‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
حدیث اول بحث این است: «و اکثر الناس قیمة اکثرهم علماً». اینجا حضرت اهمیت علم را بیان میکنند. البته اینکه میفرماید «اکثر الناس قیمة اکثرهم علم» به معنای نادیده گرفتن ارزش تقوا و عمل نیست؛ در فرض تساوی افراد از جهت تقوا، از جهت عمل، یا از جهات اخلاقی دیگر، اون کسی ارزشش بالاتر است که دانش بیشتری دارد. «و اقل الناس قیمة اقلهم علما». هیچ بیانی برای ارزشگذاری روی دانش به این وضوح و به این روشنی نیست.
اسلام، جامعه عالم را میپسندد. همت اسلام و نظام اسلامی در هر دورهای بر تربیت انسانهای عالم و دانشمند گماشته شده است. لذا تصادفی نیست که میبینی جامعه اسلامی با وجود همه انحرافهایی که در ساختار حکومتی در آن زمان وجود داشت، توانست در طول مدت دو سه قرن به برتری علمی در همه جهات دست یابد. تمدن اسلامی و دانش اسلامی در قرنهای سوم و چهارم هجری طوری بود که هیچ نقطهای در دنیا وجود نداشت که از لحاظ علمی در این حد ارتفاع قرار داشته باشد. در انواع علوم و دانشهای مربوط به زندگی بشر و پیشرفتها و گشایش راههای نو، دنیای اسلام در رتبه بالا قرار گرفت. این به خاطر تأکیداتی است که در اسلام برای علم و دانش شده است.
«و اقل الناس لذة الحسود». حسود به خاطر حسادت از زندگی لذت نمیبرد. از لذتهای معمولی زندگی محروم است. در درون او یک موریانه وجود دارد که لایههای راحت و تمتع او را پوک میکند، خراب میکند. تقصیر کسی هم نیست، مربوط به خودش است.
سعدی میگوید:
«توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج اندر است»
شما میتوانید کاری کنید که دیگران را نیازارید. این کار ممکن است؛ اما حسود، حسود را چگونه میشود نگذاشت؟ او از ناحیه شما نیست که آزرده میشود؛ از ناحیه درون خود باید با حسد در درون خود مبارزه کند.
«و اقل الناس راحة البخیل». آن کسی که چیزی دارد و بخل میورزد، نسبت به مال خود آنچنان دلبسته است که دائم در حال نگرانی و دغدغه است: مبادا کم بشود، مبادا بخورند، ببرند، ضایع شود. این دیگر آسایش ندارد.
«و ابخل الناس من بخل بما افترض الله عزوجل علیه». بخیلترین مردم کسی است که واجبات و فرایض الهی را انجام ندهد، بخل بورزد. این ابخل است از آن کسی که مالی در اختیار دارد و به فقرا نمیدهد. بخل خیلی صفت بد و نکوهیدهای است؛ اما از این بدتر، آن کسی است که در انجام فریضه الهی بخل میورزد، واجب مالی خودش مثلاً زکات یا خمس مالش را نمیدهد.
«و اولی الناس بالحق اعلمهم به». یک نسخهای است که اینجا در «معانی الأخبار» ذکر شده، «اعلمهم به». اگر «اعملهم» باشد، آنجا یک نسخه «اعلمهم» و یک نسخه «اعملهم» است. اگر «اعملهم» باشد، معنایش این است که حق در مقابل باطل متعلق به کسی است که به آن حق بر طبق آن حق عمل میکند؛ چون در زبان راحت میشود حق را یا در ذهن خود قضاوت کرد؛ اما انسان در عمل بر طبق حق رفتار کند، خیلی مشکل است.
اما اگر «اعلمهم به» باشد، ممکن است معنای حق تفاوت بکند. حق یعنی سمت و موقعیت اجتماعی، سیاسی. اولی از همه بر یک موقعیت اجتماعی، آن کسی است که نسبت به آن حق عالمتر باشد، به وظایف آن، به حدود آن شناخت و علم بیشتری داشته باشد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
ادامه درس. کلام در این بود که علاوه بر لسان قریب به صراحت بعضی از روایات بر اینکه بین این دو ضابطه زمانی و مکانی، آنچه معتبر است ضابطه مکانی است، یعنی فراسخ و اَمی، علاوه بر این، در مجموع قرائنی هم وجود دارد که همین معنا را در ذهن انسان تقویت میکند. نه اینکه بخواهیم به یکایک این قرائن استدلال بکنیم؛ اما این قرائن در مجموع به ما کمک میکند که از روایات این باب استظهار درستتری بکنیم.
چند قرینه را ذکر کردیم.
قرینه چهارم: این تلقی و برداشتی است که همه فقهای معاصر از روایات دارند با ظهور وسایل جدید حملونقل. این فقهایی که در عصری قرار گرفتند که این وسایل جدید حملونقل در جامعه پدید آمده بود، مسئله اختلاف بین این دو زاویه ضابطه در این زمان بیشتر اهمیت پیدا میکند؛ چون قبل از این زمانها سیر معمولی قافله در یک روز همان هشت فرسخ بود، تفاوت این دو ضابط خیلی تأثیر نداشت. اما بعد از آنکه خودرو و وسایل حملونقل جدید اختراع شد که انسان هشت فرسخ را در ظرف نیم ساعت یا یک ساعت طی میکند، این مسئله جدی شد که کدامیک از این دو ضابط اصل است. همه فقهایی که در این دوره قرار گرفتند، هشت فرسخ را بهعنوان ضابطه اختیار کردند. یک نفر از فقهای معروفی که انسان برای حرف آنها اعتباری قائل است، دیده نشده در این حدود مثلاً صد سال اخیر، کمتر یا بیشتر، که غیر از این نظری داشته باشد.
ملاحظه کنید «العروة الوثقیٰ» را که در زمان مرحوم سید محمدکاظم یزدی (رضوان الله علیه) این وسایل تازه پدید آمده بود. ایشان متوفای ۱۳۳۷ قمری، قریب صد سال پیش، ایشان در «العروة الوثقیٰ» حد فراسخ را ذکر میکند؛ اصلاً اشارهای هم به مسافت یک روزه و یا مسافت دو روزه یا شغل روز نمیکند. تمام کسانی که بر این کتاب حاشیه دارند که از بزرگترین فقهای ما هستند، همه این را تقریر کردهاند، یعنی احدی بر این متن حاشیه نزده، یعنی همه قبول کردهاند که حد تقصیر هشت فرسخ است. اینکه فقها در زمان ما، چه اساتید ما، چه اساتید اساتید، تا زمان مرحوم سید محمدکاظم یزدی (رحمة الله علیه)، همه اینها ضابط و حد تقصیر را همان ضابطه مکانی دانستهاند لا غیر، این خودش قرینه فهم اینها از روایات را نشان میدهد. این روایاتی که در اختیار اینها بوده، علاوه بر اینکه در فتوا مطلقاً اینطور فتوا دادهاند، در بیانات استدلالی و کتب استدلالی هم بر همین معنا تصریح کردهاند که من چند عبارت را در آنجا ذکر میکنم.
از جمله مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی (رضوان الله علیه) در رساله خود که ظاهراً رساله صلاة مسافر است. من فرمایش ایشان را در نرمافزار رایانهای دیدم، نمیدانم کتابشان چاپ شده یا نه، مربوط به سال ۹۳ است. ایشان میفرماید (دیشب با AI هوش مصنوعی داشتم گفتگو میکردم، در GROQ-4): «از ظاهر آن اعتبار مسافت یک روز و امثال آن طریق و اماره است». مرادشان از حداقل همان مسافت یک روزه و بیاضه یوم و اینهاست. شریعه اصفهانی مرد بزرگی بود، جزو برجستهترین فقهای دوره خودشان بود، یعنی دوره مرحوم آخوند و مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی.
مرحوم آقای حکیم (رضوان الله علیه) در «مستمسک»، در ضمن مسئله تلفیق مسافت تلفیقی که خواهیم رسید، در آنجا بعد از ذکر روایت محمد بن مسلم که در آن روایت هست: «اذا ذهب برید و رجع برید، فقد شغل یومه»، یعنی «لقد شغل یومه»، ایشان میفرماید: «التحلیلات المذکوره» (یعنی همین تعلیل «فقد شغل یومه» که حضرت تحلیل کرده) «لا تصلح لتقدمها علی خصوص البرید». نمیشود این تحلیل را بر روایات که تصریح به بریدین کردهاند، مقدم دانست. برای توضیح مطلب میفرمایند: «ان نصوص التحلیلات لیس فی بیان تعلیل الحکم فی مقام الثبوت». این «فقط شغل یومه» تحلیلی که حضرت میفرمایند، نمیخواهند تحلیل در مقام ثبوت را ذکر بکنند، یعنی حکم ثبوتی را نمیخواهند بیان بکنند، بگویند در عالم ثبوت چون شغل یوم بوده، تقصیر واجب است. «و انما هی فی بیان تعلیله فی مقام الاثبات». مراد ایشان از مقام اثبات، غیر از مقام ثبوت و اثبات متعارف و مصطلح است. در مقام عمل، چون در مقام عمل وقتی که مردم میخواهند هشت فرسخ بروند، برای اینکه علامتی باشد که بدانند هشت فرسخ طی شده، این «شغل یوم» را بهعنوان امارهای و علامتی برای هشت فرسخ ذکر کردهاند.
این هم بیان، و از همه بهتر فرمایش مرحوم آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) است. ایشان هم در همین مسئله تلفیق و در ذیل همین روایت محمد بن مسلم همین مطلب را به شکل بهتری بیان میکند: «ان شغل الیوم غیر موضوع للحکم فی شیء من الاخبار». در هیچ روایتی «شغل یوم» موضوع قرار داده نشده. «از اخبار الوارد فی مسیرته یومن، نما وردت فی تقدیر سیر لا فی فعلیت المصیر». ایشان نمیخواهند بگویند سیر در این مدت باید تحقق پیدا کند، میخواهند بگویند آن سیری که لازم است انجام بگیرد تا قصر واجب بشود، آن در یک چنین مدتی واقع میشود و اتفاق میافتد. «فلیس مفاد حد دلالة الا اعتبار سیر الفعلی». نمیخواهند بگویند بالفعل باید یک روز حرکت بشود تا اینکه تقصیر واجب باشد، یعنی یک روز ملاک نیست. «اذ لا توجد روایت تدل علی لزوم وقوع ثمانیة فراسخ فی یوم واحد حتی». حتی یک روایت نداریم که دلالت کند بر اینکه آن هشت فرسخ باید در یک روز واقع بشود تا موجب قصر باشد. اگر این هشت فرسخ در غیر یک روز، چه بیشتر چه کمتر، اتفاق افتاد، موجب قصر است. بنابراین «شغل یوم» و «مسیرت یوم» بهعنوان ضابط ذکر نشده است.
پس چرا ذکر شده است؟ ایشان میگویند: «بل لما سئل الراوی عن اختلاف السیر الغوافل و ان بعضها تسیر عشرة فراسخ على الفرس فی حال العدو یسیر و اثنى عشر فرسخ». وقتی راوی سؤال میکند و برایش مبهم است که چطوری باید حرکت بکنیم، «اجاب علیه السلام بان العبرة» (یعنی اعتبار به هشت فرسخ المنطبق فی السیر العادی مع مرکوب العادی) «الا ما یشغل یومه و یستوعب بیاض النهار». بعد استنتاج میکنند: «فلیس المسیرة الیوم او بیاض النهار او شغل الیوم بعناوینیها موضوعا للحکم». اصلاً موضوع حکم این عناوین نیستند. موضوع حکم همان هشت فرسخ است. اینها منطبقات بر هشت فرسخ در آن زمانی است که حضرت این بیان را میفرمود. بنابراین فرمایش ایشان، فرمایش متین است.
این بیانات فقها و بزرگانی بود که در عهدی واقع شدند که بین این دو ضابط تفاوت واضح و بینی به وجود آمده بود. شاید در غیر فرمایشات اینها هم اگر کسی تتبع کند، شبیه این بیانات را پیدا کند. قبل از این دوره، همین زمانی که هنوز این وسایل جدید وجود نداشت و این مسئله با این شکل مطرح نبود، بزرگانی از فقها حکم کردند بر اینکه ضابط عبارت است از هشت فرسخ، نه مسافت یک روزه. از روایات اینطور فهمیدند.
از جمله آنها شیخ الطائفه (رضوان الله علیه) است که ایشان بعد از ذکر روایت ابیبصیر در «تهذیب» میگوید: «یومین» در این روایت که بایستی دو روز سیر کند تا نماز قصر بشود، این خلاف روایات دیگر است؛ شاید این را باید از روی تقیه صادر شده دانست. یک احتمال، حمله بر تقیه است. احتمال دیگر این است که: «او علی من یسیر فی الیوم اقل من المسافة». میگویند این درباره آن کسی است که در دو روز کمتر از مسافت میرود. یعنی در یک روز همه هشت فرسخ را نمیرود. بنابراین چون هشت فرسخ در یک روز تأمین نشده، بنابراین نماز شکسته نیست، باید هشت فرسخ تأمین بشود، ولو در دو روز، تا نمازش قصر شود. این کَستریح در این است که مَنات و ضابط را ایشان هشت فرسخ میدانند نه مسافت یک روزه.
البته این عبارت را خود شیخ عاملی (رضوان الله علیه) هم در ذیل آن روایت دیگر که صحیح است و حضرت میفرمایند تقصیر در سیر یک روز و یک شب است، یک روز و یک شب باید حرکت بکند تا قصر شود، که این هم خلاف روایت دیگر است، مرحوم شیخ عاملی در ذیل این روایت میفرمایند: «هذا محمول علی من یسیر فی یوم و لیلة ثمانیة فراسخ». بنابراین این حمل ایشان نشان میدهد که مرحوم شیخ حرّ عاملی (رضوان الله علیه)، صاحب «وسائل»، این همه سر و کار دارند، ایشان از روایات ضابط بودن هشت فرسخ را فهمیدند.
از جمله این بزرگان مرحوم صاحب جواهر است که عبارت ایشان را قبلاً نقل کردیم. علاوه بر آنچه ما نقل کردیم، یکی دو عبارت دیگر هم دارند که نخواستم نقل کنم. خلاصه حرفشان این است که بعد از آنکه میگویند این تقدیر واحده تقدیر نیست، میفرماید: روایاتی که فرموده مسافت یک روزه، مراد آن زمانی است که در آن هشت فرسخ طی بشود؛ چه یک روز بشود، چه بعضی روز بشود. یعنی «مسیرت یومن» را معنا میکنند به «ما ینطبق علی ثمانیة فرسخ». لذا میگویند نقض نمیشود این حرف به اینکه اگر کسی کمتر از هشت فرسخ را در یک روز برود، بر او قصر واجب نیست، باید تمام بخواند. اگر کسی هشت فرسخ را در کمتر از یک روز برود، بر او قصر واجب است. برای خاطر اینکه اصلاً «مسیرت یومن» به معنی آن مدت زمانی است که انسان در آن هشت فرسخ میرود، ولی یک ساعت باشد، یک ساعت یعنی مسیر. این بیان ایشان است که ما البته آنجا فرمایش ایشان را قبول نکردیم، گفتیم ما برای تطبیق این دو ضابط با همدیگر راه بهتری داریم. آن راه بهتر را عرض کردیم. به هر حال محصل فرمایششان این است که آنچه منات قصر است، هشت فرسخ است و مسافت یک روزه بهعنوان یک علامتی، بهعنوان یک شاهد و اماره است.
ما نمیخواهیم بفهمیم بزرگان استدلال بکنیم، هر فقیهی فهمش برای خودش حجت است؛ اما میخواهیم بگوییم این یک قرینه مؤیدهای است که وقتی همه بزرگان و فقهایی که در این دوره بروز وسایل جدید بودند، اینطور فتوا میدهند، بلکه کسانی که قبل از این دوره بودند، آنها هم به این نتیجه رسیدند، یعنی از مجموع روایات این را میفهمند که ضابط هشت فرسخ است، این انصافاً کمک میکند به اینکه انسان وثوق بیشتری پیدا کند بر این استنتاج. این هم یک قرینه.
قرینه پنجم این است که اگر بخواهیم روایتی پیدا کنیم که دلالت کند بر اینکه مسافت یک روزه یا بیاض یوم (روشنایی روز) ضابط شرعی است و بس، یک روایت را فقط میتوانیم پیدا کنیم و آن روایت محمد بن مسلم است. بقیه روایات مثل روایت فضل بن شاذان و یکی دو تا روایت دیگر، یا سندشان ضعیف بود که قابل اعتماد نبودند، یا دلالتشان دلالت درستی نبود مثل روایت کاهلی که سندش خوب بود اما دلالتش دلالت تام و تمامی نبود. آنچه از لحاظ سند و از لحاظ دلالت تام و تمام است، همین روایت محمد بن مسلم است که حضرت میفرماید: «فانه اذا ذهب برید و رجع برید فقد شغل یوماً»، یا «فقد شغل یومه». که از این عبارت استفاده بشود علت اینکه برید را در این روایت ضابط و منات قصر قرار دادهاند این است که موجب شغل یوم میشود.
این روایت تنها روایتی است که میتواند انسان بهش استدلال بکند برای اعتبار مسافت یک روزه و شغل یوم. لیکن به اطلاق این روایت قطعاً نمیشود عمل کرد. چرا؟ چون اگر به اطلاقش اخذ بکنیم، لازمش این است که اگر یک فرسخ را مثلاً در طول روز چند بار برود و برگردد تا هشت فرسخ بشود، باید نمازش شکسته بشود. در حالی که احدی قائل به این معنا نیست. برهان خلف است، فرض بفرمایید تا سر یک فرسخ و نیم برود بعد برگردد، مادون حد ترخص (چون اگر به حد ترخص برسد نمازش تمام است، سفر قطع میشود)، به مادون حد ترخص برسد دوباره برگردد، باز برود، باز برگردد، همه روزش با این رفت و برگشتها اشغال بشود، «شغل یوم» حاصل بشود با هشت فرسخی که به این ترتیب حاصل شده. لازم این «فقد شغل یومه» یا «شغل یومه» این است که نمازش قصر باشد؛ در حالی که احدی قائل به این معنا نشده. اطلاق «شغل یومه» اقتضا میکند به هر کیفیتی که حاصل بشود موجب قصر بشود، اگر بخواهد اطلاق بگیرد باید اینطور باشد دیگر. در حالی که نمیشود قائل به این بود. پس نمیشود قائل به اطلاقش شد. در حالی که اینطور رفتوآمد قطعاً موجب قصر نیست. احدی هم به این معنا قائل نشده.
بنابراین اگر بخواهیم این روایت را علی اطلاقها اخذ بکنیم، بخواهیم تغییر کنیم، مقیدی که وجود دارد همین ادله بریدین است. بنابراین بریدین «شغل یوم» را در این روایت تغییر میکند. معنایش این میشود که «شغل یوم یکون موجبا للقصر اذا کان بریدان». بنابراین نتیجه این میشود این «شغل یومی» که در اینجا وجود دارد به معنای بریدین است که معمولاً با «شغل یوم» همراه است. یعنی «شغل یوم» منات و ملاک قصر نیست. ضابط همان بریدین و فرسخ است و «شغل یوم» علامت و اماره آن است.
قرینه دیگر، که قرینه ششم است، این اجماعی است که مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: اجماع به قسمین بر این منعقد شده که اگر بریدین را در بعضی از روز طی بکند، این موجب قصر است. همه فقها این معنا را قبول دارند. اگر مثلاً فرض کنید در یک سوم روز دو برید را قطع بکند، نمازش قصر است، بیشک. خب، اجماع هم که شما گفتی بحث به جا است. همه فقها این معنا را قبول دارند. پس اگر مثلاً در یک سوم روز دو برید را برود نمازش قصر است، بیشک. این را همه قبول دارند. نقطهمقابلش هم اجماع است. یعنی اگر در یک روز تمام کمتر از بریدین برود، قطعاً نمازش قصر نیست. این هم مورد اتفاق همه است. یعنی هیچکس اختلاف در این ندارد.
این اتفاق معنایش چیست؟ معنایش این است که ما یک عنوانی داریم که بودنش موجب قصر است، نبودنش موجب نبود قصر است. آن چیست؟ آن بریدین است. عنوان دیگری داریم که بودنش لزوماً موجب قصر نیست، نبودنش لزوماً مانع از تقصیر نیست. آن چیست؟ مسیر یک خط تمام. نتیجه این است که مسافت یک روزه ضابط نیست، ضابط هشت فرسخ است. این هم قرینه ششم.
عرض کردیم نمیخواهیم به یکایک این قرائن استدلال بکنیم؛ اما از مجموع این قرائن برای انسان شبههای باقی نمیماند در اینکه از این دو ضابطهای که در روایات آمده است، آنچه ضابطه واقعی است و منات تقصیر است، عبارت از طی هشت فرسخ، چه مسافت یک روزه بشود، چه کمتر از مسافت یک روزه بشود، چه بیشتر. همین قدر که هشت فرسخ را طی میکند، این موجب قصر تا برسد. الحمدلله. آره، استدلالهای دیروز بیشتر خوب بود. آن برای آنکه تفقه آقایان بود روی خود مبانی. این قرائنی بود که برای بستن دهن خوب بود. برای خیلیها اتفاقاً همینها کافی است. یعنی آقا، همه فقها این را گفتهاند. مرحله دوم است، میفهمیم حالا شما قبول نداری که ما اینطور میفهمیم. خیلی خب، بیا ببین همه فقها، همه فقهای صد سال اخیر اینطور گفتهاند که اگر رد کند نمازش قصر است ولی یک روز هم تو راه باشد، بهت نرسد، نماز کامل است. و خدمت شما عرض کنم که از همینها در واقع دارند قرائن میگیرند برای اینکه آنی که ملاک اصلی است، بریدین و هشت فرسخ است. خب، این الحمدلله حل شد. ملاک پس شد هشت فرسخ.
سلامت باشی. یا علی.
در حال بارگذاری نظرات...