!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. و فعال الطیبین الطاهرین.
مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع)، در ابتدای نامه خود، پس از معرفی خویش و مالک اشتر، میفرمایند که دستور کار من چند چیز است: یکی «جبایت خراجها» که در بحث مالی، بودجه و اینهاست، و دیگری «جهاد عدوه». خیلی جالب است که این ترکیب، یعنی برخورد با دشمن، جالب است. یعنی میفهمیم که من تو را که فرستادم آنجا، اولین کار این است که مالیاتها را بگیری و با دشمن برخورد کنی. سومین چیز «استصلاح اهله» است که به نظرم دستهبندی موضوعات درخور توجه است. این است که اهلش را تربیت و صالح و پرورش دهی، و چهارمی هم «عمارت بلادها و شهرها» را بسازی و آباد کنی.
شاید نکتهای در این باشد که چرا حضرت این چهار مورد را به این نحو آوردند و اول از همه مالیات گرفتن را آوردند؟ مثلاً «عمارت» را میآوردند بهتر بود. شهر را آباد کنی، مالیات هم... این نشان میدهد که بحث گردش اقتصادی و بنیانهای حکومت در نگاه حضرت مسئله مهمی است، به آن عنایت دارند و میخواهند که اول از همه این نظام و این ساختار تثبیت شود. تثبیت آن سیستم، بحث بسیار مهمی است در هر فضا. کار مدیر، اول از همه باید تثبیت آن ساختار باشد.
بعضی وقتها آدم میخواهد بالاخره به سمت این برود که رضایت عمومی ایجاد بکند و خوب هم هست، در موردش صحبت کنم. عامه مردم که حضرت یکی از فاکتورهای بسیار مهمی که روی آن عنایت دارند این است که کاری باید بکنی که عموم راضی باشند. همیشه باید نظر عموم را جلب بکنیم. با خواص خیلی کار نداشته باش. نظر خواص را نمیخواهد تو جلب کنی. دیر راضی میشوند، زود هم ناراضی میشوند. کاراییشان هم خیلی نیست. طبقه بورژوای مفتخور فقط غر میزنند و فقط طلبکارند. تو عموم را باید راضی نگه داری. این سر جای خودش. ولی ما گاهی میرویم به سمت رضایت عامه و از تثبیت ساختار و اصلاح ساختاری غافل میشویم.
یک نکته بسیار مهم! «بانکی که هنوز سرمایهگذاری نشده، وام دادنش را شروع نکن.» گاهی در فضای مدیریتی ما این شکلی است: جان دادن و سوبسید دادن و فعالیتهای روبنایی این شکلی، در حالی که هنوز زیرساختهایمان محکم نیست، هنوز بنیهها قوی نیست. این نکته بسیار مهمی است. در هر مجموعه، اول باید زیرساختها را تقویت کرد. خود ساختار را باید اصلاح کرد. به ساختار باید رسید که اول از همه حضرت به اینها نظر دارد: «جبایت خراجها».
نکته بعد: «مزاحمها را باید دفع کرد»، «جهاد عدوه». مزاحمتها، موانع. اگر ما دوره مدیریت کوتاهی داشته باشیم، ولی این دوره مدیریتی کوتاه به بیش از این منجر نشود که به اصلاح ساختاری رو بیاوریم، این برای ما کافی است. شهید رجایی ۲۱ روز بیشتر رئیسجمهور نبود. کل دوره ریاستجمهوری ایشان ۲۱ روز بود. ایشان اواسط مرداد تنفیذ شد، هشتم شهریور هم شهید شد. در یک ماه، دو سه کار جدی انجام داد و اصلاحات ساختاری کرد. این ماندگاری شهید رجایی، حالا جدای از آن شهادت و رشادت شخصیتی و اینها و مظلومیتش، جدای از اینها، این بود که ایشان دو سه کار اصلاح ساختاری ماندگار کرد. چه کارها کرد؟ همین الان هم مخالف دارد کارهایی که شهید رجایی کرد.
غرض اینکه اگر ما در دوره کوتاهی مدیریت کردیم، ولی یک بخش اساسی از ساختار را درست کردیم و اصلاح کردیم، این ترجیح دارد به اینکه یک سری کارهای روبنایی کرده باشیم و صرفاً یک خاطره خوشی از ما به جا مانده باشد. خود امیرالمؤمنین هم کاری که کرد، بیشتر ناظر به لایههای زیرین بود. ابتدای گلوگاههای فساد. عدالت را جاری میکنیم، به آن گلوگاه فساد کار نداشت. یک دریچههایی باز است، یک «باگ»هایی داریم. برای بچههای این سیستم، یک «باگ»هایی دارد. هر چقدر از جاهای دیگر منافع تأمین میشود، این «باگ» دارد آسیبش را میزند. از آنجا آخر خورده میشود، دارد میخورد. کل این سود را. اول از همه «باگ»ها را باید برطرف کرد. این خلأها را باید پر کرد. مدیر چه کار کرده است؟ رزومه از تویش درنمیآید.
بحث بسیار مهمی است: مدیریت رزومهمحور و گزارشمحور، این یک مدیریت آسیبزاست. مدیریت انقلابی این مدلی نیست. مدیریت انقلابی اول از همه رو میآورد به اصلاح ساختارها، ولو هزینهها برایش زیاد باشد و فشار هم زیاد باشد. خب، امیرالمؤمنین میتوانست به جای اینکه اول از همه درگیر معاویه شود، بیاید خوب تأمین بکند. تأمین کرد، به کوفه رسید، وضعیت معیشتی مردم را حل کرد. ولی میتوانست بیش از اینها فضا را به نحو به سمت خودش بیاورد، یک رضایت عمومی گستردهتری ایجاد بکند، بعد بیا رو بیاورد به سمت معاویه و اینها. اول از همه معاویه، همان اول کار. و تعابیر حضرت، تعابیر عجیبغریبی است. دیگر در نامهای که به عثمان بن حنیف دارند در نهجالبلاغه میفرمایند: «من از خدا یک آرزو دارم و آن آرزویم این است که این معاویه را نابود کند و زمین را از لوث وجود او تطهیر کند.» این همه شما درگیری دارید، این همه مشکلات داری. به کارمندانت برس، به سربازانت برس، مشکلات فرهنگی داری، مشکلات اقتصادی داری. معاویه؟ همین حرفی که در مورد جمهوری اسلامی میزنند: «اسرائیل را چه کار داری؟ تو همین یارانت را به فکر یارانت باش که این را بتوانی تأمین کنی.» شعار «اسرائیل را با تلآویو با...» نه!
اینها یک بخش مهمی از ساختار است. یعنی اگر ساختار شما حد فاصلی نداشته باشد، «بلاک» نشده باشد، بلوکه نشده باشد، مرزهایش جدا نشده باشد، هر چقدر که منافع شما این وسط به ظاهر تأمین شود، آخر این نظام، یعنی آخر میرود تو جیب دشمنان شما. دشمن شما دارد چاق میشود. آن مجموعههایی که با شما سر ناسازگاری دارند، آنها دارند چاق میشوند. آنها بهرهبرداری میکنند. اگر یک مجموعهای، یک تشکیلاتی، یک سیستمی، یک ساختاری، یک حکومتی در آن حوزه بتنریزی برای بلوکه کردن خودش ضعیف باشد، مرزهای او تبیین نشده باشد، روشن نشده باشد، هر چقدر او پیشرفت بکند، آخر سر به نفع دشمن است.
کما اینکه شما میبینید خیلی از این نظامها، این خردهفرهنگها به قول آنها، یا نظامهای اقماری علوم سیاسی مثل ترکیه. ترکیه هر چقدر پیشرفت بکند، آخر سر شاخ و شانهای برای مثلاً آمریکا به حساب نمیآید. پیشرفت ترکیه چرا؟ فرهنگ مرزی ندارد. دولتترین کشور، حتی کره جنوبی، حتی ژاپن. بله، از جهت صنعتی رقیباند. ژاپن با آمریکا رقیب است، با کره رقیب است. ولی از جهت فرهنگی چون فاصلهای نیست، پیشرفت ژاپن هم آخر سر به فرهنگ لیبرال دارد خدمت میکند. با اینکه این بلوک شرق، آن بلوک غرب است، ولی آخر سر به نفع چیست؟ به نفع مدرنیته است، به نفع لیبرالیسم است. توجه ویژه دارند. با اینکه این دو تا کاملاً درگیر با هم به حساب میآیند، ولی دارد رشد فرهنگی را ایجاد میکند. یعنی آخر آن کسی که طرفدار لیبرالیسم است، میخواهد شاید مثال ژاپن را مثال بیاورد. «ژاپن که رقیب صنعتی آمریکاست؟» صنعتی نگاه نمیکند. با اینکه این دو تا رقیب هماند، ولی آخر سر به یک مجموعه ختم میشوند چون مرز فرهنگی نیست. کاری هم که طرحی که قدرتهای بزرگ دارند، اصل طرح این است که بتوانند این مرزهای فرهنگی را بردارند. وقتی مرز فرهنگی نبود، هر کشوری پیشرفت هم که بکند، آخر سر به نفع ماست، ما تقویت میشویم.
خیلی نکته مهمی است. یک مجموعه ما. ما باید چه کار بکنیم؟ حالا امیرالمؤمنین اول این فرمان به همینها نظر دارد. اولین کاری که باید کرد، تقویت ساختارهای فرهنگی در مجموعه خودمان است. یعنی کارمند ما، نیروی ما، بداند که در واقع مزیت نسبی این مجموعه ما نسبت به مجموعههای دیگر چیست. اینجا چه چیزهایی دارد که بقیه جاها ندارند؟ چه چیزهایی ندارد که بقیه جاها دارند؟ این نفی و اثباتها باید توجیه شده باشد. این اساسنامه و توجیه شده باشد.
یک چیزی بسازیم، یک چیزی تحویل بدهیم و مجموعه را پیش ببریم. ولی نفی و اثباتها مشخص نیست و این اولین کارکردش هم در این است که مدیر بر اساس آن نفی و اثباتها فعالیتش را پیش میبرد. یعنی اگر عزل و نصبی میشود، بر اساس آن نفی و اثبات است. اگر توبیخی میشود، تنبیهی میشود، تشویقی میشود، بر اساس آن نفی و اثبات است. یک مدیر باید آن شاخصهای اصلی را یک جوری برجسته بکند که همه بدانند این مجموعه تفاوتش با مجموعه دیگر چیست.
این از هنرهای امامهاست. امام رضوان الله علیه یکی از کارهای فوقالعادهای که انجام داد این است که از اول مردم فهمیدند که جمهوری اسلامی فرقش با بقیه انقلابها و بقیه حکومتها چیست؟ چه چیزی را اثبات میکند؟ چه چیزی را نفی میکند؟ این هنر یعنی امام اول ساختار را درست کرد. بعداً هر چقدر هم تلاطم پیدا کرد، هر چقدر که نظام پارلمانی شد، ریاست جمهوری شد، نخستوزیری برداشته شد، پارلمان در واقع دولت را تشکیل میداد، این برداشته شد. ریاست، یعنی دولت کابینه شد به عهده همان کسی که منتخب مردم است. در این حد تحول ما در انقلاب داشتیم، ولی ذرهای تغییر در آن زیرساختها پیدا نشد.
با اینکه خیلی از انقلابها و کتابها، به این حوزه تغییرات که میرسند، اصلاً اساساً نابود میشوند. یک تغییر روبنایی گاهی در یک انقلاب، یک سیستم را کلاً متلاشی میکند. چرا؟ به خاطر اینکه آن بنیه زیرساختی و ساختاریاش ضعیف است. حالا نمیدانم نکاتی که عرض کردم چقدر روشن است. اگر نیاز به توضیح بیشتر دارد، توضیح بیشتر بدهم.
امیرالمؤمنین میفرماید که آن مجموعهای که با تو کار میکند، بدانند. این توضیح دقیقش این است: آدمها که با تو کار میکنند دقیقاً بدانند چی میخواهی، چه چیزی را نمیخواهی. خودش باید بداند که چی میخواهد. رضا. این چالش ذهنی و چالش فکری، یک چالش جدی در مدیریت است.
این اصطلاحی که در فوتبال به کار میبرند، چی میگویند؟ میگویند که «این بازیکن دونده است ولی هیچی نیست!» یک اصطلاح قشنگی دارند: گزارشگران میگویند «سرپایین بازی میکند.» حالا نمیدانم یک اصطلاح دیگری جاش هست. «سربالا نیست.» با چشم باز بازی نمیکند. خیلی میدود، ولی نیروهای دیگر را خوب پیدا نمیکند. با چشم بسته مثلاً دارد بازی میکند. پیدا نمیکند. این مثلاً حواسش به این نیست که این توپی که بهش دادند، این پاسها را خوب نمیگیرد. پاسها را خوب نمیفرستد. این بازیکن «تاکتیکپذیر» نیست. آن «پارتنر»ش را خوب پیدا نمیکند. یک مشکل جدی است در خط هجومی و حمله. دائماً میبینم در خط دفاع دائم در حال رفت و برگشت است. مثل اسب میدود، ولی چون نمیداند که چی میخواهد، آخر پیشرفتی در آن مجموعه دیده نمیشود. نه او میداند، نه نیروی تحت امر او. «خط قرمزهای بابا چیه؟»
یک وقتی با یک چیزی حال میکنی، یک وقتی حال نمیکنی، یک وقتی سرخوش است، سر کیف است، ناخوش است. طبیعی است دیگر. سلیقه ذوقیه. مدیریت ذوقی. این تویش پیشرفت نیست. متأسفانه ما هم خیلی مبتلا به این بودیم، مخصوصاً در دوره قاجار. مدیریتهای سلیقهای. مدیریت سلیقهای الحمدالله خیلی رایج است در هر صورت.
حضرت میفرمایند که اساس کار را بیا روی آن زیرساخت فرهنگی، تو و مردم را تربیت کنی و مردم را بسازی. «استصلاح کنیم.» نیروی تحت امر ما و نیرویی که دارد با ما کار میکند در دوره مدیریتی ما باید از اخلاقی ساخته شود بر اساس خود ساختار، نه چیزی اضافهتر.
ببینید الان ساختار غرب یک جوری است که آدمی که وارد این ساختار میشود، این نظام تمدنی این جوری است. ساختار یک جوری است که ما آدم را منظم میکند. لازم نیست به کسی دستور بدهم «منظم باش.» به کسی موعظه کنم «منظم باش.» ساختار به نظم میکشد. باید ساختار ما یک جوری بشود که ساختار ما آدم را با تقوا بار بیاورد. با توان نمازخوان کند. بابا برگشته بود، گفته بود که حالا بگویم چرتتان بپرد. تاریکی هم اثر دارد یک کم. گفته بود که وصیتنامهاش به بچهاش، گفته بود که پسرم، برای من سی سال نماز صبح و نماز مغرب و عشا را بخوان.
خلاصه این خدا اداره میکند. آنی که میگوییم تقوایی که ساختار ایجاد بکند، منظور این نیست ها. یعنی ساختار آدم را به نماز بیاورد، ساختار او را به روز وادار کند مثلاً نتواند برود بیست دقیقهای خلاصه. حتی اگر عذر شرعی دارد. ساختار بخش عمدهاش به خودمان، مدیر برمیگردد. حالا یک مباحث فلسفی اینجا دارد: «اتحاد سالک و مسلک». سالک و مسلک یکی است. این خیلی نکته مهمی است. از آیات قرآن برمیآید. حالا این هم اشاره.
یکی از ظرایف قرآنی این است که میفرمایند: «بسیار قشنگ است.» حالا اگر بتوانم برسانم. خلاصه کسالتی که بر این جمع حاکم است و خوابی که خلاصه هست، پرید، الحمدالله.
عرض کنم که یکی از ظرایف و لطایف قرآنی این است که در هر مجموعهای، اولاً امامت و ولایت خیلی دایره مهمی است. خیلی در همین حوزه روابط ما هم هست. امام جماعت هم هست دیگر. الان امام جماعت ولایت دارد در همان حوزه نماز، نه بیشتر. ولایت اوست که به شما امر میکند. با اینکه رکن نماز اگر سهواً هم اضافه یا کم شود، نماز باطل است. شما رکوع سهواً یکی اضافه کنی، نماز باطل. سهواً کم کنی، باطل. نماز جماعت بود. سر از رکوع برداشتی، دیدی امام جماعت هنوز در رکوع است. اینجا باید چه کار کنیم؟ باید به رکوع برگردیم. باطل میکند. اگر دوباره به جا بیاوری، اینجا از باب ولایت امام جماعت است که رکوع را دوباره هم به جا بیاوری، نه تنها باطل نمیکند، بلکه نمازت باطل است.
ولایت از ظرایف و لطایف قرآنی این است که در هر مجموعهای که ولایت هست، همه آن افرادی که دارند کار میکنند، دارند در، حالا من خدا کمک بکند، خیلی نکته مهمی در فضای مدیریتی دارم. امام خیلی مهم است. همه آن افرادی که دارند میروند که اصطلاحاً شیعه محسوب میشوند. «جعل اهلها شیعه». فقط منظور مذهب اعتقادی در برابر اهل سنت نیست. در هر مجموعهای یک طایفه شیعهاند، یک ولی دارند، یک امامی دارند. آن مجموعهای که شیعهاند، دارند در نفس آن ولی سلوک میکنند. در نفس ولی سلوک میکند. یعنی سقف پروازی آنها آن سقف آن ولی است. چقدر بتوانم برسانم با مثال سادهترش. یعنی اگر مثلاً شما رئیس من بودید، آقای شفقت، که رئیس من هستید، دارم سیر در شفقت شدن میکنم. من الان یک پله شفقتم، دو پله شفقتم، سه پله شفقتم. به جایگاه، به آن جایگاه، به آن نظامی که بر شما حاکم است و برای کارشناس، مدیر منظورم آن نظامی است که حاکم است بر او. آره، آره. آفرین، آفرین. این ولایت. آفرین.
"اشبهن". یعنی آن قدری که شبیه مدیرانشان هستند، شبیه پدر و مادرشان نیستند. یعنی این ولایت و این اثرگذاری حوزه نفوذ شخصیتی مدیر در ما خیلی بیشتر است. چه شد آقا؟ غرض این است که اگر یک مملکتی امام خمینی رهبرش باشد، این صنف رهبر بودن، بله. امام خمینی مسئولش باشد، این صرف رئیس بودن و رهبر بودن او اثر دارد، ولو هیچ کاری نکند. یعنی شما وقتی یک جایی برایتان مهم است، اصلاً شما ببینید من حالا چیزها را میترسم بگوییم سوءتفاهم.
علامه طهرانی نظریهای دارد. علامه طهرانی، اسمشان. از شاگردان نخبه و ناب علامه طباطبایی. و آثار فراوان. نماز جمعه در ایران طرح ایشان بوده. اولین بار انقلاب راه افتاد، نماز جمعه فراگیر شد. خیلی کار کردند. چون بیست سی تا طرح داشته. دو سه جلد کتاب دارد. پیشنویس قانون اساسی، احیای وظیفه فرد در حکومت اسلامی. کتاب دیگرشان. اکثر آثار ایشان را من در نوجوانی و هوای جوانی خواندم، الطاف.
عرض کنم خدمتتان که یک نظریهای را ایشان دارد، از حرفهای عجیب ایشان است. میتوان روش فکر کرد. ایشان میگوید که مهاجرت به بلاد کفر حرام است و حتی سفر به بلاد کفر حرام است. در مقام ارزشگذاری نیستم. فقط این نظریه را میخواهم شما شنیده باشید. الان اگر من نظریه پوپر را هم گفتم، به این معنی نیست که من قائل به آن هستم. بشنوید استدلال ایشان چیست؟ استدلالش جالب است. میگوید به خاطر اینکه شما صرف اینکه در آن موقعیت قرار میگیرید در ولایت آن منطقه محسوب میشوید و در آن ولایت تعریف میشوید. تا یک حدی انگلیس درمان کرده. در یک برههای در ولایت انگلیسی بوده ایشان. بعد برای عمل چشمش، عمل قرنیه که داشته، به ایشان میگویند که آقا این درمانش فقط در فرانسه است یا در آلمان. هیچ جای دیگر ندارد.
بله. آیا سجادی ط... میگوید به ایشان گفتم که مال بیمارستان رضوی مشهد. به ایشان گفتم که شما میتوانی درمان کنی؟ گفت: «میتوانستم، که امیدوارم. ولی تا حالا این کار را نکردم.» عمل سختی بود. در ایران هم تا حالا نبود. ایشان میگوید که خب شافی که خداست. «ازار و نافهم خدا.» اولین عمل را من انجام بدهم. آقا شما یک همچین شخصیتی. توسل به امام رضا، عمل قرنیه که اصلاً در ایران نبوده را ایشان میگوید: «من چون سفر به بلاد کفر را حرام میدانم، نمیروم. تو درمان کن.» وارد ایران میشود به امید تکنولوژی.
غرض اینکه یک حرف خوبی است. یعنی شما همین که در موقعیت جغرافیایی قرار گرفتی، اینی که کی فرماندار آن موقع است، شخصیت کدام دریافت بکنید، یک بحث دیگر است. بله، بله. یعنی یک غرض دیگری است. «میروی اصل العلم، ولو بالصین.» میروی طلب میکنی، علم بومیسازی میکنی. نه اینکه بروید ذیل ولایت آنها. این فرق. سفر خارجی را حرام میدانسته. حالا میگویم آن بخشهایش را.
علامه طباطبایی هم، خود امام هم که مدتها زندگی کرده بودند. امام که دیگر در فرانسه بودند. مکه باز بشود، برویم عربستان؟ خود وضعیت علیه السلام معنا ندارد. انقلاب من میخواهم بگویم که صرف اینکه مدیر شما کی باشد در شخصیت شما اثر دارد. مرحله شخصیت درست میشود. تا سه سالگی خانواده. بعدش میگویم مدرسه و دانشگاه، با همدیگر آن نظام ارزشی که بر آن مجموعه حاکم است و ما خودمان مظهر آن نظام ارزشی باید باشیم.
یعنی الان شما اسلام ناب میگوید آقا جمهوری اسلامی فرقش با بقیه ممالک اسلامی چیست؟ میگوییم اینجا اسلام ناب، آنجا آمریکایی. شاخصهای بسیار مهم امام این است و خود اسلام ناب ده بیست تا ویژگی دارد که این را از آن خصال، اسلام آمریکایی، سلب میکند.
اسلام ناب کجاست؟ این کیست؟ ما مثلاً یک جایی داریم به اسم اسلام ناب، یک کتابی است؟ نه! استامینو نیست. یعنی امام این خودش مظهر است. ببینید، اسلام ناب ساختار حاکم بر جمهوری اسلامی چیست؟ اسلام ناب. حالا چقدر ما این را تبلور دادیم؟ خیلی فاصله داریم ها. خیلی فاصله داریم. شما ده درصد این را فعال کردیم. ولی این بروز اولیش در کیست؟ شاخص اولیه کیست؟ امام زمان است دیگر. نه، آن شاخصها. آن شاخصها را اگر قرار است پیاده شود، آخر وقتی پیاده شد، چی میشود؟ ترجمه روشن است دیگر. بله، حالا خیلی دیگر در عمیقترش پیدایش میشود. امام زمان میشود خود اهل بیت. حالا با یک فاصله. ترازبندیش همین طور است.
جان مجموعه هستش. این شاخصها اگر همش پیاده بشود، افراد مجبور میشوند. مدیر آن مجموعه یا باید برسد، یا مدیر باید این شاخصها را مشخص کند و عمل کند. ساختار حکومتی ما، صدقه قوا اسلام.
خوشحال شدم که این سوال مطرح شد. بحث خوبی است ولی بحث مفصل. چکیدهاش را بخواهم بگویم حالا اگر خواستید یک وقت مفصل بحث کنید. ببینید، آنی که منات حجیت، به قول ما طلبهها، منات حجیت همه این ساختار است. ولایت. ولایت فقیه. همه این ساختارها حجیت دارد. اسلامی. الان اسلامی با همه مشکلاتی که دارد. چرا؟ به خاطر اینکه این ساختار یک پشتوانه عظیمی دارد. یعنی اینها همه صفرهایی است که یکی پشت آن است. آن هم ولایت. این تعدی از ولایت نمیکند. این رأی مردم هیچ وقت ولایت را رد نمیکند. ولایت را جابجا نمیکند. میدانم، میخواهم بگویم که این تفکیک گواه هر چقدر هم باشد، با همه ضعفهایی که دارد الان، بله ما در مجلسمان نماینده یهودی نشسته، رأی میدهد. گاهی پنجاه به علاوه یک که میشود، آن به علاوه یکش با همان ولی یهودی است. اسلامیت میخواهد پیدا بکند. «لا یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا». سبیلی ندارد بر شما. سبیل شد که سپنتا چی چی بود. نیکنام زرتشتی در شورای شهر. ولایت محسوب میشود در شورای شهر.
حالا بحث فقهی خوبی هم هست. یعنی حوزه علمیه بیاید به این سمت که در اینها فکر بکند، حرف بزند، نظریه بدهد. ساخت ساخت. بله، بله. میخواهم بگویم که این روح ساختار آن قدر نیست که بر آن روح ولایت غلبه بکند. برگرفته از چه قراردادی است؟ بله. اصلاً ساختار که قراردادی است، تعهد است. حالا خیلی از من میپرسند که آقا بحث دموکراسی. میگویند آقا دلیل شرعی میشود برایش پیدا کرد؟ میگویم بله، تعهد است، یک معاهده عمومی است. اصلاً قانون اساسی چیست؟ قانون اساسی معاهده است بین حاکمیت و مردم.
امام که ولایت داشت. مردم میخواستند یا نمیخواستند، ولایت داشت. برخی علمای سابق قشنگ فرامین حکومتی داشتند. میبینید؟ یعنی حکم حکومتی داده بودند. بر چه مبنایی حکم حکومتی داری؟ اصلاً ولی فقیه نبوده در آن دوره ولی مبسوط الید باشد یا نباشد، مردم به پای او قیام کرده باشند یا نکرده باشند. ولی مرجع تقلید، مقلد داشته باشد یا نداشته باشد. الان آیت الله سیستانی مقلد نداشته باشد، مرجع تقلید هست یا نیست؟ مرجع تقلید مقلدین که بهش اعتبار میدهند. تمام شد. اینها نافذش میکنند.
حالا آن بسته پیدا میکند به واسطه تعداد مقلدین. هر چه کثرت پیدا کرد. گذاشت بین خودش و مقلدین، گفت من و شما که قرار است با هم تعامل داشته باشیم، روی این ساختار تعامل داشته باشیم. چند درصد این را قبول دارم. مدیریتمان هم دارد ها. رأی میخواهد بیاید بشود آن در واقع اصل آن نظام حقوقی که ما بر اساسش داریم کار میکنیم. این غلط است. منبع اعتبار که نمیشود. ارزش قبول نداریم. ارزش قبول ندارد.
حالا مثال واضح و شفافش، با مثال خطرناکش: حجاب. دانشگاه رأیگیری کنیم. این قانون حجابی که شما گذاشتید چند تا دانشگاه قبول دارند؟ احتمال زیاد وقتی رأیگیری بشود، رأی نمیآورد. خوبی از قانون حذف میشود. هشتاد بیست. تازه هشتاد درصد رأی میدهند که آقا این نباشد جزء قانون. اعتبار خودش را از دست میدهد. مبنامان شریعت است. حالا در حوزه اجرا شریعت البته اهم و مهم داریم. آن یک بحث دیگر است. بالانس کردن اینها برای به دست آوردن افکار عمومی، آن یک بحث دیگر است. اینها بحث مهمی هم هست ها.
ساختار جمهوری اسلامی چیست و چه شکلی دارد اداره میشود؟ خب، یک جاهایی میبینیم که بعضی چیزها جنبه شرعی هم دارد ولی لحاظ نمیشود، چون در رأیگیری با مردم یک چیز دیگری را مردم خواستند. حالا مثلاً الان آمدهاند بیمه. مثال واضح قصاص که احکامش روشن است. تودیه، سهمیه چطور است؟ زن و مرد دو به یک. نصف نصف غلط است. دو به یک است. یک دوم با دو به یک فرق دارد. نه اینکه «للنسانس الذکر». نمیگوید زن نصف میبرد. میگوید مرد دو برابر میبرد. خب، الان ما ساختار برایم روشن است دیگر. در نگاه شریعت، جایگاه حقوقی زن و مرد روشن است که این سهمش دو برابر است. دو برابر به زن میدهند پولش را دیگر، چون مرد دیه مرده را میدهند به زن. یعنی زن دو برابر میگیرد در واقع. آنی که میگیرد زن برعکس. بله.
حالا در قوانین جمهوری اسلامی چه کارش کردند؟ در بیمه. یعنی بیمه که میدهد، دو به یک میدهد یا دو به دو میدهد؟ مساویش کردند. خب، این الان احکام اسلام مثلاً زیر سوال رفته. دقت بفرمایید عرض من را. من از اسلام عدول کردیم در این بحث سر احکام ثانویه. ما با آن عقل عمومیمان در حوزه اجرا در آن حدی که مباحث شرع برایمان روشن است که دارد پیاده میشود. و در فراتر از آن داریم با عقل جمعی در مسیر اجرا پیادهاش میکنیم.
یک بحث دیگری است در مورد ساختار. با همه آن روحی که دارد، آخر آن روح اسلام و روح ولایت بر او قالب و حاکم است. البته حالا باز یک بسته دیگر اینجا پیدا میشود که در خود متد هم گاهی یک روح و روحیهای است که آن دارد جهت میدهد به این جریان. ما تربیت میکنیم اینها را.
ساختار ارتش مثلاً. حالا نظام ارزشی ارتش که مثلاً با نظام ارزشی دانشگاه خیلی تفاوتی ندارد. چقدر تفاوت دارد؟ خیلی. به نظر من تفاوتی ندارد. یک سری قوانین آنجا حاکم است. حالا یک کم شاید سختگیرانهتر. ولی این فونداسیون محیط یک جوری است روی شخصیت و روحیه این افرادی که آنجا هستند اثر دارد.
بخش مهمی این است که شهید مطهری یک بحثی دارد. میفرمایند که در مورد اینکه محیط چه اثری روی افکار آدم دارد. بعد دو تا مثال از علما میآورد. میگوید که مرحوم آیت الله فلان که حالا اسمش الان خاطرم نیست، ایشان در درس خارجش هر وقت میخواسته مثال بزند از آب و دریا و اینها مثال میزده. مرحوم آیت الله فلانی مثال میزده از گل و بلبل و اینها مثال میزده. بعد میگفته که میخندیدند. میگفتند که این آقا چون مازندرانی است، فضای ذهنیاش با آب و دریا و اینهاست. همه مثالش در آن جهت است. آن آقا چون شیرازی است، همه مثالش گل و بلبل است. میگوید که فضای محیطی، فضای پیرامونی روی افکار ما اثر دارد. فکر ما را میسازد. شخصیت ما را میسازد.
کوه! آدمهایی که در کوهستان زندگی میکنند، قدرت و جنم خاصی دارند. مردم شریف افغانستان! برای بچههای مدافع حرم میگفتند، میگفتند که هر وقت اینجا کار قفل میشود، ما افغانیها را میفرستیم. اینها دیگر ته خطیمان هستند دیگر. میگفت اینها بروند دیگر چون برگشت هم ندارند. یا میروند و کار را وا میکنند. کوهستان هم برای بچههای کوهستان است. خیلی سفتاند.
خیلی اثر در شخصیت و روحیه دارد. حالا فضای مدیریتی ما هم اثر دارد. شخصیت مدیران ما هم اثر دارد. آن اخلاص مدیر ما هم اثر دارد. آن نورانیت مدیر ما هم اثر دارد. آن کارگزار ما و کارگر ما دارد سلوک میکند در نفس ما. این خیلی مهم است ها. همان جور که آن فرزند من دارد سلوک میکند در نفس من. یعنی من والدین خود منهستم. در ابعاد کوچکتر میگوید فرزندان ما آنچه ما میخواهیم نمیشوند، بلکه آن چیزی میشوند که ما هستیم. ما هستیم. آن خود منم. من برای تربیت او اولین کاری که باید بکنم که خودم را ارتقا بدهم. البته این به معنای جبر باز نیست دیگر. فضای اعتقادی و کلامیاش سقفی بالاتر از سقف مدیران و رؤسای خودش ندارد. نه جبر نیست.
بله، ممکن است همسر فرعون هم هست. در خانه فرعون هم هست. آن هم فرعونی که خودش ولی بر آن جامعه است. «امامهم النار». او آنها را وارد جهنم میکند. خیلی نکته مهمی است. البته وقتی وارد جهنم میشوند، آنها میگویند که تو ما را جهنمی کردی. دو تا نکته است. اینکه میتوانستی نیایی یک حرف است، ولی اینکه آخه کی جهنمی کرد؟ فرعون میگوید من جهنمی کردم. تبعیت کردی. بله، در نفس من سلوک کردی. آمدی جهنم. ولی این سلوک تو در نفس من به اختیار خودت بود. این دو تا با هم قابل جمع است.
پس آسیه است ولی مؤمن است. از آن ور نوح همسرش کافر است. پس این محیط با همه آن شرایط و یک جبر مختصری که دارد، باز این جوری نیست که فضا را بسته است. پس نکته اصلی این بود که فضای حاکم بر ذهن ما تبلوری در اعمال و رفتار ما دارد. این تبلور در اعمال و رفتار ما میشود آن ضابطه اجرایی آن مجموعهای که دارند کار میکنند. آن بخشنامه و اساسنامه که هست، این کاغذ است. این سیاهی روی سفیدی است. هیچی! نوری که دارد تربیت میشود بر اساس رفتار من است. منم که نیروی خودم را مؤمن بار میآورم.
اینی که حضرت میفرماید: «نیروی خودت را در فیدین نکن.» وقتی تو سختگیری میکنی، تو منافق بار میآید. وقتی ضوابط را دایرهاش دست توست، تو بالا و پایین میکنی، تشدد میشود. «شقشقیه» دارد. تعبیر فوقالعادهای است. میفرماید که در دوره خلیفه دوم یک نقد ساختاری میکند امیرالمؤمنین. خلیفه دوم، و خلیفه اول و دوم. چرا به من این حرف را زده؟ آن برخورد با من که این دو قطبیای ندارد.
حضرت میفرمایند که بله. «ادبتلی الناس به نظرم تعبیر اینه به تلوون و اعتراض و شماس». مشکل دوره خلیفه دوم این بود که یک جوری مدیریت کرد، مردم دچار رنگارنگی شدند، دچار تنوع در سلیقه ای بود مدیریتش. نمیدانستند ضابطه چیست. دو نفر یک کار مشابه انجام میدادند، یکی تشویقی میگرفت، یکی اخراج میشد. دائم همه در دنبال این بودند که ببینند من در این موقعیت همان ماجرایی که شما گفتید، چی دوست داری؟ تلفظ خوب است. هماهنگی، هماهنگی منافقانه است دیگر. رئیس نگیرم. حالا ظر خطای بحث دیگری است که این هم یک نکتهای بود.
حالا قرار شد با هم صحبت مطرح بشود اینکه من در اجرا بعد حتی در مسیر فرمانبری باید خودم ظرافت داشته باشم. یعنی در عین اینکه آن ساختار هارمونی مجموعه را به هم نمیزنم، خودم از آن ضوابطی که حالا بر خودم حاکم است، تقوایی که گفته میشود این است دیگر. از آن ضوابط بیرون نیایم. یک انعطافپذیری فوقالعادهای میخواهد. یک زیرکی و ظرافت آن اصل دین، ظرافت و زیرکی است دیگر. حضرت فرمودند که آقا تمام دین سه پیمانه است. دو سوم این سه پیمانه تفتن است، یک سومش هم تغافل. تفتن، زیرکی باهوش نفاق سختگیری خارج از رابطه.
بله، عرضمان که تشریف نداشتید. یک توضیح در موردش دادیم. عرض کنم که نسبت به اصلاح ساختاری، حتی به قیمت اینکه کلی درگیری پیش بیاید. همان که معاویه نباید باشد، سفت و سخت هم وایسا. این برای اینکه اینجا پذیرفتن او به عنوان یک مدیر، این اصلاً خودش باعث تلوان است. کنار میآیی با این. سر یک میز بنشینی بعد فلان جا مثلاً سر فلان کار داری من را مؤاخذه میکنی. آخه چه جوری تو با یک جا دایره اینقدر گشاد است که با معاویه هم کنار میآیی. یک جا دایره اینقدر تنگ است که با فلان امام جماعتت هم کنار نمیآیی، با فلان مفسر قرآن هم کنار نمیآیی. در حالی که خاصیت ارتجاعیه تو این محیط که دائم دارد باز و بسته میشود، هی تنگ میشود، گشاد میشود!
نیروی ما نباید یک همچین ادراکی از مدیرش داشته باشد. این تلوا و نفاق این است که من یک جاهایی گشادش میکنم. این نفاقی است که ما نیرو را منافق بار میآوریم. کار مجبوری. هیچ کدام از کلمات ما به این مجموعه هیچ ربطی ندارد. هیچ برگشتی قابل تطبیق نیست. حالا چون وقتمان هم تمام شده. بله، بله. من ترس از دست دادن چیزی هم ندارم. دو هفته دیگر میروم. خدمت شما عرض کنم که چیزی برای از دست دادن ندارم. به قول این فوتبالیستها شما میخورید فقط.
نکتهاش این است که یک وقت کسی خارج از آن ضابطه است. یک وقت کسی داخل ضابطه است ولی با مراتبش. این نکته آخر را عرض بکنم. ما دایره را نباید تنگ بگیریم که طرف به محض اینکه امیرالمؤمنین مؤمنین ضعیف الایمان هم مواجه شود، اینها را از مجموعه بیرون نمیکند. حتی طلحه و زبیر بیعت کردند. حضرت اینها را بیرون نکرد. اجرا بشود. قانون تنظیم حقوق دریافتی داریم و خلاصه هر کسی یک معیارهایی داریم برای صلاحیت. روی معیارها حقوقها را بدهید. خداحافظی کردند. عمره. حضرت فرمودند که «تریدان البصره و لا تریدان الامره». شما دارید میروید بصره، نمیروید عمره.
خب، بسته چی بود؟ همین جنگ جمل. اینها رفتند عمره، با همسر پیغمبر، عایشه هماهنگیها را کردند، گفتند آقا دست ما را کوتاه کرده. اول از من پسر عمش را دارد ناک اوت میکند. جماعت جمع کردند، آمدند بصره، جنگ تقابلی بندازه. برو گمشو، برو بیرون! میخواهم بگویم که این جوری نبود که امیرالمؤمنین در موضع تقابلی قرار بدهد. اصلاً این لطافت کلام را ببینید. «تریدان...» چقدر ظرافت تویش است. اصلاً در حوزه هیجانانگیز نیست که طرف را در موضع تقابل قرار بدهد. بگذارد گوشه رینگ. این خیلی چیز بدی است.
مدیریت همان جور که نیرو حالا باید انعطاف داشته باشد، آن مدیر هم باید منعطف باشد. این خیلی مهم است آقا. مهمترین ویژگی. فرمود که «آلة الریاسة، سعة الصدر». بزرگترین ابزار برای ریاست و مدیریت، سعه صدر است. انعطاف، حوصله، تحمل. این یک جاهایی یک جوری میشود. عرضم را تمام کنم. دقت بفرمایید. یک جاهایی آن قدر این شرح صدر زیاد میشود، حمل بر نفاق خود این مدیر میشود. با همه هست.
بعد به پیغمبر چی میگفتند؟ نکات مهمی است. منافقین علیه پیغمبر که حرف میزدند، میگفتند: «یقولون اذن». گوش است پیغمبر. با اینها مینشیند بهش اطلاعات میدهند. با آنها اطلاعات میدهند. همه جریانها در ارتباطند. با همه جلسه دارد. هر کی هرچی میگوید نتبرداری میکند، یادداشت میکند، مینویسد. ولی قوه سنجشی هم دارد. هرچی گرفته همان را مبنای اجرایش باشد. میگیرد و خودش تنظیم میکند.
محدود نکرده دایره ارتباطیاش را فقط با اینها بنشیند، فقط از این طیف خبر بگیرد، فقط با اینها جلسه داشته باشد. نکته مهمی است. با همه مینشیند. همه را از خودش میداند. داخل درجات داریم. یکی زودتر میفهمد، یکی دیرتر میفهمد. یکی قویتر، یکی ضعیفتر است. یکی بالاتر، یکی باورش بیشتر است، یکی باورش کمتر است. نمیشود که طرف یک خورده که شل باور نسبت به این هدف ما، نسبت به این فعالیت ما، سریع بیرونش کنیم. نه! تو آن قدر جدی نگرفتی ماجرا را. جدیت خودت را در او ببیند که جدی بگیرد. تو جدیت خودت را ببر بالا. جدی نگرفته.
عرض من روشن است. لذا سوزن به خودت بزن. یک جوالدوز برعکس. سوزن به خودت بزن به بقیه. تو مدیریت اصل است. آن سوزن اول باید به خودمان بزنیم. لذا اول نامه امیرالمؤمنین تحکم شدید دارد نسبت به اینکه تو باید خودت را بپایی. نسبت به خودت سخت باشی و سختگیری کنی. با بخلت باید مبارزه کنی، با حرصت باید مبارزه کنی. تقوا باید داشته باشی. معیار باید داشته باشی. «لا یسعد احد الا بالتقوی». هیچ کسی موفق نمیشود مگر با اینکه با تقوا باشد. خیلی مهم است. هیچ مجموعه موفق نمیشود مگر به واسطه تقوا. این ضابطه در تو باید اول از همه دیده بشود. چه تقوای فردی، چه تقوای مدیریتی.
خداوند کمک کند اهل تقوا باشیم و ان شاء الله که نیروی مفیدی باشیم برای امام زمان. و صلی الله علی سیدنا محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...