در مجموعه جلسات «برای امامت»، سفری اندیشهبرانگیز از فاطمیه تا امروز روایت میشود؛ جایی که فاطمه زهرا(س) نه تنها شهیدهی مظلوم، بلکه قهرمان بیداری امت معرفی میشود. سخنران با زبانی روشن و تحلیلی، ریشهی انحراف از امامت را در فراموشی حقیقت «انسان» و تغییر مقصد دین میداند؛ اینکه مردم، رفاه را جای بندگی نشاندند و امام را برای آرزوهای کوچک خود میخواستند. این گفتارها، خطبههای حضرت زهرا(س) را از قاب تاریخ بیرون میکشند تا نشان دهند غربت امیرالمومنین (ع) نتیجه بیوفایی امت است، نه فقدان حق. استماع این جلسات، دعوتی است برای بازگشت به معنای اصیل امامت؛ از خاک تا افلاک
فاجعهای که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) آن را گوشزد مینمود، چه بود؟ [04:27]
تغییر هدف زندگی => نقطه اصلی انحراف خلفا از اسلامِ پیامبر (صلاللهعلیهوآله) [08:26]
این همه شکنجه، تحمل سختیها و شهادت یاران؛ همه برای بهود آب و نان؟! [10:02]
مسئله اصلی در جامعه اسلامی چیست؟ [10:45]
فاصله میان حرف تا عمل! [15:17]
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) امامِ "متّقین" است [18:10]
راه اصلاح وضع موجود چیست؟ [20:10]
رسیدن به تقوا یا اکتفا به مقابله با دزدی و اختلاس؛ نظر اسلام کدام است؟ [23:02]
عظمت و بزرگی امامین انقلاب حتی در نظر مخالفین [26:14]
تقوا و یاد مرگ؛ یکی از اصلیترین کلیدواژهها در نهجالبلاغه [29:05]
جابجایی بدیهیات تاریخی در مورد "فسادهای شاه و درباریان" در فضای رسانه [32:28]
معافیت از پرداخت مالیات؛ جایزه حکومت به قنفذ بعد از جسارت وی به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) … [35:04]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، و عجل فرجهم. والعنةالله علی أعدائهم أجمعین إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نکتهای که شب گذشته محضر عزیزان مرور کردیم این نکته بود که شیعهبودن کسی یا پیشوای کسیبودن، لزوماً به این نیست که اعلام بکند من فلانی را انتخاب کردهام. به شعار و به حرف و گفتار نیست. اینکه انسان، آن شخص و آن مرامی را که ترازهی اوست، آن سبکی را که برایش الگوست، آن سبکی را که برایش مطلوب است، یا به تعبیر دقیق قرآنی «خیر» را در او میبیند، او را خوب میبیند و میپسندد؛ بر اساس آن سبک و مدلی که ما میپسندیم، آن افرادی که در آن سبک برجستهاند -چه بخواهیم چه نخواهیم، چه بدانیم چه ندانیم- اینها میشوند امام ما. به عبارت سادهتر، هر کسی در زندگی هدفی دارد، جهتی دارد، مسیری دارد. امام اونیست که ما را در این مسیر میبرد. امام اونیست که بر اساس هدف ما تعیین میشود. نمیشود من ادعا بکنم امام من علی است، ولی سراسر زندگی من حکایت از یک ساختاری بکند که این ساختار مال زندگی معاویه است، مال زندگی دیگران است.
نمونههایش را دیشب خدمت عزیزان عرض کردم که توقع چالش زیاد هم داشتیم، ولی خب ظاهراً اهل این مجلس خیلی بیشتر از آن چیزی که ما فکر میکنیم باصفا هستند و هیچ چالشی ما در این جهت دیشب نداشتیم. ولی خب به هر حال در جامعهمان این چیزها چالش جدیست که حالا انشاءالله باز هم بیشتر عرض میکنم. نکات دیگری هم هست که انشاءالله شبهای بعد با همدیگر مرور خواهیم کرد.
خیلی وقتها ما خیلی چیزهایی که در مورد امیرالمؤمنین… یعنی ما امیرالمؤمنین را قبول داریم، سنگش را هم به سینه میزنیم، ولی وقتی با واقعیت امیرالمؤمنین گاهی مواجه میشویم، کمی آدم پس میخورد، کمی جا میخورد. بعضی چیزها برای امیرالمؤمنین اولویت است، خیلی برای ما اینها اولویت نیست. بعضی چیزها برای علی اولویت نیست، برای ما اولویت است. خیلی وقتها زندگی دیگران را هم، آنهایی که مسیرشان غیر مسیر اهلبیت بود، وقتی نگاه میکنی، پس ما دشمنی با اینها سر چه بود؟
ببینید عزیزان بزرگواران، شماها همه عزادار حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هستید. مجلس حضرت زهرا سلام الله علیها را ادب کردید، احترام کردید، بزرگواری فرمودید و در جلسه نشستهاید. بسیاری از عزیزان مشکی به تنشان است. عزای فاطمه سلام الله علیها یعنی چه؟ یک دور با هم مرور بکنیم. بعضی حرفها خیلی ساده و ابتدایی است، ولی وقتی آدم مرور میکند، میبیند همین حرف ساده و ابتدایی انگار بهش توجه نشده است. فاطمه زهرا کشته شد. شما عزادار حضرت زهرا سلام الله علیها هستید. میخواهیم قدم به قدم با هم گفتوگو بکنیم. اگر لطف بفرمایید، سؤالات بنده را اگر جوابش "بله" است، در ذهن شریفتان "بله" بفرمایید. اگر هم کمی بریم جلو، به نظرم به نکات عجیبی میرسیم.
همه شما عزیزان بزرگواران، عزادار حضرت زهرا سلام الله علیها هستید. درست است؟ خدا به شما خیر بده که با تواضع جواب میدهید. عزادار حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم. برای فاطمه عزاداری میکنیم که او را کشتند. درست است؟ شهید کردند، کشتند. یعنی فاطمه به صورت طبیعی از دنیا نرفت. بله، خوب احسنت. فاطمه زهرا را افراد مشخصی هم کشتند. اینجوری نبود که قاتلان ایشان معلوم نباشند. قاتلان حضرت زهرا را ما تقریباً آن سرانشان را میشناسیم. درست است؟ این قاتلان حضرت زهرا هم بعد از پیغمبر زمامدار جامعه شدند، رئیس جامعه شدند. درست است؟ خدا به همهتان… حالا وارد سؤالات دقیقتر میشوم.
مگر فاطمه زهرا ناله نمیکرد که آقا فاجعه شد، مصیبت شد، واویلا شد، حکومت... همه بدبخت میشوید، بیچاره میشوید، نمیدانید چه بلایی سرتان آمد. آنقدر این مسئله در نگاه مبارک او شدید بود که جان مبارکش را پای این حرف تقدیم کرد. این را همه عزیزان قبول دارند، دیگر. خدا خیرتان بدهد. من از شما سؤال میکنم فاجعهای که حضرت زهرا فرمود فاجعه میشود، فاجعه میشود، مگر چه شد؟ از اینجا میخواهم برد مطلب را.
خلیفه اول حاکم شد. نمازهای مردم از بین رفت؟ نخیر، نماز جماعتها شلوغتر هم شد. قرآن از بین رفت؟ نخیر، مصحف قرآن را اتفاقاً جمع کردند و چاپ کردند. حافظ و قاری قرآن کمتر شد؟ نخیر. ثروت مملکت کم شد؟ نخیر، روز به روز ثروت مملکت بیشتر شد، خصوصاً در زمان خلیفه دوم. اموال عمومی، بیتالمال سرشار از سرمایه بود. و یکی اگر آنجا بود، میگفت: «پس چه میگفت فاطمه زهرا؟ هی گفت مصیبت میشود، بدبخت بیچاره میشویم. پس چه شد؟» رسیدیم به این نقطه خاصه عرض بنده.
خب، مردم که نمازشان به راه است و مسجدشان هم که میروند، و کسی هم اگر عرق بخورد، همین خلیفه دوم شلاقش را هم میزند، و دزدی هم اگر بشود، دستش را میبرد، و حجاب هم که سر مردم هست. حضرت زهرا... بابا، نکند اینها خیلی تندروی میکنند، افراط میکنند؟ خیلی دعوایش، دعوای شخصی بود که زمین ما را گرفتند و خانهمان را گرفتند و فدک را گرفتند؟ همهچیز که به راه است. روز به روز هم مملکت اسلام، دایره قلمرواش دارد افزایش پیدا میکند. آمدند ایران را هم فتح کردند. در زمان خلیفه دوم بود. اوضاع که به حسب ظاهر خوب است. مشکل چیست پس؟
این سؤال جدی است. این مسئله، مسئله اساسی است. معلوم میشود اصلاً مشکل در نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها اینها نبود که مثلاً نانتان کم میشود و آبتان کم میشود و مثلاً مسائل ظاهری مساجد. آن چیزی که دغدغهی حضرت زهرا سلام الله علیها بود -عرض بنده باید خوب دقت بشود، ها- حالا سعی میکنم انشاءالله به عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی سخت هم صحبت نکنیم، ساده صحبت بکنیم، ولی مطلب، مطلب عمیقی است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها دید اینها دارند هدف را یکچیز دیگر قالب میکنند به مردم. مگر ما پیغمبر آمد و اسلام آمد که فقط خوب بخوریم و خوب بچرخیم؟ البته باید خوب بخوریم و خوب بچرخیم، در این شکی نیست. البته اگر به اسلام عمل بکنیم، خوب میخوریم و خوب میچرخیم. نص صریح آیه قرآن است. فرمود: «اگر حرفهایی که میزنم گوش بدهند، لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ.» از بالا و پایین میبارد برایشان: «فَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ.» اگر همه سر به راه باشند، مؤمن باشند، با تقوا باشند، درهای برکت را باز میکنم.
فقیر در جامعه زمان امام زمان هم اینطور است. میگوید: «مردم صدقه میخواهند بدهند.» روایت در مورد دوران امام زمان است. یک نفر فقیر پیدا میکند، به خاطر اینکه ثواب صدقه را ببرد، به هیچکی لو نمیدهد، زود میدود تا کسی پول به این نداده. یک کمی حالا فقیر هم که به آن شکل و به آن... نداریم در دوران امام زمان. یک کمی طرف به کسری خورده، یک کمی مشکل پیدا شده. بس که مردم فقیر پیدا نمیکنند صدقه بدهند. از فیض صدقه دارند محروم میشوند. این جامعه امام زمان، این جامعه اهلبیت، این جامعه قرآن است. قطعاً اگر حرف امیرالمؤمنین را گوش میکردند، گوش بکنیم، مملکت این شکلی میشد.
ولی... ولی آیا خدا پیغمبر فرستاد برای همین؟ آیا امیرالمؤمنین امام شد که همین بشود؟ مسئله همین بود؟ وحی نازل شد، قرآن آمد، اینهمه آدم برای این قرآن کشته شد؟ شکنجههای عجیب و غریبی که میکردند! این عمار یاسر پدرش، مادرش، مادرش که با یک وضع بسیار فجیعی، جناب سمیه تحت شکنجههای بسیار عجیب و غریب آخر هم از چهار طرف به چهار تا مرکب بستند، کشیدند، تیکه... جناب سمیه! اینها کشته شدند که چه؟ برای مثلاً بهبود اوضاع اقتصادی؟ اینها کشته شدند مسئله این بود؟ این حرف فاطمه زهرا بود؟ خطبه فدکیه و سخنرانی دیگر فاطمه زهرا این بود که اصلاً پیغمبر برای چه آمد؟ مگر ما وحی را برای چه میخواستیم؟
یک نفر بود که بعد از پیغمبر ناله میزد، فریاد میزد، شیون میکرد که وحی از ما قطع شد، بیچاره شدیم. قدر و قیمت وحی را فقط فاطمه زهرا میدانست. بقیه عین خیالشان نبود. تفاوت علی با دیگران را فقط فاطمه زهرا میدانست. بقیه میگفتند: «خب، مگر چه میشود؟ اینها هم خوبند، مسلمانند، اینها هم نماز میخوانند، اینها هم کاروان مکه میبرند.» خب، حج که قطع نشد.
نمیخواهم بحث سیاسی بکنم و نمیخواهم سوء از بحث برداشت بکنم. ولی گاهی این تحلیلهای آبکی در ذهن خود ماها... قبل انقلاب نماز بود، مسجد بود، هیئت بود، حرم بود، مردم مشهدشان را هم میرفتند. انگار اصلاً نفهمیدهاند قضیه چیست. اصلاً مگر ما برای اینها انقلاب کردیم؟ نه، ما اصلاً ما هیچی، اصلاً انقلاب ما هیچی. مگر پیغمبر برای اینها آمد؟ مگر پیغمبر آمده بود شکمها را سیر کند؟
پیغمبر... دوباره عرض میکنم، چون بعضیها سریع از حرف سوء برداشت میکنند. بعضیها هم که اصلاً دوست دارند سوء برداشت بکنند، دیگر. بعضی دلها -جدیدترین جلسه البته نداریم، الحمدلله- ولی بعضی دلهای مریض اصلاً انگار آخوند میبیند، دوست دارد یک چیزی بچسباند بهش، یک چیزی پیدا کند. اهل عقل و اهل فهم میفهمند چه داری میگویی. مشکلات اقتصادیمان اگر به دستور پیغمبر و اهلبیت عمل بکنیم و عمل میکردیم حل شده بود، به شواهد بسیار فراوانی. بحث مفصلی هم است، اگر هم خواستید میشود در مورد همین هم مفصل صحبت کرد.
ولی مسئله این است که اقتصاد چیست؟ اوضاع اقتصادی هدف است یا وسیله؟ عدالت چیست؟ یک وقتی بنده این را در یک دانشگاه مفصل بحث کردم، در دانشگاه فردوسی مشهد. دوستان فرهیخته و نخبه هم بودند. بحث جدی هم هست که آیا پیغمبر آمده عدالت بیاورد؟ چون ما بعضی وقتها فکر میکنیم که هدف از ظهور امام زمان عدالت است. البته امام زمان عدالت میآورند. البته مسئولین ما باید عدالت هم بیاورند. البته ما در عدالت جمهوری اسلامی ضعفهای جدی داریم. آنجوری که باید و شاید عدالت در مملکت ما رعایت نمیشود و همهمان هم میدانیم. مسئولین -من فکر میکنم- از همه بهتر میدانند. ولی مسئله این است که آیا عدالت خودش تمام... خب، مگر در کندوی زنبور عسل عدالت رعایت نمیشود؟ مگر بین مورچهها عدالت رعایت نمیشود؟ یعنی تهش قراره ما بشویم یک جامعهای که الگومان، اماممان، زنبور عسل باشد؟ تعبیری که دیشب از امیرالمؤمنین...
یعنی ما مدل مطلوبمان، امام... یعنی آن کسی که ما از روی دستش داریم مینویسیم... یعنی از روی دست زنبورها داریم مینویسیم. با همدیگر خوب بخوریم و خوب بچرخیم، و هرکی برود شهد خودش را بیاورد و عسل خودش را تولید کند و همینجا با همدیگر دور هم زندگی کنیم؟ اقتدا کردیم به زنبور عسل؟ خدا ما را آدمیزاد خلق کرد که تهش راه بیفتیم دنبال زنبور عسل؟ جامعه آدمیزاد آخرش زور بزند بشود شبیه زنبور عسل؟ خدا پیغمبر و امام و قرآن فرستاد که تهش بشویم زنبور عسل؟ خب، از اول زنبور عسل خلقمان میکرد. قرآن هم نمیخواهد، پیغمبر هم نمیخواهد. اینهمه کشت و کشتار و درگیری ندارد. اینهمه دست امیرالمؤمنین را بستن و پهلوی فاطمه زهرا را شکستن و سر اباعبدالله را بر نیزه کردن، اینها دیگر ندارد. اینهمه داستان دیگر نداشت. انسان خلق شدیم، اینها سؤالات جدی است، ها!
بعضی اما در منبر... آخر نه گوینده حال این حرفها را دارد، نه گاهی کد اقتضای جلسه است که بحثهای عمیق مطرح بشود. یک چیزی، دور هم از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها بگیم و پاشیم بریم. ما از اول طلبگی عهد کردیم و بنایمان به این بود که توی این فضاها بحث را سعی کنیم نبریم. یعنی آن بحث جدیتر و مهمتر را بهش بپردازیم. ممکن است بعضی جاها آنقدر مشتری نداشته باشد این حرفها، ولی الحمدلله تجربه نشان داده که عموم مردم به این بحث اشتیاق دارند، دوست دارند مباحث عمیقتری مطرح شود. بنده چیزی بلد باشم یا مثلاً حرف عمیقی داشته باشم. قضیه فاطمیه، قضیه عمیقی است. مسئله حضرت زهرا سلام الله علیها فقط اینها نبود که: «آی مردم، مثلاً تورم فلان درصد میشود اگر علی رئیس نشود. آی مردم، مثلاً مرغ گران میشود، ها! بیاین به علی رأی بدهید.»
فاطمه ... مسئله این است: «تو را آفریدند برای بندگی.» «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.» آنی که برای تو اصل اساس عالم بقاست... بله، ما یک وقتهایی یک چیزهایی میگوییم، یک قرآنی میخوانیم، ولی یک چیز دیگر داریم زندگی میکنیم. ماه رمضان قرآن میخوانیم برای ثوابش. خبری نیست! جز امروز تو خواندی. مجلس ختم سوره ذاریات خواندی به روح مرحوم هدیه کردی. این آیات قرآن آمده بود برای مردهها یا برای زندهها؟ آمده بود به روح مردهها برسد یا روح زندهها را ببرد بالا؟ مگر قرار نبود هدف بندگی باشد؟ اینها دارند میبرند سمت بندگی یا نه؟ دیشب عرض کردم برگشت فرمود: «حی علی خیر العمل» را دیگر نگو. مگر نماز بهترین عمل است؟ جهاد... آقا، کاسبی مردم باید بروند پول بیاورند، سرمایه، اقتصاد... گاهی در زندگی ما هم همینها هست، دیگر.
میگوییم: «خدا لعنت کند غاصبین فدک را، قاتلین فاطمه زهرا را.» بعد آخر که باز از روی دست همین... مگر فاطمه زهرا نفرمود: «آقا، آنی که برای زن بهتر است...» دیشب عرض کردم: «بهترین و والاترین نقش برای یک زن، نقش مادری است.» این اختلاط، این قاطیبودن در جامعه با مرد سروکلهزدن بدون ضرورت، بدون نیاز، این کلهزدنی که آسیب دارد، عاطفه رد و بدل میکند، اینها شر است، اینها مفسده است. به بعضیها که میگویی، یعنی چه؟ یعنی این را بکنند کنج خانههایشان؟ یعنی پول در نیاورند؟ این مگر دل ندارد ماشین آخرین سیستم سوار شود کار کند و پول در بیاورد؟ زن و مرد با همدیگر بدوند خرجشان تأمین نمیشود؟ البته من قبول دارم که خرج خیلی وقتها تأمین نمیشود ولی چه را داری فدای چه میکنی؟
گفت: «طرف یک اسکناس ۱۰۰ تومانی از جیبش افتاد توی جوب. دنبالش میگشت، تاریک بود. آتیش زد این را پیدا کند. ۱۰۰ تومانی پیدا کرد. نگاه کرد دید ۵۰ هزار تومانی آتیش زده بوده.» سیر کردن شکممان را داریم همهچیز را به باد میدهیم. دنیا و آخرتمان، نسلمان را داریم نابود میکنیم که مثلاً این لقمه به آخر برج برسد؟ اولویت چیست؟ خودت مهمی، بندگی تو مهم است، عالم بقای تو مهم است. امیرالمؤمنین فرمود: «هفت اقلیم عالم را به من بدهند، هفت آسمان را بدهند، من یک پر کاه به ظلم از دهن مورچه بیرون نمیکشم.»
چه میفهمید امیرالمؤمنین که ظلم... نگاهش به ظلم این است. نکته اساسی بحث این است: امیرالمؤمنین امام متقین است. «إِمَامَ الْمُتَّقِينَ.» خیلی نکته اساسی است. آنهایی به علی رو میآورند که اهل تقوایند. اینها قدر علی را میدانند. آنی که در حد شکم و اقتصاد و کاسبی و بودجه و بازار و روابط بینالملل... خب، اینها که آن یکی خلفا که اوضاع بهتر بود که! اینها میرفتند کشورگشایی میکردند. امیرالمؤمنین کشورگشایی را که متوقف کرد، افتاد به جان داخلیها. گفت: «اول معاویه.» آن قبلیها که بهتر بودند که! اگر بنا به پول و بودجه بود که، خدا رحمت کند آن قبلیها را. مسئله امیرالمؤمنین یکچیز دیگر است. او میگوید: «آقا، من با طغیان مبارزه میکنم. من بنده میخواهم. من هدفم عبودیت است. من تقوا را میخواهم بیاورم به جامعه. من میخواهم یادت نرود خانهات کجاست. یادت نرود زندگیات کجاست. «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ.» تو مگر مال اینجا خلق شدی؟ مگر همه زندگی همین است؟ این حرفها البته حرفهای سنگینی است. همین الان هم در جامعه ما این حرفها مسخره میشود، اگر وقتی مطرح بشود.
ما آدم داشتیم، رئیسجمهور بوده، آمده مسخره کرده، گفته: «مگر ما باید مردم را ببریم بهشت؟» خب احمق! پس این عمامه چیست سرت گذاشتی؟ پس این جایگاه چیست؟ تو این مملکت روی خون ۳۰۰ هزار تا شهید نشستی. وقتی تو نمیخواهی مردم را بهشت ببری، غلط کردی آمدی مسئولیت را دست گرفتی. اگر قرار بود تو بهشت نبری، برای چه باید به عمامه و ریش مردم رأی بدهند؟ کراواتیها عرقخورها که بودند، بهتر بودند.
مردم انقلاب کردیم، مردم انقلاب کردند که بروند بهشت. که مسئولین ببرند بهشت. البته بهشت بدون درستشدن اوضاع اقتصادی هم نمیشود. فرمود: «وقتی فقر وارد بشود، ایمان هم از آن در میرود.» ولی این را هم بدانید یک عزیز بزرگواری دیشب بعد جلسه نمیدانم الان هم تشریف دارند در جلسه یا نه، بیرون در خیلی با محبت و احترام و گلهتومان فرمودند که: «آقا، این مملکت کی قراره اوضاعش درست بشود؟ این دزدیها کی جمع میشود؟» دیگر تا دوستان دیگر آمدند، آن یزید بزرگوار رفتند. الان تشریف...
خدمتشان عرض میکنم: «مملکتی داری یک سرنیزه و چماق میگیری بالا سر مردم، تا یکی گران کرد، پدرش را درمیآوری، اعدام میکنی، نمیگذاری کسی نطاق بکشد.» البته این هم هر جایی جواب نمیدهد، ولی به هر حال تا یک حدی جواب داده. معروف داستان نادرشاه افشار. شهید مطهری نقل میکرد: «پیرزنی آمد بهش گفتش که این سرباز تو ماست من را خورده.» حالا البته من کمی بعید میدانم داستان را، انشاءالله که اینطور نبوده، ولی داستان چون شهید مطهری نقل میکرد، دیگر من از قول ایشان نقل میکنم: «پیرزنه گفت سرباز تو ماست من را خورده.» به سربازش گفت: «ماست این را خوردی؟» گفت: «نه.» گفت: «بشکاف این شکمش را ببینیم خورده یا نخورده.»
یک وقت مملکت این شکلی است، دیگر کسی جرئت ندارد دست از پا خطا کند. امیرالمؤمنین فرمود: «من هم بلدم با شمشیر همهتان را ببرم بهشت. میدانم شلاق بزنم همه راه میآیند، ولی قرار نیست من شما را بهشت ببرم خودم بروم جهنم. قرار نیست که من به شماها ظلم بکنم که شما آدم بشوید.» بله، یک بخشی از مشکلات مملکت ما به این است که نظارت نیست. آنی هم که باید نظارت بکند، گاهی خودش دزد است، گاهی از همه دزدها دزدتر است. یک پلیس قوی و با یک قوه قضاییه قوی و با یک نظارت قوی قضیه حل میشود.
ماشین آورده بودیم تعمیرگاه. چون بخش زیادی از عمر بنده در تعمیرگاه میگذرد. این موتور ماشین را تعمیر کرد. حالا این قطعات هم که ما هنوز هم سر در نیاوردیم. اینهمه رفتیم. چون آدم از یک کاری که خوشش نمیآید دل نمیدهد، آخر هم یاد نمیگیرد. این یک مقداری هزینه سنگینی هم فاکتور کرد برای ما. آخر گفتیم یک تخفیف بده. گفت: «تخفیفت به این بود که فلان قطعه ماشینت را معمولاً تعمیرگاهها درمیآورند عوض میکنند، مال تو فابریک بود. مثلاً این فابریکش ۵ میلیون. من میتوانستم یک دستدوم با ۲۵۰ تومن بندازم، آن ۵ تومن را بردارم و تو هم هیچوقت نمیفهمیدی.» منت سر ما گذاشت.
یک کسی کلیپ تازگی فرستاده بود: «حواستان باشد خرید و فروش ماشین میخواهیم بکنیم. بعضیها که آن لحظه آخر میخواهد ماشینت را قولنامه بکند، میآید یک قند میاندازد توی باک ماشینت. ماشین یکهو دچار مشکلی میشود. همانجا میگوید آقا این موتورش مشکل دارد، ۵۰ تومن تخفیف. هیچی هم نشد!» وقتی آدم بیتقوا... وقتی مملکت این شکلی شد... البته این هم یک بخشش معلول کار خود مسئولین ماست. این را هم انکار نمیکنی. این که فرهنگ جامعه رشد نمیکند، یک بخشیش هم گردن مسئولین ماست. ولی مسئله اساسیمان این است. مسئله مسئله فرهنگ است. مسئله اعتقاد، مسئله باور است.
مگر هرکی دزدی نکرد باید برایش کف زد؟ وقتی این دوربین بالای سرش است دزدی نمیکند. شما در غرب میبینید دو ساعت برق میرود، این دوربینها از کار میافتند، آمار دزدی در فروشگاهها به کجا که نمیرسد. هرکی دزدی نمیکند لزوماً آدم با تقوایی است. آن باوره مهم است، آن اعتقاده مهم است. امیرالمؤمنین امام متقین است. ناله فاطمه زهرا سر این باور است. میگوید اینها ممکن است اقتصاد تو را حل بکند ولی باور تو را نابود میکند. میگوید خیرالعمل چیست؟ نماز چیست؟ تقوا چیست؟ ذکر چیست؟ پول، پول در بیاوری، پدرت را در میآورند. پیغمبر برای همین آمده بود؟ پس اینهمه مدارا برای چه پیغمبر میکرد؟ اینهمه امیرالمؤمنین برای چه مدارا میکرد؟
نکته اصلی بحث... نمیدانم توانستم عرض بکنم با این بیان نارسا و ناقص خودم یا نه. آن چیزی که مسئله فاطمه زهرا است، این است که مردم باورشان چقدر قوی میشود، اعتقادشان چقدر محکم میشود. یک مسئولی باید بیاید، امامی باید بیاید، حاکمی باید بیاید، خودش باورش باشد. قبر و قیامت و معاد را خودش اهل توجه باشد، خودش اهل ذکر باشد، خودش اهل خلوت باشد. این خیلی مسئله است. از این نکته نباید غافل بود.
حالا در مورد انقلاب و مسائل روز چون نکاتی عرض کردم، میخواهم یک سری نکات دیگر هم عرض بکنم که به هر حال کمی تعدیل بشود مطالبی که عرض میکنیم. البته قبول داریم در مملکت مشکلات الی ماشاالله هست. مافیاهای عجیب و غریب، مافیای خودرو، مافیای مسکن کمر ملت را شکسته. چند روز پیش به رفقا عرض میکردم: «من پارسال توی سخنرانی گفتم آقا مرغ شده ۵۰ تومن.» همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. در یک سال مرغی که نان شبانه مردم است... گوشت کیلویی ۶۰۰-۷۰۰ تومن. اینها درد است، اینها ناله است، نه غصه است. آن قشر ضعیف جامعه چه کار میخواهد بکند؟ آن کارمند، آن حقوقبگیر، آن کسی که روزمزد است، خانوادههای عیالوار، آن خانوادهای که یک زن تنها، شاغل و سرپرست است... جیگر آدم را خون میکند، دل آدم را میسوزاند. ولی یادمان نرود ما مسئله فرهنگی و اعتقادی از این مسئله به مراتب شدیدتر و بدتر داریم.
یک نکتهای را عرض بکنم، مطالب برای شبهای بعد. این انقلاب البته کم و کسری زیاد دارد، ولی لااقل ما در سران مملکت شما یک شخصیتی مثل حضرت امام رحمت الله علیه را میبینید. آدمی که بختیار قبل از آمدن اینها هست، توی اینترنت موجود است. نسل جدیدمان کمی کمتر این مسائل را خبر دارد. نسل قدیممان هم آنقدر گاهی اطلاعات دیگر بهش دادهاند، دارد کم کم یادش میرود.
بختیار در مورد امام دارد صحبت میکند، جلسه شورای امنیت در مورد اینکه بگذاریم آقای خمینی بیاید ایران یا نه. فایل صوتی بختیار موجود است. بختیار همانی است که بعد از جنگ ایران و عراق میگفت: «آرزو میکنم صدام غلبه بکند.» برمیگردد و میگوید: «آقا، این آقای خمینی خیلی ترس ندارد.» میگویند: «چرا؟» میگوید: «بابا، این خیلی زاهد است. من آمارش را دارم. این نانی که میخورد، غذایش اینطور است، تقوایش اینطور است، عدالتش اینطور است، انصافش اینطور است. این آنقدر ترسناک نیست. چون فکر نکنید اگر بیاید مثلاً همهمان را میخواهد قتل عام بکند و اینطور بکند آنطور بکند.» حالا من به آن تلقی او کار ندارم و بعدها البته همین شد. یعنی لطف خدا بود. حضرت امام وقتی وارد این مملکت شد، با دست خالی و با اراده مردم، امام پیروز شد. نه با کودتا و کشتار و قتل عام و این حرفها.
نگاهش جالب است. یعنی شما میبینید در ذهن دشمنش هم یک نقطه سیاه برایش پیدا نمیشود که این آدم اهل زد و بند و کثافتکاری است. خود این خیلی نکته مهمی است. بله، این انقلاب سرتاپا این جمهوری اسلامی در آن اشکال و ایراد و انتقاد است، ولی از این نکته ما غافل نشویم. بابا، ما زمان شاه نماز هم همان بود و شما یک رئیسی داری، یک حاکمی داری، اصلاً سرتاپایش بیفرهنگی است. الان بنده به شما بگویم آقا مثلاً فلان فرمانده سپاه مافیای قاچاق مواد مخدر این مملکت است. بگویم آقا مثلاً بچه رئیسجمهور، مثلاً داداش رئیسجمهور، فرزند رهبری، مثلاً هر چه شیشه و گل وارد مملکت میشود، این خودش وارد میکند. اصلاً این تهمتها الان با همه که همه تهمتها خیلی تهمت به مملکت و میچسبد به مسئولینمان، باورش نمیشود. اصلاً کسی اصلاً نمیگیرد این حرف را.
حکومت پهلوی را نگاه میکنی، اشرف عامل اصلی قاچاق مواد مخدر به مملکت، نفر اول. بعد شاه خودشان مبدأ فساد بودند. فساد در جامعه ایجاد میکردند، میبردند. از فساد، نانشان در فساد جامعه بود. یک جامعه، یک حکومتی نسبت به فساد ضعیف برخورد میکند. این هم البته عواملی دارد. حالا این هم بحثی دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمود: «من میخواهم با شماها باشم، به واسطه شما با فساد برخورد کنم. شما خودتان فاسدید! از کجا بیاورم؟ ملائکه را که نمیتوانم بیاورم مسئول بکنم؟!»
بالاتری میگوید: «آقا، حواست به اینها باشد. اینجا دزدی و اختلاس نشود.» خودمان بالاتر از همه میخوریم و میبریم. تقوا اساس کار است. مشکل امیرالمؤمنین هم در همین کمبود تقوا است. عمده مطالب امیرالمؤمنین در نهج البلاغه که اکثر کلمات امیرالمؤمنین در دوران حکومتش در مورد چیست؟ آقا، اکثر مطالب نهج البلاغه در مورد چیست؟ «تذکر به یاد مرگ.» خیلی حرف است. آقای رهبر مملکت است. هر وقت سخنرانی میکند، آقا، اینها را ول کن! بگو آقا، قیمت گوجه... بگو فلان چیز را وارد کنم، فلان چیز را نظارت کنم. اصلیترین چالشی که امیرالمؤمنین دارد، مسئله تقوا است. مواد باوری، آن فکر و عقیده دینی است. یعنی حتی امیرالمؤمنین اگر حاکم هم بشود، در قضیه سقیفه و فدک که اصلاً امیرالمؤمنین حاکم نشد، وقتی حاکم هم بشود این فکر و فرهنگ وقتی درست نباشد، باز هم علی نمیتواند کاری بکند.
ولی این را هم که آقا آن رأس مملکت خودش مولد فساد باشد یا بنا دارد با فساد برخورد بکند، ولو حالا در پایینتر که میآید آنقدر عزم نیست، آنقدر تلاش نیست، آنقدر اثر آدم نمیبیند. خود همین یک برده است، توجه بهش بکنیم. نه نسبت به حضرت امام، نه نسبت به رهبر معظم انقلاب، نسبت به شخص اینها، اصلاً کسی جرئت نمیکند، کسی قبول نمیکند، اصلاً ندارد که بخواهد بهش بچسباند. آخر هفتهها میرود مثلاً ویلای فلان جا... باور کند؟ بله، خیلی از مسئولین ما بودند، روز تاسوعا عاشورا میرفتند جت اسکی، آنجوری هم داشتیم، قلیان بودند که خبر داشتند غذای اینها را. ولی خب، این را کی میخواهد با کی دیده؟ کی باورش میشود؟ بخورد به طرف؟ این خودش یک پوئن است، یک برد است. این نکته اساسی قضیه است.
پس امامت دو سر دارد: یک سرش امیرالمؤمنین است، یک سرش امت است. این نیست که اگر یک امام خوب بود، دیگر همهچیز تمام است. امت خوب هم چقدر باور دارد این امام را؟ چقدر همسو است با این امامه؟ چقدر هدفش با هدف این امام یکی است؟ امام یعنی آن که قرار است راه این راه را ببرد، تو را در این راه ببرد. وقتی من اصلاً این راه را نمیخواهم بیایم... امیرالمؤمنین راهش راه تقوا است. اینها راهشان راه پول و درآمد و کاسبی و این چیزها.
در مورد هارون الرشید وقت گذشته، تمام بکنم. ولی حرف زیاد است. ثروت هارون الرشید و فساد اقتصادی هارون الرشید، عجایبی از او نقل شده است. شب دامادیشان فرشی که زیر پایش انداختند که از طلا درست کرده بودند، با جزئیات نقل تاریخی دارد که این هزینه این چقدر بود. بعد مثلاً هزینه بیتالمال در شهرهای بزرگ چقدر بود؟ گاهی مثلاً هزینه فرشی که در دامادی این زیر پایش پهن کرده بودند، بودجه ۵ تا استان بزرگ مملکت بود.
زمان شاه خودمان هم داشتیم دیگر. آن بودجهای که خرج جشنهای ۲۵۰۰ ساله... هویدا را میزنند توی سر این جوانها، میگویند: «ببین هویدا قبل انقلاب اینطور بود.» هویدا را کی انداخت زندان؟ خود شاه انداخت زندان. بعضی بدیهیات تاریخی را آدم خندهاش میگیرد. در این فضاهای رسانهای کیا را جابجا میکند! انگار هیچکی هم نیست که خبر داشته باشد. بابا، هی میگویند این هویدا اینطور بود آنطور بود. حکومت هویدا خودکار نمیدانم بیگ آنقدر بود. آخر هم آنقدر فساد کرد که شاه انداخت زندان. خود شاه انداخت زندان. آخر خوب بود یا بد بود؟ اگر خوب بود، چرا شاه انداختش زندان؟ اگر هم بد بود که خب بد است دیگر. پس چرا تعریف میکنی؟
بعضی چیزها آدم تعجب میکند. این واضحات تاریخی. بچه محمدرضا را مدرسه میخواستند بفرستند با هلیکوپتر شخصی میفرستادند. دوران حاکمیتی هستیم که کسی افتخار نمیکند به اینکه آقازاده باشد یا بچهاش را این شکلی بفرستد مدرسه. آقازاده هم کم نداریم. بخور بخور هم کم نیست. اینهایی که عرض میکنم اسنادش موجود است. حالا نمیدانم آخر مسجد دوستان چه دارند میگویند. اسنادش موجود است. اسناد تاریخیش موجود است. اگر خواستید هم میآورم برایتان. خیلی مشکل ندارم.
غرضم این است که این خودش یک مسئله فرهنگی است. اینی که آقا فساد آن طبقه حاکم زشت باشد، این خودش یک رشد فرهنگی است. دیگر کسی افتخار نکند به اینکه آقا ما میخوریم و میبریم و کیف میکنیم. این خودش فرهنگ است. این خودش یک مرتبه از تقوا است. این خودش جامعه را مهار میکند، کنترل میکند. انشاءالله خدا کمک بکند بتوانیم از این مشکلات عبور بکنیم و خدا کمک بکند بتوانیم این فرهنگمان را روز به روز تقویت بکنیم. مشکلات این مردم و این مملکت ریشهاش اینجاست: امیرالمؤمنین آدم با تقوا میخواهد. مشکل امیرالمؤمنین آدم با تقوا است.
فرمود به مردم کوفه: «من میخواستم با شماها دنیا را اصلاح کنم. شماها کسانی هستید که اگر یک قوری بهتان بدهند برگردانید.» این تعبیر امیرالمؤمنین در نهج البلاغه است. «از خود شماها بیشتر از همه میترسم. با شماها بروم دنیا را درست کنم؟ تو خودت باور نداری، بعد من با تو بروم این باغ را به همه عالم منتقل بکنم؟» این میشود مظلومیت امیرالمؤمنین، مظلومیت اهلبیت، مظلومیت فاطمه زهرا سلام الله.
روضه من این چند خط باشد. وضعیت فرهنگی جامعه را ببینید. زمان خلیفه دوم بخشنامه کردند -این روضه امشب ما از دل بحثمان است- بخشنامه کردند که آقا مالیات دو برابر شود. یک نفر را از مالیات معاف کردند. چند نفری را معاف کردند. یکی از آنهایی که معاف شده بود از مالیات، قنفذ بود. این روایت موجود است. به امیرالمؤمنین عرض کردند که: «آقا خبر داری زمان حاکمیت خلیفه دوم گفتند که آقا خبر داری اینها مالیات را دو برابر کردند؟ قنفذ را از مالیات معاف کردند؟» من اول یک تذکری بدهم. کلام امیرالمؤمنین را عرض کنم.
شما ببینید در جامعهای این اوج وضعیت فرهنگیِ پست است که به جای اینکه محکوم بکند، ذلیل بکند، یک کسی که به فاطمه زهرا، به دختر پیامبر اهانت کرده، به جای آن اکرامش میکنند! جایزه بهش میدهند! حاکمیت جایزه میدهد به قنفذ! این مردم هم دارند در این مملکت زندگی میکنند. ارزش بوده انگار. امیرالمؤمنین فرمود: «میدانی چرا به قنفذ این عنایت را کردند و از مالیات معافش کردند؟ برای این بود که قنفذ ضربهای زد به بازوی فاطمه سلام الله علیها. این به شکرانه این ضربه بود که قنفذ به بازوی فاطمه زد. برای این بود که معافش کردند.»
شما وضعیت جامعه چه شکلی؟ قنفذ را در جامعه یعنی میشود جز رزومه، جز سابقه کار؟ الان در جامعه محترم معتبر؟ یعنی اگر مثلاً در انتخابات بخواهد شرکت بکند، بگویند: «خب تو چه کار کردی؟» میگوید: «من که حمله کردم به خانه فاطمه. من بودم که فاطمه را، دستش را از دامان علی کوتاه کردم.» ببینید چه وضعی پیدا میشود این جامعه معیوب و فاسد. فساد ظاهری بدتر است، این فساد فرهنگی و فکری است.
حالا آن ضربه چه بود؟ قضیه ضربه را عرض بکنم و روضه من تمام. این ضربه قنفذ کدام ضربه بود؟ فاطمه زهرا بین در و دیوار، با آن وضعیت که نمیخواهم شرح بدهم وضعیت فاطمه زهرا به چه نحو بود. با آن حالی که بچه بین در و دیوار سقط شده – میدانید دیگر زن چه حالی دارد؟ آن هم یک بچه ششماهه. با آن حالی که الان نیاز دارد به بستری، نیاز دارد به مداوا – درد فاطمه این است. بین در و دیوار خودش را کشید روی زمین. با آن وضعیت خیزان، خودش را کشید به سمت امیرالمؤمنین. علی را دارم در کوچه میبرند. دست انداخت به کمربند امیرالمؤمنین. فرمود: «نمیگذارم علی را مسجد ببرید برای بیعت.»
میخواستند علی را برای توجیه کارهایشان میخواستند ببرند. میخواستند بگویند علی هم با ما است. علی هم تأیید میکند هر کاری ما میکنیم. این به آن یکی نگاه کرد، گفت: «چه بکنیم؟» گفت: «غلاف شمشیرت را بیرون بیاور.» امام صادق فرمود: «قنفذ ضربهای زد به بازوی مادر ما فاطمه زهرا. این بازو یک جوری ورم کرد کأنه الدملج.» دملج به این بازوبند برجسته میگویند. این بازوبندهایی که گاهی میبینید به این پهلوانها مثلاً بازوبند پهلوانی میزنند. بازوی مادر یک جوری ورم کرد انگار یک بازوبند بزرگ به بازو بسته بودند. در روایت دیگری فرمود و تمام: «و تموت بذلک الداء.» با همین ضربه بود که فاطمه از دنیا رفت. یعنی آن ضربهای که بین در و دیوار بود، آن سقط جنین، آن شکستن پهلو، همه دردها یک طرف. آنی که از همه اینها کاریتر بود، آسیبش بیشتر بود، این ضربهای بود که به بازوی فاطمه وارد شد.
در حال بارگذاری نظرات...