‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بحث دیروز مطرح شد در مورد اینکه شما میگویید که با لفظ «متعتُ» نمیشود عقد دائم را اجرا کرد؛ چون لفظ «متعتُ» برای عقد موقت وضع شرعی شده است. خب ما بیاییم استناد کنیم به آن روایاتی که گفته است: «اگر طرف یادش رفت اجل/زمان را بگوید، عقد موقتش انقلاب پیدا میکند به عقد دائم.» به آن روایات استناد کنیم و بگوییم که آنجا فقط زمان مطرح بوده، پس معلوم میشود اگر زمان یادت برود، صیغهای که برای عقد موقت خواندی، با آن عقد دائم را هم میشود منعقد کرد. اگر اینطور باشد، فقط بحث زمان مطرح است؛ آن هم وقتی فراموش میکند، تبدیل میشود به عقد دائم. پس لفظِ «متعتُ» کافی است.
پاسخش این است که اولاً ما روایتی نداریم که مطلب نسیان (فراموشی) را گفته باشد. این پاسخ برای اینکه ایروان مثلاً فرد یادش برود، ما در روایت این را نداریم که یادش برود زمان را. بحث نسیان ندارد، بحث این است که یا زمان را میگوید یا نمیگوید؛ نه اینکه زمان را یادش میرود. بحث نسیان زمان نداریم. پس «لو کان لدینا نص بالمضمون المذکور»، اگر پیش ما یک روایتی بود که این مضمون مذکور را میگفت، «بحیث یکون ناظراً الی حالت النسیان»، یعنی میآمد ناظر بود به حالت نسیان، میگفت که اگر فراموش کرد زمان را بگوید، عقدش میشود دائم، در این صورت «لَاَمکَنَ التَمَسُّکُ به»، میشد تمسک به آن روایت کرد و «یَثبُتُ المَطلوب»، مطلوب ثابت میشد. ما همچین روایتی نداریم، نصی نداریم که بگوید اگر فراموش کرد، عقدش میشود دائم.
«بل الوارد فی مثل موثّقة عبدالله بن بُکَیر» (آن روایتی هم که داریم، مثل همین روایت عبدالله بن بکیر است) که در مورد این مسئله است که شما میگویید، اونی که شما دارید میگویید مثل این روایت است. اینجا حرفی از نسیان نزده. چه فرموده؟ «ان سمّی الاجل فهو متعة» فرموده: «اگر زمان را یاد کردند، گفتند، میشود عقد موقت.» «و ان لم یسمّ الاجل فهو نکاح باتّ» «اگر یاد نکردند زمان را، میشود عقد دائم، عقد قطعی، عقد دائم.» اینجا حرفی از نسیان بود آقا رسول؟ حرفی از نسیان بود؟
همین دیگر. آنها میگویند که این «نگفتن» و «گفتن» را انگار «فراموش کردن» و «فراموش نکردن» تفسیر کردند، درحالیکه این نیست. اصلاً حرف از فراموش کردن و فراموش نکردن نیست، حرف تعیین کردن زمان و تعیین نکردن زمان است. «و القدر المتيقّن من ذلک و هو انّ الصیغة مثل زوجتُ و أنکحتُ اذا کان یُمکنُ...» آن نتیجه قطعی از این روایت چه میشود آقا؟ این است که «هو انّ الصیغة مثل زوجتُ و أنکحتُ اذا کان یُمکنُ ان یَقَعَ به العقد دائماً» آقا اونی که قطعی از این روایت به دست میآید، این است که یکوقت شما یک صیغهای دارید که باهاش میشود هم عقد دائم خواند، هم عقد موقت. آن صیغه را خواندی، گفتی ولی زمان را نگفتی (نه فراموش کردی، اصلاً حرفی از فراموشی نبود تو این روایت!). زمان را نگفتی، «زوجتُ» را گفتی، زمان را نگفتی، میشود عقد دائم. «زوجتُ» را گفتی، زمان را گفتی، میشود عقد موقت. اونی که از این روایت به نحو قطعی میشود برداشت کرد و گفت، این است که یک صیغهای را گفتی که هم به دائم میخورد، هم به موقت میخورد؛ زمان را گفتی یا نگفتی؟ این دو حالتش. در واقع آن قاعدهای که آنها دارند میگویند، مبتنی بر مثل این روایت است، شبیه این روایت، امثال این روایت؛ که این روایت هم حرفی از نسیان ندارد.
«فَیَقَعُ به حلّ العقد دائماً و منقطعاً.» هم عقد به نحو دائم با آن منعقد میشود، «منقطعٌ کثیر تزَوَّجتُ و اَنکَحتُ» (یعنی شبیه صیغهی «زوجتُ و أنکحتُ») «فَبِذِکرِ الاَجَلِ یَقَعُ العقدُ مُوَقَّتاً» وقتی که اجل را ذکر کرد، به واسطهی ذکر اجل، عقد میشود موقت، «و بِعَدَمِهِ یَقَعُ دائماً» اگر زمان را ذکر نکرده باشد، به عدم ذکر اجل، عقد میشود دائم. «و لا یُمکِنُ أَن یُستَفادَ منه» نمیشود اینطور برداشت کرد که آقا، شما اگر زمان را نگفتی، عقد میشود دائم؛ و اگر زمان را گفتی، میشود عقد موقت. هر صیغهای گفته بودی؟ گفتی. نمیخواهد که بگوید. فقط تفاوتش این است که تو این مورد زمان معین کردی، تو آن مورد زمان معین نکردی. هرچه گفتی؟ گفتی. به هر صیغهای که شما گفتی، اگر اونی رو گفتی که باهاش عقد منعقد میشود، باهاش نکاح منعقد میشود، حالا زمانش را نگفتی، میشود دائم؛ زمانش را گفتی، میشود موقت. من که هرچه گفتی؟ «بریم بیرون با همدیگه بستنی بخوریم.» خب، اینم باهاش بریم که فقط زمانش را تعیین نکرده؟ چند دقیقه بستنی بخوریم؟ میشود عقد دائم؟ اگر زمان معلوم میکردی که مثلاً یک ربع بستنی بخوریم، میشد عقد موقت؟ اینجوری آقا؟ یعنی اگر فقط مسئلهی زمان تعیین کردن باشد، دیگر شما هر چه که گفتی، باهاش میشود عقد نکاح را جاری کرد؟ آیا «با بنده میآیی بستنی بخوریم؟» «بله! با اجازهی بزرگترها، بله!» خب بعد بگوید که: «خب زمان هم که تعیین نکردی، شد عقد دائم!» کسی اصلاً همچین چیزی فتوا میدهد؟
«و لا یُمکِنُ» پس ممکن نیست «اَن یُستفادَ منه» که استفاده شود از آن «اَنّ العَقدَ یَنقَلِبُ دائماً» که عقد انقلاب پیدا کند به عقد دائم، «مهما کانت الصیغة» صیغه هرچه میخواهد باشد، فرقی نمیکند؟ که «بریم بستنی بخوریم»، هرچه بود، بود؟ فقط زمان است؟ نه آقا، اتفاقاً صیغه خوانده شده، صیغهای هم هست که هم به دائم میخورد هم به موقت میخورد، حالا فقط زمان را نگفته. این اصلاً در مقام بیان نیست «من هذه الناحیة» از این ناحیه در مقام بیان نیست، اصلاً کاری به این موضوع ندارد. این مطلب مهمیه. حالا بحثهای بعدی هم اتفاقاً مطالب مرتبط بهش هست. مثلاً آقا آیه داریم، میفرماید که شما سگتان را وقتی فرستادید برود شکار کند، «فَکُلُوا مِمّا اَمْسَکْنَ» میگوید: «از آن چیزی که این سگ برداشت آورد، بخورید.» اینجا حالا بحث اطلاق و اینهاست که بعداً هم در مورد اطلاق کار خواهیم کرد. میفرماید: «بخورید.» خب بخورید یعنی چه؟ یعنی آقا درسته که تو ذبحش نکردی، این برداشته، سگ شکارش کرده، آوردتش. سگ را تو فرستادی، وقتی فرستادی «بسم الله» گفتی، این هم شکار کرد و آورده، ذبح شرعی رو به قبله و اینها نشده، بخورید. اشکال ندارد. یعنی از این جهت نگران نباشید که خب این رو به قبله نبوده، ذبح شرعی نشده. ولی وقتی میگوید بخورید، حالا این آقا دندانهای سگ بهش خورده، آب دهن سگ بهش خورده، این الان نجس است. «بخورید» یعنی نمیخواهد بشورید؟ گفته «بخورید.» یعنی دیگر نمیخواهد این سر و گردنش را بشوییم؟ نمیخواهد پاکش کنیم؟ نمیخواهد بپزیم؟ همین جوری بخوریم؟ خام خام بخوریم؟ جایی هم که دهن سگ بهش خورد هم بخوریم؟ از این جهت در مقام بیان نیست که شما بگید گفته بخورید. از این جهت اطلاق ندارد. از این جهت در مقام بیان نیست. از آن جهت در مقام بیان است که یکوقت فکر نکنید این حالا سگ کشته، این مردار است، این ذبح شرعی نیست، «مَیْته» است. نه، این هم ذبح شرعی است، این هم حلال است خوردنش، اگر حلال گوشت باشد. درست شد؟
اینجا هم که فرمود اگر زمان نگفتید، عقد دائم؛ اگر زمان گفتید، موقت. از این جهت در مقام بیان است که شما «اَنکَحتُ» را گفتی، حالا یهو یادت میآید که «ای بابا، ما زمانش را نگفتیم!» اشکال ندارد، عقد منعقد شد به نحو دائم. منعقد طلاقش بدهی، جدا بشوی، طلاق باید بدهی. آن را میبخشیدی، جدا میشدی. این را روشن کرده. ولی از این جهت در مقام بیان نیست که هرچه گفتی، حلالت باشد، اشکال ندارد. گفتی، انجام داده، زمانش مشکل داشته.
حالا آقای برهان خلف اینجا میآوریم؛ که البته بوعلی سینا میگوید به نظر من بهتر است «برهان خُلْف» گفته شود به جای «برهان خَلْف». اول بگویم بعد توضیح برهان خلف؟ یا اول برهان خلف را توضیح بدهم بعد متن را توضیح بدهم؟ برهان خلف چه میگوید؟ آقا برهان خلف میگوید آقا من یکطور دیگر برایت استدلال میآورم. من از پشت برایت استدلال میآورم، نه از جلو. تا به حال شما همه استدلالی که دیده بودی از جلو بود، حالا میخواهم استدلال از پشت بیاورم. یعنی چه آقا؟ تا به حال اینجور اثبات میکردی که اگر الف، ب باشد، تسبه جیم خواهد بود مثلاً؛ یا الف، ب است، ب، جیم است، پس الف، جیم است. قیاس اقترانی، قیاس استثنائی. خواندید اینها را دیگر، یادتان است؟
حالا آقا. تو برهان خلف یا برهان خُلف اینطور میگوییم، میگوییم ببین آقا. من یک گزارهای را میخواهم اثبات بکنم. مثلاً میخواهم بگویم عدد ۵ فرد است. زوج و فرد، عدد روزهای زوج و فرد. آفرین! عدد زوج، عدد فرد. میخواهیم بگوییم آقا عدد ۵ فرد است. یکوقت استدلال میآوری برای اینکه عدد ۵ فرد است، یکوقت میآییم میگوییم که آقا من یکطور دیگر میخواهم اثبات کنم، میخواهم بگویم عدد ۵ نمیتواند زوج باشد. از طریق اینکه نمیشود زوج باشد، ثابت میکنم فرد است. چون عدد یا زوج است یا فرد است. باید حالتی داشته باشد که این دوگانگی را داشته باشد. اگر این دوگانگی نداشته باشد، نمیشود برهان خلف آورد. روش توجه کنید. تقسیم ثنوی باید داشته باشد که اگر این رد شد، این یکی ثابت بشود. نه اینکه اگر این رد شد، این هم معلوم نباشد، ۱۰ تا چیز دیگر ممکن باشد. نه، این رد شد، این ثابت بشود. یا زوج است یا فرد است. یکوقت استدلال میآورم برای فرد بودن این که هیچی. یکوقت استدلال میآورم برای اینکه نمیتواند زوج باشد. میگویم آقا اگر عدد ۵ زوج باشد، باید وقتی تقسیم بر دو شد، باقیماندهاش صفر باشد. عدد ۱۴ وقتی تقسیم بر دو میشود، ۷ میشود. هفت تا عدد صحیح. اینجا باقیمانده میماند. ولی ۱۵ وقتی تقسیم بر دو میشود، میشود ۷تا و یکی هم اینجا باقی میماند، درست است؟ میشود ۷/۵ (هفت و نیم)، درست است؟ پس آقا اگر ۵ قابل تقسیم بر دو بود و باقیمانده نمیداشت، زوج بود. ولیکن همه میدانند که عدد ۵ اگر تقسیم بر دو شد، تقسیم نمیشود، یعنی جوری نیست که باقیمانده صفر باشد. پس وقتی که اینجور نشد، محقق نشد، عدد ۵ زوج نیست. وقتی هم که زوج نبود، الا و لابد باید فرد باشد. برهان خلف یا برهان خُلف از راه اثبات اینکه اگر نقیض این را بگیریم، محال میشود، نمیشود قبول کرد نقیضش را، نمیشود قبول کرد، میفهمیم که پس خودش را باید قبول کرد. چون زوج بودنش را نمیشود قبول کرد، پس فرد بودنش را باید قبول کرد.
حالا اینجا برهان خلف دارد میآورد. میگوید آقا من دارم میگویم با «مَتَّعتُ» نمیشود عقد دائم خواند. برهانی که تا به حال میآوردم، خب یک چیزهایی گفتم، حالا میخواهم برهان خلف بیاورم. میخواهم بگویم اگر میشد با هر چیزی (یعنی اگر تو البته برهانش نسبت به این روایت) اگر بر اساس این روایت بنا باشد که فقط عدد ملاک باشد، اجل ملاک باشد، زمان ملاک باشد و دیگر به صیغه کار نداریم که «زوجتُ» بوده، «اَنکَحتُ» بوده، «مَتَّعتُ» بوده؛ اگر بنا باشد به صیغه کار نداشته باشیم (من که میگویم باید به صیغه کار داشته باشیم) باشد. اگر بنا باشد «اَنکَحتُ» نباشد، پس هر صیغهای را میشود خواند، هر جملهای را میشود گفت و باهاش نکاح را انشا کرد. حتی اگر طرف برگردد به آن یکی بگوید: «اتَّخِذُّکَ بَعلاً.» «من تو را به عنوان شوهر انتخاب کردم.» یا از این جملات عاشقانه و استعاری برگردد بگوید: «اتَّخِذُّکَ فِراشاً.» «من تو را به عنوان بستر خودم برگزیدم.» «اتَّخِذُّکَ لَباساً.» «من تو را به عنوان لباس خودم برگزیدم.» قرآن گفته: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ». «من خواستم یک عمر پیشگاه تو کنیزی کنم. مرا به بردگی خودت برگزین. دوست دارم مثل پروانهای در شمع وجود تو بگردم و شب تا سحر به عشق تو سر کنم.»
اگر بنا باشد که صیغه را ملاک ندانیم، همهی اینها را باید قبول کنیم. کدام فقیهی فتوا میدهد به اینکه با اینها میشود عقد را خواند و درست است؟ هیچکس! نقیضش محال شد، غیرقابل قبول شد. وقتی آن را نمیشود قبول کرد، پس این یکی را باید قبول کنیم که «زَوَّجتُ» و «اَنکَحتُ» را فقط باید باشد. «و إلا لَزِمَ»، وگرنه این وگرنه میشود برهان خلف یا برهان خُلف، «صِحَّةَ التَّمَسُّکِ» .... این «وَ إِلَّا لَزِمَ» یعنی: اگر روایت را بخواهیم بیش از «قدرمتیقن»ش توسعه بدهیم. «و إلا» یعنی: اگر «قدرمتیقن» را نپذیرفتیم و رفتیم وسیعتر از «قدرمطلق» را پذیرفتیم، «یَلْزَمُ صِحَّةُ التَّمَسُّکِ بِهِ» لازم میآید صحت تمسک به آن، «لِاِثباتِ» .... یعنی به آن روایت تمسک کنیم نسبت به «تَحَقُّقِ عَقدِ النِّکاحِ بِاَیِّ صیغةٍ کانَ» بگوییم آقا با هر صیغهای که بود، عقد نکاح منعقد و محقق میشود. «حَتّی مِثلِ صِيغَةِ اَتَّخذکَ بَعلاً» حتی مثل این صیغه که برگردد به آن بگوید که: «من تو را به عنوان شوهر خود برگزیدم.» «اَو فِراشاً.» «من تو را به عنوان بستر برگزیدم.» «بعَل» یعنی شوهر. «وَ بَعْلُها وَ بَنَاتُهَا.» اَو «لِبَاساً.» «تو را به عنوان لباس خود برگزیدم.» مثلاً بپرسند: «خواستگاری؟» شما میخواهی بروی خواستگاری، برای اینکه لو نروی، میتوانی بگویی: «دارم میروم لباسفروشی لباس بخرم.» «دنبال لباس مناسب میگردد بدنم.» که مراسم عقد خواستی بگیری، اعلام میکنی که «دارم مُلَبّس میشوم.» این هم مطلب خوبی بود آقا رسول.
مطلب ششم: در مورد اینکه آقا صیغه باید عربی باشد. آره، خیلی خوب است بحث عربیت آقا مطرح است. خب گفتیم که صیغه باید خوانده بشود؛ اینکه خب بحثش شد. بحث بعدی این است که این صیغه هم باید عربی باشد. دو تا دلیل آوردند برای اینکه صیغه باید عربی باشد. دلیل اول این است که آقا اگر عربی نباشد، عنوان عقد بر آن صدق نمیکند. چرا؟ چون عقد یک حقیقت شرعی است. شارع آمده قالبش را تعیین کرده. شارع با زبان عربی تعیین کرده. حالا استدلالشان است دیگر. استدلالشان این است که آقا خلاصه به این دلیل اگر شما عربی نخوانی، عقد درست نیست.
مصنف جلوتر میگوید: «وَ کِلاَهُما کَما تَراهُ»، «اَمّا الاَوَّلُ فَواضِحٌ.» خودت میدانی دیگر چه بگویم. این که معلوم است، معلوم است که نمیشود پذیرفت. خیلی واضح است دیگر. «کما تَراهُ» یعنی همانجوری مثل اونی که میبینی، یعنی مثل روز روشن است مثلاً. «امّا الاَوَّلُ فَواضِحٌ.» اشکال استدلال اول که اصلاً واضح است. من دیگر حوصلم نمیکشد توضیح بدهم. یعنی اینقدر استدلال اول غلط است که اصلاً دیگر من چه وقت برای چه بگذارم؟ دیگر «فَواضِحٌ» کافی است. این استدلال اول.
استدلال دوم این است که آقا اگر ما آمدیم، دقت کنید به این استدلال: اگر عقد عربی خواندیم، خاطرمان جمع است که عقد منعقد شده. «قدر متیقّن» یعنی آن مقداری که واضح است، مقداری که واضح است، توش هیچ حرفی نیست، ما اگر صیغه را عربی خواندیم، هیچ بنیآدمی تو این عالم پیدا نمیشود که بخواهد اشکال کند به ما. ولی اگر به زبانهای دیگر خواندیم، «روزهی شکدار گرفتیم»، به زبانهای دیگر خواندیم، مشکوک انجام دادیم. معلوم نیست، نمیشود قسم حضرت عباس خورد که درست است. عربی که خواندیم، قسم حضرت عباس هم برایش میخوریم: «به حضرت عباس این عقدمان درست است.» ولی به زبان چینی اگر خواندیم، باید به زبان چینی هم قسم حضرت عباس بخوریم. درست نمیشود قسم بخوریم. معلوم نیست که شارع میپذیرد یا نمیپذیرد. دلیل محکم شرعی برایش نداریم که با خاطر جمع بگوییم: «نه آقا، این هم درست است.» اصول عملیه.
این استدلال دوم شد: «وَ اِعْتِبارُ العَرَبیَّةِ فی صيغَةِ العَقدِ أَمّا اعتبارُ عَرَبيَّةٍ في صيغَةِ العَقدِ فَقَد یُستَدَلُّ لَهُ تَارَةً بِعَدمِ صِدقِ العَقدِ إِذا لَم یَکُنْ بِالعَرَبیَّةِ.» اما اعتبار عربی بودن در صیغهی عقد، گاهی برای آن استدلال میشود، یکبار به عدم صدق عقد اگر عربی نباشد.
استدلال دوم: «وَ اُخری بِأَنَّ القَدرَ المُتَیَقَّنَ مِنَ العَقدِ الصَّحیحِ هُوَ العَقدُ بِالعَرَبیَّةِ.» آن قدری که آقا واضح و یقینی است از عقد صحیح، عقد عربی است. یعنی وقتی که عربی خواندیم، دیگر خاطرمان جمع است که عقدمان صحیح است. «وَ تَحقُّقُهُ» و تحقق آن عقد صحیح «بِغَیْرِها» به غیر عربیت «یَحتَاجُ إِلَی دَلیلٍ» نیاز به دلیل دارد. اگر غیرعربی باشد، دلیل میخواهد. «وَ هُوَ مَفقُودٌ.» دلیلی هم نداریم. دلیل نداریم که آمده باشد گفته: «آقا به زبان چینی هم اگر خواندی صیغه، بی و اینها.» دلیلش چیست؟ «عربی را نخوانیم؟» آنجا اصلاً تو خود اصل صیغهاش بحث صیغه هم نمیخواهد، «معتادش هم قبول باشد.» «وَ الأَصْلُ»، اصل، «اَلأصلُ العَملِيُّ»، اصل عملی، «یَقْتَضی عَدَمَ تَرَتُّبِ الأَثَرِ.» اصل اقتضا دارد عدم ترتب اثر را. اصل عملی این است که آقا وقتی شما شک داری در تحقق یک شرط برای یک اثر شرعی، باید بگوییم که آقا «اصل بر عدم ترتب اثر است». باید حکم کنیم به عدم تحقق آن. بله، اصل، اصل بر اصل عملی است. بله، اصل بر این است که آقا وقتی که من شک دارم این اثر شرعی محقق شده یا نشده، وقتی که در تحقق آن شرط آره، در تحقق آن شرط شک دارم؛ یعنی آن شرط باید باشد تا آن اثر شرعی باشد؛ اینجا اصل بر این میگذارم که آن اثر مترتب نشد. حالا تو مثال ما هم این است دیگر که آقا وقتی من شک دارم که به زبان فارسی وقتی عقد را خواندم، عقد من اثر شرعی دارد یا ندارد، باید اصل بر این بگذارم که این اثر شرعی ندارد. چون نیازمند به این است که «ثابتٌ مُکَلَّفٌ بِهِ».
«وَ کِلاَهُما کَما تَراهُ»، این دو تا همانطور که ... «اَمّا الاَوَّلُ فَواضِحٌ.» اولی که واضح است چرا واضح است؟ گفتم: اینقدر ضعیف است که حتی نیاز به استدلال ندارد. حالا اینطور شاید بشود گفت آقا: عقد یک مفهوم عقلی عقلایی است. برای چی؟ برای ابراز توافق. یعنی من و شما میخواهیم توافقمان را نشان بدهیم که من موافقم، شما موافقی. ایجاب و قبول. ایجاب و قبولمان را میخواهیم ابراز بکنیم. در چه قالبی ابراز میکنیم؟ در قالب عقد. عقد یک اصل عقلی و عقلایی است، یک مفهوم عقلی و عقلایی برای ابراز، ابراز آن رضایتمان، ابراز توافقمان. زبان فقط یک ابزار برای این ابراز است. توافق مهم آن زبان نیست که. مهم آن ابراز توافق است. استدلال اول کجا؟
«اَمّا الاَوَّلُ فَواضِحٌ» .... «تارَةً بِعَدمِ صِدقِ العَقدِ» .... یعنی «علی شرعیةٍ» «تارَةً» دارد استدلال آنهایی را میآورد که میگویند صیغه باید عربی باشد. میگوید: «فَقَد یُستَدَلُّ لَهُ». گاهی اینطور استدلال شده. «تارَةً»، یکبار اینطور، «وَ اُخری» یکبار اینطور استدلال کردند. یکبار دیگر اینطور استدلال کردند. یکبار استدلال کردند به عدم صدق عقد. یکبار استدلال کردند که «وَ انَّ القَدرَ المُتَیَّقَنَ فلان». آن شد یک استدلال، این شد یک استدلال. حالا داریم پاسخ میدهیم به این دو تا استدلال. «اَمّا الاَوَّلُ فَواضِحٌ.» استدلال اول که معلوم است که غلط است. برای اینکه عقد صدق بخواهد بکند، کاری به عربی بودن ندارد. تو صدق عقد که عربی بودن نهفته نیست. عربی بودن فقط یک ابزار برای اینکه عقدی که واقع شده را ابراز بکند. نه اینکه یک قیدی باشد برای اینکه خود عقدت واقع بشود. توی عقد نیست، بیرون عقد است. ابزار برای بروز عقد است، نه ابزار برای تحقق عقد. این شد پاسخ استدلال اول.
معلوم شد. پاسخ استدلال دوم چیست؟ «وَ أَمّا الثّانی فَلِعَدَمِ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝِ مَنعِ الشّارِعِ عَنِ الزَّواجِ إِذا لَم یَتَمَكَّنِ الزّوجانِ مِنَ النُّطقِ بِالعَربیَّةِ.» پاسخ دوم این است که آقا یعنی شما میخواهی بگویی اگر این دو تا عربی بلد نبودند و نمیتوانند عربی بخوانند، شارع بهش میگوید که «عربی بلد نیستی، ازدواج ممنوع!»؟ ازدواجی که اینقدر مهم است، شارع فقط به خاطر اینکه اینها عربی بلد نیستند، خوب نمیتوانند عربی تلفظ کنند (اینهمه آدم). حالا شما فرض کنید تو چین و کره و اینها مسلمان شدند. آن بدبخت تو چین، تو کره عربی خوب نمیتواند تلفظ کند. مسلمان شده، میخواهد گناه نکند. رفته مسجد، میگوید آقا من یک خانم خوب پیدا کردم اینجا، تو مسجد نماز جماعت میآید و اینها. حاجآقا عقد میخواهیم بخوانیم. حالا مثلاً خود حاجآقا هم بلد نیست عربی، بر فرض. بعد میگوید که حاجآقا چه کار کنیم؟ «نه شما عربی بلدی، نه ما.» میگوید: «ازدواجشان ممنوع! برو آنجا کلاب، برو آنجا عشق و حالت را بکن و برو لب آب آنتالیا و اینها.» ازدواج کنی؟ عربی بلد نیست؟ احتمال داده نمیشود که شارع منع بکند از ازدواج فقط به خاطر اینکه این دو تا عربی بلد نیستند. جنگ وقت اضطرار میشود، اضطراری کسی حق نداشته باشد، یک بحث دیگر میآورند که اگر کسی وکیل میشد و او میتوانست بخواند. چی که آن بحث فردای ماست.
اول متن را ترجمه کنم. «وَ أمَّا الثَّانی» اما دومی «فَلِعَدَمِ احتمالِ مَنعِ الشَّارِعِ» پس به خاطر عدم احتمال منع شارع، یعنی احتمال عقلایی داده نمیشود که شارع منع کند «مِنَ الزَّوَاجِ» از ازدواج. «عَنِ الزَّواجِ» از ازدواج منع کند، «إذا لَم یَتَمَكَّنِ الزَّوجانِ مِنَ النُّطقِ بِالعَرَبیَّةِ» وقتی که این دو زوج تمکن، یعنی قدرت ندارند که نطق به عربی کنند. نمیشود گفت، نمیشود احتمال داد که شارع مانع ازدواج این دو تا بشود فقط به خاطر اینکه عربی بلد نیستند. این یک بحثی دارد آقا. فردا میخواهم به این بحث بپردازم؛ اگر دوست داشته باشید یک جلسه بهش بپردازم. استدلالی که اینجا آورد، مصنف چی بود؟ الان این چه نوع استدلالی بود؟ گفت: «احتمال داده نمیشود که شارع بخواهد ازدواج اینها را منع کند به خاطر اینکه اینها عربی خوب بلد نیستند.» بگویند: «این چه نوع استدلالی است؟» استدلال به قرآن کرد؟ استدلال به سنت کرد؟ استدلال به اجماع کرد؟ استدلال به چی کرد؟ این چه نوع عقلی کدام دلیل عقلی بود؟ کدام قاعده عقلی بود؟ قاعده عقلی هم اینها میگویند: استدلال کرد به روح شریعت، مقاصد شریعت، به مذاق شارع. فردا میخواهم یک جلسه کامل. البته تا چهار پنج جلسه هم میشود صحبت کرد. ولی حالا یک جلسه در مورد مذاق شارع، روح شریعت، اینها انشاءالله صحبت بکنیم. بحث خیلی مهمی است. اینجا استدلالش به این است. کلاً امسال نکاحی که داریم میگوییم، با نکاح قبلی تفاوتش این است که میخواهم یک کمی به این ادلهای که برهان خلف که مثلاً گفتم که بدانید که آقا این که دارد استدلال میکند، چه جور دارد استدلال میکند؟ یعنی این سبک استدلال طرف دستتان بیاید، خوب است آقا رسول. میگوید آنها، آنهایی که میگفتند باید عربی باشد، دو تا استدلال داشتند. من رد کردم دو تا استدلالش را.
و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...