نحوه کارکرد مدرسه تعالی چگونه است؟عدالت آموزشیظرفیت حوزه علمیه خواهران مغفول مانده استایدههایی برای انتقال لطیفانه معارفمحتوای مدرسه تعالی بر چه اساس است؟!سبک زندگی را کم جلوه ندهیم!
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و الان الی قیام یوم الدین.
امشب بنا هست که در خدمت عزیزان باشیم و نکاتی را درباره سؤالات خدمتشان عرض کنیم؛ آنچه که به ذهن میرسد را بیان میکنیم. اینجا، دوستان باید به ما کمک کنند. تا اینجا حرفهای علما بود که بیان کردیم؛ از اینجا به بعد دیگر باید طراحی عملیات بکنیم و امشب عملیات را طراحی کنیم تا ببینیم در میدان، چه کاری میخواهیم انجام دهیم؛ در میدان عمل با این همه عرصه و این همه نیاز و امکانات کم. عرصهای که باز است و توان کممان و کار زیاد. این همه کار و ما هیچچیزی در دست نداریم. قطعاً ماها مورد عقوبت خدا واقع خواهیم شد، بیبرو و برگرد نیست. این شهدا رفتند، خون دادند، فضا را فراهم کردند و شخم زدند؛ زمین آماده است، تو چهکار کردی؟ ما هیچچی. از ترس آبرومان و مسائل این شکلی، اگر کاری بکنیم، یک اسم و رسمی پیدا شود، دنبال رزومه و مرید و این حرفها. خلاصه آقا، فضا خیلی فوقالعاده است. حالا تا سؤالات را بگویم، به نظرم پاسخ اکثر سؤالات همین باشد.
ببینید چرا ما به بحث فضای مجازی رسیدیم؟ در این کاری که میخواهیم انجام دهیم، اصل این است که بتوانیم کار را در فضای حقیقی انجام دهیم. هیچچی جای کار حقیقی را نمیگیرد؛ ولی فعلاً بر اساس اولویتها و شرایط، به نظر میرسد که کار الان در فضای مجازی خیلی آماده و فراهم است. یکیاش خود همین کروناست؛ خدا برکت بدهد! این کرونای جدید جهانی را شکل داد. رفقا در آمریکا میگفتند که اگر کرونا هم تمام شود، آمریکا دیگر آمریکای قبل کرونا نمیشود. میگفتند که الان کلاً همه "آفی" شدهاند، آمدهاند تو خانه. "ایده آمازون" الان فروشش چند دهبرابر شده، همه شغلها شده واسطه آمازون و ایدهای شده که بروند درِ خانهها. میگفتند نان باگت خودش را هم از آمازون میخرد؛ از آمازون اشتغالزایی رفته، آنکه واسطهگری است. میگفتم اگر در ایران بخواهد باشد، که برد باز با ما حزباللهیها و بسیجیهاست؛ همان بچههای حزباللهی میآیند و میروند و میرسانند. الان دیگر من خودم مثلاً شغلم اینجوری است که تو خانه کار میکنم. رفقای دیگر هم همینطور. اینجا شده محل کارمان. هیچکس سر کار نمیرود. میگفتند حتی اگر تمام شود، کسی سر کار نمیرود. کرونا هرگز برنمیگردد به حالت قبل؛ دنیا، دنیای جدیدی است. الان فضای مجازی و فرصت بسیار فراهم است برای گفتگو و خصوصاً برای آنهایی که طالب و مشتاقند.
ببینید، یکی از معضلات جدی ما در کار فکری و معارفی، بحث توزیع ناعادلانه معارف در کار حقیقی است؛ این یک ضعف جدی است. حالا در این مورد، حرف زیاد است. همین آقای موذنی که مترجم کتاب "حوزه و بایستهها" است، از رفقای خوب ماست. یک وقت زنگ زده بود، گفتم که یک کارایی این خیلی خوشحال ترجمه کرده، دغدغه و مشترک است، خیلی خوشحال از جهات مختلف. گفت: «یک انقلاب آموزشی دنیا را میترکاند این کار، این حرکت. نه اینکه چون ما دو درصدش هم از نگاه تولید، آنی که میخواهیم محقق شود، دو درصد هم شاید نشود؛ ولی اصل این کار، یک کار بینظیری است، یعنی یک اتفاق فوقالعاده.» یکیاش بحث عدالت آموزشی است. عدالت آموزشی یعنی چی؟ یعنی بر اساس استحقاق و توانمندی و استعداد طرف، بهش معارف عرضه شود. الان اینجوری نیست. حوزه علمیه قم که دیگر اصلاً از غیر قم «طل» است. بعد با این تعداد محدود مدارس، امکانات محدود، استادها... یک بخشی از عدالت آموزشی این است که طرف استعداد درسدادن دارد، درس نمیتواند بدهد. عرض کردم حوزه ما، ماشاءالله بازنشستگی ندارد. طرف تا زنده است، درس میدهد و در دانشگاه دیگر، طرف شصت سالش میشود، میرود کنار، جا باز میشود برای بقیه. طلبه هجده سالش است، میخواهد بیاید. آنها هم بیانش از ماها بهتر است؛ نوآوری دارد؛ درسها را بهروز میگوید؛ کارآمد درس میدهد؛ ولی جا خالی نمیشود برایش. بهسنوسالش و فلان و این حرف، عرصه ندارد برای تدریس. طلبه اول دلسرد میشود و سرخورده میشود. بعد قید طلبگی را میزند. بعد برای اینکه ابراز وجود بکند یا بخشی از معاشش تأمین شود، میافتد به کارهای بسیار خفیف که الان درصد بسیار زیادی از طلبهها درگیر کارهای "اسنپ"ند؛ از قم تا تهران مسافرکشی میکنند. تازه اینها شغلهای خوب و کارهای خوب است که اینها یک ربطی به طلبگی دارد. آنقدر ما کارهای کسر شأن و دونشأن داریم توی این فضا که... میگوید بعد اینها شده برند. طلبهها، کار میکنند. طلبه میرود مثلاً لباسش را در میآورد، با "زیرپوش" میرود زیر ماشین، چرخها را در میآورد، و طلبه مکانیک. یکی از این کانالهای حوزوی میگوید: «طلبهها کار میکنند، مکانیک بشی، مکانیک بشه، شهریه بِدی.»
یک معضل جدی ما در مورد شهریه داریم. این چه نحوه بورسکردن بچه پانزده ساله با بیستوپنج ساله است که میآیند تو حوزه؟ نه سیستم درسیشان فرق میکند، نه عائلهای که از این دارد حمایت اقتصادی، فرقی میکند. این بچه پانزده ساله شهریه نمیخواهد و شش سال اول شهریه نمیخواهد، بلکه شاید لازم باشد شهریه هم بگیری ازش. بورسیه مال آن یکی است که میخواهد یک کار جدی بکند، یک خلئی را پر بکند. بعد از یک جایی بورسیهاش کن. ثبت، طلبه را شهریهاش را قطع کن، آن پنجاه تایش را بده به این یک دانه، خوب تأمینش کن که خوب کار کند. با ماهی هفتصد تومان طلبه را... طلبه "کفای" خواندنش حرام است! اگر خوب سیستم گردش اقتصادی خیلی دچار معضلات کارایی ناداره. عدالت آموزشی ندارد. تدریس نمیتواند بکند. این مدل تعالی که انشاءالله اگر بخواهد حرکت راه بیفتد، عدالت آموزشی توش حرف اول را میزند؛ یعنی بر اساس استعداد، نیاز طرف و فراگیر است. محدودیت ندارد که بگوییم که حوزه قم است، آن استادی که مثلاً میخواهد این درس را بدهد و مثلاً شاخص استفاده بکنیم، کلاس بیست نفره جا نداریم؛ همان اعوان و انصار خودش، همانهایی که تو قماند و بعد مثلاً آنهایی که در شهرستانند، گاهی استعدادشان ده برابر آنهایی است که دوم است. استادی در دسترس نیست. هیچ کلاسی به رسمیت نمیشود. کلاس اینها را از استاد نمیتواند استفاده بکند، سوال بپرسد، جواب بگیرد، خط علمی بگیرد، مقاله بنویسد، به استاد بدهد، فایلها را گوش بدهد... این ارتباط میخواهد برقرار بشود. این یک بخش است.
یک بخش از عدالت آموزشی در مورد خانمهاست. حالا من هر چقدر یادم بیاید، چون آنقدر اینها دامنش گسترده است، بعد یادم بیاید، هی خُردخُرد. اول من حرفهایم را میزنم، بعد انشاءالله بقیهاش را با سؤالات شما، یادم بیاید، هی جزئیاتش را بگویم. خود عدالت آموزشی شاید دو سه ساعت سخنرانی میخواهد. خانمها یک ظرفیت بسیار عظیم در حوزهها که دارد هدر میرود. یعنی با صفر درصد کارایی، تقریباً صفر درصد کارایی. حوزه خواهران فقط سرخوردگی میآورد. هر خواهری که، هر خانمی که میرود حوزه، بعد از مدتی خانه است؛ یعنی دکترایش را گرفته. آن دکترایش خیلی در تعویض پوشک کمکش میکند. تا قبل از اینکه برسد حقوق دکتری بگیرد، همیشه فکر میکرد اول باید پوشک را وا کند، بعد بکشد. الان فهمیده که همزمان میتوانی بکشی و وا کنی. آنقدر ذهنش قوی شده، آنقدر این مسائل مختلف و قواعد فصلی هی فکر میکنی الان مثلاً در آبگوشتی که من دارم درست میکنم، خاصیت دارد، در جارو کردن منزل مثلاً. هیچ ثمری هم دو تا پایاننامه؛ چون آن هم با ظرفیت پُر استاد که نمیخواهند، استاد که آنجا تکمیل است، کاری هم تعریف نکرد. باز اینجا، طرف خودش معمم میشود، منبری خودش میرود مسجد امام جواد، چون بندهخدا همین هم ندارد. بعد شما میروی تو خوابگاه دانشجویی، میبینی که همه "لَه و لَه" میزنند. دو تا طلبه باسواد میآیند اینجا، هیچکس را نداریم. استعداد آنور زیاد است، کسی این را نساخته برای آنجا. یک طلبه که شاخص شود، همه حلواملوایش میخواهند بکنند. آن هم به هیچجا نمیرسد. این دانشکده میخواهد، آن دانشگاه میخواهد، آنجا میخواهد، این خوابگاه میخواهد، آن دانشجو میخواهد. خصوصی صحبت کند. ده هزار نفر، یک برنامه ندارد برایش، خصوصاً الان خواهران. بعد این همه حجم کار بینالمللی مانده روی زمین. فضای مجازی یک فرصت استثنایی برای این کار است؛ معارف را بهش بدهی، تو خانه، تو خانه بنشیند. باید عرض بکنم که ساعتهایی که مثلاً درس بخواند، چه مدلی باشد در فضای مجازی. چهقدر راحت میشود کار کرد، تو خانهاش باشد.
بعد در مورد دوران امام زمان، چهقدر روایت قشنگ است. میگوید که دوران امام زمان، هرکس از تو خانهاش، خانمها، معارف را یاد میگیرد: "أقررن فی بیوتکن". جالب است، دستور است. اینهایی که تو خانه، معارفی که تو خانه بهتان داده میشود، قرار "فی بیوتکن" است که میگوید از آنور هم گفته چه مدلی میخواهد. دوران حضرت زینب سلام الله علیها این شکلی بود که زنها در اینکه تو خانه بودند، معارفشان... حضرت زینب یک کلاس تفسیر خصوصی برای خانمها داشتند. سوره مریم تفسیر میکردند. فضاهای خودمان؛ یعنی خانهها گردشی تو خانهها بود. یک مدلی است، شماره معارف را تو خانه به او بده. بعد با عدالت آموزشی برایش کار تعریف کن. استعداد این خانم از آقایون، از اکثر آقایون، اگر بیشتر دلسوزیش، محبتش، دغدغهاش... ما هرجا دیدیم بحثهای آنسوی مرگ پخش شده، اسلامشهر تهران دعوت شده بودم، یک سالن بزرگ بود، آمدم سخنرانی کنم، دیدم که تعداد زیادی گفتم که این آقایونی که نشستهاند، یا مادرشان، یا خانمشان، یا خواهرشان. همه زن، زیر خنده. دستاندرکاران تلویزیون گوش دادیم. معارف از کار خانمها... امام بود یا یکی دیگر از بزرگان فرموده بود که انقلاب ما از روضههای زنانه پیروز شد. هیمنهای میفرمود که به من گفتند که سرباز در جبهه کم است، فرمود که به خانمت بگویید روضه زنانه بگیرند، آنجا مسئله را طرح کنند که ما برای جبهه سرباز... شوهرم بگویم به داداشم زن بفرستد جلو، تو میدان کار بکنند. یک ظرفیت عظیمی از زنهای باسواد دارند هدر میروند. آنقدر کار میتوانند بکنند. لطافتهایی که خوشفکریهایی که دارند، یک ریزهکاریهایی میبینند، ایدههایی میدهند. نصف ایدههایی که ما در جامعه لازم داریم، یک نگاه زنانه میخواهد. بحثهای تربیتی تو بحثهای خانواده، همهاش با نگاه مردانه است، از زاویه مردانه دارد طرح میشود. ما مدتها درگیر این بودیم، منبر که میرفتی، آن موقع مثل الان فضای مجازی نبود که "سگپالسهای" خانمها را بیاورند. هیچوقت یک تعریف زنانه از این کار نداشتیم. ما یک دو تا خانم که میآیند پای کار، یک خوانش زنانه برایش ایجاد میکند. میگوید من این معارف را بخواهم بگویم، زنانه اش این شکلی است. خانم آرش، اینجوری به خانمها میخواهی بگویی این کار را بکن. خانمها این بخشش را میتوانم فعال کنم. اقتصاد مقاومتی، خانمها چهکار میتوانند بکنند؟ آنقدر کار به صد تا کار دیگر. پاسخ به شبهات. موضوعات فراوان، خانم، فوقالعاده. اینها دارند هدر میروند. قطعاً دستهاولی که از این طرحها استقبال میکنند، هشتاد درصد، خانمها هستند. یک جدیتی دارند این خانمها. بعضی وقتها اذیت... یعنی خود من اگر بودم، تو ثبتنام رد شده بودم. تلگرام، جدیتی. بعد تلگرام را پاک کردم، دوباره برگشتم، فقط به خاطر همین کار مثلاً تلگرام نصب... جدی، با انگیزه. بعد پنج و نیم صبح دوشنبه، کلاس لایو. پنج و نیم صبح به وقت تهران، تقریباً بلافاصله بعد اذان تا هفت صبح. نگاه کن، تو ماشین تا مینشیند، این را میگذارد، روشن میکند. خانمه به بچهاش نمیدانی شما خانمها چهکاری ازشان... دفن امام حسین و خانمها. اولین سالی که رفته بودیم کربلا، روز سیزده محرم دیدیم که حرم امام حسین را بستند، خانمها آمدند، رفتند تو حرم. بعد یک "طاووسی" دست گرفتند. یک تشییع نمادین و رفتند تو حرم. گفتیم این چیست؟ گفتند این یاد کار بنیاسدة، اولین بار آنجا فهمیدم ماجرا چی بوده که بنیاسد آمدند، دیدند جسدهای مطهر روی زمین مانده، برگشتند به شوهرهایشان گفتند که ما مهریههایمان را میبخشیم، بروید اینها را دفن کنید، وگرنه خودمان با بیل و کلنگ میرویم دفن میکنیم. شهدا را دفن کنند. مردهایشان غیرتشان برخورد، آمدند دفن امام حسین علیه السلام را. از اولین مجلس روضه و آن بزم عزا با خانمها راه افتاده. اولین کسی هم که بانی روضه شد تو شام، همسر یزید بود: "هند" بود. شیعه بود، علاقهمند بود. این هند علاقهمند بود به اهل بیت و ارتباط دورادوری. او بانی روضه در کاخ یزید بود.
ظرفیت فوق العاده. بدن حضرت امالبنین در مدینه و زنها را جمع میکرد. حضرت سکینه زنها را جمع میکرد و همینطور ماجراهایی که به بعد رخ داده، زنها همیشه پای ثابت اهلبیتاند. حسابی روی اینها حساب باز میکردند. همیشه کارهایی که اینها میکنند، پنهان و مخفیانه است؛ ولی نقش اساسی ایفا... معارف دارند و اثری که دارند توی تربیت بچه و گفتن به بچه، به ابعاد مختلفی که خانم میتواند عدالت آموزش... استاد شدن، فضایش پُر است، مهیاست هم برای خانمها، هم برای آقایان. ما اینجا یک نیاز جدی که داریم، دستیار استاد است. درس داده میشود، بارگذاری میشود. ارتباطات دیگر با دستیاران استاد عموماً همین رفقایی است که، یعنی برای حلقه اول کار با هم در ارتباطیم. این سوال دارد، سوال سرپایی دارد. هر گروه چهار پنج نفرهای، یک دستیار استاد دارد. منابع بیشتر معرفی میکند، مقاله به ما بگو، این مطلب چی میشود، این را میخواهم بفهمم به کدام کتاب مراجعه کنم، شرح اینها چیست، "سیدی" دیگری هست یا نیست و همینجور مسائلی از این قبیل. یک دستیار استاد، خود دستیار استاد راه میافتد. کمکم اینجا نُطقش باز میشود، قوی میشود. این انشاءالله یک دو سه دور اینجا دستیار استاد بشود، یک درس دیگر میرود، خودش میشود استاد. تو همین فصل چیزی که ما اینجا دستمان باز است برای درسهای مختلف دیگر کار هم داریم. آنقدری درس است. حالا عرض میکنم موضوعات مختلف و یک بخشش میشود اینجا راه میافتد. کمکم تو فضای حقیقی ازش استفاده میکنیم. مسجد محل میرود کار میکند، یا همین بچههایی که مثلاً تو همین فضای مجازی دو دور، سه دور که این دستیار استاد بود، تو هر دوره، بخری دو تا از مشهد پیدا میشوند دیگر. بعد دو سه دور آقا اینها میشوند پنج تا. پنج تا را جمع میکنند تو مشهد یک قراری با هم حضوری من تو حرم... جایی. این لااقل طراحی عملیات میکند. فعالیتهایی که داریم، کارهای فراوانی که الان روی زمین مانده و درخواست که ایده بدهیم. تقریباً امروز شما فرستادید، کارمند نفت خانمی. گفته که من نفت به درد من نمیخورد، این هم معضلات. بلیط... دانشکده مهندسی. مهندسی معدن، هشتاد درصد دختر! هشتاد درصد ظرفیتی که آقایان باید بروند پر بکنند، "زده نابود کرده". بدنی کاری ازش... از جن زن، شایسته سال... راننده تریلی ای چند سال پیش نامزد نمونه سال شد تو ایران. از اینجور مشاغل. این خانم کارمند، کارمند نفت، گفته بود که من نمیخواهم. میخواهم بیایم مهدکودک با یک سبک جدیدی بزنم تو سراسر ایران. «فلانی، فقط طرح بده که ما چهکار کنیم.» یک "باگ"های جدی اینجا هست.
تو مبانی فلسفی، انسانشناسی، هستیشناسی، علوم، تمدن... مبانی بحثهای جدی است. شما حاج آقای اعرافی که توی بحثهای تربیتی وارد شده، فقه تربیتی، کاری که ایشان کرده یک کار بسیار شاخصی است. آن کاری که آن فکر تولید شده، بیاید تو این؛ یعنی آن دواتش باشد، یک رواتی. معضل جدی که ما تو فضای جامعه داریم این است که روات بین مردم شاخص میشوند و کمکم روات بدون مبانی فکری خودشان میشوند. دو، بلکه اول اصلاً همان "مألوفات" الکی میشوند روات فضای مجازی. اینها کار بکند، تفسیر قرآن گفته. خوب این چالشهای جدی مثلاً خلأهایی است که میشود اینها را پُر کرد. علما تو این حوزه را آدم میگیرد، سادهسازی میکند، به خورد مألوفات میدهد. بعد کمکم از فینال بر اساس همان اندیشهها درست میکند. خودمان برای خودمان یک ذوقی داریم و یک استحساناتی داریم و این حرفهای خیلی قشنگی میزنیم و دو تا مطلب میگوییم و مردم خوششان میآید و در معرضیم و... همین الان بنده بخواهم تو حوزههای مختلف نظر بدهم، صد تا رشته هست الان که مردم از من تقاضا دارند. «آقا، این کتابم درس فسوس از "ثورالصلواتی" تا مثلاً کتابهای روانشناسی، تا کتابهای دانشگاهی، معرفت نفس آقای حسنزاده...» دیگه رسانه چی؟ بعد تو حوزههای مختلف نظر فلانی در اختلاف مثلاً بین "گادامر" و مثلاً "پیاژه" چیست؟ نظر کدام یکی از اینها را ترجیح میدهم؟ حرف بزنم میشنوم آن بدبخت خودش را کشته دکترا گرفته ایران.
ما اعتماد به نفسها خیلی باحال. انرژی هستهای صحبت میکند. بعد یکم حرف بزنم آن عقب دکترای هستهای دارم. خوب پس دیگر تو میفهمی من چی میگویم. یک اعتماد به نفسهایی که ماشاءالله، مخصوصاً آدمهای رسانهای معمولاً اعتماد به نفسشان که رسانهای میشوند، این عارف نقد میکند، آن یکی نمیدانم چیچی میکند، زانو بزنیم درس بگیری. دو کلمه، دو کلمه شروع میکنند برای به چالشهای جدی. خوب پس ما عدالت آموزشی، بخش کار تربیت انبوه استاد، بعد توی سیستم درسی ما در شبانهروز حالا وقتی که باید بگذارند این شکلی است. مثلاً روزی یک ساعت و نیم، اگر کسی وقت بگذارد لااقل یک ساعت و نیم، تقریباً دیگر مدرسه همسو میشود. بعد یک ساعت و نیم دست خودش است. ما کلاس را سه تا نیم ساعته، فلسفه را ضبط کردیم. عرض کنم که سه تا نیم ساعت ضبط میکنیم، روش آن هم این است. یکی از باز معضلات جدی سیستم آموزشی ما این است که پیش مطالعه توش تعریف نشده، در حالی که شاید هشتاد درصد یادگیری به پیش مطالعه است. پیش مطالعه چهکار کردی؟ بعد کلاسها حضور غیاب محور است، یعنی با بدنت تو کلاس کار دارد، با ذهنت کار ندارد. تنت را بیا بنداز اینجا، بعد حاضر... عبور. ما با تن طرف کار نداریم. ما دو تا سوال، اول نمونه تحول جدی ایجاد بکند. دو تا سوال اول به طرف میدهی، چهار گزینهای هم جدی. اصل محتوا به همین دو تا سوال ذهنش درگیر این دو تا سوال و این چهار تا گزینه میشود. تمام این نیم ساعت بر اساس همین چهار تا گزینه، گزینهاش را میزند. آن گزینههایی که میزند، اتومات برای ما میآید. معلوم میشود که این درس عبور کرد. این حضور غیاب ماست. حضور غیاب دیگری امتحان پایانی هم نداریم که شب امتحان بخواهد بنشیند درسها را حفظ بکند، نمره بیاورد، استرس داشته باشی که آن خودش فرمول دارد. نمره آوُردهام. یک سال درس نمیخواند، یک فرمول دارد. تلخیص را میگیری، بخشهای مهم شعری هم قاطیش میکنی، میروی هجده میشوی. آن بزرگوار خودش حروف جاره را روی خودش پیاده کرده، روزی سه ساعت هم مباحثه کرده، آخرش میشود هفده. ماشاءالله زرنگ بلد است. استاد از کجا، جای استاد مهندسی معکوس میکند. امتحان من استاد را کجا، او را امتحان میگرفتم شکست میخورْد، از استاد رودست میخورْد. ولی غالباً همانهاست دیگر، در میآید ظرفیت آمده. سؤال مهم، این ذهنش درگیر میشود. بعد با دقت بیشتر گوش میدهد. فضای مجازی البته دقت کلاً توش پایین است. چون این درس را اینجا پخش میکند، میرود آنور دارد پیامهایش را چک میکند. نیم ساعت، نیم ساعتش کردیم. نگفتیم بنشیند کلی یک ساعت و نیم. دو تا سوال بعد سه تا نیم ساعت تو شبانهروز دست خودش است.
بعد تو این بیستوچهار ساعت، البته جزئیاتی دارد؛ باز باید بیشتر فکر شود، طراحی شود. یک کفی باید برایش در نظر گرفته شود، یک سقفی در نظر گرفته شود. مثلاً دیگر روزی یک ساعت و نیم باید گوش بدهد تا مثلاً میتواند دو تا سه تا درس مثلاً همزمان داشته باشد تا روزی چهار ساعت و نیم مثلاً؛ یعنی سه تا یک ساعت و نیم، سه تا درس، یک ساعت و نیم میتواند درس بخواند. و درسهایمان هم البته ما برنامهریزی یک ساعت، یک ساعت و نیمه که کردیم و تعطیلیها را گذاشتیم به عهده خودشان. ما تعطیلی نداریم در طول روز تعطیل. تازه بامزهاش این است که گفتند که باید در طول هفته یک روز را... فرمود که وای بر کسی که امام باقر فرمود: «یک روزش را خالی نمیکند» "لم یفرغ". پیدا کنیم دوباره. وای بر کسی که یک روز هفتهاش را خالی نمیکند برای اینکه دینش را یاد بگیرد. این یک روز هفته را بعضی برداشت قشنگ کردند، گفتند یک روز کاری. یک روز کاری یعنی اگر مثلاً هر روز هشت ساعت کار میکردی، یک هشت ساعتش را باید خالی کنیم، باید خالی کند. ما روز تعطیل نداریم. همه روزها روز کاری است. خودش باید تو روزهای کاری یک روز در هفتهاش را در نظر بگیرد. خودش خُرد کند تو استراحتها و روزهای دیگر. ما پنجشنبه و جمعه هم نداریم. خودمان وقتی درس میخواندیم، درسهایی که دوست داشتیم، نه اینها که زورکی میخواندیم که نمره بیاوریم، آنهایی که دوست داشتیم، یادمان نمیآید.
پنجشنبه و جمعه، تابستان، تعطیلی عید نوروز... استادی که ما میرفتیم در خانهاش، سوارش میکردیم، بعد با هم میرفتیم نان میخریدیم، سبزی میخریدیم، میوه میخریدیم، بعد مقایسه میکردیم. یادمان نمیآید. ما مثلاً پنجشنبه هم میرفتیم، جمعه هم میرفتیم نماز جمعه، بعدش بیا مثلاً ساعت دو و نیم یک چرتی میزدیم، چهار شروع میکردیم با همدیگه. مثلاً دوباره مقایسه. صبح جمعه کجا؟ مثلاً جلسه بوده. باز شب جمعه هم که آنجا جلسه بوده. باز صبح شنبه، صبح شنبه شهدا، مستح. همینجور دیگر؛ زندگی بود دیگر. این طرف میآید جزو زندگیش این درسها و خودش برنامهریزی میکند. این اِرادهاش هم تقویت میشود. ما مدرک هم برایش نداریم. مدرکی که داریم این است: شما را به شبکه تحقق خودمان متصل میکنیم. شبکه تحقق... شبکه تحقق بزنم. چند سال پیش ایدهاش بود، عده و عدهاش را نداشتیم که اجرا کنیم. یکی از کارهای خیلی قشنگ که میشود، فضای کرونا، ده هزار تا از این کارها داریم. اگر بنشینیم رویش فکر کنیم. این یکی از آن ده هزار تاست. لااقل ده هزار تا. توی بیمارستانها، نمیدانم شما تو اتاق بیهوشی رفتید یا نه؟ اتاق بیهوشی، وقتی طرف به هوش میآید، در اوج مَسافت و آمادگی، دلشکسته، بدن با درد، مرگ را تجربه کرده، تا دم مرگ رفته. قبل از اینکه میخواستند ببرند بیهوشش کنند، مرگ جلو چشمش بوده، وصیت کرده، احساس میکند دوباره از آن عالم برگشته. وضعشان واقعاً از آن عالم برگشتن. یکی از بزنگاههای فوقالعاده برای کار فرهنگی آنجاست که مسیحیها برای آنجا "میسیونر" میگذارند. اتاقش مبشر و مبلغ مسیحی. شما یک جمله آرامشبخش، یک جمله حکیمانه قشنگ، یک روایتی، یک آیهای، کسی تحمل میکند. مثلاً گناه هفتاد سال. چقدر آرامش؟! یعنی تو رابطه من با تو اثرگذار بود این یک روایت. چقدر اثر دارد! میان عیادتش، آنی که تو سالن انتظار وایساده برود عیادت. دور تا دور روایت نوشته در مورد ثواب عیادت. آن مریضی که در... عیادتش میکنند، پرستاری میکند. این روایت جلو چشمش... حداقل کاری که میشود کرد دیگر. کار گل درشت است. کارها آنقدر کارهای لطیف و ظریف میشود انجام داد، آنقدر کلیپها میشود ساخت، موشن میشود ساخت، ایدهها میشود داد. فوقالعاده کارهای جذاب. الان تو این وضع کرونا تو این پرستارها که جهاد میکنند، چهقدر رابطه برقرار میکنند. آخوند یعنی برایت اهمیت دارد که مثلاً من دارم این کار را میکنم. چقدر صمیمیت میآورد! چهقدر اُنس برقرار میشود!
میخواهم یک دانه بیمارستان پایلوت، مثلاً بیمارستان امام رضا. یک گروه میخواهد برای کار پژوهش که بنشینند اینها تولید محتوا کنند. یک گروه میخواهد طراح، بنشینند مثلاً اگر پوستری است، پوسترش را طراحی کنند. آن گروه طراح حمایت مالی میخواهد. این موسسه شما و مجموعه شما باید بتواند برود از آن متمولی که دغدغه کار فرهنگی دارد جذب بودجه و جذب سرمایه کند، که بهترش این است که خودش تولیدی داشته باشد، خود مجموعه کار اقتصادی بکند. اگر نه، به جذب بودجه کنه. این بودجه را برساند به اینکه پوستر دارد طراحی میکند. یک شبکه هم داخل شهر و کف خیابان دارد. اینها میآیند میگویند آقا، شما بیمارستان هیچ کاری نمیخواهد بکند، ما میآییم خودمان برایتان میزنیم. کدام بیمارستان مخالفت میکند؟ با خیلی بیدین باشند. یک کار قشنگ طراحی شده، حسابشده. این تو آن شبکه پژوهشش روانشناس بوده، دینشناس و آدم رسانهای بوده، کارشناس رسانهای بوده. یک بیلبورد میدان ولیعصر. هر بار این بیلبورد عوض میشود، صدای این ضدانقلاب... یک بیلبوردهایی ایام مذاکرات، چهار تا بیلبورد بزرگراه تهران. «آن صداقت آمریکایی، مذاکره با شمر زمانت را بشناس. » و این چهار تا بیلبورد. آنقدر شما شصت تا روزنامه دارین، یک چهار تا بیلبورد بگذارید برای مردم بماند. یک بیلبورد میدان ولیعصر همیشه روی مخ اینهاست. بیلبورد باید بشود شصت تا بیلبورد تو هر بیمارستانی. حالمون به هم بخورد دیگر. آنقدری قالب پیدا کند. آقا تو مدرسه ما بخواهیم برای کلاس، حالا این بیلبوردش است، کارهای دیگر است. جنس دیگر طراحی کنیم؛ از جلد کتاب، از جلد جامدادی. یک دانه جامدادی درست حسابی که آدم مسلمان رویش بشه بخرد، برای... نداریم. تو عکس آبراهام لینکلن میزنی مثلاً روی جامدادی. که تو این عکس قاسم سلیمانی بزنی... شخصیت کارتونی درباره آدمهای اراذل و اوباشش را میخواسته به خورد ملت بدهد تو همین "ژیگولهایشان"، تو این شخصیتهای کارتونیشان. ساخته، شخصیت کارتونی دارد. منم که میروم جامدادی بخرم، بچه رئیس را که میبینم، خوشم میآید. یعنی منم خودم میلم میکشد. کیف بچهرئیس... بچه رئیس نماد نظام استکباری است. خودش برنامهکودک، یک آدم قلدر بیخود، زورگو، ترشمزه، نظام سرمایهداری، کاپیتالیستی، مدل استکباری، نظام سلطه. قشنگ، خود بچهرئیس همین است، تو اِشِل بچه گانهاش. قاسم سلیمانی را نمیتوانی عرضه نداری یک فرمانده این شکلی بسازی که غذا بگذارد تو دهن سربازهایش، افطار نکند تا این سربازها اول بهشان افطاری بدهد و وایساباشد و نگاه کند و بخورد. اینها نمیتوانند بسازند فرمانده و مدیر این شکلی، نمیشود.
آقا یک گرگی، گاویشی، خرگوشی چیزی... یک شهر آجیل بود. این فندق بود، آن پسته بود و نمیدانم کشمش بود. در اوج اصلاً اینهایی که آنها دارند میسازند، این همهاش همین ایدهها را از پروین اعتصامی، شاعر، "نخودلو". همهاش این سیر و پیاز و نخود و لوبیا و کشمش و گوجه، همهاش همین. آن نوید زاکانی، آن کلیله و دمنه است. کتاب درسی بوده تو مدارس ما. آیا حسنزاده حاشیه زده، این کتاب را تصحیح کرده. چهقدر این کتاب فوقالعاده است! این دو تا شغال اصلاً، کی میداند که شغال بودند اینها؟ دو تا شغال وقایع مختلف. بعد چهقدر عرفانی! یک جلسه... جلسه سخنرانی بعضی از داستان عرفانی را بحث کردیم. ماجرای طوطی و بازرگان. طوطی او گفت که این را چهکارش کنم؟ بهش گفتم افتادند، مردند. بعد به این گفتی افتاد، مرد. در مورد مرگ موت اختیاری. لاکپشت در مورد کنترل دهان. دارد پرواز میکند حرف بزنی، افتاد. چقدر معارف! داستانهای بچههای ماست. "آتشکال" همین که فقط چیز جنسیتی نداشته باشد. همین دیگر کفایت میکند. به اینجا رسیده. امام چی گفت؟ من که... صد. شبکه تحقق. ما شبکه تحقق (داریم). از این آدم تو این شبکه استفاده میکنیم. تو میدانی که برای محقق کردن لازم داریم، این خودش دیگر چه رزومهای از این بهتر و ثمرهای از این بهتر؟ کدام آنهایی که دکتری دارند، استاد دانشگاه آرزویش این است که اینجا باشند؟ تو این سیستمی باشند که دارد کف میدان کار میکند. تو مهدکودکها و تو مدارس و تو رسانه و تو سینما و صد جای دیگر دارد کار میکند. آنها را به آنها نمیگذارند ذهن مردم دنبال مدرکش هستیم، برایش مدرک جور کنیم. یعنی این قطعاً باید دنبالش باشیم که کار وجه علمی و آکادمیکش برود بالا؛ ولی فعلاً اولویت برایمان ندارد. هر وقت بعداً جور شد، اصلاً خود کار وقتی ثمراتش را نشان داد، خود آنها میآیند برای ما رزومه بشود. یک شاکله درست حسابی که کردی، آنها نهادهای علمی میآیند دنبالت. پس این سه تا یک ساعت و نیم با این رویکرد، با این سوالاتی که باید جواب بدهد. بعد یک "بازیبازسازی" هم توش انجام میدهیم که این هیجان کار بالا برود. این تستها را که میزند، تو آن گروه حالا مثلاً پنج نفره و تو همه افرادی که تو آن دوره دارند شرکت میکنند، که دوره اصلی و سرمایه اصلی ما "هماته" است، شبکه مخاطب و "هماتن" اصل کار. "بَدَر و دُعاتم" که کارشان نداریم، البته الان درس داریم برای "دُعات" مدل. شبکه هدف ما نیست، بیشتر برای اینکه کمکمان کنند، بازو باشند برای فعالیتهایمان. به آنها کار داریم، وگرنه دعا الحمدلله لبریز کار برای اینها مطلب و محتوا و اینها آنجا غوغا میکند. این بخش، این "همات" ما. این درسهایی که شما بهش میدهی مثلاً دوره اول، دوره دوم مثلاً صد نفر ثبتنام. این تیکه را که میزند، مثلاً شش تا تیکه که باید درس امروزه، این شش تا که درست بود، این اتومات یک لیستی داریم، اسمشان، آیدیش، آن نام کاربریش میرود نفر اول. بعد یک رقابتی میشود. یک دانه تست اگر غلط بزنی مثلاً تو جدول پنج شش تا بالا پایین میشود. جدول برای ما حیاتی است. آن افرادی که میخواهیم بعداً انتخاب بکنیم تو دورهها، روشان کار بکنیم. بعداً کارهای حضوری باشد، کارهای وقوعی باشد، تو آن کارهای شبکه تحقق با اینها کار داریم. آنها چین؟ از همین رده اول این افراد است. نمراتم الکی "کشکی" نیست که کسی تست بلد بوده زده. واقعاً اثر سوادش آن دورههایی که پیشنیاز بوده. کلاس شرکت، حوزه است که باید بیاید یک سال بخواند، آخرش امتحان بدهد که معلوم بشود این چی چیه! این یک سال شما جلوش میاندازی. اینجا الکی درس گوش... اینها را قبلاً خواندی.
بعد بریم سراغ سوالها. چه محتوایی میخواهیم ارائه کنیم؟ البته برای ما فرم هم مهم است؛ ولی فعلاً در محتوا. ما تو محتوا اولاً محتوای بستهبندی برای همه نداریم. یکی از نقدهای جدیمان به حوزه همین است. یک سطح میانی گرفته، همه را با همان دنده میخواهد ببرد. ببین، تو "ژیانی"، "پراید"، "پیکانی"، "سانتافه"، همه باید با مثلاً سرعت شصت. جادهای که مثلاً هر کدام خودش است؛ یعنی جای تصادف و ازدحام نیست. بابا، آن سانتافه تا دویست تا برود هیچیش نمیشود. این پراید اصلاً خودش صد تا برود، خودش شرمنده ماشینش میشود. وایسا دارد میرود، خودش میفهمد حقالناس است. اسب جنگی بود، سوار زخمی میشد، میدانستم برگردد، باد میافتاد زیرش، اینجوری کج میشد. قشنگ، اتوبان خیلی می... یکی از رفقا چیز داشت، ماکسیما داشت. چند وقت آن ماکسیما، آن میآمد. بعد مدتها که با ماکسی... سوار ماشین شد، گفت تازه میفهمم. میگویند پراید حلبی است، یعنی چی!
عدالت اونی که یک کلمه میشنود تا فرحزاد میرود دارد قلقل قلیان میکشد این باید بنشیند مثل بچهخُلها یک سال. همهجور هر روز بیاید استاد یک پاراگراف درس بدهد. اون خُله هم بندهخدا اذیت میشود. روزی یک پاراگراف دو کلمه. یک ساعت بعد آن وسطش را گرفتن، گفتند ببین نه یک پاراگراف نه دو کلمه، نیم پاراگراف خیرش را ببین. بعد هم به این فشار میآید که این واقعاً دو کلمه میخواهد، هم به آن فشار میآید که این یک پاراگراف هم کم است و دو صفحه را بخوانی. دندهای که برای اینها گرفتم تو هر حوزهای مثلاً تقریباً یک نفر است که راضی از این سیستم. بقیه یا زیادشان یا کمشان است. یک نفر بسته را روی کلاس گذاشته بودند برای فریدون. فریدون این تشابه اسمیه و این عکس کاملاً تزیینی است. شما فکر نکنید که... گفت که مدرسه فردا آمدند سر بزنیم. «کدام کلاس فرستاده شد؟» اول "ادب" را گفت. گفت که ««بچه ما کو؟»» گفتش که ««اینجا نیست دیگر، برو طبقه بالا.»» رفت بالا دید مثلاً اول نصف ادب، مثلاً قمه روی صورت. اول اصلاً بیادب. هیچی. آنجا هم نیست. فریدون. اول فریدون. کلاس اختصاصی برای این گذاشته بودند. سیستم درسی ما یعنی حالا آن کل آن طبقات را برای همان فریدون. فریدون در... بگویم این سیستم درسی الان ماست. حوزههای علمیه، درسهایی که میخواند. یکیش میشود اهواز. یکیش میشود زاهدان. این زاهدان بیخ گوش اهل سنّت است. آن اهواز بیخ گوش وهابیها است. یکیش میشود تهران که صبح تا شب با لیبرالها درگیر است، با بهایی درگیر. یکی دیگرش میشود مشهد با صد تا مکتب دیگر درگیر است. شمال. یکی دیگرش میشود کردستان. یکی دیگرش میشود پاکستان. یکی دیگرش میشود عراق. یکی دیگرش میشود هند. یکی دیگرش میشود کانادا، آلمان.
همه درسها یکی است. زاهدان میخواند. خیلی جالب است. ما اول از طرف یک سری اطلاعات میگیریم. دوره بشین. ما اولویتسنجی میکنیم تو این درسهایی که میخواهیم به طرف بدهیم. خُردخُرد. ما الان خیلی کار داریم. افسانه و آرزو که کی به اینجا درس ضبط بکنیم. توی بیست موضوع میخواهیم درس ثبت بکنیم. تو هر موضوع هم لااقل پنج دوره درس باید ضبط بکنیم. هر دوره بیست جلسه درس؛ یعنی هر واحد درسی صد جلسه درس میخواهد. بیست موضوع، دو هزار جلسه. ما الان درس میخوانیم. الان فعلاً بیست تایش را آماده داریم. آرامآرام، آرامآرام. گندهگویی هم نمیکنیم که آقا بیایید آنجا خبرهاست و فلان است و هیچی. اینها نیست. هیچ خبری هم نیست. هرکی هر چقدر فکر دارد، بلد است، ایده دارد. چند روز سروکله زدیم که بعد بیاییم تو عمل. دیگر نگویید که این حرفهای فلانی همهاش حرفهای یکی دیگر است. فلانی هم خودش را عم... آنهایی که شهید صدر با امام و عایشه آبادی و آقا و اینها گفتهاند، میخواهیم اجرا. بعد سنها فرق میکند. جنسیتها فرق میکند. سطح تحصیلات فرق میکند. تو حوزه علمیه الحمدلله هیچکدام. با سیکل آمدی، با دکتری آمدی، از مونترال آمدی، هیچ فرقی نمیکند. اول باید "صمدی" ببینی. بدون صمدی نمیشود. ما ادبیات یک چیز مختصر در حد اینکه طرف فارسیش با عربیش فرق کند وقتی نگاه میکنی بفهمی عربی است، فارسی نیست. به همین حد فقط لازم داریم برای اول.
بعد اولی که میآید آقا ایشان مال منطقه اهل سنت است. اولویت برای ما بحثهای فکری است که تو مقابله با اهل سنت، این معارفی دستش باشد که اول آسیب نبیند، بعد بتواند کنش. یکی دیگر با لیبرالها درگیر است، مثلاً. یکی دیگر اصلاً آنور درگیر با آتئیستها درگیر است. طرف خانهاش بغل حرم است، مثلاً آتئیستها. این را میگویند از هستیشناسی جامعهشناسی فرهنگ رسانه خانواده. یعنی اثری که تو خانواده دارد تربیت. مبنایی که این آدم دارد از هستیشناسی غلط است. هستی و زندگی. هدف از زندگی را نفهمیده. طلبه، هیچکس نگفته. پس این استعدادسنجی. بعد نوجوانی که میآید، بیشتر و بهتر است. آن یکی با یک سن بالاتری آمده تو شبکه همات. آنی که برای ما مهم است، یک بخش جدیش بحثهای اعتقادی است؛ ولی نه آنهایی که تو حوزه به اسم برهان نظم و برهان امکان فلان سفتترش را میخوانم. باز دو سال بعد یکم سفتتر، آنها را لازم نیست کتاب کلمه مگر میخواهد بنویسد. کتاب عقاید مصباح میخواند. کتاب تخصصی. این مال فضلای قم بوده. این مال جهت "دُعاته" است. شما برای "همات" او را به "دعات"اش اگر میخواهی آذرخش کربلا را بخوانی، برو آن کتاب را ببین چیست. شبهات کف میدان است. بعد تازه آن کتاب باز باید سادهسازی شود. فوقالعاده است. یعنی قشنگ برای "هماته" عمومیه.
همهاش باید "پاور" بشود، کتاب درسی بشود. حوزه ضعف جدی تو کتاب بزرگواری نوشته. همان مقدس آیتالله بهجت به ما پنج کیلو "لوبیا" بدن. ببین آقای بهجت، لوبی... لوبیاپلو. که لوبیا را بیار سر سفره. آقا خام برای معده اذیت میشود. ببین آقای بهجت حالیش میشد که نباید خام بدهد. وقتی خام داده، منظورش این است که خامخوری کن عزیزم. شیخ انصاری یعنی آنقدر نمیفهمید؟ این حرفهایی که دارد میزند، اصلاح لازم دارد تو میفهمی، او نمیفهمد؟ آقای بهجت نمیفهمی لوبیا را باید بپزند؟ چرا پختش را برای ما نفر... اذیت میشود؛ ولی بعداً کمکم تراکتور میشود. خودش لوبیا نخورد، اذیت میشود. خود شیخ انصاری الان بیاید بیرون، ۸۰ بار مکاسب را نوسازی میکند. پیامبری کرد. یک عده مریدش شدند. بعد یک مدت توبه کرد. "پیغمبر خارج" شدی. شیخ انصاری بیاید، میزننش. به نظرم آن بخش اینجوری خیلی... آن درسها درس ما یکی تغییر کرد. امکانات داریم. به "تراس" شیعه توحید نکن. ده هزار تا مشتری داشته باشی معطل کردی اینها را. همه تو این زمین برگرداندن "لا يكاد يخفى فتعمى الفتبصر و بيستم" تا وجه "فیلم عمل". شیخ اینجا مرتبش کنی. این اصل سوال، اصل طرح. بعد دو تا استدلال، بعد اشکال اول به استدلال اول، بعد پاسخ به اشکال اول. این مدلی. شیخ اینها را میخواهد بگوید. ولی آنقدر تو همه، دو روز طول میکشد پیدا کنی اشکال اول کدام بود، دوم بود، سوم بود. یک هفته طول میکشد.
"کفایی" ما رسیده بودیم، این چیز را گفت. مبتدا را خواند، استادمان ندارد. بعد گفت دو صفحه و نیم بعد خبرش آمده مستحیل و اما جواز و فلان کما ادعا فلان به استدلال انه فلان فلان و ردب انه فلان محال. دو صفحه و نیم به بچه اینجوری محال است! میخواهد بگوید که فلانی ادعا کرده با این دو تا استدلال که به استدلال اولش سه تا اشکال شده، به آن اشکالها پاسخ دادهاند که این آخرش این دو تا اصطلاح را کامل جا میاندازد با همه اشکالاتش. محال ان. اول نمیشد بگویم! نحوه حالیش نمیشد صاحب کفایة از همان اول بگوید ما حال لوبیا وقتی آورده و خام بخوریم. کتاب درسی سال به سال کتاب درسی تو دنیا. وقتی شروع کردیم زبان انگلیسی، گفتم باز یادم میرود. کتاب اولش با آن استادی که داشتیم شروع کردیم. یک مدت وقفه افتاد. شروع کردیم و وقفه افتاد. مثلاً دو سال بعدش بهش گفتم: «آقا بیا ادامه بدهیم.» کتاب هم که من دارم، آن مقدارش هم که خواندیم، بریم بعدی. «برو فور کرنر.» سی تومان پول دادم در. دو سال کتاب عوض میشود. اصلاً این به حساب نمیآید. آن کتاب ارزشی ندارد. آن کتاب بخری. سال به سال اینجا کتاب میدهیم. کتابی که غوغا میکند. میگوید اصلاً خود تهجر است وقتی میخواهی دست بزنی کتاب را تغییر بدهی، صد تا صدا در. سال به سال کتاب باید عوض بشود. تجدید. پارسال ما داشتیم اصول فقه میخواندیم، این شبهات نبود. پارسال کرونا نبود. در مورد کرونا این شبهات نبود. الان اینهایی که تو داری میخوانی، دیگر ارزش ندارد تو این فضای علمی با مسائلی که الان مطرح شده یا آن دورههایی که پیش آمد. این شبهات اصلاً جواب پیدا کرده. الان کسی اینها را واسش مسئله نیست. ارتباط بگیرد. مسئله کسی نیست، مسئله هر شخص است. میخواهیم بهش محتوا... ده تا سوالی که داری اول بنویس. برای چی میخواهی بَری معارف را یادگیری؟ من در مورد جبر و اختیار مشکل دارم. خیلی جالب است. اینها شبهات اصلی که معمولاً میآیند تو حوزه در مورد ملکوت دوست دارد بداند. سیر و سلوک بدون شبهات اعتقادی جدی دارد. چرا خدا من را خلق کرده؟ جالب است تو هیچکدام از کتابهای اعتقادی حوزه در مورد هدف خلقت و اینها هیچی. پرت که هیچ ربطی به نسل ما، زمانه و ادبیات ما ندارد.
صد تا جواب خوب به زبان روز میشود داد. صد تا جواب خوب. بعد آنقدری که این حجمه شبهات، همین زَوِ زیرآبی که این دارد میزند از مبانی و معارف، یک کارایی دارد. آقا اینها سال به سال نوآوری میکنند شبهاتشان را. آتئیستها چیزهایی که در مورد قرآن میگویند، من به رفقا میگفتم من خودم میخوانم تو دلم خالی میشود. یک کانالی تو تلگرام بود مدتها اینها کار میکردند. هر شب ساعت ده شب، سر ده یکی از این استادهای اینها شروع میکرد. آتئیست بود. شبی ده تا آیه را میآورد. جناب پیغمبر را میزد. طلبههای همین جلسه گیرپاژ میکنند. میگویم: «اشکال ندارد.» مدرسه به خاطر همین است. مثلاً میگفتش که تو فلان مسئله فرعی که مثلاً پیغمبر با فلانی مثلاً با خانمش مثلاً این حرفها را زده بود، خانمی خدا با جزئیات نقل میکند. بعد بهش میگوید امام بعد از پیغمبر کیست؟ میگوید قرآن که قرار نیست جزئیات را صحبت کند. هرجا که جواب نداری میگوید قرآن نیست در مورد جزئیات صحبت. چهقدر این شبهه را جوان دبیرستانی ما درگیر است. صد بار رفته با این شبهه ... فوتبال بازی کنیم دبیرستانیها فوتبال بازی... محتوا مطلب دبیرستانها میشود دبستانیها. کاش مثل شما بودم و این حرفها. خیلی با جامعه در ارتباط نیستند. الحمدلله عقایدشان سالم مانده. علما شیعهدانا "مرابطون عالم"، مرزدار، مرزبان. مرزبان چهکار میکند؟ هیچکس نیاید. خطر دارد آنجا. چرا دارد نور میآید آنجا؟ چرا صدا میآید آنجا؟ چرا فلانی؟ بماند که بعضی رسماً مردم را هل میدهند تو جهنم. در مورد آنها هم هیچی نمیشود گفت. ببین پیام مهربانانه را چرا تو اینجوری. ولی زمانمان را نفهمیدیم. جلبک تو مغزت "جلوجول" میکند. حالیت نمیشود. واقعاً یعنی عرفی شدن دین نمیفهمی یعنی چی. "سکولاریزه" کردن دین نمیفهمی یعنی چی. "هژمونیزه" شدن نمیفهمی یعنی چی. نمیفهمی یک مرجع شیعه وقتی میخواهد یک امت تحویل صهیونیستها بدهد، ازش چه استفادههایی... ما با آن حضرات بزرگواری که خوبند و مقدساند، هیچی نمیگویند، چالش داریم. نه، ما امام چالش داشت. امام میگوید آن جوانهای ما که صهیونیستها به قرآن تعرض کرده بودند، من شنیدم چند تا دانشجو توی فرانسه یا کجا، نجف اینها موضع گرفتند. امام میگوید من آن جوان دانشجو را به آقایان نجف ترجیح میدهم. اینها مسلمانترند. آنها بیدارند، ما خوابیم، ما مردهایم. عین جملات امام تو صحیفه. بچههای خوب هیئتی، همین بچههای من و شما حتماً باید تو دانشگاه بیایند. بچه خوب، پاکی، "مکبّر" بوده. این روضهخوان هیئت بوده. آن نماز شبش ترک. آمده دو تا مطلب. هیچکس هم جوابگو نیست. تهش این است که فوتبال بازی کنیم. فوتبال بازی کنیم. یکم ارتباط بگیریم. یک کوهی بریم که نگویند اینها مردهاند. چی دستت است؟ چی برای ساختی؟ چی عرضه کردی؟ به خدا آنقدری که دین مردم دستشان است، عجیب است. به قرآن قسم آنقدری که اینها مسلماناند هنوز امام حسین را ول نکردهاند، عجیب است. این تعدادی که پیادهروی اربعین میروند، عجیب است. به خدا با این وضعی که ما داریم تا حالا باید صد بار همه چیز تمام.
نگاه میکنیم باید رصد بکنی. شبهه. قبل اینکه بیاید آقا این موج دارد میآید. این آتئیستها این حرفها را دارند میزنند. ما تو این کلاسهای کلام آمدیم فایل "زئوس" را گذاشتیم، گفتیم: «هراسی نداریم ما از حرفهای فایل.» دوازده دقیقهاش را گذاشت. سنگینترین شبهاتی که در مورد قرآن میاندازد. شبهات عالی. متن المیزان. تیکهتیکه کنار هم میآورد. زیر آبش را میزند. میگوید این با آن تناقض دارد، با این تناقض دارد، با این تناقض کلمات مفسرین را میسازد. اصلاً احتمالاً خودش در حد "دهات" بوده قبلاً که از اینجا رفته. خیلی باس... همچین قشنگ از منابع تاریخی، منابع روایی، منابع عرفانی. بعد آنور از منابع فیزیکی. همهچی را گذاشتیم تو جلسه. همه اول گیرپاژ کردند. همه قشنگ گفتند: «کی جواب میدهد؟» گفتم: «آقا همه اینها. گفتند: «آقا فضای مجازی پُر است.» شما خوب مسلمانهای ایشین. یعنی دست جوان سیزده چهارده ساله، اینها همه به گوش اینها رسیده. صد بار جواب بده. گفتم: «این با این دو کلمه جواب داده میشود، آن با آن دو کلمه جواب داده میشود.» دو کلمه جواب مغالطات. آنقدر کمک و کسری نداریم. اینجا کار نمیکنیم. غنی الحمدلله. منابع لبریز است. اصلاً آنها شبهه میاندازند تا فرصت پیدا... چهار تا فرصت برای ما. آمدند گفتند: «شیعه مگر عالم دارد؟» آقا بزرگ تهران نوشته سی جلد "الذریعه" را نوشت. فقط اسم اسامیشان است. سید محسن امین هم نشست "اعیان الشیعة" را نوشت که تا چینش آمد، یک دستش فلج شد. بقیهاش را با آن یکی. «شما عالم دارید؟» جانم به این شبهات. تو بگو که من رو کنم. فرصت نبود بگویم. شبهه را بینداز، من بیایم به آن شبهه. اولین کار فرهنگی که ما کردیم تو کرج این بود. امکانات هم نداشت. یک منطقه فقیر هم بود. اصلاً "جا داغونی" هم بود. روی خاکها جمع میشدیم. بچهها را جمع میکردیم. شانزده سال. شبهات ماهواره. شبهاتی که علیه دین تو ماهواره. موضوعبندی کرده. جلسات از بچه کوچک، از دبیرستانی، از بسیج. شوخی و طنز و داستان و جو مثال جواب میدادیم. فامیلشان که این شبهات داشت پخش میشد این بچه ده ساله جواب آنها را. آنقدر کار به فضا بر اساس مسئله و نیاز. فردا شب یک مقدار فقط اشاره بکنم. یک بحث جدی میشود. منطق، خصوصاً مغالطات، برهان و مغالطه. به قول بوعلی، «همه "منطق نوافل" و این دو تایش فریضه است.»
بامزهاش این است که تو حوزههای علمیه منطق یک بار میخوانند. صنعت "خُمس"اش میافتد آخرش که معمولاً میخورْد به آخر سال. به مغالطات که میرسند میگویند که چیزی ندارد. خودخوان بخوان. همهاش همان مغالطاتش است. بلاغت میخوانند تو حوزه. معانی بیان و بدیع بخش رسانهایاش که جنبه اصلی تحقیقی بلاغت است که تو تشخیص میدهی کی بلیغ است و گفتار بلیغ تولید میکنی. بخش بدیع ما. بلاغت که گفتیم اول بدیع را گفتیم سر کلاس. به طلبهها میگفتم که بدیع تو حوزه محل نمیذارد. کلاس پشتی آن استاد داشت بلاغت درس میداد. در باز بود. من نشستم مطالعه میکردم. دیوار به دیوار. بچهها بدیع که میدانید ثمره علمی ندارد. معانی و بیان خیلی بحثهای دقیقی در بحث اسناد دارد و بحث مجاز. من نمیدانم کنایة تصریحیه، نمیدانم فلان. یک ذره اینها ثمره عملی ندارد. تهش دو درصد. بدیع که غوغاست. محسنات لفظی، محسنات معنوی. نهجالبلاغه بلاغتش به خاطر بخش بدیع و کار رسانه. ما بلاغت بخش بدیع و رویکرد رسانهای میگفتیم تو تولید متن این شکلی میشود. تو تولید تصویرش این شکلی میشود. زیباییش به چیست؟ این دارد زیباییش به این است که دارد زندهنویسی میکند. این همه اشیاء را زنده میبیند تو متنش. بلاغتش این شکلی میشود تو کار تصویریش میشود همین برنامههایی که برای بچهها میسازند. همهاش حیوان آدم. بادام و فلان. قوه خیال بچهها خوششان میآید. یک کوکاکولا دارد راه میرود حرف میزند، خوششان میآید. موزه مثلاً دارد لگد میزند، خوششان میآید. یک تکنیک بلاغی. میخواهی متن تولید کنی، اثر تولید کنی باید این را داشته باشی. میگوید: «اینها که ثمره علمی ندارد.» راست میگوید. صاف کنی دین برای مردم که نمیخواهد بگوید. به تحقق کاری نداریم بزرگوار. راست میگوید. بدیع خاصیت ندارد. اینجا جَرجَر که تو همه مسائل مشکل. این درسها اول باید همهاش را درسهای جدیمان که جزو پایه بحثهای ما سبک زندگی است. تو سن مختلف. برای بعضی سنین و بعضی اولویتهایمان اگر نوجوان بیاید طلایی شود، ما سال اول فقط بهش میگوییم سبک زندگی. فشار به ذهنش بیاید. بحثهای سنگینی که علم کم میآورد. سبک زندگی آداب باید اول یاد بگیریم. بچه تو سنی است که سن شکلگرفتن شخصیت است. با عمل صالح الان نورانیت کسب بکند. یک عمل صالح. شاکرش را میسازی. این شاکله بعداً باعث علم میشود. یک دور سبک زندگی. آنقدر آمادگی دارد سبک زندگی. این بخش آن عالم ربانی که عمل میکند. همه جذب میشوند. از بچگی تولید کرد. تمام شد و رفت. این سواد داشته باشد یا نداشته نباشد. هجده سالگی مردم همه را جذب دین میکند. آنقدر که متخلق. آنقدر مطلب به خوردش قلمبه. ام هجده سالگی من عسل نمیتواند بخورد. من هجده سالم است. کفایه. داداش کفایه. سه سال روی صدایش داشتند کار میکردند. این ولتاژ "بلوم" را کلفتتر میشود. این صدا "سلام علیکم" آداب تخلیه را بلد باشد. مسواک بزند. نمیدانم غسل جمعه ترک نشود. این الان چه شکلی قدم بگذارد؟ لبخندش چه شکلی؟ چه شکلی بخوابیم؟ وقتش است الان اینها را یاد بگیرد.
بعد محتوا برای عموم سبک زندگی برای "همات". نه برای "رعات". برای همات ما چی داریم؟ الان جوادی "مفاتیحالحیات" گفتند بنویسند. چون خودشان گفتند یک تیمی بنویسند. مفاتیح جلد دو کلمهبهکلمه یاد بدهد. این تحقق پیدا کند تو جامعه. این آداب عیادت، مریضدار، ارتباط با والدین و و و. تو بازار سبک زندگی. تو بازار سبک زندگی هزارجا. بعد آقا این "فتیلهها". فتیلهها مفاتیحالحیات به ما بگویند ما تو فتیلههای مفاتیحالحیات به بچهها یاد بدهیم. اینها گفتند: «آقا ما پایهایم. همه ما اینها را شما برای ما. بچههای خوبی ما به خدا.» هیچکس محتوا نمیدهد. غذا بخوری، اول وضو بگیر. سمت راست شروع کن. بپذیر. دعوت کنید به آب، به غذا. مثلاً سمت راست. آداب تولید. چهقدر نورانیت میآورد! ما بچه بودم یکی به ما گفت شب میخواهی بخوابی، وضو بگیر. یک شب سرد بود. گفتم روایت دارد. باید بریم تو سرما. رفتم با آب سرد وضو. یک نور. یک عمل. صد سال طرف را عوض میکند. ما هیچی هم نشدیم. هیچی هم نمیشویم. بعد غده علم بشود. سبک زندگی یاد بگیرد. تولید شده در مورد آداب سفر. سیزده جلسه. چند جلسه؟ سیزده. آداب سفر بحث کردیم آقا.
خداحافظی میخواهی بروی بکنی، بروی بیرون، پنجاه تا روایت دارد خداحافظی. اگر میخواهی زیارت بروی یا تفریحی بروی، اول با کی خداحافظی کن، آخر با کی خداحافظی کن؟ چی بگو؟ چه دعایی کن؟ چه ذکری بگو؟ مسیر که میروی سربالایی یک ذکر دارد، سرازیر یک ذکر دارد. پراید یک ذکر دارد که بعد خیلی هست عزرائیل را دعا کنی. ماکسیما حضرت جبرئیل. امشب پاسخ سوالاتتان انشاءالله باشد. دیگر کلیتش اصل سبک زندگی. آدم مهمانی را گفتیم چقدر پیام مثبت داشتیم در مورد این آدم مهمانی و اینها که آقا صله رحم مثلاً چه میدانم. یک بحث سبک زندگی در مسجد منتشر. یک دورههای سبک زندگی را گفتیم خیلی استقبال خوبی. آداب اهل بیت چی یاد میدادند؟ شعبه ابن کمونه مثلاً میگفتند اول تقویم طلا... آکلوا. معکول. مثلاً متخلق میشد. تسبیحات حضرت زهرا بعد در نماز بگو. خیلی خوب است. ختم صلوات غوغا میکند. سبک زندگی است. خفیف اینها برای کار "طل" و تحقق گرایانه است. شعائر را تولید کنید. نمادسازی. هر مکتبی میخواهد زنده شود، ابراز وجود کند، اول نمادها شروع میکند. اول نمادش را جا میاندازد. نماد که خوب جا گرفت، مردم با نماد اُنس گرفتند. از عشق این نماد میآیند ببینند آن معارفی که این نماد را تولید کرده چیست. آن معارف را بیشتر یاد میگیرند. همهجا از نماد شروع میکند. فراماسونها همهاش اول نماد. بعد آرامآرام میرفتی که این نماد بعد تو فیلم عمیقتر میشد تو آن فیلم فلسفه کلاسش بود. جذب نماد خیلی اینجا حرف زیاد است. زیارت امام حسین، حوزه سبک زندگی. یک بحثهای اعتقادی نگفتن. کتاب "کامل الزیارات" دو برابر "توحید صدوقه" است. کامل الزیارات دو برابر "توحید صدوق" است. مردم با تسبیح امام حسین و با تربت و با کربلا و روضه و با اینها درست میشوند. نحوه سبک زندگی را طراحی کرد. به فرم رسید. بعد این یک زیارت اربعین چه غوغایی میکند. یک مملکت شخم میزند. هر سبک زندگی مهمه. فلسفه و قرآن که در مورد قرآن فلسفه و قرآن و بحثهای دیگری است که احکام و اینها انشاءالله فردا شب یک مقداری توضیح میدهم که جلسه آخرمان است. سوال من نداشتم. نمیدانم که چی بود دیگر، نشدم که تو این جلسه. فردا شب بخش پایانی که باز جزئیتر که دقیقاً چه محتوایی چهقدر این باز خودش لایهبندی دارد. فلسفه را اول چی میگوییم بعد چی میگوییم بعد چی میگوییم بعد به آثار علامه طباطبایی میرسیم. تو آثار علامه کدام را میخوانیم. اینها همهاش یک مقدمهای است. بازار اولین مقدار منطق و فلسفه و اینها. ادبیات عرب اول. یک دانه صرف خیلی کمتر از حرف ساده. این صرف روان آقای امین شیرازی با یک دانه نحو خیلی ساده که باز همان نحو ایشان هم این دو تا صرف و صرف و نحوش هرکدامش چهل صفحه پنجاه صفحه یک دور ساده که آقا اسم و فعل و حرف و اینها با هم فرق میکند. تنوین و آن فاعل و این مرفوع همات و اینها مدل حلقات مفاهیم که وقتی روایتی متن عربی چیزی دید فقط بخواند قرائتش کند. بخش دومش مال یعنی خود صمدی هدایی مال بخش روات است. مقنی که مال دوات است. آن سال اولش رساله آموزشی آقا با پیوستهای نظر مراجع. این دیگر بخش پیوست. این نظر آقای سیستانی، نظر صافی. مقلدین و اینها بدانند که این آموزشی است. بعدش برای رواتش دیگر شروع میکنیم دروس تمهیدیه یا مثلاً لمعهای یا درس. تازه آن هم باز به موضوعی است به کتاب فقه این شکلی نیست یعنی یک بخش موضوعشناسی یک بخش قیاس یک بخش عرف اینها را مثلاً اول شروع میکنیم. تو فقه نمیرویم سراغ ابو... بعد از اینکه اینها را فهمید روششناسی فقهی یا همین دوره یا بعد از اینکه یک مقدار فقه یاد گرفت، بعد یک فقه کلام در یک سطحی که لازم دارد. اگر کسی استعداد داشت و رویکرد معاصر علامه است.
کلیتش آثار علامه را بگویم، تمامش کنم. تو آثار علامه منطق اول برای طرف بخونه. بعد فلسفه شهید مطهری خیلی کمک میکند چون رقیقشده آثار علامه است. فلسفه شهید مطهری میخواهیم با دو سه تا از مقالات فلسفی ضبط شود، تمام شود. بعدش یک تاریخ فلسفه. فلسفه اسلام. دو تا تاریخ فلسفه که سلسلههای مکاتب دنیای سوفی را به عنوان کتاب معرفی کردیم که مطالعه کنیم. گفتیم فلسفه باید جوری بخوانیم که دنیای سوفی بنویسید. دنیای سوفی بنویس. در فوتبال فلسفه ریچارد را تحققگرایانه. اینکه تمام شد. بدایه و فلسفهتون. این که تمام شد. اصول فلسفه و روش رئالیستی برای اونی که میخواهد. ببینید اگه میخواهد کسی وارد شبکه تحقق ما بشه، همه اینها را باید بخونه. روی شبکه آزادی درسه. بدایه ثبتنام کن. کاملاً آزاد و بر اساس نیاز بر اساس استعداد. دست باز. بعد اصول فلسفه روش رئالیسم. این که تمام شد. دیگه کمکم میریم سمت آثار جدیتر علامه. رساله "الإنسان"، "رسائل سبع" است خدمت شما عرض کنم که المیزان را هم که توی دوره "همات"ش ما متن المیزان بدون بحث موضوعیش، بدون اینکه متن را بخوانی همین مدلی که تا حالا بحثهای تفسیری را داشتیم سوره مومنون و سوره حج و اینها یک دور نکات المیزان صفحهای میخوانیم که فردا بیشتر توضیح بدهم که اصل کار همین بخش قرآن خیلی مهم است. صفحهبهصفحه نکاتی که المیزان گفته مطرح میکنیم. بعد آن را پیشنهاد میدهیم این جوان سوره یوسف، آن خانم سوره نور. حوصلهاش بیشتر است. این تو آن محله، این اینور است. این سوره انبیا را باید کار کند با سوره انعام. یعنی سورهها را کاملاً بر اساس نیاز طرف شبکه میکنیم. بسته تدبرمان هم که بحث جدایی است که آنها کار میکنند. خدمت شما عرض کنم که یک دل تو این سطح، سطح رواتش بخشهای موضوعی المیزان به کمک "تتمه" موضوعی آقای جوادی بحث میکنیم. تو بخش "دعات"اش بحث که اصلاً مبانی المیزان چی بوده. مبانی آقای جوادی چیست و مبانی تفسیری اینجا چیست. به عنوان کارشناسی رد بکنی، مبنایش را قبول کنی، قبول نکنی. سطح دو آتش. تو همه اینها ما سه ساعت تعیین میکنیم. فلسفه، منطق، عرض کنم که فقه، اصول، قرآن، رسانه، رسانه مصرفکننده. رسانه اول باید یک مقداری رسانه بلد... سواد رسانهای. سطح بعد بالاتر تاریخ. تاریخ، تاریخ نهجالبلاغه. اینها همه تاریخ در تاریخ هم باز ما بر اساس نیاز. یعنی تاریخ اهل بیت داریم، تاریخ اسلام داریم، تاریخ ایران معاصر داریم، تاریخ غرب داریم، تاریخ تمدن داریم. از همه اینها باید یک دانه طرف کلیتی دستش بیاید. یک بحثی بهش میگوییم. کسی میخواهد دقیقتر کار بکند پیشنهادهای دیگر میدهیم. تو فلسفه جدی کار بکند. بعد تاریخ تمدن جدی کار بکند. امشب دیگر خیلی از هر شب فکر کنم طولانیتر. بههرحال آقا باید آماده شد و زرهی پوشید در این مسیر از توکل و تلاش و مجاهدت. این مسیر مجاهد است. زحمت خدا کمک بکند. سختیهای خودش را دارد و شیرینیهای خودش. صبر! "فاصبر کما صبر اولوالعزم". این هسته مرکزی از اهل بیت صبر. صبر باید در توسل. صبر آقا صبر زینبیه. صبر، صبر حضرت زینب. صبر، صبر. حالا فرصت نشد در مورد اینکه اصلاً کربلا دو بخش. و بخش اصلیش بخش رسانهای است. هی میگوییم آقا حضرت زینب این کار را کرد امام سجاد این کار را کرد. چهکار کردند؟ کار رسانهای. رسانه اباعبدالله. رسانه پای جدی کار چهکار کردند مگر که کار رسانهای کردند. دیگر فرصت نیست امشب بخواهم تحلیل بکنم برایتان. وقت گذشته. خیلی مختصر فقط میگویم تو بعضی جلسات مفصل بحث کردیم. آقا شام پاتوق بنیامیه بود. هفتاد سال امیرالمومنین را لعن کردند. تو مدارس آموزههایشان ضد اهل بیت بود. ضد امیرالمومنین. اینها را خارجی معرفی کردند. بنیهاشم را دزد معرفی کردند. هر چه خواستم گفتم. این پایگاه اینها پاتوق اینها. امام سجاد آمد دو کلمه سخنرانی کرد. اهل بیت نوع کوفه فرق میکرد. مردم کوفه اینها را میشناختند. تو شهر شام وقتی گفتند خارجیها آمدند، به امام سجاد پیرمرده گفتش که: «شما مگر کی هستین؟» واقعاً ابتداییات مسائل. پیغمبری، کل خطبه امام سجاد در شام همین بود. "ابن" و فلان. "عنبنا زمزمه و الصفا بیعتین سلا قبلتین من هاجر هجرتین من پسر کسیم که دوبار هجرت کرده دو قبله نماز خوند دوبار بیعت کرد آخر من عنبنا علی بن ابیطالب پسر امیرالمومنین معرفی کرد." یعنی اینها فضایل امیرالمومنین. آدم خوبی بوده. علی نماز میخوانده. یزید هم برگشت گفتش که: «بگویید اذان بخوانند که بابا دیگر بیشتر از این حرف نزند.» اذان که شروع کرد گفتن چون معاویه اذان نگن. فقط بگین که از صلاح الصلاح طولانی بشود مجلس بتواند کنترل شود. چون که اذان گفتن. چروک اذان گفتن. به اسم پیغمبر که رسید امام سجاد برگشتند به یزید گفتند: «این پیغمبری که اینجا شهادت داد برق تو شام برگشت عزادار امام حسین.» همین دو کلمه این همه خانواده راه افتادند بروند دو کلمه را به اینها برسانند. این همه تازیانه و شلاق و ضربه و آسیب برای مردم شام برسانند.
این اثر تبلیغی است. این، این تحقق این است. زینب کبری دو کلمه را: «ما خارجی نیستیم. علی آدم خوبی بوده.» فرصت نشد. حالا انشاءالله اینجا دیگر وقتش نمیشود تو این جلسات. رحمت واسعه. اگه تبلیغ و آثار تبلیغ فرماید کسی که اگه دو نفر مسلمان کنه از مراجع تقلید بالاتر. نماز نخونه. فقط لا اله الا الله. اهل عمل نیست. تو باید کلاهت را بیندازی. عرش این کار را اگه کردی ما خانواده ظالم نیستیم. ما خارجی نیستیم. ما مسلمانیم. پدر من آدم خوبی بوده. علی نماز میخوانده. مردم این همه درد را تحمل کردند برای اینکه برس... پایگاهک اثر تبلیغ این رسانه است و کم بها ندادن. آقا جان شوخی. خون از دماغمان. صد تا کار و قیدش را میزنیم. دونشان چرا زینب کبری را برداشت با خودش. امام حسین نمیدانست آقا این خانم تو مدینه بماند، شأنش حفظ بشود، حرمتش حفظ بشود. حالا امام سجاد جزو مردها هستند. وظیفه ظاهریشان این است که بیایند اینجا. آن روز بیمار میشوند. بعداً میروند شام خطبه میخوانند. نه! اینجا تو این کار رسانهای یک مرد میخواهیم، یک زن میخواهیم. نصف مخاطبین ما زناند. آنها نالههای زینب را میخواهند. با ناله زینب تکان میخوردند. آقا آخه بهایش زیاد است. شما با چه دل و جراتی میخواهید اجازه دهید دستبند دستهای این خانم؟ ارزشش را دارد. بهای سنگینی است ولی ارزشش را دارد تو اینها چند نفر عوض میشوند. ناموس خداست. این ناموس کبریایست. این دختر امیرالمومنین است. علی که فرمود: «خلخال از پای دختر یهودی بکشند مسلمان بمیرد.» این دختر علی است. این بهای این امام حسین میخواهد به ما بگوید ببین من چه بهایی دادم. تو هم باید بها بدهی. تو این مسیر دیگر بهای سنگینتر از زینب کبری. عزیز. تو این عالم بالاتر از زینب. ببین من زینب را برداشتم آوردم تو این عرصه کار کند. برای خدا حرف تبیین کند. آقا آخه این بها سنگین است. خدای ناکرده اگر دست روی این خانم بلند کند. بها سنگین بود. سکینه بنتالحسین وقتی کنار بدن بابا با "کعب نی" میزدند بابا من را میزنند. نگو بابا ببین چه میکنند. گفت یا خود این بچهها برایشان سنگین بود. این واقعه همه جایگاهی دارد. زینب کبری قداستی دارد. موقعیت امام زمان فرمود: «روضهای که من برایش خون گریه میکنم همین دست بسته عمهام زینب کبری است.» دستم. جانم به این خانم. جانم به این مظلومیت. جانم به این غربت. جانم به این صبر. حسرت به دل دشمن. حسرت یک آه را به دل دشمن گذاشت. یک بار زینب آه بکشد. عرض کردم همه را تو خودش ریخت. زینب کبری این دو ماه را تحمل کرد. بعد این دو ماه دیگر رفت. یک گوشه. زینب هرچی تو دل ریخته بود دیگر نشست گریه کرد. این دو ماه جلو دشمن بود. تو خودش ریخت. بعد دیگر رفت. پیر شدیم. دیگر تبعیدش کردند. فقط نقل تاریخ. هیچ خبری از زینب کبری بعد از کربلا نیست. دیگر نه با کسی حرف زده. جایی رفته. گفتند فقط یک جا مینشسته زل میزده گریه میکرده. مات و مبهوت. سال بعد هستیم، نیستیم. نمیدانم سرباز لبنانی میگفت که دست به دامن حضرت زهرا. حضرت زهرا دستمال زرد از جیب بیرون آوردند تکان دادند. این تیکت ادامه دارد. بخش اولش حاج قاسم نبود برایتان بگویم. جالب است کم شنید. آن سرباز لبنانی. سرباز حزبالله. میگوید که شب بود و ماه رمضان هم بوده اونجوری که تو ذهنمه افطار کرده. یک لحظه خوابم برد. زینب کبری سلاماللهعلیها را دیدم. اول حضرت زینب را میبیند تو این خاطرات که میگویند این بخشش را نمیگویند. میگوید آمدم گفتم: «خانم جان خیلی این جگر را میسوزاند. اگر بفهمی کسی این تیکه از گذر...» گفت: «دست به دامن خانم شدم. گفتم: «خانم، بچههایمان را کشتند. سربازانمان را کشتند. خانههایمان را خراب کردند.» میگفت: «دیدم اصلاً انگار حضرت زینب گوش نمیدهد من چی دارم میگویم.» بعد کنارشان حضرت زهرا را دیدم. این سرباز میگوید من آنجا تو خواب خودم به خودم این را گفتم. این خانم وقتی کشته شدن حسین را دیده دیگر حضرت زینب مات است. دیدم یک صورت پیر. از این هنوز غرق مصیبت. چیزی که... خانههایمان را خراب کردند. یاد خرابه میافتد. زینب سلاماللهعلیها گفتم: «فقط میآمد خوشآبوهوایی بوده.» دست تقدیر بر این... میگفتند چشمه آبی کنار زینب روان بود. میشود فقط به این آب نگاه میکردند. همین. در مورد وفاتشان هم سلامالله. گفتند: «یک روزی آمدند دیدند همینجور که مات دارد به این آب نگاه میکند. هرچی تکانش دادند نه. از دنیا رفته.» امام سجاد یک بروزی میداد، حرف میزد، روضه میخواند. زینب کبری این دو ماه فقط کنترل کرد. رفت خطبهاش را خواند. «حسین ببین ما با هم قرار داشتیم. خواندم حرفهایم را زدم. دیگر بگذار منم بروم. منم یک گوشه فقط بسوزم.» یک جا فقط زینب سلامالله به اوج رسید تو این دو ماه که دیگر داشت امان از دست میداد و دیگر صبر و قرار داشت از کف میداد. من عادت ندارم تو مجلس گرم داشته باشم ولی میگویم هرکی حاجت دارد این روضه را از دست ندهد. حاجتی داری، چیزی مدنظرته. حاجتهای بزرگ داری، حاجتهای کوچک داری. تو این تیکه از روضه، این محل عنایت امام زمان و محل توجه اباعبدالله. این روضه. گفتن در محمل بود زینب کبری سلاماللهعلیها. نزدیکای وقت اذان. این روضه را آیتالله جوادی زیاد میخواند. نزدیک وقت اذان. سر از محمل بیرون کرد. دنبال خورشید بگردد. وقت اذان شده یا نه. سر بالا آورد خورشید را ببیند. دید سری به نیزه بلند است در برابر زینب، خدا که نباشد سر برادر زینب. این نگاه گفت: «من دنبال خورشید میگشتم. خورشید من چه زود درآمدی.» شعری سرود آنجا زینب کبری. "یا هلال لمت تستتم". شروع کرد حرف زدن. «هلال نیمه تمام من. بر سر نیزه جا خوش کردی.» دیگر این حرفها را زد. اینجا فقط گفتند یک چند ضربه با سر نازنین. به نظرم این نقل شیخ عباس در "نفس المهموم" میگوید این مرکب رفت. شتر رفت. دیدیم زیر شکم شتر دارد خون میچکد. در این خانمه سر زینب است.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...