در مجموعه جلسات «برای امامت»، سفری اندیشهبرانگیز از فاطمیه تا امروز روایت میشود؛ جایی که فاطمه زهرا(س) نه تنها شهیدهی مظلوم، بلکه قهرمان بیداری امت معرفی میشود. سخنران با زبانی روشن و تحلیلی، ریشهی انحراف از امامت را در فراموشی حقیقت «انسان» و تغییر مقصد دین میداند؛ اینکه مردم، رفاه را جای بندگی نشاندند و امام را برای آرزوهای کوچک خود میخواستند. این گفتارها، خطبههای حضرت زهرا(س) را از قاب تاریخ بیرون میکشند تا نشان دهند غربت امیرالمومنین (ع) نتیجه بیوفایی امت است، نه فقدان حق. استماع این جلسات، دعوتی است برای بازگشت به معنای اصیل امامت؛ از خاک تا افلاک
اهمیت خطبه فدکیه؛ ماجرای خواب آیتاللهسیدعزالدینزنجانی (ره) و شرح این خطبه [01:03]
غلط مشهور نسبت به تاریخ ایام محسنیه (علیهالسلام) [03:20]
تأثیر شدت مصیبت فقدان رسول الله (صلاللهعلیهوآله) بر حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)؛ ناحِلَةَ الجِسم مُنهَدَّةَ الرُّكن [07:14]
گلایه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از مردم؛ فراموش شدن پیامبر (صلاللهعلیهوآله) قبل از دفن ایشان [11:02]
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها): از دنیای شما و مردانتان 'نفرت' دارم [16:02]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام): مشکل از آنجا بود که امثال حمزه و جعفر (رحمهماالله) نبودند [20:39]
امام خمینی (ره) و شاگرد ایشان علامه مصباح (ره)؛ نمونه و الگوی غیرتمند دینی [22:53]
حکایت چهرههای شاخصی که خود را 'احتکار' میکنند! [26:10]
خطر عدم حساسیت نسبت به داعشیهای داخلی [28:07]
امام خمینی (ره): آخوند فاسد از ساواکی بدتر است! [31:51]
تفکری که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را به عنوان 'تندرو' معرفی میکند! [33:06]
علمای بزرگی که در راه حق از فرزند خود گذشتند! [37:58]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام): ما در کنار پیامبر (صلاللهعلیهوآله) پدران و فرزندانمان را میکشتیم! [40:58]
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)؛ زنی که مردانه پای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایستاد… [47:15]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی آل محمد و عجل فرجهم و آل الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
از حضرت زهرا (سلامالله علیها) دو خطبه مشهور و معروف بهجا مانده است. خطبه اول معروفتر است و معمولاً ما حضرت زهرا (سلامالله علیها) را به این خطبه میشناسیم که معروف به خطبه فدکیه است که حالا ما به نام خطبه فدکیه میشناسیم. تعبیر دیگری که در مورد این خطبه به کار رفته، خطبه "لمّه" است؛ چون حضرت زهرا (علیهاالسلام) خیلی پوشانده بودند، با چادر بلندی و لباسهای زیادی، با یک پوشش کاملی آمدند. این خطبه به عربی معروف به خطبه لمّه است و فارسیش معروف به خطبه فدکیه است.
خب، این خطبه خیلی معروف است. معمولاً هم علما این خطبه را شرح کردهاند. مرحوم آیتالله سید عزالدین زنجانی که مشهد بودند و ۱۱، ۱۲ سالی است که به رحمت الهی رفتهاند، ایشان یک وقتی مرحوم غروی اصفهانی را، استاد آقای بهجت و خیلی دیگر از بزرگان را در عالم رویا دیده بودند و آن بزرگوار به ایشان فرموده بود که حضرت زهرا (سلامالله علیها) میفرمایند که آقای زنجانی، بگویید که این خطبه فدکیه ما را شرح بکند. و شرح هم کرده است و خطبه در شرح قابل استفاده است و مطالب خوبی هم دارد. کتاب هم موجود است در بازار. خیلی از بزرگان، مرحوم آیتالله مصباح شرح بر خطبه فدکیه دارند. آقای منتظری هم یادم هست شرح بر خطبه فدکیه داشتند. زیاد نوشته شده، شرح بر خطبه فدکیه. معمولاً حضرت زهرا (سلامالله علیها) را به این خطبه میشناسند؛ ولی خطبه دیگری دارند حضرت زهرا (سلامالله علیها).
البته یک وقتی عرض کردم که این قضیه هجوم به بیت حضرت زهرا (سلامالله علیها) و ایام محسنیهای که حالا گفته میشود، یک غلط مشهور است. اینجوری نیست که این ایام اول ربیع الاول را به نام ایام محسنیه عزاداری میکنند و به نام حمله به بیت حضرت زهرا (سلامالله علیها). برخی از محققین هم نوشتهاند و موجود است. جناب آقای قزوینی که در مباحث تاریخی خیلی خوب کار کردهاند، در این زمینه مطالبی را فرمودند، استناداتی را آوردند که هجوم به بیت حضرت زهرا (سلامالله علیها) با یک فاصلهای بوده بعد از رحلت پیامبر. این نبوده که دو سه روز بعد از رحلت باشد. البته آمدند، بله، چند بار آمدند و این قضیهای که رخ داد، آن اوایل نبوده. بعد که دیگر دیدند امتناع جدی دارند از بیعت، و همراهی با حاکمیت، آنجا بود که این قضیه رخ داد و شواهد هم زیاد است.
یکیش این است که حضرت زهرا (سلامالله علیها) در آن روزهای اول در خانه مهاجرین و انصار، خصوصاً انصار، میرفتند. هیچ نقل تاریخی نداریم مبنی بر اینکه حال حضرت زهرا (سلامالله علیها) مثلاً وضعیت وخیمی بوده باشد. با سلامت میرفتهاند و بهترین شاهد هم برای اینکه حضرت زهرا (سلامالله علیها) آن اوایل بعد از رحلت پیامبر در صحت بودند، یکیش همین خطبه فدکیه است که حضرت با سلامت کامل خارج میشوند و لباسهای زیادی میپوشند. همین خطبه لمّه که عرض کردم، برقآسا میآیند در مسجد و سخنرانی میکنند؛ و آن قضیه بیت الاحزان هم که بیرون شهر میرفتند، آن هم حاکی از این است که حال حضرت زهرا (سلامالله علیها) از جهت جسمانی مساعد بوده برای این فعالیتها؛ و قضیه ایام محسنیه البته نشان میدهد که خب، حضرت باردار بودند در آن ایام و شاید یکی از وجوه اینکه لباس زیاد پوشیدند برای آن خطبه فدک هم همین بود که باردار بودند و خواستند با پوشش کامل وارد مسجد بشوند که نشانههای بارداری ظاهر نشود.
این خطبه اول حضرت زهرا (سلامالله علیها) است که مطالبی را گوشزد میکنند به جامعه مردم و حاکمیت و البته خواص؛ و خب، کارگر نمیشود این چیزی که میفرمایند، فایده چندانی ندارد و بعد از این، این قضیه هجوم به ایشان و آن قضایای تلخ و عجیب و غریب که اصلاً آدم باورش نمیآید که با دختر پیغمبر اینطور برخورد کردند در مدینه و در منزل پیغمبر؛ چون منزل حضرت زهرا چسبیده به منزل پیغمبر. این مردمی که اینطور، به حسب ظاهر، علاقه به پیغمبر داشتند، آب وضوی پیغمبر را نمیگذاشتند به زمین برسد و از روی هوا تبرک میکردند و برمیداشتند، بعد از این سخنرانیهای حضرت زهرا (سلامالله علیها) اینطور رها کردند بی بی را، شرایط فراهم کردند. یعنی حاکمیت هم هی ایستاد و ببینم که عموم چه میکنند؟ چقدر حرفهای فاطمه اثر گذاشته؟ موقعیتش و جایگاهش چطور است؟ وقتی دیگر مطمئن شدند که اینها پایگاه رأی ندارند و کسی از اینها حمایت نخواهد کرد، آنجا بود که دیگر آن شورش را انجام دادند و آن وضعیت وخیم رقم خورد برای حضرت زهرا (سلامالله علیها).
خب، دیگر حضرت افتادند به بستر بیماری و حال وخیمی داشتند. البته قبل از این هم که این اتفاق رخ بدهد، از خود مصیبت پیامبر اکرم، که انشاءالله در بخش روضه عرض خواهم کرد، آن ایام اول، این اصلاً تعبیر ناحلت الجسم و آن تعابیری که آمده، این اصلاً مال دوران بیماری و بستری حضرت زهرا نیست، این مال همان اولی است که پیغمبر را از دست دادند. یعنی از شدت رحلت پیغمبر حالشان این شد که ساعت یکبار غش میکردند. تعبیر روایت این است: "منهده الرکن" تا حالا. انشاءالله در روضه عرض میکنم. به مصیبت ابیها، بابت مصیبت از دست دادن پدرش. "منهده" و "لت ماهلت الجسم شد"، سر مبارکش را بسته بود. "رأس شد". البته خب، تا آنجا به این دلیل بود، بعدها هم ادامه داشت. آره، وقت شهادت بستن سر و وضعیتی که در بستر. ولی خود مصیبت فقدان پیغمبر برای حضرت زهرا (سلامالله علیها) بسیار سنگین بود. همین برای جان دادن حضرت زهرا بس بود. همین آب کرد حضرت زهرا (سلامالله علیها) را. بعد دیگر منجر شد به قضیه آن حملات و آن یورش و آن جنایاتی که رخ داد که خب، دیگر حال حضرت زهرا (سلامالله علیها) به مراتب وخیمتر شد.
بعد که در بستر افتادند حضرت زهرا (سلامالله علیها)، تعدادی از زنهای مهاجرین و انصار آمدند عیادت بی بی. خطبه دوم را حضرت اینجا خواندند که این خطبه کمتر شرح داده شده، کمتر معروف است. از بعضی جهات این خطبه از خطبه فدکیه مهمتر است. نکات ویژهای دارد در تحلیل اینکه چرا اینطوری شد و چه شد دقیقاً بعد پیغمبر. این قضایایی که رخ داده در نگاه فاطمه زهرا، عاملش چی بوده؟ این خطبه بسیار خطبه مهمی است که حالا انشاءالله این سه جلسه متن این خطبه را با هم میخوانیم، نکات این خطبه را مرور میکنیم. نکات خوبی دارد و مباحث مهمی داریم.
خطبه هست: "لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْانْصَارِ."
وقتی که بیماری حضرت زهرا (سلامالله علیها) شدید شد، دیگر مال اواخر است، روزهای آخر که دیگر خیلی دیگر، یعنی این عیادت، دیگر عیادت خاصی بود، دیگر کانهو میدانستند که دیگر کار حضرت تمام است. این عیادت این شکلی و پایانی بود. دیگر خیلی شدت پیدا کرد بیماری حضرت زهرا (سلامالله علیها). یک تعدادی از زنهای مهاجرین و انصار آمدند عیادت حضرت زهرا (سلامالله علیها). "السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ؟" عرض کردند: سلام به تو ای دختر پیامبر، با این بیماری چه میکنی؟ حالت چطور است در این بیماری؟ با این بیماری چطور صبح کردی؟ حالت چطور است در این بیماری؟ وضعت چطور است؟
خیلی تعابیر حضرت اینجا تعابیر عجیبی است. خب، اینها خاندان گلایه و شکوه و اینها نبودند. اینها "مطمئن نتن" نمیتوانند مطمئن باشند به "قدر راضیتاً به قضائک نفس مطمئنه" و به قضای تو راضی هستند. نفس مطمئنه بودند؛ ولی اینجا تعابیر همش گلایه است و تند و تلخ از این مردم، نه از خدای متعال که راضی است و هرچی که رقم خورده تسلیم "انا لله و انا الیه راجعون". اینها مصداق بارز این آیه: "فَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ" وقتی مصیبتی بهشون میرسد، صبر میکنند، بلکه شکر در صبر میکنند: "شاکرم بابت این مصیبت، اللهم لک الحمد حمد شاکرین علی مشابه." در این مصیبت هم صابرند، هم شاکرند. خدای متعال در پس این مسائل چه عنایاتی رقم زده، چه مواهبی نهفته است. این مصائبی که برای فاطمه زهرا رخ داده، "بتّاً" مطلقاً ضروری بوده.
از این گلایه، گلایه از خدا نیست. گلایه از این مردم است. مردمی که به وظیفه عمل نکردند. مردمی که هدفشناس نبودند، امامشناس نبودند. زندگیشان زندگی جاهلیت بود و مرگشان مرگ جاهلیت بود. هواشناسی هواپرستی اگه نباشه، اینطوره دیگه. اینایی که پیغمبر آمد و رفت و از جاهلیت درنیامدند. ۲۳ سال قرآن نازل شد و آدم نشدند. درده دیگه. دردهای فاطمه اینهاست. غربت حق، غربت پیغمبر است. و انگار نه انگار که همچین شخصیتی از دست دادهاند. پیغمبر نه اینکه دفن کردند، یک هفته عزاداری کردند، بعد فراموش کردند. اصلاً به دفن نکشیده، فراموش کردهاند. اصلاً دفن نکردند پیغمبر را. پیکر روی زمین بود، رفتند شورا تشکیل دادند که ببینند بعد پیغمبر، سریع یکی را علم بکنند و کار از دستمان درنرود. تک و تنها امیرالمومنین غسل و کفن کرد و دفن کرد. اینها آن دردهای فاطمه زهراست.
آنقدر بیمروت، آنقدر بیوفا، آنقدر بیچشم و رو، آنقدر ناسپاس این نعمت عظمی، وجود نازنین پیغمبر اکرم که فخر کائنات، فخر انبیا و مرسلین است. به تعبیر جناب شیخالرئیس، نه شیخالرئیس بوعلی سینا نیست، از آیتالله جوادی آملی میفرمودند که این "هو الذی بعث فی الامیین"، "هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منه." خدا پیغمبر را در امیین فرستاد. "امیین" یعنی کسانی که انگار وقتی از مادر متولد شدند، هیچ اندوخته و سرمایه و چیزی نداشتند، دیگر همانجور ماندند. انگار از مادر متولد شدند و هیچی ندارند، هیچی آورده و هیچ داده و هیچ سرمایه علمی و معنوی و چیزی ندارند. فقط مال آن بیسوادهای مکه نبود. اگر همه عالم بشوند ابن سینا و ملاصدرا، باز هم این آیه صادق است که "هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منه." به یک معنا، اگر همه عالم بشوند عیسی و موسی، باز هم یک عبارت، همه در برابر رسول الله امی هستند. این شخصیت و این جامعه را از دست دادند. انگار نه انگار. هیچ.
آن اساسیترین وصیتها و توصیههایی که سالها روی آن متمرکز بوده، خون دل خورده که اینها را به خورد جامعه بدهد، اینها را هم فراموش کردند. بیخیال. هیچ. چالش فاطمه زهرا در مسائل فرعی که نبود که مثلاً پیغمبر به شما گفت مسواک بزنید، یادتان نرودها! دست و پایتان را بشوییدا، فراموش نکنیدا! قرآن، قرآن شما "ظهورکم" پشت سر شما این تعبیر فاطمه زهرا در خطبه فدکیه: قرآن را پرت کردید پشت سرتان. ۲۳ سال خون دل خورد این را به شما یاد بدهد، چی شد؟ حالا همه اینها گذشته. این جنایت هم رخ داده. کنج منزل، خلوت گزیده فاطمه زهرا و دیگر آماده سفر از این دنیاست. اینها آمدند عیادت. روزهای آخر گفتند در چه حالی دختر پیغمبر؟ شروع کرد فاطمه زهرا: "أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ." در چه حالی؟ در حالیام که حالم از دنیایتان به هم میخورد. اینجوری شروع کرد حضرت زهرا خطبه را. "عَائِفَةً" قافل با همزه است. این با عین عفْت ولی *عاف*، شبیه به همین. حالا مثلاً تعبیر فارسی که به هر دوتای اینها تقریباً تا حدودی نزدیک، همین ***تفی*** فارسی خودمونه. ***تفی*** به. در حالی من حالم این است. حالم از این دنیا کم دنیای شماها که همش دروغ و دغل و تزویر و نفاق و بازی و قدرتطلبی و حزببازی است. تنها چیزی که اهمیت نمیدهید، حق و خدا و پیغمبر و قیامت و اینها ذرهای برای شما ارزش ندارد. "قَالیتاً لِرِجَالِکُمْ." خیلی تعابیر تند و تیز و عجیب. عجیب از همچین بانویی که شب تا سحر "الجار ثم الدار" بوده. اول همسایه و بعد خانه. این خانه هم نه منظور خودش بودا. برای خودش که اصلاً دعا نمیکرد. خانه، تازه بچههایش بودند. آخر از همه بچهها را جدا میکرد. اول همسایهها، بعد خانه. خانه یعنی بچههایش. خودش که هیچی. این بانو حالا دارد از دنیا میرود. با همچین حالی فرمود: "قَالیتاً لِرِجَالِکُمْ." من وضعم الان این شکلی است که حالم از مردهایتان به هم میخورد. "قالیتم" "قالیه" گفتند. آیت "الکراهه" نهایت کراهت نهایت نفرت و بدم آمدن. "قَالیتاً". با غین قلا "مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى" اینجوری نیست که خدا کنارم دور انداخته باشد. "قلا" دور انداختن. "مرداتونو" انداختند دور. حال من این است. "لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ." سبحان الله! با خودش فکر میکند اگر ما در آن عصر میبودیم یا همین الان این تعابیر را حضرت زهرا بخواهد بفرماید، اگر این عبارات را ما هم صادق باشیم، واقعاً چیکار باید بکنیم؟ "لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ." یک چیزی را آدم به دهان که میگیرد، فرض کنید یک میوه نرسیده و کال، نارس و بد مزه. این آدم به دهان که میگیرد، قبل از اینکه گاز بزند، تف میکند بیرون. به این حالت میگویند "لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ." این تعبیر حضرت زهرا در مورد مردان مدینه. فرمود: یک مزهای کردم و ***تف*** کردم اینها را بیرون. محمود فاطمه که آمدم تو مسجد، سخنرانی کردم. شنیدید من چی گفتم؟ حرف حق به گوششان رسید. انگار نه انگار. خیلی عجیب است. بعضی از این سکوتهای اجتماعی که ماها میکنیم و مصلحتاندیشی که ما میکنیم، گاهی احمقانه دلسوزی اسلام و مسلمینم میکنید. اگه بگی مردم مثلاً فلان میشوند، از دین زده میشوند. از کدام دین؟ دین تو یا دین خدا؟ جذب کدام دین میخواهند بشوند با این سکوت تو؟ دیگه چی ماند؟
خیلی عجیب است. حضرت امام در آن قضیه لایحه کاپیتولاسیون: "خواب ندارم از وقتی این تصویب شد." همان امامی است که اذان صبح بهش خبر میدهند پسرت از دنیا رفته، میروند دفن میکنند، صبح میآید درسش را ادامه میدهد. در همان قدرت و شور: "نخوابیدم مگه قرآن نگفته: "لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا." زیر بلیط کفار که قسم به قرآن را حذف کردند." درد و دین یک غیرتی میخواهد دیگر. مشکل حضرت زهرا (سلامالله علیها) این بود که یک چند حضرت امام نبود تو مدینه. این نص عبارت امیرالمومنین است. بهش گفتند چی شد، تو کاری نکردی؟ فرمود: مشکل از آنجا شروع شد که حمزه و جعفر نبودند. عقیل و عباس بودند. حمزه و جعفر نبودند، عقیل و عباس بودند. آنها رفتند، اینها ماندند. با این مصلحتاندیشیها و کدخدا منشی و حالا با مذاکره و گفتگو درست میشود و حالا سخت نگیرید و ... عباس که فرمود که از نسل علی امامان من، اوصیا من میآیند، از نسل سلمان یاران من میآیند، از نسل تو هم مراقبت بکنی یا نکنی حتمی است. این حتماً مغز نوشتند این را اشاره به سرنوشت بنی عباس. بنی عباس فرزندان. فقط خواستم در جریان باشید چه ترکه و چه شجرهای از تو میماند. پشت سلمان زد، فرمود: اینها آن اصحاب من از نسل و یارانه و دوستان او هستند، همشهریهای او هستند. عباس اصلاً ویژگیشان بود. همین بود که وساطت کرد ابوسفیان را نکشد. بله، ماند ابوسفیان، چه جنایتها، چه داستانهایی.
مشکل فاطمه زهرا (سلامالله علیها) این بود دیگر. اینها بعد مهاجرین و انصارم با هم. فرمود دیگر استثنا نکرد. یعنی "رِجَالُكُمْ" مردهای شما همه را فرمود. مرد نیستند اینها. مرد نبود تو این میدان. این فاطمه از هر مردی مردتر بود. چادر به کمر زد با آن وضع باردار خودش، آمد تو مسجد. آن سخنرانی، آن شجاعت، آن صراحت. مشکلات اجتماعی و فرهنگی ما میبینید بعضی وقتها "مجامله" سیبیل ***رد*** کردن به راحتی از کنار مسائل گذشتن و هی ندید گرفتن و هی به رو نیاوردن. داد زد. باید حرف زد. باید موضع گرفت. نزد.
امام رحمت میکند رحمت خدای بر امام باد: میکوبیدند امام را. میگفتند که این حوزهها را به باد میدهد. در مورد امام به کار میبرد. داغ. خیلی. این "سید" خطاب به خود گوینده جلد یک بارها عرض کردم جلدی که "صحیفه امام" است، خیلی مطالب عجیب و جالبی دارد. آنجا: "این کاری که من میکنم، باعث میشود حوزهها بمانند." "با این مدل شما حوزهها نابود میشود و آیندگان میفهمند که علمای اسلام با حرفی که ما زدیم، میفهمند که زنده بودند، اسلام زنده بود، علما زنده بودند." مشکلات.
بعد یکی هم که حرف میزند، میشود تندرو، دیگر هیچکی هیچی نمیگوید. همین یه دونه. تو فقط فهمیدی. اینها همه جنگ رفتند، کاتب وحی ۲۴ ساعته با پیغمبر بودند. حضرت آقا در سخنرانی ۹۰ و ۹ سال ۹۹ برای بنده خودم عجیب و جالب بود. اصلاً توقع شنیدن این حرف را نداشتم. مزایده پارسال بود، به نظرم. ایشان موضوع بحثشان با دیدار اهل قم در مورد غیرت دینی بود. دو سال پیش ۱۴۰۰. آنجا حضرت امام را به عنوان نمونه. اینجا مثلاً تو این خطبه حضرت زهرا تمرکزشان روی غیرت دینی بود. حضرت امام را اسوه و اسطوره غیرت دینی معرفی کردند. بعد فرمودند در زمره شاگرد ایشانم. (اونی که شاگرد ***خلاف امام*** بود، مرحوم آیتالله مصباح یزدی بود!) این همه آدم که بعضیهایشان از جهت علمی شاگردان حضرت امام، چقدر ایشان در وصف آیتالله مصباح تو این دو سه سال مطالب فرمودند! هنوزم که هنوزه بعضی جاها آدم جرئت نمیکند تو قم یکی از این آقایان رحمت الهی رفت که آدم میترسد بگوید. نگفتنشم باز میترسد نگه. از این اعضای جامعه مدرسین اسم بیارم، میشناسید؛ ولی خب حالا اسم نمیآورم به مصالحی. از ایشان. ایشان میفرمود: با فلان آقا ۳۰ سال حشر و نشر داریم. یکی از مواضع انقلابی تو این قضیه برجام و اینها تو مجلس گرفتیم. آن آقا برگشته به فلانی گفته: این رفیق ما یک وقتی نره سمت این مصباح و پایداریها و فلان و اینها. مواضع بوی اینها را میدهد. دقیقاً معروف و منکر چپه میشود! اینجوری است. یعنی اونی که غیرت دینی دارد، نماد تندروی و حماقت و کلهشقی. این یکیها مصلحتاندیش.
اینها مشکلات ماهاست دیگه. البته حالا این غیرت دینی به معنای بیترمزی و بیکلگی که نیستش که. حضرت زهرا اوج غیرت دینی است و اوج عقلانیت دینی است. همینطور امیرالمومنین. غیرت دینی یعنی بزنیم و لت و پار کنیم، عاقلانه، با تدبیر؛ ولی با فداکاری. آدم خودش رو احتکار نکنه. بعضیها خودشونو احتکار برای کجا نگه داشتند؟ خودتو که خرج نمیکنی. خودتو دیگه امروز وقتی نخوای بگی و نخوای خرج بکنی، دیگه کی وقتشه؟ دیگه چی مانده؟ دیگه چی میماند؟ کی میخواهی چیزی بگویی؟ "بِشَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ." فرمود: من اینها را با دست پس زدم و ریختم کنار، بعد از اینکه یکم محکشان کردم، محک زدم. گندمی که شما یک مشت برمیداری، یکم چک میکنی، میبینی مفت نمیارزد، پرت میکنی. مردهای شما را یک امتحانی که بکنید، چیزی درنمیآید. اینهایی که این همه سابقه و مجاهدت و این همه جنگ. همین الانشم وسط جنگند. پیغمبر در حالی از دنیا رفت که وسط جنگ تبوک بودند. اینها سنگینترین جنگ پیامبر. همین الان وسط میدان جنگند. قرآن در مورد جنگ تبوک تعبیر "یوم الاسرة" را دارد. روز سخت جنگ با روم بود. جیش اسامه هم همینطور بودند که پیغمبر فرمود: بروید، هرکی با اینها نره خدا لعنتش بکند. وسط جنگ است. یعنی اینجوری نیستش که اینها یک مشت آدم رفتند پشت میز نشستند و دارند مثلاً وام ۴۰ درصد میگیرند و مثلاً لزوماً هم حرامخور نیستند؛ ولی درک ندارند از اینکه داستان چیست. دعوا سر چیست. هدف چی بود. این مسئله هدف خیلی مسئله جدی و مهم است. هدف چی بود؟ انقلاب کردیم. پیغمبر برای چی آمد؟ نکته اساسی است. غفلت میشود.
فرمود: "فَقُبْحًا لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَذْلِ الرَّأْيِ." فرمود: زشت باد! حالا به تعبیر ما "خیر نبیند" آن شمشیر کند و آن نیزه سست و آن کلام رای فاسد و فکر خراب. یعنی اینجا جای شمشیر کشیدن بود. اینجا جای هجوم بود. اینجا جای دفاع بود. اینجا جای فداکاری بود. فلان جا ظاهراً ۸۰۰ کیلومتر راه بوده. جنگ تبوک. ۸۰۰ کیلومتر راه رفته. ۸۰۰ کیلومتر. تا آنجاها رفتیم. مبدأ اینجاست. اصل خسارت اینجاست. خب، آدم خیلی وقتها سر علقههایی که دارد، اینها را تشخیص نمیدهد دیگر. حلقههای جناحی، القای عاطفی، خانوادگی. این بچهاش مثلاً هیچ فرقی با داعشی مثلاً ندارد. کمتر پیش میآید کسی همچین حالی داشته باشد. یک درکی میخواهد دیگر. چه فرقی بین این و آن؟ اگه قرار است به اینکه این بر اساس فلان رفتار و فلان منطق بد باشد، بچههای مردم، بچههای مایند، بچههای ***گوزن*** مثلاً؟ آدمند دیگه. وزیر "بُته" به عمل از چاشنی نارنجک مثلاً تولید میشود. آرمان علیوردی اگر دست داعشی میافتاد، چیکارش میکردند؟ همین کار را باهاش میکردند. چه فرقی میکند؟ نه این دکتر است. این شهید روح الله عجمیان دکتر. سرش بخورد. خدا لعنتش بکند. خاک تو سرش بکند. دکتر بود؟ اینقدر احمق بود؟ جنایتکار بود. اول خود دکترا باید علیه این شورش میکردند. نه اینکه چندصد تا دکتر بیانیه بدهند. دکتر داعشی هم داریم؟ مگر داعشیها تیر میخوردند مثلاً دکتر درمانشان میکرد؟ منطقمان خراب است دیگر. "خَذْلِ الرَّأْيِ" به تعبیر حضرت زهرا (سلامالله علیها) یعنی داعشی برامون داعشی سوریهای و عراقی و چچنی، سعادت آباد مثلاً، جنت آباد، پونک، نازنین. جنایتکار، جنایتکار است دیگر. حرفشان یک چیز است. اینها بله، این، اینها مثلاً ابوجهل و اینجور شخصیتها درگیر بودند. خوب میفهمیدند اینها فاسدند. عتبه بن ربیعه و کی بود؟ اینها اسامی که آن سران کفری که اول با پیغمبر درگیر شدند تو مکه. اینها آنها را خوب به عنوان سران کفر فهمیدند. اینها را به عنوان سران کفر نشناختند. چرا؟ چون با هم یک مسجد میرفتند، با هم حج میرفتند. بابا اینها که از آنها بدترند. سگ شرف داشت به اینکه میگفت: چیکار است؟ امام فرمود: "آخوند فاسد در نگاه من از ساواکی بَدتَر است." این جمله امام خمینی عجیب است. همه رقمه شجاع بوده. همان کار را دارد میکند. گول تسبیح و مثلاً انگشتر و عمامه و روضهخوانی را نخورید، چه فرقی میکند؟ اینکه بدتر است که فریب بدهد با روضهخوانی. داعشی پرورش بدهد با روضهخوانی. مردم را بچاپد به اسم هیئت. این تعبیر شیعه انگلیسی که مسلمان نمیدانیم. یک کلمه برای فلسطینیها حرف میزنند. نه تو سوریه اینها پیداشان شد، نه تو دفاع از حرمها. یک بار علیه سفارت ایران در انگلیس بوده. نشان دادند چقدر مرد جنگند اینها. سربازانشان علم شدند و به خط شده. هیئتهایشان هم که اینها اینور و آنور همین دفترش هم بغل شماست دیگر، سر خیابان شماست. ولی بشناسید. دفتر نتانیاهو اینجاست. شعبه شیعی نتانیاهو. عبارات سنگین است دیگر. میشود تندروی. فاطمه زهرا تندرو. بقیه معتدل. بعد این خانم تندرو به این وضعیت ***ف*** بدبختی میکشد. همه هم مصلحتاندیش. هیچکی هم هیچی نمیگوید. کاملاً طبیعی بود. خیلی عجیب است ها. خیلی عجیب است. "تیزی حد" یعنی تیزی شمشیر. اینجا کند است. شمشیر اینجا کند است. خیلی جاها خوب تند و تیز موضع میگیریم، اینجاها که میرسد، همچین نرم و اهل احتیاط و تقوا میشوند. خیلی باحالند، بامزه. میخواهی شارون را بگیریم؟ فردا شارون مرد. بچههای دبیرستانی الحمدلله به درک واصل شد. گفت: "چرا میگین به درک واصل شد؟ اگه رفت بهشت، من الان بگم مثلاً به درک واصل شد، خدا چی؟" با تقوا. چه به طرف گفته بودند: "سران این خلفای مندرآوردی، گفتند یزید را لعن کن." گفته بود: "ما که نمیدانیم، شاید تو خلوت توبه کرده باشد. اگه توبه کرده باشه، من لعنش کنم، برم اونور قیامت خدایا یقه منو بگیری، بگی این توبه کرده بود! و برای چی غصه نخور؟" آن یزیدی که امام حسین را کشته، تو خلوت توبه کرده، پذیرفته شده. دیگه با یک لحنی. یزید دیگر. خدا آن یزید. یکهو یک جاهایی اهل اخلاق و انصاف و تقوا. یارو گرفته بود زنش را تو حمام کشته بود. میگفتند آقا موضع بگیریم. میگفت: نه، ملامت نکنیم. ممکنه سرمون بیاد. عاشقانه بوده. عشقش را گرفته. اینجوری است. یعنی آنجایی که باید از خودش تیزی نشان بدهد، مشخص. یک جاهایی که تند و تیز برخورد میکنیم، یک چیزی میچربد، میصرفه. آفرین، چه آدم با شجاعت و با شهامتی. خب، حالا آن یکی را هم بگو. هیچکی که نمیگوید. آروم در گوشی. مثلاً اینجوری میشود.
"فَقُبْحًا لِفُلُولِ الْحَدِّ." به همه اینها آقا برمیگردد به آن عدم شناخت و عدم تقوا و عدم شناخت هدف. این نکته اصلی که روی آن تأکید همین است در آیه ۲۲ سوره مبارکه مجادله: "لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ" پیدا نمیکنی قومی که ایمان به خدا و قیامت داشته باشند. "يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ" خوشش بیاید از آن کسی که با خدا سر ستیز دارد. با خدا و پیغمبر. این پیغمبر هم منظور ولایت. نه شخص پیغمبر. حرف پیغمبر، آرمان پیغمبر، دستور پیغمبر. چه تمایلی است، چه محبتی است؟ فرمود: پیدا نمیکنی که اینها یک کسی که ایمان داشته باشد به خدا و رسول، مودت داشته باشد به آن کسی که دعوا دارد با خدا و پیغمبر. بعد فرمود که ولو این کسی که اینجوری است کیست؟ "مو باشه، باباش باشه، بچهاش باشه، داداشش باشه، خانوادهاش باشه." خیلی عجیب است. جواب آیتالله جنتی. ایشان گفته بودند: "وقتی که بچهاش جز منافقین شد و این داستانها، نذر کرد سه روز روزه گرفت که این بچه اعدام بشود." آیتالله مشکینی، "حَمِیدُ" پسر آیتالله محمدی گیلانی همینطور. آقای محمدی گیلانی که اصلاً اعجوبه. چون خودش تو دستگاه قضا همه کاره بود. دارم میگویم، خودش هم امضا کرد حکم اعدام بچه را. اینجوری میخواست. فاطمه زهرا. "داداشمه و رفیقیم و فامیلیم." "آخر هفتهها با هم پیکنیک میریم." "محل کار چشممان به چشم هم میافتد." و این داستان ما زیاد داریم دیگه. همچین نمیخواهم بگویم. خیلی تند و تیز. من دیدم یک سری چیزها را خیلی نمیتوانم عیان بگویم؛ چون به یک سری جاهایی میخورد. اجمالاً سربسته بخواهم بهتون بگویم. خیلی، خیلی سربسته باشد، فقط محتوایش برسد. حسن بالاخره یک سری فعالیتها و اینها خب، با این سیاسیون و رسانهایون و اینها خیلی سر و کله زدن. تقصیراتمان بگذرد. خیلی چرک و کثافت دارد فضاهای این شکلی. حزباللهی است بعد مثلاً این با آن طرفی که مثلاً حالا بگوییم اصلاحطلب یا هرچی. قلب زده از هرچی. این مثلاً آقای الف با آن آقای ب همیشه با هم کل کل داشتند. به حسب ظاهر هم یک دعوای عقیدتی و اینهاست. مطالبی که دارم میگویم دقیق است. خود بنده تو زندگی خودم مبنا باشد. اصولگرا. هرچی حزباللهی با آن آقای ب مثلاً اصلاحطلب یا غربگرا یا هرچی، لیبرال. "جیمی" هم بود که همه رقمه شبیه ب بود. هرچی زور میزدیم، الف در مورد جیم موضع نمیگرفت. چرا؟ همکار بودند. او به این هم احترام میگذاشت. خیلی سربسته گفتم انشاءالله که روشن شده. آدم انقلابی، خوب است. خیلی مواضع خوبی دارد. جیم را نمیزنیم. چون به این احترام میدهد. با هم، پس خیلی دعوا سر اینها نبود. این که این ب چون احترام میداشته، دعوا یک چیز دیگر است، احترام ما را نگه میدارد. آن رفقایت را باید بدهی دم تیغ. امیرالمومنین فرمود: ما اینجور بودیم. این خطبه امیرالمومنین از خطبههای استثنایی نهجالبلاغه است. "ما کنار پیغمبر بابا میکشتیم بچه میکشتیم." "فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ نُصْرَهُ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ." وقتی خدا دید ما اینقدر راست میگویم که بچه مان را دادیم دم تیغ، نصرت را بر ما نازل کرد. دشمن شاخه سبز نمیشد. درخت اسلام بالا نمیآمد. این نهال اصلاً رویشی نداشت. ما بچه دادیم دم تیغ. مخصوصاً اگر کسی مادر. میدانید که تو مستند "قائم مقام" آقای منتظری یک عبارتی بود خیلی استثنایی بود. آقای ناطق نوری نقل قولی کرد از مرحوم آقای منتظری خیلی استثنایی و جالب. خیلی نکته تو اینها هست. گفت که ما به ایشون گفتیم: آقا، شما که این مهدی هاشمی را دیگه میدانید. خب، دیگه معلوم شد این و چیکاره است. چرا دیگه مثلاً راه نمیآیید با ما؟ مانتو نوریست. فیلمش هم موجود است تو هم مستند. "من در اندرونی بیتم از جانب خانواده تحت فشارم." چون برادر دامادش بود دیگر. یعنی خانم ایشان فشار گذاشته بود که این داداش دامادمه. تو خانمها گاهی عاطفهها غلیان بیشتری دارد.
آن مرد هم گاهی. حاج صادق آهنگران به بنده میگفت: "میگفت من روزی که خواستم، تا حالا نگفته بودم. اولین باری است که عمومی و علنی میگویم." چون پسر ایشان هم خطش را عوض کرد. الحمدلله. روزی که میخواستم بیت رهبری بخوانم، شعری که در مورد پسرم بود و تبری کنم از پسرم، به خانمم نگفتم. گفت: "شب تا صبح تو فکر بودم." خانم از تلویزیون این را شنید، تا شب گریه کرده بود. "شوهرت تو تلویزیون از بچهات بد بگه." محبت پدر نجاتش داد. الحمدلله. محبت نشان میدهد تو بگی تا خطت را عوض نکنی. بهت عواطف وقتی غلیان میکند. بیا بغل بابا. خطت را درست کن بابا. چیست؟ شهامت میخواهد. گفتنش خیلی ساده است. فرمود: "زُبَیْرُ کَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ." این بود که "از ما اهل بیت بود." حتی "منا اهل البیت" منا اهل بیت من آدم خوبی بود، از ما اهل بیت بود. عبدالله بچهاش بزرگ شد یا براش برای او. با خودش برد. مسیرش را عوض کرد. این حلقهها این شکلی است. آدم سختش است روی بچهاش چالش داشته باشد. فاصله بگیرد. عبارت تمام کنم. روضه بخوانم. رفع زحمت کنیم از عزیزان.
فرمود که قبیح باشد این شمشیرهایی که اینجا کند است و این نیزههایی که اینجا کار نمیکند. اینجا تیرت رگبارت رگبار تیرت نمیزند. تو فلان قضیه خوب داد و بیداد میکردی. سلمان رشدی زده بودند: "این اخلاق اسلامی نیست. این فلان نیست. ما ترور در اسلام نداریم." آرمان علیوردی خودشان بوده است. گرفتند و زدند و کشتند. دلایلی دارد که عرض کردم. حالا جلوتر هم حضرت زهرا (سلامالله علیها) تحلیل میکنند چرا اینها این شکلی شدند. "لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ." خیلی این خطبه حضرت زهرا شبیه خطبه حضرت زینب در کوفه است. حضرت زینب معنایی بسیار. این دوتا با همدیگر شبیه همند و تو تحلیل بسیار دقیق. "لَبِئْسَ..." به نظرم همین آیه را حضرت زینب تو آن خطبه خواندند. "لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ." چیزی فرستادی برای آخرتتان. "... عَلَيْهِمْ وَ فِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ." این تعبیر حضرت زهرا: "مسلمان در عذاب خالدند." و تعابیری که حالا انشاءالله جلسه بعد و جلسات بعدی خواهم خواند. اینها آن غصه و مظلومیت حضرت زهرا (سلامالله علیها) و این عدم نصرتها. واقعاً هم اطلاع سختی بود. آدم تو خونش بخواهد. اصلاً این تنشها، این چالشها خیلی فرسایشی است دیگر. ما دیده بودیم بعضیها سر یک سری مسائل، مسائل بنیادین، طرف از منزل کنده میشد. اول طلبگی، پدرش یک کسبی داشت. حالا اشاره نمیکنم چه کسبی بود. این کسب پدر شبهناک بود. جوان بیست و دو ساله ۲۰۲ ساله. اما خیلی هم لاغر اندام بود. مدت زیادی تو مدرسه بود و پول هم چندان نداشت. چون از دانشگاه آمده بود و شغل و درآمد و اینها هم نداشت. خشک و مربا و اینها. چرا اینجوری از خونه آمده بیرون؟ بخاطر کسب پدرش و کثیف بودن مال پدرش. اینجا با همین نون خشک و اینها دارد زندگی میکند. زیاد بوده، زیاد هم دیده میشود. شهامتی میخواهد دیگر. ماها سریع اینجا اهمیت نمیدهیم. شهامت، اینجاها ایستادن و تحمل هزینه کردن مردانگی میخواهد. مردانگی این است. مرد اونی است که باید هزینه شجاعتش را بپردازد. وایمیستد. یک مرد بود توی مدینه که پای علی ایستاد. آن هم فاطمه بود. هزینههایش را هم او ایستاد. آن روزی که بیاعتنایی کردند، دست برنداشت. ادامه داد که اینطور آمدند هتک حرمتش کردند. پشت این در اینطور بهش جسارت کردند. خب، این خانم شأن اجتماعی نداشت اینکه بگویم شأن اجتماعی نداشت، مهم نیست. برای شأن اجتماعی مهم نبود. ما یک جایی بحثمان بشود، حقم با ما باشد. البته حالا تو این حقوق فردی خب، آدم باید بگذرد. همسایه در همسایه مثلاً سر و صدا شد و مردم آمدند بیرون و اینها. مسئله فردی است؛ ولی مسائل کلان چی؟ "یکی دو نفر فحش میدهند، هتک حرمت میکنند." دست برمیداریم، عقبنشینی میکنیم. یک زن اینجور غصهدار، مصیبتدیده. عرض کردم: "نَاحِلُ الْجِسْمِ." بدنی که روز به روز دارد آب میشود. با این وضع آمد تو میدان. خانم باردار، داغدیده، آن هم همچین داغ سنگینی. صدای شیون فاطمه دائم از این منزل بلند بود. تعبیر "مَنْهُدَةُ الرُّکْنِ" دارد در مورد فاطمه زهرا که کمرش در مصیبت پیغمبر شکست.
این روایت را بخوانم و روضه امروز ما این روایت باشد. روایت از جابر عبدالله انصاری است که حدیث کساء از او نقل شد. میگوید که: "شَنِیدَمُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلَاثَةٍ." سه روز قبل از رحلت پیغمبر شنیدم پیغمبر به امیرالمومنین فرمود که: "سَلَامٌ عَلَیْكَ یَا أَبَا الرَّیْحَانَتَیْنِ." سلام بر تو ای پدر دو ریحانه، دو گل خوشبو. "أُوصِیکَ بِرَیْحَانَةٍ مِنَ الدُّنْیَا." تو دوتا ریحانه داری، منم یک ریحانه دارم. فاطمه است. "مِنْ رَیْحَانَتِی." "وَ فِیهَا مِنَ الدُّنْیَا مِنْ رَیْحَانَةٍ." من ریحانه ام را در این دنیا به .... بعد فرمود: "فَإِنَّ قَلِیلًا یَنَهْدِ رُکْنَاكَ." "به زودی دو تا از ارکان زندگی تو منهدم میشود." "مَنْهَدَةُ الرُّکْنِ." شنیدید در مورد فاطمه زهرا. پیامبر فرمود: "علی جان، به زودی دو تا رکنت منهدم میشود." "وَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْكَ." ولی خدا در نبود من برات جبران میکند. خب، این دوتا رکن چی بود؟ "فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ." وقتی امیرالمومنین، پیغمبر را از دنیا رفتند. فرمود: "هذا أحد الرکنین." رکن اول. یکم دل بدهید، من این روضه را یکم توضیح بدهم، عرضم را تمام کنم. این رکن اول آنقدر سنگین بود که فاطمه زهرا وقتی این رکن را از دست داد، شد "نَاحِلَةَ الْجِسْمِ." ساعت یکبار غش میکرد، دائم ناله میزد. این همون رکن اول بود که فاطمه از دست داد، اینطور شد. همین را علی هم از دست داد و یک رکن از دست داد فاطمه و این علی هم از دست داد؛ ولی اینجا فعلاً این شکستگی کمر علی هنوز بروز و ظهوری پیدا نکرد. "فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ قَالَ عَلِيٌّ: هَذَا الرُّكْنُ الثَّانِي." وقتی فاطمه را از دست داد، این رکن دوم من بود که پیغمبر فرمود. هرچقدر خویشتنداری و خودداری کرد در از دست دادن رکن اول، دیگر با از دست دادن رکن دوم که رسید، کنار قبر رسول الله صدا زد: "یا رسول الله، دیگر نمیکشد نفسم. جانم دارد به در میآید." "یا رسول الله، مَخَافَةٌ أَنْ تَدُومَ حَیَاتِي." گفت: "فقط از یک چیزی از این به بعد میترسم، میترسم بعد فاطمه زیاد زنده بمانم."
در حال بارگذاری نظرات...