‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین، اللهم صل علی محمد و آل محمد. ولعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
دیروز عرض کردیم در اصل مسئله وجوب قصر در صلوات (در سفر)، هم کتاب دلالت میکند و هم سنت. آیه شریفه «فلیس علیکم جناح اَنْ تقصّروا مِن الصلاة» را عرض کردیم و دربارهاش توضیح دادیم. عرض کردیم این آیه دلالت میکند بر وجوب قصر؛ به مقتضای روایتی، به مقتضای روایتی که سند آن روایت هم سند صحیحی بود. (کاملاً مبنا). چرا باز روایت را قبول کردیم؟ چون سندش صحیح بود. این مبنایی است که آقا را قبول ندارد دیگر؛ یعنی اصلاً نمیآید بگوید من روایت را قبول میکنم چون سندش صحیح است. بحث تشابک که قرائن را داریم، برای همین میخوانیم. اصلاً تو تشابک میآید روی مبنای دیگری قبول میکند. یعنی سند روایت یک بخش کوچکی است برای فهم اینکه آن روایت، روایت صحیحی است. از زراره و محمد بن مسلم از حضرت باقر علیهالصلاة و السلام نقل شده بود.
در اینجا ممکن است بعضی اشکال کنند به این صورت که شما گفتید استدلال به کتاب و سنت، و این آیه را در زمره عناوین استدلال به کتاب ذکر کردیم، درحالیکه در حقیقت این، استدلال به سنت است. (لذا استدلال به کتاب، جلسه قبلش... لذا استدلال به کتاب) همچنان که بعضی از بزرگان هم در نوشتههایشان متعرض شدند، وجود ندارد. آنی هم که هست استدلال به سنت است؛ چون دلالت این آیه شریفه هم بهوسیله سنت ثابت شد.
جواب این اشکال این است که فرق بین آن حکمی که از سنت استفاده میشود با آن حکمی که از کتاب استفاده میشود (ولو به معونه سنت و با تفسیر روایت) آنچه... این همون مبانی فهم قرآن است که خیلی توش ضعیفیم، متأسفانه. اصلاً چارت، کتاب جدی و درست و حسابی نمیشود اینجا پیدا کرد. من لااقل شاید سراغ ندارم که اینها را کامل، متقن و منضبط بیان کرده باشد که من طلبه میخواهم در فقاهت و استنباط خودم به قرآن مراجعه کنم، بفهمم چه ضوابطی را باید مد نظر قرار دهم. لذا ملاحظه میکنید که چه در اصول معارف دینی و چه در فروع فقهی، فقهای بزرگوار ما استدلال میکنند به آیاتی که دلالت آن آیات منوط و مبنی به تشریح و تفسیر از سوی سنت است. از این قبیل فراوان داریم.
بنده در اینجا دو سه مثال را عرض میکنم تا مطلب روشن شود. فرض بفرمایید استدلال کنید بر فضیلت امیرالمؤمنین علیهالصلاة و السلام توسط آیه مباهله، و میگوییم این آیه دلالت میکند بر فضل امیرالمؤمنین؛ به خاطر اینکه در این آیه شریفه نفس امیرالمؤمنین جزء "انفسنا" دانسته شده. اینجا در حقیقت استدلال به کتاب است. درحالیکه اینکه مراد از "انفسنا" نفس امیرالمؤمنین باشد، این مطلب در خود کتاب ذکر نشده است. در روایات اینطور آمده که آن کسی که به پیغمبر آماده شد که در ماجرای مباهله در کنار فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و حسنین علیهمالسلام حضور پیدا کند، جناب امیرالمؤمنین علیه ... است. این حقیقت از روایت فهمیده میشود، در قرآن نیست. اما شما از این آیه استفاده میکنید فضیلت امیرالمؤمنین را و میگویید قرآن دلالت میکند بر فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام، نمیگویید سنت دلالت دارد.
مثال دیگر اعتقادی است. مثال دیگر آیه ولایت است: "إنما ولیُّکُمُ اللهُ ورسولُهُ والذینَ آمَنُوا الذینَ یُقیمونَ الصلاةَ ویُؤتونَ الزکاةَ". از این آیه اثبات میکنید (البته علامه از خود آیه غدیر بدون کمک از سنت استفاده میکند که این در...) از این آیه اثبات میکنی ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را، درحالیکه این آیه تصریح به اسم ایشان ندارد. ما مصداق این آیه را از روایت میفهمیم. در آثار حدیثی دیدهایم که آن کسی که زکات را در رکوع ادا کرد و صدقه در حال رکوع داد، امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. بنابراین اینجا میگویید یدالله قرآن بر ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام، نمیگویید یدالله سنت؛ و حال آنکه قرآن به معونه سنت دلالت بر این معنا دارد.
استدلال دیگر در فقه، در باب غنا دیدیم که هم فقها و هم در روایات متعدد این... خب مبنای آقا چون این است، اصلاً کلاً استفاده آقا از این روایت عوض شده. یک مصاحبهای هم حوزه ازم گرفت، مفصل درمورد این صحبت کردم. و ای کاش حالا موارد دیگر هم هست، آقا اینجا اشاره نکرده. یکیاش هم در خود بحث چیز است، در خود بحث غیبت است که آقا مؤمن را در معنایی که در روایات دارد، عوض میکند به خاطر برداشتی که از قرآن میشود. مسلم میداند هرکه شهادت لا اله الا الله داد. بعد از خود قرآن هم استفاده میکنیم. بعد، خدمت شما عرض کنم که اینجا هم یک آیه داریم. آن آیه یک چیزی را بهنحو عام گفته است که "لهو الحدیث". گفته هرکس "لهو الحدیث" اشترا بکند برای اینکه از سبیل خدا اضلال بکند، "به غیر علم"، این "عذاب علیم" در انتظار اوست؛ وعده عذاب علیم. وقتی که میآید، الا و لابد باید گناه کبیره باشد. این یک کبرایی است که در روایات داریم که وقتی وعده عذاب علیم میآید، معلوم میشود که آن گناه، گناه کبیره است. خب پس اینجا "اشترا لهو الحدیث" میشود گناه کبیره. در روایات فقط آمده گفته آقا این "لهو الحدیث" غنا است. یعنی اساساً استدلال فقها برای حرمت غنا همین است. "لهو الحدیث" را گفتند غنا.
غنا چیست؟ آقا میآید اصلاً در خود همان آیه کار میکند، میگوید بابا همه آمدند فقط گفتند که آیه گفته "لهو الحدیث" غنا است. آیه دو تا چیز را دارد میگوید: میگوید اگر کسی "اشترا لهو الحدیث" کند برای اینکه از راه خدا اضلال کند، عذاب علیم دارد. پس معلوم میشود که "لهو الحدیث" بهتنهایی غنا است، بهتنهایی حرام نیست. باید "اضلال فی سبیل الله" هم باشد، "عن سبیل الله" هم باشد. برای همین تا بعد انحراف کنارش نباشد، آن موسیقی را حرام نمیداند. حتی مطرب بودن را هم دلیل نمیگیرد. میگوید اینقدر چیزها هست مطرب است ولی حرام نیست. بعد آقا در درس به چه استدلال میکرد؟ میفرمود: علامه طباطبایی فرموده بود هر وقت آقای مطهری وارد میشد به من حالت رقص دست میداد. اگر آدم بهش حالت رقص دست بدهد، حرام نیست. یک نمونه دیگر هم میگفتند. میگفتند ما رفته بودیم کردستان، زمان جنگ. یکی از این پاسدارهایی که همراه ما بود دشت لاله واژگون را دید، این پیاده شروع کرد در این دشت روی این لالهها غلط زدن. میگفت از خودش بیخود شده بود، همینجور غلط میزد. از شدت زیبایی این دامنه این کوه از خود بیخود شده و همینجور میغلتید میرفت. مست مست شده بود. حرام است؟ اینها استدلال آقا برای اینکه مطرب لزوماً حرام نیست.
میفرماید: که در باب غنا دیدیم که هم فقها و هم در روایات متعدد به این آیه شریفه استناد کردند: "وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ". گفتیم عمده دلیل بر حرمت غنا این آیه و روایاتی است که در ذیلش وارد شده. ظاهر آیه "یشتری لهو الحدیث" است. اما میگویی دلالت میکند بر حرمت غنا. از کجا چنین حرفی را میشود زد؟ چون روایت تفسیری میگوید مراد از "لهو الحدیث"، "الغنا" است. بنابراین نتیجه این میشود که اگر آیه دلالت کند بر یک معنایی، اعم از اینکه این دلالت بر اثر ظهور عرفی این کلمات باشد یا نه؛ یعنی دلالت میکند آیه به یک معنایی حالا آن میخواهد آن دلالتی که میکند بر آن معنا، یک وقتی به خاطر ظهور عرفی این کلمات است، این دلالت بر اثر ظهور نیست، بر اثر تفسیر مفسری است که "یُعْتَمَدُ".
الان اینجا "لهو الحدیث" که دلالت به غنا نداشت. ظهور عرفی نداشت در غنا. چون البته طبق نظر آقا دیگر. ما که میگوییم داشت بر اساس روح معنا و این حرفها. لااقل غافل بودیم ما نمیدانستیم. حالا آقا میفرماید دلالت به خاطر تفسیر مفسری که اعتماد به قولش میشود، که میشود معصوم، که معصوم است، اینجا میآید دلالت میکند بر آن. در واقع یعنی ظهور پیدا میکند، دلالت پیدا میکند. اینجا میشود دلالت آیه قرآن. از همه کسانی که "یُعْتَمَدُ بِقَوْلِهِمْ" ائمه و اهل بیت علیهمالسلام که "اولی العلم الله و اهل بیتی" هستند که کتاب در خانه آنها نازل شده است. اینها اولی هستند به اینکه قرآن را تفسیر کنند. نظام تفسیری که از جانب این انوار نورانی به دست میآید، دلالت آیه واضح خواهد شد. فرقی نمیکند که این دلالت بر حسب دلالت ظهور عرفی باشد یا بر حسب دلالت تفسیری از سوی ائمه علیهمالسلام.
یک وقت از علت ظهور عرفی دارد. همه نون باگت را میگویند نان، مثلاً. یک وقتی هم هستش که نه، دلالت تفسیری میآید مثلاً میگوید آقا ماکارونی هم نان است. مثلاً حالا از باب حکومت، از باب عرض کنم خدمت شما که ورود یا به هر حال دلالت این آیه است. فرقش این است که در آنجا از ظاهر کلام، انسان عرفاً این را فهمید، در اینجا از ظاهر کلام فهمیده نمیشود. کسی که آگاه است، وارد و مطلع است، او به ما میگوید که مراد از کلمه این است. بنابراین دلالت آیه شریفه مثل کلمه قبر دیگر، فرمود: «القبر هو البرزخ». که هرجا قبر گفتند، منظور برزخ است. این میشود مثلاً. این ظهور که نداشت کلمه ما قبر که اصلاً به این معنا نمیدانیم ما. قبر به همین جایی که قبر است. امام میآید میفرماید نه! به این نگویید قبر! به آن برزخ باید بگویید قبر. این مصداقی است که با عالم حس چون مأنوس بودیم ما و این هم در عالم حس قابل شکار بود، برای همین در عالم حس هم بهش میگفتیم و درست هم بود. ملاصدرا اصلاً وقتی میآید در عالم حس میشود مجاز، یعنی از معنای اصلیش خیلی دور شده.
خب تا اینجا بحث از استدلال به کتاب تمام شد. اما استدلال به سنت در این زمینه روایات زیادی وارد شده. روایاتی که دلالت میکند بر وجوب قصر. خب این را استدلال به سنت بگذاریم برای فردا تا همینطور بحث چیز را با هم بخوانیم، ببینیم علامه چه میکند. آیه غدیر را: "الیوم اکملت لکم دینکم". یا الله! ببین این متنش طولانی است. المیزان جلد ۵ صفحه ۱۶۸: «و رُوی فی قُدُوم الایه علیها لِاَن الایه لیست بِصَریحه ولا ظاهره فی کذا و المراد بالا الیوم فیها هذا الیومَ بعینه. یعنی حالا باز باید ببینیم که آنجا علامه با روایات چه میکند. ولی یادم است و معروف هم هست که علامه اینجا بدون استفاده از روایات اثبات میکند که این واقعه در مورد امیرالمؤمنین بوده. باید کامل بخوانی. زیاد هم هست دیگر. الان ببین تا صفحه ۱۸۲ بحث ادامه پیدا کرده. خیلی سوره مائده است.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...