‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
جلسه قبل به نکتهای رسیدیم. نکته این بود که مصنف فرمودند که اگر بنا باشد بگوییم عربی خواندن صیغه واجب است، به یک مشکلی میخوریم. آن هم این است که اگر زن و شوهری عربی بلد نبودند، اینجا باید بگوییم که نمیتوانند عقد بخوانند؛ یعنی بگوییم شارع مانع میشود از زوجیت اینها، فقط به خاطر اینکه عربی بلد نیستند که صیغه عربی بخوانند. و این احتمال داده نمیشود که شارع منع بکند از این زن و شوهر به خاطر اینکه عربی بلد نیستند.
گفتیم آقا این چه نوع استدلالی است؟ «مذاق شارع»، «مذاق شرع»، «مذاق شریعت»، «مذاق فقه»، «مذاق قواعد شریعت»، «مذاق اسلام»، «روح شریعت»، «مزاج الشریعه»، «مزاج القرآن»، «روح القرآن»، «الروح العامه»، «روح الاسلام». یا گاهی هم از آن تعبیر میکنند به «شَمّ فقاهت». «شَمّ»، «شمّامه»: طرف شَمّ سیاسی قوی دارد، شنیدی؟ امام خمینی به بنیصدر فرمودند: «تو شمّ سیاسی او آهو کردن» ـ شنیدی؟ «شمّ سیاسی»؛ یعنی آقا بعضیها زرنگاند در فضاهای سیاسی که میآیند، حواست به بنیصدر باشد. «بعضیها حواسشان جمع است، بعضیها شمّ کاسبی دارند. بعضیها شمّ کاسبی ندارند، سرشان کلاه میرود، سادهاند، به هرکی اعتماد میکنند، هرکی هرچی میگوید باور میکند. شمّ کاسبی دارد، حواسش هست پول کجا بگذارد، کی بگذارد، کی بردارد، چه جوری بفروشند.» این را میگویند شمّ کاسبی. «شمّ فقاهت» یعنی فقیه وقتی با مطلب مواجه میشود، میگوید: «نه آقا، این نمیتواند اینجوری باشد، آن باید آنطوری باشد.» شمّ فقاهت، که مذاق شریعت و اینها، همه این اصطلاحات مختلفی که گفتیم، همهاش یکی است.
این مذاقی که اینجا گفته میشود، منظور تجربه است؛ یعنی «مذاق شریعت» یعنی فقیه بر اساس تجربه فقهی که دارد، یک مسئلهای مثل روز برایش روشن است. وقتی با یک قضیه مواجه میشود، ممکن است دلیل شرعی واضحی هم برای این قضیه نباشد. نه، ممکن است حتماً نیست؛ یعنی اینجا به حسب فرضمان اینجوری است که فقیه آیه و روایت ندارد. اگر آیه و روایت داشت که همون آیه و روایت استناد میکرد. اجماع هم ندارد، اگر اجماع داشت که به اجماع استناد میکرد. نه یک آیه به تنهایی، نه یک روایت به تنهایی، نه اجماع به تنهایی، نه حتی یک حکم عقلی به تنهایی. یک جورایی همه اینها با هم است. الان که اگر کسی اینجوری بگوید، میگوید مثلاً «خلاف شریعت»، «واویلا» میشود. نکتهاش همینه که خیلی مهم است. نکتهاش همینه که اگر ما بخواهیم مذاق شریعت را بپذیریم، یکی از مشکلاتی که دارد و معمولاً هم بهش اشاره شده، اینه که آقا این قابل ارزیابی نیست. نمیشود روش ما سنجش داشته باشیم، بسنجیم به طور دقیق که این آقا به چی استدلال کرده دقیقاً؛ که حالا بخواهیم بپذیریم یا رد کنیم؟ اگر بخواهیم بپذیریم، نمیدانیم دقیقاً چه استدلالی را بپذیریم. بخواهیم رد کنیم، نمیدانیم دقیقاً چه استدلالی را باید رد کنیم.
باید اعتماد کنیم به شمّ فقاهت این آقا؛ مثل اینکه به یکی بگویید: «آقا من شمّ سیاسیم خوبه.» یکی بگوید: «شمّ کارآگاهی.» شمّ کارآگاهی چیست؟ کارآگاه به این کسانی گفته میشود که تو این ماجراهای قتل و جنایت و اینها میروند، قاتل را پیدا میکنند. به این میگویند کارآگاه. درست شد؟ حالا میگویند آقا بعضیها شمّ کارآگاهیشُون خوبه. پوآرو را دیده بودید فیلمشو؟ ندیدید؟ خانم مارپل را ندیدید، فیلم معروف؟ خب بد میشود. «میگوید: حتماً، صددرصد، همین است. این بیشتر وهمه، کارآگاهی نیست، شمّ کارآگاهی نیست.» این مسابقه مافیا را دیدید، بازی مافیا؟ تهمتی خواست بزند، بگوید: «آقا من شمّام خوبه.» شمّ اونی خوبه که وقتی تهمت میزند، اگر گفت این مافیاست، مافیاست. نه اینکه بگوید آقا من شمّام خوبه، ولی هرکی که بهش تهمت میزند، شهروند درمیآید.
حالا اینجا کسی بگوید آقا، بهش بگویند آقا استدلال چیست که این مافیاست؟ بگویی: «من شمّام خوبه.» استدلال چیست که او شهروند است؟ «من شمّ ام خوب است.» آقا، استدلال باید بیاوری که من بفهمم که اگر از این به بعد خواستم اعتماد کنم یا من هم مافیا پیدا کنم، بفهمم چرا. شهروند پیدا کنم، بفهمم چرا. یک مشکل این شکلی دارد مذاق شریعت. البته خیلی جالب است، خیلی وقتها؛ یعنی چیزهایی که فقها گفتند به عنوان مذاق شریعت، مثالهایی که آمده، خیلی مثالهای جالبی است. مثلاً حضرت امام (رضوان الله علیه) میفرمایند که آقا فروختن قرآن به کافر... بله ممنوع است روایت، ولی اگر فرض کنیم این کافر میخواهد این را بگیرد، ببرد، بخواند و شاید هدایت شود، اینجا چی میگوییم؟ نه، روایت گفته که فروش قرآن به کافر ممنوع است.
«جوجهها روایت» شاید کلمه درست "مگر" باشد، یک چیزی که… نه دیگه. یک روایت به تنهایی یک دانه روایت که بخواهد کلیتر باشد، پیدا نمیشود. ولی مجموع ادله را که کنار هم بگذارید، مثل اون کاری که شیخ انصاری کرده، تحت عنوان حکومت و ورود شنیدید، عنوانشُ؟ حالا ان شاء الله بهش میرسید توی اصول، تو رسائل، مکاسب. حکومت و ورود. تا قبل از شیخ انصاری کسی بلد نبود، خبر نداشت. دلیل حاکم، دلیل محکوم. این بر آن وارد است. خب، مثلاً میگوید آقا این روایت نسبت به آن روایت حکومت دارد. دارد دایره موضوعش را وسعت میدهد یا تنگ میکند. فوری ولایت فقیه. خب این را تا قبل شیخ انصاری کسی نفهمیده بود، در حالی که ایشان که نیامده چیز جدید اضافه کند به روایات، نه، یک فهم جدیدی از روایات که آقا این دسته از روایات به اون دسته از روایات یک نسبتی دارند. حالا این یک نمونهاش است. یک کسی مثل شیخ انصاری میآید این را کشف میکند. صدها نمونه دیگر داری که هنوز کشف نشده، ولی فقیه با چیز ارتکازی و وجدانی خودش میفهمد. نمیتواند استدلال کند، زبانش را ندارد، بیانش را ندارد، قانونش را هنوز کشف نکرده، ولی با مطلب که مواجه میشود، میگوید واضح است.
امام خمینی میفرمایند که آقا فروش مصحف قرآن به کافر اگر زمینه هدایت او را فراهم بکند، اشکالی ندارد. از کدام روایت میگویی؟ روایت ندارد. اجماع داریم؟ نخیر! حکم عقلی داریم؟ نخیر! یعنی دین ما برای تبلیغ. از کجا دارید میگویید؟ از صد تا آیه و روایت و اینها؟ مذاق شرع میگوید: «آقا، اصلاً دین ما برای هدایت است.» میگویند: «همین یک جمله، کدام آیه است؟ کدام روایت است؟» میگوید: «کدام آیه چیه؟ صد تا آیه است، صد تا روایت.» درست شد؟ این روح اسلام است. روح اسلام است که آقا هدایتش کن. اصلاً قرآن آمده برای هدایت. بعد طرف میخواهد بخواند، هدایت شود. بعد شما میگویی: «نه، روایت داریم فروش قرآن به کافر ممنوع است.» این میشود روح اسلام؟
یا مثلاً میگفتند آقا خمس را باید یک تعدادی از فقها، مخصوصاً اوایل عصر غی، میگفتند که تو دریا باید بیندازیم تا هر وقت حضرت ظهور کردند، خود حضرت از تو دریا بردارند استفاده کنند. چیکار کنیم؟ یا برویم یک جا دفن بکنیم یا بیندازیم تو دریا. بعد فقها آمدند گفتند: «بابا، این با مذاق شرع جور درنمیآید.» نکتهاش همینه که از ظواهر بعضی از روایات و اینها، مثلاً ادله نقلیه. کدام عقل؟ کدام «إن الدین لا یصاب بالعقول» فرمود؟ این دین که با عقل بهش رسیدن نمیشود، خود بحث عقلی، بحث مفصلی است. خیلی مفصل که دقیقاً این چیزی که ازش به عنوان عقل یاد میکنیم، کجای دین است؟ این قدر جاها هست که شما میخواهی یک کار عقلی بکنی، شرع جلو دست و پایت را میبندد. «بگذار کنار این با عقل تو جور درنمیآید، تو نمیفهمی.» خیلی مسائلی که به حسب عقل ظاهری عرفی ساده ما نمیفهمیم، ولی خدا فرموده. واسه همین آدم بیاعتماد میشود نسبت به عقل خودش که نکند این مورد هم از همانهاست. درست؟
خیلی موارد داریم که آقا چرا مثلاً طرف نمازش را... خانمی که عادت ماهیانه است، نمازش را اگر نخواند، بعداً باید قضایش را به جا نیاورد، ولی روزهای که نگرفته باید قضایش را به جا بیاورد. نماز مهمتر است یا روزه؟ کدام ستون دین است؟ نماز. معلوم است که نماز ستون دین است؛ «الصلاة عمود الدین». کلی آیه و روایت که آقا نماز از همه اینها مهمتر است. «ماسَلَککُم فی سَقَر؟ لم نکُن من المصلّین. نگفته لم نکُن من الصائمین.» روزه نمیگرفت. درست؟
بعدش هم نماز از یکی از وجوه اهمیتش این است که روزی پنچ بار است، روزه سالی سی تاست. یکی از تفاوتها. ولی همان سالی سی تا را خدا اجازه نداده که شما ازت فوت شود، باید قضایش را به جا بیاوری. ولی نماز با این همه اهمیت قضا نمیخواهد. چرا؟ که به خاطر اینکه با کارهای زن تو خونه و اینها مثلاً منافات دارد. اگر بخواهد نمازاش را همهاش را قضا کند، به کارش نمیرسد. روزه را میتواند بگیرد، آن روزهایی که حالا روزها کوتاه است و اینها. سه دلیل دیگر ممکن است داشته باشد، ما خبر نداریم. اینها نمونههایی از مذاق شریعت است. مثالهای فراوانی هم هست. بنده هم کلی مثال اینجا آورده بودم، وقت کم نمیشود به همهاش پرداخت. مثالهایی که فقها بهش استناد کردند برای اینکه بگویند، خدمت شما عرض کنم که به مذاق شریعت در واقع عمل کردند.
آها، حالا یک بحثی که توی این کتاب «الفائق فی الاصول» مطرح کردند، فصل پنجمش «مذاق الشرع» است. آنجا البته یک مقاله از آقای علیدوست داریم، آیتالله علیدوست. ایشان آخرش اثبات میکنند که نه، این أصلاً حجت نیست و أصلاً هم نباید میدان داد به مذاق شریعت و اینها. باید منضبطش کنیم، بعد قاعدهمندش بکنیم. از عنوان «ذوق شریعت» هم دیگر استفاده نکنیم؛ چون ازش سوءاستفاده میشود. بعضی فقها میتوانند سوءاستفاده بکنند، هم بعضی مقلدین میتوانند سوءاستفاده بکنند. هرکی هرچی دلش خواست میگوید، اسمش را هم میگذارد ذوق شریعت. امروز صبح مباحثه داشتیم، آنجا گفتم که مثلاً فرض بفرمایید الان توی این «زن، زندگی، آزادی» که داریم، تو این دوران نکبتبار داریم زندگی میکنیم. دوران بیحجابی و کشف حجاب و اینها. خب بچههای ما دارند تو این دوران بزرگ میشوند. این نسل میرود، نسل بعدیش میآید. حالا ایشالا که این قضیه درمان شود، ولی برفرض اگر درمان نشد و این قضیه ادامه پیدا کرد، حجاب اختیاری که اسمش را گذاشتند. نسل بعدی ما میآید، بعد از آنها دو نسل بعد از آنها، از آنها طلبه درمیآید. بعد طلبه میآید فتوا میدهد که آقا حجاب مردم همینی که هست. حجاب خوبیه. هرکی دوست داشت محجبه باشد، هرکی دوست نداشت محجبه نباشد. ما وظیفه نداریم. قرآن هم تازه گفته: «لا إکراه فی الدین.» مذاق شریعت. نمیشود گفت؟ آقا دو نسل بعد او هم میآید میگوید: «مذاق شریعت میگوید مذاق شریعت به این است که به اینها کار نداشته.» مذاق شریعت این است که به اینها کار داشته باشید. یک منکر اجتماعی آسیب دارد، حقالناس. حکومت وظیفه دارد. بعد شما این را رها کنی، سونامی میشود، دومینو میشود. پشتش همینجور همهچی فاسد میشود. ازدواج آسیب میبیند، ازدواج نمیتوانند بکنند. خانوادهها آسیب میبینند. چقدر ولد نامشروع شکل میگیرد. چه حرامزادههایی به دنیا خواهند آمد؟ تازه اگر به دنیا بیایند، اگر به دنیا نیایند، سقط خواهند شد. چقدر تعداد سقط میرود بالا. میشود اروپا، میشود غرب، میشود آمریکا، میشود ترکیه. بله، ترکیه آمارهایش در این زمینهها خیلی بد است با نهجالبلاغه. یعنی جزو بدترین کشورهای دنیاست. اینقدر علنی تو فضای شهر و روستا و اینها. یا نه، متاسفانه. یعنی بعد از غرب. یعنی تو خیابانها دیگه مثلاً همهچی علنی. خب خیابانها که کاری انجام نمیدهند، ولی بیحجابی هست. مثلاً بعضی جاهای تهران، ولی باز استانبول، آنکارا و اینها که خب اوضاعش خیلی بدتره. اه، آنتالیا که مکانهای توریستی. پاکستان هم دریا دارد، آنجا هم لب دریاش این جوری است. جالب است. چرا مردم پاکستان از لحاظ حجاب یعنی حجاب کامل ندارند، ولی خیلی بدون هیچ نگرانی. پاکستان این میشود مذاق شریعت. یعنی یک کسی با موازین فکری خاص، مسلمانانشان دیگه غیر مسلمان. تو پاکستان غیرمسلمان کم است. پاکستان نودوپنج، نودوهشت درصد مسلماناند. از ایران تعداد درصد مسلمانانش بیشتر است. جالب است. شما رسانههایی که دنبال این باشند که جوانانتان را بیدین کنند، فاسد کنند اینها، مگر نداریم این ایران؟ ترکیه قوه قضاییهشان به سمت آدمکشی و تروریستی و اینها ؟
بله، پس آقا برای تحصیل مذاق شریعت اولاً شما باید به مواقف ایجابیه شارع احاطه داشته باشی، هم به مواقف سلبی. مواقف ایجابی مثلاً فرض بفرمایید که بدانید که آقا شریعت تو چه مسائلی موضع ایجابی دارد. بعد شریعت موضع ایجابی دارد. آن هم ممکن است شما از مثلاً مجموعی از روایات، آیات، پنج تا، ده تا، پنجاه تا. مثلاً حکم شرعی به این صورت است که آقا شریعت نظرش به این است. مثلاً آمدند گفتند آقا اگر یک کسی مرده. شارع دستور نداده بود به کفن و دفن و غسلش، در مواردی که مثلاً طرف واجب نیست به دلیلی، حالا مسلمان سیاه را که غسلش بدهند و کفنش کنند. مثلاً میگوییم که ما دلیل نداریم. دلیل داریم برای اینکه غسل و کفنش نمیخواهد بدهید، ولی دلیل نداری برای اینکه نماز هم بهش نخوانی. نمازش که بخوانی. میگوید: «نه دیگه. این اگر احترام داشت پیش شارع، شارع میگفتش که غسل و کفنش کن.» وقتی که نگفته غسل و کفن نمیخواهد، میشود که احترام ندارد. وقتی احترام ندارد. البته ممکن است توش مفهوم موافق هم باشد، ولی نکته مذاق شرع این است که به تنهایی یک دلیل شرعی توش نیست. همه نکتهاش این است. این نیست که شما بگویید که آقا ما یک دلیل لفظی داشتیم، از همان مفهوم موافق را کشف کردیم یا مثلاً اجمالی داشتیم یا یک حکم عقلی داشتیم. نه، مجموعهای از اینها کنار هم. مشکل اصلی فتوا دادن. بله، خدمت شما عرض کنم که یا مثلاً بعضی وقتها میگویم اینها همهاش از مجموع ادله کشف میشود.
میفرمایند که اگر یک کسی اولش عادل بود، اول که میخواست مرجع تقلید بشود، عادل بود، عاقل بود، عالم بود، در حدودش، بعداً که مرجع تقلید شد و ما ازش تقلید کردیم، رسالهاش را گرفتیم و اینها، در بقا دچار مشکل شد. حالا چه عدالتش، چه عقلش، چه علمش. بگوییم که آقا از این میشود تقلید کرد یا نمیشود تقلید کرد؟ الان دیگه ما دلیلی نداریم برای اینکه در بقا هم اینها شرط است، ولی مذاق شارع به این است که وقتی در حدوثش اینها لازم بود و وقتی یک امام جماعت برای اینکه جلو بایستد، پشتش نماز بخوانند، باید عادل باشد. از این مورد ادنا کشف میکنیم به آن مورد قویتر که آقا آنجا هم طرف وقتی مرجع تقلید است و در بقا و استمرار مرجعیتش حتماً عدالتش باید باقی باشد، علمش، عقلش باید باقی باشد، ولو دلیل خاص براش نداریم. با یک دانه دلیل دیگر هم نمیتوانیم مسئله را روشن کنیم، ولی مجموعهای از ادله کنار هم که آمد، برای فقیه این مسئله را روشن میکند. گاهی به حد یقین و اطمینان میرسد که سؤالی هم که پرسیدند: «حجت است یا نه؟» اگر به حد قطع و اطمینان برسد، از باب قطع و اطمینان حجت است، ولی به خودی خود مذاق شرع حجت نیست. یک حجیت علیحده ندارد. اعتبار خاصی ندارد. حالا آنجا هم باید تو بحث ظن معتبر بحث بشود که آیا مذاق شرع ظنآور هست یا نیست؟ مثلاً تو بحث ترجیح در بحث تخییر. مثلاً گفتند با مذاق شرع ترجیح پیدا میکند. میگویند خب حالا ترجیح پیدا کند، آن تخییر بوده دیگه. حالا هم مخیّر بوده این را انجام دهد، هم آن را. حالا مذاق شرع آمده گفته که این یکی را ترجیح بده. این را انجام بده. آنجا که به مشکلی نمیخوریم برای اینکه جفتش را میتوانسته انجام بدهد. آنجا حجیتآور نیست. موجب ظن ظنی هم بود که عمل کردیم بهش، ولی نبود که ظنی باشد که حجت باشد. درست شد؟
و همینطور آقا، نمونهها و موارد فراوان دیگری که حالا وقت اشاره بهش نیست و کارکرد مذاق شارع که چه کارهایی انجام میدهد؛ مثلاً میآید آنجایی که دلیل نداریم، حکم را اثبات میکند. میآید موضوع حکم را تنقیح میکند. میآید یکی از وظایف محتمله را تعیین میکند. میآید یکی از متزاحمین را ترجیح میدهد. تو تزاحم خوردیم، تزاحم ترجیح میخواهد دیگه. الان یکی دارد میمیرد، مسجد هم نجس شده. خب، جفتش هم فوریت دارد. تمیز کردن مسجد و نجات یک مسلمان. چیکار کنیم؟ میگوید که آقا، مذاق شرع به این است که نجات مسلمان اهمیتش از شستن مسجد بیشتر است. این مذاق شرع میآید چیکار میکند؟ میآید اهمیت ترجیح میدهد تو تزاحم. یا آن مثالی که گفتیم: فروش قرآن. آن هم تزاحم است. از یک طرف هدایت، از یک طرف ممنوعیت بیع مصحف به کافر است. یکیش واجب است، یکیش حرام است. اینجا تزاحم شده بین دو تا عنوان. گیر کردم. یعنی یک کاری که دو تا عنوان برمیدارد. هم مصداق این است، هم مصداق آن است. ترجیح میدهیم هدایت از این مسئله مهمتر است. با چی ترجیح دادیم؟ با ذوق، با مذاق شارع، با روح اسلام، با روح شریعت.
خدمت شما عرض کنم که حالا تفاوتش باشد آیه، روایت. مثل اینکه نباید بهش بپردازیم برای این موارد. همه را باید قاعدهمند بکنیم. به جای اینکه شما بهش بگویی مذاق شارع، بیا مثل شیخ انصاری حکومت و ورود راه بینداز. یک چیز مشخص و شفافی بکن که بفهمیم منظورت چیست. به جای اینکه بگویی مذاق شارع، بگو حکومت و ورود. راهکار میدهد برای قاعدهمند کردن اینکه... خب بحث خیلی مهمی هم هست. آخر همان مقالهشون وقت که نمیشود. حالا من مقالهاش را معرفی میکنم. «استناد فقهی به مذاق شریعت در بوته نقد». اگه خواستید مطالعه کنید. آره، عکسش را بگیرید. بخش آخرش خیلی مطلب دارد و مطالب خیلی خوبی دارد. خدمت شما عرض کنم که برگردیم به مطلب خودمان و بحث را تمام کنیم.
مطلب این بود که آقا، روح اسلام، روح شریعت این است که ازدواج را میخواهد ساده کند، نمیخواهد سخت بگیرد. میخواهد همه را سوق دهد به ازدواج. میخواهد موانع ازدواج را برطرف کند. بعد حالا شما بگویید شارع فقط به خاطر اینکه این زن و شوهر عربی بلد نیستند، میگوید ازدواج ممنوع. آیا روح شریعت اجازه میدهد؟ استدلال مصنف بود. مذاق شارع، روح شریعت میگوید که آقا اینها را معطل نکن. دو تا جواناند، به گناه میافتند. همدیگر را دوست دارند. همین الانش هم اگر صیغه خوانده نشود، ممکن است از یک راه دیگهای بالاخره بروند جلو که خدای نکرده معصیت باشد. بخوانند آقا، فارسی بخوانند، چینی بخوانند، کرهای بخوانند. اگر اضطرار باشد. حالا بحث اضطرار یک بحث دیگهای است. خب، اضطرار اصلاً یک چیز دیگهای است و اضطرار و تفسیر اضطرار یک بحث دیگر است. اضطرار بحث ضرر رسیدن. باید ببینیم که گناه کردن هم اضطرار محسوب میشود یا نمیشود؟ نه، دیگه ضرر؛ ضرر یعنی یک معقول عرفی، قابل اعتنا. به جسم من، به آبروی من، به خانواده من، نه. ممکن است نه. ممکن است زنا نه به آبرو. ممکن است به حسب فرض نه به آبرویم، نه به جسمم، به هیچی آسیب نزند. درست شد؟ یا همهاش زنا نباشد. ممکن است همین گفتوگوی حرام. اینکه اضطرار دیگه نیستش که آقا دارند دو تا نامحرم با هم صحبت میکنند. شما میگویی آقا صیغه بخوانید که لااقل صحبتی که میکنید حلال باشد. میگوید که ما بلد نیستیم عربی بخوانیم. خب یعنی به معصیت بیفتند؟ چاره حاضر است. اینها معصیت بیفتند، فقط به خاطر اینکه اینها عربی بلد نیستند، معصیت بکنند؟ ادعایی است و باید ثابت شود. حرف سنگینی است. میگوید مذاق شریعت به این است که شارع راضی نمیشود به اینکه اینها به معصیت بیفتند.
یکی هم ممکن است بگوید: «چرا، راضی هم. مگر تقصیر شارع است که اینها دارند به معصیت میافتند؟ قاعدهاش باید عمل کرد.» مثل اینکه یک بچهای مدارک ندارد، تو مدرسه ثبت نامش نمیکنند. شناسنامه ندارد. بعد شما بگویی: «مذاق شریعت به این است که راضی نیست یک نفر از تحصیل بماند به خاطر اینکه شناسنامه ندارد.» شریعت را از کجا آوردی؟ قانون را رعایت نکردن. سنگ روی سنگ بند نمیشود. اگر ما بخواهیم هرکی از هرجا برویم سر هر کلاسی ثبت نام بکنیم. کارنامه سال قبلم ندارد. مذاق شریعت به این است که به خاطر یک کارنامه مانع تحصیل علمش نمیشوند. درست شد؟ اگر یک چیزی قانون قضیه است که نمیشود ما بگذاریمش کنار. بگوییم مذاق شارع به این است که اصل قضیه ازدواج مهمتر است. آقا، عقد باید درست باشد. پیمان، تعهد است. باید صریح باشد، شفاف باشد، تو قاعده خودش باشد. این ادعای ما. که نمیتوانیم این را بزنیم کنار، بگوییم که نه، مذاق شارع به این است که ازدواج را معطل این قضایا نکنیم. نه آقا، این جایگزین دارد. به جای عربی، اولاً اینکه ما برای عربیتش دلیل خاص شفاف و روشن نداریم. بعدش هم جایگزین دارد. زبان، با زبان چه فرقی میکند؟ مهم آن تعهد است، آن تراضی است. دو طرف راضی باشند، قبول کنند یک چیزی را به عهده بگیرند. اصلش این است. حالا یا به فارسی، یا به عربی، یا به هر زبان دیگهای. مهم این است که شفاف باشد، روشن باشد، دو نفر بیانش بکنند، بشنوند از همدیگر. ایجاب و قبول را ادا بکنند. دیگه حالا این زبان و آن زبان بودنش که فرقی نمیکند. شارع هم راضی نیستش که یک ازدواج با این همه منفعت عقب بیفتد. این همه ضرر ایجاد بکند به خاطر اینکه فقط عربی بلد نیست. این شد استدلال روح شریعت.
والصلاة علی سیدنا محمد و آله الطاهر.
در حال بارگذاری نظرات...