مگر در این عالم چیزی با ارزشتر از معصوم وجود دارد که ایشان بخواهد جانش را فدای آن کند؟ [02:06]
زیارت جامعه کبیره: شما جانتان را به خاطر رضایت خدا بذل نمودید [04:52]
امام سجاد (علیهالسلام) خطاب به پیرمردی که هتاکی مینمود: آیا قرآن خواندهای؟ [11:07]
نفهمیدن قرآن: مشکل همیشه تاریخ [13:23]
ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ عامل رضایت خداوند از دین اسلام [18:09]
امام رضا (علیهالسلام): ملائکه به خاطر ما به حضرت آدم (علیهالسلام) سجده کردند [22:11]
زیارت اربعین: تا آخرین قطره خونت را برای رهایی مردم از جهالت و ضلالت بذل نمودی [26:07]
فهمِ تفاوت امام و نا امام؛ چیزی که امام حسین (علیهالسلام) جانش را به خاطر آن فدا نمود [28:17]
فهمِ ظالم بودن اسرائیل و سازمان ملل و آمریکا؛ مطلبی که خون کودکان غزه آن را به جهان اثبات نمود [30:38]
عاشورای غزه؛ اتفاقاتی که دنیا را حیرت زده نموده است [36:03]
چطور جان دادن امام زمان علیهالسلام نیز برای حفظ نظام ارزش دارد؟ [38:31]
اهل بیت علیهمالسلام زمین مقابله را به گونهای میچیدند که دشمن مجبور میشد نهایت ظلمش را نشان دهد [44:10]
کسی ادعای امامت نمود که نه تنها معصوم نبود بلکه جنایات عاشورا را رقم زد! [47:28]
پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله): هر کس حرمت این خانه را هتک کند حجاب الهی را هتک کرده است [51:08]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
مطالبی دیشب محضر عزیزان مطرح شد. این جلسه، انشاءالله یک کمی توضیح بیشتری نسبت به بعضی از مطالبی که دیشب خدمت عزیزان عرض کردیم، بدهیم تا هم مطلب دیشب، انشاءالله، بیشتر جا بیفتد، هم زمینه طرح مباحث دیگری، انشاءالله، باشد. سؤال اصلی این بود که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) جان مطهر و مقدسش را در چه راهی فدا کرد؟ فدای چه؟ خوب، این سؤال جدی است. امروز هم محل بحث است که حالا انشاءالله در اواسط جلسه به این بحث خواهیم پرداخت: که اساساً مگر معصوم چیز دیگری هست در این عالم که ارزش داشته باشد که معصوم جانش را برای آن فدا بکند؟ اصلاً مگر میشود معصوم جانش را برای یک چیز دیگری فدا بکند؟ چه از معصوم بالاتر؟ همه عالم صدقه سر و طفیلی وجود معصوم است، بعد خود معصوم بخواهد خودش را فدای چیزی بکند؟
اولاً اینجا این تعبیر یک کمی مغالطه آمیز است؛ به خاطر اینکه معصوم بدنش را فدا میکند. بدن را میدهند دیگر. آیتالله جوادی آملی میفرمود که این تعبیر جانباز که حالا رایج بین ماها است، درستی نیست؛ چون کسی که جان خودش را که نمیبازد، تنش را میبازد دیگر. تَنباز باید بگوییم به جای جانباز. جان که نمیمیرد که، جان هست دیگر. کسی که جان نمیدهد که. همه تن میدهند، جان را که داریم دیگر. از اینجا میرویم، میرویم توی آن عالم. جان که نابود نمیشود که. تن است که از بین میرود. تَنباز. این در واقع تنش را داده. تازه اینکه «جانباز» هم که یعنی جان هم نداده، تنش را هم که کامل نداده، تنش ناقص شده دیگر.
جانبازانِ عزیزی که میگوییم؛ اصطلاح جانباز خوب، به حساب این معنایی که بین خودمان است، درست است؛ ولی این دقت را باید داشت که اساساً جان ما که از بین نمیرود که. ما جانمان را هم که تقدیم میکنیم، تقدیم میکنیم، یک چیز بالاتر میگیریم دیگر. و جانمان را هم اساساً تقدیم که میکنیم، جانمان که نمیمیرد که، جانمان را داریم دیگر. شهید هم که زنده است دیگر. جان نیست که میرود، تن است که میرود. این تن نابود میشود، قطعه قطعه میشود. الان حاج قاسم سلیمانی(رضوان الله تعالی علیه) جانش را که از دست نداد که، تنش را از دست داد. حاج قاسم از دنیا رفته، به حسب ظاهر ولی زنده هست یا نیست؟ ۱۰ سال پیش زندهتر است. قطعاً حاج قاسم، ولی دیگر تن ندارد. زنده است، ولی تن ندارد. جان دارد، جان دارد دیگر، جان دارد، تن ندارد. پس جانش را نباخته. این جانی هم که گفتیم یعنی جانِ دنیاییاش دیگر؛ یعنی جانی که مال این تن بوده.
این حالا یک نکتهای که باید بهش توجه داشت. بر فرض هم که به معنای جان باشد، همان جان را واقعاً بخواهد کسی تقدیم بکند، آیا معصوم جانش را در راه چیزی فدا میکند؟ ما چند تا آیه داریم در قرآن، و تعابیری داریم در زیاراتمان، کنار "عبارتهای مهمی" است و یک کمی هم غریب است، باید یک کم اینها تحلیل شود. مباحث مهمی در اینها هست. در زیارت جامعه کبیره -انشاءالله به همین زودی زود نصیبمان بشود در حرم اهل بیت، خصوصاً حرم امیرالمومنین علیهالسلام، زیارت جامعه کبیره بخونیم- یکی از تعابیری که در جامعه کبیره دارد این است: "و بَذَلتُم اَنفُسَکُم فی مَرضاته". شما جانتان را، همه شما، این ویژگی همه اهل بیت است. همه اهل بیت، پیغمبر اکرم، امیرالمومنین، فاطمه زهرا تا امام زمان، همه این شکلیاند. "بذلتم انفسکم فی مرضاته"؛ شما جانتان را بذل کردید در رضای خدا، برای رضای خدا، جانتان را بذل.
تعبیر «بذل» هم تعبیر عجیب و جالبی است. تقدیم کردی. یک وقت میگوید بذل کردیم. بذل کردن، بذل و بخشش. این کلمه فارسی بذل و بخشش یعنی بخشیدن. نه، بذل یک چیز بیشتر از این حرفهاست. بذل آن چیزی است که آدم داده ولی اصلاً برایش ارزش قائل نیست. کلمه مبتذل از همین معناست دیگر. فیلم مبتذل، فیلم بیارزش، فیلمهای بیارزش، کارهای بیارزش، حرکات مبتذل. مثلاً انسان هم یک چیزی را بذل بکند، هم او را مبتذل بداند؛ بگوید اصلاً این چه ارزشی داشت؟ میشود بذل.
"بذلتم انفسکم فی مرضاته"، شما جانتان را که در راه خدا، برای رضای خدا دادید، مثلاً نبود که چه چیز با ارزشی را دارید. احساس این بود که چه چیزی بیارزشی هم داریم تقدیم میکنیم. این نگاه معصوم در چی؟ این را تقدیم میکند در رضای خدا. آیه دارد در قرآن که: "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ". بعضی از مردم، بعضی از همین آدمها هستند، حاضرند در راه رضای خدا جانشان را تقدیم کنند و بفروشند. بفروشن هم تعبیر قشنگی است. حالا فرصت و حالش خیلی شاید توی این جلسات نباشد که روی این نکات ریز قرآنیاش بحث بشود که اینجا چرا تعبیر "یشتری" را به کار میبرد؟ حتی تعبیر فروش را هم به کار نبرده، تعبیر خریدن را به کار برده. خیلی توی اینها نکته است که حالا جایش اینجا نیست و حیفم هست، چون جاهای دیگر هم فرصت نمیشود که این بحثها مطرح بشود. اینها معارف ناب و زلال قرآن و عترت.
به هر حال، معنای ساده و اجمالیاش این است که بعضیها هستند از بندگان خدا جانشان را میفروشند، تقدیم میکنند در راه رضای الهی. آنور هم که خدای متعال فرموده: "إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ". خدای متعال از مؤمنین هم مالشان را خریدار است، هم جانشان را خریدار است. خدای متعال خریدار جان مؤمنین است. در ازای این هم بهشان چه میدهد؟ بهشت. خوب، پس معلوم شد که یک چیزی این وسطها هست. معامله جان با خداست. و آن کسانی که فروشنده واقعی توی میدان هستند، اهل بیتاند. اینها معامله کردند. اینها جان را فروختند به خدای متعال، برای رضای خدا جانشان را تقدیم کردند، بذل کردند، دادند به خدا، فروختند به خدا. خب، این ویژگی اهل بیت است، همه اهل بیت این شکلیاند.
آن رضای خدا چیست؟ خب، رضای خدا مراحل دارد، مراتب دارد. بله، کارهای کوچکی هم ممکن است باشد که خدا از این کارها راضی است. مثلاً یک کسی حرف خوب، مثلاً یک کسی دل یک بچه کوچکی را به دست بیاورد، شاد بکند، خدا نسبت به این هم راضی است. آیا این که اهل بیت جانشان را تقدیم میکنند در راه رضای خدا، یعنی همچین چیزی؟ یعنی امام حاضر است جانش را بدهد که مثلاً بچه کوچک لبخند روی لبش بیاید؟ این است؟ نه. این یک چیز بالاتر از این حرفهاست. نکات قرآنی است اینها که اینجا عرض میشود، به خاطر اینکه این معارف قرآنی غریب است. اینکه هی میگویند کار فرهنگی، کار فرهنگی، کار فرهنگی، یعنی این. فرهنگ مترقی توی جامعه، فرهنگ قرآنی است، این فرهنگ مترقی.
کار فرهنگی کردن یعنی مفاهیم قرآنی را در جامعه زنده کردن. نه، حرف خداست اینها. استاندارد. به نام غریب است. حرفهای غیر وقتی گفته بشود مشتری زیاد دارد. ما هم تجربه کردیم این را. البته حرف جاهای دیگر، وقتی باشد اکبر آقا و اصغر آقا چه گفتند و چه دیدند و اینها، مشتری زیاد دارد. ولی خدا چه گفته، دیگر میبینی طرفدار خیلی ندارد. غربت خدا و اهل بیت. اینها آن حرف اصلی است که ما باید یاد بگیریم. اینها آن حرف ارزشمند است. این فرهنگ قرآن.
و عرض کردیم هم جلسه قبل، مکرر جاهای دیگر عرض شده که اگر مردم اهل قرآن بودند، مردم قرآنفهم بودند، مردم حقیقت قرآن را میفهمیدند، نه فاطمه زهرا کشته میشد، نه امام حسین کشته میشد. کشته نمیشدند اصلاً، مظلوم واقع نمیشدند، مهجور نمیشدند، امیرالمومنین به غربت نمیرفت. غربت امیرالمومنین به خاطر غربت قرآن بود. "وَ اَتَخَذَ هَذَا القُرانَ مَهجُوراً". قرآن اگر توی جامعه باشد، علی که خانهنشین نمیشود که. اول قرآن خانهنشین شده که بعد علی خانهنشین شده. این هم توهم است که فکر کنیم قرآن هست، علی نیست.
قرآن نیست، پوستین قرآن هست. یک ظاهری، چهار تا کلمه است، چند تا صفحه است. اینکه قرآن نیستش که. قرآن جایش که اینجا نیستش که. قرآن روی کاغذ نیست که. قرآن روی فکر، قلب من و شماست، هست یا نیست؟ توی جامعه ما. مردم شام هم قرآن میخواندند. از آن روایت بسیار عجیب است؛ یعنی خیلی سخت است فهمیدن این قضایا که امام سجاد علیهالسلام -مرحوم سید هم در لهوف نقل کرده، سید بن طاووس- که در شام، پیرمردی شروع کرد توهین کردن به این خانواده. بد و بیراه میگفت. شکر آن خدایی که مردانتان را کشت، ذلیلتان کرد، با خواری شما را وارد این نشان داد. شماها بیارزشید و اینهایی که سرتان آمده حقتان است. همچین تعابیری. پیرمردی در شام.
امام سجاد علیهالسلام فرمودند: "یا شیخ، هل قَرَأتَ القرآن؟" پیرمرد قرآن خواندی تا حالا؟ گفت: بله. چهار پنج تا آیه قرآن برای این پیرمرد خواندند: "قل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ". اینها کی بودند؟ ما بودیم. آن یکی آیه: "وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ ". حق کیه؟ این خویشان رسول الله کیه؟ این اهل بیت کیان؟ میدانی اینها در مورد کی نازل شده؟ نه. خوانده، خیلی هم خوانده پیرمرد. قرآن هم دستش. حضرت: اینها ماییم، اهل بیت پیغمبر ماییم، ذیالقربی.
شروع کرد گریه کردن. رفع امامته و بکا. عمامهاش را پرت کرد، شروع کرد بلند بلند گریه کردن، استغفار به درگاه الهی. خدایا، یک عمر توی اشتباه بودم، من به اهل بیت پیغمبر توهین کردم. خیلی هم داستان آخرش هم عجیب است که به یزید خبر رسید این پیرمرد وسط خیابان ایستاده، اول رفته توهین کردن، معرکه گرفته، بعد حالا به گفتگو با امام سجاد منجر شده، بعد حضرت این را گفتند، بعد حالا وایساده دارد گریه و زاری میکند که خدایا من به پیغمبر جسارت کردم، دارد توبه میکند. یزید گفت: سریع گردنش را بزنید. که این شروع نکند این حرفها را توی جامعه پخش کردن. چند ثانیه شد شهید پای رکاب اهل بیت. به خاطر فهمیدن همین که آقا این آیه در مورد اهل بیت است. به پاش وایساد. عجیب است این قضیه. نشان میدهد مردم شام مشکلشان این بود که قرآن نمیفهمیدند.
مشکل همیشه تاریخ همین بوده. استاندارد این است. این کلمات. مینشینیم با خودمان تحلیل میکنیم، فکر میکنیم، نظر من این است، به نظر من آن طور است، نظر من و به نظر آن و نظر. نظر خدا فقط مهم است. "اِنِ الحُکمُ اِلّا لِلهِ". حرف خدا باید بزند. حرف اول و آخر حرف خداست. بقیه هم آن قدر که حرفشان به حرف خدا تطبیق دارد، حرف غیر که دیگر ارزش جداگانه ندارد که. گاهی آدم میبیند همه حرفها انگار خونده میشود. توی این گروهها ۶ ساعت گفتگو میکنند با همدیگر. فلانی در حال جواب دادن به فلانی، مثلاً ۶ ساعت این به آن جواب میدهد و به آن پیام میدهد. حرف. نه. حرف همدیگر را باید بشنویم. همه هم حرف همدیگر را میشنوند. تنها کسی که این وسط حرفش شنیده نمیشود، خداست. اولین کسی که این وسط کار نداریم، خداست. خیلی عجیب است این. کار شیطان است دیگر. قرآن: "فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ". این حرف را شیطان نمیگذارد. میگوید هرچی دیگر میخواهی بگویی بگو. این، نه، این قرآن، نه، قرآن نداریم.
فاطمه زهرا با قرآن احتجاج کرد با مردم که بابا قرآن بخوانید. این قرآن چه گفته؟ قرآن که هست "بَیْنَ أَيْدِيكُمْ". توی دستتان است دیگر. دارید میخوانید. ببینید قرآن چه گفته. خیلی هم عجیب است؛ یعنی عظمت فاطمه زهرا و مظلومیت فاطمه زهراست که یک کلمه فرمود: آیاتی که در مورد من نازل شده را بخوانید. بابا این همه آیات قرآن در مورد فاطمه زهراست. در مورد فاطمه، سوره کوثر در شأن اوست. یک کلمه به این سورهها و آیات ارجاع نداده. عظمت این بانو. یک کلمه نگفته آقا فلان آیه در مورد کیست؟ این همه آیه ما در قرآن داریم که شیعه و سنی گفتند که این در شأن فاطمه زهراست. سوره انسان در شأن کیست؟ آیه تطهیر در شأن کیست؟ سوره قدر. خیلی از سورههای ما. حالا بعضیها را شیعه نقل کردهاند، بعضیها را اهل سنت هم نقل کردهاند، مثل سوره انسان. این آیاتی که در وصف. عجیب است. به نظرم آلوسی است یا بیضاوی. فکر میکنم آلوسی باشد. از علمای اهل سنت. در تفسیرش. اینها مطالب اهل سنت است، غریب است. میگوید چرا در سوره مبارکه انسان نعمتهای بهشتی را که یاد کرده، حرفی از "حورالعین" نزده؟ عالم مفسر اهل سنت نوشته، میگوید چون این آیات در شأن فاطمه زهراست. در جایی که فاطمه هست، حرف از حورالعین نمیشود. او حوریه انسیه است. جایی که فاطمه است حرف از حوری نیست. این سوره در شأن فاطمه است.
یک کلمه فاطمه زهرا به مردم نگفت این سوره انسان در مورد کیه؟ سوره انسان، دیگر جا نمیماند برای اینکه کسی بخواهد گفتگو بکند. کی در اندازه فاطمه زهراست که بخواهد روبرو بایستد و گفتگو بکند؟ این آیاتی که خدا اینطور مهر اینها را کوبیده، بهشتی بودن اینها و مراتب مافوق بهشت اینها را تضمین کرده. اصلاً به اینها کار ندارد فاطمه زهرا. چون خودش را که نمیخواهد نشان بدهد. میخواهد مردم بیایند بالا. دلسوز این مردم است. اینها زنده بشوند، اینها روشن بشوند، تاریخ روشن بشود. خودش را که نمیخواهد نمایان بکند. مسئله سر خودش که نیستش که، "به من توهین شده، حرف من را اعتنا نکردید، میدانید من کی هستم؟ روی حرف من حرف میزنید؟ میدانید من کی هستم؟ من سوره انسان در شأنم نازل شده. به من میگویند شاهد بیاورید؟" این بانو آن قدر با عظمت و آن قدر مظلوم است. وقتی هم بهش میگویند شاهد بیاور، شاهد میآورد؛ ولی خب قبول نمیکنند. میگویند علی که با تو است. حسن و حسین هم که بچهاند. امایمن هم که زن است. حالا تک تک اینها را پیغمبر در موردشان فرموده بود که امیرالمومنین، حسن و حسین از زنهای بهشتی است. خیلی عجیب است. فاطمه زهرا به قرآن برمیگرداند، به کلام رسول الله برمیگرداند، به واضحات دین برمیگرداند. قرآن بین اینها غریب است.
کدام مرتبه از رضایت خداست؟ آن چیست که مورد رضایت خداست که معصوم جانش را فدای آن میکند؟ این آیهای است که در مورد غدیر: "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا". "وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا"، امروز راضی شدم اسلام برای شما دین باشد. خیلی عجیب است. این همه آیه نازل شده. این جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر اکرم نازل شده. دو سه ماه تقریباً مانده تا رحلت پیغمبر اکرم. آقا ۲۳ سال است دارد آیه نازل میشود. ۲۳ سال دستور. اینجا بروید بجنگید با آنها، قتال کنید. از مسجدالحرام دفاع کنید. بروید حج، بروید جهاد، صله رحم کنید، به والدین احسان کنید. این همه آیه نازل شده. میفرماید هنوز من از اسلام راضی نشدم. این هنوز آنی نشده که من میخواهم. غدیر که میآید، امامت علی که میآید، ولایت علی که میآید، حالا شد. حالا راضی شدم. حالا خوشم آمد. حالا همه اینها معنا پیدا کرد. آن صله رحمی که تو را به علی نرساند، چون میدانید باطن و حقیقت همه اینها ولایت اهل بیت است. همه اینها به اهل بیت ربط دارد.
ها، عجیبی هم تو این زمینه دارد. مثلاً خود صله رحم. فرمود رحم واقعی پیغمبر و امیرالمومنین است. اصلاً احکام یک ظاهری دارد، یک باطنی دارد دیگر. ظاهرش این مسائل بین ماست. باطنش اهل بیتاند. باطنش امیرالمومنین، باطنش پیغمبر اکرم است. صله رحم چرا گفته به فامیلت رسیدگی کن، به پدرت رسیدگی کن؟ چون جنبه ظاهریاش است. یک باطنی دارد. به خاطر آن باطن این ظاهر ارزش پیدا کرد. باطن چیست؟ پدر حقیقیات را احترام کنیم، احسان کنیم. پدر حقیقی کیست؟ "أنا و علی ابوا هذه الامه". رحم واقعی کیست؟ یک سال به نظرم فاطمیه بود ما مشهد پنج شب در مورد همین صله رحم صحبت میکردیم که رحم واقعی اهل بیتاند و امیرالمومنین و پیغمبر اکرم که روایات مفصلی دارد. رحم واقعی کیست؟ پیغمبر است، اهل بیت. اینها رحم واقعیاند. آن رحم ظاهری هم به خاطر این ارتباطش با این رحم باطنی ارزش پیدا کرد. تا حالا گفتم صله رحم. بعضیها گفتند: چه دین خوبی، گفته به رحمت رسیدگی کن. بابا رحم کیست؟ یعنی به علی، یعنی به اولاد پیغمبر، به اینها رسیدگی کن. تو همان را فقط فهمیدی؟ من به صله رحم بدون علی راضی نیستم. الان راضی شدم به اسلام. "رضیت لکم الاسلام دینا". همه اینها که تا حالا شنیدی، بدون غدیر من به اینها راضی نیستم.
چقدر جالب گفته: به همدیگر رسیدگی کنید. "قولوا للناس حسنا". با هم خوب صحبت کنید. چرا گفته با مردم خوب صحبت کن؟ به خاطر اینکه اینها رعیت علیاند. به آیه قرآن عمل میکند. با مردم خوب صحبت میکنی. بخورد به سر آن خوب صحبت کردن با مردمی که علی اینجا نیست! با یک نفر باید خوب صحبت کنم؟ علی است! بعد تو با علی کار نداری، با علی بد صحبت میکنی، علی را مظلوم واقع کردی. بعد با بقیه خوب صحبت میکنی، فکر میکنی به عمل کردی. اسلام بدون ولایت. فرمود: آن قدر بین رکن و مقام ۹۰۰ سال فرمود سجده کند پشت در کعبه، ۹۰۰ سال سجده کند با زبان روزه. این کلام خدای متعال. احادیث فراوانی هم دارد. فرمود: ببینم در قلبش ولایت علی بن ابیطالب نیست، خردلی ارزش ندارد. آقا ۹۰۰ سال پشت کعبه سجده کرده، ۹۰۰ سال سجده کرده. ابلیس ۲۰۰۰ سال سجده.
سجدهای که تو دلت فکر میکنی به خاطر سجدهات از علی بهتری. از آدم بهتره که میدانید؟ آدمم باز هم، آن هم نماد ولایت امیرالمومنین است. "ملک در سجده آدم، زمین بوس تو نیت کرد. ملک در سجده آدم، زمین بوس تو نیت کرد. در خلق تو چیزی دید غیر از تو؟" انسان. امام زمان فرمود که به خاطر ما بود که به آدم سجده کردند، چون ما در صلب آدم بودیم. آدم به خاطر اینکه واسطه خلقت مادی امیرالمومنین بود ارزش پیدا کرد که سجده کنند. به آدم سجده نکردند. این عکس سیاه و سفید سه در چهار امیرالمومنین بود که بهش سجده کردند. توی این قالب، در اندازهی آدم. صراط مستقیم اوست. حقیقت "آیه عظما" اوست. "ما لله آیت اعظم منی". جان به قربان. فرمود: خدای متعال، "یحیی اکبر، من خدا آیهای بزرگتر از من ندارد." آیتالله العظمی، آیتالله الکبری، امیرالمومنین. این هم که میگوییم امیرالمومنین، نه یک آدم مثلاً ۷۰، ۸۰ کیلویی با این مقدار وزن و قد و اینها. بعضی همچین تصور میکنند. نه، آن حقیقت امیرالمومنین. آن حقیقت تقرب امیرالمومنین به خدا. حقیقت بندگی امیرالمومنین. این آن مقام است. نام علی و این آدم و اینها موضوعیت ندارد. آن حقیقت است. آن حقیقت هم در امیرالمومنین، هم در امام حسن، هم در امام حسن عسکری، هم در موسی بن جعفر، هم در امام رضا. یا حقیقت اسلام را خدا راضی شد به عنوان دین. این مرضاة الهیه است که همه جانشان را فدایش باید بکنند. خود معصوم هم بذل جان میکند به خاطر این. برای اسلام، برای ولایت.
خب اینجا یک چند کلمهای خوب عزیزان دقت بفرمایند. خیلی نکته دارد. یعنی چه معصوم جان مبارکش را فدا میکند برای اسلامی که مورد رضایت خداست؟ برای تأیید این اسلام؟ برای تقویت این اسلام؟ برای حاکمیت این اسلام؟ یک وقتی هم هست، باز تأکید میکنم عزیزان خوب دقت بکنند، این بحثها بحثهای مهمی است. حالا اینجا ما محضر تعدادی از عزیزان هستیم ولی خب این بحثها در اینجا نمیماند، خیلی ابعاد وسیعی مطالب معمولاً میرسد. خودم شاکرم که طایفهای از این مخاطبین ما از نخبگان عزیزی، محرم فوق دکترای هوش مصنوعی بود. از آمریکا تشریف آورده بودند. مایکروسافت و اینها، التماس من میکنم من کار نمیکنم برایشان. از نخبگان ما بود آن طرف. و بگو من این بحثها را با دقت پیگیری میکنم و میگفت من اینها را با یک ادبیاتی توی همین مطالب آنجا دارم پیگیری میکنم. این نیست که حالا با یک جمعی از عزیزانی که هستیم همین است فقط اینجا. نه، طایفهی وسیعی این بحث مخاطب دارد که باید مطلب به فراخور همه این عزیزان باشد.
این نکتهای که عرض میکنم این لحاظ توش هست که این ابعاد وسیع از مخاطبین به این مطلب توجه داشته باشیم. امام جانش را فدای چه میکند؟ در زیارت اربعین شما چه میگویید؟ خیلی این تعبیر تعبیر عجیبی است. در زیارت اربعین میگوییم: "بذل مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ". خوب دقت کنید. خیلی تعابیر مهمی است. این زیارت اربعینی که همهمان مشتاقیم انشاءالله راه همیشه باز باشد و توانش را داشته باشیم هر سال مشرف بشویم انشاءالله. شما این تعبیر ویژه که فقط توی زیارت اربعین است، ظاهراً جای دیگر هم این را ندارد، میگوید خطاب به امام حسین علیهالسلام: تو جانت را، خونت را تقدیم کردی، بذل کردی. "بذل مهجتَهُ". خونت را. تازه "مهجه" همان خون توی قلب. دیدید این حیوانی که ذبح میکنید یک مقدار خون توی اعضای اوست. میآید قلبش را وقتی میشکافید یک قطر خون است که توی قلبش است. دیدید دوستان توجه کردند؟ آن قطرهای که توی قلب است، که قلب را باید پاره کرد تا آن قطره خون که لخته شده است را پیدا کرد. آن قطره به آن "مهجه" میگویند. آخرین قطره اندرونی جان. نمیگوید خونش را تقدیم خدا کرد، در راه خدا داد. میگوید "مهجه" خودش را در راه خدا بذل کرد. "بذل مهجتَهُ فیکَ". چرا؟ خیلی عجیب است. "لِیستَنقِذَ عِبادَکَ من الجَهالَه و حیرَه الضلاله".
مگر قرار نبود معصوم جانش را در راه رضای خدا تقدیم کند؟ مگر این رضای خدا اسلام مورد رضایت خدا، اسلام غدیر نبود؟ ولایت اهل بیت نبود؟ ولایت امیرالمومنین نبود؟ الان امام حسین جانش را در راه چه تقدیم کرد؟ در راه علی؟ اسلام علی؟ ولایت علی؟ یعنی چه؟ یعنی چه کار کرد؟ توی زیارت اربعین میگوییم جانش را تقدیم کرد برای اینکه بندههای تو از جهالت در بیایند. میدانید این یکی از معانیاش چیست؟ یعنی سره را از ناسره بشناسند. دوست را از دشمن بشناسند. ظالم را از عادل بشناسند. اهل را از نااهل بشناسند. امام را از ناامام بشناسند. همین آن قدر ارزش دارد؟ امام حسین خون قلبش را تقدیم میکند که بفهمند یزید آدم این داستان نیست. این را داشته باشید با این جمله کار داریم ها. خیلی جمله میدانید تهش یک جمعبندی که بشود میبینید امروز جامعه ما چه شده. انشاءالله این حرفها خیلی ساده است.
امام حسین جانش را نداد برای اینکه یک امامی حاکم بشود. ۱. ۲. جانش را نداد برای اینکه یک ناامامی حاکم نشود. ۳. جانش را داد برای اینکه یک ناامامی، یک نااهلی که سر جای خودش نشسته، ولو از جایش بلندش نکنند، ولی رسوا بشود. معلوم بشود این سر جای خودش نیست. یزید که ساقط نشد با شهادت امام حسین. یزید مگر ساقط شد؟ یزید آخر به مرگ طبیعی از دنیا رفت. تمام این ۴۰ سال حاکمیت داشت. یزید که سقوط نکرد. امام دیگر هم که حاکم نشد. مگر امام حسین کشته شد، امام سجاد حاکم شد؟ نه، امام سجاد که حاکم نشد. یزید هم که ساقط نشد. پس چه شد؟ پس چرا توی زیارت اربعین میگویید امام جانش را تقدیم کرد برای اینکه مردم از جهالت در بیایند، از حیرت ضلالت؟ پس چه شد؟ خون امام حسین هدر رفت؟ کجاست؟ مردم از جهالت در آمدند؟ کجا بیدار شدند؟ آن قدر بیدار شدند که فهمیدند یزید مال این حرفها نیست. یزید خلیفه پیغمبر نیست. نشسته، ولی سر جایش نیست. از روی تخت نیامد پایین، ولی همه فهمیدند اینجایش روی این تخت نیست. این مطلب آن قدر قیمت دارد.
همین که معلوم بشود اینی که اینجا نشسته جایش نیست. خوب دقت کنید به این مطالب. خیلی اینها مهم است. اینی که معلوم بشود این ظالم جایش اینجا نیست، آن قدر ارزش دارد که جان امام حسین تقدیم میشود. بعضیها الان میگویند آقا این همه بچه دارد توی غزه کشته میشود، بابا جان امام حسین فدا میشد برای اینکه معلوم بشود این اسرائیلیها ظالماند. ۱۰ هزار تا بچه که در برابر جان امام حسین ارزشی ندارد. هرچند یک دانهاش هم زیاد است. یک دانهاش هم زیاد است. ولی این داد و ستد را باید بهش نگاه کرد. دارد معلوم میشود این ظالم است. این خیلی اتفاق بزرگی است. امام حسین جانش را تقدیم کرد که معلوم بشود این ظالم است. این جایش نیست. این اهل نیست. دنیا یک تکانی خورده توی این قضیه غزه. مردم دارند شک میکنند. اهل دنیا دارند توی همه چی شک میکنند. این سازمان ملل مثل اینکه سر جای خودش نیست. میبینی چقدر نقاشی درست میکنند، کاریکاتور میکشند، دست گرفتند، مسخره کردند رسانههای معتبر دنیا را. به سخره گرفتند. کاریکاتور خیلی قشنگی هم گاهی دیده میشود، اینها هم حالا شوخی بسیج لندن و اینها. کار اینها هم نیست. کار عموم مردم است.
کاریکاتور طراحی کرده. چند تا بچه را آنور تیکه تیکه کردند. بعد یک بچه فلسطینی، یک بچه اسرائیلی اینور نشسته دارد گریه میکند. همه دوربینها دارند از این. دیدید؟ خیلی معروف شد این چند روز. همه دوربینها دارند این بچههایی که دارد گریه میکنند را نشان میدهند. یعنی چه؟ یعنی دنیا فهمید که بابا مثل اینکه این دوربینها، رسانه، مثل اینکه سر جای خودش نیست. ۲۰ سال پیش ما صحبت میکردیم توی همین تهران با آدمهای نخبه، با آدمهای تحصیلکرده. یادم است توی همین تهران، توی این آبسردار، یک جلسهای داشتیم. بودند بعضی افراد بودند، نخبه بودند و اینها. بعد یک جلسه سال ۸۶ بود، فکر میکنم. بحث بود سر اینکه دنیا را چه شکلی میشود اداره کرد. لیبرالمسلک بودند، غربزده بودند. مثلاً آن آقا اینجور گفت: گفت آقا یک راهحل بیشتر ندارد. رسانههای بیطرف نوبت نظارت بکنند، افشاگری کنند. حاکمیت مردم صورت بگیرد. خود مردم با نظارت به واسطه رسانه حاکمیت میکنند، میفهمند. میگفتم مگر اصلاً میشود رسانه بیطرف؟ گفت آره، چرا نشود؟ الان شعور رسانه بیطرف. همه دنیا بهت میخندد. مگر داریم رسانه بیطرف؟ مگر میشود؟ این همه خون ریخته شد، ارزشش به این است، معلوم شد این رسانه بیطرف نمیشود آن بالا بنشانی بگویی آقا رسانه بیطرف کار را در میآورد، رسانه بیطرف حلش میکند. یک رسانه بیطرف داشته باشیم، درست میشود. روزنامههای آزاد. سازمانهای بینالمللی. شبکه من و تو. آن قدر این حرف مزخرف بود که امروز این حرف را زدم، فرداش تعطیل شد. نمیدانم چه ربطی. اما بین این حرف، تعطیلیاش برگشتم گفتم: چرا این مثلاً فلسطینیهای حماس میآیند توپ و ترقه در میکنند؟ خب برو به دادگاه لاهه شکایت. خیلی خندهام گرفته بود. فرداش اینها گریه میکردند که من و تو تعطیل شده. دستم میرسید زنگ میزدم گفتم: چرا ناراحتی؟ برو دادگاه لاهه شکایت کن. بگو من و تو را تعطیل کرده. ناراحتی ندارد که. چرا دعوا میکنند اینها؟ مگر ما سازمان ملل نداریم؟ این همه سازمانهای بینالمللی داریم. خب برو شکایت کن از اسرائیل. همه میخندند به این جمله. به کی الان دقیقاً بروم شکایت کنم؟ سازمان ملل تصویب کرده. ۱۲۰ کشور امضا کردند، تأیید کردند. این آمده لبخند زده، گفته: بابا سازمان ملل، سازمان ملل چی؟ این مال این بدبخت بیچاره بشار اسد اگر بود، با سازمان ملل ۸ تیکهاش کرده بودیم. ما اسرائیل هستیم ها، سازمان ملل چیست؟
این خونها الان خاصیتش چیست؟ خونها خاصیتش به این است که سازمان ملل دیگر الان پشمی به کلاهش نمانده. ارزشی ندارد. اینها خیلی اتفاقات بزرگی است. حالا بنده الان این جمله که میگویم برایتان سنگین است که بگویم این مقدار بچه کشته شد، به ناحق هم کشته شد، ولی ارزش داشت که معلوم بشود سازمان ملل اهلیت ندارد. این جمله باز هم سنگین است، درست است؟ حالا اگر بگویم امام حسین هم اگر کشته میشد ارزش داشت چی؟ جمله سنگین نیست برای شما؟ امام حسین هم اگر در غزه کشته میشد، تکه تکه میشد که اهل عالم بفهمند که سازمان ملل ارزش این حرفها را ندارد. این جمله خیلی جمله سنگینی است. ولی این همین عبارت زیارت اربعین است.
فاطمه زهرا کشته شد که بقیه بفهمند اینها اهلیت ندارند. اینهایی که سقیفه را راه انداختند، خلیفه اول و دوم شدند، اینها اهلیت این حرفها را ندارند. کسی هم نمیفهمد. خب الان نمیفهمد، بعداً که میفهمند. یک روزی معلوم میشود. این خون این بچههای غزه، الان که فقط نیستش که، این تمام میکند کار را. بچهها کشته میشوند. چه بهتر، ما وظیفهای داریم. ولی آن دستی که توی باطن عالم اجازه داده این خونها ریخته بشود، یک فایدهای برای این خونها در نظر دارد. فایدهاش به این است که اینها بیدار میکند، رسوا میکند، افشا میکند.
تصور کنید یک کسی به بیمارستان حمله بکند. آدم سرطانی، آدم مریض، به دستگاه بنده. میگوید تخلیه کن. تخلیه نکنی میکشمت. کجای دنیا، آخر توی کدام جنگل میشود همچین چیزی را تصور کرد؟ به بیمارستانی بگویید تخلیه کن. بیمارستان تهران. بگو من اینجا احتمال میدهم یک گروه تروریستی این زیر قایم شدهاند، تخلیه کن. بابا این طرف توی کما است. باشد، تخلیه کن. ناراحت نشوید. بعد حالا این بیمار را زدی کشتی به خاطر اینکه احتمال چیزی میدادی. این بچهها اینجا چه کارهاند؟ این بچهها که از بیرون آمدند اینجا توی حیاط دارند بازی میکنند. برای چه میکشی؟ بیمارستان. ممدانی. همه دنیا متحیر از این قضیه. خیلی اتفاق بزرگی است. اینکه میگویند عاشورای غزه درست است. این حرف جنس شهادت امام حسین است. دارد بیدار میکند، دارد زنده میکند، دارد هوشیار میکند. به کی دل بست؟ ناتو. ناتو میآید هر جای عالم یک گروهی مظلوم واقع شده برای برقراری عدالت و صلح و آزادی میآید دخالت. این همه خودتان را سر قضیه اوکراین و روسیه کشتید. پدر روسیه. آقا جام جهانی روسیه. گرفتند بیرونش کردند. کشور روسیه را از جام جهانی بیرون کرده. یعنی چه تو ظالمی؟ اسرائیل همه فوتبالهایش را دارد برگزار میکند. همه سفرها، همه چی سر جایش. بازیهایش همه سر جای خودش. خندهاش میگیرد. دنیا میگوید الان دقیقاً با کی سر چی مشکل داری؟ دارد زنده میشود. بیدار میشود. خیلی اتفاق بزرگی است. از جنس شهادت امام حسین علیه السلام. از جنس شهادت فاطمه زهراست.
یک جملهای از حضرت امام رحمتالله علیه معروف است. بنده این را زیاد میشنوم و میشنیدم. این ایام هم دوباره شنیدم. چند شب پیش حرم حضرت عبدالعظیم دیدم یک جوانی بعد سخنرانی یک سخنران محترم که از مشاهیر، شروع کرده بود و به ایشان پریدن و اینها. مردم هم ریخته بودند دورش. برای چی؟ آقای خمینی گفته حفظ نظام ولو شده امام زمان هم برایش فدا میشود. خوب این جوان بیچاره ما بیپناه توی این فضای مجازی بدون اینکه کسی هم حرفی، توضیح، دفاعی، فکر کرده، میگوید آقا نظام یعنی چه؟ یعنی همین اداراتی که میرویم میبینیم؟ همین جایی که بعضی جاها با رشوه و شیتیل و اینها کارت حل میشود؟ حفظ نظام یعنی چه؟ یعنی یک جوری همین سیستم را نگه داریم. بالاخره حالا یک کم از بغلش خورد و دزدی کردند و بردند و اینها، بالاخره حفظ بشود. اول تو اصل اینکه حفظ نظام واجب است، مانده. حفظ نظام واقعاً واجب است؟ برای چه واجب است؟ بعد اوجب واجبات را برای چه؟ امام زمان هم برایش فدا میکنیم؟ بابا دیگر شما خیلی شارلاتان و شیادی. بله شما امام زمان هم فدا میکنید که این سیستم برای خودتان نگه دارید. اصلاً نفهمیده جمله را.
حفظ نظام اوجب واجبات. امام زمان هم جانش را فدا میکند. یعنی چه؟ یعنی بابا امام زمان برای اینکه معلوم بشود یک کسی ظالم است، جانش را میدهد. چه برسد به اینکه یک وقتی تو ظالم را از تخت کشیدی پایین، با این برای اینکه آن ظالم به تخت برنگردد که قطعاً جانش را میدهد. روشن شد چه عرض کردم؟ آن وقتی که ظالم از تخت پایین نمیآمد، فقط همه هو میکردند. روی تخت که نشسته بود. امام جانش را تقدیم میکند. مگر امام حسین تقدیم نکرد؟ مگر حضرت زهرا تقدیم نکرد؟ مگر نه تخت پایین آمد، نه، فقط همه فهمیدند که قضیه چیست. معلوم شد ظالم کیست. امام آنجا جانش را فدا میکند. اینجا که تو ظالم را از تخت کشیدی پایین، برای اینکه ظالم برنگردد بالا که معلوم است جانش را تقدیم میکند. این حفظ نظام که منظور این نیست که حالا یعنی همین ادارهها و همین ساختار اداری و سیاسی که داریم را امام هرجور شده برای همین جانش را هم فدا میکند که مثلاً این قوای نظامیمان همینجوری باشد و بعد حالا توش هم هزار و یک اشکال؟ بله به سربازی ما مثلاً هزار تا نقد وارد است. از دوستان هم به ما هی میگویند آقا در مورد سربازی حرف بزن. تریبون دارد در مورد هرچی که میرسد حرف بزند، آن چیزهایی که آدم مطالعه دارد بلد است، حالا سعی میکند یاد بگیرد، دم دستمان آمد بگوییم دیگر. حالا میشنود در مورد سربازی. حالا بنده آن قدر اطلاعات ندارم. نرفتیم سربازی. البته ما که نرفتیم، معافیتمان به خاطر این قضیه چهار فرزندی و اینهاست که به نام سرباز بودیم. کارت پایان خدمتمان هم هنوز بهمان نرسیده. البته دوستانی که رفتند میگویند آقا خیلی فضا فاجعهآمیز است. بگو صحبت کن در مورد سربازی. خب بله، اشکال قطعاً وارد است. به این ساختار سربازی باید اصلاح بشود. باید بنشینیم فکر کنیم. دو سال عمر یک جوان ما هدر نرود. بهینهسازی بکنند. سربازیاش فقط توی پادگان نباشد. هزار تا کار میشود با این سربازی کرد.
خوب، حفظ نظام یعنی چه؟ یعنی آقا ما همین سربازی همین الان را میخواهیم، هر جور شده نگه داریم ولو شده امام نادان باشد اینجور بفهمد؟ حفظ نظام را حفظ نظام. یعنی ما با همدیگر یک علمی بلند کردیم. گفتیم فقط حرف خدا و اهل بیت را گوش میدهیم. پرچم دیگر هم نمیدهیم بالا. پای نگه داشتن این پرچم هم هزینه میدهیم. خود امام زمان هم بیاید پای این پرچم جان میدهد. این یعنی حفظ نظام. البته هزار و یکی هم اشکال به همه جایمان وارد است. به همه جای این سیستم وارد است. از قاضی کلاش دیدیم، از رشوهگیر دیدیم. خلأ قانونی داریم. نماینده مجلس مفتخور داریم. سیاستمدار جاسوس داشتیم، داریم. سیاستمدار فاسد داریم، داریم. زیاد داریم. بالا داریم، پایین داریم. معاون نمیدانم قوه قضاییه فلان میشود. رئیس جمهور فاسد فراری داشتیم، غیر فراری داشتیم، منتظر بودیم فرار کند، نکرد. نشد. همه رقم داشتیم. حفظ نظام یعنی چه؟ حفظ نظام یعنی مثلاً اینها خوبند، امام زمان هم بیاید جانش را فدا میکند که این فلانی رئیس جمهور بشود؟ حفظ نظام یعنی آقا شما گفتید حرف خدا و پیغمبر است، پایش هم ایستادید. آرام آرام میخواهید اصلاح کنید، درست کنید. دیگر همه جا بشود حرف خدا و پیغمبر. این همتی که دارید آن قدر ارزش دارد. امام معصوم هم جانش را برایش میدهد. تاریخ هم نشان داده این را. فاطمه زهرا جانش را فدا کرد. این نکته کلیدی قضیه است. که نشان میدهد آقا این صلاحیت ندارد.
من عرضم را کمکم تمام بکنم. چند تا مطلب دیگر میماند که انشاءالله فردا شب توی این زمینه هست. در مورد اینکه آنهایی که اهلیت نداشتند در مورد امامت، اصلاً داستانش یعنی چه، که چند تا نکته دیگر فردا شب عرض میکنم. نکته مهمی که امشب عرضم را با آن تمام میکنم این است. اهل بیت یک جوری صحنه را ترسیم میکردند و زمین را ایجاد میکردند، زمین بازی را. طرف مقابل مجبور میشد ته آن ظلمی که توی چنته دارد را رو کند. این خیلی اتفاق مهمی است. دیشب یک نکته را گفتم دوباره تکرار میکنم، چون خیلی از دوستان دیشب تشریف نداشتند. هم تکرار میکنم هم تکملهای بهش میزنم.
دیشب عرض کردم امام در افق قرآن کیست؟ دوستانی که دیشب بودند. کی بود؟ آقا حضرت ابراهیم. امام. "انی جاعلک للناس اماماً". امام در قرآن حضرت ابراهیم. چه شد به اینجا رسید؟ حاضر شد برای خدا سر بچهاش را ببرد. درست است؟ امام یعنی امام، آنی است که تا اینجا وایساده پای حرف خدا. تا این حد از فداکاری. اینجوری است؟ اگر اینجوری نیست، ظالم است. اگر اینجوری نیست، اهلیت ندارد. صلاحیت ندارد. امام نیست. امام نیست. البته این را هم باز بگویم چون ممکن است برداشت بشود که خب آقا مثلاً ولایت فقیه هم که شما میگویید، مگر این حد از عصمت را مثلاً دارد؟ نه. اصلاً ولایت فقیه عصمت ندارد. خب مگر نمیگویید امام است؟ نه. کی میگوید امام است؟ ولی فقیه مگر امام است؟ ولی فقیه یک کسی است که پشتوانهاش تأیید امام است، امام زمان. چند تا نایب داشته. نایب خاص بودند. بعد که اینها دورهشان تمام شده، حضرت فرمودند: هر که این ویژگیها را داشت از طرف من نماینده شماست، حجت من بر شماست. ما ولایت فقیه را این شکلی میفهمیم. ولی فقیه یعنی این. ولی فقیه که امام نیست. ولی فقیه یک آدمی است علم دارد، عدالت دارد. صلاحیتش به خاطر همین است که میداند حرف خدا و پیغمبر چیست. خودش هم پایبند. معصوم هم نیست. ممکن است اشتباه کند ناخواسته. ممکن است ظلم هم بکند ناخواسته. امام نیست. امام، امام زمان. ولی خب وقتی همتش به این بود، خدا هم کمکش میکند. امام زمان هم کمکش میکند. از خیلی از خطاها عبورش میدهند، دستش را میگیرند. ولی ولایت فقیه این است. این نیست که بگوییم آقا پس هیچی دیگر. خب ولی فقیه هم مثل ابراهیم نیستش. آن حد از عصمت را ندارد. پس آن هم امام نیست. بله. ممنون که امام نیست. امام فقط امام زمان. ولی فقیه تأیید امام را دارد. تأیید کلی امام را دارد.
یک نکته، بعد پیغمبر، آنی که باید زمام امر را دست بگیرد باید امامی باشد که این شکلی باشد. توی این حد از فداکاری باشد. فاطمه زهرا در خطبه فدکیه هی به این مطلب تأکید میکند: بابا یادتان بیاید کیا فداکاری میکردند؟ کیا کف میدان توی دهن دشمن بودند؟ کیا توی خانههایشان نشسته بودند؟ معلوم میشود دیگر. جامعه نمیبیند. نمیفهمد. کار به کجا میرسد. این خیلی چیز عجیبی است. بنا بود، بنا بود امام کسی باشد که سر بچهاش را به خاطر خدا ببرد. کار به اینجا رسید کسی ادعای امامت کرد، یزید که سر بچه پیغمبر را به خاطر ریاست برید. از کجا به کجا کشیده شد؟ قرار بود سر بچهاش را ببرد به خاطر خدا. این سر بچه پیغمبر خدا را برید به خاطر ریاست. اگر آن اول ظالم را پیدا نکردی تا اینجا میرود. اینجور باید لو برود. معلوم بشود قضیه چیست.
رضا امام حسین هم در میدان وقتی تیر به قلب مبارکش وارد شد فرمود: "لقد قلنی فلان و فلان". این تیری نیست که بگویی حرمله انداخته. این تیر را اولی دومی انداختند. این تیر سقیفه است. ادامه سقیفه است. ادامه آن ظلم است. به حسب ظاهر جنایت آنها آن قدر فاجعهآمیز نیست. این ظلم میرود جلو. حالا شما ببینید دختر پیغمبر یک جوری آمد توی میدان اول افشا بکند ظالم بودن اینها را. مردم نفهمیدند این ظالم بودن و مظلوم بودن هی نمایانتر شد. وسط میدان عیان شد این حجم از مظلومیت فاطمه زهرا در کف میدان. رفتاری که با کسی که سوره کوثر در شأن اوست، سوره هل عطا در شأن اوست، با همچین کسی رواست؟ نه. با یک مسلمان رواست؟ تو بگو بر فرض معاذالله فاطمه زهرا دروغگو. بالاتر از این که نداریم. کجا کسی ادعای دروغ داشته باشد باهاش این کار را میکنند؟ توی کدام جامعه؟ به کدام دین؟ دختر پیغمبر نباشد، یک زن مسلمان. کی اجازه دارد با یک زن مسلمان اینجور رفتار کند؟ کدام قانون اجازه میدهد زن مسلمان؟ نه، با یک انسان این شکلی برخورد کند؟ یک انسان، یک زن این شکلی برخورد کند؟ امیرالمومنین فرمود: اگر خلخال از پای دختر یهود در مملکت ما کشیدند، مسلمان جا دارد از این مصیبت بمیرد که چرا تعرض کردند به دختر یهودی. نه دختر رسول الله، یک دختر یهودی. این ظلم را وقتی آن نقطه اول مهار نکردند تا اینجا آمد. کاری کردند با دختر پیغمبر که تاریخ مثل این را با زن مسلمان ندیده. بابا توی این خیابانهای شما اراذل و اوباش هم که باشند، عرقخور هم باشد، مست باشد، وقتی به یک جا حمله میکنم بگویم بابا خانم توی ماشین است، میکشد کنار. حمله هم بکند، بگویدم این خانم باردار است، میکشد عقب. بگویم عزادار، ماتمدیده. فاطمه زهرا آمد پشت در. حرکت دو سر برد بود. این کار حرفش به کرسی مینشیند. مردم میبینند اینها ظالماند. حمایت میکنند از فاطمه زهرا که اینها آمدند بیایند وارد خانه بشوند. این یک برد است برای فاطمه زهرا. یا اینها تعرض میکنند خدایی نکرده. این مظلومیت فاطمه زهرا به چشم همه میآید. این هم باز برد است که بفهمند اینها اهل نیستند. اینها ظالماند.
امشب مهمانتان کنم. روضه را از کلام موسی بن جعفر بشنوید. با این روضه اشک بریزیم. این روایت از موسی بن جعفر از قول پیغمبر اکرم. امام کاظم علیهالسلام کلامی را میفرمودند به این عبارت رسیدند: این اصل کلام از پیغمبر اکرم. پیغمبر فرمود: "إِلَّا فاسمع من حضر" ای مردم، این کلام پیغمبر است. ای مردم، خوب گوش بدهید، حواستان هم جمع باشد. "ألا إن فاطمه بابُها بابی". در خانه فاطمه در خانه من است. "و بیتُها بیتی". خانه فاطمه هم خانه من است. "فمن هتکها هتک حجاب الله". هر که هتک بکند به این خانه، حجاب الهی را هتک کرد. این کلام موسی بن جعفر بود از پیغمبر اکرم. داشت برای مردم میفرمود. به اینجا که رسید، این روایت را که نقل کرد، راوی میگوید: "فبکی ابوالحسن علیهالسلام طویلا". دیدیم امام کاظم گریه خیلی گریه کرد. کلام پیغمبر را نقل کرد دیدیم گریه طولانی کرد و "قطَع بقیه کلامه". دیگر سخنرانی را ادامه نداد. فقط یک جمله گفت، گفت: "هتک والله حجاب الله". به خدا هتک کردند. به خدا حجاب خدا را هتک کردند.
امام کاظم به این عبارت که رسید طولانی گریه کرد. یادش آمد که با مادر چه کرد. خیلی اذیتتان نمیکنم. فقط سؤال میکنم. موسی بن جعفر یاد این کلام افتاد اینطور گریه کرد. حالش اینطور شد. به یاد این افتاد که به مادرش هتک حرمت کردند. درست است؟ به یاد این افتاد به حسب ظاهر موسی بن جعفر که آنجا نبوده. درست است؟ به حسب ظاهر که ندیده. دستش توی دست کوچه خلوت که با مادر نبوده. اگر حال این امام، این فرزند فاطمه این است بعد از ۲۰۰ سال، حال آن یکی فرزند خردسال چی باید باشد که دستش، دستش توی دست مادر بوده. یک راه را بستم. به زبان من دیگر چه شد؟ فقط یک لحظه به خودش آمد دید مادر نقش. مرحوم رحمانی همدانی در کتاب فاطمه زهرا میگوید: نمیخواهم روضه مکشوف بخوانم اذیتتان کنم. فقط یک میگوید: اینجا توی کوچه ما آنی که توی روایات و نقل تاریخ داریم این است که یک ضربه سیلی بیشتر نبود. سیلی یکی بود ولی جفت گوشوارهها کنده شد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه یک
برای امامت
جلسه سه
برای امامت
جلسه اول - بخش اول
برای امامت
جلسه اول - بخش دوم
برای امامت
جلسه اول - بخش سوم
برای امامت
جلسه دوم - بخش اول
برای امامت
در حال بارگذاری نظرات...