‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
نکته بعدی که در بحث نکاح مطرح است، این است که لازم نیست زوجین خودشان عقد را جاری کنند؛ بلکه میتوانند وکیل بگیرند و به وکیل وکالت بدهند و وکیل از طرف اینها عقد را جاری کند.
«لازم علی الزوجین مباشره العقد»؛ لازم نیست یعنی واجب نیست بر زوجین، بر زن و شوهر، که مباشرت عقد داشته باشند. «به انفسهما»؛ یعنی خودشان عقد را مباشراً انجام دهند. «بل یجوز لهما التوکیل فی ذلک»؛ بلکه هر دو میتوانند وکیل بگیرند. در آن بلامانع است. «و یجوز أن یکون الوکیل واحداً عن الطرفین»؛ اشکالی ندارد که این دو نفر یک وکیل داشته باشند. لازم نیست هر کدام یک وکیل جدا داشته باشند. البته برخی نظرشان این است که هر کدام میبایست یک وکیل جدا داشته باشند، و نمیشود یک نفر وکیل دو نفر باشد؛ ولی پس مانعی از این نیست که وکیل یکی از جانب دو نفر وکیل باشد. «بل یجوز ان یکون الزوجه وکیلا عن الزوجه، فیجری الایجاب بالوکاله و القبول بالاصاله»؛ بلکه جایز است که حتی خود این شوهر وکیل بشود از زوجه یا زوجه وکیل بشود از زوجه؛ یعنی هر کدام، زوج وکیل بشود از زوجه، ایجاب را "بالوکاله" بگوید؛ یعنی به وکالت از او ایجاب بگوید، قبول را با اصالت بگوید. یعنی چه؟ یعنی از طرف خودش. چرا پیش میآید؟ اگه اون باشه، اگه داره یک حالتی میدهد... زوجه الان اگر بخواهد بخواند، عربیاش را بلد نیست، ریزهکاریهایش را بلد نیست، عقد موقت را نمیداند دقیقاً چی باید بگوید. وکالت میدهد مرد را. یا گاهی خانم حرفهای است در عقد موقت، آقا بلد نیست، آقا وکالت میدهد. آقا تازه کار، به قول ایشون، آقا وکالت میدهد به خانم، خانم از جانب جفتشان میخواند. «کما یجوز»؛ همانطور که جایز است که این خانم وکیل باشد از آن آقا یا زوجه وکیل باشد از زوج، «بالإصاله الإیجاب یقول، نفسه، الإیجاب، و یقبل بالوکاله»؛ خود او ایجاب بگوید، کار خودش باشد، و قبول را به وکالت بگوید.
«و اذا لم یباشر الزوجان العقد و اوکلاه الی الغیر فلا یجوز لهم الاستمتاع الجنسی بما فی ذلک النظر الا بعد الاطمینان به اجرا الوکیل للعقد»؛ اگر خود این زن و شوهر بنا نیستش که عقد را جاری کنند، یعنی وکیل گرفتهاند، خوب همین که وکالت دادند، زنگ زدند که حاج آقا میشود عقد ما را بخوانی؟ نمیشود همین که زنگ زدند این دستمان را بگیرد، بیا و بعد دیگر مثلاً کارهای دیگر! نمیشود. باید مطمئن شوند از این که آن وکیل عقد را اجرا کرده است. حالا این مطمئن شدن یا به این است که خود وکیل به اینها خبر میدهد، آقا مبارک باشد، عقد را خواندم، یا این که دو تا شاهد میآیند، میگویند که آقا فلانی خواند عقد را. شاهد لازم نیست. بله. نه شاهد او یک شاهد دیگر است، این یک شاهد دیگر. شاهد لازم نیست. اهل سنت میگویند، همانطور که در طلاق شاهد لازم است، در نکاح هم لازم است. شاهدی که ما در طلاق میگوییم لازم است، اهل سنت میگویند در نکاح لازم است. عرض کنم خدمت شما که او یک شاهد دیگر است. این شاهدی که اینجا الان مطرح است، شاهد لازم نیست؛ ولی یکی از اسباب اطمینان، شاهد است؛ نه این که بگوییم حتماً لازم است شاهد. دو نفر میآیند میگویند آقا فلانی عقدتان را خواند. بله. یک وقت هم دو تا شاهد نیست، ولی آدم با قرائن، با شواهد قطعی، اطمینان پیدا میکند که وکیل عقد را جاری کرده است. یکی از دوستانمان گفت که نه، با یک شخصیتی، حالا اسم نمیبرم، از نزدیکان رهبر معظم انقلاب، درس داشتیم در تهران. گفت من به ایشان گفتم که آقا میشود عقد ما را حضرت آقا بخوانند؟ در کرونا هم به نظرم بود. گفتش که: «من خبر را، اطلاعات را گرفتند و اینها. خوب پشت موتور بودم، یکهو گوشیام زنگ خورد: مبارک، آقا عقد را خواندند.» یک نفر. خوب این نه خود ایشان گفته: «من عقد را خواندم»، نه دو تا شاهد. یک نفر دارد میگوید، ولی یک نفر آدم موثقی است. شاهد قطعی، یعنی قرینه قطعیه برای این که عقد کفایت میکند. اگر همچین آدم در همچین موقعیتی همچین حرفی را وقتی نسبت میدهد، آدم میپذیرد. درست شد؟ نمیشود اطمینان به اجرا. حالا اینجا، در این قضیه ما وقتی که اطمینان پیدا کردیم که عقد جاری شده، میتوانند زوجین از همدیگر استمتاع جنسی ببرند وگرنه استمتاع جنسی جایز نیست. استمتاع جنسی هم شامل تمام مراحلش میشود، از آن حدی که غسل واجب میشود تا کمترش. درست شد؟ حتی شامل "نظر" هم میشود. «بما فی ذلک النظر»؛ یعنی حتی نگاه کردن، اینجا حرام است تا وقتی که مطمئن نشده که عقد جاری شده است. حد نگاه کردن هم ندارد. روشن شد؟
آقا وقتی که مباشر نباشند زوجین عقد را، یعنی خودشان عقد را انجام نمیدهند، وکالت بدن عقد را به دیگری. «اوکلاه الی الغیر»، برای آن دو تا استمتاع جنسی جایز نیست. «بما فی ذلک النظر»، که داخل آن استمتاع جنسی، "نظر" هم هست. یعنی نگاه هم نمیتوانند بکنند به همدیگر. دیگر حالا شامل یعنی به آنچه، به آنچه که درش "نظر" هم هست. یعنی آن استمتاع. «بما فی ذلک النظر». نه، آنجا بحث الف و لام که بعد از اسم اشاره میآمد، میگفتند مثلاً: «ذلک الکتاب». بله، آنجا فرق. آنجا به خود این داشت اشاره. ولی اینجا این «ذلک» به یک چیز میخورد، از منظر به چیز دیگر. «بما فی ذلک النظر». نه «ذلک النظر». به آن چیزی که، یعنی آن استمتاع جنسی که در آن استمتاع جنسی، "نظر" هم هست. مطلق استمتاع جنسی تا وقتی مطمئن نشدند که عقد را خوانده وکیل، جایز نیست. شامل چی میشود؟ شامل نظر هم میشود. از نظر بگیر برو بالا، لمس، آغوش، معانقه، تقبل و تا بالاتر، تقبیل یعنی بوسیدن. مگر بعد از اطمینان به اجرای وکیل. برای بعد این که مطمئن بشوند که وکیل عقد را اجرا کرده.
نکته بعدی هم که عرض کردیم، گفتیم آقا پیش ما امامیه، شاهد برای نکاح شرط نیست. بدون شاهد هم نکاحمان درست؛ ولی اهل سنت، درست نمیدانند. بر خلاف طلاق که باز ما آنجا بدون شاهد درست نمیدانیم. آنها بدون شاهد درست. «و لا یعتبر فی صحه النکاح عندنا الاشهاد». پیش ما امامیه، «اشهاد»، یعنی شاهد گرفتن در صحت نکاح شرط نیست. «و یلزم فی صحه نکاح البکر مضافاً الی موافقتها، موافقه ولیها و هو ابوها او جدها لأبیها». لازم میآید در درست بودن نکاح "بکر"، یعنی باکره. اگر قرار است که یک باکره را با او ازدواج بکنند، وقتی میخواهند این ازدواج درست باشد، هم باید خودش موافق باشد، هم باید ولی او موافق باشد. ولی او کیه؟ پس «مضافاً الی موافقتها»، موافقت چی لازمه؟ «یلزم و موافقه ولیها». موافقت ولی "بکر" هم لازم است. ولی او کیه؟ «و هو ابوها أو جدها لابیها». پدرش است یا جد پدریاش است، یعنی پدرِ پدر. نه پدر و نه پدربزرگ. دیگر کسی نیست. «و اما الطیب سیب». "طیب سیب" کیه؟ آقا در برابر باکره، آنی که باکره نیست، بهش میگویند "سیب". «طیبات و ابکاراً»، قرآن میگوید، «و اما سیب فتکفی موافقتها». برای "سیب"، دیگر موافقت خودش کافی است. یعنی چی؟ دیگر موافقت ولیاش لازم نیست. حالا البته در مورد خود "بکر" هم بحث است که با یک شرایطی، آن هم موافقت ولیاش لازم نیست که حالا بعدها انشاءالله شاید بهش اشاره شود.
«و المستند»؛ حالا اینهایی که آقا خواندیم، اینها همهاش فتاوای این مصنف محترم بود. همه اینها را در چند صفحه توضیح میدهند. نیم، یکونیم، دوونیم، سهونیم، چهارونیم، پنجونیم، ششونیم صفحه توضیح همین یک صفحه که تا حالا خواندی. که اینهایی که گفتیم، از کجا گفتیم؟ برای چی؟ ششونیم صفحه.
نکته اول آقا این است که نکاح، منظور از نکاح، اول گفتش که در توضیح نکاح گفت: «النکاح عقد یتظمن انشأ العلقه الزوجیه الخاص». نکاح یک عقدی است که فلان است. چرا اینطور گفتیم تعریف نکاح را؟ نکاح، آن عقد را بهش میگویند نکاح، نه آن کاری که مباشرت جنسی باشد. دیروز اشاره کردم، منظور از نکاح، عقد ازدواج کردن است. حالا ازدواج، خوب، فارسی. کلمه ازدواج وقتی میآید در فارسی، معنایش روشن. شما چی میگویید؟ کلمه نکاح. هیچی، دیگر نمیگوید بعدش شادی. این سرود پاکستان خیلی جالب بود، متنش، متن قشنگی. پس آقا، بحث سر این بود که نکاح، خود آن عقد را بهش میگویند نکاح، نه آن کار و «یوجه» یا «وطأ»، همان مباشرت جنسی. شاهدش هم قرآن. البته این مطلب را همه به این شکل قائلاند. شاهدش هم قرآن. در قرآن ما جایی نداریم که منظور از کلمه نکاح، وطی بوده باشد؛ هرجا نکاح گفته منظور ازدواج، منظور آن عقدی است که دو طرف بینشان جاری.
«اما ان النکاح هو العقد المذکور و لیس الوطأ فهو المشهور». اینکه نکاح، همان عقد مذکور است؛ عقدی است که متضمن انشاء علقه زوجیت خاص است و منظور وطی نیست، خوب دلیل این حرفمان چیست؟ دانه دانه استدلال میآورد. حرفهایی که زده، اینی که من گفتم نکاح این عقد است، دلیلش این است که مشهور است. آقا مگر مشهور، شهرت مگر دلیل میشود؟ شهرت دلیل میشود؟ شهرت علما، حالا بحثی، اینجا که شهرت را که خوب رویش بحث میکردند، شهرت فتوایی، شهرت روایی، درست؟ معمولاً شهرت را حجت نمیدانند. مشهور اینطور گفته، شهرت علما اینطور است، با اجماع فرق میکند.
اجماع بله، اجماع حجت میشود پذیرفت؛ ولی شهرت نه. شهرت حجت نیست. اینجا مشهور که گفته میشود، این است که کلام مشهور. بله. خوب این که استدلال نشد. ایشان میفرماید: «و یشهد له الکتاب العزیز». شاهد این مشهور، قرآن است. پس در واقع استدلال اصلی من قرآن است. مشهور یکچیزی گفته که از قرآن هم همین فهمیده میشود. یعنی خیلی از علما. یعنی شهرت خیلی استفاده. یعنی بیشتر شهرت احادیثی داشتند، چیزهایی داشتند. سبک ایشان با اینها متفاوت است. خیلی سبک شیخ انصاری با بقیه چه تفاوتی دارد؟ بله تفاوتهایی دارد. آنجا شیخ انصاری این نیستش که استدلالش لزوماً شهرت باشد. بیشتر نظرش به این است که با شهرت خیلی نمیشود مخالفت کرد. چرا من این حرف را قائل شدم، به خاطر شهرت؟ این یکچیز است. بگوید: چرا با این که نظرت این است ولی مثلاً این حرف را سفت نمیگویی؟ میگوید: چون مشهور این را نگفته. مخالفت با مشهور نمیکند معمولاً. خدمت شما عرض کنم که به هر حال مکتب نجف، مکتب قم، اینها تفاوتهایی با همدیگر دارند. بله ایشان مکتب نجف. مکتب نجف و مکتب قم را اگر فرقش را میخواهی، یک هفتهای درس را تعطیل کنیم، خلاصه بگویید که... خلاصه آن را یک جلسه پس بزنید، وقت بگذاریم برایش.
حالا ببینم، یکم بحث پیش برود. یک وقتی انشاءالله. چشم. اتفاقاً ما یک مباحثه دیگری داریم صبح ساعت شش. آن هم به همین بحث مکتب قم و مکتب آن سویش هست. آره. آن هم به مکتب قم و مکتب نجف رسیدیم. حالا گاهی مثلاً... یعنی این خیلی منطقیاش، منطق صوری است. آن یکیها منطقشان منطق واقعی است. دو تا منطق داریم. حالا اینها را آنجا داریم بحث. تعطیل بشود به خاطر اینها. اصلاً بنای این فقه روی منطق صوری، بنای آن فقه روی منطق واقعی است. منطق صوری، منطق دو ارزشی. یک چیزی یا ثابت میشود یا ثابت نمیشود. مثلاً وقتی از یک خانمی بپرسند: شما بارداری یا نه، نمیتواند پاسخ بدهد: تقریباً. یا باردار هست یا باردار نیست. ولی وقتی میپرسند که هوا گرم است، شما میتوانی بگویی: تقریباً. درست شد؟
منطق صوری مسائل را دو ارزشی نگاه میکند، میگوید: یا هست یا نیست. مکتب نجف، حالا آن دو جملهای که میخواستین، مکتب نجف میگوید آقا: یا حجت هست یا نیست. نمیشود. حتی اگر نود و نه درصد هم داشت، آن یک درصد که نداشت، میگوییم نیست. درست شد؟ مکتب قم این را نمیگوید. میگوید: بابا، نود و نه تا کم چیزی نیست. نود و نه تاست. به خاطر آن یک درصد که همه چیز را خراب نمیکند. مکتب نجف میگوید: شهرت، خوب باشد، میخواهم چه کارش کنم؟ مکتب قم میگوید: بابا، شهرت است، چرا شهرت شکل گرفت؟ تفاوتهایی پیدا میکند. مثلاً مرحوم آقای خویی که استادهای ایروانی و آقای روانی خیلی متأثر از فقاهت ایشان است و این مطلب زیاد در این کتاب مثلاً میگوید که آقا: شهرت فتوایی جابر ضعف سند میشود یا نمیشود. ولی مکتب قم میگوید: مگر میشود؟ مکتب قم، مکتب نجف باید توضیح داده بشود که چون بعضیها بودند، هستند در قم که نجفیاند، نزدیک بودند؛ در نجف که قمی بودند. درست شد؟
حالا ما هم البته گاهی شوخی میکنیم، میگوییم آقا: مکتب مرز مهران. میگوییم آن وسط است، بین نجف... آن وسط یکچیزی است به اسم مرز مهران، مکتب مرز مهران. بعضیها مکتبشان مکتب مرز مهران است مثل حضرت آقا. ایشان نه نجفی است نه قمی. ولی به جفتش میخورد. مرحوم آیتالله بهجت هم این شکلی بود. برخی اساتید میفرمودند که: «نجفیالورود بود، قمیالخروج بود.» نجفی وارد بحث میشد ولی قمی درمیآمد. در بحث نام را بهشان میگوییم: مکتب مرز مهران. بین قم تا نجف. حضرت امام قمیاند. امام آقای بروجردی و اینها قمی. آقای خویی نجفی. اینها میگویند که آقا مثلاً اگر یک روایتی ضعیف است، خوب حالا مشهور هم فتوا داده باشد، حجت که حجت نمیشود. این لا حجیة است، آن هم لا حجیة. لا حجیة به یک لا حجیة ضمیمه بشود، حجت میشود؟ صفر به صفر اضافه بشود، چیزی میشود؟
ولی مثلاً اساتید ما نظرشان این است که خوب بله، شما با یک دستت نمیتوانی این تپه روغن را بلند کنی. بگوییم: خوب، من با یک دستم که نمیتوانم بلند کنم. با این یک دستم که نمیتوانم بلند کنم. پس هیچی... نه، میگوید: با این دستم یکم میتوانم بلند کنم، با این دستم هم یکم. این دو تایی که میآید بلند میشود. این نمیتواند بلند کند، این هم که نمیتواند بلند کند، پس هیچی. نمیدانم سبکشان را، ولی چون به صورت خاص مبانی ایشان را در بحثهای فقهی این شکلی ندیدم، ولی بیشتر به همین فضای نجف، به نظرم حالا تا حدودی که دیدم، میخورد سبک فقهیشان. ولی چون ایشان شاگرد سالهای زیادی بودند برای آیتالله بهجت، فکر میکنم بیست سالی درس خارج خواندم و سبکشان سبک آیتالله بهجت. البته شاگرد خیلیها بودهاند. شاگردهای تبریزی بودند، شهیدهای فاضل بودم، اواخر شرکت میکردند. مکتب ارزانقیمت.
«و یشهد له الکتاب العزیز». پس آقا، مشهور این را گفته. شاهد مشهور هم کتاب عزیز، قرآن. پس دلیل اصلیمان شد قرآن. «فانه لم یعهد فیه استعمال لفظ نکاح، فلاوطأ». معهود نیست یعنی چی آقا؟ معهود نیست یعنی چی؟ الف و لام عهد شنیدید؟ عهد یعنی آنچیزی که در ذهن طرف حضور دارد. آشناست. برای انصراف اینجا الان فعلاً نه، انصراف نمیدهد. معهود نیست یعنی ندیدیم جایی در قرآن لفظ نکاح را گفته باشد منظورش خود آن عمل باشد، نه. هرجا در قرآن نکاح گفته، منظورش ازدواج، نه مباشرت جنسی. ما گفتیم آقا نکاح سه قسم است. چیها بود؟ احسنت. «و أم القسمها الی الاقسام الثلاثه». چرا ما تقسیم کردیم به این سه تا؟ «فهو من ضروریات المذهب بل الدین». این هم آقا از ضروریات مذهب، بلکه از ضروریات دین است. ضروریات یعنی چی؟ آقا ببینید، یک بخشی از احکام و معارف دین هست، حالا چه در اصول دین چه در فروع دین، که در آن دین مسلم است. بدیهی است. یعنی وقتی کسی مسلمان شد، مسلمان بود و آمد بین مسلمانها، این دیگر برایش واضح است که: مسلمان نماز میخواند، مسلمان حج میرود، مسلمان قرآن دارد، قرآن کتاب مقدس است، احترام قرآن واجب است. اینها میشود ضروریات، واضحات. استدلال ندارد. یعنی این نیستش که با استدلال برای کسی بنشینند استدلال برایش بیاورند که آقا قرآن مقدس است، همین که آمد بین مسلمانها، میبیند مثل روز روشن است بین مسلمانها. این نیست که استدلال نداشته باشد ها! یعنی خلاف استدلال نیست، ولی فراتر از استدلال است. فراتر از استدلال. خود، یعنی سبکشان با هم نمیخورد. چرا الان چون همه گفتند یا همه دارند انجام میدهند مسلم است. یعنی یکچیزی است که هیچ مسلمانی، مسلمانی در این قضیه اختلاف ندارد. ضروری دین، اگر یک جوری بود که هیچ شیعهای با هیچ شیعهای سر این قضیه اختلاف نداشت، ضروری مذهب. این دیگر یک جوری میخ است کوبیده شده. احدی در آن تردید ندارد. بله. یک وقتی هستش مشهور، یک رُب مشهور «لا اصل له». بعضی مشهورات هستش که پشتش به جایی بند نیست. آن یک بحث دیگر است، آن را میشود انکارش کرد. ولی یکچیزی است که آقا از همان اولی که میخ اسلام کوبیده شده، مسلمانها بودند تا امروز. هرکس وارد جامعه مسلمانها شده دیده آقا یکچیزی مثل روز: توحید، نبوت، قرآن، قداست قرآن، وجوب نماز، دو رکعتی بودن نماز صبح. اصلاً دیگر بحث و بررسی و دلیل و اینها ندارد. خود شماها، شما وارد تشیع شدید. شما قبلاً شیعه بودید از اول. حالا شمایی که مثلاً وارد تشیع شدید، همین که وارد شیعه شدید دیدید آقا در مورد یک سری مسائلی که میخواهید صحبت بکنید، سؤال دارد؟ مگر این که مثلاً: نماز صبح چند رکعت است؟ مثلاً یکهو نگاهت میکنم. این هم مگر سؤال است؟ مگر شما نمیدانی نماز صبح دو رکعت است؟ اصلاً این جای سؤال و مطالعه و تحقیق و سرچ و اینها ندارد که بگوید شما از کی تقلید کردی نماز صبح دو رکعت میخوانی؟ در کدام رساله گفته؟ هیچ رسالهای ندارد که اصلاً به رساله نمیرسد. بله، رسالهها هم گفتهاند ولی من که نماز به رساله نرسید که بخواهم ببینم کدام رساله گفته. این میشود ضروری مذهب، ضروری دین که اگر هم کسی انکارش کند مرتد است. درست شد؟ عوام این را میدانند، هم خواص این را میدانند. نیاز به استدلال ندارند. فراتر از استدلال. بحثهای مختلف مثل معاد. حتی خود معاد جسمانی، ضروری معاد جسمانی هیچچیزی نیست. بله. در بحثهای فلسفی مطالبی است که حالا آن هم برخی حالا مطالب گفتند. بله، حالا گفتند مثلاً ملاصدرا منکر معاد جسمانی. حالا کار.
نکته بعدی هم پس این شد که مثل این که آقا، شیعه دوازده امام قبول دارد. امام زمان در عصر غیبت میآیند و ظهور میکنند. یا بفرمایید که مثلاً متعه جایز است. این هم جزو ضروریات مذهب است. یا قیاس حرام است، این هم جزو ضروریات مذهب است. خوب پس آقا، این که این سه قسم نکاح. این از ضروریات مذهب، بلکه از ضروریات دین است. مرتد نمیشود. فقط، آره، اگر ضروری مذهب را انکار کند، از تشیع خارج است. از اسلام خارج. البته بحث حالا مثلاً در مورد امامت و اینها که حالا دیگر وارد آن بحثها نمیخواهم بشوم که اگر کسی انکار کرد.
«و یأتی بیان الدلیل علی شرعیه نکاح المنقطع فیما بعد انشاءالله تعالی». البته آقا، به طور خاص در مورد ازدواج موقت چون خوب اهل سنت قبول ندارند، ما بعداً به طور خاص به این بحث خواهیم پرداخت. بحث بسیار شیرین.
خوب، مطلب بعدی این است که آقا، گفتیم که عقد دائم و عقد موقت را با صیغههایی باید بخوانند که صیغهاش قبلاً توضیح دادیم. «و اما تحقق العقد الدائم و المنقطع بالصیغه المتقدمه فهو محل وفاق». خوب این را از کجا آوردیم؟ دلیل این چیست که این صیغههایی که گفتیم برای عقد موقت و عقد دائمی، این هم آقا محل اتفاق است؟ یعنی هیچ اختلافی در این قضیه نیست. این محل وفاق، یک جورایی میشود همان اجماع خودمان. حالا در مورد اجماع عرض خواهم کرد. اجماع در حکمش هست، در موضوعش. شطرنج که حرام نیستش که. شطرنج عنوان شطرنجش نیست که حرام است. عنوان قمارش است که حرام است. حالا قبلاً همه فکر میکردند و اینطور هم بود که شطرنج مصداق بارز و نمایان قمار بود. البته (قمار) مصداق بارز قمار بود. الان که نگاه میکنیم، میبینیم بابا قماربازها شطرنجبازی. شطرنج کلی فسفر از مغزت میسوزاند. سلولهای خاکستریات را درگیر میکند. دو ساعت بنشین فکر کنی. قمارباز حوصله فکر کردن ندارد.
کلاً همه عربی بودند. اولین، دومین این که مقصد اصلی الان دیگر همه میدانند. تمام است دیگر اینجا جای بحثش نیست. درس خارج، انشاءالله خارج نکاح انشاءالله مینشینیم با همدیگر میرویم خارج. «بل هو القدر المتیقن». بلکه آقا این قدر متیقن است. این بلش پس میرود ترقی، دیگر میرود بالا. محل وفاق، بلکه قدر متیقن من الصیغه الصحیحه. یعنی آقا آن صیغهای که سالم، درست است، خاطرمان جمع باشد که دیگر هیچ شک و شبهه و ابهامی در این صیغه نیست. این دیگر هیچ حرف و حدیثی درش نمیماند. این میشود قدر متیقن. قدر متیقن از صیغه صحیح همین است. «التی یصح بها العقد»، که عقد به وسیله این صیغه واقع میشود.
نکته بعدی این است که ایجاب و قبول لفظی را هم ما گفتیم که شرط است و لازم. «و اما اعتبار الایجاب و القبول اللفظیین». شرط دانستیم ایجاب و قبول لفظی را. «و عدم الاکتفاء بالتراضی». گفتیم آقا به تراضي نمیشود اکتفا کرد. تراضي، یعنی رضایت قلبی. صرف این که این دو نفر راضیاند (فارسی ضربالمثل داریم میگوید: من راضی، تو راضی، گور بابای ناراضی)، گور بابای چه کار میکند. آن وقت این خانم راضی، آقا راضی. به صرف راضی بودن کفایت نمیکند. باید یک صیغه خوانده بشود. ایجاب و قبولی باشد. تلفظ هم بشود. قبول یعنی حتی کتابت هم این که در واتساپ برایش نوشته، آن هم گفته باشد، کفایت نمیکند. باید تلفظ بشود. ایجاب و قبول لفظی باید باشد. دلیل این چیست؟ «فقد ادعی فی الحدائق اجماع الأم بالخاصه علیه». در کتاب «حدائق»، شیخ یوسف بحرانی اهل بحرین بوده، در کتاب «الحدائق الناظره». ایشان از بزرگان اخباریگری. درست شد؟ بحث است که ایشان تا آخرش اخباری بود یا نبود. واقعاً اخباری بود یا نبود. حالا بحث جای مفصلی. عرض کنم خدمت شما که این صاحب کتاب «حدائق»، مرحوم بحرانی، در کتاب «الحدائق الناظره» که جزو کتب و بزرگان به این کتاب نظر دارند، آنجا ایشان ادعا کرده. من متن میخوانم. ادعا کرده که آقا عامه و خاصه اجماع دارند برای این که باید ایجاب و قبول لفظی گفته بشود. صرف رضایت قلبی کفایت نمیکند. فقط همین نیستش که شیعه اجماع داشته باشد، اهل سنت هم اجماع دارند. آنها هم گفتهاند باید صیغه خوانده بشود. اجماع آنها هم برای این است. ایشان در جلد بیست و سه، البته پاورقی کتاب نوشته: جلد بیست و سه، صفحه هجده. نمیدانم چه چاپی بوده. مال ما جلد بیست و سه، صفحه صد و پنجاه و شش. ایشان میفرماید: «اجمع العلما من الخاصه و العامه الا توقف النکاح علی ایجاب و القبول لفظیین». علما اجماع دارند از خاصه و عامه بر توقف نکاح بر ایجاب و قبول لفظی. یعنی آقا، متوقف است نکاح بر ایجاب و قبول لفظی. اگر ایجاب و قبول لفظی نبود، نکاح هم نخواهد بود. نمیدانم که اجماع منقول اشان را قبول دارد یا ندارد، ولی اینجا بهش نمیخورد که اجماع منقول باشد. علم منقول است. بله، ادعا شده است. ادعای بله، ادعای اجماع شده است. یعنی اینقدر مسئله واضح است که حتی ادعای اجماع شده است برایش.
خدمت شما عرض کنم که این هم شد اجماع فریقین بر مسئله. حالا صاحب حدائق که ادعای اجماع میکند، حتماً اجماع محصل برای ایشان. ولی اینجا که نقل میشود، میشود اجماع مفصل. بحث بشود که حجت است یا حجت نیست. گفتیم نیست. حتی خود اجماع محصل هم درش بحث است. آیتالله جوادی، یعنی قبول ندارد. حضرت آقا هم در درس خارجشان را من یادم نمیآید جایی چیزی را پذیرفته باشند به خاطر اجماع. معمولاً یک جوری است که اجماعها چیز میشود. خلع سلاح. وقتی دلیلش معلوم است که مثلاً به خاطر فلان روایت است. اسمش چی بود؟ اجماع لا... کلمهاش یادم رفت. خیلی کلمه معروفی است. حالا صد بار خود ما در مباحث گفتیم، الان یکهو کلمهاش یادم. معمولاً بعضیها اجماع را اینطور سریع میگویند که آقا این اجماع اینطوری است که مشخص است که این به خاطر فلان آیه، به خاطر فلان روایت، دارند این را... حالا فرق بین اجماع عامه و خاصه چیست آقا؟ اجماع عام خودش یک منبعی است برای حجت. یعنی اهل سنت میگویند: کتاب، سنت، عقل، اجماع. خود اجماع را کنار قرآن حتی قرار میدهند. یعنی اینقدر وزن دارد که حتی کنار قرآن، به جای قرآن، به جای سنت، کنار سنت، به جای سنت، اجماع استفاده. دلیلشان هم همین است که پیغمبر فرموده که نمیشود امت من بر خطا جمع بشوند. شیعه و سنی و هم ضروریات دین. خوب دیگر، حالا ما هم همین را میگوییم ولی آنها میگویند که نه این منظور این است که وقتی... عرض کنم خدمت شما که ولی ما اجماع را یک منبع مستقل نمیدانیم. ما اجماع را یک طریقی میدانیم برای این که وقتی که اجماع رسیده به ما و اجماع بوده، معلوم میشود کتاب و سنت اینطور گفته بوده که اجماع کردهاند. یعنی چی؟ نمیدانیم که یعنی به خاطر این روایت، این روایت، این آیه. اجماع را اسمش را پیدا کنم. فقط ما میدانیم که اجماع به خاطر این روایت. اجماع مدرکی نیست. الان میتوانیم ردش کنیم. شاید یک مدرکی بوده که ما نمیدانیم. اجماع مدرکی نیست. نه. ردش نمیکنیم. نه دیگر، وقتی اجماع مدرکی نبود، آنی که قائل به حجیت اجماع است و حالا در مورد اجماعهای مختلف بحث، آنی که قبول دارد و آنها را هم قبول دارد، میگوید که نه، مدرکی نیست. ولی وقتی که مدرکی شد، میزنیم کنار. معمولاً این شکلی است که اجماع را میبرد یک جوری اجماع مدرکی میکند. این روایت را دیده بودند که اجماع کردهاند. بله. وقتی خدشهای شد در آن روایت یا سندش یا دلالتش میگوید آن اجماع مخصوص همین بوده، پس قبول.
خوب این شد آقا این مطلب. «فقط یستدل علی ذلک» که انشاءالله فردا خواهیم خواند. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهر.
در حال بارگذاری نظرات...