‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
کتاب نکاح را آغاز میکنیم، از کتاب «دروس تمهیدیه فی فقه الاستدلالی علی المذهب الجعفری». در بحث نکاح، هفت مطلب داریم:
مطلب اول: نکاح و احکام آن
مطلب دوم: ولایت ابوین که پدر و جد پدری باشند
مطلب سوم: احکام نظر
مطلب چهارم: محارم، کسانی که عقد با آنها حرام است
مطلب پنجم: ازدواج موقت
مطلب ششم: احکام نفقه
مطلب هفتم: احکام قسمت، که انشاءالله بحثش میرسد و توضیحاتش را عرض خواهیم کرد.
خدمت شما عرض کنم که قبل از اینکه وارد بحث بشویم، میدانید که ما در فقه تقسیمبندیای داریم: عبادات و معاملات. در معاملات هم دو قسم داریم: عقود و ایقاعات. این دستهبندی، دستهبندیای است که مرحوم محقق حلی ارائه دادهاند، مرحوم محقق، صاحب «شرایع». ایشان این دستهبندی را ارائه دادند و غالباً هم این دستهبندی را پذیرفتهاند. «شرایع الاسلام» کتابی بوده که محل توجه بوده و «جواهرالکلام» هم شرح «شرایع» است. ساختار فقه ما، فقه جواهری که گفته میشود، بر اساس همین دستهبندی فقه شرایع است، فقه شرایعی در واقع که، بد شده، فقه جواهری. البته برخی آمدهاند و دستهبندیهای جدیدی را ارائه دادهاند که حالا اول من دستهبندی مرحوم محقق را کمی توضیح بدهم، مطالب دیگر را عرض میکنم.
مرحوم محقق مباحث فقه را چهار قسمت میکنند:
۱. قسمت اول: عبادات. عبادات آن چیزی است که دستور شرعی است و قصد قربت دارد. عملی است که باید برای خدا انجام شود وگرنه آن عمل انجام نشده. متقوّم به قصد قربت است، مانند طهارت، صلات، زکات، خمس و میآید تا حج و جهاد. جهاد هم همینطور است، قصد قربت میخواهد. جهاد را هم جزء عبادات محسوب کردهاند.
۲. معاملات. طرف حسابش بشر است. عبادات طرف حسابش خداست. کاری که در قبال خدا انجام میشود. معاملات کاری است که در قبال بشر انجام میشود. البته ممکن است شما بگویید خب زکات هم همینطور، خمس هم همینطور. زکات را هم داریم پول به خدا میدهیم، خمس را هم. معاملات یک وقت به معنای خاص است، یک وقت به معنای عام. معاملات به معنای خاص، قصد قربت نمیخواهد، ولی ایجاب و قبول میخواهد، توافق میخواهد، یک تعهدی بین دو طرف که حالا خود اینها دو نوع هستند. من نوشتن ندارم یعنی وقت خیلی گرفته میشود وگرنه پا میشدم اینها را مینوشتم. چون دو برابر وقت گرفته میشود. چیز سختی نیست، بهش توجه کنید. عقود و ایقاعات که حالا در موردش صحبت میکنیم.
در معاملات (معنای خاص) ما دو جور عقود داریم. عقد وقتی گفته میشود یعنی وقتی میگوییم تعهد، دو طرف باید باشد، عقد دوطرفه است. عقود هم دوجوره: یک وقت عقود مالیه است، یک وقت عقود غیر مالی است. یک وقت عقدی که پول وسط است، عقدی که پول وسط است، مثل بیع، اجاره، مضارعه، مساقات و همینطور حدود ۲۰ باب. همین! یک سری عقود هم غیر مالی است، پول وسط نیست. مثل چه؟ مثل نکاح. آفرین، آفرین! یک نکتهای دارد که این پول که مهریه است، اینجا کجای داستان است؟ مطلب این است که چیزی این وسط خرید و فروش نمیشود، اجاره نمیشود. آن تمتعی که این دو طرف از همدیگر دارند، خصوصاً آن تمتع جنسی که این وسط هست، آن میشود در واقع غرض اصلی این عقد. البته مهریه خوب است. میشود مهریه را ببخشد طرف. البته در بقیه عقود هم همینطور است، طرف ببخشد میتواند ما را نگیرد. آره، هدف اصلی پول یعنی آن چیزی که این وسط داد و ستد میشود، یک طرفش پول است در عقود مالیه. داد و ستدی که این وسط میشود، داد و ستد که معلوم است کلمهاش را شنیدهاید. داد و ستدی که انجام میشود، یک طرفش پول است. عقود مالیه. وقتی که پول نبود یک طرفش میشود عقود غیر مالی، مثل نکاح.
یک سری هم ایقاعات داریم. ایقاعات یکطرفه است نه دوطرفه. مثلاً من میآیم فرض بفرمایید وقف میکنم. قبول نمیخواهد. ایجاب. وقف میکنم برای مثلاً سادات. این مدرسه سادات، مدرسه باید قبول کند. اینها طرفین ندارد. یک طرف دارد. ایقاعات یک طرف است.
پس ببینید: در عبادات، قصد قربت میخواست، طرفش هم خدا. در معاملات، قصد قربت نمیخواست، معاملات معنای خاص، ولی توافق و تعهد دو طرف را لازم داشت. ما معاملات به معنای خاص را گفتیم دو جورند: عقود، یک وقت عقود مالیه، یک وقت عقود غیر مالی و ایقاعات. ایقاعات یک طرف است جزء معاملات. معاملات دو جور است: یا عقود یا ایقاعات. مثل طلاق، مثل عتق (آزاد کردن برده)، نذر و مانند آن.
۳. یک وقت هم معاملات به معنای اعم. یعنی چه آقا؟ این هم همان معاملات است. معاملاتی که نه قصد قربت میخواهد نه حتی ایجاب و قبول میخواهد، قبول هم ندارد. یک چیزی داریم وسط داد و ستد میشود ولی تعهد هم توش نیست. مثل چه؟ مثل ارث. از آن دارد به این میرسد. نه قصد قربت میخواهد. دیگر چه؟ دیه. دیگر چه؟ شهادت. شهادت در دادگاه. اینها میشود آقا چهار قسمی که مرحوم محقق بیان فرمودند.
۴. یک دستهبندی خوبی معاصرین ما از ایشان داشتند، مثل آقای اعرافی که ایشان دستهبندی خیلی خوبی دارند. هم مباحث فقه را به صورت کلی دستهبندی خیلی خوبی دارند. خیلی نوآوریهای فوقالعاده ایشان دارند و خیلی از مطالبی که معمولاً در بحثهای فقهی به آن پرداخته نمیشود را ایشان تولید دستهبندی میکنند که داخل مباحث فقهی مطرح میشود. بحثها جایی نیست، ایشان مثلاً اینها را میآورد در مباحثش. نسبت به همین بحث نکاحی هم که ما الان داریم، ایشان یک سری دستهبندی دارند که دستهبندی میکنند مباحث را که فعلاً نمیخواهم به آن اشاره کنم، ذهنتان بوی فقه تربیت جدا دارد. ایشان تربیتشان جداست. خدمت شما عرض کنم که همان آنجا در مقدمه، در جلد ۱ فقه تربیتشان در کتابخانه دیدم، فقه تربیت آقای اعرافی را، جلد یکش را نگاه کنید.
این شد آقا نقشه بحثمان و اینکه نکاح کجای مباحث است. حالا میخواهیم بحث نکاح را شروع کنیم و بعضی احکام نکاح را مطرح کنیم. معمولاً مکاتب، مکاسب شیخ انصاری است. آن چه دارد؟ مکاسب. یعنی چه؟ مکاسب آن در واقع کسب و کار، این در معاملات آن کسب و کار حلالی است. شیخ انصاری کتاب جداگانه کتاب نکاح دارد. از مکاسبشان جداست. البته مکاسب نمیشود یعنی چون مکاسب وضعیت علمی خیلی قویتر است تا کتاب نکاح. کتابهای معتبر و مفصلی است که به آن اشاره میشود. در محاصره، در این زمانه ما، مکارم نکاح دارند، فاضل نکاح داشتند، آقای شبیری خارج نکاح دارند، آقای مظاهری شش خارج نکاح دارند، پنج الی شش. آقای شبیری فکر میکنم پنج شش نکاح دارند. آیتالله مظاهری شاگرد امام و علامه طباطبایی. عرض کنم خدمت شما که زیاد نوشتهاند علما کتاب و نکاح. کتابهای تفصیلیتر مثل خود «جواهر»، و عرض کنم که شروع «عروه»، شرح خویی، شرح حکیم.
و بحث ما در مورد نکاح، این سبکی که آقای ایروانی شروع کرده مبحث را، شما اولین بخشی که دارید با خودت درست فهمیدی، آشنا هستید؟ نیستید؟ چه جوری است؟ من میدانستم از قبل چیز میکردم که برایتان توضیح بدهم. البته سالهاست چون بنده خیلی الان همین نکاح را هم بار دوم است یا سوم، نمیدانم بار چندم است که درس میدهم. اینها را خوب قبلاً خیلی بحث کردیم. باید بعضی صوتهایی که قبلاً توضیح دادم و یادم بیاید کدامش بوده بهتان بگویم که آن اگر خواستید گوش بدهید که بحث معرفی این کتاب و مؤلفش و اینها را داشته باشد. به هر حال یک سبک متفاوتی دارد. معمولاً کتاب نکاح را آقایان از اینجا شروع نمیکنند. اول خود بحث نکاح را مثلاً معمولاً مطرح میکنند که اصلاً نکاح چیست و چه حکمی دارد؟ و مثلاً آقای مظاهری در اول بحث درس خارجشان در مورد همین حکم نکاح بحث میکنند. بحث جالبی هم دارند ایشان که میگویند خب همه گفتند مستحب است نکاح، ایشان میفرمایند که این چه مستحبی است که اگر طرف ترکش بکند پیغمبر فرموده: «اعرض عن سنن شرار امتی العزاب». «عزب» یعنی جوانی که ازدواج نکرده. فرمود: بیشتر اهل جهنم عُزّاباند. عُزّاب به این معنا. چه مستحبی است که وقتی طرف ترکش میکند جهنمی میشود؟ از سنت پیغمبر اعراض میکند؟ ایشان میفرمایند که نه، میتواند فتوایی به وجوب بدهد، نه دلش صاف میشود نسبت به اینکه مستحب بداند. میگوید خب همه گفتند مستحب است ولی از این آیات و روایات نمیتوان گفت مستحب است. خیلی درجه استحباب شدید است و یک جوری بیان، یک جوری که انگار دارد واجب میداند. الزام توش است که برو ازدواج کن. این حرفها چیست؟ من که حالا دوست داشتی ازدواج کنم، دوستم. دوست نداشتی چی؟ دوست نداشتی ندار. باید ازدواج کنی. فرمود امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «دوست ندارم یک شب بر من بگذرد که در آن یک شب همسر نداشته باشم.» یعنی همسرم آدم مثلاً از دنیا برود ولو یک شب بدون همسر من میخواهم سر کنم. خب این بحث چیست؟ این بحث این است که آقا خیلی این مسئله شدید است. چه جور مستحبی؟ غرضم این است که معمولاً آقایان از اینجا شروع میکنند بحث نکاح را، حکم خود نکاح را و بعد بحث نظر را مثلاً آیا اعرافی با بحث نظر شروع میکند؟ بحث نگاه دو سه سال هم فکر کنم درس خارج شاید بیشتر طول کشید. تا بحث نگاه. سبکشان هم متفاوت است و دستهبندی خاصی دارد. اول میآید «فقه العلاقه بین الانوثه و الذکوره»، رابطه بین جنسیت مرد و جنسیت زن. بعد شروع میکند دانه به دانه اینها را. اول نگاه بد، اختلاط، مفصلاً بحث میکند. بعد بحثهای خیلی خوب که معمولاً بحث نمیشود. اختلاط، بحث اختلاط به اینکه بله این اختلاطهای سر کلاس و اینها در دانشگاه حرام است. بحث میکند، دلیل میآورد. خلاصه آقا ایشان ولی با یک سبک دیگری کتاب نکاح را شروع میکند. از همان اول نکاح را تعریف میکند، دستهبندی میکند و خوبی سبک متفاوتی است که معمولاً این بحث وسطهای کتاب نکاح بقیه آقایان به اینجاهایش میرسند که مثلاً نکاح چند مدل است و فلان و اینها. این شکلی.
خب مطلب اول این است که آقا نکاح عقد است. خب اینی که گفتیم ایقاع نیست، جزء عبادات هم نیست، جزء معاملات عق. مضمون این عقد چیست؟ مضمون این عقد این است که میخواهد یک علقه ایجاد کند، علقه انشا کند بین یک زن با یک مرد. یک زوجیت خاصهای را ایجاد کند. این زوجیت خاص همان زوجیتی است که مد نظر شرع است، نه هر زوجیتی که حالا بگوییم آقا یک مرد و هم به یک مرد زوجیت بدهد، بین یک خانم با گربهاش زوجیت بدهد. نه الان در غرب به اینها میگویند نکاح. ازدواج کرده با گربهاش! ازدواج کرد با گرگ! آره، الان با گرگ. به اینها میگویند نکاح. اینها ما بهش نکاح نمیگوییم. یک زوجیت خاصهای دارد که باید لحاظ شود و سه قسم است:
۱. یک نکاح دائم داریم.
۲. یک نکاح موقت داریم، منقطع.
۳. و یک ملک یمین داریم.
ملک یمین چیست؟ آقا، صحبت بکنیم. بحث مفصلی دارد. ملک یمین آمیزشی که محصول در واقع به چنگ آوردن یک کنیز است. یک کنیز را وقتی که مالک میشوند، میتوانند از او تمتع جنسی داشته باشند، آمیزش جنسی با او داشته باشند. آن آمیزش میشود نکاح. این نکاح منظور، پس عقد دیگر ندارد. آن دو تای اول عقد دارد، عقد دائم، عقد موقت. ولی ما دیگر عقد ملک یمین نداریم. نکاح در ملک یمین خود آمیزشش است نه عقدش. چون به خود این کار هم نکاح میگویند. درست شد؟ یک بحثی را دارد «ما نکح آباکم» (نساء/22) که اونی که پدر شما با او نکاح کرده را حق ندارید با او نکاح کنید. آیه قرآن است. یعنی اونی که باباتون باهاش عقد کرده یا اونی که نکاح کرده یعنی آمیزش کرده. اعم از اینکه آمیزش عقدی کرده یا آمیزش حرام کرده. آمیزش حرام هم کرده باشد، بهش نکاح در عرف میگویند، حالا بحث اینکه میگویند یا نمیگویند، در خود کلمه نکاح معنایش این است، به خود آمیزش گفته میشود نکاح. به معنای آمیزش. کلمه نکاح داری توی عربی خواندن. کلمهای که در واقع شرعیش را شما دارید میگویید یعنی نکاح شرعی که میگویند منظور این است. این معنای لغویش. حالا بحثهای آنجا سر جای خودش باید بحث شود که آن نکاح چیست و آنی که پدر با او نکاح کرده کیست. خلاصه میخواهم بگویم که اینجا نکاحی که در ملک یمین مطرح است، عقد منظور نیست بلکه خود آمیزش مطرح است.
حالا این چه کنیزی است؟ کنیزی است که یا خریدیمش یا یک سبب دیگری، مثلاً هدیه بهمان دادهاند یا ارث به ما رسیده، مالک شدیم. با اینها و به واسطه این مالک شدن به واسطه ملکیت آمیزش با او حلال شده. البته شرایطی هم باید داشته باشد. مثلاً شوهر نباید داشته باشد. در جنگ این بشود ملک یمین شما. شوهر نباید داشته باشد. اگر با شوهرش، اگر با شوهرش دستگیر شود زن و شوهر با هماند، از شوهرش جدا باشد، آن ازدواج حقوق منقطع میشود. و الان دیگر من که، شوهرش مسلمان شده و مسلمان باشد و اینها. مسلمان اگر باشد نمیشود. ولو اسیر هم گرفته شود در جنگ واسه جنگهایی که امیرالمؤمنین انجام میداد. یکی اینکه شوهر نداشته باشد و یکی اینکه از محارم شما هم نباشد، خواهرت را مثلاً چیز کنی بگیری ملک یمینت بشود. نکاح با این حرام. اینجا هم لازم نیست که مسلمان و مؤمن باشد. بااینکه در نکاح در عقد دائم و عقد موقت این شرط، فعل جمله مطرح است. در ازدواج باید با مسلمان ازدواج کنی. حالا بحث که مثلاً خانم مسلمان باشد، آقای مسلمان باشد، موقت باشد. حالا آنجا مطالبی. ولی اینجا کلاً شرط نیست. خب مرد مسلمان، زن کافره. درست شد؟ آقا، این نکاحش جایز است! با اینکه در عقد دائم موقت رویش بحث بود یا مثلاً اگر قائل میشدیم به اینکه ازدواج با اهل کتاب ممنوع است، اینجا در ملک یمینش نه، اشکالی ندارد. ولو اهل کتاب. البته گفتهاند که اگر کافر غیر کتابی باشد باز یک بحث دیگری دارد که آنجا قائل شدهاند به اینکه حلال نیست، جایز نیست.
کسی خودش میتواند اسیر کسی بشود؟ در بزند بگوید من اسیرتم؟ حضرت نرجس خاتون (سلاماللهعلیها) یکی از مواردی است که خودشان را اسیر کردند. ایشانند. حضرت نجمه خاتون هم خودشان را اسیر کردند. حضرت نرجس خاتون مال ایتالیا بودند. حضرت نجمه خاتون مال اسپانیا بوده. ما دو تا امام داریم که از مادر اروپاییاند. یکی امام زمانند، یکی امام رضا. امام رضا و حضرت معصومه. حضرت معصومه از مادر اروپایی، مادرشان اسپانیایی بوده. و این دو بزرگوار خودشان آمدند، خودشان را تسلیم کردند که اسیر بشوند. اسیر برسند به دست امام. در فضای جنگ بوده که خودشان را اسیر کردند یعنی یک جوری خودشان را در موقعیتی قرار دادند که آنها را بگیرند ببرند. اسیرت بشوم. آنجا ممکن است شما توسط همسر خودت کشته بشوی ولی توسط ایشان، ایشان به اصالت شما در نمیآید. شما خودت.
نکته بعدی این است که در ملک یمین عدد نداریم. درحالیکه در عقد دائم شما بیشتر از ۴ تا نمیتوانستی بگیری. البته در موقت هم عدد نداشتیم. در ملک یمین هم عدد ندارد. خدمت شما عرض کنم که این هم که ملک یمین مطرح میشود مخصوص مرد است. این نیست که اگر یک خانمی یک برده آقا داشت، این خانم هم بتواند تمتع جنسی ببرد از آن برده آقا. منظور خانمی است که ملک یک آقایی و همان مسائلی هم که در نکاح داریم در ملک یمین هست. در نکاح به واسطه عقد مادر این خانم به ما محرم میشد، احیاناً اگر دختری داشت به ما محرم میشد. و در ملک یمین هم همین است. مادرش به شما محرم میشود، دخترش به شما محرم میشود و باز از این ور پسر این مالک به آن خانم محرم میشود، پدرش به این محرم میشود. خب این نکته اول.
متنش را بخوانیم یک خط:
«اَلنِّکاحُ وَ بَعضُ اَحکامِهِ. اَلنِّکاحُ عَقْدٌ یتَضَمَّنُ اِنشَاءَ الْعَلَقَهِ الزَّوْجِیهِ الْخاصَّهِ» که توضیح دادم «وَ هُوَ دَائِمٌ وَ مُنْقَطِعٌ وَ مِلْکُ یَمِینٍ.»
«عقد اول» عقد دائم. نکاح اعلان هم گفته میشود. اعلان چون علنی است. برعکس نکاح موقت که معمولاً کسی ازش سر در نمیآورد. یک نکاح علنی بهش میگویند. نکاح اعلان هم بهش میگویند. نکاح غبطه هم بهش. آره دیگه. آره. ولی که دو روز هم مستحب است ولیمه بدهند یک شب در واقع. ولی «و منقطع» عقد موقت بهش نکاح متعه هم میگویند. نکاح معجل با حمزه هم میگویند. نکاح بدون میراث هم بهش میگویند مگر اینکه خودشان شرط بکنند که این زن ارث ببرد وگرنه اگر شرط نکنند وضعیت بای دیفالتش این است که ارث ندارد موقت. یک ساله. نه دیگه، اگر در این یک سالی که آقا از دنیا برود. «و مُنْقَطِعٌ وَ مِلْکُ یَمِینٍ».
درست شد آقا؟ حل است این مطلب؟
بعدی این است که متنش خیلی ساده است. حالا ازدواج دائم آقا، این باز سختیهای خودش را دارد. لمعه سختیهای خودش را دارد. متن لمعه سخت است. مطالبش معمولاً ساده است. چون خیلی بحثهای حدیثی و اینها ندارد. بحثهای رجالی ندارد. این بحثهای رجالی و حدیثی و اینا معمولاً دارد. آره، استدلال دارد. آنجا خیلی استدلال نداشتیم بیشتر مطالب جالب خیلی زیاد بود و متنش هم سخت بود. اینجا متنی ساده است، استدلال دارد و روایت و فلان.
و عقد دائم چه شکلی محقق میشود؟ به این شکل که بیاید این زوجه به زوج بگوید، خانم به آقا بگوید: «مَتّعتُکِ، زَوّجْتُکِ نَفْسی عَلَی کذا.» این «علَی کذا» منظور چیست؟ مهریه است. یعنی بابت فلان مهریه من خودم را به تزویج تو درآوردم. اصلش این است. حالا اگر آقا هم گفت جلوتر بحث میشود اشکال ندارد. اگر وکیل هم گفت اشکال ندارد. ولی اصلش این است که خانم به آقا این را بگوید: «نَفْسی». این خانم که گفت، آقا هم بگوید: «قبِلتُ هذا، قبِلتُ التزویج علی کذا.» آها، یعنی باید قبول کند. قبول. حالا ما معمولاً میگوییم خانمه قبول کرد. وکالت است که خانم قبول میکند. اصلش این است که خانمه میگوید، آقا باید قبول کند. همه کف و سوت بزنند. آقا میگوید مبارک، من ندارد. خیلی با هم سکوتش میفهمند که خب، خیر! پس شد آقا زوجه به زوج میگوید: «زَوّجْتُکِ نَفْسی عَلَی کذا.» «علَی کذا» از من باید بیاید، نیاید باطل است. مهریه مشخص بشود. ولی زمان. خانم خودش میگوید که الان، آره. و آقا هم جواب میدهد: «قبِلتُ التزویج عَلَی کذا.» این هم «یا ها کذا».
در ازدواج موقت خانمه به آقا میگوید: «مَتّعتُکِ نَفْسی لِمدَّه کذا و عَلَی مَهرٍ کذا.» هم مدت و هم مهریه را باید بگوید. این مدت در عقد دائم... اتوبان برده. عربی بلد نبود. بعد شوهرم به خانم چی میگوید؟ میگوید: «قبِلتُ التمتع.» این حج تمتع نیست. تمتع، نکاح موقت. تو قبول.
چه لزومی دارد که این را به عربی بخوانیم؟ همین که معاطات. دارد، ندارد. حتماً باید صیغه خوانده شود. حتماً باید عربی باشد. حتماً وثیقه ماضی باشد.
«وَ یَتَحَقَّقُ الدّائِمُ بِقَوْلِ الزَّوْجَهِ لِلزَّوْجِ: زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی کَذَا.» می گوید من تزویج کردم خودم را به تو بر فلان مهریه. «وَ قَوْلِ الزَّوْجِ بَعْدَ ذَلِکَ: قَبِلْتُ التَّزْویجَ عَلَی کَذَا.» شوهرم بعد این به خانمه می گوید پذیرفتم این ازدواج را بر فلان مهریه.
«وَ الْمُنْقَطِعُ بِقَوْلِهَا: مَتّعتُکَ نَفْسی عَلَی کَذَا وَ لِمُدَّهِ کَذَا.» ازدواج موقت هم این شکلی است که این خانمه به قول زوجه می گوید من به تو این تمتع را دادم، به تو این بهرهمندی را دادم نسبت به خودم، نسبت به مقدار فلان مهریه به فلان مدت. «وَ قَوْلِ الزَّوْجِ بَعْدَ ذَلِکَ: قَبِلْتُ التَّمَتُّعَ عَلَی کَذَا وَ لِمُدَّهِ کَذَا.» این آقا هم بعدش برمیگردد به خانمه میگوید که من هم این تمتع را بر فلان مهریه پذیرفتم در فلان مدت.
نکته بعدی این است که آقا ایجاب و قبول که خب پس باید باشد و باید هم لفظی باشد. فعلاً اینجا ببینید سبک این کتاب این است که اول مطالب را می گوید بعد برایت دانه به دونهاش استدلال میآورد. اول در واقع فتوای آخرش را همان اول. نظر ما این است. اینجا میگوید که آقا باید ایجاب و قبول داشته باشد و جفتش هم باید لفظی باشد. هم ایجاب را باید با لفظ اعلام بکند هم قبول را. معاطات نمیشود. شما میروی نانوایی سلام علیکم هیچ هم نمیگویی، کارت میکشی. نمیداند شما کجای صف بودی، کی کارت کشیدی، چقدر کشیدی. عرض کنم خدمت شما که بیع معاطاتی هیچ صیغه آقا «اَشْتَرِی هذَا الْخُبْزَ» اگر کسی قائل بوده که در تمام عقود باید صیغه خوانده بشود، متزلزل. خلاصه آقا جان این میشود معاطات را در بیع و اجاره و فلان و اینها قبول میکردند ولی مثلاً در نذر قبول نمیکردند. نذر معاطاتی که نداشتیم. وقف معاطاتی که نداشتیم. چهار. یکیش هم نکاح است. ما نکاح معاطاتی نداریم. البته برخی بودند در زمانی که فتوا داده بودند به نکاح معاطاتی، جایز دانسته بودند که حالا اسم نمیآورم کی بوده و کی بوده و کجا بوده و اینها ذهنتان درگیر نشود. به مسئله را حل میکند. ولی با نکاح شرعی که ما کار داریم، میگویند که نه، باید حتماً صیغه خوانده بشود و باید لفظی هم باشد. پس ایجاب و قبول باید تلفظ شود. این نکته اول.
«وَ یَلْزَمُ فِی الْإِیْجابِ وَ الْقَبولِ أَن یَکُونَا لَفْظِییَّنِ» در ایجاب و قبول لازم است که لفظی باشند هر دو. «کَمَا یَلْزَمُ فِی الْإِیْجابِ أَن یَکُونَ بِلَفْظِ الزَّواجِ أَوْ النِّکاحِ إِنْ کَانَ دَائِماً.» اگر عقد دائم است، تعبیر زوج یا نکاح بیاید یا بگوید «اَنکَحْتُ». «وَ فِی تَحَقُّقِ الزُّوَّاجِ الدَّائِمِ بِلَفْظِ التَّمَتُّعِ إِشْکالٌ.» اگر عقد دائم میخواهد بخواند، بگوید اینجا اشکال دارد. مال عقد موقت است. «وَ الْمَشْهُورُ اعْتِبارُ الْعَرَبیَّهِ وَ الْمَاضَوِیَّهِ فِی إِجْرا الْعَقْدِ.» مشهور هم این است که باید عربی بخواند عقد را و هم به صیغه ماضی باید بخواند. «زَوّجْتُ»، نه «تَتَزَوَّجُ». «اَلْمَشْهُورُ مَغایَرُ إِلاَّ أَنَّ فِیهِ نَظَرٌ.» یعنی مگر اینکه در آن بحث است. «وَ لا یَلْزَمُ فِی الْإِیْجابِ تَقَدُّمُهُ عَلَی الْقَبولِ.» معمولاً گفتند آقا اول ایجاب باید خوانده بشود بعد قبول. اول خانمه باید بگوید: «نَفْسی»، بعد آقا قبول بگوید. ایشان میگوید نه، لازم نیست که اول ایجاب باشد بعد قبول. نه اینکه این ایجاب کند آن قبول، ها؟ نه اینکه آقا ایجاب کند خانمه قبول کند. نه، میشود اول آقا قبول کند، خانم ایجاب کند. که بگویم خانمه انگار مثلاً بعد که نفر دوم گفت مثلاً حرف. مهم این است که همان خانمه بگوید در هر صورت ایجاب را برای خانم انجام دهد ولی حالا نفر اول انجام میدهد قبول. ولی چون حالا خجالت میکشد که اول شروع کند ایجاب بگوید، اول آقا قبول بگوید، بعد خانم ایجاب بگوید. ولی در هر صورت ایجاب مال خانم، قبول مال آقا. جابجا نمیشود. این در واقع ایجاب و قبول مال وکالت است. وکیل میخواند هم ایجاب میخواند هم قبول. وکالت را میگیرد. وکالت که دیگر فرقی نمیکند اولین باشد یا اول آن باشد. بنده خودم یک وقتهایی اول از آقا وکالت میگیرم یک وقتی اول از خانم وکالت میگیرم. ولی وقتی از طرف خانم، ولی وقتی میخوانی از طرف خانم باید ایجاب را بخوانی، از طرف آقا باید قبول را.
«وَ لا یَلْزَمُ فِی الْإِیجابِ» در ایجاب لازم نیست «تَقَدُّمُهُ عَلَی الْقَبولِ» که حتماً مقدم بر قبول بشود، اول ایجاب باشد بعد قبول. «بَلْ یَجوزُ أَن یَکونَ الْإِیجابُ مِنَ الزَّوْجِ وَ الْقَبولُ مِنَ الزَّوْجَهِ.» میشود که ایجاب از شوهر باشد، قبول از زوجه باشد. این البته اینجا ایشان میفرماید که ایجاب و قبول را جابهجا، یعنی اول آقا ایجاب را بگوید بعد خانمه قبول بگوید. معمولاً میگویند که اینها جابهجا، اول قبول را بگوید بعد ایجاب را بگوید. ایشان میگوید نه، حتی ایجاب و قبولش را هم جابهجا کنید. «وَ إِنْ کَانَ الْإِحْتِیَاطُ أَمْرًا لا یَنْبَغِی الْحَیَاطُ.» «حیات» یعنی بیتوجهی. میگوید هرچند احتیاط یک چیزی است که شایسته نیست نسبت بهش بیتوجهی بشود. حتماً باید به احتیاط توجه بشود. میگوید به نظر من احتیاط کنند باز هم. یعنی خانم، اشکال ندارد که آقا قبول ایجاب را بگوید، خانم قبول را بگوید ولی باز هم احتیاط خوب است. درست شد آقا؟ پس یک بار دیگر این نکته را بگویم و تمامش کنیم. بلکه جایز است، میگوید که لازم نیستش که ایجاب مقدم بشود بر قبول، بلکه جایز است که ایجاب از شوهر باشد قبول از خانم. ولی باز هم من میگویند احتیاط کنند. احتیاط کنند یعنی چه؟ یعنی اول ایجاب باشد بعد قبول باشد. ایجاب از خانم باشد، قبول از آقا باشد. احتیاطش به این است.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...