جلسه دوم : تحلیل حضرت زهرا از سقیفه
در مجموعه جلسات «برای امامت»، سفری اندیشهبرانگیز از فاطمیه تا امروز روایت میشود؛ جایی که فاطمه زهرا(س) نه تنها شهیدهی مظلوم، بلکه قهرمان بیداری امت معرفی میشود. سخنران با زبانی روشن و تحلیلی، ریشهی انحراف از امامت را در فراموشی حقیقت «انسان» و تغییر مقصد دین میداند؛ اینکه مردم، رفاه را جای بندگی نشاندند و امام را برای آرزوهای کوچک خود میخواستند. این گفتارها، خطبههای حضرت زهرا(س) را از قاب تاریخ بیرون میکشند تا نشان دهند غربت امیرالمومنین (ع) نتیجه بیوفایی امت است، نه فقدان حق. استماع این جلسات، دعوتی است برای بازگشت به معنای اصیل امامت؛ از خاک تا افلاک
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها): افسار شما را رها کردم و ننگ آن را برایتان گذاشتم [01:47]
تعبیر 'قومِ ظالم' نسبت به مردم مدینه [05:02]
"سنخیت" با امام؛ شرط لازم برای رستگاری جامعه [05:48]
یاری خواستن نماد کارهای نشدنی در قرآن از مردم برای مقابله با هجوم فرهنگی و اعتقادی [08:58]
فتنهگری شیاطین حتی در مُلکِ سلیمان (علیهالسلام) [12:43]
'امّتِ ظالم' به 'امام' نمیرسد [16:17]
'سقیفه' در واقع 'انتقام' از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود [24:05]
'حقگرایی' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حتی نسبت به دوستانِ نزدیک [30:18]
سختی معاشرت با "اهل حق' [36:45]
علت سختگیریهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چه بود؟ [43:16]
مهندسی 'مظلومیت' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) [46:21]
'تقوای سیاسی' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) [50:14]
ممنوعیت تفسیر قرآن در زمان خلفا [53:45]
لحظات آخر مادر … [57:09]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد(ص) و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. ربِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی.
خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مرور میکردیم. در خطبه دوم حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در واقع هنگام عیادت زنهای مهاجرین و انصار از حضرت زهرا (سلام الله علیها) حضرت بیان فرمودند، خطبهای بسیار تلخ و تندی بود و در تحلیل واقعه سقیفه و وقایع بعد از آن، نکات خیلی خوبی دارد که جا دارد مرور کنیم. به این عبارت رسیدیم: «لَاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّتْهُمْ رَغْوَتُهَا.» میفرمایند که: «افساری که مثلاً گردن حیوانی میاندازند که میخواهند او را بکشند.» تعبیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی تند است. یعنی من دارم سعی میکنم عبارات صافتر و نرمتری به کار ببرم در ترجمه این عبارات. باز هم هر کار بکنیم تعابیر خیلی تند است. میفرماید: «من با این مردهای مدینه، شما، به این نتیجه رسیدم که افسارشان را رها کنم، افساری که به گردنشان است و باید کشید.» دیگر انداختم روی گردنش و ولشان کردم. تشبیه به یک حیوانی که سعی داشته فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مهار بکند این حیوان را از فرار کردن و چموشی و حرکت اضافی، این دیگر تن نداده و استنکاف کرده و نیامده. دیگر ولّش کرده و افسار را رها کرده: «وَ شَنَّتْ عَلَیهم غَارَتَها.» دیگه گذاشتم که این عار و این داستان را و ننگ این داستان را پاشیدم بهشان. پرت کردم. گذاشتم این عار و این ننگ بهشان برسد. «فَجَدْعًا وَ عَقْرًا وَ سُحْقًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِین.» خیلی تعابیر عجیبی است. آدم میترسد. دیدید وقتی سر کلاس، یک معلم خیلی مهربانی که با شما خیلی رفتارش خوب است، یکهو سر یک دانش آموز فریاد بزند. شما چطور میترسید که مثلاً چی شده که اینطور عصبانی شده و خشم و غضبش به جوش آمده؟ آدم هم ناراحت میشود از اینکه اینقدر عصبانی شده، هم از خودش میترسد که یک وقت سر من نیاید این خشم و غضب.
این بانوی کریمه و رئوفه، حضرت زهرا (سلام الله علیها)، با همچین تعابیری دارد یاد میکند از مردم معاصر خودش! همین خانمی که تا صبح دعا میکرد اینها را، بعد میفرمود: «الْجَدْعَةَ وَ الْعَقْرَ وَ سَحْقًا.» بینیشان بریده باد. این «جدع» به معنای بریده شدن بینی است. «عقر» به معنای پی شدن. پای شتر را میبرند. میخورد زمین. در روایات خودمان در مورد قوم ثمود هست که شتر حضرت صالح را این حالت: اینکه پایش بریده بشود و «سحقاً»، سحق هم یعنی پودر شدن.
نفرین حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای مردان مدینه این بود. فرمود که بینیشان کنده بشود، پایشان کنده بشود: «وَ هَذَا الْقَوْمُ الظَّالِمُین.» «لِلْقَوْمِ الظَّالِمِین». دلیلش را هم دارند میگویند دیگر. چون که اینها را قوم ظالم میدانند. این تعبیر «قوم ظالم» خیلی درخور توجه است. همانطور که خدا امامت را به ظالم نمیدهد، همین طور امتی هم که ظالم باشد به امامت آن امام نائل نمیآید. این قاعده را توجه داشته باشید. یک سنخیت و تناسبی لازم است.
ابن ابی الحدید میگوید که من از استادم سوال کردم که مگر مردم... اسم استادی که در شرح نهج البلاغه میشناسید، ابن ابی الحدید شیعه نیست، معتزلی است و نشانههای سنیگری هم در او واضح است در آثارش. بیست جلد شرح نهج البلاغه (حالا درست است که وهابیها اصرار دارند که حدید را شیعه معرفی کنند، شیعه نیست و مشخص است که اهل سنت است،) ولی آنقدر این کتاب نهج البلاغه برایش اعجابانگیز بوده که نشسته بیست جلد شرح نوشته برای این کتاب از همان زاویه دید خودش هم شرح نوشته. خیلی کتاب خواندنی است. مطالب خیلی مهمی دارد. یک سری روایاتش ناب و درجه یک است و یک سری اقرارها و اعترافها هم توی این کتاب درخور توجه است. یکیاش این است. میگوید که: «به استادم گفتم که مگر علی بر حق نبود؟» یعنی نشانهها، نشان فضیلت علی مشخص. «چرا مردم استقبال نکردند از علی بن ابی طالب؟» میگوید استادم گفت: «یک چیزی بهت بگوییم. علتش این بود که اینها جنسشان با علی جور نبود.» «الناس اَشْکَالٌ.» مردم به شکل خودشان تمایل دارند. پرنده با پرنده، باز با باز. کبوتر با کبوتر، باز با باز. کند همجنس با همجنس پرواز. تناسب باید باشد. سنخیت باید باشد. امام عادل، امام باتقوا، امام صالح نصیب امت ظالم نمیشود. این قاعده خیلی مهمی است.
خیلی وقتها ماها به این چیزها توجه نمیکنیم. خیلی وقتها از مسئولین مثلاً هی مینالیم. انگار مسئولین مثلاً از مریخ میافتند توی دامن مملکت. مسئول از همین مردم است و برآیند رأی همه مردم، چیز جدا از جنس مردم نیستند. فکرشان، فکر مردم است. شخصیتشان، شخصیت مردم است. مسئولین نماد این مردم و بروز این مردم هستند. خوبهایشان بروز خوبیهای مردم هستند و بدهایشان بروز بدیهای مردم هستند. خیلی تفاوتی نمیکند. روایت هم دارد: «کَمَا تَکُونُوا یُولِّ عَلَیْکُمْ.» شما هر مدلی که باشید، خدا همان مدلی به شما ولی میدهد.
ولی شما به تناسب خودتان. جامعهای که باتقوا باشد، «امام المتّقین» میشود امامش. این نیست که فقط یک امامی باشد و مثلاً دیگر کار را دست بگیرد، هم در «حدوث» و هم در «بقا». هم از آن روزی که میخواهد به عنوان امام انتخاب بشود، هم هر روزی که میخواهد به عنوان امام کار بکند، رأی بدهند، تمام بشود، بروم دیگر. بعد خود امام «آنوماتیک» بزند و پیش برود. نه. قدم به قدم، نقطه به نقطه حرکت امام در جامعه وابسته به همراهی امت است. دست و بازو میخواهد. «قاعدش ناصر میخواهد.» اصلاً نص صریح قرآن است. خیلی عجیب است! آدم تعجب میکند. مباحثی که در فرهنگ قرآن جزو بدیهیات است، در فرهنگ ما گاهی اصلاً ذرهای توجه به آن نیست.
حضرت عیسی (علیه السلام) در قرآن نماد انجام کارهای نشدنی است. درست است، آقا. عیسی (علیه السلام) کسی را نداریم دیگر این شکلی مرده را زنده کند، پرنده را با گِل درست بکند، بعد فوت بکند، پرنده پرواز کند. نص صریح قرآن است: «با گِل پرنده درست میکنم، فوت میکنم، به إذن الله زنده میشود، پرواز میکند.» «أُبْرِءُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ». «أُقْسِمُ وَ أُدْرِکُ»؟ پیس را درمان میکند. میگوید «از آن چیزهایی که در خونتون ذخیره میکنید بهتون خبر میدهم.» اینها همش آیات قرآن است. حضرت عیسی (علیه السلام)، پیغمبری که خدا اجازه داده دیگر کارهای نشدنی بکند. مطلب امروز را یادگار داشته باشیم. مطلب فوق العاده است.
حضرت عیسی (علیه السلام) در قرآن نماد انجام کارهای نشدنی است. بعد همین عیسی (علیه السلام) میگوید: «فَلَمَّا أَحَسَّ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ.» وقتی دید در جامعه دارد کفر میآید، احساس کرد که دارد کفر میآید در جامعه. احساس هجوم فرهنگی، هجوم اعتقادی کرد. احساس کرد که جامعه از لحاظ اعتقادی دارد به خطر میافتد. آسیب اعتقادی دارد میآید. حضرت عیسی (علیه السلام) خطاب کرد: «آقا من کمک میخواهم.» «اَنْصارِی» کمک میخواهم. «مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ.» اینجا حواریون گفتند: «نحن انصارالله.» خوب، آقا مرده را که زنده کردی، از توی خانه مردم هم که خبر دادی، پیس را هم که درمان کردی، پرنده را هم که پرواز کردی، مشکل اعتقادی مردم را حل کن دیگر. مشکل فرهنگی جامعه را حل کن دیگر. حضرت عیسی (علیه السلام) وقتی به جنگ کفر میرسد، میگوید: «این کار من نیست!» دعا میکنم و دست کمک میخواهم.
«السلام علیک یا وارث عیسی.» در زیارت وارث امام حسین (علیه السلام)، یکی از نمادهای ارث بردن از حضرت عیسی (علیه السلام) همین است که طلب کمک کرد. امام حسین (علیه السلام) فریاد زد: «هل من ناصرٍ ینصرنی.» این حرکتی شبیه حضرت عیسی (علیه السلام) بود که «مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ.» این مسیر کمک میخواهد. علی (علیه السلام) تک و تنها، امیرالمؤمنین (علیه السلام) تک و تنها نمیشود توقع داشت کاری بکند. بعد بعضی وقتها از چهار تا آخوند مردم... امیرالمؤمنین جذاب به دست بریده چه قدرتی داشته مجید؟ توقع دارند که مثلاً این دیگر در تمام مجموعهاش باید همه پیغمبر و پیغمبرزاده باشند. حضرت سلیمان (علیه السلام) که همه تشکیلاتش (اینها همش آیات قرآن است، اصلاً آدم دوست دارد بمیرد اگر اینها اینقدر غریبه است، این آیات تازگی دارد، جالب است).
حضرت سلیمان (علیه السلام) آن قدرت استثنایی عجیب و غریب که شیاطین تسخیرش بودند (آقا حضرت سلیمان شیاطین تسخیرش بودند. شیاطین به نص صریح قرآن هم سوره «ص» دارد، هم «صافات» دارد، هم جای دیگر دارد) «مِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ». شیاطین غواصی میکردند توی دریا، محراب میساختند برایش، تماثیل میساختند که ما در بحثهای مجسمه و اینها مفصل آیات را بحث کردیم که در عهد سلیمان مجسمه میساختند ولی مجسمهای بوده که از جنس مجسمههایی که ساختش حرام است نبود. شیاطین تسخیرش بودند. حضرت سلیمانی که باد تسخیرش بود، شیاطین تسخیرش بودند، با "هدهد" حرف میزد. هدهد میرفت برایش عملیات اطلاعاتی، میگوید: با مورچه حرف میزد در کاخش! «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ.» آیه ۱۰۲ سوره بقره، شیاطین در مُلک حضرت سلیمان فتنهگری کردند. مُلک سلیمان را ریختند به هم (از آیات عجیب قرآن.) علامه طباطبائی (رحمة الله علیه) میفرماید: «این آیه بر اساس محاسبات (چون هر یک کلمه چند تا وجه دارد در ترجمهاش)، مجموعه این وجوه را در همدیگر ضرب میکنند.» طباطبائی میفرمایند که این آیه یک میلیون و دویست هزار ترجمه دارد. فقط ترجمه دارد. تفسیر نه، تأویل هم نه. یک میلیون و دویست هزار ترجمه دارد. خدا قدرت نمایی کرده و یک جوری گفته. شیاطین قدرتنمایی کردند در مُلک سلیمان. حرف زدند علی مُلک سلیمان. «وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا» بله. تو کاخ سلیمان شیاطین میتواند (به قول مشهدیها) «کُخ» بریزند. بعد این توقع دارد مثلاً در بیت رهبری نتواند...
هدهد در تسخیر باد بود. در تسخیر سلیمان بود. مسئول درجه سه بیت رهبری اینجوری است؟ خیلی خوب است که مسئول درجه سه بیت رهبری اینجوری است. بیخ گوش سلیمان این کار را میکرد. قرآن: «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ». اینها به مردم سحر یاد میدادند و «وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ.» زن و شوهر تفرقه میانداختند تا... دیگر حالا ادامه آیه و آیات بعدش. خب این نشان میدهد که آقا، انبیاء و اولیاء بدون کمک، اصلاً سنت الهی است. این مردم قیام کنند، مردم نصرت کنند، یاری کنند. همیشه هم همین بوده. در مورد امام زمان (علیه السلام) هم همین است. امروز هم همین است. در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم همین بوده. کدام امّت امام حق را نصرت میکند؟ همانجور که آنجا «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» امامت به ظالم نمیرسد. امّت ظالم هم به امام نمیرسد. گرفتی چی شد؟
امت ظالم! خیلی هم جالب است. آیات قرآن میگوید که: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ.» چقدر این آیات عجیب است! موسی و تورات و اینها را انکار میکردند در حالی که یقین داشتند به حقانیتشان. یقین داشته باشی دیگر همه چیز حل میشود. بدون «بِاسْتِیقَانِهَا.» تعبیر «استیقان» را به کار برده، شدت یقین. چرا انکار میکردند؟ «ظُلْمًا وَ عُلُوًّا.» چون ظالم ظلم میکند، زیر بلیط عادل نمیرود. اصلاً تکویناً نمیتواند برود. تناسب ندارد. نمیچسبد بهش. نمیگیرد. نمینشیند. «کبوتر با کبوتر، باز با باز. کند همجنس با همجنس پرواز.» «اتومات» جذب ظالم میشود.
امام خمینی (رحمة الله علیه) در مورد پهلوی میفرمود که اگر پنج تا آدم بیخود توی این مملکت باشد، به صورت ناخودآگاه (حالا تعبیر من «ناخودآگاهش» را آوردم)، این مغناطیس شاه میگیرد اینها را، میچسباند. میشوند دربار. جملات امام خمینی (رحمة الله علیه) در مورد شاه: «هرچی کثیفتر دور خودش جمع کرد. هرچی کثیفتر به او نزدیکتر.» «اتومات» جذب میشود. میکشد. هرچی بیشتر جنایت کنی، خیانت کنی، خباثت داشته باشی، «اتومات» جذب میشود. اینها طرف خواهرش را برداشته با ظلم انداخته زندان. چه کشیده خواهرش را انداخته زندان. خب که این قشنگ دوز جنایتش آمده بالا. این افتخار را پیدا کرده که بشود بلندگوی زن، زندگی، آزادی. باطنی این استحقاق. یعنی خود شیطان بر هر کسی (به اندازه) بالاخره در شعور میفهمد. به درد ما نمیخورد. خیلی باید کثافتت بیشتر از اینها باشد. یکم نرمی و لطافت داشته باشی، روز واقعه ول میکنی ما را، میروی. خوب و چرک باشی، قشنگ کثیف کثیف میخواهم.
ظلم سنگین، بیشتر جنایت و کثافت میکند. عملیات معکوس انجام بدهید. خیلی کثافتکاریها دارد که هر کسی با اینها راه پیدا نمیکند. به قواعد مهم این عالم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «الْقَوْمِ الظَّالِمِین.» قوم ظالم بودند. چرا حرف فاطمه (سلام الله علیها) توی مغز اینها فرو نمیرود؟ چرا تمایل به علی (علیه السلام) ندارند؟ خیلی عجیب است، آقا. این تمایل به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نداشتن اصلاً توی کَتِ آدم نمیرود. چرا این جمله را آن طرف گفته بود تو محرم که: «خدا را قبول دارد، خدا را قبول دارد، نمازش را هم میخواند، از تو خوشش نمیآید.» آقا من رفتم فلان جا دیدم که روسریاش گردنش بود، رفت توی نمازخانه، انداخت، نمازش را خواند، دوباره آمد بیرون انداخت. خدا را قبول دارد، نمازش را هم میخواند، از تو خوشش نمیآید. این دقیقاً، حالا این جمله حرف بیخودی است، ولی دقیقاً در مدینه نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) صادق بود. خدا را قبول دارد، نمازش را هم میخواند، همه چی هم انجام میدهد، زکات هم میدهد، خمس هم میدهد، مسجد هم میآید، جهاد هم میرود. فقط یک مشکل: از علی (علیه السلام) خوشش نمیآید. چرا؟ خیلی محل بحث است واقعاً. یعنی همه... واقعاً تا یکی از علی (علیه السلام) بد میگوید، میقاپد روی هوا. هزار تا خوبی بشنو، ببیند. یک بدی. نه دیده، یکی گفته، گیر میدهند دیگر. هیچی دیگر. نبود گیر بدهم. چرا شوخی میکند؟ باید داشته باشد. سنگین باشد. بابا این از تواضعش است. این که جبروت علوی او مانع از این نشود که مردم بیایند از فیض وجود او بهرهمند بشوند. میدانست اگر یکم بخواهد خودش باشد، هیشکی نمیتواند به او نزدیک بشود. جبرئیل حیا میکند به او نزدیک بشود. هی با شوخی و خنده خودش را میآورد پایین. ابوتراب است دیگر. رنگ به درد این کارها نمیکند. مظلومیت این به این تناسب برمیگردد. اونی که ظالم است، خواه ناخواه میکشد قلبش به آن ظالمین. اونی که پاک است، عادل است، باتقواست، با طهارت است، خواه ناخواه: «نوریان مر نوریان را جاذبه. ناریان مر ناریان را طالب.» (مولوی). خیلی قشنگ نوری میگیرد. نور امام خمینی (رحمة الله علیه)، نور رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی)، نور قاسم سلیمانی (رحمة الله علیه). بالاترش، نور امیرالمؤمنین (علیه السلام). اونی که یک لطافتی دارد، یک روزنهای دارد، یک نورانیتی، یک پاکی توی وجودش است، میگیرد. و اونی که ظلمتی دارد، کدورتی دارد، تیرگی دارد، میکشد سمت آنهایی که تاریکند. تاریکها میقاپندش. همجنس.
و در ادامه حضرت زهرا میفرمایند: «وَ حَیَّهَانَ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِیِ الرِّسَالَاتِ؟» وای به حال اینها. کجا اینها ستونها و این سلسله جبال رسالت را رها کردند؟ به کی پناه آوردند؟ کجا رفتند و قواعد نبوّت؟ این پایهها و ستونهای نبوت را رها کردند و «مَهْبِطِ الْوَحْیِ الْأَمِینِ.» این محل هبوط وحی امین را رها کردند و «تَبَیُّنِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ.» آنجایی که امر دنیا و دین حاصل میشود، این را رها کردند. «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ.» تحلیل اصلی را عرض بکنم. چند خطی. خیلی تعابیر عجیب است.
چرا اینها علی (علیه السلام) را رها کردند؟ تعبیر «نقموا» به معنای فقط رها کردن نیست. « نقموا» از ریشه یعنی با یک نفرتی کنار رفتن. یک جور انتقام گرفتن. این تعابیر را گوش بدهید. آقا، دیوانهکننده است اینها.
از جهت روانشناسی تاریخی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و تحلیل جامعهشناسی، این عبارت بسیار دقیق و عجیب است. فرمود: «چرا اینها از علی انتقام گرفتند؟» یعنی فقط نبود که علی را ول کند، یک انتقامی بود. فقط عافیتطلبی و تنبلی نبود که ول کردند امیرالمؤمنین (علیه السلام) را رفتند یک گوشه. نه، میگوید کینههای پنهانی بود. یک روزی گذاشته بودند. یک روزی دِقدلیشان را سر علی در بیاورند. خالی کنند دلشان را. اینها از علی پر بود. خیلی عجیب است! این خیلی عجیب است!
من نمیخواهم تطبیق بدهم به مسائل روزمان چون وقتمان کم است، بنفشهای پارسال خیلی چیزهای عجیبی داشت و خیلی هم جای توجه دارد. بدترین ناسزاها را به رهبر انقلاب میگفتند، یک نفر صدایش در نمیآید از آنهایی که باید صدایشان در بیاید. باشد دیگر، پایانش باز، خودتان بنشینید تحلیل کنید. همش عافیتطلبی نیست. رهبری را از آن گرفتند و به یکی دیگر دادند. بعد آن غذاهای سال ۷۶ که شد، یک فرصتی پیدا کرد که خودش را آرام کند. آبان ۷۶ یادتان است دیگر. که بعد گفت که رئیس جمهور وقت گفت تو برو بگو تو مثلاً ۱۱ میلیون رای داشتی، من ۲۰ میلیون رای دارم. شورشی به پا کرد و دیگر ریختند و بعدشم در قم بعضی چیزها... فقط آیت الله جوادی آملی (طلبه نبودیم ولی بعدها که غذاهای ایشان را خواندیم طلبات در مسجد اعظم تحصن کردن. (بعد صحبتهای این آقا ۷۶ بود یا ۸۰؟) تحصن آیت الله جوادی آملی، سخنران آن تحصن بود، ایشان فرمودند که این آیه سوره قیامت را ایشان خواند که پیغمبر اینها از تو سوال میکنند که کی قیامت میشود. اینها سوالشان بابت این نیست که میخواهند بدانند، میخواهند تا قیامت ول باشند. فدایت آیت الله جوادی. تقسیم خیلی قشنگ بود. تفسیر فرمود که خیلیها شبهه علمی ندارند، شهوت عملی دارند. به نقد یک حرفی که میزنم، اختلاف نظر نیست. این یک چیزی توی باطنش بوده.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «این انتقام از علی بود.» آیا ریشه طولانی هم دارد؟ این نبود که مثلاً یهو یک عده آمدند یک حرفی زدند و بعد مثلاً بازی دادند مردم. مردم گول خوردند. فریب خوردند. مردم را خیلی دیگر دوزش را میبریم بالا. فلانی آمد گفت من ۱۰۰ روزه همه چی را درست میکنم، مردم گول بخورند. ۹۵ درصد یارانه ثبت نام کردند.
یک ریشههایی دارد: «آن آمریکا بالاخره خوبه دیگه، با هم رفیق میشویم»، اینها دیگه، آره. یک چیزی توی آن دلها هست. خیلی دیگر همه چی را تطهیر میکنی. مردممان خوبند. واقعاً فریب خوردند. اینها را قبول داریم ولی یک ریشههایی هم هست، غافل نشویم. حزب اللهی، همه خوب، همه چی «اوکی». نه، یک ریشههای دیگر. تمایلات، یک نفرتهایی. یک نفرتهای پنهانی از سرمایهگذاری میکنند توی انتخاباتها، حالا دو ماه دیگر انشالله دوباره شروع میشود. میبینی، یک کینههای پنهانی از حزب اللهیها، از ریشهها، از بسیجیها، از گشت ارشاد فعالش میکند. هست، توی دل خیلیها، توی دل من و شما ممکن است یک حدودیش باشد. کار شیطان همین است که از این کینهها استفاده میکند. هم از محبتها و تعلقات استفاده میکنند، هم از این کینهها. اینها یک کینههایی با امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند که توی قضیه سقیفه به خاطر اینکه اینها از علی (علیه السلام) انتقام گرفتند. این تحلیل زهرا (سلام الله علیها) از قضیه فاطمیه، با همه چیز هم که شنیدی متفاوت. تحلیل دقیق این است: انتقام بود. چرا؟ چون شمشیرش تیز بود، بیپرا بود از اینها. «وَ انْتَقَمُوا وَ اللهِ لِضِغْبَدٍ فِي قُلُوبِهِمْ» (به خدا قسم میخورد). والله انتقامشان بابت این بود و «وَ شَدَةِ نَکَتِهِ وَ شَدَّةِ وَقْعِهِ وَ تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ.» شمشیرش پرقدرت بود. قامش صفر بود. ضربش سخت بود.
و «تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ». «تنمر». از آن واژههای فوق العاده! جای دیگر هم بنده ندیدم به مناسبت، دنبال این واژه میگشتم تا پیدا کنم. «نمر» به «ببر» میگویند. «تَنَمُّر» یعنی «ببر صفتی». علی (علیه السلام) ببر خدا بود. ببر خدا. «تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ». هر کسی خوشش نمیآمد، زد کفار را تیکه تیکه کرد. دمش گرم. شمشیرش را اینجوری با باطل سر ستیز دارد. با هیچکی هم تعارف ندارد. شاعر درجه یک رفیقش که در مدح شعر میگفت. توی حکومتش هم با علی (علیه السلام) همسو بود به نام نجاشی. یک روزی ظهر ماه رمضون بود (اینها را داشته باشید. آقا، خیلی جالب است اینها. داشته باشید. خیلی جالب است. دوباره بگویم، خیلی جالب است.) ظهر ماه رمضون. داشت میآمد مسجد. یک کسی به این نجاشی را صدا کرد. رفت دیگر (بالاخره رفیق بد و زغال خوب دیگر). رفت. "ماه رمضون بیاورم و اینها را "Drink". اهلش هستی؟ باب. "ادوب فلان درد" نیاور و این حرفها. آقا، آرام آرام بدبخت. یک پیک خلاصهای بهش داد عرق. به این. این هم حالا چه جور بود که علنی به حساب میآمد و لو رفت و اینها. امیرالمؤمنین (علیه السلام) صد تا شلاق خورد. آقا، با رفیقیم. با همدیگر. حالا آقا میگوید ۷۰ تا یا ۸۰ تا یا هرجی. نه، حالا فامیلش جمع شدند و به این که آقا کوتاه بیا و این. این بسیجی بچه محله توی حزبالهی و فلان و شاعر. آقا، این هنرمند حکومت، سلبریتی! این شبکه نسیم. برود. کی میخواهد اداره کند؟ مخاطب ندارد. من «پاورقی» پخش کنی. همش پناهنده معاویه شد. بله. رفت «اینترنشنال» و «من و تو».
به درک که رفت! عبدالله بن عباس وقتی شبانه ول کرد، رفت. صبحش، رفیقش خطبهای که خواند، فرمود: «ما به آرزویم فرار کردن.» نه، فرار نکردم. ملتها را فراری میدهند. میچاپند. آخر فراری میدهند. خیلی ترس ندارد. ببین ما نمیخواهیم داعشیمنش رفتار کنیم. هرکی یک کلمه "فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود این چون اینجوری بود آدم نداشت، انتقام گرفتند ازش." خیلی اینها چیزهای عجیب است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفر دوم حکومت پیغمبر بوده. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میفرماید: «من میدانم علی بس که روی حق سفت و سخت بود، شماها کینه و نفرت ازش داشتید، پای کارش نیامدید. یک آدم صلحکلی است. آن وسط مساط، وسط لحافیه. اینها نشان میدهیم و چقدر مردم... و علی (علیه السلام). نه. آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی صریح و صاف بود. یک اپسیلون از حق و حقیقت اینور نمیآمد. سر همین هیشکی پای کار علی (علیه السلام). شما مِرتَقُ (حق) (حقّ را از مردم بخواهی) را. اگه بخواهی بری صاف بخواهی بری، به کسی باج ندهی، سیبیل کسی را چرب نکنی، هی نفس بقیه را قلقلک ندهی که مثلاً اینور بمانند. هی سیبیلش را چرب نکنی از این طرف دو تا لگد میزند: «تو را خدا بیا برنامه برای ما بساز. برنامه ۲۰۰ تومان.» «ما مخاطب نداریم.» «بدبخت به منِ صدا و سیمای عجیب عاجزه ذلیل بیچاره کمک کن.» دوباره میآید بالا، دوباره یک لگد دیگر میزند. اینکه نمیشود. اینجوری اثر قدرت. تو باید باهاش برخورد کنی. صدا و سیما خیلی بدبختی است. علی (علیه السلام) «تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ» داشت. ببر صفت بود. کسی به کسی باج نمیداد. هراسی نداشت. هرجایی که میدید حقی دارد پایمال میشود، باطلی دارد علم میشود. به دخترش که دخترش بود، رفته بود بیت المال. دیده بود بچه بود، کم سن و سال بود. یکی از دختران امیرالمؤمنین (علیه السلام) توی این خزانه دیده بود یک دستبند مثلاً گذاشتند قشنگ انداخته بود دور دستش. بعد مثل اینکه حالا یادش رفته بود که از دستش در بیاورد، بگذارد توی خزانه. امیرالمؤمنین (علیه السلام) توی خانه میگوید: «که اتاق خزانه را دیدم، چیز گذاشتم دستم.» فرمود: «اگر یقین نداشتم که تو به قصد این را برنداشتی، همین الان دستت را قطع میکردم تا اولین از بنی هاشم باشد که ابن شهر آشوب در «مناقب» نقل کرد تا حساب دست بنی هاشم بیاید. بقیهاش هم بفهمند قضیه چیست.» میدانم تو هم «بدُسَر» جاش دختر علی هستی. بازم علاقه من به علی هستم. آنها خیلی خوب بودند که بازم علاقه داشتند به امیرالمؤمنین. آنهایی که علاقه داشتند، دیگر خیلی خوب بودند که علاقه داشتند. بابا یکم با ما نرم و مهربان و با نوازش و... بیت المال که ناز و نوازش ندارد. مال مردم، حق الناس است. مسائل اعتقادی هم ناز و نوازش ندارد. بله، یک وقت یک انحراف عملی شخصی داریم، آنجا با مراعات، با مدارا. «فرشاد بکشی به باد دادی.» آقای بهجتش نبود؟ نه، کرامت نداشت. کرامت داشت. اینجور که هرکی برسد به وحشتناک. آقای بهجت همش توپ و تشر بود. یکی از اساتید میفرمود: «با یک آقایی که چندین جلد کتاب در حوزه کودک و نوجوان نوشته بود فعال فرهنگی و فلان ما آمدیم خدمتتان یک دعایی اینها، من پیر شدم. اگه جوان بودم چوب بر میداشتم، یک فصل میزدم رشدت بده.» «تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ». این ببر در راه خدا، نه اینکه حالا با مردم بد رفتار کنیم، قاطی نشود. تو خوش برخوردی با مردم. خوبی. بد برخورد میکردی کسی نمیآمد. همه درستی. یک تعدیلی دارد. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاطر جایگاه و موقعیت یکمی تفاوت در برخورد داشتند ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) صراحت و شفافیت بیشتر. تنوعی زاده اگر اشتباه است، این انحراف است، این خطا است، اینجوری است. خود اهل بیت (علیهم السلام) در بعضی روایات این برخورد چکشی و سفت توی آنها دیده میشود. با همان محبت. امام رضا (علیه السلام) رئوف اهل بیت. امام من ستون فقراتم درد میگیرد وقتی حضرت. چطور یهو زدند و طرف را ناک اوت کردند؟ هرچی نزدیکتر بود، بیشتر اینها آخمز میکردند. مقربینشان اتفاقاً کمتر از همه بهشان حال میدادند. غریبهها را واسه اینکه بیایند متمایل بشوند به این سمت. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مهدی ما ظهور کند، بیشتر سختگیریش به شماهاست.» دلتان را خوش نکنید حضرت میآیند جزایر هاوایی را میدهند، ما اداره میکنیم. مملکتداری میکنیم. این همه دعای ندبه رفتم. نهضت بیان عدل و رفاه مال عموم مردم. سختی آن عبارات دیگرش را که نمیگویم. آن چیز دویدن، آنش مال توه، مال شیعه است. «یَوْمَ الْعَرَقِ وَ الْعَلَقِ.» امام صادق (علیه السلام). عرق و علق ازتان بعد از ظهور. شما که نزدیکید، یکی عرق، یکی هم علق یعنی خون. کی دیگری حالا رغبت دارد علی (علیه السلام) حاکم باشد. مسئولی بیاید پرکار، با این محافظهای بعضی از این مسئولین صحبت کنیم، میگوید: «آقا فلان رئیس جمهور خوب بود، میرفتیم با هم کیش، رامسر. همش تفریحات، استراحت. این فلان فلان شده دو ساعت میخواهیم پاشو برویم از این شهر به آن شهر استراحت کنیم. وقتی آستان قدس بود شون خبر دارم. الان که دیگر نمیدانم چیست. رفقا کربلا با حاج آقا رفتیم توی این مسئول رسانهای همسایه ما بود تو مشهد از بچههای هیئت. آن بود که دیگر حالا کم کم رفت جذب آستان قدس شد، رفت مسئول رسانهای ایشان شد و خیلی چیزها میآمد میگفت خدمت شما عرض کنم که یک کربلا ایشان را تعریف میکرد، میگفت آقا این محافظت (کارت میزدی خونشون) دو ساعت رفته بودم بخوابیدیم حاج آقا. ۷۰ دست ما را نابود میکند. دو ساعت میخواهیم بخوابیم، باید حواست باشد یک جایی نگذارد برود بر میگردم. کی دوست دارم محافظ همچین کسی باشد. دردسری. واقعاً خدا خیرش بدهد. همش کار میکند، همش این شهر آن شهر. آن محافظ پدرش در میآید. محافظت ذله است. دو روز آخر هفته میخواهیم برویم شمال. روسیه عروسی. برگشته صاف رفته کرج، حموم، یک دوشی بگیریم. تنمود اینها بود که از علی (علیه السلام) نفرت داشتند چون قوم ظالم بودند. خیلی دقیقهها. اینها خیلی لطیف است. ظالم با مفتخوری، مسئولیت، تعهد که ندارد نسبت به بیت المال، نسبت به مردم. شب تا صبح بخوابد. شیفت شب به مامان نگهبان شب بودیم و حقوقش هم بگیرد و اذیتش نکند. کار برای ما نتراشند، الکی درست نکنند. آن قبلی شمال بودیم یا کیش بودیم یا قشم بود. این یکی.
از کیفیات امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود این بود که انتقام گرفتند. «وَاللَّهِ وَاللَّهِ لَوْ تَکافَأُوا عَنْ زَمامِ رَثَاءِ رَسُولِ اللَّهِ لَا عَتَلَقَهُ». به خدا دو بار قسم: «والله» خورد حضرت زهرا (سلام الله علیها). به خدا اگر اینها آن زمامی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آنجایی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این زمام حکومت را قرار داد، اگر اینها همراهی میکردند و میسپردند به کسی که پیغمبر این زمام را به او داد یعنی علی (علیه السلام)، «لَا عَتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلِمُ خَشاشَهُ.» چه تعبیری. این خلافت را به شتر تشبیه میکند. میفرماید که تصور کنید این شتر و افسارش را بدهند دست یک کسی بخواهد آرام آرام ببرد. این شتر هم مثلاً (میخواهد) فرمود: «اگر این را دست علی میسپردید، یک جوری میبرد که «لا یَکْلِمُ خَشاشَهُ.» به پوزه شتر میزنند دیگر. این افسار را یک جوری آرام میکشید یک ذره خراش به بینی شتر نمیافتاد. راکبش، اونی هم که روی شتر نشسته، یک تکان هم حتی احساس نمیکرد. اینطور آرام. یعنی سختگیریهایی که دارد درست است. ظاهراً سختگیری ولی باطنش آرامش همه مردم است. به اونی هم که این سختگیری را ندارد، ظاهرش این است که خیلی خوش اخلاق و مهربان است، باطنش این است که یهو بنزین میشود سه برابر. این هم خیلی مهربان است که باهاش کار کرده، راضی است. این به اینها سخت میگیرد ولی آن راکب که سوار شتر است، آدمی که چندین جلد کتاب نوشته، فعال فرهنگی است، دارد سخت میگیرد، تشر میزند به خاطر اینکه دارد چند تا آدم را تربیت میکند. این باید خوب یک جا گوشش تابونده بشود تا آنها را خوب در بیاورد کنه.
توجه نمیشود هرچی رتبهاش بالاتر است، موقعیتش بالاتر، اثرگذاریش بیشتر، بیشتر سخت بگیر. بابا وقتی تو تریبون صدا و سیما به یکی دادی، بیشتر از همه به این سخت بگیری. این دارد ۸۰ میلیون تربیت میکند. فرهنگسازی میکند. ۸۰ میلیون مخاطب داری. فدات بشوم بیا. هر جور دوست داری بساز. لحظهای قطع کنی، بیشتر من به تو سخت میگیرم. من که سرعتش از ۸۰ میشود ۸۲، تق. چراغ میزند، جریمه. تو کارت تمام، برو پرداخت کن. گفتم دیگر حالا پیش آمده، دیگر حالا پدر این را در میآوری تو جریمه این بدبخت؟ «جزو اونی که داره همه را به فساد میکشه.» چقدر مغزمان معیوب است. ساختار کج میفهمیم. خب بعد شما وقتی یقه آنها را تک تک گرفتی، پدرش را در آوردی، همینها باید واسه تو رأی درست بکنند و تریبون دارند اینها، موقعیت دارند اینها سلبریتیاند. اینها پول دارند. کارت نمیآید چون چیزی نمیماسه از تو گرفتیم. داستان مهندسی مظلومیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستتان آمد چیست؟ نقشه دستتان آمد؟ این نقشه بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فهمید. بقیه سیبیل اینها را چرب میکردند. خلیفه دوم پاشد رفت شام. دیدی یک قصر. آن کاخ سبز معاویه. این چیه ساختی؟ اینها را خود قیصر قفل بود. گفت دقیقاً ساختم روی آنها را کم کنم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بهش خبر رسیده، فرماندار تو رفته یک جا بهش جوجه دادند. فقط هم پولدارها بودند. یک نامه نوشته چهار صفحه (حیثیت برای طرف توی تاریخ نداشته). آدمی که عرض کردم، چند جلسه توی این فاطمیه عرض کردم. کسی بود که وقتی قضیه جمل شد عثمان بن حنیف که همه فقط بدیش را شنیدیم. هرچه عایشه و طلحه و زبیر از این کمک خواستند همراهی نکرد. آخر ریشش را تک تک کشیدند توی صورتش.
امیرالمؤمنین این سختگیری را میکند که مردم توی آسایش باشند. کمیلش که کمیل دعای کمیل خوانده، یکم اهمال کرده تو منطقه الانبار. آن داستانهایی که پیش آمد توی آن غارتهایی که معاویه میزد، پاسبون شب نگذاشته بودند. اینها شبیخون زدند و روستا را زدند. آن قضیه خلخال از پای دختر یهودی مال اینجاست. حضرت تشر زدند به کمیل: «تو عرضه نداشتی دو تا پاس شب میگذاشتی.» عزلش کرد. جوان است. رفیق فابریکاتان است دیگر. بابا حالا اینها اهل تقوا و باصفا بودند. یکم طرف خرده شیشه و ظلم توی وجودش باشد، کینه میشود توی دلش وای میایستد. یک روزی هی تشر بزن. هی داد و بیداد کن. دیدی حالت را گرفتند. خوب شد. انتقام گرفتند از علی. او مرحله میبرد این شتر را سر یک آب، یک برکه پر از آب، راحت این را سیراب میکرد آرام. «تَفْطِرُهَا وَ لاَ تَزْوَةَ بِطَانَا قَدْ تَخَیَّلَ لَهُمُ الرَّیَّ.» فرمود که یک آب زلال و گوارا و سرشاری که از آن کنارههایش دارد آب سرازیر میشود. یک ذره هم گِل و لای وسطش نیست. اینها شکمشان پر آب میشد. این شتر خلافت شکمش پر آب میشد، برمیگشت. بعد خیلی تعبیر حضرت عجیب است. خیلی تعابیر فوق العاده است. میفرماید که میبرد این را سیراب میکرد: «غَیْرَ مُثَکَّلَةٍ مِنْهُ بِطَانَهَا إِلَّا بِقَدْرِ مَا یَسْتَوْرِدهُ.» ولی خود علی فقط یک جرعه آب میخورد که از تشنگی نمیرد. تشنگی نمیرد، میخورد. یعنی سهم خودش آخر از این حاکمیت و این موقعیت.
بعضیها حکومت که چند سال دستش است، دانشگاه را دست میگیرد آنور، روزنامه را دست میگیرد. تمام سازمانهای سینمایی و چی و چی و چی و نشر و فلان، همه اینها میآید دستش. حاکمیت مثلاً تحویل وحی بود. یک قدم بخواهد آنور برود، همه اینها میریزند سرش. پدرش را در میآورند. ۸۰ تا مافیا درست میکند. علی (علیه السلام) چکار کرد؟ همه مافیاها را خراب کرد. مملکت برای مردم اداره کرد. با مردم اداره کرد. به مردم تحویل داد. اینقدر مافیا نداشت. آدم نداشت. اینها با همدیگر جمع شدند، چهار تا نخاله از آنور آمدند. همه اینها. اینها تقوای سیاسی اینهاست. هیچی آدم ندارد. علی (علیه السلام) آقا، ۱۳ ساله، ۱۰ ساله تو حکومت پیغمبر نفر دوم. نمیشود اصلاً بهش گفت. علی (علیه السلام) خود پیغمبر است ولی آنقدر بیبال و کوپاله. پیغمبر دفن نشده، علی را خوردند. آنقدر آدم ندارد. یعنی چی؟ اینها چه سهمی است برای خودش؟ هیچ کس برای خودش یک گوشه اندوخته نکرده. امام جمعه را برای خودمان تربیت کنیم. دو تا روزنامه، دو تا فلان. هیچی ندارد. همین فایدهاش مال اینها بود.
بعد فرمود: «عَلَیْهِمْ بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.» اگر اینطور میشد، برکات به شماها نازل میشد. در اثر چی نازل میشود برکات آسمان و زمین؟ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى» اگر اهل تقوا بودید، شما مگر اهل تقوا بودید با علی (علیه السلام) بودید؟ برکات زمین و آسمان میآمد. سیراب میشد علی (علیه السلام) شتر خلافت. اینطور. بقیه چطور بردند؟ یک طور میکشیدند این پوزه از جا در میآمد… و با لگد میزدند و خطبه شقشقیه امیرالمومنین دقیقاً این تعابیر را دارد. فرمود: دیدیم شتر خلافت چه شکلی بردند، پدر همهتان را در آوردند. کسی نطق نمیتوانست بکشد. اعتراض و انتقاد که هیچی. یک کاری کردند چون میدانستند هرچی در تفسیر قرآن گفته بشود میشود نفعش میرسد به اهل بیت (علیهم السلام). چون در تفسیر قرآن خانواده که میآید بالا اهل بیت فضیلت اهل بیت. ممنوع کرده بود. شلاق میزد خلیفه دوم. یکی از مفسرین بزرگ بود، زد، سرش را شکست. گفت: «شنیدم که تو تفسیر قرآن گفتی.» اینقدر زدش، شکست. به فلان شخصیت صحابه معروف پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به نظرم ابن مسعود بوده. اهلسنت راوی میگوید: «که بهش گفتم آقا در تفسیر این آیه مثلاً شما چیزی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیدی؟» ببینید فضا را نگاه کنید، خفقان را ببینید، دیکتاتوری رسانهای را ببینید. توی خلوت. توی خانه بودیم. میگوید: پاشد رفت در اینور و چک کرد. پنجره آنور و چک کرد. کوچه را چک کرد. پشت پرده را چک کرد، آمد در گوشم مثلاً یک کلمه گفت که این تفسیرش که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم چی بود؟ میزنند، شلاق، زندان. این آنها بودند. این هم علی (علیه السلام) بود. طرف آیه قرآن است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم): «اِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ بَشَرٍ.» اگه این از طرف خداست. «أَمْ تَقُولُونَ افْتَرَا». «إِنْ کُنْتَ عَبْدًا فَاجْمَعُ لَنَا الْبَحْرَ.» « أَمْ تَقُولُونَ افْتَرَا» درست خواندم؟ «خدایا اگه علی (علیه السلام) بر حقه همین الان یک تیکه پاره سنگ بفرست بخوره توی سرم.» آزادی داشتند در بیان مخالفت و دشمنیشان با علی (علیه السلام). در این حد که داره میگوید اگه از خدا. مگر همه شواهد از خدا.
نمیتوانم تحمل تفاوت را بکنم. مظلوم میشود، این مظلومیت و تنهایی عجیب. حالا تاریخ چی میگوید؟ میگوید که: «تازه تا فاطمه (سلام الله علیها) بود، توی این دو سه ماه «کانال علی وجهاً» یکمی که حرمت علی را نگه داشتند، توی این سه ماه به خاطر فضول فاطمه بود.» میگوید: بعد از فاطمه (سلام الله علیها) دیگر همه ازش اعراض کردند. الانم به احترام فاطمه (سلام الله علیها) بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حرمت علی را نگه میداشته که میدانی دیگر آن بیعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دستگاه حاکم بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، هیچ بازویی نداشت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعلام همکاری کرد با حاکمیت بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که دیگر کامل تک و تنها شد. در این روز شهادت این عبارات مقتل را برایتان بخوانم، با هم اشک بریزیم. خیلی عجیب است. روز پایانی مادر (سلام الله علیها). امروز ظهر بود که دیگر حدود نماز ظهر، یکمی قبل نماز ظهر. ساعات پایانی حضرت زهرا (سلام الله علیها). لحظات آخر به اسماء فرمود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) که جبرئیل برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کافوری از بهشت آورده و این را سه قسمت کرده. «ثلثٌ له، و ثلثٌ لعلی، و ثلثٌ لی.» یک سومش مال پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، یک سومش مال علی (علیه السلام) است، یک سومش هم مال من. در اسماء فرمود: «ائتینی ببقية الحنوط.» آن مقدار از آن کافور مانده، فلان جاست، برو بردار بیاور. «فُوَضَعَتْهُ عِنْدَ رَأْسِی.» بیا بگذار اینجا کنار سر من. «فَوَضَعْتُهُ» این مقدار کافوری که از بهشت برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بود را اسماء گذاشت کنار سر مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها). «ثُمَّ تَسَجَّدَ بِثَوْبِهِ.» مرحوم مجلسی در جلد ۴۳ بحارالانوار نقل کرد میگوید که بیبی ملافه را کشید روی صورت. فرمود: «أَنْتِ أَسْماءُ!» چند لحظهای تنها بگذار. «وَدَعِینِی بَعْدَ قَلِیلٍ فَانْ عَجَّلْتِی فَلَمْ تُجِبْنِی وَ إِلَّا فَلَمْ تُجِبْنِی فَعَلِمَتْ أَنِّی قَدْ قَدَّمْتُ عَلَى أَبِی.» بعد چند لحظه بیا صدایم بزن. فان اگر صدا زدس و جواب دادم که زندهام وگرنه بدون من رفتم پیش پدرم. ملحق به پدرم شدم. «فَانْتَظَرَتْهَا حَنَیَّةً.» حالا حال اسماء توی لحظات چیست؟ شبیه حال ابا صالح (علیه السلام) وقتی امام رضا (علیه السلام) از مجلس چند لحظهای صبر کرد اسما، «ثُمَّ عَادَتْ فَلَمْ تُوجِبْهَا.» صدا زد فاطمه (سلام الله علیها) را دید حضرت جواب نمیدهد. دست و پایش را گم کرد اسما. صدا زد: «یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى. یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْ النِّسَاءَ.» دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب بده. دختر کسی که با زنها مهربان بود. دختر کسی که گرامیترین کسی بود که زنی او را حمل کرده. «يَا بِنْتَ خَيْرِ الْوَرَى» ای دختر بهترین کسی که پا روی این کره خاکی گذاشته. با چه تعابیر لطیفی دارد صدا میزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) را. «يَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى.» ای دختر آن کسی که معراج صعود کرد. «فَلَمْ تُوجِبْهَا.» دید حضرت زهرا (سلام الله علیها) جواب نمیدهد. «فَهی کَشَفَ الْبُروْکَ عَنْ وَجْهِ.» این روپوش را از روی صورت فاطمه (سلام الله علیها) کنار زد. چهره، چهره یک مرده است. این چهره نشان میدهد فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفته. «عَلَیْهَا تَقَبَّلَهَا.» خودشان را انداختند روی این پیکر مجروح. هی بوسه زد به این سر و صورت و دستهای فاطمه (سلام الله علیها). «إِذَا قَدِمتَ عَلَى أَبِیکَ رَسُولِ اللهِ مِنْ أَسْمَاءِ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ.» خانم جان، از طرف اسماء بنت عمیس به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام برسانید. شما الان به ملاقات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتید.
اینو داشته باشید. روضه امروز ما باشد و روضه این ساعات. الان خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) این حال و هواست. امروز ظهر اینجور بود. میگوید: «من توی همین حال و هوا بودم.» «إِذَا دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ.» یهو حسن و حسین (علیهما السلام) وارد شدند. «فَقَالَ یَا اسما!» دیدند مادر دراز کشیده وسط منزل. گفتند: «اسماء! مادر ما هیچ وقت این ساعت نمیخوابید.» ساعت خواب مادر. میگوید: «من گفتم یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَیْسَتْ أُمُّکَ بِنَائِمَةٍ.» پسران پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مادر نخوابیده. «بَلْ قَدْ مَاتَتْ أُمُّکُمَا.» مادرتان از دنیا رفته. داشته باشید اینجا. این عبارات را با حال بی مادری، ناله امروز شماها هم، شما هم کنار این پیکر باشید امروز در منزل علی (علیه السلام). «فَبَکَى عَلَیْهِ الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً.» امام حسن (سلام الله علیها) خودش را روی بدن مادر هی بوسید. صدا زد: «یَا قَبْلَةً کَانَتْ رُوحِی بِدَائِی.» و «وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا.» اصلاً دیوانه میشود آدم از این لطایف این خانواده. چون روی سینه مادر امام حسن (علیه السلام) خودش را انداخته، اباعبدالله (علیه السلام) دیگر حیا میکند آنجا برود. حسین (علیه السلام) خودش را روی پای مادر (سلام الله علیها). «أَنَا ابْنَکَ الْحُسَیْنُ.» صدا زد: «مادر من پسرت. کَلِّمِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی.» قبل از اینکه دلم تیکه تیکه بشود باهام حرف بزن، مادر. دارم میمیرم. «قَالَتْ لَهُمَا أسْمَاءُ: یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ.» اسما گفت: «بچههای پیغمبر، بروید به باباتان خبر بدهید.» «فَأَخْبَرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا.» خبر بدهید از دنیا رفت. «فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قَرِیباً مِنَ الْمَسْجِدِ.» آمدند نزدیک مسجد این دو بزرگوار. «رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ.» شروع کردند فریاد زدن و گریه کردن. «فَتَکَفَلَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَةِ.» هر کس توی مسجد بود ریخت بیرون. چی فکر کردند؟ گفتند: «مَا یُبْکِینَا؟» شاید آمدید نگاه کردید، یاد افتادید جای خالی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را توی مسجد دیدید. معلوم میشود اینها هنوز داغ اینشان تازه است. مردم توقع فریاد بزنند که جای خالی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را توی مسجد دیدند. اینها چی گفتند؟ «فَقَالَا: أُمُّنَا فَاطِمَةَ.» نه، مادرمان فاطمه (سلام الله علیها) را از دست دادیم. من تمام بکنم. یک خط. آخرین خطیه که اینجا توی این مقتل روضه است بگویم و عزیزمان ادامه بدهند.
حالا این قاعده این است. اینها بچه کمصبرتر است. تعلقش به مادر بیشتر است. پدر مرد. آن هم علی (علیه السلام). آن هم این علی (علیه السلام). این علی (علیه السلام) خیبر است. این علی (علیه السلام) احد است. این علی (علیه السلام) بدر است. این علی (علیه السلام) جنگ احزاب است. این بچهها گفتند مادرمان از دنیا رفت. چکار کرد امیرالمؤمنین (علیه السلام)؟ من خیلی اهل مجلس گرمکنی نیستم، ولی با یک حال خوب اگه میتونی با فریاد حق این عبارت را ادا کن. میگوید تا علی (علیه السلام) شنید. «صَاحَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِهِ.» با صورت خورد به زمین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و گفت: «بِأَبِی فَلَمْ أَجِدْهَا، فَقَامَ وَ خَرَجَ إِلَی بَابِ الدَّارِ وَ وَقَفَ فَلَمْ أَجِدْهَا، فَقَامَ وَ خَرَجَ إِلَی بَابِ الدَّارِ وَ وَقَفَ یُنَادِی وَا مُحَمَّدَاهُ! وَا مُحَمَّدَاهُ! الْیَوْمَ وَجَدْتُ فَقْدَکَ بِوَفَاةِ ابْنَتِکَ الزَّهْراءِ.» بیچاره شدم. دلخوشی من توی بودی.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم : هدف دین بندگی است، نه رفاه
برای امامت
جلسه چهارم : مرگ جاهلیت یعنی زندگی بیامام
برای امامت
جلسه پنجم : دو فرهنگ، دو امام؛ عاقل یا جاهل
برای امامت
جلسه اول : روایت خطبه دوم بانوی ولایت
برای امامت
جلسه سوم : از سقیفه تا بنیصدر، تکرار غفلت
برای امامت
در حال بارگذاری نظرات...