‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
خب، دسته سوم را گفتیم روایاتش را. روایت دسته اول که فقط ضابط زمانی درش هست که همان "مسیرت یوم" یا "بیاز یوم" در آن وجود دارد که چند روایت هم بیشتر نیست. یک روایت از زکریا بن آدم که سندش، سند صحیحی است؛ ابواب صلات مسافر، باب اول، حدیث پنجم. که این را قبلاً خوانده بودیم، آره دیگر، "مُعْرِضٌ عنها" بود. آقا فرمودند: «از دایرۀ استناد ساقط است». حدیث دوم مال ابوجمیله بود که آقا میفرمایند: «هم توثیق نشده و هم تضعیف شده». که بعد فرمودند: «من یک چیزهایی در مورد ابوجمیله گفته بودم، هر که یادش هست، بیاورد بگوید».
بعد، روایت بعدی از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام): «لا بعث للمسافر فلان...». آقا فرمودند: «این را هم کسی از فقها به آن فتوا نداده»، و فرمودند: «شیخ گفته که این موافق عامه است و عمل بهش نمیشود». «خرج عن علیه العمل»، یعنی فقها عمل نکردند، نه یعنی که فتوا داده باشد که عمل نکنید. این هم از دور خارج شد به خاطر همان احراز مشهور. حدیث بعدی شد صحیحه علی بن یقطین.
بریم روی این که میفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. «عجبت لمن اغتم کیف لا یفزع الی هذا؛ تعجب میکنم از کسی که غم دارد، چرا به این آیه پناه نمیبرد؟» «لا إله الّا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین، فنَسْمَعَ الله عزوجل یقول به عَقیبَها: فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذالک ننجی المؤمنین.» که استجابت را خدا وعده داده.
بعد از این، این خودِ این مدل برخورد امام با آیه خیلی عجیب است! همان بحثهایی که داشتیم، فقه القرآن. قرآن دارد میگوید: حضرت یونس این را گفت، منم اجابتش کردم. بعد حضرت میفرماید: «چرا کسی غم دارد به این ذکر پناه نمیبرد؟» مگر نگفته: «و کذالک ننجی المؤمنین»؟ مگر نگفته: «نجیناه من الغم»؟ مال همۀ ماست دیگر. همهتان اگر «لا اله الّا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین» گفتید، من نجاتتان میدهم از غم. این ذکر شریف «لا اله الا انت...» عرض حضرت یونس به پروردگار است در ظلمات بطن حوت.
پس این «و کذالک ننجی المؤمنین» نشان میدهد که این نجات از غم با این توسل مخصوص حضرت یونس نبود، برای همه است. میفرماید: «من تعجب میکنم از کسی که دچار همّ و غم است، دچار اندوه، چطور به این آیه متوسل نمیشود؟» «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»! نگفتن دیگر. یک بارش هم، توجه به خدای متعال و اعتراف به ظلم و تنزیه پروردگار، خاصیتش همین است که غم را از بین ببرد. خیلی جالب است، چرا این اعتراف به ظلم، به ظلمِ خودم، و تنزیه پروردگار، غم را از بین میبرد؟ چرا؟ برای اینکه ما غم و غصهمان ناشی از اتفاقات نفسانی است. دیگر شأن من را رعایت نکردند، موقعیتم را رعایت نکردند، جایگاهم را رعایت نکردند، سن و سالم را رعایت نکردند، مثلاً پول ندارم، چه میدانم، زن ندارم، همهاش به یک جنبۀ نفسانی برمیگردد. خودم به خودم بد کردم که آن هم باز دوباره اقرار به همین حقیقت توبه است و خدای متعال رحمتش جاری. خلاصه این میشود نجات از غم.
«و عجبت لمن مکر به کیف...» کسی که گولش زدند، فریبش دادند؛ «چطور به این آیه پناه نمیبرد؟» «أفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.» به کسانی که علیه آنها افرادی توطئه کردند، مکر و سیاستبازی کردند، برایش دام درست کردند، میفرماید: «تعجب میکنم چنین کسی چرا به این آیه شریفه پناه نمیبرد؟» «أفوض امری الی الله.» از قول مؤمن آل فرعون. یکی از زیباترین بخشهای کتاب خدا، البته همۀ آیات زیباست، لکن ما با فهم قاصر خودمان یک جاهایی را زیباتر میبینیم. یکی از زیباترین جاها همین مکالمۀ جناب مؤمن آل فرعون است، واقعاً خیلی آیات فوقالعادهای است. «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه أ تقتلون رجلاً یقول ربی الله.» کی؟ مال سوره مبارکه غافر. مؤمن به موسی است ایمانش را کتمان کرده. حالا که میبیند توطئۀ قتلی علیه حضرت موسی چیده میشود، با آنها مواجه میکند که این مواجهه در چندین آیه است؛ بسیار زیبا، قوی و شیواست. او که میداند کسی که در دستگاه فرعونی اینطور حرف بزند، عاقبتش چیست، آخرش به خدای متعال عرض میکند: «و أفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.»
حضرت میفرماید: «فإنی سمعت الله عزوجل...» «من از خدا شنیدم که در ادامهاش فرمود.» «از خدا شنیدم»، نه اینکه در قرآن دیدم. «از خدا شنیدم یقول به عقبهما: فوقاه الله سیئات ما مکروا.» خدا از سیئات مکر اینها نجاتش داد. خب، چطور نجاتش داد؟ شهید شد. این شد نجات از سیئات. خدای متعال با این تفویض امر خود را به خدای متعال، او را از سیئات مکر آنها نجات داد و محفوظ نگه داشت.
و آخریش: «و عجبت لمن اراد الدنیا.» تعجب میکنم از کسی که دنیا میخواهد. رغبت، آن خوف و رحمت بود، این رغبت. «عجبت لمن اراد الدنیا و زینتَها کیف لا یفزع الی قوله هذا؟» این ذکر هم برای پولدار شدن و دنیا به دست آوردن اینهاست. «ماشاءالله لا قوة الا بالله.» «من شنیدم در ادامهاش این را فرمود.» مال آن دو برادری است که دارای بوستانی بودند. یکی تفاخر میکرد که تو از من حیوان و حیات بیشتری داری. یک جلسه بحث کرد و میگفت: «در قیامت هم همینها مال ماست.» صبح که سراغ باغ خودش رفت، با باغی سوخته مواجه شد. آن برادر مؤمن او را نصیحت میکند، میگوید: «چرا وقتی که دیدی فرزندان تو و اموال تو افزون شده، نگفتی ماشاءالله لا قوه الا بالله؟» وقتی که میبینید نعمت را خدای متعال به شما داده، این را از خدا بدانید، ماشاءالله بگویید. «ماشاءالله لا قوه الا بالله» بگویید.
«الله عزوجل...» «برادر مؤمن ان ترن انا اقل منک مالا و ولداً فاسا ربی ان یؤتین خیراً من جنّتک.» معلوم میشود که این را که بگویی خدا به تو هم مال و فرزند میدهد، چون او آدمی که نداشت این را گفت، خدا بهش مال و فرزند داد. و آنی که نگفت، خدا ازش گرفت مال و فرزندش را. و سپس فرمود: «و عصا موجَبةٌ...» حضرت فرمود: «این موجبه است.» یعنی خدای متعال بر خود قرار داده است که این کار را انجام دهد. این هم یک نکته فنی قرآنی بود که این عصاها در قرآن، حالا یا اینجا یا کلاً، عصای موجبه است. خوب گوش کنید.
ادامه درس:
عرض کردیم یک دسته از روایات این باب متضمن یکی از دو تقدیر است و آن تقدیر زمانی است که به حسب زمان، حدّ تقصیر در صلات را مشخص میفرماید که یعنی آقا این مقدار زمان که مسافرت کردی نماز شکسته میشود. سه روایت را دیروز خواندیم در تقدیر زمانی. و از این سه روایت، یک روایت سند صحیح و دلالت خوبی دارد.
روایت چهارم، و روایت پنجم از باب نهم ابواب صلات مسافر، باب نهم، روایت پنجم، جلد ۸، صفحه ۴۸۰: «بعض اصحابنا، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: قلت له: الرجل یخرج الی الصید مسیرت یوم او یومین. میره برای شکار، یک روز راه میره یا دو روز راه میره. یقصر او یتم؟ فقال: ان خرجت لقوته و قوت عیاله فلیفطر ولیقصر. و ان خرج لطلب الفضول فلا، و لا کرامت.» اگه داره میره که هزینههای زندگیشو دربیاره، هم روزهاشو بخوره، نمازشم بشکنه. اگه داره میره برای تفنّن، نه کرامتی هم ندارد، نمازشم کامل است. یعنی سفر، سفر معصیت است. روایت از احمد بن محمد، از عمران بن محمد بن عمران قمی که این بزرگوار از روات اشعریین از قمییّن، و وثق بعضی اصحاب ما. این روایت مرسله است، بنابراین از اعتبار میافتد. بله، اگه به مضمون این روایت، روایات دیگری بود، این هم میشود مؤید و مقوّی آن مفادی که از آن روایت دیگر میشود استفاده کرد.
«عن ابی علیه السلام، قال: قلت له: الرجل یخرج الی الصید مسیرت یوم او یومین، یقصر او یتم؟» اینجا «یقصر» دارد. آقا، «یقصر» سؤال است که برای صید بیرون میآید. پلاک مقعد یک روز یا دو روز تو بیابان حرکت میکند. «فقال: ان خرجت لقوته و قوت عیاله فلیوفطر ولیقصر. طلب الفضول فلا و لا کرامت.» حکم صید را حضرت بیان میکنند. این روایت دلالتش بر اینکه حدّ قصر یک روز یا دو روز است، دلالت تامی نیست. چون نه سؤال از ضابط قصر است نه جواب. یعنی اصلاً طرف در مورد شکارچی دارد میپرسد، حضرتم در مورد انگیزۀ شکارش دارند جواب میدهند که اگه به آن انگیزه میرود، شکسته است؛ به این انگیزه میرود، کامل است. یعنی معلوم میشود که آن قید «یک روز یا دو روز»، قید برای تحدید این که از کجا نماز شکسته میشود نیست. حالا یک روز رفته، دو روز رفته. یعنی پاسخ حضرت اصلاً ناظر به آن نیست. آن اصلاً تو جواب حضرت نهفته نیست، اشارهای بهش ندارند.
در مقام بیان ضابط قصر در روایت، فرض بر این است که سائل میداند که اگه این مقدار راه حرکت کند، اگه برای صید نباشد، موجب قصر است. سؤالش این است که حالا که برای صید میرود، آیا باز هم نمازش قصر است یا نه؟ حضرت تفصیل میدهند، میفرمایند: «اگه این صید برای قوت و گذران زندگیش است، ایرادی ندارد، نمازش نماز قصر است. اما اگه این صید از روی تفریح و فضول العیش است، اینجا شرعاً سفر محسوب نمیشود.» حکم سفر برای صید را بعداً خواهیم رسید، انشاءالله که اگر سفر، سفر محرم بود، که از جمله اسفار محرم سفر صید با این خصوصیات برای تفریح بیخود، الکی ماهی بگیرم پرت کنم بره ماهیگیری مثلاً شکار همین بزنم بکشن حیوان را پرت بکنند بیرون مثلاً نخورند، نه خودشون بخورند نه تو دریا بندازند. میاندازم بیرون، تلف میشود. وزن ماهی خوراکی نیست دیگر، مگر ماهی سرخو مثلاً میگیرند؟ نمیشه هم خوردش، پرت میکنند.
بعد خدمت شما عرض کنم که میشود سفر حرام. یا همینجور تیر میزنم، ببر میکشم، گوزن میکشم، من گوشتش را استفاده نمیکنم، فقط با زدنش کیف میکنم. شاه از این سفرها زیاد میرفت دیگر. خلاصه آقا، اگه این سفر سفر حرام بود، که یکی از سفرهای حرام سفر صید است با این خصوصیات، نمازش دیگر شکسته نیست، قصر نمیشود. بنابراین این روایت علاوه بر اینکه سندش سند معتبری نیست، دلالتشم دلالت تامی نیست برای اینکه حد سفر و ضابط قصر عبارت باشد از «مسیرت یوم» یا «مسیرت یومین». شغلش صید باشد، همین دیگر. حضرت فرمودند برای زن و بچه میرود یا نه. معلوم میشود که دو جور صید داریم. یک شغل صیدیه که میره خرج زن و بچهاش را دربیاره، یکی هم شغلش صید است، میره شکار. شکارچی به هر دوتاشون میگیم شکارچی. فرض سؤال این نیستش که این شغلش در سفر است یا همیشه تو سفر است. فرضش اینه که رفته، دو روز هم رفته که یک شکاری بکند، شکسته است. این روایت چهار.
روایت پنجم. روایت دیگر که البته این یک روایت، چند روایت به همین مضمون است. سؤال از تقصیر «لمن یشیع اخاه علی مسیرت یوم او یومین.» برای تشییع جنازۀ برادرش، همینجور یک روز یا دو روز راه میرود. اینها روایاتی است در باب دهم از ابواب صلات. کل باب «وجوب التّقصیر و الافطار الّا لمن خرج لتشییع مؤمن او استقباله دون الظّالم.» یا میرود تشییع مؤمن یا میرود استقبال مؤمن، نه استقبال ظالم. «یأمر باختیار الخروج الی ذالک و القصر علیه و الاقامت و التّمام.» خب، آنجا میآید قصر اختیار میکند، یعنی هم به قصد خروج میرود هم قصر میکند نمازش را، «اقامه و تمام.» یعنی نه مقیم قصد ۱۰ روز دارد، نه نمازش تمام است.
روایت اول از علی بن یقطین، از ابوالحسن (علیه السلام)، «عن الرجل یوشیّع أخاه الی المکان الذی یجب علیه فیه التقصیر و الافطار قال: لا بعث به ذال.» نوبت دوم، حمّاد بن عثمان قال: «قلت ابی عبدالله علیه السلام: رجل من اصحابی قد جائنی خبره من العوص، فذالک فی شهر رمضان الطلقاه. قال: نعم. قلت: اتلقاه و افطر؟ قال: نعم. قلت: اتلقاه و افطر اقیم و اصوم؟ قال: تلقاه و افطر.» عوص یک جایی بوده نزدیک مدینه، چند میل فاصله داشته با مدینه. عبارت سوم، صادق علیه السلام: «عن رجُل یخرج یشیّع اخاه مسیرت یومین او ثلاثه. فقال: ان کان فی شهر رمضان فلیفطر.» قیل: «ایما افضل یصوم او یشیّعه؟ قال: یوشیّعه، ان الله عزوجل وضع عنه صوم اذا شیّعه.» روایت بعدی همین است، «الّا انه قال: ان الله قد وضع...»
روایت بعدی، زراره از امام باقر (علیه السلام): «سئلت عن الرجل یشیّع اخاه الیوم والیومین شهر رمضان.» یک یکی دو روزی درگیر تشییع میشود، تو راه که میخواهد برود این را تشییع کند. حضرت فرمود: «یفطر و یقصر، ان ذالک حقٌ علیه.» جالب است، «حقٌ علیه.» از اسماعیل بن جابر قال: «استؤذنت اباعبدالله علیه السلام و نحن نسوم رمضان لن القا ولیدا بالعب. فقال: تلقه و افطر.» ماه رمضان روزه بودیم. میگوید اجازه گرفتم بروم ولید را در عوض ملاقات کنم. فرمود: «برو و افطار کن.» که حالا اینجا گفتن این احتمالاً آن ولیدی که والی جائر بوده نیست. روایت بعدی: «اذا شیّع رجل اخاه فلیقصر. فقلت: ایما افضل او یشیّع و یفطر؟ قال: یوشیّعه لان الله قد وضعه عنه اذا شیّعه.» روایت بعدی: «قال: سئلت اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یشیّع اخاه فی شهر رمضان فیبلغ مسیرت یومین، او مع رجلاً من اخوانه.» روایت بعدی از امام باقر (علیه السلام): «قلت: الرجل یشیّع اخاه فی شهر رمضان الیوم والیومین؟ قال: یفطر و یقضی. قیل له: فذالک افضل او یوقیم ولا یشیّع؟ قال: یوشیّعه و یفطر، فان ذالک حقٌ علیه.» این هم شد آقا.
این روایات، این روایاتی است در باب دهم از ابواب صلات مسافر. روایاتش را میخوانیم. الفاظ این روایت و مضامین شبیه همدیگر است. در آنها اسانید صحیح و خوب هم، یکیاش همین بود که فرمود: «سؤال میکند که ما برای تشییع جنازه برادر مؤمنمان یک روز مثلاً یا بیشتر در ماه رمضان به سفر آیا روزه را افطار کنیم؟» یعنی این سفر موجب قصر است؟ حضرت میفرمایند بله، سفر موجب قصر است. بعد سؤال میکند که کدام بهتر است؟ برویم و افطار کنیم یا نرویم و روزه بگیریم؟ میفرماید: «بهتر این است که بروید و افطار کنید.» این روایت هم انصافاً دلالتی ندارد، به خاطر اینکه تو این روایات فرض سائل و سؤال این است که مسیری که این مشیّع میرود، مسیری است که میداند موجب قصر است. این براش مسلم است. میخواهد بداند حال که برای تشییع میرود، کار واجبی مثلاً ندارد، صرفاً تشییع است، آیا باز هم قصر است یا تمام؟ حضرت میفرمایند: «نماز قصر است.» یعنی سفر محسوب میشود. پس بنابراین، در مقام بیان ضابط قصر نیست.
بله، از این دسته روایات و همچنین آن روایت قبلی که خوانده شد به دلالت تضمنی فهمیده میشود که سیر یک روز موجب قصر است. اما اینکه ضابط قصر فقط سیر یک روزه است، از این روایات این معنا فهمیده نمیشود. این روایات طایفۀ اولی بود. ما سه دسته داریم روایات را. یک دسته روایاتی بود که در آنها فقط ضابط زمانی ذکر شده. این روایات را خواندیم. چنانچه این روایات معتبر باشد، لازمش این است که بگوییم اقتضای اطلاق در این روایات اعتبار ضابط زمانی است، مطلقاً. چه آن ضابط مکانی باهاش تطبیق بکند یا نکند. یعنی به اندازۀ یک روز که راه رفتی، ما و شما هم تو پیادهروی اربعین یک روز راه میرفتیم، ولی آن یک روزمان ۱۰ کیلومتر هم نمیشد. آن «مسیرت یوم» که میرفتیم، نمازمان شکسته میشد. بنا به... ۱۰ کیلومتر هم نرسد مثلاً. این میشود یک ضابط. خودش یک ضابط میشود. ضابط زمانی «مسیرت یوم». یک ضابط هم میشود مکانی مثلاً «بریدن ۸ فرسخ». گفتیم این روایات معتبر نیست، جز یک روایت که صحیحه بود، دیروز خواندیم. باید ببینیم جمع بین آن روایت و روایت دیگری که بعد خواهیم خواند چگونه خواهد بود. این طایفۀ اولی.
اما طایفۀ ثانیه: روایاتی است که دلالت میکند بر ضابط مکانی، بدون تعرض به ضابط زمانی. فقط ۸ فرسخ را بیان میکند، اشارهای نمیکند به مسئلۀ «مسیرت یوم» که ضابط زمانی است. این روایات که حدود بیست و چند روایت است، صرفاً تکیه میکند بر ضابط مکانی. لزومی ندارد همه آنها را بخوانیم. دو سه روایت را برای نمونه میخوانم. بین این روایات، روایات صحیحه و موثقه و معتبره کم نیست.
یک روایت موثقه: عیسی بن قاسم، باب اول از ابواب صلات مسافر، حدیث ۱۴. ابواب صلات مسافر، باب ۱، حدیث ۱۴، جلد ۸، صفحه ۴۵، آخرش ۴۵۵. «فالتقصیر حدّه اربعة و عشرون میلاً.» با اسنادی این هم روایت شیخ، عن علی بن الحسن بن فضال. طریق شیخ به علی بن حسن فضال طریق خوبی است. خود این بزرگوار هم ثقه است. عن عبدالرحمن بن ابی نجران که ایشان هم ثقه است. عن صفوان بن یحیی که از ثُقات عالی مقام است. عن عیسی بن القاسم که ایشان هم ثقه است. این روایت را موثقه میگوییم به خاطر علی بن حسن بن فضال که معروف این است که ایشان فتحی مذهب است. خیلی این مبنای خیلی فوقالعادهای است، چون مبنای خاص رجالی آغاز حواست جمع بنده. خیلی باور نمیکنم که حسن بن فضال و دو پسر بزرگوارش علی بن الحسن و احمد بن الحسن اینها فتحی باشند. خیلی این حرف حرف سنگینی است. جاهای دیگر بحثش را کردند، من هم یادم نیست کجا این را توضیح دادم توی یکی از این جلسات، چیز بود، فکر کنم دروس تمهیدیه، فکر میکنم آنجا به مناسبت اسم ایشان توضیح دادم. به هر حال معروف اینها فتحیاند. چون فتحیاند، پس روایت، روایت موثق است. بعضیها که کلاً فتحیه را میگذارند کنار.
«عن ابی عبدالله علیه السلام قال: فی التقصیر حدّه اربعة و عشرون میلاً.» البته فتحیها را میگذارند کنار بستگی به موضع طرف دارد دیگر. وگرنه از سنّی که بدتر نیست، سنّی را هم قبول میکنند به شرط اینکه نقل قولش دروغگو نباشد. به هر حال «حدّه اربعة و عشرون میلاً.» ۲۴ میل. هر میلی هر سه میلی یک فرسخ است. سه * ۸ = ۲۴ میل. اینها روایت نداریم. خضوع و دعا «ما رئ» در مورد همین حسن بن فضال است دیگر. آنجوری که یادم است برای همین دو تا، برای همین هم آقا قبول میکند روایت. این روایت اول.
روایت بعدی: روایت دوم از باب دوم صلات مسافر، باب دوم، روایت دوم، میشود صفحه ۴۵۶. «عن معاویة بن وهب قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: ادنی ما یقصّر فیه المسافر؟ ال...» آن کمترین مسافتی که مسافر نماز شکسته میشود چقدر است؟ فرمود: «بریدان ذاهباً و بریدان جائیاً.» هر برید چند فرسخ بود؟ چهار فرسخ بود. هر برید، یک برید میرود، یک برید میآید، مجموعاً میشود چند فرسخ؟ ۸ فرسخ. روایت انُفاذ آلَت بن ایوب که ثقه است از معاویه بن وهب که اینها همه ثُقّات عالی مقامند. روایت روایت صحیح است. «قلت لأبی عبدالله علیه السلام: ادنی ما یقصّر فیه المسافر الصلاة؟» سؤال کردم کمترین راهی، کمترین فاصلهای که در آن مسافر نماز را تقصیر میکند چیست؟ فرمود: «بریدان ذاهباً و بریدان جائیاً.» یک برید ۳ کیلومتر، چهار فرسخ است. چهار فرسخ برود، چهار فرسخ برگردد. یعنی ۸ فرسخ رفت و برگشت. این روایت هم روایت صریحی است، سند و دلالت روایت خوب است.
روایت دیگر که این هم صحیح است تو همین باب دوم، حدیث دهم بر آقا صفحه ۴۵۹. برو صفحه ۴۶۰. «التقصیر فی السفر فی بریدین و البرید اربعة فراسخ.» برید چهار فرسخ. ولی اینجا «تقصیر فی السفر فی بریده.» چهار فرسخ واضح گفته. ولی روایت بعدیش هم فرمود: «ادنی ما یقصّر فیه المسافر.» فرمود: «برید.» این هم که از چهار فرسخ، چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن، ۸ فرسخ میشود. روایت علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر، جمیل یا جمیل از زراره از ابی جعفر امام باقر (علیه السلام): «التقصیر فی السفر فی بریدین و البرید اربعه فراسخ.» مراد از «اربعة فراسخ» تو این روایت «اربعة ذاهباً و اربعة راجعاً» هستش که همان ۸ فرسخ میشود. چنانچه شیخ الطائفه شیخ طوسی -رضوان الله تعالی علیه- و دیگران همینطور فهمیدند. چون معمولاً وقتی چهار فرسخ میروند، چهار فرسخ هم برمیگردند. چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن، ۸ فرسخ. من که فقط چهار فرسخ باشد. بعضی از نقل این روایت و چند روایت دیگر شبیه این در کافی اینطور است. استنباط مرحوم کلینی قائل به اربع فراسخ، یعنی حد سفر را چهار فرسخ میداند. چون روایاتی که در کافی نقل کرده، روایت چهار فرسخ است.
استاد ما مرحوم آقای میلانی، ایشان هم این را به مرحوم کلینی نسبت میدادند. میفرمودند: «کلینی نظرش چهار فرسخ است.» ولی مرحوم شریعت اصفهانی -رضوان الله تعالی علیه- در رسالۀ صلات مسافری که دارند، ایشان به طور قاطع رد میکنند، میگویند: «نسبت این قول به کلینی خطاست. کلینی هم مثل دیگران فقط نقل کرده، نه اینکه فتوای ایشان این است که چهار فرسخ کافی است.» این همه روایت معتبر وجود دارد که «بریدان ذاهباً و بریدان جائیاً» یا «ثمانیة فراسخ» یا «اربعة و عشرون میلاً»، ندیده گرفتن. بنابراین، این روایت هم به همان معنای ۸ فرسخ، لکن ۸ فرسخ تلفیقی.
این سه روایت با دلالتهای روشن، با سندهای صحیح و غیرهالمذکورات فی الباب الاول و الثانی و الثال و الرابع و الرابع عشر من ابواب صلات مسافر. باب ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۱۴ ابواب صلات. تو همه این روایات صرفاً حد مکانی ذکر شده، یعنی یا ۸ فرسخ فرمود یا چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن، یا بریدان که هر بریدی چهار فرسخ است، یا «اربعة و عشرون میلاً» که هر سه میلی میشود یک فرسخ که ۲۴ میل میشود ۸. مقتضای این روایت هم، همانطور که در مورد روایات قبلی طایفۀ اولی گفتیم، این است که اگر ما باشیم و این روایات، خواهیم گفت که ۸ فرسخ برای سفر کافی است. اطلاق این روایات اقتضا میکند که ۸ فرسخ تمام موضوع برای حکم سفر است، چه انطباق پیدا کند با «مسیرت یوم» یا انطباق پیدا نکند. بنابراین مقتضای این روایت این است. چرا؟ چون آقا این ۸ فرسخ با امکانات امروزی که آدم سفر میرود، زودتر طی میشود تا «مسیرت یوم» دیگر. یعنی شما، آقا، یا باید به اندازۀ یک روز راه بروی که نمازت شکسته بشود یا باید ۸ فرسخ راه بروی تا نمازت شکسته بشود. الان با امکانات مدرن، با وسایلی میروند که ۸ فرسخ زودتر محقق میشود تا مسیر یک شبانهروز. نه اینکه با وسایل مدرن یک شبانهروز بروی تا نماز شکسته بشود. یا باید بالاخره همینجور سفر کنی با هر چیزی که سفر کنی، یا به اندازۀ مسیر یک روز و به الیها ضابط زمانی یا باید ۸ فرسخ بروی. حالا یک وقت است با الاغ داری میروی، این «مسیرت یوم» زودتر محقق میشود تا ۸ فرسخَت. یک وقت هست با قطار داری میروی، ۸ فرسخ زودتر محقق میشود تا «مسیرت یوم». پس این هم از این. بنابراین مقتضای این روایات این است.
دستۀ سوم از روایات، آن روایاتی که هر دو ضابط را با هم دارد. در این روایات دستۀ سوم یک خصوصیتی وجود دارد که ما به خاطر آن خصوصیت نمیتوانیم این اطلاقی را که گفتیم در این دو دسته از روایات هست، قبول بکنیم. پس آقا، اطلاق این دو دست روایت را دستۀ سوم از روایت خراب میکند. وقتی اطلاقش خراب شد، دیگر اصلاً دیگر ضابط زمانی از موضوعیت میافتد. حالا باید ببینیم چطور. آن خصوصیت چیست که اطلاق آن دو تا را از بین میبرد؟ آن این است که در بعضی از این روایات طایفۀ سوم بیانی هست که از آن بیان استفاده میشود از این دو ضابط یکی ضابط اصلی و دیگری ضابطی است که علامت آن ضابط، علامت آن ضابطۀ اصلی است. پس ما در واقع این دو دسته از روایاتمان دو دسته ضابطه نیست. یکیاش ضابطه است، یکیاش علامت ضابطه است. یعنی قدیم که مثل الان متر و کیلومتر و کیلومترسنج و اینها نداشتند که. قدیم که اینجور امکانات نداشتند، طرف از کجا میفهمید که ۸ فرسخ آمده؟ بهش میگفتند: «بابا از وقتی راه افتادی یک روز راه آمدی، خب دیگر فرسخ شد نماز.» این شد علامت آن ضابط، نه اینکه خودش هم یک ضابطه باشد. پس ناگزیر باید ببینیم. البته شاید «م» نسبت به خود ۸ فرسخ حرفی داشته باشد یعنی شاید «فرسخ» را وسیعتر میگیرد و روش.
پس ناگزیر باید ببینیم کدام یک از این دو تا ضابط اصلی است. اگر توانستیم از روایات استفاده کنیم که ضابط اصلی کدام است، آن وقت نتیجه این میشود که اگر در یک جایی ضابط اصلی وجود نداشت، هرچند آن ضابطۀ دیگر وجود داشته باشد، برای حکم قصر کافی نیست. باید ضابط اصلی وجود داشته باشد. ضابطۀ اصلی چیست؟ آفرین. مثلاً، اگر فرض کردیم که ضابط اصلی «مسیرت یوم» باشد، یک روز باید سیر کند. در زمان ما که راههای طولانی را با خودروی سواری یا با هواپیما که مثلاً یک ساعت طی میکند که «مسیرت یوم» نمیشود. طبق ضابط زمانی باید حکم کنیم به اینکه نماز قصر نیست. اگر فهمیدیم که «مسیرت یوم» ضابط اصلی است، نتیجه این میشود. بنابراین، از این روایات دستۀ سوم اگر توانستیم بفهمیم که کدام یک از این دو ضابط ضابط اصلی است، بر طبق آن حکم خواهیم کرد و دست میکشیم از اطلاقی که در این دو طایفه از روایات است. اما اگر بنا به دلایلی نفهمیدیم که کدام ضابطه اصلی است، آن وقت نوبت میرسد به بحثهای دیگری که انشاءالله خواهیم رسید.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...