!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد.
و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
توفیقی بود این ایام در خدمت برادران و خواهران عزیز بودیم. شرمنده محبتهای عزیزان بودیم. جلسات پرشور -الحمدالله- با دوستان باصفا و این جلسه خوب، جلسه پایانی این بحث است که مصادف شده با روز شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها). انشاءالله که قلب نازنین ایشان از ما راضی باشد. مباحثی که مطرح شد انشاءالله با عنایت ایشان، این امور خوبی را که توصیف کردیم، توفیق پیدا کنیم که در خودمان محقق کنیم و متصف بشویم به این صفات خوبی که در موردش صحبت شد.
نکتهای که عرض شد این بود که در شاکله ثانویه سعادت و شقاوت انسان اینجا تعیین میشود. هویت انسان را این معلوم میکند، ما کی باشیم و چه باشیم؛ این نمره میدهد به ما، این بالا و پایین میکند ما را وگرنه فطرت را که همه دارند و آنجا همه کمالات هست. شاکله اولیه هم که دلالتی بر کمالی ندارد؛ فقط یک قالب است. شاکله ثانویه است که باید آن کمالات فطری را به واسطهی آن قالبی که خدا به ما داده، آن طبع و تیپی که داریم، بریزیم توی این قالب. اینجا دیگر حرف از تیپ و مزاج و طبع و اینها نیست؛ بحث از عقل و جنود عقل و جنود جهل است: این ۷۵ تایی که جنود عقل است و ۷۵ تایی که جنود جهل است. اینها رتبه ما را معلوم میکند. ما در شاکلهمان باید طوری باشیم که این ۷۵ تا جنود عقل باشد و چیزی از آن ۷۵ تا جنود جهل نماند؛ که عقل را هم قبلاً صحبت کردیم. فرمود: «بالعقل یُعبدُ الرّحمن». این ۷۵ تا ظرفیت و زمینه عبودیت را فراهم میکند. کسی که بنده خداست، این ۷۵ تا را دارد. اینها هم محصول بندگی خداست، هم زمینه بندگی خدا. هر چقدر بندگی کنید، این ۷۵ تا شکل میگیرد؛ هر چقدر این ۷۵ تا شکل بگیرد، زمینه فراهم میشود برای اینکه قویتر و عمیقتر بندگی کنید. داستان این ۷۵ تا، ملکات اصلی است که باید رویش تأمل کرد و دقت کرد و رویش کار کرد.
خوب، یک مرور اجمالی به این ۷۵ تا داشته باشیم. وقتمان اگر اجازه بدهد، خیلی کوتاه اگر برسم ۷۵ تا را سریع بخوانم. اینها باید مفصل کار بشود دیگر، صدها جلسه بحث و گفتگو و کار عملی مهمتر از بحث علم، کار عملی.
خیر میشود جزو جنود عقل، روبرویش شر.
ایمان روبرویش کفر.
تصدیق روبرویش جحود/انکار.
رجاء روبرویش قنوط «با ط دستهدار»، ناامیدی.
عدل روبرویش جور. خود این تقابلها مهم است؛ کلمات مهم اینجا در این تقابلها در میآید. روبروی عدل جور.
رضا روبرویش سخط، نارضایتی، گلایه.
شکر روبرویش کفران. مثلاً هرچقدر آدم شاکر باشد، آن شاکله استاندارد. شیطان میآید این شاکله را خراب میکند دیگر. رو هر کدام اینها میشود مفصل بحث کرد. هر کدامش تناسب دارد با طبع و تیپ من. مثلاً رحمت که جلوتر است، تیپهای مختلف رحمتشان یکسان نیست. این نکته مهمی است، به این توجه نمیشود. مثلاً بعضی تیپها که الان وقتش نیست بخواهیم رویشان بحث بکنیم، وقتی میخواهد ترحم بکند به شما، دلش که برایت میسوزد، توی گرفتاری قرار گرفتی، مینشیند خوب فکر میکند چه برنامهای برایت بریزد که از این گرفتاری نجاتت بدهد. حتی آن برنامه را بهت نمیگوید که هی تو را دچار تشنج نکند، هی یادت نیاورد. بعد شما نگاه میکنی، میبینی بیخیال، احساس میکنم اصلاً کاری به کارت ندارد. این یک تیپ است، یک جور. یعنی آن رحمت که توی شاکله ثانویه بود، در این شاکله اولیه این شکلی خودش را نشان میدهد.
بعضیها خیلی منطقی با همهچیز برخورد میکنند، احساسی برخورد نمیکنند. حسی برخورد میکنند، شهودی برخورد میکنند. خیلی نشان نمیدهد گفتارش را، کلامش را، رفتارش را اینها. بعد مثلاً درونگراست، برونگرا نیست. خیلی سروصدا و حرف و اینها تویش نیست. دو هفته میآید میگوید که مثلاً من فلان مسئلهای که درگیر کرده بود، دغدغه برایت ایجاد کرده بود، خودم رفتم حلش کردم.
یکی دیگر، ترحمش به این است که مینشیند باهات حرف میزند، همدلی میکند، حرفت را میشنود. یک تیپ دیگر است. یکی دیگر مینشیند باهات حرف میزند، مینشیند نیمساعت هم گریه میکند، ۵ دقیقه تو گریه میکنی، نیمساعت آن گریه میکند. اینها میشود آن کمال جنود عقل که رحمت در تیپهای مختلف. این نکته خیلی مهمی است. توجه. وقتی این دو تا را نمیشناسیم، بعد مثلاً فکر میکنیم که طرف عاطفه ندارد. نه، بروز عاطفهاش فرق میکند. کشف عاطفه با یکچیز دیگر است. آن ایمان و آن نیت پاک و آن است که معلوم میکند طرف آن کمالات عقلانی که میشود جنود عقل، اینها معلوم میکند که این عاطفه دارد یا ندارد. ولی آن عاطفه تو تیپت یک جوری است. عاطفه را آخه من اگر کسی تو این موقعیت باشد اینجوری باهاش برخورد میکنم. با یکی دیگر مقایسه میکنی. همه که تیپشان مثل شما نیست. قاطی آن یکچیز، یکچیز دیگر است. نه، آخه مگر کسی بیاید بهم اینجوری بگوید، مینشینم اول خوب باهاش صحبت میکنم. خب، هنوز شما نیستی! بنشینم اول خوب باهاش صحبت کنم. اول میآیند بررسی میکنند بعضیها ببینند اصلاً اینکه تو میگویی حق با تو است یا حق با آن یکی است. بعضیها خیلی احساسی برخورد میکنند، همان اول حق را به طرف میدهند. این اصلاً یک وقتهایی اصلاً از جنود عقل خارج است؛ اصلاً رحمت نیست؛ اصلاً عجله است. عجله جزو جنود جهل است. تا دختره میآید خونه مامانش، میگوید شوهرم منو زده، فحشکش کردند. شوهره با ۲۰ دقیقه تأخیر، فحشکش کردند. مادرشوهره بعد ۳۰، ۴۰ دقیقه اقوام و آن کسی که واسطه این ازدواج بود، اسمش را میگذارد محبت. بعد دخترم میگوید خانوادهام پشتمند. نزدم. خانوادهام جهنم! جلوت دارم میکشم میبرم جهنم. آن پشت بودن نیست که. این عقل نیست اصلاً. آدم اول بررسی میکند کی حق میگوید. یک جوری که دختره نفهمد، زنگ میزند از دامادش سؤال میکند. از یک کسی که شاهد قضیه بوده، مثلاً بچه اگر دارند، یک جوری بچه را میکشد کنار، از بچه سؤال میکند. این چی بود؟ دعوا سر چی بود؟ کی مقصر بود؟ کی چی گفت؟ اول کی چی گفت؟ خوب بررسی میکند تا بفهمد حق با کی است، چقدر حق با کی است. بعد آنجا رفتار نشان میدهد. اینها میشود رفتار عقلانی. بله، حالا آن رفتار عقلانی که نشان میدهد، گاهی تیپش تیپی است که احساسیتر است، گاهی تیپش تیپی است که منطقیتر است. آن احساس و منطق فرق میکند با این. دقت کردید مسائل را؟
مثلاً دیروز در مورد این نکته خیلی مهمی آخر جلسه عرض کردم که مثلاً خانمها با آقایان تفاوتهایی دارند. بعضیها هم اصلاً کار تمدن غرب، یکی از کارهای یکی از مشکلات بزرگ که درست کرده همین است دیگر. برداشته برای اینکه امتیازها و مزیتها و چه میدانم مثلاً حالا به قول خودشان عدالت بخواهد بیاورد، جنسیت را خراب کرده. گفتند آن باید ما جنسیت را از بین ببریم. تو همه مثل همیشه عدالت حاکم بشود. این خیلی گرفتاری بزرگی است. همه شبیه هم بشوند. زنها مرد بشوند، مردها زن بشوند. خیلی خیانت بزرگی است. خیلی جنایت بزرگی است. خیلی آسیب بزرگی است. نه، پیغمبر که از دنیا میروند، فاطمه زهرا یک واکنش نشان میدهند، امیرالمومنین یک واکنش دیگر نشان میدهند. این امیرالمومنین ۷۵ روز گریه کند بعد پیغمبر؟! جفتشان معصومند. یک حقیقت، آن یک تیپی دارد، یک شاکلهای دارد، یک شخصیتی دارد. آن زن است، این مرد است. حضرت زینب یک جور مواجه دارد با قضیه، امام سجاد یک جور دیگر مواجه دارد.
یک متنی را سید در لهوف نقل میکند. بنده روضهاش را چند بار خواندم در مورد شب عاشورا. خیلی اینها مهم است. اینها باید رویش کار بشود. بحثهای دقیقی است. وقتی امام حسین (علیه السلام) شروع کردند اشعاری را خواندن: «یا دهر اف لک من خلیل» (ای روزگار تف به تو که رفاقتی را خراب میکنی، همهچی را نابود میکنی). اینها چند بار این ابیات را امام حسین شب عاشورا خواندند. حضرت زینب (سلام الله علیها) کمکم متوجه شدند که یکچیزی میخواهد بگوید امام حسین (علیه السلام). امام سجاد در نقلی که سید در لهوف نقل میکند: «امام سجاد من همان اول فهمیدم پدرم چی میخواهد بگوید. بغض کردم ولی بغضم را نگه داشتم. ولی عمهام زینب چون زن بود و زنها رقت و عاطفهشان» تعابیر امام سجاد (علیه السلام) خیلی مهم است. «و چون زنها دقت و عاطفهشان بیشتر است، تا عمهام این را شنید، شیون کشید، فریاد کرد، گریه کرد، غش کرد.» خب، حالا بیاییم بگوییم نه، این علامت ضعفش است. باید مثل آن رفتار کنیم. مردها را زن کنیم، زنها را مرد کنیم. نه، زنها زن باید باشند. با یک مسئله وقتی مواجه میشوند، این یک واکنش نشان میدهد، آن یک واکنش. جفتشان هم در اوج جنود عقلند. جفتشان هم در اوج رحمتند. نکات مهمی است اینها. رحمتش بیشتر از آن بود؟ نه اصلاً! مگر میشود رحمت حضرت زینب بیشتر از رحمت امام سجاد باشد؟ امام سجاد، امام حضرت زینب است. درست است آقا؟ پس چرا اینجا حضرت زینب مثلاً اینجور احساساتش؟ بابا ایشان زن است، امام سجاد مرد است. بعد تازه ممکن است که به حسب شرایط و موقعیت و اینها وظیفه داشته باشد که این را در خودش بریزد، بروز ندهد، نشان ندهد. دشمن سوءاستفاده میکند. شرایط مثلاً فلان. مثلاً شماها در شهادت حاج قاسم چقدر اشک ریختید؟ مثلاً رهبر انقلاب که بیشتر از شما حاج قاسم را میشناخت، بیشتر علاقه داشت. ولی آنقَدری مثلاً مگر موقع نمازی که خواندند و حاج آقا، آنقَدری شما مثلاً آن جذاب و فضایی که خیلیهای دیگر داشتند را ندیدید. حالا البته ممکن است در خلوت جور دیگری بوده. ولی یک وقتهایی هم ممکن است که دارد این را بروز نمیدهد به حسب شرایط و موقعیت. توجه! خود تیپها با همدیگر تفاوت دارند. شخصیتها با همدیگر تفاوت دارند. جنسیتها با همدیگر تفاوت دارند. سنین و دورههای سنی با همدیگر تفاوت دارد. اینها خیلی نکات مهم است.
عدل و جور. رضا و سخط. شکر و کفران. طمع و یأس. توکل و حرص. رأفت و قساوت. رحمت و غضب. علم و جهل. پس ما یک جهل در برابر عقل داریم، یک جهل در برابر علم. در برابر حماقت. نمیشود گفت آقا یکی فهمش کمتر است، یکی فهمش بیشتر است. فهم در شاکله اولیه تفاوت دارد: یکی کمتر است، یکی بیشتر. خدا به یکی کمتر داده هوش، به یکی بیشتر. هوش را نباید قاطی کرد با فهم در شاکله ثانویه. بله، یکی باهوشتر است، فضیلت نیست. یکی کمهوشتر است، عیب نیست. ولی نسبت به شاکله ثانویه اگر فهم در آنجا را ندارد، عیب است. آن فهمش اصلاً جنسش با این فهم فرق میکند.
عفت و تهتک: پردهدری.
زهد و رغبت.
رفق و (خُلق؟) خشونت.
حلم و جرأت. جرأت یعنی گستاخی، بیباکی.
تواضع و کبر.
تؤده: تؤده یعنی متانت و تصرف. شتابزدگی، عجله.
حلم و سَفه: سفاهت.
سبک سر، بیهودهگویی، چرتوپرت گفتن.
استسلام: تسلیم بودن.
استکبار: گردنکشی.
تسلیم، شک. چقدر جالب است! شک روبروی تسلیم است، فقط روبروی یقین نیست. خیلی نکته دارد.
صبر، جزع.
عفو، چشمپوشی. انتقام. این انتقام با انتقامی که ما میخواهیم خون امام حسین را انتقام بگیریم فرق میکند. انتقامهای شخصی و کینههای شخصی.
غنا، فقر.
تذکر، سهو. حفظ، نسیان. این حفظ هزار تا شماره تلفن، حفظ باشم. حواسجمعی.
تعطف: عاطفه داشتن. قطیعه، روبروش، کلمات خیلی جالبه بریدن، قطیعه.
قنوع: قناعت. حرص. یک حِرس هم بالا داشتیم. یک حِرس در برابر چی بود؟ در برابر توکل بود. یک حِرس در برابر قناعت بود. خیلی حدیث شریف و فوقالعاده است. خیلی جای کار دارد. خیلی رویش میشود کار کرد.
دیگر چی؟ مواسات: همدردی. منع، مانع شدن. مودت، عداوت. وفا، غدر. خیانت. طاعت، معصیت. خضوع، تطاول: برتریجویی. سلامت، بلا. بلا جزو جنود جهل است. یعنی چه؟ سلامت عقل است. الکی خودت را گرفتار نکنی! آدم عاقل الکی خودت را گرفتار سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندد. اینها گرفتاریهای الکی است. نه گرفتاری در راه خدا و وظیفه. ما معمولاً آن سمتش نمیرویم، بعد اینور از سر حرص و طمع و شهوت و قدرت و اینها. اتفاق تو که این کاره نیستی برای چی ثبتنام میکنی؟ بعد میگویی من نگفتم بهم رأی بدهید. رأی دادند. خودت را بدبخت کردی، ملت را بدبخت. این میشود بلا.
حب و بغض. صدق و کذب. حق و باطل. امانت و خیانت. اخلاص و شعب. شعب ناخالصی. مشروبهای شائبه دارد.
شهامت و بلادت. بلادت کودنی. میگویم طرف خیلی بلید است. کتاب فارسیاش، کلمات دیگری میشود. کلمات بهروزشدنش اسم سِرّی، پرنده و اینهاست.
فهم، قباوت (قبایت، قوطات): دوباره نفهمی. هر کدام یک جور نفهمی است. کما اینکه ما اسم هر پرندهای را یک جا استفاده میکنیم.
معرفت، انکار.
مدارات، مکاشفه. مکاشفه یعنی پردهدری، افشای سر.
سلامت الغِیب. یعنی در خفا، یکرنگ بودن با طرف.
مکر. مکر یعنی وقتی بهت میرسم یک جورم، وقتی ازت دور میشوم یک جور دیگرم.
کتمان، افشا.
حالا یکسری چیزهای جدیدی دارد وارد جنود عقل میشود: صلاة. اضاعهالصلاة. نماز جزو جنود عقل است. اضاعهالصلاة جزو جنود جهل. نماز نمیخواند هم نتیجه عبودیت است هم زمینه برای عبودیت بعدی.
صوم، افطار. روزهخواری.
جهاد، نکول: دررفتن از جنگ، جهاد.
حج، نقضالمیثاق روبروی حج پیمانشکنی.
صونالحدیث: حرف را پیش خودت نگه داری. نمیمه، حرف را ببری اینور آنور، لو بدهی، سخنچینی.
برّالوالدین، عقوق: حق والدین نشناختن.
حقیقت، ریا: دورویی.
معروف، منکر.
ستر، در پرده بودن. جلوهگری نداشتن. روبروش تبرج، جنود جهنم. خیلی نکات مهمی است. چقدر روی اینها میشود بحث کرد و کار کرد.
تبرج، خودنمایی، جلوهگری.
تقیه، مخفی کردن اسرار. آن اعتقادات و مسائلی که باید پوشانده بشود. اضاعه، لو دادن، پخش کردن.
انصاف، حمیت. تعصب بیجا. انصاف. بچهات آمده دارد از دامادت بد میگوید. انصاف! واقعاً کدامشان درست میگوید؟ حمیت، تعصب. بچهام. بچهام میشود تعصب، میشود حماقت، میشود جهل.
تأهب: آمادگی. بغی: سرکشی.
نظافت، کثیف بودن. غلظ: غلیظ و سفت بودن.
حیا، (خُلع؟) خلع پررویی، بیحیایی، بیآبرویی.
قصد: میانهروی. عدوان: از حد خارج شدن.
راحت، تعب. هی الکی خودت را به تکلُّف میاندازی. راحت بگیر، بابا. مهمان دعوت کردی. این را هم اضافه کنم. از صبح پاشده، شب دیگر پاهایش دارد میترکد. از ساعت چه خبر است؟ بابا یک چیز معمولی درست میکردی. آبروی آخه! کی گفته؟ از کجا درآوردی؟ چرا اذیت میکنی خودت را؟ اذیتهای بیخود. حالا به همین آدم بگویی که ۵۰ سال نماز قضا داری، روزی یک ساعت وقت بگذار. بابا ولش کن. ولی اگر یک مهمان بیاید به اندازه ۵۰ سال نماز قضا به خودش فشار میآورد. بیعقلی. جنود عقل و جهل.
سهولت: آسان گرفتن، گیر ندادن، ساده گرفتن. دختر دارد شوهر میدهد، ساده میگیرد. میخواهد بله بگوید، ساده میگیرد. ساده گرفتن نه یعنی آن فاکتورهای حقیقی را لحاظ نکردن. فقط به فاکتورهای حقیقی توجه دارد. چیزهای اضافی الکی کار ندارد. راحت گرفتن.
سهولت روبروش صعوبت: سختگیری. سختگیری جزو جنود جهل است. حواسمان باشد در مراقبت، شاکله ثانویه با (اینها؟) اینها شکل نگیرد. هر کدامش اگر هست باید باهاش دعوا کنیم. مقابله کنیم. بریزیم بیرون. سختگیریهای الکی داریم. خیلی گیر میدهیم. نه، این یکمی چایی ریخته توی این لیوان. استرس نداشته باش. یک جوری همهچی را میخواهد توی یک حد عالی. دیدید بچهها بعضیهایشان احوالات این شکلی دارند. نجات روانشناسی، محل تحلیل که مثلاً آب که برایش میریزی، میگوید نه، باید پر کنی لب به لب. بعضی بچهها جیغ و داد. آره، میگفتش که همسایهها فکر میکنند سیخ داغ تو شکم بچهام فرو کردند اینجوری که بچهام گریه میکند. خبر ندارم فقط قبل از اینکه این دکمه آسانسور را بزنم، من دکمهاش را زدم. این جیغ و داد مال این است.
خلاصه، اینها میشود چیزهایی که ما باید کار کنیم، از خودمان بیرون کنیم. اینها تمرین. اینها اولاً محاسبه میخواهد. ما باید در حساب و کتابمان در شبانهروز این ۷۵ تا را مرور کنیم. ساده، فعلاً با حلال و حرام شروع کنیم. راز شکل دادن شاکله ثانویه، کلمه طلایی این پنج جلسه، کلید اصلاح شاکله، محاسبه و مراقبه است. کلید اصلاح شاکله، یعنی آن چیزهایی که عیب است و بد است، رصد کنم این کاری که کردم، این مصداق شتابزدگی بود. حالا بعضیهایش حرام هنوز نیست. فعلاً حالا خیلی درگیرش نشویم. فعلاً به آنی که حلال و حرام است بپردازیم. اینی که گفتم تمسخر بود، اینی که گفتم توهین بود، اینی که گفتم آبروی طرف را بردم، سرش را افشا کردم. مخصوصاً هر چی نگاه میکنی همش اینی که گفتم، اینی که گفتم، یعنی صدی ۹۰ مشکلات اینی که گفتم. این را ببندیم، از ۹۰ درصد مشکلات خلاص میشویم. همهاش همین. تو همین اینی که گفتم، آنی که گفتم. خیلی بقیه اعضای بندگان خدا. ۹۰ سال هم که بگذرد، با دماغت نمیتوانی گناه کنی. نمیشود گناه کرد. میخواهی چه کار کنی؟ گوش خیلی کمتر باز. بعدش مثلاً چشم، ولی زبان. زبان پدر صاحب بچه را درمیآورد. هر چی نگاه میکنی همهاش اینی که گفتم، آنی که گفتم. گاهی آن را هم که دیدم، یکم میآیی، آن را که شنیدم اینجوری است. بعد اینها محاسبه.
در محاسبه که آمد، یک عزم جدی برای مراقبه که این دیگر نباید باشد. حالا جریمه برای خودم عین میکنم. برنامهریزی برای خودم دارم. اینها میشود اصلاح شاکله. ولی سخت است. فکر امروز که تصمیم گرفتیم فردا چقدر احوالم خوب شد. همهچی اوکی الحمدلله. نه، آقا. تازه شیطان حساس میشود روت. یکی دارد تکان میخورد. مثل این عراقیها که تیر خلاص میزدند. بعد یکی یک جون میخورد، میآمدند ۱۰ نفر میریختند بالاسرش یک تیر دیگر بزنند. تا وقتی تکانی نداری، شیطان هم کارت ندارد، رد میشود. یک تکانی دارد میخورد، ۷۰ تا میریزند سرش. این برای چی تکان خورد؟ چه خبر است؟ شروع میکنی به اصلاح شاکله، تازه بدبختیهای واقعیت شروع میشود. تازه بدتر ناله و استغاثه و اینها کرد. آدم میفهمد که آنجا تازه میفهمد توسل یعنی چی، استغاثه یعنی چه.
اینهایی که ما داشتیم که برای نون و آب و همسر خوب، توسل واقعی میفهمد بابا! یکی دیگر باید ما را جمعمان کند. یکی دیگر باید دست ما را بگیرد. زور من به شیطان نمیرسد. به خودم متکی نباشم. یکی دیگر زورش میرسد. آن باید دفع کند شیاطین را. منظورم به خودم نمیرسد، نه، به شیطان نمیرسد. «اَعِنی علی نفسی» در دعای ابوحمزه منو علیه خودم کمک کن. منظورم به خودم نمیرسد. یکی است که زورش به من میرسد. آن میتواند. این میشود توسل. اولیای خدا مگر چقدر گناه میکردند؟ اینقدر گریه و زاری و اینها؟! ما دیگر گناه میکنیم، یکم گریه میکنیم بعد دیگر حال خوبی پیدا میکنیم. ۵۰ ساله گریه میکنند، ماها که نیستیم که. آن رسیده به آن اوج داستان، فهمیده چکار است، فهمیده کار دست این نیست. نمیشود. آن ارش از این است؟ از پس خودمان برنمیآییم. از پس این عیوبمان، این نقائصمان، این جهلمان. زور ما به این جنود جهل نمیرسد. یک ذوالفقاری میخواهد. «لا فَتی اِلّا عَلی، لا سَیفَ اِلّا ذوالفَقار». چرا اولیای خدا اینقدر به امیرالمومنین محبت ویژه و خاصی دارند در بین اهل بیت؟ آیتالله بهاءالدینی میفرماید: «من عاشق اهل بیتم ولی دربهدر امیرالمومنینم.» آن شمشیر ذوالفقار دست امیرالمومنین است. فقط مال کفار بیرون نیست، این جنود جهل هم آن باید بزند بکشد. آخر کار باید بیاید زیر ساطور ذوالفقار. در نمیآید. این جنود جهل را ما باید بجنگیم باهاش. ما که وظیفه داریم ولی تا آن ذوالفقاره نخورد تو سر اینها، اینها نمیمیرند. نکته فنی، کلیدی است که قدرش را بدانیم. خیلی مهم بود. احسنت. این میشود توسل. تازه آدم میفهمد چی باید بخواهد. بعد روی دونهدونه اینها میبینی اوه! گرفتاریم. این را یکم درست کنیم، ۵۰ تا دیگر تازه خودش را نشان میدهد. خیلی داستان داریم. به خودت که نگاه میکنی، ناامید میشوی. «کار من نیست.» این نصف قضیه است که درست است. همین نصفه را نگاه کنی، غلط است. شیطان ناامیدت میکند. یک نصفه دیگر هم دارد که کار اصلاً با «به» ولی خودت باید بسپاری.
برکت روبروش محق بیبرکتی. عافیت روبروش بلا. قوام یعنی اعتدال، استواری. روبروش مکاسره پراکنده و هی از اینور آنور افزایش پیدا کردن. حکمت روبروش هوا جالب است! روبروی حکمت هوا! هوسرانی. وقار روبروش خفت جلفی. جلف، اینها جزو جنود جهل.
سعادت روبروش شقاوت. توبه روبروش اصرار. ولکن داستان نیست، کوتاه نمیآید. استغفار روبروش اقرار مغرور شدن. محافظت، مراقبت کردن مثلاً محافظت بر حافظ علیالصلوات. محافظت بر نماز روبروش تهاون سهلانگاری. دعا روبروش استنکاف. نشاط روبروش کسالت. این شد ۷۵ تا.
خوب، پس در مورد این شاکله ثانویه که عرض کردیم باید بر اساس این جنود عقل و جهل شکل بگیرد. نکات مهمی که بود، یک بخشش را عرض کردیم. یک بخش دیگر هم این است که آقا یکسری چیزها منشأ شکلگیری این شاکله ماست. یک بخشش خب خود همین شاکله اولیه. شاکله اولیه خوب خیلی تأثیر دارد در شاکله ثانویه. کسی به هر حال مزاجش گرم است، این به طبیعتش عصبیمزاجتر است و پرخاشگرتر، غضبآلودتر. شاکله ثانویهاش هم همینجور عصبی است دیگر. بداخلاق است. اگر کار نکند روی خودش، اصلاح نکند خودش را، این همان شاکله اولیه میریزد تو شاکله ثانوی. همه عیوب این آنجا هم میآید. یکسری محاسن توی شاکله اولیه هم گاهی هست. مثلاً مزاج گرمی دارد. مزاجهای گرم معمولاً خوشمشربند، به جوش هم خیلی سختگیر نیستند، منعطفاند، برعکس مزاجهای سرد. خدمت شما عرض کنم که میگذرند. حالا پول باشد، بحثهای شخصی باشد، اینها محاسنی است. ولی جالب این است که وقتی شاکله ثانویه تویش ایمان و عقل نباشد، بهمرور این شکلی میشود که عیوب شاکله اولیه میآید. بهمرور محاسن شکل اولیه هم از بین میرود. یعنی آدمه باید دیگر لااقل به حسب شاکله اولیهاش آدم منعطفی باشد. میبینی که بدیهای شاکله اولیهاش را دارد که پرخاشگر است. خوبیهایش را هم ندارد. چرا؟ چون افتاده تو دست شیطان. شیطان که نمیگذارد از تو همان محاسن شاکله اولیهاش هم برایش حفظ بشود. نکته مهمی است. برعکس، اگر افتاد تو مسیر ایمان، خوبیهای شاکله اولیهاش را هم دارد، عیبهای شاکله اولیهاش را هم برطرف میکند، با ایمانش، با تقوایش، با مبارزه با نفسش.
مثلاً مزاجهای گرم که حالا به جوش بودن و منعطف بودن، خیلی منعطفاند کلاً. نظم و حساب و کتاب و اینها هم تو زندگیهایشان خیلی نیست. یعنی بهندرت پیدا میشود یک دمویمزاج منظم. اگر دیدید مثل یک پیغمبر حاجت میدهد. چون واقعاً مثل یک پیغمبر کار کرده. «ترک العاده کالمعجزه». امام عسکری فرمود: «ترک عادت مثل معجزه میماند.» خیلی سخت است. مخصوصاً حالا یک وقت عادتی است که فقط بر اساس هوای نفس شکل گرفته. یک وقت عادتی است که هم هوای نفس بوده، هم شاکلهاش باهاش موافق بوده. آدمها کلاً تنبلی خوششون میآید. بزنند، مزاجم کلاً تنبلطور باشد دیگر، هیچی دیگر. بعد این کاری دربیاورد، خیلی دَمَش گرم. خیلی روی خودش کار کرده. اینها میشود آن کمالات و ملکات که آدم باید تو شاکله ثانویهاش ایجاد کند. وقتی که ایجاد کرد، بعد دیگر اتوماتیک از تویش عمل ایجاد میشود. دیگر راحت. تا یک جایش سخت است. شاکله شکل دادنش تا یکجایی سخت است. وقتی که دیگر فرم گرفت، دیگر راحت میشود. مثلاً بیدار شدن از خواب سر وقت، خودش گرفتاری است دیگر. مخصوصاً الان در زمانه ما که گرفتاری عظماست. الان پژوهشهای مفصلی دارد در غرب و اینها انجام میشود سر اینکه ساعت مدرسه را جابجا کنند. ۱۰ صبح، میگویند دبستانیها ۱۰ صبح، دبیرستانیها ۱۱ صبح. میگویی ملت خواب ندارند آقا! همه گرفتاری دارند، مشکل خواب. همه تا دو و سه بیدارند. هیچکی هفت صبح نمیتواند پاشود جایی برود. از آن من نمیگویم مشکل را حل کنیم که چرا تا دو و سه بیدارند. میگویم نمیشود حلش کرد. یک گوشی و فلان اینها! حالا نکته جالبی هم که هست این است که معمولاً تا دو و سه میخوابند. چرا؟ آفرین! چون سحر صرف بیدار بودنش برکت دارد. شیطان نمیگذارد بیدار بشود. سه که بس است دیگر. پاشو بخواب! الطافی الان دارد تقسیم میشود، نسیمهای رحمت دارد میآید. بیدار باشی ممکن است بخورد بهت. سه فیکس تهش میخوابند. درستش کنیم که بیاریم روی ۱۰، ۱۱. خیلی عجیب است. روزگار عجیبی مواجهیم. خوب، مشکل خواب. حالا یک کسی میخواهد مقید باشد شبها زود بخوابد. ساعت ۱۰ شب. ۱۰ مگر میخوابند؟ ۱۰ تازه آدم میرود مهمانی، جشن تولد. تازه از ۱۱ و نیم شروع میشود. مافیا از ۱۲ و نیم. یک ربع یک همسایه دیواربهدیوارمان، او یک خانمی است دقیقاً پشت اتاق من. اتاق اونه. ساعتهای ۱۲ یک تازه مافیا شروع میشود مجازی. تا سه طول. گاهی میخواهم بروم در بزنم بگویم به خدا مثلاً آن فلانی مافیاست، بگذار من بخوابم. با کارت شهروندی خودم بروم گردن بگیرم. خوب، بعد میخواهد حالا نمیگویم سحر، نماز صبح، هفت صبح پاشود برود اداره. نمیشود، نمیتواند کلاس برود دانشگاه. نمیشود. نماز صبحت را هم بخوان. تو بهار حالا ساعت را هم جابجا نمیکنند. مشهد ۲:۲۵ دقیقه اذان صبح در تابستان! زیبا نیست؟ آره، دیگر. یعنی خدمت شما عرض کنم که میخواهد نماز صبح بخواند، نماز شب هم بخواند. بعد تازه میرود. جواد آقای ملکی تبریزی میفرماید که در زمستانها سه ساعت قبل از اذان صبح، در تابستانها یک ساعت و نیم. مثلاً نگاه. اگر ۵ باشد، همیشه میشود ساعت ۲ شب. مثلاً زمستان سه ساعتش میشود ۲ آنور هم مثلاً میشود سه و نیم. باز میشود ۲. میخواهد باشد عبادت کند. ۱۰ دقیقه هم اگر باشد اینقدر خمیازه و خرناس و کله را بخاراند و... آره، اصلاً ملائکه اصلاً اعصابشان خورد میشود بیشتر.
خلاصه، آقا! اینها مشکلات ماست. اینها درگیر شدن با این شاکله است. چه کار میبرد! البته درگیر شدن باید روی حساب باشد. منطقی باید باشد. آرامآرام باید باشد. یکهو الکی و بیقواره و اینها نمیشود. هم خودت ناامید میشوی هم اثر برایت ندارد. شما یک گالن آب را قطرهقطره اگر بریزی، یک سنگ را رویش اثر میگذارد، حفره ایجاد میکند. حالا همان را بردار یکهو کله کن. هیچی نمیشود دیگر. آرامآرام، با نظم. حالا این خواب را مثلاً شروع کند، روی دقیقه تنظیم کند. مثلاً میخواهد ۷ بیدار شود. الان دارد ۹ بیدار میشود. مثلاً مثلاً میگویم، خوب، دو ساعت فاصله دارد. چه کار کنیم؟ هفتهای نیم ساعت کم کنیم؟ نه آقا! هفتهای پنج دقیقه اگر بتواند، اگر سختش نیست، خیلی فشار نمیآید، تو هفته پنج دقیقه. ولی منظم باشد، مَقیَّد باشد ها! این ۵ دقیقه که دارد میرود، باز نیاید هفته بعدش دوباره بپرد برود روی ۹. آخه یکم که پیش میرود، بعد نفس از آنور پس میدهد. یعنی مثلاً ۲۰ دقیقه کم میکند، یکهو از هفته بعد دو میپرد ۱۱ بیدار میشود. یکهو ولش که میکنی، فنر میپراند، از آنور درمیرود. من آرامآرام، با یک شیب ملایمی، بیفشار. ولی باید آدم دغدغه این اصلاح شاکله را داشته باشد. تا یک جایش هم سخت است. این نکته اصلی بود: از یک، این بیدار شدنه، از یک جایی سخت است. از یک جایی یک جور میشود که اصلاً نمیتواند بخوابد. اصلاً نمیتواند بخوابد. اثر شب ۱۰ بار هی از خواب میپرد. ساعت را نگاه میکند. سحر شد؟ اذان شد؟ چقدر مانده؟ ولی یکهو نیست. کار میبرد. شاکله اصلاح باید بشود.
پس یکی از چیزهایی که روی شاکله اثر داشت، خود شاکله اولیه. یکی دیگر عقاید ماست. برای اصلاح شاکله، اصلاح عقیده، اصلاح نگاه خیلی مهم است. اینها هر کدام بحثهای مفصلی دارد که جایش هم اینجا نیست که بخواهیم الان بهش بپردازیم. مثلاً بحثهای مربوط به حالا به نظرم شاید جدیترین بحثی که روی شاکله اثر فوقالعاده دارد، اعتقاد به معاد، حساب و کتاب خدا. مخصوصاً تو بحثهای حقالناس، این چیزهایی که حالا گاهی خدا به عنوان تلنگر جلو چشم ما قرار میدهد. این تجربیات نزدیک به مرگ و اینها واقعاً اثر دارد. آدم واقعاً برق از سرش میپرد وقتی چه جور حساب و کتاب میکنند. برای حقالناس پدر درمیآورند. تعارف ندارد آنجا. یکهو آدم خودش را جمع میکند. خیلی اثر دارد. یکهو کار صد سال مبارزه با شاکله را انجام میدهد. اصلاح شاکله را ۱۰۰ سال جلو میاندازد. عقیده این است.
یاد بهشت، یاد جهنم. خوب، شیطان امثال دارد دیگر. شیطان نباشد، بلدند بیایند تو ذهن شما بهشت و جهنم و همه را مسخره کنند، خراب کنند، نابود کنند. به تمسخر بگیرند به اسم دین، به اسم قرآن، به اسم روایت. دوزار بارش، یک کلمه نمیفهمد، هیچ، هیچچی نفهمد. فقط تو ذهن شما فشار قبر و نمیدانم، تو قبر فلان و تمسخر بهشت و شراب بهشتی و عسل بهشتی و تمسخر انبیا و اینها هم هستند دیگر. که به هر حال آن هم رو دست نمیماند دیگر. بهشت هم برایت میسازم، یک جهنم تولید میکنم. بهشت و جهنم را به لجن میکشم. تحریف میکنم. ظالمترین ظالمان را قرآن میفرماید آنهایی که به خدا دروغ ببندند. نه از آدمکشی و قتل و خدمت شما عرض کنم که اختلاس و اینها بدتر است، بالاتر. کسی که ذهنیت شما را نسبت به بهشت و جهنم و اینها عوض بکند، خراب بکند. خوب، ماها متأسفانه اصلاً این چیزها بینمان خیلی مطرح نیست و اهمیتی هم ندارد.
طرف حکم قصاص آمده. نشسته روبرو دوربین دارد انکار میکند. خب، این مرتد است. این زنش بهش حرام است. این اموالش باید تقسیم بشود. بعد بازداشت بشود. اگر هنوز بر حرف خودش هست، باید اعدام بشود. آن برنامهای که این را منتشر کرده، مسئولینش باید بازخواست بشوند. نداریم غیرت دینی. نداریم. روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. حضرت امام (رضوان الله علیه)، در رادیو، اول انقلاب، رئیس صداوسیما محمد هاشمی بود؛ برادر هاشمی رفسنجانی. یک مصاحبه گرفته بودم زمانی بود که اوشین پخش میشد. مصاحبه گرفته بودند ناشیانه دیگر. مثلاً از مردم بپرسند شما الگوی زندگیتان کی است؟ قشنگ مشخص دهه شصتی است. قشنگ سؤال که بعد مثلاً یکسری کس را نفی بکنند، برسند به حضرت زهرا (سلام الله علیها). بعد برای اینکه جذابتر باشد، رسانهای باشد، مثلاً دو تا هم باید از آنور بگذاریم که مثلاً ۱۰ نفر اینها را نگفتند. گفتند «حضرت زهرا (سلام الله علیها)». خیلی مثلاً احساس رسانهایطور بودن بهش دست میدهد. بعد برای اینکه واقعنمایی بکند، مثلاً یک خانم هم واقعاً هم گفته. ازش میپرسند که شما الگوی زندگیت کی است؟ بعد میگوید که اوشین. بعد میگوید یعنی شما حضرت زهرا الگوی زندگیتان نیستند؟ میگوید که نه، من اوشین برایم تو زندگیم الگوئه. امام این را گوش داده بودند از رادیو. فرموده بودند که این خانم سب حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. و حکم این خانم اعدام است. حکم همه عواملی که باعث شدند از رادیو پخش بشود هم اعدام است. آقای محمد هاشمی میرود پیش امام. میگوید بابا! این اصلاً آن نبوده. این برای مثلاً رسانه فلان و اینها بوده. امام راضی میکنند به اینکه حکم اعدام را بگیرد.
از اینها خیلی ما فاصله داریم. هرچی دلشان میخواهد، هر زری، هر لگدی دلشان میخواهد به هرجا بخواند میزنند. یک لگد (یکی زد فکر کنم به کجا زد؟) ولی هیچکی کارشان ندارد. غصه نخور. بله، پیغمبر هم میشود نقد کرد. دیالو هم استانی شماست. خیلی ما درگیرش نمیشویم.
خوب، پس یکی شد عقاید. اینها همه دارند آسیب میزنند به اعتقادات ما. بیارزش هم. کسی که میگوید آقا من هفته بعد حرفهایم عوض میشود، کمترین ارزش برای تحلیل و بررسی ندارد. ولی تو یک زمانهای هستیم، سفلگان یک طوری معتبر. میمونها پیغمبر! بالا منبر مینشینند. دیگر در آخرالزمان میمونها وقتی بالا منبر مینشینند، تریبوندار میشوند، اوضاع اینطور میشود که بعد دیگر کار به اینجا باید برسد. آدم بعد آخه واکنش هم نشان میدهد هیچی به هیچی. هیچی به هیچی. نه کسی مثلاً به حس امام دید. کسروی کتاب نوشته. حالا چند نفر خواندند کتاب را که دارد شبههافکنی میکند؟ درسش را تعطیل کرد. دو ماه به نظرم نشست جواب کسروی را داد. کتاب نوشت. فالوور داشته کسروی؟ چند نفر کتاب میخوانده؟ خبر داشتند کسروی همچین کتابی نوشته؟ یک مصاحبه، یک لایو، ۲ میلیون آدم تویش حاضرند. بالا و پایین دین را دارند لگدمال میکنند. هیچکی هم صدایش درنمیآید. اصلاً تو که صدایت درمیآید عجیب است. خیلی عجیب است.
بیناموسی مُلکه شده در زمان امام. بیغیرتی و بیناموسی این شاکله جمعیمان شد. بیغیرت، بیغیرتی دینی. این به مراتب از ناموس شخص شما عزیزتر و مهمتر است. کسی دست به مادرت دراز بکند، پدرش را درمیآوری. البته فعلاً یک چندتایی هنوز هستند که اینجوری است. آن چیزی که قلب دارد تولید میکند، من ناموس کسی نیستم. غیرت تعصب است. یکی از کارهای شیاطین همین است که آن جنود عقل، یک جور وانمود میکند که برود تو جنود جهل. غیرت بشود تعصب. جنود جهل بیا تو جنود عقل. یک جوری اینها را وانمود میکند اینکه رحمت، سهولت، آسان گرفتن، سخت نگیر. ببین چقدر قشنگ است اینها، کار شیطان است. کسی به حریم دین دارد تجاوز میکند. نه به ظاهر بدن معصوم، به حقیقت باطن معصوم دارد تعرض میکند. روضه میخوانید که جسارت شد به حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مثلاً دست بلند شد روی حضرت زهرا (سلام الله علیها). گریه هم دارد، جا هم دارد. آدم بمیرد، حق دارد. ولی این لگد خوردن به پهلو کجا، آن لگد خوردن به هویت او کجا! آن امام خمینی میفهمد که این به اسم اوشین دارد لگد میزند به هویت حضرت زهرا (سلام الله علیها). این بدتر از آن لگد در کوچه و خیابان است. ولی هر کسی این فهم را ندارد. اسمش را میگذارند آزادی. نظرش است، سلیقهاش. غلط میکند! منم نظرم این است که بخوابانم تو گوشت. به نظرم تو مستحق کتک. هر نظری معتبر است. خب نظرم سلیقهام. تو ممکن است سلیقهات این باشد که کتک لازم نداشته باشد. سلیقه تو، طریقه منم برای خودم محترم است. تا تو من، آن چوب حاج آقا من به نظرم چیز خوبی است. سلیقه به هر حال نظرم عقل است مگر؟
پس یکی شد عقاید. یکی دیگر میشود خدمت شما عرض کنم که ملکات و صفات که حالا همان فضایل و رذایل اخلاقی میشود که باید روی اینها کار کرد. دیگر مثلاً آقا من حسادت دارم. ندارم. اشتباه میکند. حرف دقیقی نمیزند. همه یک جوری گرفتارشند. خب باید چکار کرد باهاش؟ خیلی سخت است. قدم اولش مهاره. این نکته خیلی طلایی دیگر. آن ۱۰ دقیقه آخر است دیگر. بحث داریم تمام میکنیم. برای با این ملکات و شاکله، قدم اول این است که نگذارم به ظهور برسد. یعنی حسادتم را ظهور ندهم. تکبرم را ظهور ندهم. کینهام را ظهور ندهم. چون خود ظهور دادنه، این را سفتترش میکند، زندهترش میکند. هرچی بروز پیدا میکند، هی زندهتر میشود. هی گر میگیرد، هی تازهتر میشود. قویتر و شدیدتر میشود. مهار که بشود، آرامآرام خودکاری که استفاده نمیشود خشک میشود. بعد دیگر اصلاً کار نمیکند جوهرش. این شکلی است. البته این هنوز جوهر دارد ها! اینکه کار نمیکند معنایش این نیست که جوهر ندارد. این شناگری است که هنوز آب پیدا نکرده. و ذوالفقار تا نیاید، کار درست نمیشود.
بله، بفرمایید. احسنت. تو روایتی دارد که «کلٌ یعمل علی شاکِلته»، یعنی «علی نِیَّته». این نیت به معنای جنبه وجودی، به معنای این چیزی که ما بهش نیت نیست که حالا نماز میخواهم بخوانم ۴ رکعت نماز ظهر قُربَهً اِلی الله. این نیست. نه! یعنی این آدم را از هر طرف که ول میکنی، وقتی میخواهد بیاید پایین، این مدلی میآید. نیت یعنی این؛ یعنی فرم گرفته وجودش. نیت یعنی حالا به یک تعبیری ضمیر ناخودآگاه. یعنی آن وجهه وجودیش، ساختار وجودیش که تو هر کاری انگیزهاش آن شکلی ساخته میشود، ناخودآگاه میکشد آن سمت. نیت به این معنا خیلی عمیقتر است. البته آن نیتهایی هم که توجههای خردهریز و اینها، آن را هم بهش نیت میگویند. آن هم خاصیتش روی نیت کلان است. یعنی آن است که این نیت را شکل میدهد. همین، آرامآرام آدم تو همین کارهای خردهریزه. وقتی که نیتهای جزئی جزئی دارد، کمکم یک نیت گنده تو وجودش شکل میگیرد. یک فونداسیون عمیق و محکم که بعد دیگر اصلاً نیاز نیست هی آدم برگردد. اینجوری فکر کند، بگوید الان این را چه کار کنم؟ اصلاً خودش اتوماتیک با همین دارد رفتار میکند در شاکله.
پس راهش چیست؟ راهش مهاره. الان این حسادت هی دارد میجوشد. سر کلاس استاد، این رفیق ما را یا رقیب ما را کلی تحویل گرفت. خیلی کار خاصی هم خداوکیلی هم نکرده. ولی خب استاده از این خیلی خوشش میآید. حالا شاید چون خوشگل است، پولدار است، چیست؟ هرچی هست، عواملی است که دخیل است در مسئله. الان یکچیزی دارد در وجود من میجوشد. یک حرکتی رویش بزنم این را حالا یک تیکهای بیندازم جلو جمع، به خودش، به استاده. بروم این را پتش را رو آب بریزم. یک جایی یک کاری. این را مهار میکند، حسدش را مهار میکند. بعد حالا شیطان شروع میکند برای ماها که مذهبی هستیم، ما یک داستان دیگری کلاً داریم. شروع میکند آیه، روایت خواندن از باب مقابله با منحرفین. در اسلام باید با این مبارزه کنیم. اینها افترا علیالله بستهاند. اینها به خون امام حسین خیانت کردهاند. یک چیز جدیدی میآید. بدبخت ننه مُرده! خیانتش کجا بود؟ بله، دیگر. آنجا دیگر پدر، این همان که عرض میکنم ذوالفقار میخواهد. فقط کار ماها نیست. ولی فعلاً این همین چیزهای سادهترش که آقا این حسادت دارد من را تحریک میکند غیبت کنم. معمولاً ریشه غیبت حسادت است. خودم را میخورم. به خودم پا میگذارم. شروع میکنم حالا زد زدنه. بهش تعریف میکنم. تعریف کردن احساس میکنی داری هی خنجر میزنی تو شکم خودت. این خانم فلانی، همکار ما، خیلی زن خوبی است، خیلی منظم است. که دارد تو چارت میخورد. حالا بماند که مثلاً ما دکتریم، ارشد هم ندارد و اینها. بگویم این را هم خیلی منظمم. خیلی روی اخلاقش کار کرده. میگویم در قیافه ندارد. دو تا فضیلت که دارد، همانها را بگو. بعد میبینی شیطان میبیند هرچی بخواهد تحریکت کند، بدتر میشود. اصلاً حسادت نداریم بهش. اصلاً آدم خوبی است. ولش کن. تا میخواهد تحریکت کند، یک دونه بدتر میخورد. خیلی نکات مهمی است اینها. هر وقت یادش میافتد، شروع میکند دعا کردن. یک عیبی دارد. بابا سواد ندارد. باشد. دغدغه دین داری؟ انشاءالله علما خیلی رایج است. اصلاً یک چیز عجیبی. حسادتها را اسمش را میگذاریم که من نگرانم مردم آخه منحرف بشوند. این منبر چقدر شلوغ است. من نگران انحراف مردمم. خب، تو نگرانی که الان اینجوری داری بیآبروش میکنی؟ دعا کن. بگو خدایا، این کمسواد است. اسباب تحصیلاتش را فراهم کن. این مخاطب دارد. منبر دارد. تریبون دارد. تو این اوضاع و احوالی که کسی با آخوند روی خوش نشان نمیدهد، روی خوش نشان دادن، پای منبرش نشستن، خود این خیلی لطف است. اصلاً اینها نمیتواند ببیند. همین را هم که میبیند باز قیدش میکند. بیا نگاه کن. بعد از مطهریها چه کسانی آمدند! به کجا رسیدهایم ما؟ خدایا، خدایا، این به نظر من آنقَدر صلاحیت علمی ندارد. تو بهش بده. من اصلاً میروم حرم. میروم امام رضا. بالاسر دو رکعت نماز میخوانم. تو قنوت گریه میکنم. دعا میکنم. میگویم خدایا، تریبون افتاده دست این. این الان دیگر بحث شخص خودش نیست. این داروی اسلام است. تو بهش آبرو بده. تو عزت بده. تو بهش علم بده. تو بهش اخلاص بده. هرچی که به ذهن من به عنوان عیب میآید، تو برطرف کن. این را بهش میگویند شاکله سالم. حالا چند تا پیدا میکنی این شکلی؟ ۳۱۳ تا باشه امام زمان میآید.
عناوین مقدس پر از لَجن است: کبر و حسادت و غرور و... ولی کلی عنوان خوشگل دارد: نگرانی برای دین، دغدغه انقلاب، جهاد تبیین. هی یک مشت اصطلاحات گنده گنده. این میشود راه مقابله با این رذایل. از آنور هم تو فضایلش، با تمرین آرامآرام آدم شروع بکند کار بکند. تو چیزهای سادهاش. اینها ماتریس دارد دیگر. خیلی چیز عجیبی است ها! ماتریس. ماتریس یعنی هر کدام یک جدولی دارد. یک بحثی را تو یک جلسهای یک ساعت یا دو ساعت در موردش صحبت کردم. یک کلام امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید که: «هر خصلتی که بیاید، منتظر آن چیزهایی که از جنس خود این است باشید: فِانتَظِروا أخوانها» منتظر خواهرانش باشید. یک بحثی بوده. حالا دوستان ما اگر بتوانند، رفقا این را حالا در بیاورند، پادکستی چیزی. شاید بیست، سی تا نمونه بحث کردیم. (فِانتَظِروا أخواتها) یکی از آن شاهکلیدهای هم بحث شاکله است هم روی روانشناسی ماتریسی که یکسری چیزها اخواتاند، همخانوادهاند. یکیشان که بیاید، خانواده با خودش میآورد. بعضی چیزها از خانواده تکبر است. از خانواده حسادت است. از خانواده دلسوزی است. از خانواده تواضع است. مثلاً معمولاً آن آدمهایی که نسبت به پدر و مادرشان تواضع دارند، اینها نسبت به بقیه هم تواضع دارند. چون از یک خانواده است. آن اصل تواضعی که میآید، معمولاً جاهای دیگر هم شکل میگیرد. تو امور مختلف این شکلی است. (فِانتَظِروا أخواتها) آدم سعی کند آنجایی که ساده است تو داشته باشد. مثلاً همین قضیه خواب را که گفتیم: سر وقت بیدار شدن برای کلاس، سر وقت بیدار شدن برای نماز، سر وقت بیدار شدن برای نماز شب. این از یک خانوادهاند. آن نماز شب خیلی سخت است. ولی سر وقت بیدار شدن برای حالا هر کلاسی هم نه. فلان کلاس را میتوانم. خیلی خوب! همین را سفت بچسب. (فِانتَظِروا أخواتها) بقیهاش هم میآید. یکیش که بیاید، خوبیها و بدیها جفتش این شکلی است. بعضی چیزها از خانواده بیناموسی و بیغیرتی است. یکیش که میآید، بقیهاش هم میآید. تا آخر هم میرود. خانواده اول مو است، بعد گردن، بعد کمکم چه میدانم بالا پایین عریانی. بعد دیگر میرسد به جای دیگر که باید منتظرش باشید. آرامآرام کف خیابان. اول تو پارک است، بعد کف خیابان. تو سینما، تو اتوبوس و کمکم کف خیابان. یک خانواده فحشای خانواده است. تازه بهت خدا را شکر کنیم که فعلاً جنس مخالف است. هرچی میبینی تو جنس مخالف. یعنی خودش پیشرفت محسوب میشود. بعد کمکم میرسد به جنس موافق. درکی از این ندارد. میگوید اصلاً ما کار خوبی که کردیم همین بود. به عنوان بله، به عنوان رزومه این را مطرح میکنند.
خدا انشاءالله به همهمان عقل عنایت بفرماید. این جنود عقل ۷۵ تایش را انشاءالله خدای متعال نصیب ما بکند. و این کمالات را انشاءالله خدای متعال به برکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ما عنایت بفرماید. و توفیق اصلاح شاکله و تزکیه نفس به ما عنایت بفرماید. این بحث را مورد عنایت و رضایت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، این گفتگو، این نشستنها و برخاستنها را انشاءالله خدای متعال مورد رضایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار بدهند. انشاءالله که عاقبتبهخیر باشیم و انشاءالله آخرین دیدارمان نباشد. و صلی الله علی سیدنا...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...