تقابل جبهه حق و باطل در آخرالزمان
اسلام، دین محبت محور
سرمنشاء خیر و شر در آخرالزمان
جایگاه و حدود شهوت در دین
هل الدین الا الحب و البغض!
مهندسی فرهنگی امام جعفر صادق علیه السلام، شیعه را بازسازی کرد
ترویج فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار با نهادینه کردن محبت اهل بیت
فتنه ای شدیدتر از دجال!!!
باید دغدغه مند امام زمان باشیم
دعای غریق و محبت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ دو راهکار برای در امان ماندن از فتنه های آخرالزمان
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
در عالم، از ازل تا به امروز، جنگی در باطن عالم بوده و هست و خواهد بود؛ درگیریای بین جناح حق و جناح باطل، بین حزبالله و حزبالشیطان، و بین ولایت خدای متعال و ولایت طاغوت. این دعوا از اول وجود داشته و خواهد داشت تا انشاءالله روز ظهور آقامان، امام زمان (عج). در دوران ظهور آقامان امام زمان، جبهه حق دیگر کامل سیطره پیدا میکند، اما تا آن زمان جبهه حق و جبهه باطل، دو چیزِ محور فرهنگی هستند. این بحثِ بسیار مهمی است، نکته مهمی است: محور فرهنگی جبهه باطل، شهوت است؛ محور فرهنگی جبهه حق، محبت است. تمام جبهه باطل روی شهوت میچرخد و تمام جبهه حق روی محبت. آدمهای اهل باطل، زندگیشان سَرَوته شهوت است و آدمهای اهل حق، زندگیشان سَرَوَتهَ محبت.
به این نکته توجه کنید؛ در سوره مبارکه نساء، آیهای داریم که خیلی زیباست. آیه ۲۷ میفرماید: «وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا»؛ یعنی خدا میخواهد شما توبه کنید، اما آنهایی که دنبال شهوات هستند، میخواهند شما دنبال خواستههای نفسانیتان بروید. این آیه دعوا را نشان میدهد. خدا مظهر محبت، رفاقت و رحمت است و میخواهد این را جاری کند. اما آنهایی که روبهروی خدای متعال هستند، میخواهند شهوت را جاری کنند. آدمی که دستپرورده شیطان است، آدمی که تحت ولایت شیطان است، زندگیاش در شهوت خلاصه میشود. صبح از خواب بیدار میشود تا شب که میخوابد، دارد شهواتش را تأمین میکند: از موسیقیای که گوش میدهد، از رقصی که انجام میدهد، از شرابی که میخورد، از فیلمی که میبیند، از حرفی که میزند. شهوات مختلف: شهوت خوردنی، شهوت نوشیدنی، شهوت جنسی، شهوات مختلف. تمام زندگیاش در این خلاصه میشود. هیجاناتش، نوع نگاهش به آدمها، نگاهش به زنها، نوع ارتباط با نامحرم – زن با مرد، مرد با زن – محور شهوت است برای کسی که در جبهه باطل است.
اگر در جبهه حق باشد، همه اینها بر محور محبت میشود. حالا همه اینها به معنای گناه نه، شراب و چه و چه که نیست؛ آن جنبههای طبیعیاش هست، ولی با محوریت محبت. محبتِ محور خدای متعال در دین کاری کرده که شهوت بیاید پشتِ محبت. رابطه با همسر، اصل محبت باشد و شهوت هم به خاطر محبت. ولی مریدهای شیطان چه میگویند؟ میگویند اصل شهوت است، محبت هم به خاطر شهوت. اگر به کسی علاقهمند میشوی، نگاهت باید این باشد که بتوانی شهواتت را با او تأمین کنی. قرآن چه میگوید؟ دین چه میگوید؟ میگوید شهوتت را کسی ارضا کند که به او محبت داری. نوع نگاه چقدر فرق میکند!
این چه دردی از ما دوا میکند؟ امشب شب شهادت امام صادق (ع) است. مخصوصاً با این بحثهایی که چند شب قبل در مورد فتنههای آخرالزمان داشتیم. فتنههای آخرالزمان از جنس شهوت است، راه نجات در آخرالزمان از جنس محبت است. آنی که در آخرالزمان آدم را نگه میدارد، محبت است. آنی که آدم را در آخرالزمان زمین میزند، هر کس چپ کرده است، با شهوت چپ کرده است. هر کس در مسیر مانده است، با محبت مانده است. این کلام امام صادق است: «محبت محور باشد»، در دین. اصلاً دین همین محبت است.
فضیلبن یسار میگوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم: آقا جان، دوست داشتن و نفرت داشتن، محبت و کینه، حب و بغض، این از ایمان محسوب میشود؟ آدم یکی را دوست دارد، از یکی بدش میآید، این به ایمان ربط دارد؟» حضرت فرمودند: «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؟»؛ «آیا ایمان چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟» اصلاً مگر دینداری و ایمان چیزی غیر از این است که خدا گفته دوست داشته باشی؟ مبادا که آدرس غلط به ما برای دینداری نداده باشند. خیلی وقتها بعضیها آدرسهای غلط میدهند.
سخنرانی میکردم، بحثی در فضائل امیرالمؤمنین (ع) بود. یک بنده خدایی آمد ما را برساند. سوادی هم نداشت بنده خدا. بسیار متواضع و با خجالت بود. گفتم: «مگر مجلس اهل بیت را به مسخره گرفتهای؟ جوانها آمدهاند چهار تا چیز یاد بگیرند، چهار تا مسئله درسحسابی بهشان یاد بده.» خیلی فیگور داشت و باد کرده بود. گفتم: «استاد، ببخشید، میشود لطف بفرمایید بگویید دین چیست؟» گفت: «دین مجموعهای از عقاید و افکار است.» گفتم: «غلط کردی! دقیقاً ضد امام صادق (ع) داری حرف میزنی.» او تعجب کرد خب مگر امام صادق (ع) چه فرمودند؟ امام صادق (ع) فرمودند: «دین همش محبت است.» گفت: «نه، من نمیگویم.» گفتم: «چرا، شما خیلی خودت حواست نیست.» این حرف بلگبار او را کاملاً جوگیر کرد. با اعتراض گفت: «نه، این جوانان را مسائلی به ایشان بیاموزید که به درد شان بخورد.» با خودم گفتم: «بابا، درست! من وقتش را ندارم به این جوانها مسائلی بیاموزم که وقتشون را بگیرد، ولی محبتشون را تقویت کنم.» بعد دیگر خودش میفهمد بقیه را یاد بگیرد. مگر الان همه این آدمهای حزباللهی، یک نفر بغلشان ۲۴ ساعته دارد احکام بهشان یاد میدهد؟ یک جرقه محبتی در دلش خورده، رفته مرجع تقلید پیدا کرده، رساله پیدا کرده، تقلید میکند، سخنرانی گوش میدهد. بله، من منکرش نیستم، باید معارف دین را از همه جا گفت، اما شما غلط تعریف میکنی. کسی که اینطور تعریف میکند، انگار چهار تا جمله دانستن، سواد داشتن و باکلاس بودن و اینهاست که دین است. نه، دین یعنی محبت.
بعد درباره امام صادق (ع) که میخواهیم حرف بزنیم، شب شهادت امام صادق (ع) چه میگوییم؟ "امام صادق (ع) ۸۰ هزار روایت فرمودند، ۴ هزار شاگرد داشتند." "جابرِ افتخاری" (حالا جابربن حیان، اصلاً معلوم نیست جابربن حیان شاگرد امام صادق بوده یا نه). مگر کار اصلی امام صادق (ع) مطلب یاد دادن بود؟ مگر آنها که کار اساسی کردند، آدمهایی بودند که مطلب بلد بودند؟ امام صادق (ع) آمده بود باسواد تربیت بکند یا مؤمن تربیت بکند؟ پیغمبرش نیز، امام صادق (ع) که جای خود، پیغمبرش (ص) آمده بود مؤمن تربیت بکند.
شما دوست داشتید کنار پیغمبر میبودید؟ پیغمبر (ص) در صدر اسلام بود. آیا کسی هست دوست نداشته باشد در جنگهایی که پیغمبر شرکت کرده بود، او هم شرکت کرده باشد؟ کسی هست دوست نداشته باشد در جنگ بدر شرکت کرده باشد – جنگ بدر که پیروز شدند؟ کسی هست دوست نداشته باشد در جنگ احد شرکت کرده باشد – جنگ اُحدی که شکست خوردند و کلی تلفات دادند؟ کسی هست دوست نداشته باشد کنار پیغمبر بوده باشد در صدر اسلام؟ هرچقدر سختی پیغمبر دیدند، او هم دیده باشد. هر چقدر ضعف اصحاب پیغمبر برداشتند، او هم برداشته باشد؟ باید داشته باشیم. کسی دوست نداشته باشد کنار پیغمبر زخم برداشته باشد؟ کنار پیغمبر در جنگ شرکت کرده باشد؟
میلش نمیکشد، محبت ندارد؟ این چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: «وَ إِنْ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَمْ يُحِبُّوا أَنْ يَكُونُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ لَكَانُوا مِنَ أَهْلِ النَّارِ.»؛ «اگر تمام مردم کره زمین و آسمانها، همه با هم – یعنی کاری نداریم به اینکه جمعیت کم است یا زیاد – اینها دوست نداشته باشند که کنار پیغمبر میبودند، هر چقدر زخم پیغمبر برداشتند، اینها هم برمیداشتند، اینها همهشان جهنمیاند!» «لَكَانُوا مِنْ أَهْلِ النَّارِ».
حالا اینجا پارس کنیم، اینجا آدم امتحان کند دلش را. دوست داشتی جنگ احد کنار پیغمبر میبودی؟ میزدند، دستت را قطع میکردند، پایت را قطع میکردند، نخاع را قطع میکردند؟ آقا! سخت است. جهنم! محبتت مشکل دارد. پیغمبر (ص) فرمود: «ایمان کسی کامل نیست، مگر اینکه من را از خودش بیشتر دوست داشته باشد.» بچهها، من مؤمنم! اینجوری نیست. ایمان ندارد. دروغ. «من را از خودش بیشتر دوست نداشته باشد، مؤمن نیست. دینداری ندارد. دینداری بلد نیست.»
کی گفته این را؟ کی گفته این را؟ هر کی باسوادتر است، دیندارتر است؟ نه، هر کی باصفاتر است، دیندارتر است. بچه بودیم ما این شعر را دیدیم، اول یکی از دفترهایمان نوشتیم:
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پر کشیدن، پرستو شدن
پیامبر (ص) آمده برای اینکه پرستو تولید کند، نه ارسطو. پرستو منظور من پرستوی آسمان است و ارسطوِ دانشمند. آدمهای باسواد، مگر در مدینه آدمهای باسواد به درد امام صادق (ع) خوردند؟ امروز در بهشت رضا سخنرانی داشتیم. آنجا گفتم: «امام صادق (ع) در تنور را برداشت.» آن هارون مکی خراسانی اول آمده بود، و به امام (ع) گفت: «آقا، نصف کره زمین با شماست، چرا قیام نمیکنید؟» بعد هارون مکی وارد شد. حضرت فرمود: «برو تو آتیش!» هیچی نگفت، رفت تو آتیش نشست. تا وقتی ما یار اینجوری نداشته باشیم...
دیروز گفتم: «به خدا قسم، این شهدای ما از آن هارون مکی بالاترند.» او را امام صادق (ع) بهش گفت: «برو تو آتیش.» اینها نایب امام صادق (ع) را هم ندیده بودند. شنیدند امام گفته: «برید بجنگید.» او رفت تو تنور آتیش، اینها رفتند زیر تنور. آسمان و زمین و جلو و عقب، از همه جا آتیش میبارید. اینها مرد بودند. خیلیها مثل من یک پوزِ علمایی گرفتند و گفتند: «ما مصلحت نمیبینیم فعلاً درس خود را تعطیل کنیم.» دشمن میگوید: «جهنم، صفا میخواهد، سواد نمیخواهد.» امام صادق (ع) نیامده برای باسواد تربیت کردن. امام صادق (ع) انسانهای باصفایی تربیت کردند. دانشگاه امام صادق (ع)، جان مادرت، امام صادق (ع) آدمهای باصفا تربیت کردند.
امام صادق (ع) لقبشان چیست؟ «ابا عبدالله». دو تا «ابا عبدالله» داریم؛ کیان؟ امام حسین (ع)، امام صادق (ع). چرا ابا عبدالله؟ چون عبودیت را آوردند بین مردم. عبودیت چیست؟ فرهنگ عاشقی. خب مگر این دو تا امام فقط فرهنگ عاشقی را آوردند؟ بله! از کجا؟ این دینی که دست من و شماست، این هیئت و جلسه و برو و بیایی که هست، همه برکت همین دو تا آقا است: یک امام حسین (ع)، یک امام حسین (ع) منظور همان است. امام حسین (ع) این آب زلال را ایجاد کرد، برای اینکه دست مردم برسد. امام صادق (ع) کانالکشی کرد و به مردم رساند.
شما میدانید روضههای حضرت ابا عبدالله (ع)، روضههای امام حسین (ع)، فرهنگ امام حسین (ع) در دوره امام صادق (ع) رونق گرفت. فرهنگ زیارت ایجاد شد. مردم تازه فهمیدند یک چیزی هست در دین به اسم زیارت. زیارت امیرالمؤمنین (ع) را امام صادق (ع) تازه به مردم خبر دادند از جای قبر امیرالمؤمنین (ع). امام صادق (ع) تازه به مردم یاد دادند بروند زیارت کربلا. زیارت کربلا را راهانداختند. مجالس عزاداری را راهانداختند. مجالس عزاداری، به برکت امام صادق (ع) بود.
دستور میدادند شیعیان دو تا دو تا، سه تا سه تا دور هم بنشینند و روضه بخوانند. پول میداد امام صادق (ع). میآمد، با اینکه خودش گنجینه روضههای کربلاست، اما میآمد میگفت: «أَنْشِدْنَا»؛ «برای ما روضه بخوان، کَمَا یُرْثِی بَیْنَ النَّاسِ.» کتاب «کامل الزیارات» را بخوانید. خیلی کتاب عالیای است. من بیش از دو بار خواندهام. ترجمه فارسی هزار صفحه است. کتاب عجیبی است. مخصوصاً کسی که میخواهد کربلا برود، باید این کتاب را خوانده باشد. ته این کتاب را ببینی، همهاش امام صادق (ع) است، امام صادق (ع)، امام صادق (ع). به شیعیان یاد دادند چهجوری زیارت کنند. به شیعیان یاد دادند چهجوری عزاداری کنند. به شیعیان یاد دادند چهجوری از تربت استفاده کنند. این تربتی که بین ما رایج است – مهر و تسبیح و اینها – همه به برکت امام صادق (ع) است. فرهنگ عاشقی را بین ما آورد: زیارت از دور، زیارت از نزدیک.
میفرمود هر کسی نمیتواند کربلا برود، برود پشتبام خانهاش، سلام به آسمان نگاه کند، به چپ و راست نگاه کند، سلام بر سیدالشهدا بدهد. وِلولهای کرده امام صادق (ع)! این فرصت کمی که دستشان بود، چه کار کرده امام صادق (ع)! کل مدینه را کرده هیئت، هیئتهای کوچک کوچک. بعد محبت اهل بیت را برده تو اعماق دل مردم. دیگر هیچ کاریش نمیشود. خیلی کار سخت شد برای طاغوت. عاشورا میخوانند. زیارت عاشورا سوغاتی امام صادق (ع) بود به مردم. تو خانههایشان، پشتبامهایشان، دور هم جمع میشوند، روضه میخوانند. چقدر شاعر از بین اینها تولید شد. زیارت کربلا را افتاد، یک جوری که امام صادق (ع) فرمودند: «به من تازگی خبر رسیده که شبهای نیمه شعبان مردم جمع میشوند کربلا و قلقله میشود. مرد و زن فریاد میکشند، برید این کار را ادامه بدهید.»
کربلایی که شاید چهار پنج نفر بلد بودند و میدانستند چه به چیست، یک سیل عمومی راه افتاد. دستهدسته مردم میرفتند به مناسبتهای مختلف. امام صادق (ع) راهانداخت: عرفه بریم، اربعین بریم، عاشورا برید، عید فطر برید، عید قربان برید، ماه رمضون برید. فرهنگ عاشقی را آورد تو دل مردم. یکی نسبت به امام حسین (ع)، یکی نسبت به امام زمان (عج). اینش خیلی عجیبتره. کار فرهنگی امام صادق (ع) که شد، اباعبداللهِ عبودیت بین مردم، یکی با محبت سیدالشهدا بود، یکی با محبت امام زمان (عج). شنیده بودید محبت امام زمان (عج) را، امام صادق (ع) رایج کرد؟ مال کیان؟ اوایل قرن دوم. امام زمان (عج) قراره کی به دنیا بیاد؟ اواسط قرن سوم. تقریباً ۱۵۰ سال فاصله است. دائماً از امام حسین (ع) یا از امام زمان (عج) بین گذشته و آینده سخن میگوید. آدم یاد آن جمله آن ملعون میافتد، فوکویاما که گفت: «دو تا بال شیعه را نگه داشته: بال سرخ و بال سبز.» بال سرخش کربلاست، بال سبزش انتظار است. این نفهمیده که این دو تا بال به برکت امام صادق (ع) بوده. جفت این بالها را امام صادق (ع) نگه داشته؛ هم کربلا را نگه داشت، هم مهدویت امام زمانی که هنوز به دنیا نیامده. امام صادق (ع) ولولهای بین مردم راهانداخته بود نسبت به امام، نسبت به امام زمان (عج). دعاهایی تعلیم میکردند.
خدمت امام صادق (ع) رسیدند. ذکر میخواستند، دعا میخواستند. امام فرمود: «یک دعایی بهت یاد میدهم که تو فتنههای آخرالزمان ایمانت از دست نرود.» بابا آخرالزمان چیست؟ آقا جان، این فرد الان مال قرن هفتم-هشتم است، هفتاد ساله عمرش کفاف نمیدهد، امام زمان (عج) را ببیند. امام میگوید: «آخرالزمان ایمانت حفظ بشود.» از کجا دارد کجا را میزند؟ «آخرالزمان دینت حفظ بشود.» مثلاً به دنیا بیاید امامزاده عشق امام زمان (عج) هست. چهجوری تو این دلها گذاشته؟ همه منتظرند فقط ببینندش، دنبالش میگردند. میآید، سوال میکند: «آقا جان امام صادق، شما هستید این کسی که ایام حیات من نوکرشام؟» اینها ماندن که کیست آن امام زمانی که این آقا میگوید من نوکرشام. ایجاد محبت میکند. «فقط یک روزی میآید امامتان را نمیبینی. آماده باشید مردم.» گفتند: «آقا، چه کنیم؟» حضرت فرمودند: «محبتتان را نگه دارید. آنهایی که خدا گفته دوستشان داشته باش، دوستش داشته باش. آنهایی که خدا گفته دشمن داشته باش، دشمن داشته باش.» تا کی دارد آقا اینها را یاد میدهد؟ دارد واکسینه میکند. واکسن فلج اطفال شنیدید؟ بچه یکروزه را واکسن میزنند که تو ۲۰ سالگی مثلاً در اثر فلان حادثه، در اثر ویروس این فلج نشود. ۲۰ سال قبل واکسنش را زدند. امام صادق (ع) ۱۲۰۰ سال قبل، ۱۴۰۰ سال قبل اینها را تعلیم داد. «جمع میشوند، هیچکس هم نمیماند. هیچی هم دستتان نیست. محبتتان را نگه دارید. محبت نگهدار، شهوت زمینت نزند.»
ماهواره را که روشن میکنی، از این سه هزار تا کانال، ۲۸۰۰ تاش که مستقیم شهوت است. یا رقص، یا مدل لباس، یا مدل مو. آن همه هم که از لجن است، مثل مدلهای مختلف ماشین. تبلیغات همهاش. این دل دارد میجوشد، وای چه خبره تو این دنیا. ماهواره، محبت از توش گیر میآید. تازه دشمن فهمیده و آمده واسه ما تدارک دیده. گفته اینها اهل بیت را دوست دارند. از انگلیس و آمریکا میآیند، برای اینها از اهل بیت میگویند. آدمهایی با لباس ما که احمقاند، جیرهخور دشمناند. مثل این اللهیاری احمق و چند تای دیگرشان. خدا لعنتشان کند. مینشیند آنجا و میگوید: «روز قدس نرید. فلسطین را ول کنید. فلسطینیها بروند بمیرند. به درک! کفار از مؤمنان بهترند.» «شما برای چی میخواهید انقلاب بکنید که کفار را کنار بزنید؟ کفار، زندگیتان را؟!» آخرالزمان است.
امام رضا (ع) فرمود: «فتنه شدیدتر از دجّال را من ازش میترسم.» یعنی پله دجّال چیست؟ شدیدتر از دجّال چیست؟ فتنه دجّال آنی است که روی پیشانیاش نوشته این کافر است. امام رضا (ع) فرمود: «فتنه شدیدتر از دجّال، آنی است که به اسم ما اهل بیت (ع) میآید، ادعای محبت ما اهل بیت (ع) را دارد. میگوید با دشمنانمان رفیق باش، با دوستانمان دشمنی کن.» نشستهای تو آمریکا، روایت از پیغمبر (ص) میخوانی. بعد میگوید: «تو ضد این آقا و رهبر انقلاب هستی؟ اگر میخواهی شیعه علی (ع) باشی، باید زندانِ خامنهای باشی! طرفدار باراک اوباما!» محبتها را به هم میریزد. اگر بتواند با شهوت، اگر نتواند، همه چیز را درهمبرهم میکند و این سوال را ایجاد میکند که کی را دوست داشته باشم، کی را دشمن؟ بعد بچههیئتی ما تو این مشهد میزنند: «غزه رو خدا را شکر دشمنهامون دارند نابود میکنند.» بفهمی کی دوست است، کی دشمن است.
خبیث برمیگردد میگوید که: «فلسطینیها چرا؟ کسی از زن و بچه اسرائیلیا نمیگه که اینها کشته میشوند؟!» کسی با عمامه پیغمبر (ص) بیاید... سرمایه ما تو آخرالزمان محبتمون است. شیطان برای سرمایه برنامه دارد. این همان سرمایه است که امام صادق (ع) با هزار مصیبت به ما رسانده. این همه زخمزبان شنیدن و خون دل خوردن. محبت را برساند. «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؟» دشمن برای محبت برنامه دارد. گاهی با شهوت، آنهایی که دور اهل بیت (ع) و اهل بیت (ع) نزدیکاند، با آنها دشمن میشود. اینجا دعاست، دعا میخواهد. امام صادق (ع) تو آخرالزمان فرمود: «یا الله، یا رحمان، و یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک.» یعنی: «یا خدا، یا بخشنده، یا مهربان، ای تغییردهنده دلها، دل من را در دینت ثابت نگه دار.» از دست میرود. «دین من را ثابت کن. قلب من را ثابت کن. دلم را ثابت کن. به آنهایی که دوستشان دارم، ثابت بماند، محبت از دلم نرود.»
ایجاد ترس میکرد امام صادق (ع). یکی از شگردهای کار فرهنگی، هم برای ما و هم برای دشمن، ایجاد دغدغه است. هر وقت میخواهید به کسی کار فرهنگی کنید، عوضش کنید، دغدغههایش را به هم بریزید. دشمن هم هر وقت میخواهد کسی را عوض کند، از راه پَدر او را کند و دغدغههایش را به هم میریزد. همین که دغدغه آدم به جای اینکه... تو کوفه همینجور شد دیگر. دغدغه اینها این بود که بیایند یزید را بزنند کنار، امام حسین (ع) حکومت کند. سکه داشته باشند. تحریم را برداریم. اسرائیل را محو کنیم. آدم حساب کن. «نوکرتم.» اول وعده میدهد: «آرامآرام عوض میکند.» کسی گفت: «قورباغه را انداختی تو آب جوش.» من: «آب سرد انداختند تو آب سرد، زیرش آتیش روشن کردند. آرامآرام، آرامآرام، آرامآرام، قورباغه صداش هم در نمیآید.» "نونت چی میشه؟" ببین، مریض داریم، تحریمها را بردارید دیگر! «یک چهار تا مذاکره میکنیم، رفیق میشیم.» مذاکره کردیم. بمباران غزه زیادتر شد. خیالش جمع شد، از ایران بخاری بلند نمیشود. «ادامه دارد. منتظر باش، نوبت لبنان برسد. عراق هم که نوبتش شد.» ادامه دارد. «نان ما را درست کن!»
ایجاد دغدغه. امام صادق (ع) دغدغه ایجاد میکند. میگوید: «مردم، یک روزی میآید دینتان به خطر میافتد.» از الان. امام صادق (ع) به اصحابشان فرمودند: «برید یک دونه شمشیر بگیرید، بزنید رو طاقچه خانهتون. منتظر باشید صدایی از حجت خدا بیاید.» از الان! آقا ۱۲۰۰ ساله غیبت کرده. ما خوابیم، مادرت. «حوصله داری؟ سازمان بده، نونت را بگیر، شکر خدا کن، بمیر تو این کارها چه کار داری؟» دغدغه را ببین چقدر میآورد پایین. مثل تو کوفه، امام مظلوم ما را تکهتکه کردند. «ادعای حکومت چرا؟» امام زمان (عج) غایب است. دغدغه نیست. سطح دغدغهها پایین است. نهایت غصهاش به اینه که آخر ماه حقوقش جواب بده. همه کله فقط این حقوق. فرقی نمیکند میخواهم چه کار کنم. چقدر این حرف خون میکند به دل امام زمان (عج)! چقدر بیمعرفتی! «چقدر من چه کار دارم کی به کیه، نان ما تأمین بشه.»
«المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد.» امام صادق (ع): «صاحب این امر غیبتی میکند. کسی بخواهد تو غیبت او دیندار بماند، مثل کسیه که یک شاخه تیغ در دست دارد.» دستت را بگو! نه، تیغِ بیابون که همهاش تیغ است. از بالا شروع کن بخواهی همه تیغها را بکنی به پایین. «کالخارط للقتاد.»؛ «یک تیغ دستت بگیر، از بالا شروع کن به پایین کندن. با دست فشار بده. اولیاش میرود تو استخوان آدم. دیگر به بعدی که میخواهد برسد، انگشت جان ندارد.» امام صادق (ع) میفرماید: «دیندار تو آخرالزمان این شکلیه. حواستون باشه. هنوز صد سال مانده مهدی به دنیا بیاید.» دیندار این شکلی است! این چند شب همه صحبتی که کردیم، باید دغدغه پیدا کنیم، نگران باشیم نسبت به دینمون، نسبت به امام زمان (عج) غصه بخوریم. بابا، حرص و جوش باید بخوریم. مشکل نداریم البته. بیمعرفتی این علامت اینه که آدم از دین بو نبرده.
راوی میگوید: «آمدیم خدمت امام صادق (ع).» سدیر صیرفی میگوید: «منو مفضّلبن عمر و ابوبصیر و آبانبن تغلب، چهار تا یار ناب امام صادق (ع) آمدیم خدمت امام صادق (ع).» تو رو خدا اینو داشته باش. این حدیث یادگاری بماند. دیدیم امام (ع) روی خاک نشسته، یک عبای بدون یقه و بدون آستین پوشیده. لباس پاره پوره پوشیده، رو خاک نشسته، «بُکَاءَ الْوَالِهِ السَّکْلا». مثل بابایی که بچهاش جلوش پژمرده باشد، دارد داد میزند، گریه میکند. «ذَاتَ الْکَبِدِ الْحَرَّا.» آدمی که جیگرش دارد میسوزد، چطور داد میزند. دیدیم امام نعره میزند، شیون میزند. حزن چهره امام صادق (ع) را گرفته. غم کل صورت آقا را برداشته. اشک کل صورت را گرفته. «وَ هُوَ یَقُولُ: سَیّدِی غَیْبَتُکَ!». «آقای من، غیبت تو خواب از چشمم ربوده!»
امام صادق (ع) هنوز امام زمان (عج) که دنیا نیامده. معصوم است، حجت خداست. لباسها را کنده، رو خاک نشسته، ضجه میزند. میگوید: «غیبتت من را بیچاره کرده.» معرفت یعنی این. «زندگی را بر من تنگ کرده.» همانی که میگوید: «نادان، امام صادق (ع) ندارم، بیمعرفت ندارم.» میگوید: «زندگی برا من تنگ نشده.» امام زمان (عج) تو زندگیاش جا ندارد. «زندگی برا من تنگ شده و أَثَّرَتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی.» آرامش دلم را از من گرفته. «سَیّدِی غَیْبَتُکَ سَاوَتْ بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ.» «سید من، غیبت تو مصیبتهای من را علنی کرده.» هر مصیبتی هم که بخواهد بر او، این مصیبت تو نمیرود. تمام مصیبتهای عالم، اگر برداشته بشود، اینها میبرد. امام صادق (ع) میفرماید: «مصیبتهای عالم اگر برداشته بشود، این مصیبت جای همه مصیبتها را برای من میگیرد.»
هوش از سرمان پرید. ما گفتیم چی شده آقا؟ کی را از دست داده؟ چه مشکلی برای امام صادق (ع) پیش آمد؟ چی دیده؟ چی پیش اومده؟ کسی چیزی گفته؟ کسی را از دست داده؟ بیچاره شدم. نیست عزیزم. صفای جلسه نیست. نیست، صفا نیست. یک سکوتی باید تو جلسه حاکم باشد. حواس جمعی میخواهد. یک دلی میخواهد. تلفن مدیریت بشود. یک همچین اشکی، همچین حالی از امام صادق (ع) ندیده بودند، حتی تو روضه سیدالشهدا (ع). یک همچین حالی ندیده بودند از امام صادق (ع). چه حالیه! فریاد میزند: «چی شد؟ خدا چشمت را گریان نکند آقا جان. فدایت بشویم. چه ماتمی پیش اومده؟»
صادق (ع) نفسِ عمیقی کشید. «زَفَرَتْ اِنْتَفَخَ مِنْهَا جَوْفُهُ». یک نفس عمیقی کشید امام صادق (ع). این شکم مبارکش را جمع شد با این نفس عمیق. «وَ اشْتَدَّ مِنْهَا خَوْفُهُ». چهره آقا برافروختهتر شد. فرمود: «امروز صبح تو کتاب جعفر نگاه میکردم.» کتاب جفر، کتاب مقدس اهل بیت (ع). حوادث آینده را تا قیامت توش نوشته بود. «امروز صبح تو کتاب جفر نگاه میکردم. تو رو خدا داشته باش! اسم ما اهل بیت (ع) آمده بود. اسم قیامکننده ما اهل بیت (ع) آمده بود.» «وَ غَیْبَتُهُ». «کتاب جفر نوشته: مهدی ما غیبت، غیبتش هم طولانی است. زمان مؤمنین مبتلا میشوند در زمان غیبت. غیبتش آنقدر طولانی میشود که شکها دلها را میگیرد.» «بَرَءَ تِعْدَادُ أَکْثَرَهُمْ اَنْ دِینِهِ». «دیدم اکثر شیعیان ما تو غیبت مهدی ما مرتد از دین ما برمیگردند.»
امام صادق (ع) نشسته، صد سال قبل از اینکه امام زمان (عج) به دنیا بیاید، گریه میکرده در حال غیبت. من که تو عصر غیبت هستم. میگوید: «به خاطر غیبت طولانی امام زمان (عج). بفرمایید ما هم تو غم شما شریک بشویم.» حضرت شروع کردند. فرمودند: «خدا درباره مهدی ما یک سنت از موسی (ع)، یک سنت از عیسی (ع) و یک سنت از نوح (ع) قرار داده است. همچنین عمر طولانی مثل خضر بهش داده.»
سنتی که از موسی (ع) بود، این بود که همانجور که موسی (ع) را قبل از اینکه به دنیا بیاید، همه جمع شدند برای اینکه بکشندش – به قول استاد ما میفرمود: «پیغمبر ۴۰ سال دشمن نداشت، از چهل سالگی دشمن پیدا کرد، همان روزی که گفت من پیغمبرم، دشمنان شروع شد.» امیرالمؤمنین (ع) از ۱۰ سالگی دشمن پیدا کرد، از آن روزی که گفت من به پیغمبر (ص) ایمان میآورم – امام پیغمبر همینطور. ۴۰ سال، امیرالمؤمنین (ع) بعد ۱۰ سال. «امام زمان (عج) قبل از اینکه به دنیا بیاید.» فرمود: «سنت از موسی (ع) اینه، همه رو میکشم به خاطر اینکه موسی (ع) به دنیا نیاید. درباره مهدی ما هم همه اینطور رفتار میکنند.»
«سنت از عیسی (ع) اینه که فکر میکنند او را کشتند، در حالی که زنده است. درباره مهدی ما هم فکر میکنند مهدی ما از دنیا رفته، به دنیا نیامده.»
«و سنت از نوح (ع)، الله اکبر! این ده جلسه، این فقط همین یک تیکه روایت، ده جلسه شرح میخواهد.» فرمود: «سنت از نوح (ع) این بود: خدای متعال وقتی نوح (ع) نفرین کرد قومش را، هفت تا دونه هسته بهش داد. گفت این یک دونه اول را بکار. درخت که شد، میوهاش در آمد. کاش چندین سال طول کشید. میوهاش در آمد. ندا رسید که ما فعلاً نمیخواهیم اینها را حلال کنیم. ۳۰۰ نفر از آن تعداد کمی که به نوح (ع) ایمان آورده بودند، مرتد شدند. هسته دوم را بکار. هسته دوم را کاشت، میوه داد. دوباره ندا رسید ما نمیخواهیم.» تا هفت تا را کاشت. چند صد سال گذشت. میگوید همه مرتد شدند. ۷۰ نفر پای نوح (ع) ماندند. ۹۵۰ سال، ۷۰ نفر. فرمود: «این سنت مهدی ماست از نوح (ع). آنقدر غیبتش طولانی میشود هر کی ذرهای تو دلش غشّ، آلودگی، تیرگی دارد، مشکلی دارد، نفاقی دارد، اینها همه قید مهدی را بزنند تا او ظهور کند.» نگه داشته ماها معلوم بشویم! گریه میکند واسه ماهایی که ایمانمون در خطر است! اینجور گریه! اصلاً حواست هست ایمانمون در خطر است؟ بابا، در خطر است. یک ثانیه آدم کافر میشود. امام صادق (ع) فرمود: «آخرالزمان، صبح مؤمن، شب کافر است.»
امام صادق (ع) برای ما؛ بر همین امام صادق (ع). لحظه آخر، لحظه آخر: «شفاعت ما به کسی که نماز را کم بداند، نمیرسد. ما تو آخرالزمان دستش را نمیگیریم.» نماز! حالا آدم نماز را جدی نگرفته، باز هم عین خیالش نیست. این دیگر چقدر بیمعرفت است. «شیطان در امان باشد تا اذان گفتن باید نماز بخوانی. وگرنه شیطان دینت را برده.» سخن امام صادق (ع) راه را هم به ما نشان داده، هم غصه خورده برایمان، هم گریه کرده برایمان، هم دعا کرده برایمان. همه کار در حقمان کرده امام صادق (ع).
آوردند امام صادق (ع) را دستگیر کردند، بردند. صدایی از مردم مدینه در نیامد. در خانه امام صادق (ع) را آتش زدند. صدایی از مردم مدینه در نیامد. بدون عبا و عمامه، پیرمرد را شبانه تو کوچههای مدینه چرخاندند. صدایی از کسی در نیامد. شمشیر بلند میکرد، منصور دوانیقی حمله میکرد به سمت امام صادق (ع) با گردن. هیچ کس صدایش در نیامد. امام زمان (عج) اینهمه سال، اینهمه غیبت، اینهمه غربت، و ما صدامون در نمیآید. شما بودی محبت سیدالشهدا (ع) را به ما دادی. کارمان لنگ است، بیمارمان در خطر است. این محبت در خطر است. خودت دست ما را بگیر. این شب جمعهای که همهشان کربلا، هم امام صادق (ع) که شب شهادتش کربلاست، هم امام زمانی که دنبالشیم کربلاست، همه هم کربلا. امشب بریم کربلا. آنجا مگر نمیگویی زیر قبه دعا مستجاب است؟ مگر نمیگویی کنار قبر حسین (ع) حاجات برآورده است؟ حاجت ما امشب اینه: «خدایا، این علاقهها، این محبتها، این ارادتها بماند برایم. از دستش ندهیم. لااقل اگر دوست خوبی برای امام زمان (عج) نیستیم، دشمنش نباشیم.» دشمنش.
امشب یادِ کربلا میکنیم. خانه امام صادق (ع) را آتش زدند. آمدند، ریختند در خانه امام صادق (ع)، آتش زدند. دیدند امام صادق (ع) با پای برهنه از خانه آمد بیرون. «فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَتَخَطَّی النَّارَ». شروع کرد آرام در آتش قدم زدن. «وَ یَمْشِی فِیهَا» و «وَ یَقُولُ:» بدون اینکه ذرهای آتش بر بدن مبارکش اثر بکند، فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ». «من پسر ابراهیمم، آتش بر بدن من اثر نمیکند.»
السلام علیک یا ابا عبدالله. بوی محرم هم دارد میآید. کارم دست امام صادق (ع). امشب دیگر باید خرج او بدهد. آقا باید بنویسه: «السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.» دلم کن امشب یکم اشک ببارم. گریه کنم. خیلی حالم بده. گناه وجودم را گرفته. آخه بین ماه رمضون و محرم گیر کردم. یکی را از دست دادم، یکی هم نمیدانم میگیرم یا نه. حالم خرابه. «سلامٌ الله یعنی منو بیرونم نکن به زیارت…» «السلام حسین و علی اولاد الحسین.»
بگذارید از این عبا بردارم
رهنماییِ عصاِ را در دست بگیرم.
آرامآرام، آرامآرام میسازم.
احساس میکنی داری به میدان میگذاری؟
بگذار در این حلقه، طفلی بردارم.
ترس از این معرکه را بردار
پیرمرد است، نبند دو دستش.
نکشید، پیرمرد است، نبندند دو دست او را.
نکشیده وای اگر دست ناشایستهای
نه، زی ب دعا بردار.
استخوانی، صدا برایش.
سوار قدمی پشت سر شما مردم
ولی میرود و میخواهد که
قدم یاد غم کربلا بردارد.
آخرین روضه، روضه گودال
به لب بانگ عزا بردار.
بسم الله. «برید کربلا.»
لبی چاک و لشکری حلقه زده،
رسم حیات خوب پیداست.
چرا این همه نیزه اینجا؟
هر کسی یک صحنه جدا بردارد.
هر کسی آمده، هر کسی یک تکه بگیرم،
بکشم بیشتر تا که تنت زخم جفا
کاش میشد یا کاش میشد که زنان
تا که زنان را نزنم دست در خاک نهاد.
زجر میکند این قاتل. خنجر میکند این قاتل.
خنجر در مشت قاتل.
کاش که از این حنجره پا بردارد.
مشعل روشن شدهام. ای کاش!
اگر چشم از دختر راننده نبردارند.
گریان خدمت امام صادق (ع) دیدم. تو سجده دارد ناله میزند. فرمود: «خدایا، گناه ما را رحم کن به آنهایی که برای ما دادند.» پای پیاده که کربلا، کربلا بودم. امضاش را میخواستم. آقا، خیلی دلم تنگ است. خیلی دلم تنگِ به خدا کربلا است. حادثه آقا، چه کربلا ی پربلا. چه پُر بلا! روز عاشورا. آمدم امام صادق (ع) دیدم خیلی ناراحت است. چهره ناراحتی داشت. فرمود: «نیروهای حکومت به منزل ما حمله کردند.» گفتم: «آقا، چیزی هم شد یا نه؟» فرمود: «الحمدلله چیزی نشد. از این اتاق بمان. تا امام سجاد (ع) چه کنیم؟» «به ما حمله کردند. فرار کنیم؟ غارت گوشواره؟ برداشتند هرچی بود به غارت. گفتند آزادی. هرچی زن و بچه تو این بیابان جمع کن بیا.» افتاد امام سجاد (ع) خیابانها دنبال بچهها. کنار یک بوته پیدا کردند تو بغلم. دیگه سنگکوب کرده. حسین.
در حال بارگذاری نظرات...