'رویکرد' یا 'عملکرد'؟ کدام مهمتر است؟ [03:54]
مقایسه 'عملکرد' ظاهری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با سایر خلفا [05:38]
مقایسه 'رویکرد' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و خلیفه دوم نسبت به "زن" [07:49]
ذکر خاطره 'زنده به گور کردن' دختر توسط خلیفه دوم [09:48]
خطاب خلیفه دوم به همسرش؛ تو فقط 'بازیچهای' هستی برای وقتی که لازم باشد! [11:32]
تازیانه زدن به زنان تا وقتی که خسته میشد؛ عادت خلیفه دوم [15:20]
زشتی زدن زنان حتی در 'دوران جاهلیت' [19:45]
تازیانه زدن خلیفه دوم به دختر خلیفه اول 'در مجلس ختم پدرش' [22:09]
تازیانه زدن خلیفه دوم به کنیز به خاطر پوشیدن 'لباسِ با حجاب' [23:55]
اَلمَراَةُ رَیحانَةٌ؛ 'رویکرد' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نسبت به "زن" [25:37]
اگر دختر خلیفه دوم به جای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در مقابل خلیفه دوم لشکر کشی مینمود، چه میشد؟ [27:30]
'رویکرد' امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نسبت به زنی که توهین مینمود؛ نگاهداشتن سربازان از مقابله با او [29:30]
مقایسه رویکرد امام خمینی (ره) و پهلوی نسبت به زن [34:54]
توجه عجیب امام خمینی (ره) نسبت همسر؛ جلوگیری از سر و صدای ریختن آب برای وضوی نماز شب [40:03]
ماجرای آن شبِ سخت از زبان خلیفه دوم … [41:43]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی، طیبین الطاهرین. لعنت الله علی الله الظالمین من الان الی قیام قیام.
عرض کردیم خدمت عزیزان که ما دو جور فرهنگ داریم: یک فرهنگ، فرهنگ جاهلانه است و یک فرهنگ، فرهنگ عاقلانه است. فرهنگ عاقلانه، فرهنگ بندگی، فرهنگ باور به حقایق است. حقایق این هستی را فهمیده و به آن تن داده؛ که در رأس همه این حقایق، خود خدای تبارکوتعالی است و دستورات خدای تبارکوتعالی و تقرب به خدا. انسان عاقل مقصد و مقصودش سرمنزل جان است. میخواهد به آنجا برسد، میخواهد به قرب خدای متعال برسد. «وَاجْعَلْ عِنْدَکَ وَجِیها». از خدا میخواهد که پیشِ خدا آبرومند و از مقربین به خدای متعال باشد که در قرآن ما آیات زیادی در مورد مقربین داریم.
فرهنگ عاقلانه و فرهنگ جاهلانه، با همین خوشیها و شهوات و با همین مسائل سطحی و حیوانی میگذرند. اهدافش چیزی بیشتر از اینها نیست. و فرهنگ جاهلانه، امامش هم امام جاهل است. فرهنگ عاقلانه، امامش هم امام عاقل. آنی که با فرهنگ عاقلانه پیش میرود، میرود امام عاقل را پیدا میکند، دست در دست او میگذارد، از او تبعیت میکند تا برسد به آن مقصد و مقصود. آنی هم که فرهنگش فرهنگ جاهلانه است، میرود کسی را پیدا میکند که در همین حالوهوا باشد و او را به همین شهوات و همین وسائل سطحی میرساند.
نکتهای که میخواهم امشب خدمت عزیزان عرض بکنم که مطلب مهمی است و جمعبندی بحثمان است، امشب جلسه آخری است که در این فاطمیه خدمت عزیزان هستیم. ببینید عزیزان، ما دو تا مسئله داریم که به آنها گاهی توجه نمیشود. یک «رویداد» و یک «عملکرد» داریم. این را خوب دقت بفرمایید. در مورد افراد، در مورد چیزهای مختلفی که ما گاهی صحبت میکنیم، مثلاً حالا خیلی دیگر شفاف مثلاً من عرض میکنم، مثلاً در تحلیل حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با حکومت شاه، در مقایسه این دو تا با همدیگر. در مقایسه مثلاً جمهوری اسلامی با مثلاً آمریکا، در مقایسه این شخص با آن شخص، این خانواده با آن خانواده، این رئیس با آن رئیس. گاهی ما میآییم شروع میکنیم از عملکرد اینها مقایسه کردن.
ببینید، عملکرد خیلی مهم است؛ ولی مهمتر از عملکرد، یک چیز دیگری است: آن «رویکرد» است. این نکته مهمی است. ممکن است یک کسی به دلایلی در یک کاری آنچنان موفق نبوده و ممکن است تقصیر هم داشته باشد، اشتباهاتی هم داشته باشد، خصوصاً در مورد غیر معصوم که این حتماً اینطور است. ممکن نیست، حتماً اینطور است. هر کدام از ما یک نقشی، یک جایی، یک کاری را به عهده بگیریم، حتماً اشتباهاتی خواهیم داشت. یک کسی مدیر یک مدرسه هم که بشود، حتماً اشتباهاتی خواهد داشت. تصمیمات اشتباهی خواهد گرفت. مشکلاتی پیش خواهد آمد. اینکه بخواهیم بگوییم: «آقا مثلاً این آقا وقتی بود، مثلاً ما ۴۰۰ تا دانشآموز ثبتنام میکردیم، آن یکی که مثلاً بود یا حذف شد، مثلاً ۲۰۰ تا.» خب بیاییم مثلاً مقایسه کنیم کدام موفقتر بود؟ خب خیلی عوامل دخالت دارد. لزوماً ممکن است به خاطر اشتباه او نبوده که اینطور شده. مثلاً آقا زمان فلانی دلار اینقدر بود، الان اینقدر است. مثالهای واضحی دارم عرض میکنم. یا مثلاً چه میدانم، خانه مثلاً چطور بود، الان چطور است. مثلاً یا البته مهم است، ولی لزوماً نمیشود گفت که این عملکرد، محصول مدیریت فقط این شخص است.
عرض کردم آن جلسه، زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام فتوحات خارجی امت اسلام کم شد. این قلمرو، کاهش پیدا کرد، خصوصاً که معاویه هی آن قضیه «الغارات» که پیش آمد، هی غارت میکرد و هی تکهتکه بخشهایی از حکومت امیرالمؤمنین را از جنگ حضرت خارج میکرد. خلیفه اول و دوم این حکومت را توسعه دادند، امیرالمؤمنین به حسب ظاهر کوچک کرد. خب یک آدم ساده اگر آنجا باشد، رسانه شارلاتانی میتواند بیاید بگوید که علی بهتر بود مثلاً، یا ابوبکر یا معاویه بهتر است مثلاً، یا عمر بهتر است؟ ببین! زمان ابوبکر مملکت اسلام تا کجاها رفت، زمان عمر تا کجا رفت، زمان علی چه شد؟ هر چه گرفته بودیم پس گرفتند. این فقط با عملکرد خالی اگر کسی بخواهد مقایسه بکند. البته امیرالمؤمنین در خیلی از مسائل عملکردش مثبت، ولی چهار تا چیز ظاهری میشود پیدا کرد برای اینکه بگویی آقا عملکرد آنها از این بهتر بود. عملکرد مهم است در تحلیل و نقد، ولی مهمتر از عملکرد، رویکرد است. این خیلی مهم است. گاهی ما از این غافلیم.
رویکرد یعنی چه؟ یعنی اینکه آقا مثلاً این حکومت، نگاهش به اقتصاد چیست؟ نگاهش به دوست چیست؟ نگاهش به دشمن چیست؟ نگاهش به مردم چیست؟ نگاهش به معنویت چیست؟ اینها خیلی مهم است. بنده نمونهای را میخواهم امشب خدمتتان عرض بکنم، گفتگو بکنیم تا به حال ندیدهام جایی مطرح شده باشد و به نظر میرسد بحث مهمی است و از آن هم نتایجی برای همین امروزمان درمیآید. من یک مورد میخواهم تطبیقی کار بکنیم امشب بین امیرالمؤمنین و عمر بن خطاب، خلیفه دوم. که حالا این شبها این عبارت را زیاد استفاده کردیم، گفتیم مرام علوی و مرام عمری. روی نمونه نگاه این دو شخصیت به زن. دیشب هم عرض کردم، امشب میخواهم در موردش صحبت کنم. خیلی جالب است. رویکرد این دو نفر. بعد حالا بعداً رویکرد اسلام و غرب را هم مثلاً میشود در این مسئله با همدیگر مقایسه بکنیم. این رویکرد خیلی مهم است.
یک کسی ممکن است در عملکرد به هر حال دچار یک گرفتاریهایی شده باشد، مشکلاتی پیش آمده باشد، ولی رویکرد این آدم به یک چیزی خیلی مهم است. در یک حکومتی ممکن است بنا به دلایلی ثروت و مملکت میرود بالا، بنا به دلایلی ثروت مملکت میآید پایین. یکهو نفت گران میشود، آن کشور ثروتمند میشود. یا مثلاً زلزله میآید، سیل میآید، یکهو آن کشور دچار یک آسیبی میشود. مهمتر از عملکرد، رویکرد است. نگاهش چیست؟ نگاهش به مردمش چیست؟ نگاهش به خدا چیست؟ این رویکرد خیلی مهم است. روایاتی را برایتان میخواهم بخوانم امشب در مورد تفاوت رویکرد امیرالمؤمنین با عمر بن خطاب در مورد زن. یک نمونه خیلی روایت جالبی ما اینجا داریم. اول یک مقداری در مورد خلیفه دوم مطالبی را عرض بکنم که کمتر شنیدهاید. در منابع اهل سنت هم هست این روایتی که میخوانم. تکتکش در منابع اهل سنت است.
مثلاً در زمان جاهلیت آقای عمر بن خطاب، رویکردش به زنها چه بود که بعد باز نتیجه این رویکرد، عملکردش در برابر زنها چیست؟ میگوید که یک وقتی جناب عمر – این را کتاب «الاغثریه عمر»، صفحه ۲۱۴ نقل کرده – آقای عمر بن خطاب نشسته بود با تعدادی از صحابه پیغمبر. یکهو دیدند که یک کمی خندید و بعد گریه کرد. پرسیدند که چه شد، چرا یکهو خندیدی، گریه کردی؟ گفتش که هیچی، دو تا خاطره از جاهلیت یادم آمد. اولی خندهدار بود خندیدم، دومی گریه کرد. گفتند چی بود؟ گفت که هیچی، زمان جاهلیت ما بت میپرستیدیم. یکهو یادم آمد یک بار یک بتی از خرما درست کرده بودم، بعد گشنهام شد، بتم را خوردم، خندهام گرفت. «و هذا سبب و ذکر» به خاطر این خندید.
داستان گریهام چی بود؟ «کَانَتْ لِی ابْنَةٌ» یک دختر بچهای داشتم زمان جاهلیت. بردم این را زندهبهگور کنم. کی میگوید این را؟ خلیفه دوم میگوید. «ورش داشتم بردم یه حفرهای کندم، حفَرْتُ لَهَا حُفْرَةً فَصَارَتْ تَنْفُضُ الطَّ»؛ خیلی صحنه فاجعهآمیزی است. میگوید من این قبر را که کنده بودم، خاک نشسته بود روی ریشهایم. این بچه در بغلم بود، این بچه داشت خاکها را از روی ریش من میتکاند. من هم داشتم این را در خاک دفنش میکردم. «فَدَفَنْتُهَا حَیَّةً»؛ زندهزنده دفنش کرد. یاد این خاطره افتادم، گریهام گرفت. این عمر بن خطاب و این منبع اهل سنت. تکتک اینها که دارم میخوانم، منابع اهل سنت است. حالا امشب چقدر برسیم بخوانیم چون خیلی زیاد است.
نگاهش به زن چیست؟ نگاهش به همسر خودش چیست؟ میگوید که یک وقتی نسبت به یکی از این کارگذارانش عصبانی شده بود، یک چیزی گفت خلیفه دوم. «فَکَلَّمَتْ امْرَأَتُهُ» همسر عمر آمد حرف زد با عمر. بهش گفت: «یا امیر المؤمنین، وجدت علیه مثلاً» تو در چه موردی مثلاً تو الان نسبت به این آشفته شدی؟ سؤال معمولی. خانم دارد از شوهرش میپرسد. برق رویکرد ببینید، برخورد یک چیز است، رویکرد این عبارت خیلی مهم است. آن عبارتی که برایتان میخوانم بسیار مهم است، با این عبارت کار دارم. برگشت به زنش گفت: «یا عدوة الله، و فی من أنت و هذا» دشمن خدا، به تو چه این مسائل؟ «إِنَّمَا أَنْتِ لُعْبَةٌ» اینی که دارم برایتان میخوانم در تاریخ عمر بن خطاب، ابن جوزی نقل کرده که از علمای مطرح اهل سنت در صفحه ۱۱۴ دیگران. برگشت به زنش گفت: «إِنَّمَا أَنْتِ لُعْبَةٌ یُلْعَبُ بِکِ ثُمَّ تُتْرَکِینَ» به تو چه این مسائل؟ تو یک اسباببازی من هستی، بازیم را باهات میکنم، میاندازمت کنار. به تو چه این حرفها؟ «إِنَّمَا أَنْتِ لُعْبَةٌ».
این کلمه «لُعْبَة» را داشته باشید، با آن کار دارم. «لُعْبَة» و اسباببازی. فلانی ملعبه دست فلانی شده. «لُعْبَة» یعنی یک ابزاری برای عشق و حال و کیف و حال و تفریح. ما به تو چه، تو در مسائل سیاسی، حکومت، اینها دخالت میکنی؟ تو یک اسباببازی هستی که بازی میکنم. این رویکرد خلیفه دوم به زن است. رویکرد خلیفه دوم. فساد اعتقادی از فساد عملی بدتر است. اصلاً پایه فساد و اولین قدم در اصلاح، اصلاح رویکرد است. نکات مهمی است.
خیلی وقتها در تحلیلهای سیاسی و اینها به این نکات توجه نمیشود. بله، در حاکمیتی، حضرت سلیمان هم حاکم باشد، قرآن میفرماید در ملک سلیمان، سلیمانی که باد در اختیارش بود، هدهد میرفت برایش عملیات اطلاعاتی انجام میداد. بیخ گوش حضرت سلیمان فتنهگری میکردند. آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره است. در ملک سلیمان هم فتنه میشود، خرابکاری میشود، فساد اقتصادی میشود، انحراف ایجاد میشود، به قول امروزیها اختلاس میشود، ولی رویکردش چیست؟ نگاهش چیست؟ این خیلی مهم است. این نگاهش به فساد چیست؟ خودش، اول خود این آدم، نگاهش چیست؟ چقدر آدم مسئولیتپذیری است. خودش پاک است. البته بعد باید تلاش شود در عملش هم سخت بگیرد، جدی باشد، با فساد برخورد کند. ولی اول تو ببین اصلاً تحلیل این، این آدم چیست؟ این نگاه خلیفه دوم است. میگوید که رویکردش اصلاً به زنها این بود.
بعد در عملکردش هم یک عملکرد افتضاح. اصلاً عجایبی نقل شده است در برخوردهای این آقا. میگوید همین ابن جوزی که برایتان گفتم که این مطلب را نقل کرده، میگوید که این حرفی که عمر زد که «إِنَّمَا أَنْتِ لُعْبَةٌ»، «فَكَانَتْ نَظَرِيَّةٌ لِعُمَر فِي النِّسَاءِ». خیلی جمله قشنگی است. میگوید: "این نظریه عمر در مورد زنها بود." نگاهش این بود، تعریفش در مورد زن این بود. سختترین و سفتترین برخوردها را با زنها داشت. من نمونههایش را کمتر، مثلاً بعد از اینکه ابوبکر خلیفه اول از دنیا رفت، عایشه دختر ابوبکر در خانه نشسته بود و اینها داشتند عزاداری میکردند. عمر آمد در خانه عایشه، «وَخَرَجَتْ مِنْهَا امْرَأَةٌ»، یک زنی بود. (؟) «خَرَجَت بِدُونِ حِجَابِهَا» بدون حجاب آورد بیرون. با شلاق گرفت زد. «ضَرَبَهَا بِدِرَّتِهِ»، (؟) خیلی خیلی داستانها دارد در مورد این شلاق. میگوید که: «لِذَلِكَ هَابَتْ النِّسَاءُ عُمَر»، برای همین زنها کلاً از عمر میترسیدند. قضایایی هم دارد.
میگوید وقتی چند تا خانم نشسته بودند از پیغمبر سؤال میپرسیدند – یک نکته هم بگویم چون شب اول در مورد اختلاط نکاتی را عرض کردم – ببینید، کسی مخالف با این نیستش که یک خانم برود از یک عالمی مثلاً سؤال بپرسد، تحصیل علم بکند. آن اختلاط، با همدیگر گپ زدن، قاطی شدن است وگرنه همین سلمان میرفت خدمت حضرت زهرا سلاماللهعلیها سؤال میکرد. خدمت پیغمبر سؤال میکردند، گفتگو میکردند. یک وقتی عمر بن خطاب وارد شد. چند تا خانم نشسته بودند دور پیغمبر، داشتند سؤال میپرسیدند. تا عمر بن خطاب وارد شد، اینها خودشان را جمع و جور کردند. به حضرت لبخند زدند، گفتند: «تا حالا راحت نشسته بودیم، تو وارد شدی.» این برگشت به اینها گفت: «چتونه؟ شلاق تو میترسی از اخلاق؟» ربطی به اخلاق پیامبر ندارد. اینها همش در منابع اهل سنت است. همه اینها را اهل سنت نقل کردهاند. در صحیح بخاری که معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن است، این کتاب را بیشتر از همه قبول دارند.
میگوید که زمان جاهلیت وقتی زنی مسلمان میشد، این آقا میرفت با شلاق میافتاد به جان این خانم. خیلی برخوردهای عجیبوغریب. «لَمَّا مَرَّ أَبوبَکرٍ عَلَى جَارِیَةِ بَنِی مَعْمَرٍ»، کنیزی بود در زمان جاهلیت که مسلمان شده بود، «وَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ يُعَذِّبُهَا»، عمر بن خطاب میرفت با شلاق و تازیانه این را میزد. «کَلّا أسْلَامَ، بَل اِشْرَکْ!» خود عمر آن موقع مشرک بود. «وَ هُوَ يُعَذِّبُهَا حَتَّى إِذَا مَلَّ». خیلی عجیب است. آنقدر میزد این کنیز را، بندی از جان میافتاد. میافتاد. بعد میگفت: «اِنِّی ارتدرو الیک» (؟) نگاهش را ببینید. «اِنِّى لَمْ أَتْرُكْ إِلَّا مَلَالَةً». از رمق میافتاد عمر بن خطاب وقتی شلاق میزد، بعد که دیگر نمیتوانست بزند، میگفتش که من ازت عذر میخواهم، میتوانی دیگر بروی؛ ولی فکر نکنی که من ولت کردم. من دیگر توان نداشتم بزنم. «لَمْ أَتْرُكْ إِلاَّ مَلَالَةً». دیگر خسته شدم که ولت کردم. این نگاه این آقا.
بعد میگوید که ام عبدالله میگوید: «ما وقتی مهاجرت میکردیم به حبشه، وقتی داشتیم راه میافتادیم برویم، عمر آمد سمت ما. این هم همه اینها در منابع اهل سنت است.» میگوید که نگاه کردند که مثلاً ما میخواهیم برویم و اینها. میگوید ما خودمان را جمعوجور کردیم. چون «کُنَّا نَلْقَى مِنْهُ الْبَلَاءَ وَالْعَذَابَ الْقَلِیلَ.» (؟) توجه داشته باشید. میگوید بس که ما از این اذیت و آزار و تندی دیده بودیم، ترسیدیم. الان آمد سمتمان، میخواهد چکار کند؟ و نکته جالبی برایتان بگویم. عجیب است، نقل تاریخی این است که آقا، ببینید عبارتی که میخوانم این عبارت تاریخی است: «کَانَتْ الْعَرَبُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ تَعْرِفُ مَنْ ضَرْبِ النِّسَاءِ». شما فکر میکنید که زمان جاهلیت رایج بود که زنها را میزدند؟ برعکس بوده است. زدن زنها در جاهلیت زشت بود. کسی این کار را انجام نمیداد. نه عادت نبود که یک عادت رایجی باشد. انجام نمیدادند. کسر شأن بود که یک مرد زنی را بزند. تو قدرتت را نسبت به مرد نشان بدهی. در آن دوران این آقا همه ضربوزورش نسبت به خانمها بود.
عجایبی نقل شده، حالا من چون آماده کردهام بعضیهایش را بگویم نمیدانم چقدر فرصت بشود، بعضی مواردش را خدمتتان عرض بکنم. میگوید که یکی از مواردی که مثلاً گفتند این است: «فَقَدْ سَمِعَ عُمَرُ بُکَاءً فِی بَیْتٍ». شنید در یک خانهای صدای گریه بلند است. با شلاق آمد تو. شروع کرد همه اینها را از دم زدن. «وَسَمِ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا حَتَّى بَلَغَ النَّائِحَةَ فَضَرَبَهَا». تا رسید به آن زنی که داشت آن روضهخوانی میکرد به قول ماها، آن را هم گرفت زد. «حَتَّى سَقَطَ خِمَارُهَا»، یک جوری زد که چادر از سر آن زن افتاد. بعد به غلامش گفت: «عُمَرُ ادْرَأْ نَائِحَةً» این زنی که روضهخوان است. آن قضیه ورودش که آمد خانمها دور پیغمبر بودند، همه خودشان را جمعوجور کردند. «رسولالله پیغمبر خوشبرخورد است. ما میتوانیم بیاییم سؤال کنیم، حرف بزنیم. از تو میترسی. من که هنوز کارهای هم نشده، وارد شدی، خودمان را جمعوجور کردیم، ترسیدیم.» اینجا گفتند که خیلی چیزهای عجیبی واقعاً نرم شد.
وقتی ابوبکر از دنیا رفت، «قَامَتْ عَلَیْهِ عَائِشَةُ أَنَّهُ» عایشه، دختر ابوبکر، مجلس روضهخوانی و نوحه و مثلاً ختم گرفت برای ابوبکر. عمر وارد شد به اینها گفت: «کسی حق ندارد گریه کند. تهی از گریه و زاری.» عمر «فَقَالَ لَهُ هِشَامُ بْنُ وَلِیدٍ» به هشام بن ولید گفتش که: «أَخْرِجْ إِلَیْهِ ابْنَتهَا» خیلی چیزهای عجیبی است. عایشه، دختر ابوبکر که اینها همه با هم در یک تیمند، در یک حزبند. خلیفه اول است، از دنیا رفته. دخترش که همسر پیغمبر است، دارد گریه میکند. آمده در مجلس ختم. گفت: «ساکت! چی؟ ساکت نشدن.» عمر به هشام بن ولید گفتش که «عایشه را بردار بیار بیرون.» «یَا دُرَّةً» یک دانه تازیانه چرخاند برای عایشه. «فَعَلَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتٍ» چند تا شلاق این ور و آن ور زد. «فَتَفَرَّقَ النِسَاءُ» آنهایی که داشتند در مجلس روضهخوانی و گریه و اینها میکردند، پا شدند در رفتند. مجلس از هم پاشید.
میگوید که نگاه کرد دید که یک کنیزی – میدانید کنیزها لباس زیاد نمیپوشیدند، حجاب هم بهشان همچنان واجب نبود. نکته فنی هم این است که حجاب همیشه مال اشراف بوده در طول تاریخ. ملکه انگلیس حجابشان چطور بود؟ آزادها. زنهایی که آزاد بودند حجاب داشتند. زنهایی که کنیز بودند، خیلی حجاب درستحسابی نداشتند. – عمر بن خطاب دید یک کنیزی حجاب کامل کرده. «کَانَتْ تَلْبَسُ مَلابِسَ تَخْتَلِفُ عَنْ مَلابِسِ الْحَرَائِرِ»، در واقع کنیزی لباسی پوشیده بود شبیه لباس زنهای آزاد، حجاب کرده بود. حالا پیغمبر که بین کنیز و آزاد فرق نمیگذاشت، در مسجد اینها میآمدند بغل هم میایستادند. خود پیغمبر گاهی لباسهای گرانقیمت برای کنیزهایش میخرید. امیرالمؤمنین برای بردهها لباسهای خوب میخرید. این آقا فرق گذاشت. طبقات، طبقاتی، درجه یک، درجه دو داشت.
کنیزی چادر پوشیده و حجاب کرده. بعد سؤال کرد گفت این کنیز مگر نیست؟ گفتند که «إنها أمة فلانة» گفتند چرا، این فلانی گفت: «فَضَرَبَهَا بِدُرَّتِهِ ضَرَبَاتٍ». چند تا ضربه شلاق به این زد. بعد گفت: «یَا لَوِکَةُ أَتَتَشَبَّهِينَ بِالْحَرَائِرِ؟» زن، فلان، خودت را شبیه زنهای آزاده میکنی؟ بکنی؟ حجابت اصلاً مسئله حجاب اجباری یا بیحجابی اجباری نیستها. این عملکرد است. مسئله رویکرد. آن رویکرد است که به زن نگاهش این است که توضیحاتی دارم عرض میکنم. آن رویکرد مهم است. «لُعْبه» میبیند، ابزار برطرف کردن شهوات میبیند، در خدمت شهوات میبیند، در خدمت عشق و حال میبیند.
نگاه امیرالمؤمنین چیست؟ خلیفه دوم گفت: «إنما أنتِ لُعبة». درست است آقا؟ «لُعبة» است. امیرالمؤمنین چه گفته در مورد زن؟ «الْمَرْأَةُ رَیحَانَةٌ لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ». ببینید دو تا رویکرد. آنی که میخواهد شیعه علی باشد، باید رویکردش با علی یکی باشد. و اگر کسی رویکردش شبیه عمر است، جان مطلبم این است، همه اینها را گفتم برای این: آنی که رویکردش شبیه عمر است، روزی هزار بار هم «علی علی» بکند، آخرش عمریه. امیرالمؤمنین فرمود: «زن ریحانه است، قهرمانه نیست.» «قهرمانه» به آن کارپردازی که بهش پول میدهند، تنخواه میدهند، مثلاً خرید میکند، کارها را انجام میدهد. فرمود: «زن کارپرداز نیست که بار را دوشش بگذاری. زن گُل است.» این خیلی لطیف است.
معکوس میکنم. میگویند آقا اسلام گفته زن لت و پاره، بدبخت است، کنج خانهاش باید بنشیند، هیچ کاری نکند، هیچ حق و حقوقی ندارد! دقیقاً برعکس. من دو تا روایت برایتان بخوانم، این هم در منابع اهل سنت است ولی در مورد امیرالمؤمنین است. ببینید تفاوت رویکرد، خیلی جالب است، خیلی زیباست. میگوید که عایشه – حالا آن عایشه را دیدید که در مجلس ختم بابایش گریه میخواست بکند، شلاق به بغلش زدند – همین عایشه با علی چه کرد؟ لشکر کشید برای علی. چقدر هفتاد تا مؤمن را در بصره کشت. عامل قتل ۲۰ هزار مسلمان در جنگ جمل بود عایشه. امیرالمؤمنین چه کرد با عایشه؟ «أَمَرَ بِإِدْخَالِهَا دَارَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ خَلَفٍ الْخُزَاعِيِّ فِی الْبَصْرَةِ وَ هِیَ أَعْظَمُ دَارٍ فِی الْبَصْرَةِ». این را طبری در تاریخ گفته است. میگوید وقتی عایشه را وسط جنگ، وسط فرماندهی جنگ گرفتند، روی شتر، که شترش را که پای شتر را زد؟ امام حسن مجتبی علیهالسلام (؟).
بعد وقتی خواستند دستگیرش بکنند، حضرت فرمودند که بروند دستگیرش بکنند. محمد بن ابی بکر که برادر عایشه بود، ولی فرمانده امیرالمؤمنین بود. حضرت فرمودند: «محرمت است، خودت دستگیرش میکنی، برش میگردانی.» «تو بصره از وسط میدان جنگ گرفتند، کسی که محارب بود و حکمش قطعاً اعدام بود. همانجا اعدام بود. فرمودند برش میگردانیم بصره، میبریمش تو خانه عبدالله بن خلف خزاعی که خانهاش بهترین خانه بصره بود. کاخ نیاوران بصره. بردند این را ساکن کردند، چون همسر پیغمبر است، احترامش باید حفظ بشود.» ابن ابی الحدید میگوید (به یکی از استادانم) گفتم: «این را یادگاری داشته باشید از این بحث.» ابن ابی الحدید خودش اهل سنت است. میگوید به یکی از استادانم گفتم که آقا خودمانیم، اگر این کاری که عایشه با علی کرد را با عمر میکرد، چکارش میکردند؟ «بین خودمان بماند، اول میکشتش، بعد تکهتکهاش میکرد، بعد میسوزاندش، بعد گردوخاکش را خاکستر میکرد.» خب پس علی خیلی یعنی مطلب را داشته باش، رویکرد را ببینید. «زن پیغمبر بود؟» نه، این اصلاً نگاهش به زن متفاوت است.
دوم که بخوانم، خیلی از روایاتی که از امیرالمؤمنین نقل میکنند که انگار امیرالمؤمنین دارد به زن توهین میکند، معلوم میشود معنایش چیست. که آقا مثلاً در نهجالبلاغه اینطور گفته. امیرالمؤمنین، معنایش چیست؟ تا این رویکردها با هم مقابل نشود، معنای این درنمیآید. نوبت دوم: صفیه بنت حارث. این هم باز در تاریخ طبری، جلد ۳، صفحه ۵۴۴، در منابع اهل سنت. برگشت به امیرالمؤمنین گفت: «یَا عَلِیُّ، یَا قَاتِلَ الْأَحِبَّةِ!» آی جنایتکار علی! «یَا مُصَرِّقَ الْجَمْعِ!» مردم را تکهتکه کردی. «أَیَتَمَ اللَّهُ وَلَدِکَ!» بچههایت را خدا یتیم کند. صفیه بنت حارث به علی گفت: «کَمَا اَیْتَمْتَ وَلَدَ عَبْدِاللَّهِ!» من همانجور که بچههای عبدالله را یتیم کردی. دیدند امیرالمؤمنین جواب نداد. بعد اینجا میگوید که طولانی است، میخواهم فقط یک تکهاش را بخوانم که وقتتان گرفته نشود.
مجروح شده بودند، بهتان بگویم این هم جالب است. عایشه را داشتند میبردند. این صفیه برگشت به امیرالمؤمنین باز توهین کرد. بعد دو تا مرد هم ایستادند و به عایشه توهین کردند، تهمت ناموسی زدند. امیرالمؤمنین که تهمت به یک زن نزد، به این دو تا شلاق زد. آن خانمی که به امیرالمؤمنین توهین کرد، هیچی نگفت. یکی از اینها که مجروح شده بود، یک تعدادیشان رفتند پناه بردند به عایشه. «فَأَخْبَرَ عَلِیٌّ بِأَمْکَانِهِمْ». امیرالمؤمنین باخبر شد که اینها، چند تا از این مجروحین رفتند پیش عایشه، اینها باید اسیر بشوند، دستگیر بشوند. «فَتَقَاظَفَ عَنْهُ فَسَکَتَ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَزْدِ: ألا نَتَفَلَّتُ هَذِهِ الْمَرْأَةَ؟» یک مرد ازدی برگشت به امیرالمؤمنین گفت: «آقا نگذارید زن از دست ما در برود. ابوسفیه» (؟) «فَغَضِبَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ». اینجا غضب کرد. فرمود: «لا تَحْتَكُّنُ سَتْرًا». ببینید این رویکرد است. فرمود ساکت باش، پردهدری نکن. «وَ لَا تَدْخُلُنَّ دَارًا»، وارد خانه هم نمیشوی. حالا مثلاً منظورش شاید این بود که بگذار ما برویم صفیه را بگیریم، هم آنها را دستگیر کنیم، برویم تو خانه عایشه. بعد فرمود: «لَا تُهَيِّجَنَّ أَمْرَأَةً بِالْعَذَابِ». یک خانم را با اذیت و آزار به هیجان نیاورید.
ببینید داستان این است و «وَ إِنْ شَتَمْنَ اَعْرَاضَكُمْ حَتَّى» اگر آن خانم به شما توهین کرد، «إِنَّهَا ضَعِیفَةٌ»، اینها احساسیاند، عصبانی میشوند، یک چیزی میگویند. بفرمایید! احساسی، عصبانی میشود، یک چیزی میگوید. بابا! امیرالمؤمنین برای اینجا گفت. آنجایی که یک مرد میخواهد زور و قدرت نشان بدهد، یک زن را با زور. بله این را خلیفه دوم داشت. خوب با ضرب و زور زنها را ساکت میکرد. زنها را با خودش همراه میکرد. لشکر زنها را برای خودش بسیج میکرد. زنها ظرفیتهای فوقالعادهای دارند. میخواهند در یک سری فعالیتها جلو بیفتند، کار بکنند و معمولاً با اهرم زور راحت میشود اینها را بسیج کرد. امیرالمؤمنین از این کار استفاده نمیکند.
از آن کسانی هم که میخواهند این کارها را بکنند حضرت گلایه دارد. بعد به آنها میگوید: «نکن این کارها را. به هیجان نیاورید این عصبانی میشود، یک چیزی میگوید. حالا یک چیزی هم گفته، عصبانی شده، یک چیزی وصف هن امراکم و صلحاکم، فإنّه ضعافٌ». اینها ضعیفاند، یک چیزی میگویند سرشان. بابا! این منطق عمریه است. این هم که میگوید با خانم مشورت نگیر یا در خیلی از کارها زنها را دخالت نده. در نامه ۳۱ به امام حسن میفرمایند. بله! کسی این تکه را که میخواند، میگوید آقا یعنی چه؟ این چه حرف زدنی است؟ منظور امیرالمؤمنین این است که بابا! این زن، موجود لطیف احساسی است. این را درگیر مسائل بیرون خانه نکن. درگیریهایی که محل کارِ عدالتداری برندار بیار تو خانه. این مثل تو نیست، این درگیر میشود، ذهنش، عواطفش جریحهدار میشود. خیلی نگذار در جریان مسائل قرار بگیرد. بله! دیگر شما زنها را برای کلفتی میخواهید، بشورند و بسابند و... بابا! آخه نادان! این امیرالمؤمنینی که این را گفته، زنش فاطمه است، دخترش زینب است. در کل عالم، نه در زنها، در مردها، باسوادتراز اینها پیدا نمیکنی. شستشوی مغزی ؟ میخواهم رویکرد مهم است.
حالا تو برو رویکرد پهلوی را با خمینی مقایسه کن. رویکرد شاه را (؟) مقایسه کن. نگاه خمینی به زن چیست؟ نگاه شاه به زن چیست؟ خیلی بامزه است. اینها شدهاند «زن، زندگی، آزادی». طرف دورهای میگرفته، طلاق میداده. فوزیه نشد، ثریا! میگوید «بریم بعدی، پسر بیارند.» «زندگی آزادی»! اصلاً دیگر زنبارگی اینها دیگر اصلاً جای حرف ندارد. آن یکی قبلیها را لازم بود بروم فیلم بیاورم برایتان اثبات بکنم. آن که اصلاً زنبارگی شاه و بچههایش و خانواده پهلوی به من معرفی کن. چهل سال این پسر آمریکاست، چی خوانده؟ بعد همین خاطراتی که خود همینها از خودشان تعریف کردند. آقا! فیلم مصاحبهای که فرح نشسته این ور، شاه از شب میپرسد (؟): «نظرت در مورد زنها و نقششان در حکومت چیست؟» میگوید: «تا حالا که تجربه نشان داده زنها به درد این کارها نمیخورند. زنها عرضه ندارند.» و نشستهاند نگاه میکنند.
بچهها، نگاه خمینی را نگاه کن. «زندگی آزادی». هر چه ازش مانده، دخترهایش همه تحصیلکرده دکتر، پسرها مجتهد، نوهها همه تحصیلکرده، درسخوانده، عروس درسخوانده. خودش فیلسوف. نگاهش به زن. کتابهایی که نوشته شده «زن از نگاه امام خمینی». اینها را بخوانی «تو دانشگاه میخواهم دیوار بکشم دختر و پسر صبا کن.» امام دستور میدهد: «این دیوار را بردارید. کسی نباید مانع تحصیل دخترها بشود.» خانم دباغ که همراه امام بوده، میآید اینجا فرمانده سپاه میشود در همدان.
رویکرد مهم است. بله شما فلان جا فلان زن را گرفتند، زدند. فلان جا مثلاً روسری کشیدند. فلان جا به خاطر روسری. فلان عملکرد است. عملکرد ممکن است صد نفر توش نقش داشته باشند. یک کسی به غلط اصلاً نفوذی میآید میزند، کانال میزند به اسم ما. بعد شماره کارت میدهد پول بدهید! یعنی چه؟ پول جمع میکنی! بابا من نبودم به خدا. هزار نفر به اسم هزار تا کار بکنند. تو رویکرد، اول از طرف رویکردش را کشف کن. وقتی رویکردشان واضح دارد میگوید نگاهش به زن این است. پسر آوردن میخواهد. حرف میزند، سخنرانیهایش موجود است، مواضعش موجود است، زندگیش دارد. این را زیروزبر زندگیش دارد داد میزند. چون نامه امام خمینی به همسرش را ببینید. وقتی دارد میرود حج. توی صحیفه امام خمینی از تو اینترنت هم هست، بزنید میآید. عبارات امام خمینی به همسرش را ببینید: «تصدقت شوم، قربانت گردم.» «دلم برای روی ماهت تنگ شده است. دلم برای فرزندت تنگ شده است.» فرزندت. سر سفره تا خانم نمیآمد دست به غذا نمیبرد. امام این فیلمش هست دیگر. سران حکومت افطاری، این تکه فیلم را همه دیدهاید. افطاری که با امام خمینی میخواهم بکنم. امام نماز میخواند، خیلی هم سریع میخواند. اول که میایستند تا آقای خامنهای بیایند. آقای خامنهای که میآیند همه سر سفره مینشینند. امام با همه سلامعلیکی میکند. خبر ندارید امام هیچی نمیخورد. پا میشود میرود. موقعیتش فرق بکند. ولی امام خمینی میفرماید که من افطار فقط با خانم افطار کنم.
«المرأة ریحانه». خانوادهها مختلف. شرایط مختلف. حرف بزند. میخواهم رویکرد را بگویم. نگاهش به خانمش. سحرها گم شده برای نماز شب. خانمش میگوید: «هفتاد سال ما با هم زندگی کردیم. این آقا هفتاد سال نماز شبش ترک نشد. یک شب نشد من از بیدار شدن این بیدار شوم. یک جوری آرام بلند میشد. یک تکه ابر گذاشته بود توی این سینک ظرفشویی. آب را که باز میکرد، آب بریزد روی ابر که صدای خوردن چکه آب به این سینک درنیاید، یک وقت خانم بیدار شود.» این نگاه. اینها را به زن. بعد آنها میشوند «زن، زندگی، آزادی»! من نمیخواهم به این چیزهای شما را حواله بدهم. آن واضحاً دیگر از مغازهای که خود طرف سخنرانیهایی که کرده، حرفهایی که زده، اینها موجود است. این موضع خلیفه دوم، نگاه خلیفه دوم. آن هم نگاه امیرالمؤمنین: «الْمَرْأَةُ رَیحَانَةٌ».
دو تا نگاه! ببین چقدر متفاوت است. یکی احترامش، محبت، صمیمیتش، دلسوزیش. یکی تندیش، خشمش، نفرتش. بدین ثمرش چی میشود؟ ثمرش این میشود که این کلاً با زنها این شکلی برخورد میکند. حتی با دختر پیغمبر. رویکرد این شکلی برای زن ارزش قائل نیست. زن جماعت و اعتبار. اذیتتان نکنم. روضه امشب را بخوانم و عرض من تمام. خودش تعریف میکند. خلیفه دوم میگوید که رفتم پشت در خانه علی. گفتم که بگو بگوییم که علی بیاید. «فَقَدْ قَلْتُ لَهَا فِضَّةُ» (؟) فضه آمد پشت در. گفت: «چی میخواهی؟» گفتم: «برو به علی بگو یَخْرُجُ إِلَى بَیْعَةِ أَبِی بَکرٍ». بیاید با ابوبکر بیعت کند. مسلمانها جمع شدند، همه بیعت کردند، نوبت علی. امیرالمؤمنین مشغول است. گفتم که این حرفها را بگذار کنار، برو بهش بگو پاشود بیاد. میگوید که «فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ». من گفتم برو بگو بیاید وگرنه میرویم تو، درش میآوریم از علی. صدای فاطمه نزدیک شد به من از پشت در. گفتش که «فَوَقَفْتُ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ». امشب یک کمی شاید روضهمان تلخ باشد، مکشوف باشد در قیاس با روضههای شبهای قبل. خود این آدم نقل کرد.
میگوید فاطمه پشت در ایستاد. گفت: «أَیُّهَا الظَّالَمُونَ الْمُكَذِّبُونَ، مَاذَا تَقُولُونَ؟» ای دروغگوها، ای گمراهها، چی میخواهید، چی میگویید؟ «أَیُّ شَیْءٍ تُرِیدُونَ؟» (؟) گفتم: «یَا فَاطِمَةُ». گفتم فاطمه. او هم گفت: «چی میخواهی عمر؟» یعنی با صلابت صحبت کرد حضرت زهرا. گفتم که: «برو بگو علی بیاید. تو چرا آمدی؟» گفت: «شقاوت و طغیان تو من را آورده پشت در که نگذارم تو وارد خانه بشوی.» حالا عبارت را ببینید. رویکردش. برگشت: «الْعَبَاطِیلَ وَ أَسَاطِیرَ النِّسَاءِ». این حرفهای زنانه را، این داستانهای زنانه را بگذار کنار. «الفى دوم (؟) بِفَاطِمَةَ وَ قَوْلِی لِعَلِیٍّ یَخْرُجْ». برو به علی بگو بیاید بیرون. «فَقَالَ: لَا حُبَّ وَ لَا كَرَاهَةَ». گفت: «احترامی برای تو قائل نیستم. من را از حزب شیطان نترسان.» گفتم: «اگر علی نیاید بیرون میروم هیزم میآورم و خانه را با اهلش آتش میزنم، «وَ حَرْقَ مَنْ فِی»، هرکی هم تو این خانه هست را آتش میزنم. یا علی خودش میآید بیرون.»
میگوید شلاق. گفتم این شلاق از دست این نمیافتاده. شلاق قنفذ را گرفتم. یک دانه کوبیدم به در. بعد به خالد بن ولید گفتم: «بریم هیزم جمع کنیم، برداریم بیاریم پشت در. من خودم این خانه را آتش میزنم.» میگوید فاطمه از پشت در گفت: «دشمن خدا! دشمن پیغمبر! دشمن امیرالمؤمنین!» «فَضَرَبْتُ فَاطِمَةَ یَدَهَا». روضه را بخوانم برایتان؟ دل بدهید، اشک بریزید. این شب آخر حاجت بگیرید انشاءالله در این مجلس. میگوید دستش را فاطمه از پشت در آورد بیرون. «تَمْنَعُنِی مِنْ فَتَحِهِ»، که با دست اشاره بکند که نیاید تو. «فَرَمَیْتُهُ». (؟) این دست را پرت کردم اول. «فَتَصَعَّبْتُ عَلَیْهِ». (؟) دوباره دیدم دستش را سفت گرفته، کنار نمیزند. «فَضَرَبْتُهَا فِیهَا بِسَوْطٍ». با تازیانه دستهای فاطمه را کوبیدم. «فَعَلِمْتُهَا». دیدم دردش آمد فاطمه. «فَسَمِعْتُ زَفیراً وَ بُکاءً». دیدم ناله و گریه فاطمه بلند شد. هنوز تازه ضربه اول. «فَکَفَفْتُ عَنْ عَلِیٍّ وَ عَنْ قَلْبِهِ وَ عَنِ الْبَابِ». (؟) میگوید یک لحظه دلم داشت نرم میشد. میخواستم برگردم. «فَذَکَرْتُ أَحْقَادَ عَلِیٍّ». یادم از کینههای علی آمد، از نفرتی که از علی داشتم، از خاطرههایی که از علی داشتم. «فَکَتَتْ الْبَابَ». (؟) با لگد در را کوبیدم.
من عذر میخواهم دارم بی پروا روضه میخوانم امشب برایتان. ولی ببینید آن نگاه به زن، نتیجهاش میشود اینجا. ای وای! آن نگاه علی میشود آن برخورد با عایشه. گفت رهایش کن، ولش کنید. این زن رها کنم. فاطمه چه کرد؟ دختر پیغمبر، فاطمه زهرا دید دیگر چیزی، قوتی ندارد برای اینکه مانع از این بشود که من وارد خانه بشوم. دیدم این که از فرزند داشت، این را سپر کرد پشت در. خواست با همه وجود، با همه توان مانع بشود از اینکه من وارد خانه بشوم. با جلوی بدنش خودش را چسباند به در. یک نالهای زد فاطمه، فریادی زد که با خودم گفتم الان است که مدینه زیرورو بشود. صدا زد: «یَا أَبَتَاهُ، یَا رَسُولَ اللَّهِ!» بابا! ببین با دخترت دارند چه میکنند. رسولالله با محبوب تو چه میکنم؟ اینجا صدا زد: «آه! یَا عَلِیُّ، فَخُذِینِی فَضِیهِ». (؟) به دادم برس، فقط قلبم. بچهای که در حمد داشتم بین در و دیوار.
در حال بارگذاری نظرات...