دستگاه فکری قاتل امام حسین ع
گمشده امروز ما در سبک زندگی
الگوی مناسب برای تحقق فردی و اجتماعی
نقش مردم در جهتدهی به علمای اسلام
دستهبندی مردم در برابر معارف دین
شبکه دعات، شبکه رعات، شبکه حمات
شبکهسازی را با این نگاه عملی کنیم
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، فعالیت طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا.
جلسات قبل، بحث بسیار مهم و حیاتیِ دستگاه و نظام تبیین و انتقال معارف، خدمت رفقا مطرح شد. بحث تبیین و انتقال معارف، بحث بسیار کلیدیای است و معمولاً چون به آن نگاه تخصصی میشود و فکر میکنند که این بحث تخصصی است، همین باعث شده که بحث آسیب ببیند. بحث اصلاً تخصصی نیست، این بحث کاملاً عمومی است. هرکدام از ما یک رسانهایم، باید رسانه باشیم و همین الان هم هستیم. یعنی فضای زندگی ما طوری شده که روابط شکل گرفته، همه ما کنشگر شدیم.
زمانی، چهار نفر آدم کنشگر، چند میلیون کنشپذیر بودند. در فضای رسانه، تا همین بیست سال پیش، این شکلی بود که کنشگرها تعداد بسیار پایین و کم و محدودی بودند و کنشپذیرها زیاد بودند. الان به همان تعداد که کنشپذیری داریم، کنشگر داریم در فضای رسانه و یک لایک گاهی دنیایی را عوض میکند و یک ریتوییت و کامنت و... این ارتباطات خیلی وسیع شده است و اینها را میبینید که چقدر قشنگ دارند افکار عمومی را مدیریت میکنند. آنهایی که میخواهند، آنها از توی حلقوم مردم میکشند، با مدیریتها و مهندسیهای بسیار پیچیده.
امروز در قالب توییتی عرض کردم، یک آدمی که سخنوری است که دستش به هیچ جا بند نیست. یک سرمایهداری یک وقتی از او حمایتی کرده است. من در جریان بودم. ماجرای دختر خانم این استاد عزیز را، یک وقت با هم یک جایی بودیم شمال، اوایلی بود که دختر ایشان دچار مشکل شده بود و حتی یک پله را نمیتوانست طفل معصوم بالا بیاید و ایشان دیگر حالا نمیدانم چه شده بود که این درخواست را کرده بود و ابداً ایشان در بین شخصیتی که ما میشناسیم، ابداً پولکی نیست. یعنی نمیخواستم اصلاً وارد این فضا بشوم. اگر پولکی بود، در فضای منبر، در بازار و شرایط این شکلی، میلیونی میتوانست درآمد داشته باشد. اینها را گذاشته، رفته در دانشگاه که از جیب خرج میکند برای هیئتهایی که در دانشگاه دارد. همیشه میلنگد.
هیئتها، چهار تا شیاد آنور و چهار تا احمق و ابله اینور. دستگاهی که اباعبدالله را به قتل میرساند، یک دستگاه فکری آن طرفه است. چهار تا احمق هم این طرف (اینها) هوش طراحی میکنند، میروند اسناد را میکشند بیرون. اینها هم به اسم عدالتخواهی. شما این پول را برای چه بهت دادند؟ سرمایهدار رئیس تکماکارون که بعداً دچار تخلف اقتصادی شده، دادند که چه حرفی بزنی؟ یعنی احتمال میدهیم که ممکن است شما در ازای اینکه گرفتی، یک چیزی گفته باشی. بیا شفافسازی کن! مجلس عدالتخواهی میگیرد: "همه بیا جواب بده، بیا جواب بده." بعد یک بابایی که بیست سال است هرچه میگوید میشود تیتر.
"سفح سفاهت تو تو را بیاخلاقی بیتقوایی کرده است و ضد ولایتفقیهی."
اگر ضد ولایتفقیه میخواهی بگویی، بهت بگویم: امام در مورد یک بنده خدایی گفت: "در قعر جهنم تا ابد خواهی سوخت." بیست سال بعد رهبری بهش گفتند: "انشاءالله تقصیراتش گذشته باشد." ضد ولایتفقیه حضرت عباس بود که امام حسین شب عاشورا بهمان گفت: "همهتون پاشید، هیچ جا نمیریم، همین جا هستیم." شعور میخواهد ولایتفقیه، درک هندسه را درک کنی که کارش چیست. از قلب توقع داری کار دست را بکند. میگوید: "ببین، قلب تاپتاپ میزند، تو هم..." "بابا! من حوصله فکر کردن را نه نبوغش را داریم، نه فکرش را داریم، نه سوادش را داریم، نه تحلیلش را داریم، نه سواد رسانهایاش، هیچیش را نداریم." بعد انقدر بازیخورده در این فضا که یک امر مشکوک این شکلی را اینجور بولد میکنند. "او باید بیاید جواب بدهد." ولی ببین، خیلی تو داری مطمئن نسبت به لفظی، از بالا حرف میزنی. شاید تو هم همینها باشی. "بچه! این عبارت ضد انقلاب را خوردن چقدر شیرین است و فحش «حزبالله احمق» خوردن چقدر..."
در این صحنه و کنشگر، این فقط یک مخاطب نیست، این کنشگر است. در این فضا، هشتگی است که یک بار فوروارد میکند، آن هشتگ میرود بالا. میدانی چه اتفاقاتی میافتد وقتی یک هشتگی ترند میشود؟ میدانی چی میشود؟ روح و روان اینوری دارد، روح و روان آنوری دارد. در جنگ نابرابر افکار عمومی را مهندسی کرد. پس بحث ما در مورد تبیین و انتقال معارف، بحث خصوصی نیست، بحث عمومی است. چون همه ما درگیر کنشگر و کنشپذیریم. جاش اینها خالی است در منبرها، در جلسات، در درس اخلاقها.
یکی از دستورات فوقالعاده قرآن در حوزه سبک زندگی، در سوره مبارکه حجرات، "یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ" در مورد مدیریت و مهندسی ذهن است. ایجاد مهندسی ذهن، حرف نمیزند. "فتبینُوا" در مورد کاربری رسانهای این آیه است. خبر بهت میدهند، باید چه واکنشی نشان بدهی. این عیار تقواست. عیار تقوا در مورد شنیدنیها و اطلاعاتی که به ما داده میشود، دیتاهایی که میگیریم. چه پردازشی باید داشته باشیم؟ آیا باید داشته باشیم؟ آیا چوب بگیریم؟ چوب نگیریم؟ با چه ذهنیتی باید بگیریم؟ بعد "لا تجسسوا"، فضولی نکن. سر زندگی مردم نباشد. مدل "لا تجسَّسوا" داریم. عدالتخواهی میکنیم، کلاً میرویم و هم میزنیم. "چی داره که دست بگیریم بیاوریم؟" بعد میگوید: "آقا! فضولی نکن."
جبهه مقابل، دوگانهسازی یا دوقطبیسازیها، فضای انتقاد را میبندد. نمیگذارد تو خودت وسط باشی. داریم میگوییم همهاش دو جناح، مهندسی. پس ما نیاز داریم. ایشان کتابی داشت به اسم "خط انتقال معارف." اواخر عمر این کتاب را ایشان نوشته بود. فضای انتقال معارف جزو آخرین مباحثی است که ایشان کرده است. که آنجا ایشان میگوید و اشاره میکند در جلسه میگوید: "مال همین مشهدم. شما وقتی به دنیا آمدید اذانتان را من گفتم ولی الان نمیتوانم باهاتان هیچ دیالوگی داشته باشم. حرفهایم را نمیفهمید." یک نسل گذشته، جا ماندی. "ما از نسل شما نمیتوانیم با شما حرف بزنیم." مسئله شده برایش و دغدغه شده است. بههمین واسطه دارد این بحثها را مطرح میکند که در مورد انتقال معارف چه کار باید کرد؟ چگونه معارف را به نسل بعد بتوانیم منتقل کنیم.
دغدغههایی را امشب در ادامه بحثهای تحققگرایی، به بحث بسیار مهمی میرسیم که بحث فوقالعاده کلیدی مرحوم آیتالله شاهآبادی در کتاب فوقالعاده "تحققگرای شجرات المعارف" است. آن نماد تحققگرایی علمی این است. شما کتاب اجتهادی بنویسید و لبریز از روایات و معارف و مبانی عرفانی فلسفی که اصلاً ریخته. ایشان همین. بعد با رویکرد اصلاح اقتصاد است. کتاب عجیبغریبی است. نمیدانی؟ الان میمانی که این تیکهاش الان عرفانی است، صفحه بعد فلسفی میشود. بعد صفحه بعد اقتصادی میشود. بعد صفحه بعد میگوید: "ما باید مجله داشته باشیم." در مورد توضیح رسانه. و تشکیلات. بعد "همه متأهل بشوند که هفته یک بار شرکت کنند." مباحث سینرژیک دارد نظر میدهد در مورد همافزایی و چه شکلی باید صورت بگیرد. تمدن و صنعت وگیر میدهد. ششم هفتمش میگوید که حالا در مورد رابطه نفس و بدن هم بگویم. بحثهای مسائل روز جدی دنیا در حوزه انسانشناسی و هستیشناسی و اینها. ادبیات فوقسنگینی خیلی هم جمعوجور، بحث رابطه نفس و بدن را میگوید. خیلی سنگین.
مجموعهای از معارف را همینجور شستهرفته ایشان گفته است. این شخصیت امام را تربیت میکند که امام یک تحققگرای امام است. بحث علمی نمیکند. امام در تقریرات فلسفهاش هم که نگاه میکنی، هرچه میگوید یک رویکردی به بیرون دارد. بحثهای اخلاقی امام را که مطالعه میکنید، میبینید ابداً بحث اخلاقی امام دنبال این نیستش که بحث اخلاقی بکند فقط. بشناسیم مثلاً این رذیله را. یک جوری معرفی میکند مثلاً در مقدمه "جنود عقل و جهل" میگوید: "یک جوری باید معرفی کرد و بحث اخلاقی را طرح کرد که همین شنیدن و مطالعهاش باعث میشود که طرف خوب بشود." یعنی نسخه نباشد. مداوا بشود. شما همین الان پیش دکتر نشستهای و دقیقاً مباحث "چهل حدیث" و "شرح جنود عقل" این شکلی است. غنا. وقتی حرف میزند، کتاب را میبندی، احساس میکنی تمام شد. دیگر بحث استدلالی نبود که حالا برویم ببینیم مثلاً چه کارش کنیم. رفت در فطرتت. یک جوری ور رفت، شخصیتت را تحقیر کرد. با این رذیله، روت نمیشود دیگر برگردی به این رذیله. خیلی این کار امام است. ریا وقتی حرف میزند، حالت از هرچه ریا و ریاکار است بهم میخورد. و سخن میگوید با یک نمونههایی: نماز جماعت ما را به آن دعوت میکند. میگوید: "طرف امام جماعت مأمون مأموم؟ کم دارد." برمیگردد و میگوید: "ما الحمدلله با همین چند تا میآییم نماز جماعت برگزار میکنیم." یعنی بدانی من با همین تعداد میآیم. این مخفی (مقدمه؟) مقدسترین جایگاه است.
بحث ما برای تحقق اخلاقی مربوط به خودمان و فرد خودمان. این در این جلسات، دیگر از این به بعد در این چند شبی که مانده، دیگر صحبتی در موردش نمیکنیم. خب، یکی از ارکان همین است. ما باید در خودمان محقق بکنیم. دانلود (منظور: تحقق) در خودمان. راهش مراقبه و محاسبه است. نیاز داریم. کتاب خوبی که تحقق این را به آدم نشان میدهد که چند شب پیش معرفی کردم، کتاب شهید بلوچی. اصلاً به همین اسم بلورچی، مهران بلورچی که اسمش را عوض میکند، علی میگذارد. هر شب محاسبه میکرد در این دفترچه. اینها را جمع کردند. ۱۰۱ گناه متفاوت داشته. مثلاً میگوید: "امروز سوار موتور که شدم، احساس کردم در این گاز دادن، یک حالی دارم. فردا باید اصلاح شود." خوشم آمده. "امروز با رفیقم داشتم صحبت میکردم، دوست داشتم کلمات را که به کار ببرم، بفهمد من اینها را بلدم. از فردا باید بیشتر ساکت باشم." یک چیزهایی را گیر میدهد. خود محاسبه نفس با رسم شکل و تصویر تا آخرهای عمر مبارکش هم. دمدمای شهادتش ادامه داشت. دو سه ماه قبل از شهادت دفترچهاش بوده. احتمالاً دیدم که باز هم ادامه داشته. شاید دیگر دفترچه موقع شهادت باهاش رفته. اینها دفترچههایی بوده که در خانه داشته. میآمده مثلاً، شاید دفترچهها را میگذاشته، میخورده. این را بخش عمده کتاب همین محاسباتش است. هر شب محاسبه میکند. "امشب مثلاً، امروز این را گفتم، خندیدم." یک چیزهایی جزئی و فقط مال آنهایی که استاد محاسبه و مراقبت هستند. این کار آن هاست. میبینی که این جوری دارد محاسبه میکند. قشنگ مثل یک موحد متمکن در توحید که مثلاً این جا فلان چیز را که به من گفتند، یک لحظه دنیا به یادم آمد.
رتبه شریف بوده، شریف بوده. ول میکند، میرود. رتبه خیلی بالایی. حالا یادم نیست. رتبه ۵ بوده، چند بوده، یادم نیست. یک چیز عجیب غریبی. این برای بخش آن تحقق فردی است که دیگر باهاش کار نداریم. باید بیاییم سمت تحقق اجتماعی. مرحوم آیتالله شاهآبادی و کتابش از ایشان یک الگو برای تحققگرایی است که باید همه ابعاد را نظر داشت و تا تحقق باید بحث را پیش برد. نباید فقط بحث علم باشد. این بخواهد محقق بشود باید چی بشود؟ برای محقق شدن چه موانعی دارد؟ برای محقق شدن چه چیزهایی لازم دارد؟ پیوست دارد و این محقق شدنش وابسته به محقق شدن آن یکی است. مفاهیم را بگوییم ولی میماند. الان من باید از دروغ شروع کنم؟ از غیبت شروع کنم؟ از نگاه شروع کنم؟ بابا! اینها یک شبکه است. آن شبکه باید از محاسبه شروع کنی، از مراقبه شروع کنی، از توجه به خودت، پاییدن خودت، نهیب زدن به خودت، از این که عمل اثر دارد و این اثرش همیشه با تو هست.
زیرساختهای معرفتی دارد. این زیرساخت معرفتی طراحی میخواهد. طرحش را چه کسی طرح بکند؟ باید طراحی کنند. به بچه ابتدایی چی بگویم؟ به دانشجو چی بگویم؟ به دبیرستانی چی بگویم؟ "یک منبر حفظ میکردند، در پادگان سربازی همان را میگفتند. بعد مسجد میآوردی، مجلس ختم همان را میگفتند. (در) دبیرستان و دانشگاه، مثلاً امیرکبیر و شریف، همین را باز میگفتند." داستان حال و هوای دیگری است. این سنش یک سن دیگری است. آن پیرمرد از این کار به شدت خوشش میآید، به شدت بدشان میآید. یک داستان است. با یک لحن خاصی میگویی. این را نباید گفت. این شکلی نباید گفت. قرآن است؟ ذهنش درگیر میشود. این برای چی باید این را بردارد، بیاورد؟ بعد درها را ببندد. واقعاً برای چی؟ قرآن همهاش نور است، همهاش نور است. اینها ثواب دارد. یک عقلی هم میخواهد که آدم بفهمد چه را به کی باید بگوید. این هم نوره کله. باید بیفتد. کله آدم برای نام مدیریت رسانه پردازشی میخواهد، یک چینشی میخواهد.
مرحوم آیتالله شاهآبادی در کتاب شریف "شجرات" یک طرحی ارائه میدهد. آقا! این این فوقالعاده است. این بینظیر است. این دیوانهکننده است. قطعاً امشب این بحث از بحثهای خاطرهانگیز ما خواهد شد. انشاءالله. بخش مربوط به منش او البته نه بخش مربوط به متنش، بخش استثنایی و خیلی چیزها را جابهجا میکند. یک شخصیت فوقالعاده است. تمدنساز. آیتاللهی است. بخشی از صحبتهای دیشب رهبر انقلاب که متنش را آورده بودم، یک تیکههایش حذف شده بود. میخواستم بخوانم که دیشب پیدا نکردم. این جا بود. آقا در آن سخنرانی هشتمشان میگویند که امام به من میفرمود که آیتالله شاهآبادی میفرمود که: "من یار پیدا نکردم وگرنه قیام میکردم." گفتم: "فکر نکنید ایشان فقط کتاب نوشته، تئوریسین بوده. ایشان کف میدان میخواست انقلاب بکند." آدم (عالِم) مسجد سخنرانی کرد. یک آدم مسجدی؟. "سه نفر آمدند پیش ایشان، گفتند: «چه کار کنیم؟»" مسجد او معروف در پاچنار تهران. جایش هم جای خاص و ویژهای بود. روبروی خانه آیتالله کاشانی. بروید پاچنار. انشاءالله مسجد آیتالله شاهآبادی هنوز هست. اصلاً به خاطر آن مسجد بهش میگفتند نجفی اصفهان. اهل اصفهان میآید. خیابان شاهآباد که الان بهش میگویند جمهوری. (طرح جمهوری) آنجا مسجد شاهآباد، خیابان شاهآباد، خیابان شاهآباد. حاج آقای شاهآبادی، حاج آقای شاهآبادی روبروی خانه بود. در کوچه مسجد ایشان است که کوچه منزل آیتالله کاشانی بوده. خانه همسر حضرت امام هم روبروی مسجد است. "همسر امام! تو از قم که میآیی برای دیدن من نمیآیی. تو میآیی شاهآبادی را ببینی. بعد جا نداری شب میآیی خانه ما." ایشان و آیتالله حقشناس، این دو تا.
بعد رضا شاه دستور داده بود که همه عمامهها و مارو (مراسمات مذهبی را) بردار. "بزرگترت بیاید." برمیگردد. بعد اصلاً مبدع دعای کمیل به این حرف خواندن در مساجد، کار شاهآبادی است. دیگر تحققگرایانه این است. در مساجد به نحو کلی، مال آقای شاهآبادی است. بعداً در دانشگاه شهید میرود؟. ایشان میآمد در مسجد مینشست. مردم جمع میشدند، دعا میخواندند. در آن دوران تعطیل شدن مساجد و برداشتن عمامه و بحث حجاب و اینها، مساجد را غلغله میکرد. شب جمعه مسجد انقلاب درمیآید. اینها چون زنده که میشود و اینها. تا حالا یک دعایی بود در مفاتیح. زنده که میشود، میشود یک شعاری برای مجاهدین. تحقق که پیدا میکند این شکلی میشود. من راهحلهایی که آقای شاهآبادی میدهد، فوقالعاده است. سیار درسته. اصلاً امام همان آقای شاهآبادی است دیگر. یکم ادامهاش داد. کتابهای آیتاللهی نباشد. اصلاً بحثهای ایشان کل حرفهای امام در جنود عقل و جهل چهل حدیث، در مورد فطرت است. به فطرت برمیگردد. کل فطرت هم مال کتاب معاشر السالکین؟. ۲۰ تا کتاب داشته که گم شده، دو تایش مانده. خیلی اجحاف است؟ به آن کتاب. این کتاب را میدهد. آقازاده ایشان در پاورقی که میزند: "کتاب در دسترس نیست. ما نداریم." همین فقط "رشحات" مانده و "شجرات." "رشحات البحار" و "شجرات المعارف." اینها آثار دیگر ایشان است. فراموش نشده؟ و بعضی مقالات و نامهها از ایشان مانده. جمع کردند.
یک بحثی را بنده میدانستم که این در کتاب شجرات است. برای این مناسبت مراجعه کردم. یک کتابی بود که دستمان میگرفتیم، از رویش میخواندیم. نشستم از اول تا آخر کتاب را خواندم. مطلب پیدا کنم، پیدا نکردم. خیلی ناامید شدم. گفتم: "بابا! این مطلب مال شجراته، چرا این مطلب به این طلایی نیست؟" دیگر میخواستم زنگ بزنم رفقا تهران که میدانند اینها آدرس بدهند. به دلم افتاد یکی از نسخهای که در تبلتم هست یک نگاهی بکنم. دیدم این است. بعد همه شجرات، صفحه آخر این نسخه تبلتم که نسخه چاپ شده نیست، آخرش این نامه را آورده که در اینترنت اصلاً نیست. یعنی این متن این است. هرچه در اینترنت سرچ کردم، اصلاً نیستش هیچ جا. عجیب این است که مطلب به این استراتژیکی، فوق طلایی، چه غوغایی میکند. حوزه، دانشگاه، نظام آموزش و پرورش، رسانه، همه را متحول میکند.
یک دستهبندی سهگانه دارد. ایشان مردم را دستهبندی میکند در مواجهه با معارف. متن مرقومه مبارکه مرحوم آیتالله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی. "محضر امام زمان تشرف داشتند که آقازادهشان میگفت: «یک برگه یک وقتی من در دفترچهشان پیدا کردم. یکی از علمای تهران نوشته بود این سهشنبه که محضر حضرت مشرف شده، این را بپرس.»" میخواسته مفقودش کند. از دستش دررفته بود دفتر ایشان. و قبل انقلاب که به امام گفته بود: "شما تا آخر انقلاب پیروز میشوید." و بعد از دنیا میرود. همین محل دفن نصرالله شاهآبادی است. ایشان و امامزادههای شما دیده بودیم. بعد از شدت عشقش به امام، از شدت عشقش به امام، اسم یکی از آقازادههایشان روحالله. استاد بود. از عشق به شاگرد، از عشق به استاد. چه دیده بودند امام را. و هیچ وقت هم بعد بسمالله نیامده. همیشه این "روحالله" قبل از بسمالله آمده است. نظم امام که فوقالعاده است. خلاصه این آقا، روحاللهشان هم که فوقالعاده است. خدا رحمتشان کنه. هفتاد سال روزه بود و هر روز هم دعای توسل در مسجدش عاشق نصرالله. باز یک جور دیگری بود. هرکدامشان یک عاشق. محمدش باز یک حال و هوای خاصی. او شهید شد. این بخش نامه ایشان است: صفحه ۱۷۶ این شجرات المعارف. که درباره دعا، رواة و همات اسلام. این معرفه با همان لحن شجرات نوشته شده. یعنی تتمه شجرات. "مسلمین و مومنین عالم به موجب آیه شریفه انما المومنون اخوه ناگزیرند از اینکه باید به خیط اخوت مرتبط شوند ولی آنها نسبت به اساس ناحیه مقدسه اسلام از سه طبقه خارج نیستند." هر وقت میگوید ناحیه مقدس اسلام، منظورش ناحیه مقدس اسلام است، اخوت به هم بچسبند. بعد اینا تار و پود و اینا رو دیدی که یک طرحی روی این باز پیاده میشود. طرحی هم که این رو این دارد پیاده میشود، لابلای این تار و پود دارد طراحی میشود. این سه تا جاشون معلوم باشد. این خیلی تو اخوت اصلاً منظورش این رفاقتهای ما نیست (برای رفاقتها این نیست). توضیح میدهم: "پیامک بدهیم، سلام بدهیم، به هم فحش ندهیم." اینها کف اخوت است. اینها چیزهای اوایل که یک ارتباطی برقرار بشود. یک ارتباط بنیادینی گلهگوسفند نباشیم. عکس خودش میرود دنبالش. نیست؟ این کلیپ هست دیگر. در پراید را وا میکنی، یک نفر را سوار میکند، میرود. "جمعیت یکی کم، جمعیت کم شد خیالش نیست." کفارند که مثل گوسفندند. با همدیگر هرچه گذر زمان طولانی بشود، علف خوردنشان، هیچ کسی باکی نسبت به هیچ کسی دیگر ندارد. هرکه هرچه بشود، "به درک!" هرچه بشود. ولی مؤمنی مثل قطرات بارانند. با هم یکی میشوند، متحد میشوند. این پس رابطه روایت. این کف ماجراست که در مسجد اگر کسی سه روز نیامد پیغمبر گفته باید بروی ببینی. "کف ماجرا" در مسیر است. "یکی چند روز نیامد، کرونا گرفت، مرد؟ زنده است؟ سالمه؟ چه شد؟" این حداقل کار است. این اصلاً خیط اخوت این نیست. خیط اخوت یعنی ایجاد تشکیلات.
شهید صدر یک بحثی دارد در مورد مرجعیت. یک اشاره سریع میکنم. من از شهید صدر هیچیش را نتوانستم برایتان بخوانم، غوغا کرد. مطالب به یک کلمهای هم دارد. این اختلاس علمی را یادتان باشد. الان بهتان میدهم. بعداً در بخش "همات" یادم بیندازید که این کلاس علمی اش را بگویم. خیلی حاج آقا فوقالعاده است. مرجعیت که ما داریم فشل است. یک نفر میآید مرجع میشود. بعد دفتر دارد. بعد از دنیا میرود، تمام میشود. پیدا کنیم باز مرجع بشود. باز از صفر شروع کنیم. "سازمان مرجعیت میخواهیم." یک نهادی باید باشد. شبکه مالی مرجع، شبکه توزیع، شبکه دریافت خمس و وجوهات که میگیرد کجا پخش کند؟ از کیا چه کسانی بگیرد؟ شهریهای که میدهد به طلبه، کارهایی که، کارهای عمرانی که دارد. سیستم پاسخگویی و استفتائات و دفاتر و اینها. ما اصلاً این مدل نیست که هر مرجع واسه خودش یک دفتر داشته باشد. "دفتر هم نداره!" سازمان مرجعیت باید باشد. بعد عملاً به یک نفر ختم میشود این سازمان. این جور تکثر نمیشود. بعد آن سازمان قدرتمند میشود. نفر بعدی مرجعیت که میآید، همان خط مرجع قبلی را ادامه میدهد. ما ولایت فقیه داریم. ولایت فقیه. ولی فقیه قبلی که میرود، بعدی نمیآید از صفر شروع کند. او الان سپاه را دارد، مجموعه دفتر نمایندگی در سراسر کشور دارد. دفتر نمایندگی میرسد به این بعدی. ولی مرجع تقلید چی؟ کل دفترها تعطیل میشود. نفر بعدی باید بیاید دوباره دفتر بزند. کی بوده؟ شهید صدر. شصت سال پیش این حرفها را زده. فوقالعاده است. میگوید: "باید سازمان مرجعیت راه بیندازیم." میگوید خانه هدیه بدهید. ۷۰ هزار، ۷ میلیون، چقدر دینار کویت، گرانترین پول دنیاست. تا آخر عمرش مستأجر. نباید متلک بگویید در این فضای الان. پول را هم نمیگیرد. قبول نمیکند. میگوید: "من اصلاً قائمیت شخصی نیستم که تو خرج من کنی. اگر میخواهی خرج مرجعیت کنی، باید خرج سازمان مرجعیت کنی." برای مرجعیت برای آن مرجع خاص وقف کند که این بشود خانه و هرکه مرجع آن سازمان شد، بیاید در آن خانه بنشیند. فکر تشکیلاتی خیط اخوت این است: سازمان شکل بدهی. یک تشکیلات بدنه باید باشد. اینها همه نمایندگی. یک سازمان وسیع در کشور و در دنیا باشد. متصل به کدام شعبه و شبکه های فرامرزی است؟ "چرا فلان محله مشهد، این یکی محله مشهد اتحاد نداریم؟" مثلاً خراسان رضوی، مثلاً سبزوار، مشهد، مثلاً بشود. بعد نمیدانم برود در سطح کشور و دنیا. "سازمان واحد میخواهیم." سازماندهی بشود.
و آن سازمان مردمنهاد و مدلش هم همین مدل ولایتفقیه است. یعنی آخرش به فقیه ختم میشود. ولی فقیه. من الان سازمانهای هیئت... هیئتمان باید سازمان بشود. آخرش هم باید به یک فقیه ختم بشود. یک فقیه باید به ما دستورالعمل بدهد. "ما امسال چه معارفی را باید پردازش کنیم؟" در هیئت برجستهتر (باشد). این اوج فلاکت ماست که همه چیز را میخواهیم به ولی فقیه که امور سیاسی دستش است، ختم بکنیم. شصت تا محدودیت هیچ چیز نمیتواند بگوید. آخرش هم میشود وضعیت کرونامان که میگوید که "هرچه وزارت بهداشت میگوید." و احتمالاً بعدش هم وضعیت اربعینمان که "هرچه وزارت بهداشت میگوید." که گلهگله فقیر را بزنیم. بعد آخرش جمعش کرد. نام را سازماندهی بشود. یک کسی باشد که مطلوب او باشد. چطور وزارت اطلاعات این شکلی است؟ یک مجتهد است دیگر. چند تا وزارتخانه است که باید سرش مجتهد باشد. وزارت اطلاعات را مجتهد باشد. چرا؟ برای اینکه امور اطلاعاتی، امور حساسی است. به کسی نمیشود گفت. بسیارش هم تابع یک نظر اجتهادی ولی فقیه است. برای این دستگاهه. جزو چهار تا وزیری که با نظر رهبری باید تأیید بشوند. مشورت بگیرم از وزیر. این همه تکثر و تنوع.
مردم به شدت طالبان هستند. امسال شعار شد "ما ملت حسینیم." خدا برکت بدهد به خون حاج قاسم. در همه هیئتها بود. یک مطلب قشنگ. آن صدای گرم و گیرای حاج قاسم وقتی این عبارت را بیان میکند، آتشی که در دلها به پا میکند، وحدت قشنگی بود. همه جا این شعار بود. همه فضا بود. یک هماهنگی. بعد آن روزی که لازم است اینها بیایند کف میدان، همه توجیه هستند. نماز جمعه قرار بود همچین کاری بکند. اتفاقات هفته روز مبارزه با دخانیات و نمیدانم هوای پاک و زمین آلوده و آن یکی خطبه هم رهبری در طول هفته اینها را فرمود. "رئیس جمهور بودم. بخش عمدهای از وقتم به جای اینکه به کارهای مربوط به دولت بگذرد، به آماده کردن خطبههای جمعه میگذشت." "خطبهها مهمتر از کاری است که به رئیس جمهور میکند." خطبه فکر مردم را جهت میدهد. اجرایش نماز جمعه کجای کار است؟ خطبه مجازی. آیا خطبه مجازی میخوانم؟ در خطبه، شما دیگر کار... فحش هم بدهی، هیچ کس نمیآید منتشر کند. چون میفهمد که دارد در منبر حرف میزند. فضای مجازی گمی. امیر جمعه میان. بزرگواران منتشر میکند. فضای مجازی باخته است. کنشگر چهار نفری که این جا شاخصاند، دارند مطلب تولید میکنند. این جا منتشر کند طلبه صفری که یک جایی دارد مطلب تولید میکند. دارد همه نماز جمعهها را پمپاژ میکند. خطیب در نماز جمعه فلان شهر این جمله را گفته. بعد سایتش مثلاً این را تیتر کرده. کنشگر دیگری میخواهد.
اینجا پس چی شد؟ اینجا خیط اخوت یعنی شبکهسازی. شبکه نسبت همه ما باید با همدیگر تعریف شده باشد. الان ما که اینجا نشستهایم، نسبت به همدیگر چیست؟ نقش داشته باشد. نقش شما چیست؟ نقش من چیست؟ "پدر من را در بیاوری برای چی این حرف را زدی؟" در فضای مجازی پدر آدم را در میآورند. دنبال نقطهضعف و سوژه و اینها میگردند. اولاً تو در اعتبار و اتقان حرفت، استدلالش چیست؟ از کی گرفتی؟ که به رفقا گفتم: "گفتم این بخش را ما داریم طول میدهیم چون بخش استناد، بخش حساسی است." مدرسه با هم بزنیم. استنادش خیلی مهم است. "از کی داری این را میگویی؟ از کجاست این حرفها؟" بخش اول استناد مهم است. "هرکه آقا این برداشت استدلالش چیست؟ این توجیهت چیست؟ سند این روایت، دلالت این روایت، معارض این روایت، فلان کس فلان حرف را زده. نظر شما با نظر او چی میشود؟ شنیدی یا نه؟ توجیه تو نسبت به حرف او چیست؟" این پخته میکند کسی را که میخواهد حرف بزند، حرف مفت نمیزند. ۲۰ ساعت فکر میکند دو کلمه حرف بزند. بخش اول چرا مطالعه شود؟ بخش دوم: "تو تحققش اهمیت مهمتر." شصت و سه آیتالله شاهآبادی این کارها را کرده. فوقالعاده.
"البنک لا ربوی فی الاسلام" کتاب نوشته، "بانک غیر ربوی". در دولت لیبی، ازش درخواست کرده. "ما در کویت این را پیاده کردیم." بانکداری مهم است. تا حدی از همان نشئت. در شصت و چند? پاکستان که میخواستند قانون اساسی بنویسند، متمایل شدند به اسلام. یک نامه نوشته برای یکی از علمای پاکستان. خیلی جالب است. گفتم این اگر آن موقع شهید صدر اینستاگرام داشت، شصت و دو هفته ریپورتش که کردند هیچ، نابودش کرده بودند. میگوید که: "نامه را من خودم مینویسم ولی به اسم تو. میدهم." یعنی "انگار تو نوشتی." بعد این را بده به مقامات بالاتر پاکستان. یک کشوری که متن نامهای که شهید صدر نوشته این است. میگوید که: "الان وقت تحقق اسلام و ظرفیت فوقالعاده است. ما از همه مذاهب اسلامی باید استفاده کنیم و شیعیان اجتهاد پویایی دارند." هنوز دارند. یکی از شخصیتهای بینظیر زمان ما، یکی از بزرگان فوقالعاده، یکی از بزرگترین مجتهدین زمانه ما، آقای صدر در عراق. یک بحثهایی نوشته. فوقالعاده است. کتاب "اقتصادنا" را نوشته. کل دهن کل دنیا انگشت به دهن مانده که این چی نوشته! نابودش کرده بودند همان روز اول که فلان فلان خودت میگویی. خلاصه نگاه تحقیقی در مورد اقتصاد، بحثهای فوقالعادهای دارد. وجود ذهنی اسلام، وجود عینی اسلام. بحثهایی که میکند در مورد اجتهاد بحثهای دیگر. نمیخواهم وارد آنها بشوم.
پس ما نیاز به تشکیلات داریم. این بخش. برویم سراغ ادامه متن آیتالله شاهآبادی که زیاد هم هست. "این سه طبقه: طبقه اولی، دعات اسلام و آنها قاطبه مجتهدین عدول (عادلان) میباشند." طبقه اول: دعات. دایی (داعی) دعوت کننده. اینها علما و مجتهدین عادل که در هر کجا هستند، رؤسای ناظره جامعه، ناحیه مقدسه اسلام هستند. خیلی ساده است. ایشان هرجا اینها باشند، رئیس هستند. آن ریاست عقلی که فارابی میگوید در مدینه فاضله که میگوید انبیا اگر رئیس جامعه هستند از باب اینکه فیلسوف جامعه هستند که به این، ضد فلسفه گفتند: "که این دارد میگوید انبیا با آن جنبه نبوتش مهم نیست که اینها بشوند رئیس جامعه." جنبه فیلسوف عقل کل بودن، عقل منفصل بودنشان است که ما به اینها نیاز داریم. خب. چون عقل منفصلاند و البته هرکه این جوری باشد باید آنها هم داشته باشد، نبوت. ولی رؤسای مدیره مؤسسین جامعه میباشند. و البته قاطبه رؤسای ناظره و مدیره همگی باید در نهایت لطف و ربط تام ... (سهنقطه متأسفانه از متن افتاده) در نهایت لطف و ربط تام قیام و اقدام و با هیئت مدیره و ناظره مرکز مرتبط بوده باشد و بدون تصویب هیئت مدیره و ناظری مرکز، قانونی را اجرا نکردن. بلکه بعد از تصویب از مرکز به موقع اجرا گذارده و دوست داری مردم همه با عشق فرمان مرجعیت را اجرا کنند. تو همه را عضو آن سازمان مرجعیت بکن. همه احساس میکنند که این دستور. همه تو شریکند. وقت نمینشینم مسخرهات کنم که این فلانی، "شب میخوابد میگوید فلان چیز حرام است، صبح پا میشود میگوید فلان چیز حرام است." تنباکو. شبکه عظیمی که همه دارند دخالت میکنند. اما نمیگویم باید چه کار کرد. یکی از نیازهای فوقالعاده ضروری ما همین است. مردم هیچ نقشی ندارند در جهت یک فکر. علمای درجه یک ما ضعف دارند. بابا! پیغمبر اکرم (ص) مردم. این دموکراسی که میگوییم رئیس جمهور نیستش که. پیغمبر در شیوه جنگیدنش ایستاد. از مردم پرسید: "تاکتیکی اتخاذ کنیم؟" از همه رأی گرفت. چند بار مراجع، مراجع نه نظام مراجع ما چند بار رفراندوم دارند برای یک مسئله؟ "این را به شورای عمومی بگذارند. همه طرح بدهند. بعد آن طرح مردم را پیاده کنیم." میدانی مردم چقدر در موضوعات مختلف طرحهای فوقالعاده دارند؟ خیلی ما عقبیم.
مطالبه کنی، برداشتن نردههای نماز جمعه است. الحمدلله اثرگذار بود. خیلی حس خوبی بهم دست داد. اثر طرح گفتمانسازی. گفتگو. چند چیز ظرافت میخواهد. سخت است. زیر آب مرجعیت را نزنی، حمایت ازش پخش بشود. بعد دست او را باز کنی برای اجرا. چیزهایی را من که در مضیقه قرار دهم، نباید دستش باز بشود. باید طرحت انقدر ابتکاری باشد. همین الان میتوانند چهار جا پایلوت اجرا کنند در موضوعات مختلف. در مورد زکات. در مورد چیست؟ در مورد چیست؟ در مورد چیست؟ از موضوعات فقهی محض. از موضوعات مربوط به سبک زندگی. حوزههای مختلف. بعد از تصویب از مرکز به موقع اجرا، به موقع اجرا گذارده که همگی به نهج واحده دعوت نموده. عمل محسنی به منزله اقسام و اوراق همین شجره طیبه است. راویان میباشند. شجره شوند.
طبقه دوم: رواتند. اینها رسانهایها و مبلغین هستند. ائمه جماعت و معلمین مسائل و اهل منبر که به دستور هیئت مدیره و تصویب هیئت رئیسه، خود را حاضر برای ترویج و تبلیغ نمایند. تبلیغ کنند. باید تأییدیه داشته باشد از هیئت رئیسه. ولو از شهری به شهری با تعهدات تنظیم معاش آنها. بعد اینکه از آن جا میآید، بعد بحث معاششان هم تأمین میشود. و بدون مقررات مذکوره نباید معامله نمایند و اظهار استقلال کنند. تأییدی. یک چیزی شبیه سازمان اوقاف که بعضی کشورهای اسلامی دارد. حرف بزنیم باید مجوز از سازمان اوقاف داشته باشد. قبل انقلاب این جوری بود. آخوند بدون مجوز نمیگذاشت. دیکتاتوری هم میرود. ولی وقتی دست عالم باشد، فقیه اگر باشد، دیکتاتوری نمیشود. این جمله "دیکتاتوری نمیشود." نظارت میکند. بعد نکته قشنگش میگوید: "این روات زیر سایه دعات هستند. اینها تربیت میشوند که بعداً بار را تحویل اینها بدهیم." سازمان مدیریتش چیست؟ همان شبکهای که گفتی. محله. بعد کم کم شما امام جمعههایتان را از کجا میآورید؟ برای اینکه یک استعداد معمولی. ۱۰۰ هزار تا استعداد بهتر از این بوده که هدر رفته. اگر از اول تو این شاخ و برگ (سیستم) میآوردند، طرف آلمانی تربیت میکرد. آیندهای دارد. رشد را در خودش میدید. خروجیها را میدید. ثمره همان تحقق است. تو میبینی این مجموعه ۱۰ نفر که دور هم جمع شدیم، یک شهرک را آباد کردیم، یک روستا را ساختیم، یک شهر را متولد کردیم، یک مدرسه را دست گرفتیم. بعضی مدرسه صد تا نیرو تربیت کردند. از آن ۱۰۰ تا نیرو استاد حوزه شده. در یک فاصله ۲۰ ساله میبینی که ۲۰ تا عالم شاخص از فعالیت ۲۰ سال پیش تو بیرون آمده. این رشد قدم به قدم را تو در این کورس داری میبینی. مدرک دیگر میخواهی چه کار؟ چیزی ندارد که افتخار کند. وقتی کارت تحققگرا شد، همه خودشان را دخیل میبینند.
یک نکته خیلی مهم. "طبقه ثالث: همات اسلام. و آنها قاطبه ملت هستند و به هر صنفی و منصبی و صنعتی و شغلی و حرفهای بوده باشم، باید خود را عهدهدار حفظ اسلام و مسلمین بدانند. در تنظیم اسلام و تنظیم مسلمین کوشش خوب." سه طبقه چی شد؟ طبقه اول: علما و مراجع و فقها. طبقه دوم: روات. (کیا بودند؟) مبلغین، تریبوندارها، رسانهداران. طبقه سوم: همات. (کیا بودند؟) حامیان. (کیا بودند؟) قاطبه ملت. کشاورز، پرستار و دکتر. همه اینها باید در شبکه شما نقش داشته باشند. ما تهش خیلی دیگر کسی را آدم حساب کنیم، آن رو آدم بیاوریم در ماجرا. یک کمی آدم حساب کنیم. بعد "همات" باید در این شبکه شما جا داشته باشد. از اینجا مطلب شروع میشود. اگر شما خواستید مدرسه بزنید برای انتقال معارف، اولین مخاطب شما که مد نظر شماست و برایش تولیدات دارید و به او میخواهید بدهید، اولین مخاطب کیست؟ همین الان ما که آمدیم طلبه شدیم. ۵۰۰ سال در فضایی بودیم که آخوند، آخوند هیچ چیز دور و بر ما نبود. طلبه، لباس شخصی، از یک جای دوری برمیداشتند، میبردند. ته مبلغ بود که ما میدیدیم. البته یک دوره در بچگی ما مسجد بود در تهران، آیتالله ربانی، علامه طباطبایی بود، خدا رحمتش کند. مکبر ایشان بودیم. دولابی صحبت میکرد دوشنبهشبها. بچه بودیم، میرفتیم شام بخوریم. هوا انداخته اینجا. شعرهای مرشد چلویی را میخواندند و ما البته بهخاطر شعرهای مرشد چلویی نرفتیم. ما خودمان چلویی بودیم.
خلاصه این فضاها. ما آمدیم طلبه شدیم که یاد بدهد. این بخش اصلی. قشنگ یادم است که ما طلبه... سن خیلی کمی هم بود. ۱۵ سالمان بود. آمدیم که طلبه بشویم و قید خیلی چیزها را زدیم. یعنی ما آن موقع خیلی شخصی میشود. ما یک بار پنجم ابتدایی که بودیم، آزمون تیزهوشان را دادیم. بعد مرحله اولش قبول، مرحله دومش را یک همسایه ناجنسی داشتیم. به آن گفتیم، جواب او آن بچهاش قبول نشده بود. به ما گفت: "تو هم قبول نشدی." تیزهوشان نرفتم. این بعد سالهای بعدش، راهنمایی که بودیم، از همان اول راهنمایی اینها گفتند که: "شما برای کنکور خوب است. برای تک است." سال اول راهنمایی ما مثلاً نصف سال راهنمایی دیگر. دبیرستان با ما کار میکردند. تست زدن، کنکور و فلان. المپیاد بودیم. فامیل میخوردیم. همه مسخره میکردند. "خدا برایمان اثبات میکند." قشنگ یاد بگیریم. قدم اول را سفت میکند. زنگ بعد هم احتمالاً خیلی سؤال داریم. ما اگر زندهايم. مجتهد بودیم، صرف ساده آمد. شروع کرد: "بسم الله الرحمن الرحیم. کلمه بر سه بخش است: اسم و فعل و حرف." "این الان چقدر در اعتقادات من دخیله؟" زنگ دوم استاد آمد منطق: "آلت قانونی للعصمة عن الخطا في الفکر و المقال." زنگ و تجوید. بعد پایه اولم شلوغترین سال دیگر. روزی ۱۱ تا درس. نمیدانم چند ماه درس داشتیم. صرف و نحو، هدایة. "خدایا! مطهری گفت ببین، مطهری همینها را خوانده." درس کلاً آهنگ کردیم. خدا رحم کرد سال بعدش رفتیم (قم).
طبقه اولی که یک جوانی آمده چهار تا چیز یاد بگیرد که همین قدش نریزد. فاضلی سر راه قرار گرفت. "آن اولی کتاب به ما معرفی کردند، در آن سن کم رفتیم در خط مطالعه." از الطاف خدا بود دیگر. یکم صفایی آشنا شدیم. آقا! یک سیستمی باید باشد که بگوید: "اصلاً تو استعداد نداری. من دعات نمیخواهم." آقا! "آقا! نمیخواهم دعا تربیت کنم. آن گلچین هماتم (حامیانم) را میبرم، روات (روایتکنندگان) میکنم." میرزای شیرازی. "آن روضهخوان از بحرین آمده بود. سراپا بلند شد، رفت. این را بغل کرد." گفتند: "آقا! روضه ارزش ندارد." "تو بحرین روضه نخوانده کسی وجوهات نمیدهد. دستگاه روضه. این منظور فقیر بنده های خدا اینها اسلام را نگه داشتند. من به اسلامی که این دارد میخواند و میگوید، زندهام. روضه میخواندم ولی اینها را در روستا آدم حساب نمیکند. بعد تو بستهبندی معارفت برای اینها چیست؟" پول میدهند. اینها دارند حمایت میکنند. یک صفایی آدم در اینها میبیند. یک اخلاصی آدم در اینها میبیند. در همین مدتی که این کارهایی که رفقا، همین دهه اول ذیالحجه، محدودی در یکی از این کانالها گذاشته بودند. یک فضای محدودی، رفقا که حالا الان هستند، صد میلیون در یک فاصله زمانی، در این وضعیت افتضاح بغرنج اقتصادی مردم پول دادند برای گوسفند و هزینه چوبباز. بعدش یک سی چهل میلیونی برای لوازمالتحریر. این مردم این شکلیاند.
امروز غربیها برمیدارند کتاب تربیتی مخصوص نمینویسند که مثلاً اصول تربیت در فضا نمیدانم فلان. اصول تربیت در اسلام نوشته. "این را با پسربچه سه ساله پرخاشگر چه شکلی برخورد کنیم؟" "پسربچه سه ساله پرخاشگر اگر حسود است، نه. تازه دختر باشد باز فرق میکند. سه سال با چهار سالش." هم وکیلی. لغتی که بنده میشناسم. عقاب حمایت. یک قدم اولی است که با اینی که ما هستیم. یکم همات را آدم حساب کردن. همات نوجوانهاشان که اصلاً آنها که پول میدهند. ما یک مبانی المیزان و آثار علامه آقای حسینی تهرانی. شکل و این هندسه خلقت و این مغز و انسان و ابعاد انسان و امام. خیلی شیرین و شیوا. ساده. نقطه اول. قدم اول. طراحی بکنیم. رفقایی که یک دانشی در چیزی بلدند، حالیشان میشود، خودشان مطالعه دارند یا پای منبر ساپورت کنیم. بفرستیم مدارس. این بحثهای ما خیلی مهم است. حالا من باید زود تمامش کنم آخر. ولی اینجا اصل گل بحث اینجا. شبکهها را پیدا کنیم. یک ده نفر اینجا جمع شدیم، معارف را داریم تولید میکنیم و میگوییم.
تو مدرسه بعد با ادبیات آن بچه دبیرستانی. من با ادبیات تو دارم بهت میگویم. تو باید ادبیات بچه دبیرستانی. در قالب جو، شوخی و طنز و بازی و فیلم و سریال به او بگویی. بیش از ده سال یعنی به نظرم ۱۱ سال پیش ایشان این حرف را زد. از ما از آن یک نفر این کار را کردیم. مدرسه میروند بیپناهند. "کی متولد؟" اینها مدرسه دولتی. ما رفتیم یک شهری، روزها گفتند آقا شب که منبر میروی. "زهرا احکام." یکی بود بنده خدا. مسئولیت هم داشت آنجا. این شب وقت نمیکرد بیاید. "یک ظهر ما احکام میگوییم." دیدم یک سر. حالا بالاخره شما هر روز یکیش را بخوانی، اتوبوس در رفته بود. نگو سیاست میخواهیم تجربه بکنیم. جایش دبیرستان آنجا. باید به سر و کله بزند. پخته بشود. کله بزند. یاد بگیرد. اتاق جراحی. میگویند: "این قلب باز." "حالا فعلاً کسی نیست. آن آقای دکتر دست ناهار." قلب مادی و قلب معنوی جماعت. یک برد را به قول لارو به دادم دست این بابا. بخوان. "تخصص. اسناد." بعد اول شبکه "همات." اینها بیایند پای کار. میدانی چه غوغایی میشود؟ حاشیه شهروند. استعداد. من مسجد. "یک تیکه خاک." رفقا آجر نداشتند بگذارند اینجا. دور هم جمع میشوند. "نماز درست بتوانند بخوانند." سرمای زمستان و گرمای تابستان. "وهابیت نمیدانم چیست و اینها. آمدند دارند همه چیز را." من نالههایم خوب است. مطالبهگریهای فضای مجازی بهمان یاد میدهد چه کار کردی آقا؟ "این تحققش شما که رواتی، برو روات را بردار بیاور پای کار برای همات." همات باید نظر بدهد.
این بخش را بگویم، دیگر من بروم در بازی و تمامش کنم چون یادم ممکن است برود. نقش کلیدی من چقدر از این سوژهها و این نکات، مثالها و اینها را از توی صحبتهای بچهدبیرستانیها یا متخصصین اینها در میآورم. بخشی از مطالعات میدانی من. شوخیهای کف خیابان است کلاً. بعد طرف خود را استاد کف خیابانش امروز آزاد میداند. استاد بهرامپور دوباره پیام داده. "استاد! تأکید شدید من نمیتوانم بیایم مشهد ببینمت. آمدی قم اول بیا اینجا." گفت: "که این مثالهایی که تو میزنی با ادبیات بچهها، آن بحثهای علمی باید اینها بغلش باشد." این را من اینها را از کجا ما گرفتیم؟ از همات گرفتیم. "کامپیوتر را میخوانم این بحث جبر و اختیار را تو مثال کامپیوتر گفته." آن بحث نیوتن، بحث ۱۰ برابر شدن. خانم فیزیکدان پیام فرستاد. گفت: "آقا! این عمل ۱۰ برابر میشود." "این نیوتن." یکی از بچههای خودمان امیر دربان. یک مقاله عالی نوشته بود. اینها قواعد فیزیک را با اخلاق و عرفان مکانیک را برده بود در ساعت فلسفه و عرفان. کامل تطبیق. ادبیات میتوانند تولید بکنند. کار جدیدی را کرد. با ادبیات یک چیز دیگری تولید کرد. اصل کاری که اهل بیت میکردند "بِلِسانِ قومه" (با زبان قومشان) یعنی این "همات" حرف بزند. امام جماعت بود. از علمای بزرگ بود. "گوسفندی کشت، پاک شد، حلال شد؟ نشد؟" گفت: "اگر اوداج اربع مقطوع است، حلال است و الا فلا." دعای جدیدی بود در تعقیبات نشنیده بودم. اوداج اربعه مقطوع. ۱۰ تا اصطلاح به روز دارد. یک عددهای هم جوک میشود. تا آخر. "تو برو در کاخ فرعون." "اذهب الی فرعون." حرف بزنی. ضعف را به رسمیت شناخته.
مدرسه بسازیم برای انتقال معارف. هدف اولیه تان را بگذارید بر همت. به بقیه کار نداشته. شهید صدر میگوید: "اختلاس علمی." اختلاس یعنی چی؟ خودش میرود میگوید: "اختلاس علمی." میگوید: "احتکار و اختلاس." میگوید: "خیلی از علما دارند اختلاس علمی میکنند. همه معارف را برای خودشان نگه داشته. خمسش هم مال آنهاست. این معارف به آنها نمیدهد. همهاش مال خودشان تعریف میکنند. خودشان میخواهند." اختلاس علمی نکن! اختلاس در مورد این اختلاس چند نفر حرف میزنند. این اختلاس حل چند نفر میشود. دیدی نه میشود. مدل تربیتی امام سجاد (علیهالسلام). در بحبوحهای در روایت دارد: "روز قیامت ائمه با حواریونشان محشور میشوند." این روایت را دیدم تو که در همه ائمه با حواریون (اصحاب خاصشان) محشور میشوند. امام سجاد "اقلهم ناصرا". یارش از همه ائمه کمتر. ابوخالد کابلی که اصف هانی بوده (از اصفهان). یاران خاص و حواریون امام سجاد. یارش از همه کمتر است. چون کلاً در بایکوت بود دیگر. از روز اول امامت تا روز آخر تحت فشار و بایکوت شدید. ولی این آقا کاری کرد که بعد از ایشان امام باقر آمد. عالم اسلام را مدیریت کرد. مدلهایی که ما رفتیم. نخبگان را جمع کرد. حضرت کار نخبگانی کرد. که حتی نخبگان بردهها. بنی امیه میرفت فتوحات میکرد، کشورهای بیگانه اسیر میگرفت، میآورد در مدینه، میفروخت. حضرت کار اقتصادی میکرد. پول در میآورد. بردهها را میخرید. میآورد در خانه، تربیت میکرد. به مناسبت آزاد شدنشان، شما سرپایی یک مقدار دین یاد میگیرد. همات. بعد ابوخالد کابلی مال همین افغانستان ما بود. افغانستان مسلمان نشده بودند هنوز. این آقا از روم، آفریقا و اینها. اینها میآمدند و میگرفتند. چهار واحد به اینها همین دو تا دعا میخواندند، میشنیدند، یاد میگرفتند. همات را اول گرفت. و بردههای کف خیابان. طرف نخبگانی بود. مدرسه غیرانتفاعی بزند. میخواهد مجتهد شود. روضه بلد بودن. بعد کاری کرد که بعد امام صادق توانست دعات را دستورالعمل دهد. حالا در مورد دعاهای امام سجاد بحث زیاد است. نمیخواهم وارد این بخش بشوم. بحث مفصل است. این حال و هوایش چیست؟ دارد تعلیم میکند. خودش دارد میگوید.
یک بحث بسیار مفصلی بعضی جاها هم صحبت کردیم. عصاره بحث این است: امام دعا که میکند، خودش را دارد در جامعه مضمحل میبیند. عین عبارتی که شهید صدر میگوید: "فقیه انقدر درگیر با حکومتهای درگیر بودیم که هیچ وقت حاکمیت دست ما نبوده. همیشه خودمان خودمان را میدیدیم. همه فهممان از این فردی بوده." در حالی که اهل بیت و انبیا همهاش عمومی و جمعی است. موارد نادری فردی میبینند. مسئله دقیقاً برعکس دعای امام سجاد است. این دعای همه مردمی است که از دهان امام سجاد دارد میآید. آنجا که دارد استغفار میکند، بهخاطر همین است. تحقق گرا دارد. یک جای عالم اگر گناه صادر بشود، میگوید: "من چرا وقتی بودم گناه در عالم در (آن) چرا گناه مح ... خدا مرا ببخشد. اینجا گناه است. نگاش محقق است. تحقق است." یکی از دعاهای امام سجاد که ظاهراً دعای شخصی است، همه دعاهایم که مال دوران امامت حضرت کار داشت. همه صحیفه سجادیه مال بعد از امام سجاد هم که مادر خودشان را در نوزادی از دست دادند. پس مادر که نداشتم. پدرشان هم که کربلا از دست دادند. دعای والدین امام سجاد مال کجاست؟ مال کیست؟ مال کی بوده؟ یک دعای مفصل که از دعاهای عجیب و طلایی صحیفه سجادی است. دعا برای والدین. نه مادر. این با چه رویکردی دارد تک تک اینها را با جزئیات میخواهد؟ با نگاه در جامعه. "پدر این باشد، مادر این باشد، بچه این باشد." این عشق بچه پدر، این رابطه بچه با پدر مادر باشد. آن رابطه پدر مادر با بچه باشد. تحقق. اصلاً حرف.
یک بخش از دعای امام سجاد را بگویم و حالا دیگر بریم. با دعاهای تحقیق (تحقق) امام سجاد. در دعای والدین چیست؟ "خدایا کاری کن که من همانجور که از یک سلطان اسوف (سفاک) سلطان دیکتاتور میترسم، حساب ببرم، همانجور که مادر مهربان را علاقه دارم، به اینها علاقه داشته باشم. و اگر چیزی را اینها خواستند، قبل از اینکه اینها بگویند، به دل من الهام کن. من بروم برایشان انجام بدهم. قبل از اینکه با من طرح کنند." اگر بعد رسیدگی به کار او را مثل یک آب گوارا برای یک تشنه، خواب برای آدم بیخواب قرار دهی. "من پدر فرزندی بچه هستم. احساس میکند بابا یک چیزی میخواهد به دلش الهام بشود، خودش اقدام کند." این استاندارد امام. "حالا دیگر میتوانی بفهمی این چهل سال را که ازت گریه کرده. اگر بهخاطر همین یک دانه باشد. من چهل سال. استانداردم این است: پدر آب میخواهد، قبل از اینکه بگوید، بچه به دلش الهام بشود، برایش آب بیاورم." بعد "من زنده بودم." "تو ایستادی طلب آب کردی، صدایش به خیمهها رسید. من شنیدم. استاندارد من است. الهام بشود برایت آب بیاورم." بعد "تو علیاصغر را دست مشک را بزنند. عموی من نتواند آب برساند. من در خیمه باشم. من 'هَل مِن ناصر' بشنوم. تو به 'یا مسلم' یا 'کجایی آقاتون (آقایتان) تنها شده'. من در خیمه باشم بشنوم." دقیقاً عبارتی که قمر بنیهاشم به امام حسین شب عاشورا گفت این بود. گفت: "ما (در) شب عاشورا تو را ول کنیم، برویم. بعد یک عمر بخواهیم بدون تو زندگی کنیم، میمیریم." "هیچ کدامتان نمیتوانیم بعد تو زندگی کنیم." بدین اجازه آقا بمونه بعد این بابا زندگی کنه. آن هم این شکلی. "هر وقت سر بالا بیاورد، سر به نیزه ببیند. چشم باز کند، دست و تازیانه ببیند، سیلی ببیند. زنده بمانیم. دست بسته چهل تحمل کرد." استانداردش این بود. "بچه باید لذت ببرد از اینکه کار پدر و مادر را راه میاندازد." لحظات آخر آمد. راهکار ابیعبدالله با این آقازاده. "پسرم! من دارم میروم. این کتاب، این انگشتر." "بابا جان! مگر اصحاب نماندند؟" "گفت: نه عزیزم." عجیب است که تنها سؤال در مورد تنها فردی که امام سجاد طبق این نقل که در ذهنم این است ابیعبدالله وقتی فرمود. همین که دقیقاً امالبنین گفت. وقتی به امالبنین گفتند: "حسین را کشتند." فقط از یک نفر سؤال کرد. وقتی ابیعبدالله فرمود: "عمو یتان را کشتند." امام سجاد غش کرد. دوباره به هوش آمد و وداع کرد. "عباس را کشتند." امام سجاد. آقا! "یک قراری بگذار. از این به بعد روضه میخوانید..." "انقدر نگویید از زبان این بچهها که این بچهها میگویند: «اگر عمویم بود، ما را نمی زدند.»" "نمیدانی من چه کشیدم." "تلویزیون روشن کردید. فضای مجازی را باز کردید. حاج قاسم شهید شده. نه آنجا بودی. نه بچهاش بودی. نه فامیلش بودی. نه سرباز." "انتقام حاج قاسم چی شد؟" همین شخصیت ما جریحهدار شد. قلب ما جریحهدار شد. ملت ریختند در خیابان، در خانه ماندند. انفجار توقع انتقام دارند. همه. "تو اگر در آن کاروان زنده مانده بودی، بیرون آمده بودی، چه کار میکردی؟" "چه کار میکردی فدایت بشوم؟" زینب کبری یک سال بیشتر دوام نیاورد. "تو باید چهل سال بمانی، ناله کنی در بازار."
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سه
امام تعالی
جلسه چهار
امام تعالی
جلسه پنج
امام تعالی
جلسه شش
امام تعالی
جلسه هفت
امام تعالی
جلسه نه
امام تعالی
جلسه ده
امام تعالی
جلسه یازده
امام تعالی
جلسه دوازده
امام تعالی
در حال بارگذاری نظرات...