به اندازه ای که از اغیار خالی شوی، از مهدی عج، پر می شوی!!
درک حقیقت ظهور در بیرون،به میزان معرفت و شناخت امام در درون
ترس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر امتش از چه بابت بود
دشمن شناسی تنها راه تشخیص حق از باطل
هر گناه یک گام به سوی دشمان اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین
احوال مردم در آخرالزمان در روایات
آقای ما دعا کن برای ما
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آلالطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خدای متعال این عالم را به نحوی آفریده که همیشه ظاهری هست و باطنی. در همه چیز، هم ظاهر داریم و هم باطن. در ابعاد مختلف چیزهای مختلف، همیشه ظاهری هست و باطنی. این باعث میشود که کار پیچیده و سخت شود. اگر همه چیز به ظاهر بود، خب، خیلی آدم کارش راحتتر بود. ولی اینکه برای هر ظاهری باطنی قرار داده، این است که کارها سخت میشود. بلکه اصلاً خدای متعال، باطن ما را اول آفریده، بعد بر اساس باطن، ظاهرِ ما را آفریده است. در عالم هم اول یک باطنی برای عالم آفریده، بعد ظاهری برایش آفریده.
بزرگان میگویند که ما خودمان "عالم اکبر" هستیم؛ یعنی روایت هم دارد از امیرالمؤمنین: «عالمی که بزرگتر است ماییم.» اونی که درون ماست، بزرگتر از عالم بیرون است. آدم باورش نمیشود. هر کدام از ما از کل عالم، از این ستارهها و آسمانها و زمین و کره زمین و نشانهها و همه اینها بزرگتریم. حقیقتی که خدا درون ما قرار داده، از همه اینها بزرگتر است. رضا (علیه السلام) در روایت (حدیث قدسی) فرمود: «ای فرزند آدم، آسمانها و زمین گنجایش معرفت منِ خدا را نداشت، گنجایشش را نداشت، ولی دل تو گنجایش این را داشت.» کل زمین و آسمانها گنجایش محبت خدا را ندارد، ولی دل، روح و روح مؤمن گنجایشش را دارد. آنقدر بزرگ است. عالم، بزرگتر است.
لذا هر چه تو بیرون از ما هست، تو خود ما هم هستش. در بیرون ما حق و باطل است، تو درونمون هم حق و باطل است. در عالم بیرون پیغمبر و شیطان است، تو درون ما هم خدا یک جوری طراحی کرده که پیغمبری هست و شیطانی. اگر تو بیرون امام زمانی میبینیم، یک امام زمان هم درونمونه. اگر بیرون ابلیسی میبینیم، یک ابلیس هم درونمونه. اگر بیرون حسین بن علی با یزید درگیر است، تو درون ما هم حسینی هست و یزیدی. اگر یک علی هست و یک معاویه، پیغمبری هست و ابوسفیان، فرعونی هست و موسی، همه اینها درون ما هم هست. اگر بیرون از ما دارند حسین بن علی را سر میبرند، علامت این است که در آدمها حسین بن علی سر بریده شده که به بیرون کشیده شده و در بیرون، حسین بن علی سر بریده میشود. نمیدانم این حرف جا میافتد؟ مطلب خیلی مطلب مهمی است.
اگر امام زمان در بیرون غایب است، به خاطر این است که امام زمان در درون ما غایب است. هر وقت امام زمان در درون ما ظاهر بشود، حاضر بشود، در بیرون هم ظاهر و حاضر میشود. آیه قرآن میفرماید: "و نفسٍ و ما سوّاها، فألهَمَها فجورَها و تقواها." خدا به نفس آدم، به درون هر کدام از ما، یک تقوا داده، یک فجور. هم میتوانیم حسین بن علی بشویم، هم میتوانیم شمر ابن ذیالجوشن بشویم. اصلاً هست تو درونمونه، یک یزید و یک حسین درگیرند با هم. به کدام داری سوخت میرسانی؟ به کدام داری مهمات میرسانی؟ همان الان قوی است، همان غلبه دارد.
امام زمان در بیرون غایب است، چون در درون آدمها غایب است. اول آدمها تو دلشون امام زمان را مخفی کردند، بعد امام زمان در بیرون مخفی شده است. هر وقت تو دلشون، امام زمان را بیرون بکشند، امام زمان بیرون هم میآید. این حرف خیلی حرف مهمی است. نمیدانم باز سؤال میکنم، این حرف جا افتاد؟
خیلی جای تأمل دارد. همانجور که در بیرون دشمنان زیادند، در درون هم دشمنان زیادند. اسباب انحراف زیاد، راه حق، یک راه است. مشتریاش هم کم است، طالبش هم کم است. اصلاً خیلیا قید راه حق را میزنند. «چرا مردم زیاد میرفتند دنبال این معیار؟» چقدر معیار غلطی است! اکثر آدمها سر همین جهنمی میشوند. معیار اینکه «اگر چیز خوبی بود زیاد دنبالش میبودم» یا «اگر این حاج آقای آدم بدی بود که این همه آدم پا منبرش نمینشست»؛ «اگر فلان کس حرف غلط میزد که این همه آدم براش کف نمیزد»؛ «اگر فلانی دروغ میگوید که این همه مرید نداشت»؛ پس نوح پیغمبر هم هیچی دیگر! ۹۵۰ سال زحمت بکشی، ۸۰ نفر پا رکابت باشند، تقریباً هر ۱۲۰ سال، یک نفر جذب داشت. ۱۲۰ سال سخنرانی کنی، یک نفر جذب بشود! من صحبت میکنم ۵۰۰ نفر جذب میشوند. پیغمبر خداست، نوح پیغمبره، ۹۵۰ سال منبر دارد ۸۰ نفر جمع میشوند، بچه خودش غرق میشود، زن خودش غرق میشود. اگر آدم خوبی بود که دیگر حداقل زنش بهش ایمان میآورد.
حالا آدم تک و تنها بماند ببیند همه دورش را خالی کردند، یک لحظه هم به خودش شک ندهد که راه من غلط است. بس که ایمان دارد. شبهای قبل در مورد ایمان صحبت کردیم. آدم آنقدر ایمان داشته باشد، بشود امیرالمؤمنین، بگوید: «اگر همه پردهها کنار برود، ذرهای بر یقین من افزوده نمیشود.» جهنم بسوزونم، گرمای جهنم همین قدر به تنم بخورد، ذرهای من یقینم نسبت به جهنم بیشتر نمیشود. بروم تو بهشت بچرخم، با حورالعین باشم، سیب و گلابی بهشتی بخورم. با منِ علی که الان اینجا نشستم، هیچ فرقی برایم نمیکند. چقدر ایمان است! جهنم، گرمای جهنم بهشان میخورد، میگویند: «خدایا ایمان آوردیم.» «غلط کردی! خطاب ایمان الان که به درد نمیخورد.»
ایمان به غیب. شب اول در مورد ایمان به غیب صحبت کردیم. «امام زمان ندیده را ایمان آوردن هنر است.» ایمان. فرمود: «الْغائِبُ مِنّا الْحُجَةُ الْغائِبُ.» امام صادق فرمودند: «غیب، حجت غائب، امام زمان است.» اول قرآنی که باز میکنی، دوباره چون خیلی دوستان نبودند شبهای گذشته، اول قرآن را باز میکنیم: "ذَلِك الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ." میخواهی از قرآن بهرهمند بشوی؟ باید با تقوا بشوی. خب، چجوری با تقوا بشوم؟ اول از همه ایمان به غیب داشته باش، ایمان به امام زمان غائب داشته باش. ندیده قبول کن. اینجاها کار سخت میشود. بعد آدم نگاه کند: امام زمان که نیست. اکثر مردم هم اصلاً رفتند تو جهت دیگری دارند زندگی میکنند. اینجا چقدر ایمان میخواهد، چقدر زحمت میخواهد، چقدر هنر میخواهد!
امیرالمؤمنین علیه السلام، تو مسیر هدایت، از کمی اهلش دانشجویان را بارها عرض کردم بنده اولی که کنکور... شما میبینید ۵ میلیون نفر میآیند کنکور میدهند، ۳ میلیون نفر قبول میشوند. تو دانشگاه میروی از این ۳ میلیون نفر، ۲ میلیون و هفتصد، هشتصد هزار نفرشان میآیند تو درس انتخاب رشته شرکت میکنند و میآیند. تا کاردانی میروی میبینی ۲ میلیون تقریباً آمدند. برای کارشناسی میروی یک میلیون و پانصد تقریباً آمدند. برای کارشناسی ارشد میروی یک میلیون میروند. دیگر به سمت دکترا و فوق دکترا دیگر به صد هزار نفر نمیرسد. کلاسهای دانشگاه، کلاسهای کاردانی ۵۰، ۶۰ نفر، کارشناسی ۴۰ نفر میآیند. کلاسهای فوق دکترا دیگر چهار، پنج نفر سر کلاس میروند. کلاسش بالاتر است، مرحله به مرحله خلوت میشود. فتنههای آخرالزمان این شکلی است: مرحله به مرحله آدمها را پیاده میکند. تهش یک مقداری امشب میخوانم انشاءالله از هر قبیلهای سه نفر الی ۹ نفر میمانند با امام زمان. آنقدر فتنهها بین مؤمنین و قبیلههای مؤمنین، بین کفار که نه، بین بچههای حزباللهیها و شیعیان - یک طایفه ۵۰۰ نفرند - آنقدر ریزش میآورد خدا، از سه نفر تا ۹ نفر میماند. تهِ تهِ ۳۱۳ تا ناب گیر میآید با تقریباً هزار تا آدمهای درجه یک دیگر. بقیه دیگر موقع ظهور امام زمان چی میشود؟
ایمان بیاورند یا کافر بشوند؟ دیگر آنجا خطرناک است. ثابتقدمان تقریباً ۱۵۰۰ نفر هستند اول کار، بعدش دیگر حالا امام زمان میآید معجزاتی نشان میدهد و اینها. یک عده ایمان میآورند، یک عده هم کافر میشوند. خیلی خون ریخته میشود. این چیست؟ به قول آقا خمس را بگویند بده، کافر میشود. تو روایات ماست. امام زمان میآید دستور میدهد، طرف میگوید این خلاف آیه قرآن است. به امام زمان میگوید: «خلاف آیه قرآن است.» «باکلاس، با قرآن!» امام زمان، «حرف شما با این آیه ببخشید حاج آقا جور در نمیآید.» باورتان میشود آدم برود جهنم به خاطر اعتقاد به آیه قرآن؟ آنقدر میتکانند، آنقدر غربال. حالا ما دو شب ترساندیم همه را هی از این فتنههای آخرالزمان. بازم یکی دو شب دیگر جا دارد بترسانم، تا جدی بشوی.
تازه آخرالزمان، دشمنان هی قیافههایشان خوشگل مشکلتر میشود، خوشتیپتر. حق و باطل هم بیشتر قاطی میشود. امام صادق علیه السلام که ایام شهادتش است فرمودند که: «گول اخلاق خوب دشمنان را نخوریدا!» اینها را خدا گاهی به یک دشمن یک اخلاق خوبی میدهد برای اینکه اولیای خودش را دور و بر آن دشمن نگه دارد. وگرنه دشمن اگر بخواهد هر چی که تو درونش است را بکند، همه را قهر میکند. خوبی میگیرند. دشمن خدا ژست آزادی بیان میگیرد، ژست نمیدانم آزادیخواهی، حقطلبی. گول نخورید. چه آدم باهوش، مؤدبی!
طرف رفته بود نیویورک، جوک نیست، واقعیت است. رئیسجمهور یک کشوری بود که انقلاب کرده بودند، کلی کشته داده، رفته بود نیویورک با رئیسجمهور آنها، بعد ۳۵ سال زنگ زده بود تلفنی صحبت کرده بود. بعد گفته بود: «عجب رئیسجمهور!» اوباما را گفته بود: «عجب رئیسجمهور باهوش، مؤدبی!» اگر مثلاً واقعیت کسی که فریب دشمن را بخورد، یقین داشته باشد، پای رکاب امام زمان میلرزد، میلرزد، الان لغزیده، افتاده. بزرگترین نعمت خدا تا آخرالزمان برای اینکه ما هدایت بشویم، دشمنان خدا. خدا دشمنان را گذاشته برای اینکه ما فقط خط را پیدا کنیم. هر کاری نکردند، برعکسش عمل کنیم که مفهوم برخی روایات ماست. دشمنیها تو آخرالزمان شدیدتر میشود، تعداد شیعیان کمتر میشود، خیلی از شیعیان دلداده دشمنان میشوند. روایتش را بخوانم، فرصت بشود… یک چیز فقط برای شیعه میماند که بفهمد امام زمان را کجا باید گیر بیاورد، آن هم دشمنی دشمن است. گاهی با لباس من هم میآید این حرفها را میزند. از کجا بفهمیم حق کجاست؟ از اینی که میدانیم باطل کجاست. از اینی که میدانیم آمریکا داره برای این حرف کف میزند. نه فقط آمریکا، دشمن، الحمدلله آنقدر ما داریم که دیگر فقط به آمریکا نمیرسد. انواع و اقسام، فلسطین را ولش کن! به هم نزدیک میشود، هر چی آخرالزمان جلوتر میرویم، گزینهها به هم نزدیک میشود.
مثال آزمونی که زدم: کنکور کاردانی، کنکور کارشناسی، کنکور کارشناسی ارشد، کنکور دکترا. تفاوت اینها با همدیگر چیست؟ دوستان هستند اینجا کسی دانشجو بوده باشد، دعا کنیم انشاءالله کنکور زندگیاش انشاءالله قبول شود. تفاوت کاردانی، حالا کاردانی که حالا پیوسته ناپیوسته، آن کنکور ابتدایی که میدهند با کنکور دوم و سوم. هر چی که میخواهد بالاتر برود، PhD و نمیدانم چه و چه، تفاوتش این است: گزینهها هی به همدیگر نزدیکتر بشوند. کنکور فوق دکترا که میرود، میبیند هر چهار تا گزینه درست است. یک سؤالی دادند هر چهار تا گزینه توش جا میشود! اینجا فوق دکترا معلوم میشود. دو دوتا مساوی منفی هفت تا، منفی ۶۳ تا، منفی ۴۵۴ ۱۵۴ تا! گزینه چهارم هم ۴ است! چقدر سخت است امتحانات. زحمت ندارد. یک معادله رئیس مجهولی بزن. چهار تا گزینه که یک نم فقط تفاوت بین این دوتاست. بین آنجا معلوم میشود کی بلد است، کی درس خوانده است. امتحانهای آخرالزمان این شکلی است. همه گزینهها به هم نزدیک است. همه دارند سنگ امام حسین را به سینه میزنند، حرف امام زمان را میزنند. یک نم با هم تفاوت دارد. اونی که کمک میکند گزینههای غلط را بشناسید، دشمن است. لبخند میزنی، میگوید: «الف و ب و جیم، پس این سه راهش اشتباه است.»
شیطان مسلط میشود. آخرالزمان قشنگ دیگر کامل، خدا ول میکند انگار. «هر چی آدم میتوانی جمع و جور کن.» عالم همه دارند میپرستندش، با افتخار هم میپرستندش. بعضی وقتها بعضی از این کلیپ و فیلمهایی که تازه ساخته میشود آدم میآورد. فیلم ۲۰۱۴ - نمیدانم دیدید یا نه؟- تو ایران که ممنوع است، تو خیلی از کشورهای اسلامی ممنوع است. هم اکرانش، هم ورودش. فیلترشکن دارند، رفتند گرفتند آوردند یک تکههایش را به ما نشان دادند. فیلم برای حضرت نوح ساخته است. حضرت نوح تو کشتی نشسته، دارند میروند، نجات پیدا کردند. بعد حضرت نوح دارد با بچههایش صحبت میکند. حالا اینکه میآید حضرت نوح، میرسد تو ساحل، میرود انگور برمیدارد، شراب درست میکند، هی میخورد، مست میشود، زمین میخورد و بیهوش میشود و اینها که حالا هیچی. حضرت نوح بچههایش را دارد صحبت میکند. بچههایش میگویند: «تو چقدر آدم خودخواهی هستی؟ برای چی همه را زدی نابود کردی؟» میگوید: «نه عزیزان من، ماجرا چی بود؟ ماجرا این بود که خدا اول اعتماد کرد به بشر، روبرو شیطان وایسا. بعد یک مدت دید نه، این بشر لیاقتش را ندارد. همان شیطان راست گفت!» اول فیلم «به برد» دیگر شیطان. دیگر باشی دیگر تک. فراوان فیلمهایی که از بازی کامپیوتری، چیزهای مختلف، با افتخار شیطان را بپرست و لذت ببر از اینکه دارد میپرستد. با افتخار!
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی میفرماید: "ثَلَاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَى أُمَّتِی بَعْدِی." «از سه تا چیز بعد از خودم میترسم.» «اَضْلَالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ» امتحانها را داشته باش. ضلالت بعد معرفت، میشناسد، در مورد شبهای بعد صحبت میکنیم. دو: "مُضِلَّاتُ الْفِتَنِ." فتنههای گمراهکننده، گزینههای نزدیک. همه دارند از خدا میگویند، همه دارند از امام حسین میگویند، همه از قرآن میگویند. خیلی به هم نزدیک است. سومیش: "وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ." شهوت. آقا، کلید گمراهی ما تو شهوت است، کلید کلید بود، کلید کلید گمراهی تو شهوت. کلید نابودیمان تو شهوت. کلید پیروزیمان تو محبت است. و خیلی هم اینها جنسش به هم نزدیک است. محبت و شهوت. یاران امام زمان اهل محبتاند، یاران شیطان اهل شهوتاند. خیلی هم مرز باریک است. قشنگترش را بگویم، اینها اهل هوا هستند، آنها اهل هدایتاند. تعبیر امیرالمؤمنین تو نهج البلاغه.
یک سر سوزن هوای نفس، دیگر آخرالزمان خطرناک است. دورههای قبل آنقدر خطرناک نبوده. یک سر سوزن آدم خودش را مطرح بخواهد بکند، خودش را ببیند. طول کار امام حسین و دستگاه امام حسین، «ما هم بالاخره یک گوشهای به حساب بیاییم، اسم آن بخورد، ببینند، مشهور بشویم، کلیپمان پخش بشود.» یقین داشته باشد این آدم بعداً زمین میخورد. روز واقعه برسد، دیگر یک ذره هوای نفس را میکشن از ماست. مرز باریک، دیگر یک دانه گناه، یک دانه گناه بس است برای اینکه آدم زمین بخورد. روایتش را انشاءالله باشه چهار پنج شب دیگر آخر بحثها انشاءالله بخوانم.
حضرت امام زمان دستور دادند تو جلد ۵۱ بحار، دستور دادند: «فلانی و فلانی و فلانی، فلان کاری که من دارم، پا شدند آمدند رسیدند بصره.» یکی از این سه تایی که امام زمان اسم آورده بودند، بساط عرق را درآورد، شراب خورد. همانجا، نامه رسید «فلانی را بگذارید، بقیه راه بیفتند.» یک دانه عرقخوری، دیگر بیرون میکند. دیگر با یک گناه بیرون میکند خدا. توبه کند بیایند. امام حسین، یار امام حسین، نگاه میکنیم امیدوار میشویم. امثال حُر و زُهَیر. اینجا دیگر از آن کارها نیست. «امام حق»، ویژگیهایش را دیدید. دیشب دوستانی که بودند، اینهایی که اصلاً اهل عبادت و طاعت و اوج معنویتاند، اینها میتوانند به امام زمان کمک کنند. دیگر این حرفها نیست که حال آدم خوب است، یک وقتی هم گناه دارد، یک گناهانی میکند، یک وقتی هم هوای نفس دارد، یک وقتی هم شهوت دارد. اینجا دیگر میزنند کنار رده اول، دور. من آدم حسابیام، همانی که اول بحثم گفتم، ظاهر و باطن. اول تو باطن خودش امام زمان را زده، له کرده. حالا میتواند بیرون بیاید هر چی بت است بشکند. "لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ." اول تو دل خودش "لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ" کرده، حالا بیرون میتواند انجامش بدهد.
نصف دلش با غیر خداست، حالا بیاید کل عالم را و فضایش را فراهم بکند که خدا کل عالم را بگیرد، نه بابا! نمیشود. یک دانه گناه. یک دانه حدیث امام صادق علیه السلام. "یک دانه گناه، یک دانه گناه، دست انداختن به دامان دشمنان ما اهل بیت." یک دانه گلههم! "نَحْنُ اَصْلُ کُلِّ خَيْرٍ وَ مِن فُروعنا کُلُّ بِرٍّ." «ما اصل همه خوبیها هستیم. هرچی کار خوب تو عالم است، به ما اهل بیت برمیگردد.» «التوحید، الصلاه، و الصیام، و کاظم الغیظ، و العفو عن المسیء.» «گذشتن از آدمی که خطا کرده، رحمت الفقیر.» به فقیر رحم کردن. «تعَهُّدُ الْجَارِ.» با همسایه خوب برخورد کردن. «وَ الْإِقْرَارُ بِفَضْلِ أَهْلِهِ.» آدم با خانوادهاش خوب باشد. اینجا اینها را هر جای عالم دیدید از ما اهل بیت است. هر کی این کار را دارد انجام میدهد، دستش به دامن ما اهل بیت است.
حالا برعکسش: "وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ." «دشمن ما، اصل تمام بدیهاست.» "وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ فَاحِشَةٍ." «هرجا گناهی هست برمیگردد به دشمن ما.» "فَمِنْهُمُ الْکِذْبُ." دروغ. یک دروغ میگویی، همانجا، همانجا یزیدی شدی. همانجا، به همان میزان یزیدی. پای رکاب امام زمان، آنی است. مثل قیمت ارز و سکه میماند، ثانیه به ثانیه قیمت آدمها عوض میشود. یک لحظه میرود بالا، یک لحظه میآید پایین. «دیروز خوب بودم، انشاءالله فردا هم خوبم.» ندارد. الان کجایی؟ سکه میخواستند بخرند تا پارسال، الانم یک خورده هست ولی دیگر پارسال و پیرارسال خیلی شدید بود. در مغازه میرفتی میگفتی: «سکه چند؟» میگفت: «وایسا.» زنگ میزد: «سکه چند؟»
امام زمان، الان از ملائکه بپرسند حال این آقا را چجوری است؟ میگوید: «وایسا، وایسا، یک غیبت کرد، یک نگاه حرام کرد.» سریع جابجا میشود. ظهور هم عقب میافتد. عجیبش این است. آنی است. یعنی یک دفعه دیدی شیعه یک کاری کرد ظهور چند دقیقه آمد جلو، چند روز آمد جلو، بستری برایش فراهم شد. یک کار دیگر کرد، کامل افتاد عقب. چقدر فرصتها بود که فراهم شد ظهور، برای امام زمان عقب افتاد. داستانها نقل کردن برنامههای بهجت که خود امام زمان به کسی بشارت داده بودند که تو میبینی. موقع جان دادنش، استاد ما نقل میکرد از آقای بهجت، «خودم موقع جان دادن این بابا، رفتند کنارش و گفتند که داری ....» «بشارت دادیم.» حضرت یک اهل دلی دیده بود، نیمچه ارتباطی داشتیم با حضرت. فرمودند: «گناه دوستان ما عقب میاندازد، گناه دشمنان ما جلو میاندازد.» به هرچی بیشتر ظلم میکند، شرایط برای ظهورمان فراهم میشود. این یک دانه ظلم میکند عقب. له میشوند. آنور دشمن دارد نهایت زورش را میزند و ظلم میکند. "دروغ، سخنچینی، بخل، قطع رحم، رباخواری، مال یتیم خوردن، از حدود تجاوز کردن، همه اینها، زنا، سرقت، عرقخوری، همه اینها کار دشمنان ماست."
"وَ كَذَبَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَيْرِنَا." «دروغ میگوید کسی که میگوید با ما اهل بیت است، از دامن غیر ما اهل بیت چسبیده است.» گناه میکند، میگوید: «من اهل بیت دوست هستم.» امام صادق میفرماید: «دروغ میگوید.» شوخی نیست. فروع ما اهل بیت ندارد. آخرالزمان است دیگر. آخرالزمان است. سختی آخرالزمان به همین است. آدم باید تو این همه سختی خودش را نگه دارد، پاک پاک. اصلاً انگار ماهوارهای نیست، اینترنتی نیست. اصلاً انگار هیچی. اصلاً انگار بیحجابی تو این مملکت نیست. یعنی یک جوری دارد زندگی میکند انگار تو این عالم بیحجاب نیست، سلام بیحجاب نیست. یعنی توی خیابان راه میرود، از سر خیابان تا ته خیابان یک جوری میرود انگار اصلاً نامحرمی تو این خیابان نیست. این سختی آخرالزمان است. با اینکه همه اسباب فراهم است، همه شرایط است، همه چی جور است یک جوری زندگی میکند. خدا را نمیبیند.
پیغمبر اکرم میفرماید: «یک دورهای میآید در آخرالزمان، مردمی میآیند چهرههایشان چهره آدم است و ولی قلبهایشان، قلبهای شیاطین است.» مثل گرگ درنده میمانند، خونخوارند. نهی از منکر نمیکنند. حرف بزنند، دروغ میگویند. ازشان جدا بشوی، غیبت میکنند. سنت را بدعت میدانند، بدعت را سنت میدانند. آدمی که بینشان بردبار است، میگویند: «این آدم خالیبند است.» آدمی که خالیبند است، میگویند: «آدم خوبی است.» همه چی برعکس! "الْمُؤْمِنُ فِی مٰا بَیْنَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ وَ الْفَاسِقُ فِیهَا بَیْنَهُمْ مُشَرَّفٌ." هر چه فاسق تر باشی، محترمتری؟، مؤمن تر باشی، مستضعفتری آدم در آخرالزمان شکمشان، خداشون است. زنشون، قبلهشون است. دینارشان، دینشون است. آبروشون کالاشون است. از ایمان فقط اسمش میماند، از اسلام فقط رسمش میماند، از قرآن فقط شکلش میماند. مسجدهاشون خیلی آباد است. "وَ قُلُوبُهُمْ خَرَابٌ عَنِ الْهُدَى." ولی دلاشون هیچی بهره از هدایت نیست. مسجد تو دل، هیچ خبری از خدا نیست. از علما فرار میکنند، همانجوری که گوسفند از گرگ فرار میکند. از حرف حق شنیدن، از حرف خوب شنیدن. "الصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ." کسی بخواهد بر دینش بماند، انگار یک گلوله آتش دستش گرفته است. یک بار امتحان کنید آدم برود تو نانوایی، سنگهای نون سنگک را... دینداری تو آخرالزمان مثل این است که گلوله آتش را دستش بخواهد نگه دارد. کی میماند پای کار؟ خیلی سخت است.
"لَا يَعْرِفُونَ الْعُلَمَاءَ إِلَّا بِحُسْنِ لِبَاسِهِمْ." علما را فقط با لباس خوشگل میشناسند. کی عالمتر است؟ او که خوشتیپتر و بیشتر مادیاتش بیشتر است، بیشتر به سر و وضعش میرسد. "وَ لَا يَعْرِفُونَ الْقُرْآنَ إِلَّا بِصَوْتٍ حَسَنٍ." قرآن را فقط با صدای قشنگ میشناسند. "وَ لَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ إِلَّا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ." فقط هم ماه رمضون خدا را عبادت میکند، خبری نیست. چقدر پیغمبر خوب گرفتند. فقط ماه رمضونه عبادت میکنم. خدا اینجا کسانی را مسلط میکند که نه علم دارند، نه حلم دارند، نه رحم دارند. این شرایط آخرالزمان است. تازه بین خود شیعیان هم به هم میخورد.
حضرت میفرماید که امیرالمؤمنین میفرماید: "أَمَا إِنَّكُمْ لَنْ تَرَوُا مَا تُحِبُّونَ وَ مَا تَأْمُلُونَ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ." «ظهور مهدی ما را که منتظرید، محقق نمیشود، مگر اینکه شما شیعیان تف به صورت هم بیندازید.» کار به اینجا میکشد، شیعیان به صورت هم تف میاندازند. "وَ حَتَّى يُسَمِّي بَعْضُكُمْ بَعْضًا كَذَّابِينَ وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا كَالْمِلْحِ فِي الزَّادِ وَ هُوَ أَقَلُّ الزَّادِ." آنقدر شما شیعیان ریزش دارید که آخر از شما فقط به اندازه سرمه در نمک در غذا میماند. سر سفره کمترین چیزی که هست، انگشت نمک میگذارند. برنجها و گوشتها و خورشها و سبزیها و همه چی زیاد است، یک بند انگشت نمک. از شیعیانی که با امام زمان هستند همین قدر میماند. به اندازه نمک در غذا. همه میریزند. آقا، خیالت راحت. الان یک چکاپ بکنیم؛ حسادت اگر داریم رفتنی است، تکبر اگر داریم رفتنی است، غرور اگر داریم رفتنی است، خدای نکرده اهل گناه خواستی اگر هستیم، رفتنی هستیم.
«آقا امید بده به ما دیگر.» همین امیدش است دیگر. امید امیدش به چیست؟ امیدش به این است که واقعاً اهل بیت، خداوکیلی واقعاً هم ضجه بزنیم. واقعاً هم ناله با این خواستنهای شکم سیری ما، کار درست نمیشود. باید برویم حرم امام رضا ضجه بزنیم، نعره بزنیم. شوخی نیست. الان خبر بدهم، پدر آدم خدایی نکرده سر کسی نیاید، دکتر رفته، دکتر گفته سرطان دارد. مشکلی پیش آمده باشد، خودش مشکلی پیدا کرده باشد. چجوری میرود حرم ناله میزند؟ ۱۰۰ برابر شدیدتر از آن باید برویم حرم ناله. شوخی نیست. هزار و یکی فتنه از اطراف برای اینکه دست ما را از دامان امام زمان جدا کنند. برو کنار! هی باید محکمتر چنگ بیندازیم. التماسش بکنیم، قسم. خودش هوشیار کند، خودش تنبه را خودش دست بگیرد. اگر خودش دست بگیرد، درست است. آن عارف میگفت: «حرم امام رضا میروی، بگو آقا دست خالیام. به دست خالی است.» دست خالی. یکی با دست پر چیزی واسه شما بیاورد، علامت چیست؟ میخواهد چیزی به شما بدهد. ولی وقتی کسی دست خالیاش را سمت شما دراز میکند، علامت چیست؟ «دستت را بده.» دستت را. امام رضا. دست خالیاش. ما خیلی وقتها دست پر امام زمان را میخواهیم. فیلم ناله بزنیم، استغاثه کنیم، سر به خاک بمالیم. این دست خالی. دست نالد، نالد ازش بخواهیم. دعا کند برایم. دعایش خیلی اثر دارد. کوچکترین دعایش اثر دارد. شبهای آینده در مورد دعای امام زمان با شما صحبت خواهم کرد. گاهی کوچکترین دعا میکرد امام زمان، زندگی طرف را تغییر میداد. مخصوصاً شبهای جمعه دعا کند.
بچههای یعقوب آمدند گفتند: "يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ." «بابا جان تو برای ما استغفار کن، ما خیلی اشتباه کردیم.» گفت: "سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّی." «باشه.» همانجا استغفار نکرد. مفسرین میگویند اینکه گفت: «باشه، بعداً.» چرا گفت: «باشه بعداً؟» گذاشت شب جمعه بشود. "يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ." امام زمان پدر برای ما استغفار کن. "يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ." برایم دعا کن. رهبر کویر ماست. تو اوج فتنه میگوید: «سید ما، مولای ما، دعا کن برای ما.» دست به دامن امام زمان میشود. ما خیلی بیشتر از اینها نیاز داریم دست به دامن امام زمان بشویم. برایم دعا کند. تو زیارتهایش برایمان دعا کند. تو کربلا رفتنهایش، تو کربلا رفتن یک عبارتی تو کربلا هست، که امام زمان برایمان دعا کند. بارمان را بستیم.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
خیلی دلم تنگ است آقا جان. کربلا ندارم. دیگر راه نمیدهی؟ مگر چی دیدی از ما اینجور؟ اگر یک بار دیگر راه بدهی دیگر سر به راه آدم بشوم، رو به راه بشوم. همه دردم این است، نسیم حرمت نخورده. یکم نسیم شب جمعه بهم بخورد. آخر العهد منی السلام علیه. ای شوقِ بیکرانه شبِ دعای جمعه، تنهاترین بهانه شب، از لطف آفتاب نگاه، هنوز هم گرم است، آشیانه شبها. جمعه، خدا را شکر شبِ هر هفته، التماس تو را دارم، از با ناله شبانه شبهای حیات جانم. به این نغمه قشنگ، زنده میکند دل خودت را زودتر از همه، بعدشم، نفس گرمت به من سنگینی گناه میکشد. نشانه شبهای جمعه.
عجل علی یا صاحب הזמן! عجل علی یا صاحب الزمان! آقا جان، عاشقانه شبهای جمعه، شبهای جمعه آقا، در کربلا، مدینه کجا آقای بینشانه جمعه. انگار بیمهره کرب و بلایت. وقتی گدای خانه شبهای جمعه از سفره حسین بلندم نکن که من محتاج آب و دانه شبهای حسین.
خدایا، تو هر چی بدی دارم، قبول دارم. همه گناههایم را. ولی حسین را دوست دارم. کربلا به همین واسطه هم که شده، دستم را بگیر. دستم خالی. میخواست برود رو لب من چی شد؟ من این روضه یک دفعه تو ذهنم آمد. قربانش بروم که روضهها را حواله میدهد. خودش روضه میاندازد. میخواست برود عراق. لب من، افسر فهمیدی چیست؟ میخواهد برود کربلا و نجف. میخواهد برود زیارت. از شدت بغضش با امیرالمؤمنین. کارش را سخت گرفته. گفت: «نمیگذارم رد بشوی.» «گذرنامه ات را ضایع میکنم.» گفت: «همه چیز جور است. برایم چی؟ امضا نمیکنی؟» «دلم نمیخواهم.» دست بلند کرد، تو صورتش زد. گفت: «فقط اگر رد بشوم میروم حرم امیرالمؤمنین.» آنقدر صبر کرد افسر دیگری آمد، ردش کرد. رفت نجف. گفت: «یا امیرالمؤمنین، کربلا نمیروم تا حاجتم را بدهی. حاجتم این است این عراقی را زمینگیرش کن. نابودش کن. اینجور مرا اذیت کرد. از حرمت هم بیرون نمیروم.» یک روز، دو روز تو حرم نشسته. روز سوم تو عالم خواب امیرالمؤمنین را دید. امیرالمؤمنین فرمود: «آخه این حق به گردنم دارد.» امیرالمؤمنین. حق آن ناصبی را. راه افتاد رفت کربلا. موقع برگشت دوباره رفت سر عراقی را دید. گفت: «آی افسر بگو ببینم تو یک روزی در نهر علقمه داشتی رد میشدی؟ کربلا تا رسیدی تشنه بودی. نشستی از آب خوردی. یکم دلت لرزید؟» گفت: «آره، از کجا فهمیدی؟» گفت: «امیرالمؤمنین گفت. مگر چی شده؟» «رفتم نفرینت کنم. امیرالمؤمنین گفت یک بار برای حسین آب نخورده، اشک ریخته، نمیتوانم زمینگیرش کنم.» پسرش زد، ناله کرد، گریه کرد: «یا امیرالمؤمنین غلط کردم.»
نمیدانم دلم امشب یک جایی سخت است. نمیدانم شب سوممونه آخه؟ دیده دیگر. برایش گریه کرده. یک بچه... کلید عشق تو چشماش. شب شده، راه میرفت. دست دیگر نمیدانم. به زحمت تکیه بر دیوار. جملهای را تکرار میکرد. به زحمت تکیه بر دیوار، گهی این جمله تکرار میکرد: «الهی صورتش آتش بگیرد.» بیدار میکرد مادرشرا. کربلا، هی میگوید: «مادر برات بمیرم!» حسین حسینم. هی به سه سالش میگوید: «بابا برات بمیرم.» به اون صورت. آنهایی که سوریه رفتند میگویند تو حرم باصفای رقیه پشت ضریح، یک اتاقک است. اتاقک اسباببازی. اتاقک عروسک است. نذری دارد. برایش عروسک نصب میکند، حاجت میگیرد. اتاق عروسکهاست. یعنی بچه، مخصوصاً دختر وقتی بهانه بگیرد با عروسک آرامش میکنم. محرم نمانده حسین جان. دلم را آماده کن. جانم. ناله بزنم هنوز؟ گریه کنم.
استاد ما میفرمود: «میخواستم بروم خارج از کشور. دارم از کشور خارج میشوم. چیکار کنم؟ خدا نجاتم بدهد.» هر وقت دلت گرفت، هر جا بشین، فقط بگو: «حسین حسین... حسینم حسین...» زینب غریب مظلوم. آی غزل حسین. همه همه حسین حسین حسین! ای جان حسین.
الذین ظلموا. ای علی. لعنت الله علی القوم الظالمین.
در حال بارگذاری نظرات...