در مجموعه جلسات «برای امامت»، سفری اندیشهبرانگیز از فاطمیه تا امروز روایت میشود؛ جایی که فاطمه زهرا(س) نه تنها شهیدهی مظلوم، بلکه قهرمان بیداری امت معرفی میشود. سخنران با زبانی روشن و تحلیلی، ریشهی انحراف از امامت را در فراموشی حقیقت «انسان» و تغییر مقصد دین میداند؛ اینکه مردم، رفاه را جای بندگی نشاندند و امام را برای آرزوهای کوچک خود میخواستند. این گفتارها، خطبههای حضرت زهرا(س) را از قاب تاریخ بیرون میکشند تا نشان دهند غربت امیرالمومنین (ع) نتیجه بیوفایی امت است، نه فقدان حق. استماع این جلسات، دعوتی است برای بازگشت به معنای اصیل امامت؛ از خاک تا افلاک
تلقّی غلط از مفاهیم ابتدایی خودشناسی؛ علت همه مشکلات [01:02]
خداوند راحتی را در بهشت خلق فرموده اما مردم در دنیا به دنبال آن هستند! [02:26]
بغض حضرت سلمان (ره) از مشاهده اوضاع زندگی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [04:01]
خستگیها و زحمات حاج قاسم سلیمانی در سراسر زندگی [07:35]
اگر ده آمریکایی یک جا باشند هر کدام دنبال سرگرم کردن نه نفر دیگر است! [08:53]
تفاوت هدف؛ علت جمع نشدن مردم گردِ اميرالمؤمنين (عليهالسلام) [10:27]
چرا آن حالِ اضطرار و استغاثه زمان کرونا از بین رفت؟ [12:44]
تولد دوباره؛ راه برون رفت از این غفلت [16:32]
ترک همنشینی با علما؛ علت از بین رفتن حالِ خوب معنوی در بیان امام سجاد (عليهالسلام) [19:03]
شیخ طوسی (ره) و شرکت در درس اخلاق تا آخر عمر! [21:28]
از گرفتاریهای فضای مجازی: استادان استاد ندیده [24:06]
نتیجه همه تجربههای نزدیک به مرگ: زندگی واقعی جای دیگری است [25:52]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
سؤالات عزیزان در مورد حجاب و اینها، امام زمان همینجاست، امام زمان جای دیگری نیست. امام زمان همین دستور به نماز و همینهاست دیگر. امام زمان مگر چه میخواهید به ما بگوید غیر از اینکه چالش بخوریم؟ دیگر یککمی بعضی جاها، بعضی وقتها مسئله حجاب را آدم دقیقتر بخواهد تبیین بکند، بعضی مذهبیها صدایشان درمیآید. بنده این را تجربه داشتم. همسر طلبه بود؛ وقتی با جزئیات میگوید بابا این قضیه حجاب مثلاً اینجوری است، این هم باید مراعات بشود، این هم در بحث حجاب. آیا در قرآن «لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن» (زینتهای خود را جز برای شوهرانشان آشکار نکنند) این بحث زینت چیست؟ این فتوای مراجع این است، دستور ما هم قبول نمیکنیم. به امام زمان نرسیدیم، از کجا نشئت میگیرد؟ از تلقی غلطمان از خودمان، از زندگی، از دنیا، از رشد، از کمال، از سعادت، از خوشی، از خوبی. مفاهیم برای ما غلط تعریف شده. درکمان نسبت به اینها غلط است.
مثلاً فلان نماز را بخوان، مثلاً رزق برایت سرازیر میشود. نماز خواندیم، گرفتاری داشتهایم، مراجعه میکنند در این زمینه که آقا مثلاً از وقتی فلان کار را شروع کردیم، بچهام مریض شده، شوهرم بیکار شده، اینجور شده، آنجور شده. خب بابا رزق به معنای این نیستش که مثلاً آنجا که داشته کار میکرده حقوقش سه برابر میشود. این اصلاً شاید آنجا خیر نبوده که داشته کار میکرده. این روزی شده که از آنجا بیکار شده. تصادف را که خیر نمیدانیم برای خودمان، مریضی را که خیر نمیتوانیم برای خودمان. خیر لکم (برای شما خوب است)؟ مگر قرار است هرچه خوشت نمیآید شر باشد؟ خیلی وقتها اونی که خوشت نمیآید، خیر است.
این مفاهیم در ذهن ما بد جا افتاده. چرا؟ چون ما همین ابعاد ظاهریمان را نگاه میکنیم. خوشی را در همین دنیا دنبالش میگردیم. روایت فرمود: خدا چند چیز را در چند جا خلق کرده، مردم چند جای دیگر دنبالش میگردند. خیلی روایت فوقالعادهای است. کاملش را بگردید پیدا کنید. فقط یکیش را عرض میکنم بنده. خدا چند چیز را در چند جای دیگر خلق کرده، مردم جاهای دیگر دنبالش میگردند. یکیش این است: خدا راحت را (راحتی، خوشی را) در بهشت خلق کرده، الان در دنیا دنبالش میگردی. مثل اینکه مثلاً کپسول آتشنشانی روبروی بندر است، یک کسی مثلاً در حیاط دنبالش میگردد. بچهها کی میشود؟ بعد داد و بیداد میکند، بعد فحش میدهد. بابا اونی که گذاشته بود، از اولم گفته بود اینجا گذاشتم. حالا تو حال نداری، دوست نداری، خوشت نمیآید، نه من دوست ندارم بروم در این اتاق مثلاً کپسول را بردارم. خب دوست نداری دیگر. حالا همه عالم که نمیشود مطابق با تو باشد. خوشت میآید؟ یک زندگی دنیا این است. یک فرصتی است برای ساخته شدن. خوب بودن این زندگی هم به این خوب ساخته شدن است.
خوب زندگی حضرت زهرا سلامالله علیها خوب هست یا نه؟ خوش هست یا نه؟ خب چقدر آن چیزی که ما از زندگی حضرت زهرا میبینیم با آن چیزی که تصور داریم مطابقت دارد؟ این را خوب دقت کنید. این چند جمله را عرض بکنم بعد سؤالات عزیزان را بشنویم. خوب زندگی حضرت زهرا سلامالله علیها چیست؟ گرسنگی، پرکاری، از شدت کار در خانه غش کردن. که سلمان میآید میگوید: رفتم دیدم یک لباس پاره تن فاطمه زهراست. بغض کرد سلمان دیگر. گفت: من دیده بودم بچههای کسرا و قیصر را، دیده بودم سبک زندگی اینها را، دیده بودم پوشش اینها را. این دختر رسولالله چادرش وصله، زیرانداز خانهاش یک زیلو پاره، غذای خانهاش یک غذای ساده است، ادوات خانهاش کمترین و حداقلیترین ادوات زندگی است. یک بچه در گهواره است و دارد گریه میکند. یک بچه هم مثلاً حالا در آغوش مثلاً حضرت زهرا سلامالله علیها. حضرت زهرا سلامالله علیها که مثلاً این بچهها را در آغوششان بوده یا هرچه، از شدت خستگی در کار خانه که حالا داشته گندم آرد میکرد و اینها، بیهوش افتاده. بیهوش افتاده. بعد دیدم جبرئیل آمده دارد گهواره اباعبدالله الحسین را تکان میدهد که این بچه را بخواباند.
مفاهیمی که ما در زندگی داریم از یک زن خوشبخت و مثلاً خوب و اینها، تطابق داریم؟ کی نگاهش این است؟ اینها را برای خودش یک زندگی ایدهآل میبیند؟ ما فراریایم اتفاقاً از این چیزها. معمولاً خیلی یک زندگی راحت. ماشین ظرفشویی دارد، ظرفها را میشوید. ماشین لباسشویی لباسها را میشوید. نان هم که نانوایی درست میکند. بچهام که ما را از ریخت و قیافه و هیکل میاندازد، اعصابخوردکن است، حوصلهاش را ندارم. بیشتر اوقات در همین گوشی و اینستاگرام. زندگی راحت، بیدغدغه. ماهی ۲۰ میلیون همینجور بیاید در حسابمان و سفرمان به راه باشد. لباس خوب بخریم و بپوشیم و بگردیم. تعریفمان از زندگی خوب این است. خدا و پیغمبر هم اونی است که این را برای ما (مقصد و مقصودمان این است) واسطهای که ما را به این برساند.
فاطمه زهرا این نیست. این روزش است. اونم شبش است. اینقدر روی پا ایستاده عبادت کرده تا حدی که قدمها ورم کرده (حتی تورمت قدما). بابا ورم کرده، صورت زرد شده، پیشانی پینهبسته. نبی اکرم میآید به این دختر میگوید: دخترم، به خودت کمتر فشار بیاور، طولانی نکن اینقدر. البته اینها به معنای افراط نیست ها. یک وقتی نباید ما قاطی بکنیم که حالا مثلاً ما بیاییم بیفتیم به این وادیها. او خودش اندازه را تشخیص میداد. زن بافضیلت و عاقل. بعد وقتی بهش میگویند چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی؟ میگوید: پدرم رسولالله. فاطمه جان! فکر نکنی قیامت به تو میگویند چون تو دختر پیغمبر بودی، بیا برو بهشت. قیامت با اعمال به آدم جزا میدهند. درک فاطمه، بنده فکر میکنم مثلاً چون روضهخوان حضرت زهرا هستم لای پرنیان میبرند. در خودش بوده، درکش این است: زندگی میدان کار، میدان تلاش، میدان دویدن. این ۵۰، ۶۰ سال عمر ما این است. گفتارهایی که داشته با نزدیکانش، چی میگوید؟ میگوید: من در این چشمم نمک میریزم که خوابم نبرد که یک وقت اگه خواب بچه مظلومی را بکنم. در چشمم نمک میریزید. خستگیهای زحمتهای رهبر انقلاب میفرمودند: گاهی گزارش کار حاج قاسم، من تعجب میکردم که مگر یک آدم میتواند اینقدر کار کند؟ همش در سفر، همش در تلاش، چه عزتی دارد این مرد، چه عظمتی دارد این مرد؟ ثمرات کارش هی دارد آرام آرام نمودار میشود. قضایای غزه و طوفان الاقصی، اینها ثمرات دویدنهای حاج قاسم است. حالا هنوز هم خیلی مانده تا آثار کار حاج قاسم خودش را نشان دهد.
زندگی این است. فکر کنید آقا اینجا برای خوردن و خوابیدن و کیف کردن و تفریح و سرگرمی، دو تا جوک بگوید و بالا پایین بپرند، حرکات ژانگولر کنند و سرگرم بشویم و خوش بگذرد و تفریح. زندگی باید خشک باشد؟ هیچ شوخیای، تفریحی؟ نه. تفریح در راستای همین است، در راستای همین اهداف حکمتآمیز. و ما امروز گرفتاری بزرگی که داریم این است که این سبک زندگیهایی که ما تحمیل شده، محصول طاغوت است، محصول نظام لیبرالی غرب است. یک جمله قشنگ یکی از اندیشمندان آمریکایی دارد میگوید: اگر ده تا آمریکایی با هم یک جا جمع بشوند، هر یک نفری با خودش فکر میکند چه شکلی میتواند آن ۹ تای دیگر را سرگرم کند. تعبیر قشنگ: سرگرم، خوش بگذرد. اگر هر مجلسی به پا بشود، در ذکر خدا نباشد، ذکر اهل بیت نباشد، یک حرکتی، یک تلاشی، آن مجلس روز قیامت حسرت و وبال برای این آدم است. خسارت، زیان. چی؟ یک ساعت تلویزیون دیدی، خب چی یاد گرفتی؟ یک ساعت در گوشی بودی، خب چی یاد گرفتی؟ چی بهت افزوده شد؟ الان چی داری که یک ساعت پیش نداشتی؟ چی داریم که یک ساعت پیش نداشتیم؟ عمرمان بود که الان دیگر نداریم. رفت، تلاش، تمام هم نمیشود. این دریای بیکران چرت و پرت اینستاگرام، کلیپ که نمیدانی چهکار بکنی. چند میلیارد آدم دارند تولید میکنند همدیگر را سرکار میگذارند.
اینها مبنایی است که آدم را از امام دور میکند. احساس نیاز نسبت به امام را در ما میخشکاند. حتی اگر امیرالمؤمنین حاکم باشد. امیرالمؤمنین حاکم است ولی تنهاست. چرا؟ «اریدکم لله و تریدوننی لانفسکم» (من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خودتان). من اصلاً هدفم با شما یکی نیست. مشکل ما اینجاست. جفت و جور نمیشود اهداف و برنامههایم. من میگویم بجنگیم، شما نمیخواهید برای ویلا و برای گشت و گذار و سفر خارجی و جیب پرپول و سود بانکی راه بندازید. دین خدا پیش برود، امر خدا فراگیر بشود، دین کله بشود، عالم را بگیرد، حرف خدا بگیرد یا نگیرد، شکم من مهم است که سیر باشد.
از اینجا این تضاد شکل میگیرد. فاطمه زهرا سلامالله علیها، خطبه، خصوصاً در خطبه فدکیه، میخواهد مردم را برگرداند به این رویکرد درست نسبت به خودشان، نسبت به زندگی، نسبت به دین. من که اگر ما اینجا هستیم، برای چه اینجا هستیم؟ قرار است کجا برویم؟ پیغمبر برای چه آمده؟ دستوراتش برای چه بود؟ قرار بود چی بشویم؟ قرار بود کجا برویم؟ اینها را ما یادمان میرود و این فاصلهای که بین ما و امام میافتد، از اینجاست. و این مشکلاتی که بعد سرمان میآید، از اینجاست. چون کار دست صاحبش نیست. از اینجا نشئت میگیرد. همه چیز از هم میپاشد، همه چیز خراب است، هیچی روی قاعده و قواره خودش نیست. چون اوستای کاری که بلد کار باشد، بالای سر کار نیست. چرا نیست؟ چون نخواستیم که باشد. چرا نخواستیم که باشد؟ چون نیازی ندیدیم. نیازی ما امام را برای همین الان داریم. بله مثلاً یک وقتی میشود، ایام کرونا شبها تلویزیون ۱۰ بار «الهی عظم البلاء» پخش میکند. الان دیگر الحمدلله کرونایی نداریم. الان دیگر کرونا.
اینکه ما الان نمیدانیم در مدرسه چی باید درس بدهیم. اینکه ما الان نمیدانیم با این جوانمان باید چه شکلی برخورد بکنیم. به هزار و یک چیز دیگر که نمیدانیم، اینجا به اضطرار نمیرسیم همه با هم داد بزنیم «الهی عظم البلاء». کرونا، آن هم تا وقتی واکسن نداریم. واکسن که آمد، آقا جان الحمدلله پیدا شد واکسن. بیا، بیا کرونا نگیریم. حالی که در کرونا داشتیم چی بود؟ نیمه شعبانی، نیمه شعبان اول کرونا را یادتان است؟ چه حال و هوایی بود. هیئتها تعطیل بود. مردم در خانه بودند. ساعت ۱۱ شب گفته بودند: همه دعای فرج بخوانند. چه حال و هوای دعای فرج عاشورا گرفته بود. الان چی؟ الان دیگر برگشتیم به پایاننامه و درس و مدرسه و سر کار و باشگاه فوتبال و استادیوم و خانمها هم که دیگر الحمدلله برگشتند به استادیوم. خب اگر نکته مطلبی هست خدمت عزیزان هستیم.
چند دقیقه، چند تا نکته فرمودند نرسیده. یکی کتاب «کمی دیرتر» آقای سید مهدی شجاعی را معرفی کردند. کتاب خوبی است که داستانش مرتبط با همین داستان امام زمان است. یکی مسئله اینکه الان گفته شد راه حل چیست؟ بله، راه حل این است که ما از خودمان باید شروع بکنیم. دیگر راه حل این است. به تعبیر بعضی روایات، باید دوباره از نو متولد شد. حضرت عیسی فرمود: «کسی به ملکوت عالم راه پیدا نمیکند حتی یولد مرتین» (مگر اینکه دو بار متولد شود). و مرحوم علامه حسن زاده آملی فرمود: باید یک بار از دین پدر آمد و دوباره به دین وارد شد. از این دینی که ما از پدر و مادر گرفتیم، از خیابان گرفتیم، از مدرسه گرفتیم، از این باید آمد بیرون، عمق پیدا کرد. ببینید حضرت زهرا سلامالله علیها دقیقاً همین کار را دارد در خطبه فدکیه. میخواهد عمق بدهد.
ما بعضی وقتها از این عمق فراریایم، از تفکر فراریایم، از مطالعه فراریایم، حوصله فکر کردن نداریم. دنبال استاد اخلاق میگردیم. میخواهیم یک کسی صاف و پوستکنده به جای من فکر کند، به من بگوید. از بیخ غلط است نگاهش به استاد اخلاق. کجا بروم؟ چهکار کنم؟ آره، تازه آن هم به قول آقا دعا کند درست شود. یعنی اصلاً نه جای من فکر کند. نتیجه زحمتی میخواهد، یک تلاشی میخواهد، یک مجاهدتی میخواهد. مجاهدت هم اول در عرصه اصلاح فکر خودمان است. عمق پیدا کنیم، از نو برویم یاد بگیریم. اینی که اینقدر در دین ما سفارش شده به اینکه اهل درسآموزی باشی تا آخر عمر شاگردی کنید، یاد بگیرید، استاد ببینید، زانو بزنید، مطالعه کنید، درس بخوانید. این خیلی مهم است. این ارتباط باید حفظ بشود. این عمق باید برای انسان حاصل بشود. وگرنه این زندگی عادی ما را میبرد. عرض کردم این خاصیت این زندگی این شکلی است. آدم را سطحی بار میآورد. همه چیز یک روال عادی و سطحی. یک عمقی ماها نیاز داریم. این عمق یک بخشیش در اثر مطالعه است، در اثر تفکر، یادگیری.
چرا این همه ارتباط با علما سفارش شده؟ شما ببینید در دعای ابوحمزه امام سجاد علیهالسلام که ما یک وقتی همین بابل ماه رمضان چند سال پیش این در ۵ جلسه بود، شبهای قدر بود، همین بخشهای دعای ابوحمزه را بحث میکردیم با عزیزان. که حضرت میفرمایند که من یک وقتهایی حال خوشی دارد برایم حاصل میشود، یکهو قطع میشود. بعد ۸ تا دلیل میآورد امام سجاد علیهالسلام که چرا یکهو پرید. خیلی کاربردی و عمیق. که یکیش این است، میفرماید که: «شاید خدایا تو دیدی من با علما حشر و نشر ندارم، برای من و دکم.» شاید دیدی من در مجالس بطالیّن رفت و آمد دارم، الکیخوشم. تازه حرامش هم نه ها. حرامم سریال میبینند، ماهیگیری میکند حلال، سه ساعت موهایش را اینور فر میدهد و چهار ساعت نمیدانم آرایش میکند و ۵ ساعت فلان میکند، تازه حرامم نه. «شاید بگویی من با این بدترین حشر و نشر دارم. شاید دیدی من با علما حشر و نشر ندارم.» خیلی عجیب است ها. یکی از علتهای سلب توفیق از ما و محرومیتهای ما همین فاصله گرفتن از آدمهای خوب است، فاصله گرفتن از علما.
بعضیا وقتی باهاشون صحبت میکنیم، میبینی مثلاً قدیم من زیاد دیدم دوستان طلبه هم دیده شده. همین تازگی با یک دوست طلبه روز جمعه صحبت میکردیم. بعد چند سال دیده بودمش. گفتم: الان چند سال گذشته، این دیگر حتماً خیلی دیگر. قدیماً مثلاً چند سال پیش همش حشر و نشر با علما و اساتید اخلاق و اینها داشت. گفتم: خب از فلانی، فلان استاد چه خبر؟ گفت: خبر ندارم. گفتم: فلانی چی؟ گفت: خبر ندارم. گفتم: فلانی چی؟ گفت: خبر ندارم. درگیر فلان شدم و جنس میفروشم و فلان شدم. فاصله میافتد بعد محرومیت میآید. این ارتباطه نباید قطع بشود. حضرت امام در آن کتاب بینظیر «جهاد اکبر» میفرماید: شیخ طوسی مرجع کل جهان شیعه بود. وزنش هم زیاد بود. شیخ طوسی خیلی درشت بود. جوری که وقتی چند قدم حرکت میکرد، صندلی میگذاشتند ایشان مینشست، نفس میگرفت. درشتاند. شیخ طوسی از جهت تألیفات بینظیر است دیگر در عالم اسلام از جهت علوم مختلفی که دارد. شیخ طایفه بهش میگویند. شیخ طایفه یعنی شیعه را هل داد در برابر اهل سنت. شیخ طوسی آبروی شیعه است، مؤسس حوزه نجف است. حضرت امام میفرمود: با آن سنش، با آن موقعیتش، با آن جایگاهش تا آخر عمر پای درس اخلاق مینشست، گوش میکرد، موعظه گوش میکرد.
این راهکار اینهاست. تا آخر عمر باید درس گرفت و شاگردی کرد. حضرت امام تا آخر حیات آیتالله بروجردی، در درس خارج ایشان شرکت میکرد. خودش در حد مرجعیت بود. مرحوم آقا ضیاء عراقی که از علمای بزرگ ماست، شاگرد آخوند خراسانی بود. بزرگان کمتر میشناسیم هی هم این فاصله بین ما و این بزرگان بیشتر میشود متأسفانه. آخوند خراسانی درس میداد. هر درس ایشان مثلاً هر دوره درسیش ۷ سال، ۸ سال طول میکشید. آقا ضیاء عراقی ۴ دور این درس را آمده بود شرکت کرده. افراط هم نیست ها. که بعضی چیزها خیلی هم افراط. چهار دور یعنی مثلاً انگار ۳۰ سال این درس را داشته پای درس شرکت میکرده. به ایشان گفتم: بابا تو خودت دیگر استادی، تو مرجعی. فرموده بود که: من همیشه این درس را شرکت کردهام مگر دو بار. حالا یک بارش یادم است، آمدم بیرون کوچه ما را آب گرفته. یقین پیدا کردم با این آبی که در کوچه افتاده استاد نمیتواند سر کلاس بیاید. نشستم در خانه. متأسفانه فهمیدم استاد با همین وضعیت رفته درس داده. آن روز جا ماندم از... فرموده بود که: من این درس برایم تکراری است. یعنی استاد شروع میکند تا آخرش را میدانم چی میخواهد بگوید. چهار دور درس شرکت کردهام ولی گاهی در ماهی یک بار، ۶ ماه یک بار یک مسئلهای مطرح میشود. استاد خم و چم بحث را درمیآورد. در دلم میگویم: الحق که استاد تویی.
چالشهایی که الان در این فضای مجازی داریم، استادان استاد ندیده است. از بدبختی و گرفتاریهای واقعاً حاد ما هم این است. استاد داریم، استاد فلانی، استاد فلانی، استاد فلانی، استاد ندیده. استاد بدبختی و فقر. استاد دیدن، شاگردی کردن. بعد هم بعد یک مدتی یک حرفی را به آدم میزند آبروی خودش را و ۱۰۰ نفر دیگر را هم به باد میدهد. پخته شدن، یک جایی عیار آدم معلوم بشود، یک جایی گیر و گور آدم به قول این کامپیوتریها آدم گرفته بشود. استاد لازم است، شاگردی لازم است، رفت و آمد لازم است، درس گرفتن لازم است، عمق بخشیدن لازم است. همین دو خط میخوانیم، فکر میکنیم دیگر این را بلد شدیم. گرفتاری باید عمق پیدا کند، باید آدم حالا حالاها این قشنگ جا بیفتد. مثل قورمهسبزی، بعضی خانمها میگویند قورمهسبزی تنها خورشتی است که صد بار هم اگر گرم کنی چی میشود؟ هی خوشمزهتر مینشیند، بیشتر جا میافتد. قورمهسبزی باشد هی جا صداهایتان یککمی به ما که نوار، نوار کاست بودیم فقط صوت بودیم، چیزی که حالیمان نمیشد. الانم چیزی حالیمان نمیشود ولی خب.
لب لب همه مطالب این است که ما بفهمیم زندگیمان جای دیگری است. برای آنجا تلاش میکنی. اینجا «ان الدار الاخره لهی الحیاة» (همانا سرای آخرت سرای زندگی است). زندگی آنجاست. لب لب همه تجربیات نزدیک به مرگ و اصل حرف همشان همین بود که ما وقتی رفتیم آنجا فهمیدیم که زندگی آنجاست، همه چیز اصلش آنجا بود. اینکه اینجایش هست، تقلبی است. این خیلی مهم است اینکه ما نسبتمان با زندگی دنیا معلوم بشود. به این زندگی قانع نشویم. «والله کفار» (و کافران). تحلیل شخصیتی وقتی میکند، تحلیل معرفتی میکند. کافرند یعنی چیاند؟ یعنی به این زندگی دنیا راضی شدهاند و به همین دل خوش کردهاند. اگر این را تعریف از کفار است، که خب من هم کافرم دیگر. همین حقوقی داشته باشیم، بیمه داشته باشیم و بازنشستگی داشته باشیم، دلمان خوش باشد. اجاره خانهمان را داشته باشیم، یک سقفی داشته باشیم و یک همسری و یک بچه. همین بس است دیگر. اینها کف داستان است. حرکت، آن تلاش، آن دویدن. این بزرگان با این همه کمالات چطور بیقرار بودند، چطور بیتاب بودند. چطور فاطمه زهرا سلامالله علیها شب عروسیش، بانویی که امشب شام شهادتش است و شب دفن فاطمه زهراست. وقتی جابجا میشود از منزل پدر به منزل شوهر امیرالمؤمنین، میآید. این چه حال عجیبی است. این حال چقدر امثال بنده فاصله داریم با این؟ آمده منزل شوهر. امیرالمؤمنین کارهای بیرون را انجام داده، آمده داخل. فاطمه زهرا دارد گریه میکند. میفرماید که: «دختر رسولالله، چی شده؟» عرض میکند: «این جابجایی من از خانه پدر به خانه شوهر مرا یاد آن جابجایی از خانه دنیا به خانه آخرت میاندازد. اگر موافقید امشب را به عبادت سر کنیم. من حالم متغیر شده، یاد مرگ افتادهام.» و تا صبح با یک حال گریه و زاری و یاد مرگ و اینها، یک اعتدالی برای حساب و کتاب.
فرزند امام مجتبی از امام حسین علیهالسلام خواستگاری کرد. از دختر یکی از دخترانش. ازت دو تا دختر داشتم. فرمودند: «این دختر اولم، دختر خوبی است ظاهراً سکینه هم بوده. سکینه نامش فاطمه هم هست ولی من فاطمه را برای تو بیشتر ترجیح میدهم چون سکینه حالاتش شبیه مادرم فاطمه زهراست. تو نمیتوانی با حالا تو زندگی کنی.» فاطمه زهرا اگر به آن حال زندگی امیرالمؤمنین است، یک کسی که پا به پای این حالات معنوی میآید میگوید شب عروسی تا صبح گریه و ناله و یاد قبر و مرگ. و غرض این است: این حال و هوای این بزرگواران این شکلی بوده است.
در حال بارگذاری نظرات...