههای دنیا اجتناب کند و دامن خودش را برچیند که این فینفسه خوب است، لکن از گناهان اجتناب نمیکند، چنین فردی زاهد نیست. زاهدترین مردم کسی است که در درجه اول از گناهان اجتناب کند. پرهیزگارترین مردم، آن کسی است که حق را بگوید؛ چه آنجایی که این حق به نفعش است یا به ضررش. تقوا یعنی مراقب خود بودن در اعمالی که برعهده است و جلوگیری از سر زدن هر عملی که بر خلاف تکلیف و بر خلاف رضای خداست. اولین و مهمترین کار این است که انسان حق را پاس بدارد، در جایگاه حق بایستد و حرف حق بزند؛ چه آن حرف حق گفتن یا آن جای حق ایستادن به نفعش تمام شود یا به ضررش باشد. گاهی به نفع دیگری است؛ این میشود تقوا.
عرض کردیم در آن جاهایی که شارع مقدس برای یک موضوع شرعی دو ضابط معین فرموده است، پنج وجه تصور میشود. وجه چهارم را بحث میکردیم. وجه چهارم این بود که بگوییم این دو ضابط هیچ کدام ضابط واقعی نیستند، هر دو معرفند برای امر ثالثی. در باب سفر، این دو ضابط معرفند برای آنچه ضابط واقعی است و آن عبارت است از حصول مشقت. یعنی بگوییم: «آقا، هشت فرسخ که بروی، خسته میشوی.» چون دو سه تا روایتی که بود، ملاک را در شکسته شدن نماز در سفر، آن خستگی میدانستند، مشقت میدانستند. خب، اینجا انگار با یک بیان، یک معرف مکانی میگذارد که هشت فرسخ باشد، یک معرف زمانی میگذارد که مسیرت «یوم» باشد. این دوتا هم هر دو معرفند. حقیقتاً، آن حقیقت هم، آن خستگی و تعب و مشقت سفر است.
میگفتیم مرحوم آقای میلانی -رضوان الله تعالی علیه- اظهار میل میکنند به این جهت. اگرچه آن را صریحاً بیان نمیکنند. بیانی هم دارند که عرض خواهیم کرد. دو روایت که از آن دو روایت استفاده میشد من عبارت از مشقت ذکر کردم. یک روایت دیگر که هم دلالت روشنی دارد، هم سند خوبی دارد، صحیحه عبدالله بن سنان در ابواب «من یسره منه صوم»، باب سیزدهم، حدیث پنجم. باید برویم توی کتاب، جلد سوم، صفحه ۲۰۶. «عن ابن سنان» یعنی عبدالله «قال: سَالتُ ابا عبدالله علیه السلام ان الرجل یسافر فی شهر رمضان و معه جاریة له». یکی توی ماه رمضون سفر میکند، کنیزش هم با اوست. «افله ان یسیب منها بنهار؟» میتواند توی روز واقعه کند با این؟ «فَلَا! سبحان الله، اما یعرف هذا حرمة شهر رمضان؟» مگر حرمت ماه رمضون حالیش نمیشود؟ «ان له فی لیل سَبحًا طویلا». کلی وقت دارد. برای توی روز این کار را کند؟ «قلتُ: الیس له ان یأکل و یشرب و یغسَر؟» خب آقا، مگر توی روز غذا نمیخورد؟ آب نمیخورد؟ نمازش شکسته نیست؟ این کار را هم بکند دیگر. «فقال: ان الله تبارک و تعالی رخص للمسافر فی الافطار و التقصیر رحمة و تخفیفا لموضع التعب و النصب». برای مسافر رخصت داده که افطار کند، نمازش را شکسته بخواند، از باب رحمت و تخفیف؛ چرا؟ به خاطر موضع تعب و نصب.
خسته میشود، سختی دارد و واژه «سفر»، مشکلات سفر. «مجامعة النساء فی سفر بالنهار فی شهر رمضان». اینکه این ترخیص را نداده که گفته بروی توی ماه رمضون عشقحالتان را بکنید توی روز! این را گفته که: «آقا، مسافری، بخواهی راهی را میروی، گرسنه میشوی، غذا بخور. تشنه میشوی، آب بخور. سخت است، نمازت را بشکن.» نه اینکه: «خب، مسافری، اذیت میشوی. یک مجامعتی هم بکن.» سراَش یکم انرژی بگیر. درحالیکه انرژیاش بیشتر گرفته میشود، تا اینکه انرژی پیدا شود.
«و اوجب علیه قضاء الصیام و لم یوجب علیه قضاء تمام الصلاة». آن روزهایی که خورده میشود را باید بعداً بگیرد؛ ولی نمازی که شکسته میشود، نمیخواهد بعداً نصفش را بهجا بیاورد. «اذا آب من سفره». وقتی برمیگردد از سفرش. «ثم قال: و سنت لا تغاص». بعد فرمود: «سنت قیاس نمیشود.» یعنی اینها مبنای قیاس نباید باشد. نگوییم که: «آن چطور؟ آن چطور؟» این: «نه چطور، اکل و شرب، آره؛ مجامعت، نه.» اینها همه مصداق قیاس است. جالب: «و انی اذا سافرت فی شهر رمضان ما آکل الا القوت و ما اشرب کل الری.» خیلی تعبیر عجیبی است. «من ماه رمضان وقتی سفر میروم، در حد ضرورت غذا میخورم و یک جوری هم آب نمیخورم که سیراب بشوم.»
خیلی جالب میفهمند که حدیث مفصل از امام سؤال میکند در مورد مسافری که در ماه رمضان سفر میکند، آیا آمیزش جنسی برای او در روز ماه رمضان جایز است یا نه؟ در خلال حدیث امام میفرمایند: «فقال: ان الله تبارک و تعالی قد رخص للمسافر فی الافطار و التقصیر رحمه و تخفیفا لموضع التعب و النصب السفر». و «و» صوبته. «صوبته» راه، «صوبته» سفر تقریباً صریح در این معناست که منات برای قصر و برای افطار صوم، عبارت از این معناست؛ چون تعب و نصب است. نصب هم به معنای خستگی. این بیان، بیان روشنی است. در کلمات فقهای بزرگمان، چه قدما، چه متأخرین، هم به این مسئله اشاره شده است. یعنی به «مناط» حکم قصر به مشقت.
مثلاً سید مرتضی در «انتصار»... آقا، اول میرود سراغ روایات، بعد میآید سراغ کلمات فقها. خیلیها این سبک را ندارند. اول میروند کلمات فقها، بعد میروند سراغ روایت. سید مرتضی در «انتصار»، علامه در «تذکره» و «منتهی»، شهید اول در «رسائل»، همچنین در کتاب «قواعد»، شهید ثانی به نحو دیگری و دیگران. حدود هفت هشت نفر از بزرگان فقها تصریح کردهاند به «مناط» حکم به مشقت.
لکن در بین این تعبیرات، بعضی از تعبیرات ظهور دارد در اینکه مشقت، علت حکم است. معنای علت این است که حکم وجوداً و عدماً دایرمدار این علت است؛ اگر مشقت بود، حکم مسافر هست؛ اگر نبود، حکم مسافر نیست. در بعضی از تعبیرات، تصریح به علیت دارد؛ چنانچه مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: «ان المشقة هی علة القصر». و از فرمایشات مرحوم علامه در «منتهی» و «تذکره» تقریباً همین معنا استفاده میشود که علت و مناط حکم، مشقت است و همچنین فرمایش سید مرتضی در «انتصار». لکن در بعضی از تعبیرات دیگر از همین فقهایی که مشقت را ذکر کردهاند، این را حکمت تشریع دانستهاند، نه علت.
فرقش این است که اگر حکمت بود، معنایش این است که شارع مقدس یک مصلحتی را در یک حکمی ملاحظه میکند، به نحو مثلاً غالب یا اغلب. بعد این حکم را به نحو عام تشریع میکند. بنابراین ممکن است مواردی وجود داشته باشد که این حکمت در آنجا وجود نداشته باشد و منتفی باشد؛ اما حکم باشد. درحالیکه اگر علت بود، چنین چیزی ممکن نبود. در فرمایش مرحوم شهید ثانی در «مسالک» به این معنا تصریح شده است. میفرمایند: «مواردی ممکن است وجود داشته باشد، کسی سفر کند، هیچ مشقتی هم برایش نداشته باشد.» افرادی هستند با وسایل بسیار راحتی در یک مسیر امنی با خدمتکارانی مثلاً حرکت میکردند. هیچ زحمتی هم برای آنها نبوده؛ اما در عین حال نمازشان قصر است. پس این حکمت یعنی مشقت نیست؛ اما در عین حال حکم قصر هست.
عکسش هم همینطور است. ممکن است کسانی باشند که اگر سه فرسخ بروند، برایشان این سفر نهایت مشقت را دارد؛ اما در عین حال چون حد مسافت نیست، قصر وجود ندارد. اینجا مشقت هست؛ اما حکم نیست. یعنی حکمت از حکم تخلف پیدا میکند. خصوصیت حکمت این است. اگر علت بود، تخلف معنا نداشت. به نظر میرسد آن کسی هم که فرمودهاند علت، مثل مرحوم صاحب جواهر که کلمه علت را به کار میبرند، یا آنی که از فرمایش مرحوم علامه در «منتهی» و «تذکره» فهمیده میشود و فرمایش مرحوم سید در «انتصار»، به نظر میرسد آنها مرادشان از علت، چیزی جز همین حکمت نیست. آنها هم نمیخواهند بگویند که هر جا مشقت نبود، حکم نیست؛ هر جا مشقت بود، حکم هست. این را ملتزم نیستند و به آن قطعاً فتوا نمیدهند. بنابراین از این روایت، علیت استفاده نکردند، حکمت تشریع استفاده کردهاند.
من، استاد ما -رضوان الله میلانی- اینجا بیانی دارند که آن بیان هم قابل توجه است. ایشان میفرمایند: این مشقتی که در این روایات -البته روایات را ذکر نمیکنند- ذکر شده، مراد مشقت فعلی نیست، مشقت نوعی است. میگویند: «روایاتی که در آنها ذکر مشقت است، مثل ادله عسر و حرج نیست.» ادله عسر و حرج حاکمند بر همه ادلهای که در موارد آنها جاری میشود. مراد از عسر و حرج، عسر و حرج فعلی است. یعنی اگر حرج یا عسر فعلی بود، حکم برداشته میشود. عسر و حرج نوعی مراد نیست. میفرمایند: «این از آن قبیل نیست که ما بگوییم حکم قصر دایرمدار وجود و عدم مشقت فعلی، بلکه مشقت نوعی. مشقت نوعی یعنی اینکه نوع مردم در این هشت فرسخ مشقت دارند.»
هرچند کسانی اصلا مشقت ندارند. شارع به خاطر اینکه به نحو اغلب در سفر مشقت وجود دارد، این حکم عام را حتی نسبت به کسانی که برای آنها مشقتی نیست، تشریع فرموده است. بنابراین حکم عام است. ایشان میفرمایند بنابراین ادله قصر نقض نمیشود به این وسایل مریح، این وسایل راحتبخش سفر در زمان ما. انسان سوار اتومبیل میشود، هشت فرسخ را بدون مشقت طی میکند. میگویند: «چون مراد از مشقت، مشقت قالبی و مشقت نوعی است، بنابراین نقض نمیشود وجوب قصر و عموم وجوب قصر به این اسفار در زمان ما که مشقتی وجود ندارد.»
به نظر میرسد که این بیان ایشان با این تقریر کافی نیست؛ چون اگر ما حمل کردیم مشقت را در این روایات بر مشقت قالبی، پس حکم قصر متوقف بر مشقت قالبی، چیزی که در زمان ما وجود ندارد! پس باید اضافه کنیم و فرمایش ایشان، این را بگوییم: «مراد مشقت قالبی در زمان صدور روایت است.» یعنی باید بگوییم اینکه فرمودند حکمت تشریع عبارت از مشقت نوعی، مشقت قالبی، مراد مشقت نوعی در زمان صدور روایات است. و الا اگر مطلق مشقت نوعی بگیریم، در زمان ما مشقت نوعی وجود ندارد.
آن زمان با زحمت زیاد باید سوار الاغ یا شتر میشدند، از آنها پیاده میشدند، با باتبات (با پا) این راه را طی میکردند. مثلاً گرد و غبار را تحمل میکردند، ناامنی و خوف راهزن. حالا یک نکته قشنگ بگویم که سختترین سفر عالم، سفر کربلاست؛ ولی میرسی حرم امام حسین نمازت کامل. نماز در کوفه مثلاً نمازت کامل. گرد و غبار تحمل میکردند، ناامنی و خوف راهزنها را داشتند. حالا این مشکلات نیست. سوار اتوبوس یا ماشین شخصی با خیال راحت حرکت. هیچ مشقت نوعی الان وجود ندارد. پس این بیان تا اینجا کفایت نمیکند. مگر اینکه ایشان مراد از مشقت نوعی را مشقت نوعی در زمان صدور روایات بداند که این هم حرف گفتنی نیست که انسان بگوید شارع مقدس وجود مشقت در یک زمانی را حکمت قرار داده برای یک حکمی، توی همهی زمانها. حکمت در زمانهای دیگر وجود ندارد. بنابراین این شبهه در ذهن باقی میماند.
برای تقریب ذهن مثلاً حکمت در ممنوعیت عبور از چراغ قرمز را در نظر بگیرید که جلوگیری از تصادفات است. یعنی هواپیما استرس دارد، قطار هم استرس دارد. خود اینکه قطار برای نماز نگه میدارد، بیست دقیقه توقف میکند. همه نمازهایی که من از قطار پیاده شدم، خواندهام، با استرس بودهاند. قطار جا نماند. یعنی میخواهم بگویم خیلی راحت است. بله، شما با قطار که میروی، واقعاً راحت است. هیچ سختی، خطر، نمیدانم حتی تصادف، ترافیک، فلان اینها نیست؛ ولی خود استرس جا ماندن، استرس اینکه به نماز نرسم، استرس اینکه دیر نشود، حرکت نکند، بچهام گم نشود، خانمم نمازش را خواند یا نخواند، نامش مشقت است دیگر.
حالا آقا میفرمایند مشقت نوعی امروز نداریم. خب، این مشقت نوعی را اگر توی آن سطح بگیریم که راهزن، گرد و غبار و آنی که بله، آن گرد و غبار اصلا به بیابان میگفتند «مفازه». «مفازه» یعنی اینکه اگر کسی این را رد کرد، به فوز رسیده. یعنی خوب، بله، سفرهای قدیم این شکلی بوده. یعنی خیلی از افرادی که میرفتند سفر، برنمیگشتند. یک درصد مثلاً یک کاروان وقتی راه میافتاد، خیلیهایشان توی راه از دنیا میرفتند، تلف میشدند. بله، الان این شکلی نیست که مثلاً اگر کاروان ما رفت مکه، شما بگویی: «آقا، مثلاً هفت هشت ده نفر لااقل از این کاروان ۵۰۰ نفره میمیرند.» نه، میروند، شاید یک نفر هم نمیمیرد. همه با هم برمیگردند. مکههایی که قدیم میرفتند، از دریا رد میشدند، خود دریا طوفان میکرد، چه میدانم، خیلی خب داستان. بله، آن مشقتها اصلا نیست. الان مکه خیلی راحت؛ ولی سفر مکه واقعاً مشقت خودش را دارد. یعنی نه مشقتهای دیگری که ربطی به سفر ندارد. مثلاً اینکه من سوغاتی میخواهم بیاورم، فلان اینها نه، خود نفس سفر مشقت دارد.
یعنی خود همین داستان حالا از هزینههایش گرفته که چقدر بالاست تا استرسهایی که هست. استرس دیگر. یعنی علیایّحال، آقا، مسافرت فی حد ذات مشقت توش نهفته است. این را توی بحثهای سلوکی هم میگویند دیگر. برای همین مسافرت را ممنوع میکنند اساتید سیر و سلوک برای آنهایی که مثلاً تازهکارند توی مسائل سلوکی و اینها؛ چون میگویند که این تشویش میآورد برایش. هرچقدر هم سفرش راحت باشد و کوتاه باشد، باز هم تشویش توش است. پتو کربلا... یعنی مسافرت فی حد ذاته تشویش دارد. شما برنامههایت به هم میریزد. شما دست خودت دیگر نیست. سحر هر ساعتی پا شوی، نماز شبت را بخوانی، ذکرت را بگویی، دلت را بگیری، به هم میریزد دیگر. باید تابع کاروان باشی، این ساعت حرکت کنی، آن ساعت بنشینی، آن سر راه بیفتد. اینها میشود مشقت. علیایّحال، هیچ سفری خالی از مشقت نیست. مگر اینکه ما این مشقت را ببریم به تناسب، حکم و موضوع بگوییم. یک مشقت جدی باید باشد که طرف افطار میکند روزهاش را. یک مشقت جدی باید باشد که نمازش شکسته میشود. با این مشقتهای انقده که چیز نیست.
آن مشقت را اگر بخواهیم حساب بکنیم، الان نیست. نظر آقا این است. بله، این را من قبول دارم که آن مشقتی که شما به تناسب حکم و موضوع بخواهی لحاظش بکنی و بگویی که آقا، باید یک مشقت سنگینی باشد که به خاطرش نماز شکسته میشود، یا این باید مشقت فعلی باشد یا بر مشقت نوعی باشد. مشقت فعلی که آقایان میلانی هم نظر ندادهاند، میشود مشقت نوعی. مشقت نوعی هم که الان توی سفرها نیست، مال زمان صدور روایت است. این توضیح فرمایش حضرت ولی اگر آن بیان را پذیرفتیم که سفر فیحدذاته به ای نحو امکان لا یخلو من مشقت، به هر حال یک مشقتی دارد، یک تشویشی توش است، یک استرسی توش است. از این جهت اگر گرفتیم همیشه دارد، مشقت نوعی بلکه مشقت فعلی دارد برای همه دارد توی همه زمانها. یعنی با این بیان، کلاً داستان عوض میشود. این چیزی که به ذهن بنده میرسد این نکته است. یعنی به نظرم، مشقت هست، مشقت فعلی هم هست به نحو امکان هم باشه، توی سفر هست. و اتفاقا همان دو تا هم نشانهاش است. یعنی یا مسیرت «یوم» باشد یا هشت فرسخ داری راه میروی، قشنگ دیگر این تشویشه توش کامل نمایان میشود. این استرس و این خستگی و این درگیری و اینها توش...
علیت حضرت موسی فرمود: «از این سفر خیلی خستگی به ما رسیده.» فرمود: «غذایمان را بیاور، آتنا غذائنا، لقد لقینا من سفرنا هذا نصباً.» نکتهاش چیست؟ جشن خود گرسنگی هم مصداق نصیب در سفر گرفته شده. شما الا ای یک به هر حال توی موقعیت سفر این جوری نیست که هر وقت خواستی غذا بخوری، غذا درست کنی. نامش مشقت است دیگر. الان امکانات خیلی عالی است؛ ولی شما توی همین غذا بردنت، غذا خوردنت، جا پیدا کردن برای اینکه بنشینی غذا بخوری، رستوران خوب پیدا کنی، سر ساعت برسی به رستوران، رستوران که همینطور فراوان نیستش که. همین الان هم که همه چی اوکی است، شما سوار هواپیما میشوی، باز یک ساعتی غذا میدهند به همه. شما بالاخره یک گرسنگی تحمل میکنی. یا الان گرسنهای، همین الان بهت غذا نمیدهند. یا الان غذا میدهند، گرسنه نیستی، باید نگهداری دو ساعت بعد بخوری ببینی، اینها همه میشود مصداق مشقت.
بچه کوچک باهات باشد، پوشک بچه را بخواهی عوض کنی، بچه دستشویی داشته باشد، بخواهی بشوریش، اینها همه میشود مشقت. خودت دستشویی بخواهی بکنی، میشود مشقت. جا پیدا کنی که زیلو پهن کنی نماز بخوانی، این میشود مشقت. قبله را پیدا کنی، میشود مشقت. آب پیدا کنی برای وضو، میشود مشقت. توی هواپیما میخواهی نماز بخوانی، میشود مشقت. سر اذان میپرد، تمام مسیر را بنویسی توی لاین، توی راهی، این میشود مشقت. غیر از این آقا تازه هواپیما سادهترین مدل آفرین. تازه هواپیما را دیگر اح نمیگوید که این سفر با مشقت است؛ ولی شما وقتی توش نگاه میکنی، آقا نمیشود سفر مشقت نداشته باشد، طیالارض میماند فقط. طیالارض مشقت دارد! «لو نری میفهمم. تازه همان طیالارض هم شما به وقت اینجا نمازت را میخوانی، اذان میشود برایت میکنید توی بحثهای اصولی، باید ببینی که آقا آنی که فعلیت میدهد به نماز چیه و شما به اهالی نماز ظهر امروز به گردنت بوده؛ ولی وقتی دوباره جایی وارد شدی که دوباره الانها نه وقت الصلات ظهر و این الان دوباره اذان شد، شما به حسب اینجایی که الان هستی نماز نخواندی. یک نکتهای ها! این هم از این.
پس ما که حالا چیزی حالیمان نمیشود، ولی به نظر ما رسید که آقا مشقت دارد، حکمت هم نیست، علتی و مشقتی فعالی هم هست، در همه دوران هم هست. با هر چیزی که طرف سفر بکند، علیایحال خالی از مشقت نیست. ولی مشقت شدت و ضعف دارد و به هر حال تفاوت. بله، شما با پراید راه بیفتی از اینجا بروی تا مکه، با شتر راه بیفتی خیلی سخت است، با پراید سخت است، خدمت شما عرض کنم که بنز اگر کمتر سخت است، با هواپیما بروی کمتر سخت است، با هواپیمای شخصی بروی کمتر سخت است؛ ولی به هر حال توی هر کدامش مشقتهای مربوط به خودش را داری. چه مشقتهای خدمت شما عرض کنم تکوینی سفر، چه مشقتهای تشریعی سفر. نمازت را بخواهی بخوانی، طهارت پیدا کنی، قبله را پیدا کنی، از آنور آب پیدا کنی، غذا پیدا کنی، غذایت سر ساعت باشد، اینها مشقتهای تکوینی. دستشویی پیدا کنی.
خود اینکه شما توی سفر، مدیر کاروانت کی باشد، چه میدانم کی بغلت بنشیند که هواپیما بیفتی، کی بغلت باشد، محرم باشد، نامحرم باشد، اهل باشد، نااهل باشد، اینها همه مشقت است دیگر. همهاش یک استرسی توش است. به هر حال یک اضطرابی میآورد برای آدم. به هر حال فعلاً که ما مقلدیم و آقا دارند میفهمند راحتیم، به هر حال گرفتاری نداریم. میفرمایند که حکمت عبور از چراغ قرمز این است که جلوگیری از تصادف بکند. اغلب موارد این حکمت هست. یعنی غالباً در شبانهروز این حکمت عدم تصادف وجود دارد؛ چون حکم بر مبنای غالب است. حتی در موارد نادری که این حکمت تخلف میکند و وجود ندارد، ممنوعیت باقی فرض کنید موردی را که آن حکمت اصلا وجود ندارد. مثل اینکه یک شهری خالی از سکنه است. در این شهر، انسان به چراغ قرمز میرسد، اتفاقاً چراغ قرمز راهنما هنوز کار میکند. آیا اینجا باید پشت چراغ قرمز ایستاد؟ اینجا صدق میکند که این حکمت قالبی وجود دارد؟ انصافاً صدق نمیکند. خدا خدمت.
همیشه اینجا نمیشود گفت که آن حکمتی که حکم به موارد غیر غالب تعمیم میداد، در اینجا همان حکمت تشریع، این حکم موجب این است که این حکم نسبت به اینجا هم وجود داشته باشد. این را نمیشود گفت. «مانحنفیه» از این قبیل است. در زمان ما آن زحماتی که در سفر وجود داشت، مثل حرکت در این راههای سخت، گرد و غبار، عقب ماندن از قافله، گرما، سرما، باران، هیچ کدام از این سختیها امروزه در سفر وجود ندارد. «خداییش داره شما همون برف میاد زنجیر چرخ میخواهید گردنه مفهوم خاطرات دارم از سفرها از گرفتاری تو سفرها پنچر شدن لاستیک ترکیدن عرض کنم که واشر زدن او چه گرفتاریا چه مشکلات با یک ماشین سقف پوشیده تمیز و مرتب میرید و برمیگردید آیا اینجا همون حکمت موجب میشه که اون حکم در اینجا هم وجود داشته باشه بنابراین شبهه اینه که این حکمتی که در این دو سه روایت ذکر شده این حکمت در زمان ما به هیچ نحوی وجود نداره نه به نحو نوعی نه به نحو شخصی نه مشقت نوعی نه مشقت شخصی چطور شما میخواهید حکم قصر را تامین بدید در حالی که این حکمت وجود نداره این شبههای که ممکنه به ذهن» یا علی و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...