‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«ان جابر بن عبدالله الانصاری قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): علی بن ابیطالب اقدم امتی سِلماً»؛ یعنی اسلاماً. این یکی از بزرگترین افتخارات علی بن ابیطالب است که اَقدَم اَسْبَق همه آحاد مسلمانان در ایمان آوردن به پیغمبر و تسلیم در مقابل پیام اسلام بوده است. «و اکثرهم علماً و اصحّهم دیناً.» دانش او از همه بیشتر و در دین او، ایمان او هیچ نقطه اختلالی وجود ندارد، چه در اعتقاد و چه در عمل. «و افضلهم یقیناً.» از همه مسلمانها از لحاظ یقین بالاتر است. یقین از چیزهایی است که در دعاها از خدای متعال میخواهیم؛ مراتب یقین متفاوت است و گاهی انسان در مراتب نازل یقین قرار میگیرد. «و احْلمهم حِلماً.» از همه مسلمانان حلم بیشتری دارد. حلم یعنی ظرفیت روحی در برابر پیشامدها؛ جنبه داشتن؛ حالت تحمل در برابر شادی و غم داشتن. این را «حلم» میگویند؛ جنبه داشتن خیلی جالب است. «و اسمحهم کَفّاً.» از همه مسلمانان از لحاظ بذل و بخشش، کرم و صباحت برتر است. «و اشجعهم قلباً.» دل ناترسی دارد در برابر حوادث دنیا و انبوه دشمنان، مصداق این صفات اوست. «و هو الامام و الخلیفه بعدی.» معلوم است با این اوصاف، با این فضایل و امتیازات اینکه امامت و خلافت بعد رسولالله (صلی الله علیه و آله) شایسته آن حضرت است، مسئلهای ضروری و بدیهی است. امالی، صفحه ۵۷.
عرض کردیم در روایات دسته سوم، آن روایاتی را متعرض میشویم که هر دو تقدیر -هم تقدیر زمانی و هم تقدیر مکانی- در کنار هم آمده است، یا به نحو تردید، یعنی با آوردن «او»، مثلاً «بریدین او مسیرت یوم» به این ترتیب، یا به نحو تبیین ملاک بودن یکی از این دو و علامت بودن آن دیگری، که این دومی اگر باشد به ما کمک میکند در بحث مهم بعدی که ببینیم کدام یک از این دو تقدیر و دو خصوصیت، اصل است: «مسیرت یوم» اصل است یا «بریدین» و «هشت فرسخ»؟
پس در این روایات، آن روایاتی که بشود از آنها استفاده کرد اصلی بودن یکی از این دو تقدیر برای ما اهمیت پیدا میکند. یک روایت را خواندیم که از آن روایت استفاده میشود که اصل «مسیرت یوم» است و «هشت فرسخ» را به خاطر انطباق با «مسیرت یوم» معین کردهاند. دلالتش دلالت خوبی بود ولی سند روایت سند ضعیفی بود.
روایت دوم، روایتی بود که از آن هم میشد استشعار کرد که منات اصلی «مسیرت یوم» است؛ لاکن اعتماد و اتکا به نحو اشعار به درد ما نمیخورد. این روایت دوم، روایت عبدالله بن یحیی کاهلی بود؛ روایت معتبری هم بود، لاکن اشعار آن اشعار ضعیفی بود و دلالت ظاهری بر این معنا نداشت.
روایت سوم، روایتی است در همین باب اول از ابواب صلوات المسافر، حدیث چهارم، که این روایت را صدوق در ابواب صلات مسافر، باب اول، روایت سوم؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «تقصیر فی بریدین، فی بریدین اربعة و عشرون میلاً.» ثمَّ قال: «کان ابی (علیه السلام) یقول: ان التقصیر لم یوضع علی البغلة الصمّاء و دابة ناجیة و انما وضع علی قَطْع.»
حدیث چهارم، ببخشید، حدیث سوم. حدیث چهارم: «و قد سافر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الی خُشبٍ و هو مسیرة یوم من المدینة یکون الیها بریدین، اربعة و عشرون میلاً فقصَّر و افطر فصارت سُنّة.» پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رفتند زیرِ سمت خوشب که فاصلهاش یک روز بود از مدینه که آنجا دو برید بود؛ ۲۴ میل. نماز شکسته خواندند و افطار کردند. این تبدیل به سنت شد. زی خوشب محلی بوده؛ هر دو خصوصیت را ذکر فرمودند: «فقَصر»؛ یعنی هم «مسیرة یوم» و هم «بریدین» را «فقَصر و افطر فصارت سُنّة.»
دلالت این روایت بر اینکه این دو تقدیر در آنجا وجود داشته و در چنین وضعی حضرت نماز را قصر خواندند و افطار کردند، دلالت خوبی است. ولی روشن نیست که کدام یک از این دو خصوصیت، دو علامت، علامت اصلی است. از این روایت چیزی برنمیآید. البته این روایت ذیل آن حدیث محمد بن مسلم و زراره است که قبلاً به مناسبت دیگری آن را خواندیم. اینکه میفرماید: «قال و قد سافر»، یعنی «قال الصادق (علیه السلام) فقط سافر رسول الله»، این هم که خواندیم: «الی خوشبٍ فهو مسیرة یوم من المدینة یکون الیها بریدین.» این «الیها بریدین» احتمالاً منظور رفت و برگشتش بوده که دو برید بوده. دیگر بحث سر این است که اینها کدامشان اصل و کدامش علامت است.
روایت بعدی، حدیث هفتم این باب است؛ حدیث هفتم: «عن ابی ایوب عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: سألته عن التقصیر، قال: فقال فی بریدین او بیاض یوم.» دو بیاض روز، سفیدی روز. محمد بن الحسن به اسناد عن محمد بن علی بن محبوب. این اسناد، اسناد صحیحی است؛ «عن یعقوب بن یزید عن ابن ابی عمیر عن ابی ایوب». سند، سند صحیحی است. «عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سألته عن التقصیر، فقال فی بریدین او بیاض یوم.» اینجا هم هر دو را بیان کردند؛ هم بریدین و هم بیاض یوم. این هم نشان میدهد این دو علامت با همدیگر منطبق هستند. اما اینکه کدام یک از این دو علامت اصلی است و دیگری مُعَرِّف آن علامت اصلی، مُعَرِّف آن منات اصلی است، از این روایت چیزی نمیآید.
روایت بعدی، روایت هشتم همین باب است: «احمد عن الحسین عن سماعة قال: سألته عن المسافر.» چه اسمهای عجیبی داشتند در سلسله سند! هیچ کدام ابن فلان نبودند. احمد از حسین از حسن از زراره از سماعه؛ هیچ «ابنی» نداشت. احمد زراره که مستقیم راوی از او نقل میکند. مثل حدیث «انا انزلنا مسافر فی کم یقصر الصلاة؟» مسافر تو چقدر نماز شکسته میشود؟ «فقال فی مسیرة یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیة فراسخ.» فرمود در مسیر یک روز که دو برید است که هشت فرسخ است. حدیث هشتم، «انه عن احمد عن الحسین عن الحسن». احمد یعنی احمد بن محمد بن عیسی یا احمد بن محمد بن خالد، هر کدام باشند ثقهاند. «عن الحسین»، یعنی حسین بن سعید. «عن الحسن»، یعنی برادرش حسن بن سعید. «عن زراره»، راوی معروف، شاگرد زراره و واقفی ولی ثقهاند. «عن سماعة»، که سماعة بن مهران. سند، سند معتبر است؛ روایت موثق است. «قال سألته» روایت مضمر است، لاکن چون سماعة بن مهران مقام عالی دارد و صحابه بزرگوار است، اضمار در روایت او اشکال و اختلال ایجاد نمیکند؛ پیداست که امثال سماعه از غیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال نمیکردند. «مسافر فی کم یقصر الصلاة؟ فقال فی مسیرة یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیة فراسخ.» یعنی «مسیرة یوم» عبارت از دو برید است که دو برید هم همان هشت فرسخ است. اینجا معلوم نمیشود که کدام یک از این دو، تقدیر زمانی یا تقدیر مکانی، منات اصلی است و دیگری مُعَرِّف. پس از این هم معلوم نشد.
روایت بعدی، روایت ابوبصیره در همین باب اول، حدیث یازدهم. «به اسناد عن الحسین بن سعید عن نذر عن عاصم بن حمید عن ابی بصیر قال: قلت لابی عبدالله (علیه السلام) فی کم یقصر الرجل؟ قال: فی بیاض یوم او بریدین.» اینجا هم دوباره دو تا نشانه مطرح شده: «بیاض یوم» و «بریدین» گفته شده. این هم عین همان است؛ از این روایت هم فهمیده نمیشود که کدامش اصل است. روایت بعدی، «نذر بن سوید» به قرینه روایت حسین بن سعید از او نقل کرده و ثقه است. عاصم بن حمید، ابوبصیر، روایت صحیح است.
روایت بعدی، روایتی با همین سند، حدیث دوازدهم. حدیث دوازدهم همین باب؛ صاحب وسائل میفرماید: «و بهذا الاسناد مثله و زادَه.» در این روایت دوم که با همان سند نقل شده، این زیادی را دارد: «فان رسول الله (صلی الله علیه و آله) خرج الی خوشبٍ فقصَّر.» «قلت: و کم الی خوشبٍ؟» راوی سؤال میکند: «زی خوشب چقدر راه»؟ «قال: بریدان.» اگر این ذیل را ما قبول کردیم که از این روایت است، شاید بشود استشعار کرد که «بریدان» ملاک اصلی است؛ چون در این ذیل «بیاض یوم» را دیگر فعلاً یک چیزی داریم. پس اینجا «بریدان» ملاک اصلی شد از روایت دوازدهم.
روایت بعدی که قدری درش بحث است، روایت پانزدهم از همین باب. روایت پانزدهم، صفحه ۴۵۵. عبدالرحمن بن حجاج از امام صادق (علیه السلام): «فی حدیث قال: قلت له کم ادنی ما یقصر فیه الصلاة؟» کمترین حدی که درش نماز شکسته میشود چقدر است؟ فرمود: «جرت السُّنة ببیاض یوم.» سنت جاری شده به «بیاض یوم». گفتم: «انَّ بیاض یوم یختلف؛ یسیر الرجل خمسة عشر فرسخاً فی یوم و یسیر الاخر اربعة فراسخ و خمسة فراسخ فی یوم.» آخه این «بیاض یوم» مختلف است. یکی میرود ۱۵ فرسخ توی روز میرود، یکی دیگر ۱۴ فرسخ میرود، یکی دیگر ۵ فرسخ میرود؛ چهار فرسخ و پنج فرسخ تو یک روز میرود. یکی ۱۵ تا میرود، یکی «اربعة فراسخ» میرود، یکی «خمسة فراسخ» میرود؛ چهار پنج فرسخی یا یکی ۱۵ فرسخ، یا یکی هم چهار پنج فرسخ میرود در روز. فرمود: «انه لیس الی ذلک ینظر.» به این توجه نمیشود. «اما رأیتَ سِیر هذه الامیال بین مکة و المدینة؟» تو سیر این میلها را ندیدی بین مکه و مدینه؟ «اربعة و عشرین میلاً.» با دستشان به ۲۴ میل اشاره کردند؛ دست را دو گرفتند، یک دست و چهار که میشود ۲۴؟ یک دست و ۲۴ میل. «یکون ثمانیة فراسخ.» که میشود ۸ فرسخ.
روایت عجیبی بود. آقا چی میفرماید؟ «انّه». ضمیر در «انه» برمیگردد به سند قبلی، یعنی اسناد شیخ به علی بن حسن بن فضال واقفی ثقه. «عن محمد بن عبدالله و هارون بن مسلم جمیعاً صلوات الله» محمد «عن محمد بن ابی عمیر عن عبدالرحمن بن حجاج عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی حدیث قال: قلت له کم ادنی ما یقصر فیه الصلاة؟» حضرت فرمودند: سنت جاری شده به «بیاض یوم»، «جرت السُّنة»، یعنی «جرت العادة»، عادت متشرعه بناشان بر این است که «بیاض یوم» را برای تقصیر ملاک قرار میدهند. «فقلت له» راوی به حضرت عرض میکند: «ان یوم یختلف.» این یک روز راه نسبت به آدمها و نسبت به خصوصیات مرکب تفاوت پیدا میکند. «یسیر الرجل خمسة عشر فرسخاً فی یوم و یسیر الاخر اربعة فراسخ و خمسة فرسخ.» ولی نفر دیگر ۴ فرسخ یا ۵ فرسخ میتواند راه برود. کدام از این مسیرها ملاک است؟ «فقال: انه لیس الی ذلک ینظر.» فرمودند به اینها نگاه نکن، اینها ملاک نیست. «اما رأیتَ سِیر هذه الامیال بین مکة و المدینة؟» این میلها، علامتهای میل که بین مکه و مدینه کار گذاشتند، اینها را ندیدی؟ برداشتی که آقا کردند جالب بود. بین مکه و مدینه میل به میل علامت داشته. این خیلی نکته مهمی است. اینها را ندیدی؟ اینها منات است. «اربعة و عشرین میلاً.» با دستشان حضرت اشاره کردند به ۲۴ میل. حضرت با دستشان ۲۴ میل را مشخص کردند. با دو دست، دو تا ده تا، بعد یک چهار تا، گفتند آره، ولی میگویند که نه، یک دو تا ده تا نشان دادند، بعد یک چهار تا؛ ۲۴ میل. «یکون ثمانیة فراسخ.» که هشت فرسخ میشود.
این دلالت خوبی دارد برای اینکه منات اصلی «بیاض یوم» نیست. «بیاض یوم» یک علامت است. آنی که ملاک اصلی است، چون اول حضرت فرمود یکی ۱۵ فرسخ میرود، یکی ۴ فرسخ، ۵ فرسخ، و نکته جالبش این است که ۸ فرسخ شد، میان این دو تا گرفتی، بین ۴ و ۱۵ معتدل شد، همان ۸. پس اینجا میفهمیم که ملاکش «بیاض یوم» نیست، ملاکش ۲۴ میل است، ۸ فرسخ. این دلالت خوبی دارد. پس چی شد؟ آنی که ملاک اصلی است، عبارت است از همین فراسخ. لذا میفرماید: «لیس الی ذلک ینظر»، این را نگاه نکن که یکی کم میرود، یکی زیاد میرود، یکی تند میرود، یکی کند میرود؛ نگاه کن به آن مقدار راهی که به حسب امیال طی میشود. در بعضی از نسخ به جای «امیال» دارد: «اما رأیت سیر هذه بین مکه و مدینة»، که البته خلاف سیاق این روایت است، چون بعد حضرت ۲۴ میل را به دستشان نشان میدهند، باید همین «امیال» باشد. اما اگر فرض کنیم که «اسقال» بود و «امیال» نبود، مراد این است که نگاه کن به این شترهای باربری که بین مکه و مدینه حرکت میکنند. میشود مضمون آن روایتی که در طایفه اول خواندیم که تحدید زمانی و تقدیر زمانی را ذکر میکردند. لاکن ذیل روایت که ۲۴ میل را حضرت با دستشان نشان میدهند، احتمال «امیال» را تقویت میکند. مشخص است که ملاک عبارت از همین «امیال» است. پس این روایت از لحاظ دلالت، دلالت خوبی دارد برای اینکه آنی که ملاک اصلی است، عبارت نیست از گذشت زمان، بلکه عبارت از سیر بر روی زمین که این سیر روی زمین به حسب میل و به حسب فرسخ مشخص میشود. روایت دلالت خوبی بر این معنا دارد.
بنابراین اگر ما این روایت را به منزله مفسّری بدانیم برای آن روایاتی که قبلاً خواندیم که «بیاض یوم» را یا «مسیرت یوم» را با «بریدین» ذکر میکند، این میشود مفسّر آن روایات. بنابراین معلوم میشود که درست است که دو تا علامت ذکر کردند، ولی آن علامت اصلی عبارت است از همین گذراندن امیال معیّن که ۲۴ میل و که ۸ فرسخ باشد. آنی که اشکال ایجاد میکند، سند این روایت است. اینجا شیخ (رضوان الله علیه) این روایت را از علی بن حسن بن فضال روایت میکند. ایشان بعد از علی بن حسن بن فضال همهاش ثقه هستند. اما الکلام از خود شیخ تا علی بن حسن بن فضال است. در طریق شیخ، شیخ حر عاملی به علی بن حسن بن فضال دو نفر قرار گرفتند که این سند هم میشود جزو سندهای عالی، یعنی با اینکه فاصله شیخ تا علی بن حسن بن فضال فاصله زیادی است، در عین حال بیش از دو واسطه وجود ندارد.
یکی احمد بن عبدون. با آن عبدالواحد بن ابدوش اشتباه نکنید! این راوی اتفاقاً اسمش عبدالواحد است. از مشایخ صدوق هم هست. اما این از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی است. او از مشایخ صدوق بود و این از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی. کدام عبدالواحد بن ابدوش مشایخ صدوق بوده؟ این احمد بن عبدون از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی. پس دو نفر کلاً فاصله بین شیخ حر عاملی است تا علی بن حسن بن فضال، چون حسن علی بن فضال مال همین اواخر هم بوده. دیگری علی بن محمد بن زبیر قرشی کوفی است. البته نمیدانم این شیخی که میفرماید، بیشتر میخورد به شیخ طوسی. شیخ حر عاملی مال قرن ۸ است، این دو تا فاصله دارد، باید شیخ طوسی باشد. ولی چقدر فاصله مشایخ شیخ طوسی است؟ احمد بن عبدون. این احتمالاً شیخ طوسی باید باشد. سند روایت را ببینم، مال تهذیب است. بله آقا، تهذیب جلد ۴ صفحه ۲۲۲. این شیخ طوسی. دیگری علی بن محمد بن زبیر قرشی کوفی. ایشان هم از روات معروف است. خب، آن ابن حسن علی بن فضال مال همان زمان تقریباً امام جواد، امام هادی (علیهما السلام) اینها بودند دیگر. شیخ طوسی هم که مال غیبت اولای غیبت کبراست. طبیعتاً دو تا فاصله میافتد بینشان، یعنی دو نفر میشوند.
این نفر دوم هم از راویان معروف است. ولی آقا مشکل این است که هیچ کدام از این دو در وثاقت توصیف نشدهاند، نه احمد بن عبدون توصیف شده، نه علی بن محمد بن زبیر. البته در مورد احمد بن عبدون چون شیخ و استاد نجاشی بوده، بعضی مثل مرحوم آقای خویی معتقدند که اساتید و مشایخ نجاشی همه ثقه هستند. این هم چون استاد نجاشی بوده، پس ثقه است. ولی در مورد علی بن محمد بن زبیر همچین چیزی نداریم.
ما میخواهیم ببینیم راهی داریم برای تصحیح این سند یا نه. اگر بتوانیم این سند را تصحیح کنیم، لسان این روایت لسان خوبی است و میشود ازش استفاده کرد. بعضی در باره این سند و امثال این سند فرمودند که احمد بن عبدون و همچنین علی بن محمد بن زبیر از مشایخ اجازه بودند. مشایخ اجازه احتیاج به توصیف ندارند؛ در اعلی درجات وثاقت هستند. کسانی مثل شهید ثانی و صاحب معالم و محدث بحرانی و دیگران قائل به این معنا هستند؛ میگویند شخصیتهایی که جزو مشایخ اجازه هستند، که فقها و اهل حدیث به اینها مراجعه میکردند و اجازه نقل حدیث از اینها میگرفتند و اینها اجازه نقل کتب دیگران و کتب خودشان را میدادند، اینها در اعلی درجه وثاقتاند؛ هرچند در کتاب رجال، مثلاً نجاشی یا شیخ، بالخصوص توصیف نشده باشد، این ضرری نمیزند. این را بعضی قائلند.
بعض از بزرگان هم این حرف را قبول ندارند؛ مثل مرحوم آقای خویی. ایشان این حرف را قبول نمیکند. به نظر ما این حرفی نیست که بشود به آن اعتماد کرد. خیلیها هستند جزو مشایخاند و معروفاند، مثل شیخ مفید. شیخ مفید هم جزو مشایخ اجازه است، محل مراجعه مستجین مستمیعین از فقها و محدثین. در عین حال وقتی نجاشی اسم ایشان را میآورد، تأکید میکند بر وثاقت ایشان. از کجا آقا چه برداشتی کرد؟ «و هکذا بعضی دیگر». بنابراین به این حرف خیلی نمیشود اعتماد کرد که بگوییم چون این فرد از مشایخ اجازه است، چنانچه در کلمات رجالین نسل اول و دوم توصیف نشد، به وثاقتش ضرری نمیزند. شیخ مفید اگر بنا بود که همین که استاد اجازه است دیگر نیاز به توصیف نداشته باشد، که توصیفش نمیکرد. وقتی توصیف میکند میخواهد بگوید که درسته استاد اجازه است، ولی ثقه بوده. بعضیهای دیگر هم استاد اجازه بودند، توصیفی نیاورده برایشان. خدمت شما عرض کنم که چنانچه در کلمات رجالین نسل اول و دوم توصیف نشد، به وثاقتش ضرر نمیزند؛ چون خود شیخ مجیز اجازه بودند و محل مراجعه بزرگان و محدثین و فقها بودند برای گرفتن اجازه از او، خود این در وثاقت او کافی است. اگر این را قبول کردیم، فبها. ولی اگر قبول نکردیم -که ما را خیلی روشن نیست که وثاقت ثابت نمیشود- لاکن آنچه بنده به آن اعتماد میکنم و آن را مبنا قرار میدهم برای حکم به وثاقت بسیاری از کسانی که توصیف بالخصوص نشدهاند، کثرت روایت اجلا و بزرگان ماست.
این را در اسانید کافی به مناسبتی تو همین جلد بحث کردیم. وقتی میبینی مثلاً مرحوم کلینی که این همه در امر دین و بیان معارف و نقل قول از امام اهل ورع و تقوا و احتیاط است، مثلاً هزار روایت کمتر یا بیشتر از یک نفری نقل میکند، همه هم در باب احکام و معارف دین. چطور ممکن است کسی مثل کلینی به وثاقت کسی اعتماد نداشته باشد در عین حال این همه از او روایت نقل کند؟ چطور چنین چیزی معقول است؟ فرمایشات امام معصوم منبع اعتقاد ماست، منشأ عمل شرعی ماست. نماز ما، دین ما، دنیای ما وابسته به کلمات آن حضرات است. یک نفری بیاید از قول معصوم هزار روایت، دو هزار روایت نقل کند در حالی که اعتماد به وثاقت این شخص ندارد، احتمال میدهد این آدم دروغگو، جعال است. چنین چیزی را میشود احتمال داد؟ نمیشود گفت که کلینی هزار روایت، دو هزار روایت از سهل بن زیاد نقل کند در حالی که به وثاقت او اعتقاد ندارد. ما بر همین مبنا حکم کردیم که روایات سهل بن زیاد در کافی را قبول میکنیم.
عین همین حرف در مورد احمد بن عبدون صدق میکند. شیخ (رضوان الله علیه) در کتاب تهذیب -که بنده مراجعه کردم، شمردم از روی فهرستی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله علیه) تعیین کردند- شیخ بیش از ۴۰۰ مورد از احمد بن عبدون، از علی بن فضال نقل میکند. این یک طریق است، یعنی کتاب علی بن فضال را که همین روایت هم از کتاب علی بن فضال است، شیخ (رضوان الله علیه) از احمد بن عبدون نقل میکند. همه آنچه که شیخ از کلینی نقل کرده، طریق شیخ به کلینی، طریق شیخ به حسن بن محبوب، طریق شیخ به حسن بن محمد بن سماعه، طریق شیخ به علی بن حسن طاطری، طریق شیخ به ابی طالب انباری؛ در همه اینها شیخ (رضوان الله علیه) از احمد بن عبدون نقل میکند. من اینها را نشمردهام، شاید بیش از هزار روایت در مجموعه بشود. از فقط آنچه از احمد بن عبدون نقل میکند، از علی بن محمد بن زبیر، یعنی همین دوتایی که الان اسمشان آمد، فقط خود همین بیش از ۴۰۰ روایت است. معقول نیست که ما بگوییم شیخ طوسی که کتاب تهذیب را نوشته برای اینکه احکام الهی را، احکام شرع را به مسلمانان زمان خودش و بعد از زمان خودش منتقل کند، اعتماد کرده به یک آدمی که به هیچ وجه به نظر او مورد اعتماد نیست. این حرف معقول نیست. پس نفس نقل شیخ این همه روایت را از احمد بن عبدون و او از علی بن محمد بن زبیر، این نشاندهنده اعتماد شیخ به احمد بن عبدون و به استادش علی بن محمد بن زبیر است. بله، اینها هر دو جزو مشایخ اجازه هم هستند، لاکن اگر کسی بگوید صرف مشایخ اجازه بودن اثبات وثاقت نمیکند، عرض میکنیم آن موثِّر است. کثرت نقل این همه روایت را کسی از یک نفر نقل کند، این نشاندهنده سکون نفس اوست به نقل او و به حکایت او. اگر سکون نفس نداشت، اگر حرف او را قبول نداشت، اگر او را ثقه نمیدانست، نقل نمیکرد. با توجه به اینکه در زمان شیخ و قبل از شیخ و زمان احمد بن عبدون، نقل از ضعفا برای محدِّثین محسوب میشد جزو عیوبی که برای راوی ذکر میکردند این بود که «ضعفا» راوی از ضعفا، بنابراین به نظر ما میشود به وثاقت احمد بن عبدون و علی بن محمد بن زبیر حکم کرد از این طریقی که گفتیم.
ممکن است اینجا اشکالی پیش بیاید، این را هم عرض بکنیم و عبور کنیم؛ و آن این است که کسی بگوید اینکه میبینید شیخ (رضوان الله علیه) کتاب علی بن فضال را از احمد بن عبدون نقل میکند، این بدین دلیل است که کتاب علی بن فضال کتاب معروف و مشهوری بوده، مثل کتاب کافی در عصر ما. امروز وقتی به کتاب مراجعه میکنید، نگاه نمیکنید که کتاب کافی را از کی گرفتید. معلوم است این کتاب کلینی است. انسان به واسطه نگاه نمیکند. کتاب علی بن فضال هم در زمان خودش همینطور بوده، کتاب رایجی بوده مثل بقیه کتب دیگری که قبلاً اسمشان را آوردیم. شیخ این کتابها را از این شخص نقل کرده صرفاً برای اینکه روایتش مرسل نباشد و الا لزومی نداشته که اطمینان به این واسطه داشته باشد و این هم مورد وثوقش باشد. پس بنابراین حرف نقل کتاب علی بن حسن بن فضال از علی بن عبدون دلیل نمیشود که شیخ او را ثقه میدانسته که نقل کرده، اعتماداً به شهرت کتاب این روایت را نقل کرده. جواب اشکال این است که صرف شهرت کتاب برای اعتماد به جزئیات و کلمات روایت کافی نیست. برای خاطر اینکه کتاب اختلاف نسخه دارد، تصحیف دارد، کم و زیاد دارد. اگر صرف شهرت کتاب کافی بود، چه احتیاجی به اجازه بود؟ کتاب را برمیداشت ازش نقل میکرد. شیخ میتوانست همین کتاب معروف را بدون اینکه از احمد بن عبدون اجازه بگیرد، میتوانست از روی کتاب هرچی میخواهد نقل کند، این کار را نکردند. چرا؟ برای خاطر اینکه درست است که کتاب، کتاب علی بن حسن بن فضال است، اما این روایتی که درش نقل شده، این کلمه را دارد یا ندارد؟ این کلمه به این شکل خوانده میشود یا به آن شکل خوانده میشود؟ اینها همه احتیاج به یقین دارد. یقین را از کجا پیدا میکند؟ میرود نزد استاد، نزد احمد بن عبدون، کتاب را از او میگیرد. آن نسخهای که او از احمد بن عبدون میگیرد یا اجازهاش را از احمد بن عبدون میگیرد، امضای احمد بن عبدون ذیل این نسخه هست. بنابراین اگر اختلاف نسخهای وجود داشته باشد، روایت مجمل نخواهد بود؛ چون در روایات احتمال تصحیف، تحریف، زیاد و نقص وجود دارد، چون امضای این استاد مجیز وجود دارد، این روایت اجمال پیدا نمیکند، همانند که او اجازه داده به همان عمل میکند.
بنابراین اینطور نیست که بگوییم چون کتاب، کتاب مشهوری بوده، پس نقل شیخ از راوی کتاب و واسطه کتاب و طریق کتاب دلیل توصیف این شخص نیست. نه، این دلیل، دلیل توصیف به همین جهتی که عرض کردیم. بنابراین به نظر ما، این روایت، روایت معتبری است؛ سندش سند خوبی است. ما احمد بن عبدون و همچنین علی بن محمد بن زبیر را از این طریق توصیف میکنیم و به اینها اعتماد میکنیم تا برسیم به روایات بعدی. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...