‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سوم درس صلات مسافر (حضرت آقا):
اول حدیث اخلاقی را از ابان بن عثمان و هشام بن سالم و محمد بن عمران از امام صادق (علیه السلام) عرض میکنم. این روایت مربوط و امر این باید مربوط به جلسه دوم باشد. صدوق (رضوان الله علیه) در "امالی" فرمود: «عجبت لمن فجع لأربع کیف لا یفزع الی اربع». یعنی کسی که از چهار چیز بیمناک است، چرا به چهار پناهگاه برای مصون ماندن از آن چهار چیز مراجعه نمیکند؟ آن چهار چیزی که از آنها بیم داریم، چیست؟ و علاج هر کدام از این چهار تا چیست؟
«قال عجب لمن خاف العدو کیف لا یفزع الی قوله تعالی حسبنا الله و نعم الوکیل». شما که از دشمن میترسی، چرا پناه نمیبری به «حسبنا الله و نعم الوکیل»؟ چطور؟ دنبالش استدلال هست. «فالله عزوجل یقول به عقبها انقلبو بنعمة من الله و فضل لم یمس». یعنی آنها که گفتند «حسبنا الله و نعم الوکیل»، نتیجهاش این شد که «انقلبو بنعمة من الله و فضل». ادامه آیه تفریعی است، یعنی در فرایند «حسبنا الله و نعم الوکیل» که اینها گفتند: «انقلبو بنعمة من الله». حتی به گفتنش، نه، آن باور عمیق توحیدی، همان تلفظ.
آنان که گفتند «حسبنا الله و نعم الوکیل»، نتیجه...
نکتهای که در اینجا وجود دارد – البته آقا توضیح میدهند این را که فقط تلفظ الکی هم نیست – نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که پناه بردن به «حسبنا الله و نعم الوکیل» یعنی چه؟ از دشمن که میترسیم بگوییم «حسبنا الله و نعم الوکیل» همین؟ یا نه، با این مفهوم «حسبنا الله و نعم الوکیل» دل و جانمان را آمیخته، عملمان را دنبالش بیاوریم؟ چنان که در «فانقلبوا بنعمة من الله» همین بود.
بعد از جنگ سخت احد با آن همه خسارتها و زخمی و کشته، مسلمانان مدینه برگشتند. در این بین، عدهای مسلمانها را از قدرت دشمن میترساندند. کفار جمع شده بودند نزدیک مدینه که دوباره به مسلمانها حمله کنند. عدهای هم مرجفین (آن کسانی که شأنشان همین است که دل مردم را خالی کنند) بودند. آیه شریفه نازل شد: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا وقالوا حسبنا الله و نعم الوکیل». پیغمبر فرمود: کسانی که امروز در جنگ احد مجروح شدند، اینها بیایند. برویم در مقابل این کسانی که جمع شدهاند شبانه به ما حمله کنند. اگر کسی هم نیامد، من خودم تنها میروم. پیغمبر راه افتاد. زخمیهای مسلمان فوراً لباس جنگ پوشیدند، دنبال پیغمبر راه افتادند. دشمن را متواری کردند، تار و مار کردند. «فانقلبوا» یعنی برگشتند «بنعمة من الله و فضل». هم نعمت آورد؛ یعنی از آنها غنیمت گرفت و فضلی زیادتی از سوی پروردگار که احساس پیروزی، احساس قدرت کردند. هیچ ضرری هم به آنها «و اتبعوا رضوان الله» نرسید.
تمسک به «حسبنا الله و نعم الوکیل» یعنی صرف اینکه انسان بنشیند بگوید: ما از دشمن نمیترسیم، صد مرتبه «حسبنا الله» بگوید، این کافی نیست. گاهی هم وسط این «حسبنا الله و نعم الوکیل» گفتن، حواس انسان میرود به دکان و درس و مسجد و مرید. این کافی نیست. اینکه میگویم پناه ببرید به «حسبنا الله و نعم الوکیل» یعنی همچنان که آن مسلمانان صدر اسلام پناه بردند به «حسبنا الله و نعم الوکیل». اولاً در دل خود معتقد بودند به اینکه وقتی در راه خدا هستند، خدا برای کمک به آنها کافی است. ثانیاً بر طبق این اعتقاد هم عمل کردند؛ با همان حال زخمی به طرف میدان جنگ راه افتادند. اینجاست که خداوند آنها را از شر دشمن حفظ کرد.
اما درس روایات و ادلهای که از آنها جمله وجوب قصر استفاده میشد، عرض کردیم هم آیه شریفه را تبیین کردیم و عرض کردیم این آیه بر وجوب دلالت میکند و هم روایاتی که صریح در این معنا بود، چند روایت. البته روایات زیاد است.
نکتهای که، نکتهای در ذیل این بحث (اصل وجوب قصر) وجود دارد که اثری هم بر آن مترتب نیست؛ لاکن گفته شده، ما هم عرض میکنیم. "قصر" و "تقصیر" در اینجا به همان معنای لغویش است، یعنی کوتاه کردن. قصر در مقابل تطویل، یعنی دراز کردن. تقصیر یعنی کوتاه کردن و تقصیر صلات یا قصر صلات مرادش این است که در سفر نمازهای چهار رکعتی کوتاهتر از حَضَر (و حال اقامت) خوانده شود. این آن چیزی است که ظاهر لفظ نشان میدهد. لاکن در بعضی از کلمات هست – این را قبلاً در بعضی از کلمات فقهای زیدیه دیده بودم، بعد دیدم مرحوم آقای خویی (رضوان الله علیه) هم همین را گفتهاند – که مُراد از قصر، اکتفا (تقصیر یعنی اکتفا کردن به دو رکعت)، نه کوتاه کردن. مقصورات فی الخیام! آن قصر و اینها معنای اکتفا اینها بود، دیگر. بلاغت و اینها هم داشتیم، دیگر. «و حور مقصورات فی الخیام» و یا چی؟ «قاصرات الطرف»، یعنی چشمشان به یکی است، به کسی دیگر چشم ندارند. حوری یعنی چشمشان کوتاه نیست، نگاهشان را کوتاه نکردند، نگاهشان را منحصر کردند، اکتفا کردند در نگاه، اکتفا کردن به دو رکعت، نه کوتاه کردن.
چند روایتی از زراره خواندیم که روایت صحیح هم بود که خدای متعال ابتدا ده رکعت را در شبانهروز مقرر فرمود: «رکعتان من الظهر و رکعتان من العصر» تا آخر. دنبالش دارد که: «فزادها رسول الله صلی الله علیه و آله فی صلاة غیر المسافر رکعتین فی الظهر والعصر والعشاء الآخرة و رکعة للمغرب للمقیم و المسافر» که منطوق این روایت میگوید پیغمبر برای این سه نماز دو رکعت اضافه کرد؛ یعنی برای ظهر و عصر و عشاء. برای نماز مغرب هم یک رکعت اضافه کرد، «للمقیم». مفهومش این است که برای غیر مقیم اضافه نکرد، بلکه اکتفا کرد به همان که خدای متعال از اول فرض کرده بود. ظاهراً از این روایت خواستهاند استفاده بکنند که قصر به معنای اکتفا است. به نظر میرسد که این بیان، بیان تمام و کمالی نیست؛ چون قصر، قصه، تقصیر و همه مشتقات با «قاف» و «صاد» و «راء» به معنای همان کوتاهی است. آقا «روح معنا» فرمودهاند. تمام مشتقاتش به معنای همان کوتاهی، کوتاه کردن، کوتاه شدن. تنها باب افعال است که اختصار به معنای اکتفا است. «اِختصر علی ذلک». بقیه اشتقاقات این مصدر به مطلقاً به معنای کفایت نیست تا ما تقصیر و قصر را هم به معنای اکتفا بگیریم. احتیاجی به این تعبیر نیست؛ بلکه همین قصر که معنای کوتاه کردن است، یعنی نماز کوتاه شده، منافاتی هم ندارد که تمام باشد یا قصر باشد. پس آن «مقصورات فی الخیام» هم کوتاه شدن آن خانمها (جمع کردن) با هر دوی اینها میسازد. این راجع به این. پس حالا خیلی بحثی نداریم سر اینکه این اکتفا یا کوتاه کردن. به هر دوتاش میخورد.
خب، سید (رضوان الله علیه) در «عروه» میفرمایند: «و اما شروط القصر فامور». من بروم کتاب ۷۲۵، آخر بحث چیز، توی صلات، فصل ۶۷. «و اما شروط القصر فامور. الاول المسافة». اولین شرط مسافت. «و هی ثمانية فراسخ امتدادیه». ایشان میفرمایند که اولین شرط مسافت است. دومی قصد مسافت، یعنی اگر انسان بدون قصد مسافت برود، نماز شکسته نیست.
و بعضی از بزرگان، از جمله مرحوم آقای خویی (رضوان الله علیه) و بعضی از محشین عروه فرمودند: شرط اول لازم نیست. لازم نیست بگوییم یکی از شروط مسافت، شرط دیگر قصد مسافت است. همین که بگوییم قصد مسافت، این کافی است؛ چون تحقیق مسافت در خارج شرط قصر نیست. آنی که شرط است، این است که مسافر در آغاز حرکت و در استمرار آن، قصد این هشت فرسخ را داشته باشد. اگر با نیت ثمانیة فراسخ کسی سفر را شروع کرد، بعد از گذشت مثلاً چند ساعت و عبور چند فرسنگ، قبل از اینکه به هشت فرسخ برسد، نماز ظهر و عصر را هم قصر خواند، بعد منصرف شد، خواست برگردد. این نماز نه قضا دارد نه اعاده.
پس آن چیزی که شرط قصر بود، قصد مسافت بود، نه طی مسافت. طی مسافت لازم نبود. بنابراین ذکر مسافت به عنوان شرط قصر، امر زائدی است. یعنی خود مسافت که دیگر شرط نیست، همین که میخواهد این مسافت را برود، شرط است، دیگر. و باید برود. همینقدر که از حد ترخص عبور کرد، نمازش شکسته میشود.
خدمت شما عرض کنم که ولو اینکه نرود. آره، ولو اینکه وسطش منصرف بشود. یعنی نماز را بخواند و بعد منصرف، شکسته را بخواند ها، و بعد منصرف شود. البته فرقی هم نمیکند؛ چون نماز نخواند که اصلاً موضوعش منتفی است، دیگر. مسافر است، دیگر. رفته تا آنجا، برگشته، نماز نخوانده، به ما چه؟ خدمت شما عرض کنم که بنابراین ذکر مسافت به عنوان شرط قصر، امر زائدی است. این را بعضی از محشین عروه فرمودند. مرحوم آقای خویی هم ظاهراً به همین وجه اعتماد کردهاند. لذا هم ایشان و هم کسانی که بعد از ایشان بر «منهاج الصالحین» ایشان حاشیه زدند، همه هفت شرط ذکر کردهاند. شرط اول را که قصد و سفر یا قصد... شرط اول را قصد السفر گذاشتند یا قصد المسافة. دیگر خود مسافت را شرط ندانستند. ۱۵ تا مسئله گفته سید ذیل آن اولی. اینها همش میرود.
به نظر میرسد این بیان، بیان تمامی نیست. بله، قصد مسافت شرط است. طی همه مسافت هم لازم نیست. این مسلم است. لاکن مواردی وجود دارد که در آن موارد، بودن یا نبودن مسافت تأثیر میگذارد. مثلاً اگر کسی قصد کرد به محلی برود که معتقد هشت فرسخ است و رفت به آن محل، نماز تو راه را قصر خواند به تصور اینکه اینجا هشت فرسخی. بعد فهمید که اینجا هشت فرسخ نبود، هفت فرسخ بود، مثلاً. اینجا قصد مسافت بلاشک وجود داشت. لاکن مسافت تحقق پیدا نکرد. اینجا بلا تردید اگر در وقت متنبه شود، اعاده لازم است. اگر خارج وقت بفهمد، قضا لازم است. «فیعلم من ذلک» اینکه علاوه بر قصد مسافت، خود مسافت هم یکی از شروط است. همچنان که سید در عروه و اغلب محشین عروه تقریر کردهاند و این را بیان کردند.
بله، ممکن است کسی اینطور اشکال بکند که در این فرضی که شما میگویید، در واقع قصد مسافت شرعی هم نبوده؛ چون مسافتی را که او قصد کرده، در حقیقت هشت فرسخ نبوده. پس فی الواقع قصد مسافت نبود. ممکن است کسی اینطور بگوید. با این توجیه، مطلب را تمام کند. پس چی شد؟ یعنی در واقع، یکی ممکن است بگوید آقا چرا این را دوتاش کردی که بگویی مسافت اینجا یک ثمره خودش پیدا کرد، جدا از قصد مسافت؟ نه، ثمره علاحده ندارد. این هم که اینجا مسافت و مثالی که زدی، این هم دوباره برمیگردد به همان قصد مسافت. یعنی اینجا مشکلش توی این نیست که مسافت را نرفته. مشکلش به این است که آن قصد مسافت شرعی در او متمشی نشده. این اشکال، خب حالا پاسخش.
لاکن به نظر میرسد که در اینجا قصد مسافت صدق میکند. در عین حال، نماز قضا دارد، اعاده دارد. یعنی نه، آقا میفرمایند نه. این هم قصد مسافتش درست است، قصد مسافتش مشکلی ندارد. خود مسافتش مشکل دارد. مسافت یک چیز علاحده نیست. آقا فرمودند علاحده است. اینجا طرف قصد مسافت دارد، قصد مسافتش هم درست است، ولی خود مسافت چون درست طی نشده، صورت نگرفته، باید نمازش را تو وقت اعاده کند، بیرون وقت قضا کند. خب، این چون مسافت طی نشده، پس آقا میفرمایند که بنابراین همانطور که مرحوم سید در عروه اختیار کردند و دیگران در کتب فقهی از قدما و متأخرین و معاصرین بیان کردند، مسافت یک شرط، قصد مسافت هم شرط دوم. مجموعاً میشود هشت شرط، نه آنچنانی که در «منهاج الصالحین» هفت شرط باشد.
سپس سید میفرمایند: «و هی ثمانية فراسخ». این مسافت چیست؟ این مسافتی که شرط قصر است، هشت فرسخ. اینجا بحث مفصل و مهمی وجود دارد که ما عرض میکنیم. دو تقدیر، دو اندازه و ضابط در روایات ما برای قصر ذکر شده است: یکی ضابط مکانی که همین هشت فرسخی که با عبارات مختلفی هشت فرسخ توی روایت آمده. بعضی روایات «ثمانية فراسخ» است. توی بعضی روایات «بریدین»، دو برید که هر بریدی چهار فرسخ است. یکی از اندازههایی که معمول بوده. تو بعضی از روایات «اربعة و عشرون میلا» است و ۲۴ میل که هر سه میلی یک فرسخ است که ۲۴ میل میشود هشت فرسخ. بعضی از روایات هم «اربعة فراسخ» دارد که مراد این است، چهار فرسخ برود و برگردد. اینطور نیست که تصور کنیم که قائلی هم وجود دارد به «اربعة فراسخ» که بعضی مرحوم کلینی نسبت دادهاند که مرحوم کلینی قائل است به اینکه حد تقصیر چهار فرسخ است. دلیلم این است که روایاتی که در «کافی» ذکر کرده، روایت چهار فرسخ بله، روایت چهار فرسخ هم داریم. لاکن علت اینکه چهار فرسخ فرمودند، این است که معمولاً کسی برگردد. به علاوه روایات متعدد دیگری داریم که میگوید: «اربعة ذهاباً و اربعة ایاباً» یا «بریدین ذهاباً و بریدین ایاباً» که مجموعش هشت فرسخ میشود. بنابراین ضابط مکانی عبارت از همین هشت فرسخ که معمول و معروف است.
یک ضابط زمانی هم وجود دارد که توی روایات ذکر شده است. آن عبارت از «مسیرة یوم»، یک روز که این هم با تعابیر مختلفی بیان شده است. بعضی از روایات دارد: «بیاض یوم»، سفیدی یک روز. بنابراین ضابط تقصیر بر طبق این روایات میشود یک روز حرکت کردن. این دو ضابط با شرحی که عرض خواهیم کرد در آن زمان بر یکدیگر منطبق بوده. در زمان ما منطبق نیست. آن روز هشت فرسخ را توی ظرف یک روز حرکت میکردند. به طور متعارف و معمول، قافله حرکت میکردند. متعارف این بوده که در ظرف یک روز هشت فرسخ حرکت میکردند. امروز هشت فرسخ را شما با اتومبیل که حرکت میکنید، در ظرف ۲۰ دقیقه، نیم ساعت، هشت فرسخ را طی میکنید. یک روز طول نمیکشد. بنابراین در زمان ما این دو ضابط با هم تطبیق نمیکند. پس اهمیت پیدا میکند که ما ببینیم از این دو ضابط، کدام ضابط اصلی، کدام ضابط تبعی است. آیا این دو ضابط، دو ضابط مستقل است یا مرجعش به یک ضابط واحده است؟ اینها بحثهای مهمی است که باید بحث بکنیم. البته این با این تفسیری که ما توی ذهن داریم، من ندیدهام جایی بحث شده باشد تا ببینیم چقدر بهش توفیق پیدا میشود. پس دو تقدیر و دو ضابط در روایات است.
روایات سه دسته است. توی یک دسته از روایات فقط ضابط زمانی ذکر شده. ضابطه مکانی توی آن روایت نیست. یک دسته دیگر از روایات فقط ضابط مکانی ذکر شده. اسمی از ضابط زمانی تویش نیست. پس یکی فقط زمانی گفته، مکانی نگفته. یکی فقط مکانی گفته، زمانی نگفته. مقتضای اطلاق این دو دسته روایت این است که هر کدام از این دو، یک ضابط مستقلی باشد؛ یعنی وقتی که روایات دسته اول که زمان را ضابط قرار میدهد، «مسیرة یوم» را ضابط قرار میدهد و نمیآورد. اطلاق این اقتضا میکند، دلالت میکند بر اینکه این ضابط برای تقصیر «سواء ان طبق علی امر آخر أو لم ینطبق». چون مولا در مقام بیان ضابط است. وقتی یک ضابط را بیان کرد و قیدی در کنارش بیان نکرد، این عدم بیان قید در قبال آنچه به عنوان ضابط ذکر شده، این نشان میدهد که آن ضابط، علیحده است، چه با چیز دیگر منطبق باشد چه نباشد.
روایات ضابطه مکانی هم همینطور. وقتی هشت فرسخ را در روایت بیان میکند و قیدی برایش ذکر نمیکند، در حالی که در مقام بیان ضابط تقصیر است، این معنایش این است که هشت فرسخ عبارت از حد تقصیر است «سواء ینطبق علی ضابط آخر أو لم ینطبق». پس طبق این دسته از روایات تمام الموضوع للتقصیر عبارت از هشت فرسخ است. همچنان که در آن روایت دسته اول، تمام الموضوع للتقصیر عبارت از «مسیرة یوم» است. از ظاهر لفظ اطلاق کلام این معنا فهمیده میشود، یعنی اگر بخواهید با اسلوب فقاهت از روایات استفاده کنید، استفاده را باید بکنید. مقتضای هر کدام از این دو طایفه به حسب اطلاقی که دارند، این است که این ضابط علیاطلاقه ضابط است، چه منطبق بر ضابط دیگری باشد چه نباشد.
یک دسته سومی وجود دارد که در آن دسته سوم، هر دو ضابط با همدیگر ذکر شده یا با «او»، مثلاً «مسیرة یوم أو بریدین» به نحو تردید ذکر شده یا به نحو تفسیر که «مسیرة یوم و هی ثمانية فراسخ». آن روایت را هم میخوانیم. اینها هم یک دسته است. از مجموع این روایات ما چه باید استفاده بکنیم؟ اینجا بحثهای فراوانی است.
اول روایات را بخوانیم و با دقت ببینیم از مجموع روایات و کلمات معصومین (علیهم السلام) چه استفاده میشود. اما روایات دسته اول که فقط ضابط زمانی هست، یعنی فقط همان «مسیرة یوم» یا «بیاض یوم» درش وجود دارد. این چند روایت بیشتر نیست.
یک روایت، روایت زکریا بن آدم که سندش سند صحیحی است. «ابواب صلات مسافر»، باب اول، حدیث پنجم، «وسائل»، جلد ۸، صفحه ۴۵۲. «و باسناده عن زکریا بن آدم انه سأل ابا الحسن الرضا علیه السلام».
زکریا پرسید: «أقصّر فی کم یقصر الرجل إذا کان فی ضیاء أهله و أمره جائز فیها، یسیر فی الرعایا یومین و لیلة و ثلاثة أیام و لیالیهن، فکتب: التقصیر فی مسیرة یوم و لیلة».
شیخ حرّ میفرماید: «أقول: هذا محمول علی من یسیر فی یوم و لیلة ثمانية فراسخ، أو علی أنّ الواو بمعنی أو لما تقدّم و یأتی، أو علی التقیة لما وافق العامة».
«و باسناده» یعنی اسناد صدوق از زکریا بن آدم که این اسناد، اسناد صحیحی است. خود زکریا بن آدم هم از عجله و ثقات است. «انه سأل أبا الحسن الرضا علیه السلام عن کم یقصر الرجل إذا کان فی ضیاء أهله و أمره جائز فیها». «أمره جائز فیها» علی الظاهر معنایش این است که میتواند حرکت کند، مشکلی در رفت و آمد ندارد. «یسیر فی الرعایا یومین و لیلتین و ثلاث ایام و لیالیهن». دو روز، سه روز در حال مسافر حکمش چیست؟
حضرت در جواب مرقوم فرمودند که: «التقصیر فی مسیرة یوم و لیلة». تقصیر در مقدار سیری که یک روز و یک شب میتواند سیر کند. ظاهر «یوم و لیلة» این است که یک روز و شب معنی میدهد، یعنی ۲۴ ساعت، یعنی یک شبانهروز.
مرحوم وسایل، (رضوان الله علیه) برای اینکه این روایت غیر مفتاح البهار را به نحوی توجیه کنند، میگویند شاید «یوم أو لیلة» مثلاً باشد که اگر این باشد درست است. اما روایت، «یوم و لیلة»، «یوم و لیلة» ظاهر در این است که یک روز و یک شب با هم.
«لم یفت به این روایت أحد من الأصحاب». هیچکس اینجور فتوا نداده بر اساس این روایت که یک روز و یک شب با هم. هیچکس بر طبق این فتوا نداده. «معرض عنها». پس این روایت از دور ساقط شد؛ چرا؟ به خاطر اینکه اعراض مشهور قادح میشود، دیگر. ولو سندش هم خوب باشد.
روایت بعدی، روایت تعبیر بُصَیر در باب ۱ از ابواب صلات مسافر، حدیث نهم، صفحه بعدی میشه. «عن ابی جمیلة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام قال لا بأس للمسافر ان یتم الصلاة فی سفره مسیرة یومین». اینجا هم «مسیرة یوم» نیست، «مسیرة یومین» استش که قطعاً کسی از فقهای ما به این فتوا نداده.
شیخ میفرماید: «ان هذا الخبر موافق للعامة و لیس علیه العمل»، «لیس علیه العمل» معنایش این نیست که من عمل نمیکنم، یعنی اصحاب ما بر طبق این روایت عمل نمیکنند. پس این روایت هم از دور خارج شد.
روایت دیگر، صحیحه علی بن یقطین که روایت شانزدهم باب اول. «بإسناده عن سعد عن ابی جعفر عن الحسن بن علی بن یقطین عن اخیه الحسین عن ابیه علی بن یقطین عن ابی الحسن الاول علیه السلام عن الرجل یخرج فی سفر و هو فی مسیرة یوم قال یجب علیه التقصیر فی مسیرة یوم و إن کان یدور فی عمله».
«و بإسناده عن سعد» یعنی اسناد شیخ (رضوان الله علیه) به جناب سعد بن عبدالله از ابی جعفر که احمد بن محمد بن عیسی (رضوان الله علیه) که این دو بزرگوار هر دو از بزرگاناند. «عن الحسن بن علی بن یقطین» که توصیق شده. «عن اخیه الحسین». حسین بن علی بن یقطین را هم شیخ توصیق کرده. «عن ابیه علی بن یقطین» که از بزرگان و اجلا است. بنابراین به لحاظ سند، روایت صحیح است. «سألت أبا الحسن الاول علیه السلام» یعنی حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) «عن الرجل یخرج فی سفر و هو فی مسیرة یوم قال یجب علیه التقصیر فی مسیرة یوم و ان کان یدور فی عمله».
این «یدور فی عمله» را در مباحث بعدی خواهیم خواند که اگر «تاجر یدور فی تجارته»، وظیفهاش تقصیر نیست، تمام است. آنی که محل کلام است، همین عبارت قبلی است که فرمود: «یجب علیه التقصیر فی مسیرة یوم». این صریح است که تقصیر در مسئله روزه واجب است، یعنی ظهور در این دارد که ضابط «مسیرة یوم» است.
روایت بعدی را بخوانیم تا انشاءالله باز فردا ادامه بحث فقه.
و صلی الله علی سیدنا.
در حال بارگذاری نظرات...