صبر در مسیر پیشبرد حق معنا دارد نه غیر آن [3:10]
دو نوع صبر در کلام امام حسین (علیهالسلام): [7:43]
صبر بر امور ناخوش و ناپسند
صبر بر امور خوش و مورد پسند
امیرالمؤمنین (علیهالسلام): [9:26]
آن خوشی که بعدش جهنم است خوشی نیست
آن ناخوشی که بعدش بهشت است ناخوش نیست
پانصد سال گریه در برزخ که تنها با یک استغفرالله در دنیا قابل رفع بود [14:33]
آیت اللهبهاءالدینی: جلب رضایت برای کمترین حد بیاحترامی به یک ختم قرآن! [18:19]
آیا بهشت رفتن با منافع دنیوی در تضاد است؟ [24:07]
سفارش به خواستن بهشت بعد از هر نماز [26:58]
تفاوت دنیا و آخرت در بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) [31:22]
در دنیا آنچه تصور میکنی خیلی بهتر از آنست که میبینی
در آخرت آنچه میبینی بسیار بهتر از آنست که فکرش را بکنی
نابرابری اعمال انسان هرچند بیشتر از کوهها باشد در برابر یک نعمت الهی [32:35]
يا أخيّة! اتّقي اللّه و تعزّي بعزاء اللّه … [38:41]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری ولل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
درباره صبر در جلسات قبل گفتگو کردیم و درباره اینکه اگر کسی میخواهد به این فضیلت بلند برسد، یکی از شروطش، یکی از ارکانش، شوق است؛ شوق نسبت به بهشت. بدون شوق نسبت به بهشت، انسان در مسیر رشد خودش صبوری نخواهد کرد.
شب دیگری اینجا عرض شد خدمت عزیزان که صبر سه قسم است؛ سه نوع: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت. هرکدام از اینها یکجنس سختی دارد. کار خوب کردن یکجور سختیهایی برای آدم دارد، نفس آدم قبول نمیکند. گناه نکردن یکجور سختیهایی دارد و سختیهای زندگی، تقدیرات، حوادث که آدم با آنها مواجه میشود؛ تحمل کردن، کنار آمدن، حرکت کردن بعد از این مصیبتها، آنها هم یکجور سختیهایی دارند که همه اینها صبر میخواهد. آدمی صبر میکند که شوق دارد، شوق دارد به اینکه اجرش را از خدا بگیرد، مزدش را از خدا بگیرد. این شوق است که آدم را در این مسیر نگه میدارد.
یک تعبیری دارند امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: **«اصبر علی ما تکره»**؛ این روایت از امام حسین (علیه السلام) است. به چیزی که خوشت نمیآید صبر بکن، **«فی ما یلزمک الحق»** به شرط اینکه آنجایی باشد که تو را در راه حق نگه میدارد.
نکته مهمی است. صبوری کردن مال آنجایی است که آدم مسیر حقی را دارد میرود. نسبت به امر باطل که صبوری معنا ندارد. بگوییم آقا مثلاً ما تحمل میکنیم حکومت یزید را. حکومت یزید را که نباید تعامل بکنی، باید قیام بکنی علیه یزید. سختیهای قیام علیه یزید را باید تحمل بکنیم، نه اینکه بگویی ما صبر میکنیم. اینجا مگر از شما صبر خواستند؟ از شما قیام خواستند. اینجا باید طاعت بکنی، اینجا همینکه تن میدهی به حکومت یزید، معصیت است. کنار آمدن با یزید معصیت است. بعضیها میگویند امام حسین (علیه السلام) خویشتنداری اینجا خویشتنداری ندارد که. بعد میگفتند چرا امام حسین صبوری نمیکند؟ برای اینکه اینجا جای صبر نیست. صبوریاش مال آن حرکت است، مال آن مسیر است. آنجایی که کار حقی را داری انجام میدهی، تو در آن مورد حق باید صبوری کنی.
هر مسیر حقی هم سختیهای خودش را دارد. هم برای نفس آدم ناخوش است، آدم خوشش نمیآید. نصف شب از خواب بلند شدن، نماز شب خواندن، نماز صبح خواندن با این وقت اذان صبح که حالا الان الحمدلله دارد هی میآید ساعت، یعنی شبها دارد بلند میشود. چند وقت پیش ۲:۲۰ دقیقه، ۲:۲۵ دقیقه اذان صبح بود. خیلیها میگویند دیگر آقا ما اصلاً شبها نمیتوانیم بخوابیم. سخت است بلند شدن آدم با این زندگیهای امروزی، ساعت ۱۲، ۱ میخوابد، ساعت دوونیم میخواهد بیدار باشد نماز صبح بخواند، خیلی سخت است، اذیت میشود آدم. هر کسی برای خودش مشکلاتی دارد در زندگی. برای خانمها بسیاری از احکامی که دارند، واقعاً موجب اذیت و آزار در ایامی است. برای نماز مقدماتی که باید انجام دهند، نیاز به غسل دارند، کارهایی که باید بکنند، دیگر حالا خودشان بهتر میدانند. هی یکسری مسائل را مراعات کردن، روی یکسری قوانین بودن، اینها سختی دارد. همینها را باید آدم صبر بکند. اینها فرمول حرکت است. اینها قواعد رفتن است. قواعد رفتن هر چیزی استاندارد خودش را دارد.
راننده کامیون، ماشین سنگین، تریلی وقتی راه میافتد، کلی قانون برایش میگذارند آقا این باری که بلند کردی از فلانقدر بیشتر نباشد، ارتفاعش از چقدر بیشتر نباشد. تو در مسیری که داری میآیی، هی باید ساعت بزنی. از خودش تست الکل میگیرند، معتاد نباشد، کمک راننده داشته باشد، استراحت باید کرده باشد. هی قوانین، شرط و شروط. آقا ول کن بگذار هرجور دوست دارم میخواهم بروم. مسئله دوست داشتن شما نیست. مسئله این است که تو اگر درست روی قاعده نروی، هم آسیب میزنی به این محمولهای که داری میبری. گاهی مثلاً داری بنزین میبری، گازوئیل میبری. چپ شدن بنزین و گازوئیل یک جاده را به آتش میکشد. هم به مملکت آسیب میزنی، این بنزین و گازوئیلی که هدر میرود، هم به جان خودت و به خانواده خودت آسیب میزنی، هم به کلی خانواده دیگر آسیب میزنی. این قوانین را برای این گذاشتهاند. بله آدم سختش است، اِنقدر هی ملازم قانون حرکت بکند. اینجا جای صبر است، اینجا باید تحمل کرد.
البته اولهایش هم سخت است. اولاً آدم خیلی ارتباط برقرار نمیکند کمی که جلوتر میرود آنورش سخت میشود. اول نماز خواندن سخت است برای بچه ۱۲، ۱۳ ساله. نماز خواندن سخت است. به او میگویند که وسط بازی مثلاً ول کن برو نمازت را بخوان. به او فشار میآید، اذیت میشود، سخت است. ولی وقتی میرسد به سنوسال شما عزیزان، شما بزرگان، آنوقت دیگر نماز نخواندن برایش سخت است، نماز اول وقتش که عقب میافتد برایش سخت است. کمکم که آدم خو میکند، سختی هی کم میشود، سبک میشود.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: **«اصبر علی ما تکره»**؛ نسبت به آن چیزهایی که خوشت نمیآید در مسیر حق تحمل کن و **«صبر اما تحب فی ما یدعوک الیه الهوی»**. نسبت به یکسری مسائل هم که خوشت میآید ولی هوای نفست دعوت میکند، نسبت به آن هم تحمل کن. پس دو مدل صبر؛ صبر در برابر امور ناخوش که تحمل کنی، صبر در برابر امور خوش که دوست داری ولی ممنوعه. یک مریض بستنی دوست دارد، دکتر به او میگوید که حق نداری بخوری. سرخکردنی نباید بخوریم. اینهایی که بقیه میخورند کیف میکنند و لذت میبرند، دکتر به او میگوید برای تو ممنوع است. تحمل بکن، یک مدت که بگذرد، تو هم سرحال میشوی، سالم میشوی. این را که بخوری عقب میافتد درمانت. این میشود داستان صبر. چه کسی تحمل میکند؟ آن کسی که بداند در ازای این تحملی که دارد میکند، یک چیزی به او میدهند، یک چیز بهتر به او میدهند. آن چیز بهتر چیست؟ آقا بهشت. خب قرار شد با هم یک در مورد بهشت صحبت بکنیم.
شب یک چند تا روایت میخواهم برایتان بخوانم و شبهای بعد هم انشاءالله. هرچند بحث از بهشت بحث مفصلی است و حیفم میآید که بخواهم یک قاچ از این بحث را بگویم، اِنقدر که نکات فوقالعادهای دارد. ولی حالا به هر حال اِنقدر بهشت شیرین و دلرباست که یک مقدارش هم اگر بگوییم، به همان میزان قلب و روحمان طراوت پیدا میکند و شاداب میشود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) عبارتی دارند در نهجالبلاغه، حکمت ۳۸۷، میفرمایند: "خیلی آقا این عبارت از آن عبارتهای کلیدی است، خیلی کاربردی است این فرمایش امیرالمؤمنین". میفرماید: **«ما خیر به خیر بعده النار و ما شرون به شر بعده الجن»**. اصلاً از این کلام مگر ما قشنگتر در این عالم داریم؟ از دهان کسی مگر این حرفها در میآید غیر از اهل بیت؟
فرمود آن خوبی که آن خوشی که بعدش آتش است، خوبی نیست، خوشی نیست. آن شری هم که بعدش بهشت است، شر نیست. آن خیری که بعدش جهنم است، خیر نیست. آن شری که بعدش بهشت است، شر نیست. چقدر این عبارت زیباست! همه سختیهای عالم را آدم تحمل بکند. حالا میخوانم برایتان روایتش را که وقتی وارد بهشت میشوند مؤمنین، اصلاً خیال میکنند که سختی را تحمل نکردند. تازه آرزو میکنند برگردند به دنیا بروند با قیچی تکهتکه بشوند. میگویند خدایا همچین چیزی را در ازای آن مقدار سختی به ما دادی؟ آن که سختی نبود، ما کاری نکردیم. مشکلی اصلاً نبود اینها که تحمل کردیم. حالا یک شب مثلاً تو شب نیم ساعت خوابیدیم، یک ساعت خوابیدیم، بلند شدیم نماز خواندیم. ناهارمان کمی دیرتر خوردیم، روزه گرفتیم. آب چشممان را کمی کنترل کردیم، گوشمان را کمی کنترل کردیم، بدنمان را کمی کنترل کردیم، با هر کسی تماس بابت همینها... همچین چیزی به ما دادی؟ این معامله پایاپای نیست! این معامله پایاپایی نیست!
چه از ما خواستی، چه دادی؟ میخوانم برایتان روایتش را. خیلی روایت عجیبوغریبی دارد. میفرماید سختی و تلخی و رنج و دردی که بعدش بهشت است که درد نیست بنده خدا. آن خوشی و کیف حالی هم که بعدش جهنم است که خوشی نیست. چی گیرت آمد؟ چی داشت برایت؟ سرخوش بود، یک مدت زدی و کوبیدی و رقصیدی و کیف کردی، چی؟ حالا الان چی داری؟ چی آوردی برای ابدیتت؟ تا ابد چیکارهای؟
بعد فرمود: **«و کل نعیمن دون الجنة محقور»**؛ همه نعمتها غیر از بهشت، نعمتهایی که به بهشت منتهی نمیشود، نعمتهاییاند که محقر، کوچک، به چشم نمیآید، هیچی نیست.
**«و کل بلاء دون النار عافیه»**؛ هر بلا و سختی که تهاش به جهنم منتهی نشود، عافیت است، سختی نیست. بلایی که توش جهنم نباشد، به جهنم نرسد که بلا نیست، بلا جهنم است، گرفتاری آنجاست، بدبختی آنجاست. این عبارت از امیرالمؤمنین بود در نهجالبلاغه.
تعابیر دیگری هم هست که از امام رضا (علیه السلام) روایتی داریم. خیلی این تعابیر زیبا است. من حالا بیشتر دوست دارم این شبها تو این جلسه روایت زیاد بخوانم. این روایاتی که روایات غریبی هم هست، کمتر شنیده میشود. میفرماید که یک روایت از امیرالمؤمنین: **«دخول الجنة رخیص و دخول النار قال»**؛ رفتن تو بهشت ارزان، رفتن تو جهنم گران است. برعکس آن چیزی که ما فکر میکنیم. چرا؟ توضیحش را امام رضا (علیه السلام) در روایت دیگر فرمود. فرمود: **«ان صلعت الله رخیصه فشتروها قبل انتقلو»**؛ جنسهای خدا همه حراجی بهش خورده. حراجی شب عید میزنند، دیدید فروشنده میخواهد چیزی تو بار نماند، چیزی تو انبار نماند، همه را حراجی میزند. گاهی زیر قیمت خرید میفروشد که هیچی نماند. مردم هم که وقت خریدشان است، همه میآیند میخرند.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: خدا اجناسش را حراجی زده. «صلعت الله» با سین و عین، «سلعه» یعنی کالا. «رخیصه» یعنی ارزان. جنسهای خدا، کالای خدا ارزان است. تا کی ارزان است؟ تا کی حراجی است؟ تا دم مرگ. «فشتروها قبل ان تقلو»؛ قبل از اینکه گران بشود بخرید این جنس را. دیگر بعد از مرگ به این قیمت بهت نمیدهند. چه روایت عجیبی!
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی میفرمود: روایت دارد. روایت عجیبی فرمود. فرمود: روایت دارد بندهای بهخاطر گناهی در برزخ، در قیامت ۵۰۰ سال گریه میکند. ۵۰۰ سال. ۵۰۰ سال آنجاییها، نه ۵۰۰ سال اینجایی. ۵۰۰ سال گریه میکند. بعد از ۵۰۰ سال گریه بخشیده میشود. به او میگویند همین ۵۰۰ سالی که اینجا گریه کردی، اگر در دنیا یک دانه استغفرالله میگفتی. یک دانه استغفرالله در دنیا گفته بودی. اینجا ارزان است، اینجا حراجی است. آنور میرود گران میشود. اینجا راحت است. اینجا یک قطره اشک برای اباعبدالله همه را صاف میکند. آنور مگر به این سادگیهاست؟ خیلی گران میشود.
بعد از مرگ همه چیز؛ هم مغفرتش، بخشش، هم نجات از آتیشش، هم حقالناسش. اینجا یک کلمه با او صحبت میکنی، دو تا عذرخواهی میکنی، از دلش درمیآوری، یک بستنی به او میدهی، یک هدیه به او میدهی. آنجا مگر به این سادگیها ازت قبول میکند؟
مرحوم آیتالله بهأالدینی میفرمود آقای بهأالدینی آدم اهل معرفتی بود. داماد ایشان هم بهتازگی به رحمت خدا رفت. داماد ایشان از دوستان ما بود. البته دوست ما از پدر ما ایشان بزرگتر بود ولی چون بچهدار نمیشد ایشان یک روحیهای داشت که خیلی انس میگرفت با ما هم خیلی صمیمی بود. منزل ما میآمد، گاهی جاهای دیگر همدیگر را میدیدیم. خیلی صمیمانه برخورد میکرد، خیلی با رفاقت برخورد میکرد. خاطرات قشنگی تعریف میکرد.
آیتالله بهأالدینی که شخصیت درجه یکی بود، صاحب تشرفات بود، خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مقاماتی داشت. شهدای بزرگ خدمت ایشان میرسیدند، ایشان را میبردند جبهه، کمکها میکرد ایشان در جبهه به اینها. حالا در فضایل این مرد بزرگ نمیخواهم امشب صحبت بکنم. حرف در مورد ایشان زیاد است. خیلی انسان یک وقتی ایشان را آورده بودند یک شهرستانی، اسم شهرستان را نمیآورم. یک گوسفند جلو در هیئت گذاشته بودند. غذای عجیبی است. میخواهم بگویم همچین آدمی بود آقای بهأالدینی.
آقای بهأالدینی رفته بود داخل منزل. مثلاً اول محرم دید گوسفندی در پارکینگ است. به این صاحبخانه گفته بود که این گوسفند را گذاشتید تاسوعا سر ببرید؟ گفته بود بله آقا. شما از کجا فهمیدی؟ کسی گفت نه. خود گوسفنده به من گفت. گوسفنده به من گفت میخواهم من را تاسوعا سر ببرند، بهشان بگو اگر میشود من را عاشورا سر ببرند. عاشورا خوب است. اسراری که این گوسفند از کجا سر درآورد و گوسفند مگر میفهمد؟ گوسفند مگر حرف میزند؟ قرآن که میگوید همه میفهمند، همه حرف میزنند. برای گوسفند چه فرقی میکند عاشورا کشته بشود یا تاسوعا کشته بشود؟
آقای بهأالدینی خیلی عوالمی داشت، تو باطن این عالم سیر داشت. یک پسری داشت به نام حمید، سید حمید. میفرمود که این با اینکه عالم برزخ است، ولی همش میآید پیش من. من گاهی بهش میگویم تو مگر آنور کار و زندگی نداری که همش پیش منی؟ ایشان چون که عالم بود، عالم ربانی بود. خود بهشتیان هم آرزویشان مجالست با عالم ربانی است. میفرمود که ما منزل مان جلسات میگرفتیم آیتالله بهأالدینی، فرمانده فرموده بود منزل ما رفتوآمد میکردند. مردم میآمدند منزل ایشان در محله سجادیه قم، هنوز هم میآیند. رفتوآمد داشتند. آقایونی میآمدند، ما به احترامشان بلند میشدیم. آقای بهأالدینی از مراجع هم بود، مرجع تقلید بود. حالا غذای دیگری هم همینجور هی به یادم میآید در مورد ایشان که دارم رد میکنم چون وقت جلسه گرفته میشود، شخصیت خیلی شخصیت درجه یکی.
آیتالله بهأالدینی میفرمود که همینطور میآمدند منزل ما، به احترامشان بلند میشدیم. یک آقایی بود، این سر و وضعش به آدمهای حسابی و آدم عاقل و اینها نمیخورد. جلساتی که میآمد طرف چیچیه شیرینعقل؟ مثلاً حالا تعبیر قشنگی، حالا حاج آقا چیز دیگر گفتند. شیرینعقل. خیلی محلش نمیگذاشتیم، اینکه میآمد سلامعلیک میکرد ما یک دست بهش تکان میدادیم.
آیتالله بهأالدینی فرمود: از دنیا رفت. بعد از مرگش آمد اینجا. بعد از مرگش آمد اینجا به من گفت: من حقی به گردنت دارم، ازت نمیگذرم. گفتم: چیست؟ گفت: بقیه که میآمدند جلو پاش بلند میشدید. من که میآمدم دست تکان میدادی. چرا بین من و بقیه فرق میگذاشتی؟ ما که همه مثلاً گریهکن امام حسین بودیم. گفتم: خب حالا چی میخواهی؟ گفت: یک ختم قرآن میخوانی بهم هدیه میکنی تا ازت بگذرم؟
یکی از مراجع قم که در قید حیات است، ایشان این داستان را از شاگردان قدیمی آیتالله بهأالدینی، داستان را تعریف کرد. فرمود: اگر بابت یک دست تکان دادن و بلند نشدن ختم قرآن میگیرند تا راضی بشوند، با غیبت و تهمت و چک و سیلی و اختلاس و اینها چکار میکنند؟ فوت و فراوان فحش میدهیم، غیبت میکنیم، بد و بیراه میگوییم، اذیت میکنیم. اینجا ارزان است. اینجا راحت است. اینجا یک دو کلمه باهاش حرف میزنی، از دلش درمیآید، حلال میکند. آنجا ختم قرآنها میگیرند تا حلال کنند. نماز مقبول ازت میگیرند، حجت را میگیرد، کربلایت را میگیرد، اشکهای برای امام حسینت را میگیرد تا راضی.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: **«انا صلعت الله رخیصه»**؛ اینجا ارزان است. اینجا جنس ارزان است. اینجا جنسهای خدا حراجی خورده. یک استغفار بخشیده میشوی. یک «لا اله الا الله» بخشیده میشوی. یک صلوات بر محمد و آل محمد بخشیده میشوی. اللهم صل علی محمد و آل محمد. یک زیارت عاشورا، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) فرمود: بابت این زیارت عاشورا، یک حج و یک عمره بهت میدهند. که امشب بعد از منبر ما عزیزان زیارت عاشورا میخوانند. آنهایی که دوست دارند تشریف داشته باشند. بابت یک زیارت عاشورا، یک حج، یک عمره بهت میدهند.
اینجا آقا مفت است، همه چی اینجا راحت است. قدمهای به سمت کربلا، هر یک قدم صد حج، ۱۰۸، بسته به معرفت آدم برمیداری. حج میگذاری پایت، عمره. بابت هر قدم مثل اینکه چند هزار دینار در راه خدا انفاق کرد. اینجا آقا مفت است. اینجا حراجی خورده. آنور سخت است. اینجا بهشت مفت مفت ریخته.
بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: من تا حالا ندیدم که یک چیزی اِنقدر گرانبها ولی نامطالب، مشتریهایش گیج و منگ، خواب، بیتفاوت. اعلام بکنند سر کوچه مرغ میدهند کیلویی ۴۳ تومن، بقیه جاها ۸۰ تومن. برو ببین مرغفروشی چه خبر میشود؟ ۴۰ تومن ارزانتر میدهد. حالا میگویند آقا اینجا مسجد سخنرانی، هر کلمه گوش بدهی فلانقدر ثواب. "ول کن بابا حوصله داری، خسته شدیم." نماز جماعت هر رکعتش دههزار برابر مثلاً نماز فرادا ثواب بشود، "باشه همین خانه میخوانیم، حوصله نداریم." حالا بگن سر خیابان دلار میدهند ۲۴ تومان، همدیگر را تکهپاره میکنند. فرمود: من تا حالا ندیدم یک چیزی اِنقدر گرانبها ولی مشتریاش اِنقدر کم، مشتریاش اِنقدر بیتفاوت.
در مورد بهشت بزنیم چند تا روایت بخوانم. یک روایت از حضرت عیسی (علیه السلام): **«النوم علی الحصیر و اکل خبز شعیری فی طلب الفردوس یصیر»**. خود حضرت عیسی (علیه السلام) مدلی زندگی میکرد. حالا نمیتوانیم بگوییم رحمتالله علیه چون بنا به بعضی از روایات ایشان زنده است. انشاءالله که خدا ظهور ایشان را که ظهور ایشان همراه با امام زمان است، تعجیل بکند. میگوید اگر یک عمر روی حصیر بخوابی، یک عمر نان جو بخوری برای اینکه به بهشت برسی، کاری نکردی، ارزشش را دارد. اِنقدر که آن ارزش دارد.
بعضی ممکن است بگویند که این شبهه را اینجا جواب بدهم بعد بقیه روایات را بخوانم. بعضی ممکن است بگویند آقا اینهایی که در مورد بهشت میگویید، خب باعث میشود که ما دیگر علاقهمان به بهشت بشود. آنوقت کسی اینجا دیگر تو دنیا کار نمیکند، دنبال اینکه زندگی بهتر پیدا کنیم، رفاه پیدا کنیم، امکانات پیدا کنیم، دنبال اینها نمیرویم. دیگر مملکت پیشرفت نمیکند که، همه میخواهند بروند بهشت. اینهایی که تو زندگی استفاده میکنیم بگوییم آقا کولر استفاده نکنیم، باد بزنیم خودمان را، ثواب دارد به جایش. این حرف غلط است. چرا؟ برای اینکه کسی که بهشت میخواهد برود، باید حق و حقوق بقیه را ادا بکند. زندگی خوب داشتن، محتاج نان شب نبودن، امکانات داشتن، تو رفاه بودن، اینها حق است. مسئول مملکتی که فکر این چیزها نیست که بهشت نمیرود، یک جهنم ویآیپی دارد برای خودش.
بله، این حرفها را معاویه میزد که به مردم بگوید که شما از من توقع چیزی نداشته باشید، صبر کنید میرویم بهشت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) این حرفها را نمیزد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودش نان جو میخورد، خودش روی حصیر میخوابید، خودش سختی میکشید برای اینکه مردم تو آسایش باشند.
دو تا نکته است، قاطی کردن. آنی که مسئول است، اگر میخواهد برود بهشت و زحمت بکشد، باید بیخوابی داشته باشی، باید از اینور به آنور همش بدوی. ولی منی که برای خودم میخواهم جمع بکنم، باید فکرم این باشد که فکر آنور هم باشم. برای بقیه میخواهم کار بکنم و وظیفهام را ادا کنم. برای خودم میخواهم جمع بکنم. معمولاً آدمها برعکساند دیگر. "صبر کنیم، تحمل کنیم، به بعضی باد بیاید." یادتان است دیگر از این مسئولین داشتیم، دارند هم برمیگردند یکییکی، "دعا کنیم باد بیاید." گذاشتی تو چیکارهای؟ تو با چی میروی؟ هوای آلوده با باد میرود. تو با چی میروی؟ باد دماغ تو با چی میرود؟ باد کله شماها با چی میرود؟ این داستان بهشت است.
حالا ببینید بهشت چیست؟ فرمود: **«شوقوا انفسکم الی نعیم الجنة تحب الموت و الحیات»**؛ خودتان را مشتاق کنید نسبت به نعمت بهشت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: اینطور که بشوید عاشق مرگ میشوید، دیگر به این زندگی هم دل نمیبندید. شوق به بهشت اگر بیاید، آدم اینطور میشود.
یک چند تا روایت عجیب و جالب برایتان بخوانم. اولاً به ما سفارش شده بعد هر نماز بهشت بخواهید. خیلی جالب است. ببینید در ویژگیهای امام حسن مجتبی (علیه السلام) گفتند که **«کان اذا قام فی صلاته»**؛ امام حسن مجتبی (علیه السلام) وقتی به نماز میایستاد، **«ترطعه دو»**؛ بدنش در پیشگاه خدا میلرزید. وقتی هم که یاد بهشت و جهنم میکرد **«اذ طرب اضطراب سلیم»**. خیلی تعابیر عجیبی است. این روایت از امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: عموی من امام مجتبی (علیه السلام)، وقتی یاد بهشت و جهنم میافتاد، مثل مار گزیده به خودش میلرزید. **«جهنم و سَل الله تعالی الجنة و تعوذ به من النار»**؛ اسم بهشت میآمد از خدا بهشت میخواست، اسم جهنم که میآمد به خدا پناه میبرد از جهنم.
بعد فرمود که حق تلاوت این است: قرآن که آدم میخواند، تلاوت درست حسابی چیست؟ جایی که اسم جهنم و بهشت آمده. جایی که حرف از بهشت است، از خدا بخواهد. هرجا خدا دارد از بهشت میگوید، آدم دعا کند بگوید خدایا از اینها به من بده. هرجا دارد از جهنم میگوید، پناه ببرد بگوید خدایا من را گرفتار اینها نکن.
بعد در روایتی دارد که ملائکه وقتی که میبینند کسی برای نماز میآید، روایت از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. فضای ما هم میخورد دیگر. میدانی که بعد از هر نماز واجب این را هم یادگاری به شما بگویم. این روایت از امام هادی (علیه السلام)، سلسلهالذهب، که ما شنیدیم، فکر میکنیم فقط مثلاً از امام رضا (علیه السلام) سلسلهالذهب است. سلسلهالذهب یعنی امام پشتبهپشت خودش از امام قبلی، امام قبلی روایت را میرساند به پیغمبر. این میشود سلسلهالذهب. از امام رضا (علیه السلام) ما سلسلهالذهب زیاد داریم چون حضرت بین مناطق اهل سنت میرفتند، روایاتی را از جدشان پیغمبر میگفتند. آنها پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول داشتند. امام رضا (علیه السلام) پشتبهپشت میرساندند به پیغمبر. نوه پیغمبر بود.
یک روایت عجیب داریم از امام هادی (علیه السلام) که سلسلهالذهب، ایشان از پدرش امام جواد (علیه السلام)، پدربزرگش امام رضا (علیه السلام) میرساند به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: هر بندهای که نماز واجب بخواند، خدای متعال بهش میفرماید که بعد نمازت یک حاجت مستجاب پیش من داری. خیلی حرف است. بعد هر نماز واجب. هر نماز واجب، نماز مغرب جدا، عشا جدا، یک حاجت مستجاب.
یک روایتی هم دارد، دیگر اشاره نمیکنم بهش چه مدلی اگه دعا کنید بهتر است چون وقت میگذرد. اینجا میفرماید که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که بنده وقتی نماز بخواند **«ولم یسل الله تعالی الجنة»**؛ بعد نمازش از خدا بهشت نخواهد. **«ولم یستعذ من النار»**؛ به خدا از جهنم هم پناه نبرد. ملائکه چی میگویند؟ ملائکه میگویند **«اقفل العظیمتین الجنة و النار»**؛ این دو تا چیز گنده را اصلاً بهش توجه نکرد. دو امر عظیم، بهشت و جهنم، اصلاً بهش کار نداشت. حالا اگه چیز دیگر هم بخواهد خوب است ها. ماشین میخواهم، دوچرخه میخواهم، چه میدانم همسر خوب میخواهم، نان خوب، خدا بهش میدهد. ولی اگه بهشت و جهنم را بعد نمازهایش یاد نکند، ملائکه میگویند: این چی میخواهد؟ این کجا میخواهد برود؟ اصلیترین مسئلهها را مطرح نکرد که بهشت و جهنم باشد.
روایت دیگری دارد که امام باقر (علیه السلام) فرمود: عظمت خدا را هرچی میتونید یاد کنید. یک چند تا روایت پشت هم بخونم و کمکم بحث را تمام. فرمود: عظمت خدا را هرچی میتونید یاد کنید. هرچی عظمت خدا را یاد بکنید، باز هم خدا از آنی که شما فکرش را میکنید بزرگتر است. بعد فرمود: جهنم را هر چقدر میتونید یاد کنید، ولی هر چقدر هم یاد جهنم کنین، عذاب جهنم از آن چیزی که فکر میکنید شدیدتر است. **«و اَذْکُروا مِنَ الجَنَّةِ مَا شِئتم»**؛ بهشت را هم هر چقدر میتوانید یاد کنید، ولی هر چقدر هم یاد بهشت بکنید و **«لا تذکرون منها شی الا و هی افضل»**؛ باز هم بهشت از آن چیزی که شما فکرش را میکنید بهتر است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: تفاوت دنیا و آخرت این است که تو دنیا همیشه آن چیزی که تو فکر میکنی، بهتر از آن چیزی است که میبینی. تصورمان هیچوقت محقق نمیشود دیگر. فکر میکنی مگر ازدواج بکنیم چی میشود، اگر مهاجرت کنیم خارج از کشور چه خبر است، پولدار بشویم چی میشود، برویم استخر و جکوزی فلان چه خبر است. میرویم میبینیم آقا خیلی خبری هم همین بود. میگفتم.
فرمود: دنیا را هرچی ببینی، آنی که دیدی بالاتر بود از آن چیزی که فکرش را میکردی و شنیدی. ولی آخرت هرچقدر هم فکرش را بکنی و هرچی هم که بشنوی، آن چیزی که میبینی نمیشود، اصلاً نمیشود تصورش کرد. بهشت این است.
روایت دارد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). خیلی این روایت، روایت جالبی است. آقا از حبشه یک مرد سیاهی آمد خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم). یکی از اصحاب پیغمبر حبشی است، معروف است. کی یادش است؟ بلال که مؤذن پیغمبر. حبشه جزء کجاست؟ کدام قاره است؟ آفریقا. اتیوپی الان میشود. آمد پیش پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم). پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سؤالی اگر داری بپرس. گفتش که آقا شما پیغمبر شدید، خیلی حالا ببینید مطلب خیلی جالبی است، داستان عجیبی است. گفت: شما پیغمبر شدی، بگو ببینم یا رسول الله، اگر هرچی تو بهش ایمان داری منم ایمان بیاورم، اگر هر کار تو میکنی منم بکنم، منم تو بهشت کنار تو هستم؟ هرچی تو ایمان داری منم قبول کنم، هرچی هم تو انجام میدهی منم انجام بدهم. بله.
بعد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: **«و الذي نفسي بيده»**؛ قسم به آن کسی که جانم در دست اوست. **«انه لَيُرَى بَيْضَ الْأَسْودِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَسِيرَةِ أَلْفِ عَامٍ»**. فرمود: سفیدی سیاهی تو بهشت دیده میشود. حالا یا این سفیدی سیاهی یا منظورش یعنی آن مثلاً اندرونیها، یا منظورش یعنی آدم سیاهی که میرود تو بهشت سفید میشود، جفتش هم میتواند درست بشود. فرمود: سفیدی سیاهی یعنی یک چیز سیاه تو بهشت سفیدیش دیده میشود از فاصله هزار سال. فاصله هزار سال. الان مثلاً فاصله ما تا تهران با هواپیما یک ساعته، با ماشین نصف روز. فاصلهمان تا مرز مهران یک روزه. ما یک روز تا مرز مهران فاصله داریم. حالا این را بکنش هزار سال، نمیدانم کجا میشود که هزار سال فاصله داشته باشیم.
فرمود تو بهشت اندرونی بهشت از همچین فاصلهای دیده میشود که آنجا بهشتیها در روایت دیگری آنجا بهشتیها میگویند: همینی که از دور میبینیم اِنقدر کیف میدهد که اگر تو بهشت هم نبرندمان بس است. همین که از این فاصله داریم میبینیم اِنقدر از اینجا مزه میدهد، اگر نبرندم اشکال ندارد، همینجا بنشینم فقط نگاه کنم.
بعد فرمود: **«مَنْ قَالَ لا إله إلا الله، كَانَ لَهُ بِهَا عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ»**؛ به آن سیاه حبشی فرمود: اگر کسی لا اله الا الله بگوید، پیش خدا عهد پیدا میکند. اگر کسی **«سبحان الله و بحمده»** بگوید، خدا صد هزار حسنه بهش میدهد و ۲۴ هزار، یعنی ۱۲۴ هزار حسنه بهش میدهد.
یا رسول الله، خب اگر اینطور بشود دیگر کسی مفت است. یک «لا اله الا الله»، یک «سبحان الله». حضرت فرمودند که بعضیها، خیلی روایت عجیبی است، فرمود: بعضیها روز قیامت میآیند **«بلوضع علی جبل لاتغله»**؛ اِنقدر عمل دارند از کوهها زده بالا. بعضی تو قیامت اِنقدر عمل با خودشان میآورند، ولی **«فتقوم النعمة من نعم الله سبحان الله»**؛ یک نعمت از نعمتهای خدا را میآورند در برابر این همه عملی که انجام داده. این نگاه میکند، میبیند اگر بخواهند آن همه عمل را با این یک نعمتی که خدا به او داده مقایسه، شرمنده است. چیزی برای اینکه در پیشگاه خدا بیاورد ندارد. به او میفهمانند که اگر قرار باشد مقایسه بکنیم تو چکار کردی ما چکار کردیم؟ از پس یک نعمت شرمنده که شد، خدا میفرماید: باشد بیا با رحمتم برو تو بهشت. فقط بدون که با عملت نیست که میروی تو بهشت. من دست برتر دارم پیش تو، تو شرمندهای. یک وقت نگویی من این همه عمل انجام دادم.
اینجا نازل شد این سوره. شنیدیم که داستانش داستان امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود دیگر. همه بلد هستید ماشاءالله، همه اهل فضل. آنور داستان قضیه امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. اینور داستان قضیه پیغمبر و مرد حبشی بود. این لحظهای که با این مرد حبشی صحبت میکرد پیغمبر، سوره هل اتی نازل شد. ربط سوره اتی نازل شد، سوره انسان. میدانید بخش زیادی از سوره هل اتی در مورد بهشت است. این آیات را خواندم رسید به اینکه: **«وَ مُلْکاً کَبيراً»**. ملک کبیر، اگر ببینی آنجا چه خبر است، میفهمی پادشاهی آنجاست. آیه قرآن است دیگر. این حبشی برگشت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتش که یعنی میشود رسول الله، چشم من همان چیزی که چشم تو تو بهشت میبیند را ببیند؟ میشود یا رسول الله؟ حضرت فرمودند که بله. این مرد حبشی اِنقدر گریه کرد، گریه کرد، گریه کرد، حتی **«فازت نفس و جان داد»** از دنیا. تو یک روایت دارد پیغمبر فرمودند: این به شوق بهشت از دنیا رفت. شنید بهشت چه خبر است، مرد. تو این روایت دارد که گفتند که پیغمبر با دست خودشان دفنش کردند.
آمد مسلمان بشود، چند تا آیه از بهشت که شنید، پرواز کرد. بهشت این است. یعنی اصلاً داستانی. اگر کسی بفهمد چه خبر است، اینجوری میشود. امثال بنده میخوانیم و میگوییم و هیچی ما نمیشود چون نمیفهمم چیست. اِنقدر که ما مشغول همینیم. یک ماشین شاسیبلند داشته باشیم، یک ویلا فلانجا داشته باشیم، حالا بهشت هم نشدیم، چیزی را از دست ندادیم. ولی واقعاً داستان این است. این نگاه باعث میشود که آدم صبر میکند سختیها را.
خب بریم کربلا، عرضم را تمام بکنم. امام حسین (علیه السلام) بارها و بارها در کربلا اطرافیانشان را دعوت به صبر کردند که چند موردش را شبهای قبل اشاره کردم. اول حضرت سخنرانی کردند بعد از نماز صبح روز عاشورا به اصحابشان فرمودند: **«ان الله قد ابن فی قتلکم»**؛ خدا اجازه داده شماها شهید بشوید. **«فعلیکم بالصبر»**؛ ولی یک کار باید بکنی، باید صبر کنی. شهادت خدا برایتان نوشت، فقط یک چیز میخواهد ازتان: صبر و تحمل کنید. خب روز سختی بود روز عاشورا. جای دیگر حضرت فرمود که: **«فتقوا الله و صبرو»**؛ تقوا داشته باشید و صبر بکنید. جای دیگر فرمود که: **«فاصبروا فان الله مع الذین تقوا»**؛ صبر کنید خدا با آن کسانی است که تقوا دارند و **«و الدار الاخرة خیر لکم»**؛ آخرت خوب است، صبر کنید. میروید از اینجا، میروید به آن نعمت ابدی میرسید.
یکییکی اصحابش را دعوت به صبر میکرد که نمونههایی را گفتم. دیشب روضه حضرت علی اکبر (علیه السلام) را خواندیم که او را هم دعوت به صبر کرد. یکی از جاهایی که امام حسین (علیه السلام) دعوت به صبر کرد، وقتی بود که آمد با اهل حرم خداحافظی، با زنهای خیمه خداحافظی. آمد با خواهرش خداحافظی بکند. خواهرش همینکه دید امام حسین (علیه السلام) حرف از رفتن میزند، شروع کرد فریاد زدن، استغاثه به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و گفت: "از ای عطاء بعد حسین، جان بعد از تو ما بیچاره میشویم." یا اباعبدالله! امام حسین (علیه السلام) بهش فرمودند: **«يا اختا تعزي بعزاء الله، فإن سكان السماوات يَموتون و اهل الارض لا يبقون و جميع البريه يهلكون»**؛ خواهرم خودت را به خدا بسپار. ساکنان آسمانها هم میمیرند، زمینیها هم که نمیمانند و جمیع آفریدگان جز خدا از بین میروند. تحمل کن خواهرم.
بعد اشاره کرد به تکتک اینهایی که آنجا بودند، به خواهران بزرگوارش. بعضیها از مادر هم از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بودند، بعضیها از پدر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهر او بودند. با یکایک اینها حضرت صحبت کرد، همسرش را هم صدا زد، دخترش را هم صدا زد. **«يا فاطمة يا رُباب، انظرنا»**؛ یک چیزی بهتان میگویم گوش بدهید، **«اذا أنا قلت، فلا تشققن على جيباً»**؛ وقتی من کشته شدم یک وقت گریبان چاک ندهید در شهادت من. **«ولا تخمشن عليه وجهاً»**؛ چنگ به صورت خودتان نزنید بعد از شهادت من. **«ولا تقل عليه هَجراً»**؛ حرفهای نامربوط هم نزنید در غم این مصیبت که بخواهید حرفی بزنید که اجرتان ضایع بشود.
عرض روضه من مختصر باشد. امام حسین (علیه السلام) سفارش کرد، همینم شد. یعنی آن مقاتل معتبری که ما داریم در روایاتمان، هیچکدام نگفتند که این خانواده همچین کارهایی کرده باشند، حرف نامربوط بزنند، چنگ به صورت بیندازند، نه. البته بعضی کارهایی که کردند طبیعی بود. به سر و صورت میکوبیدند، فریاد میزدند، استغاثه میکردند به پیغمبر. آنها طبیعی بود. ولی اینی که خودشان بخواهند چنگ به صورت بیندازند، نه این نبود. ولی این را به شما بگویم: دشمن خیلی دست روی اینها بلند کرد. خودشان به صورت خودشان آسیبی وارد نکردند ولی امان از این دشمن بیحیا!
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: در این مسیری که ما را میبردند، این تعبیر از امام سجاد (علیه السلام) است، فرمود: دشمن افرادی را گذاشته بود تو این مسیر که فقط نگاه بکنند به ما. اسرایی که داریم میرویم، زل زده بودند به ما که اگر ما بغضمان بگیرد، اشک تو چشممان جمع بشود، کعب نی را آماده کرده بودند، نیزه آماده کرده بودند. به محض اینکه یکی از خانواده ما اشکش جاری میشد، این کعب نی را در سر او فرود میآوردند، فرو میکردند در سر او. میگفتند گریه نکن، جمع کن خودت را، ساکت باش. با این وضع این خانواده را بردند.
حالا آن مصیبت، آن داغ چی بود؟ از اینور اجازه نمیدهند گریه بکنند. اینها نگه داشتند این داغ دلها را تا وقتی که دوباره اربعین برگشتند کربلا. اربعین امسال ما هم بریم، با این نیت بریم کنار این زن و بچه باهاشون تشریک مساعی کنیم، همراه بشیم، ناله بزنیم. روضه امشب هم یک گریز باشد.
ولی وقتی زینب (سلام الله علیها) اربعین به کربلا برگشت، از یک جهت خوشحال بود، یک دل سیر میتواند کنار حسین (علیه السلام) گریه کند. از یک جهت هم شرمنده و ناراحت بود: "حسین من! من سعیم را کردم امانتداری کنم، ولی این سه ساله را دیگر نتوانستم بیاورم."
**«علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون.»**
انشاءالله تا از زیارت عاشورای عزیزان استفاده کنیم. یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...