‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
به مطلب چهارم رسیدیم در کتاب نکاح. مطلب چهارم این است که برای عقد نکاح، اگر از لفظ «زوج» یا از لفظ «نکاح» استفاده شود، درست است. یعنی اگر بگوییم «زوجتُکَ» یا «انْکَحْتُکَ»، هر دو درست است و هیچ بحثی در آن نیست. چرا درست است؟ چون ما در ادلهی شرعی خود داریم، جایی را که تأیید کرده باشند که ازدواج با این الفاظ رخ دهد؛ یعنی اینها را بهعنوان لفظی که حاکی از ازدواج باشد، معرفی کردهاند.
مثلاً در آیهی ۳۷ سورهی مبارکهی احزاب، «زوجناکها» گفته شده است. (که حالا آیتش را میخوانیم). در حدیث ابان آمده است: «أتزوجک مطعتاً؟» لفظ «تزویج» یا خود لفظ «نکاح» را قرآن استفاده کرده است: «لا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکمْ مِنَ النِّسَاءِ». پس لفظ «زوج» و لفظ «نکاح» رایج برای ازدواج است؛ بنابراین، میتوان با آنها نکاح را انجام داد و این عقد را منعقد کرد.
ولی مسئلهی ما چیست؟ مسئله این است که اگر لفظ «تمطیع»، «تَمَتُّع» یا «مُتعه» را برای عقد دائم بیاوریم، این درست است یا نه؟ پس اگر «زوجتک» آوردیم، برای نکاح درست است، چه دائم و چه موقت. اگر «انکحتک» آوردیم، درست است، چه دائم و چه موقت. اگر «متعتک» آوردیم، درست است برای موقت. ولی اگر «متعتک» را برای دائم آوردیم، محل بحث است که درست است یا درست نیست.
روشن است چرا اگر «متعتک» را برای دائم بیاوریم، محل بحث است؟ به خاطر این است که لفظ «متعه» در شرع، استعمال و وضعش برای عقد موقت بوده است و ما جایی در نصوص شرعیه نداریم که «متعه» را برای عقد دائم گفته باشند. حالا اینجا یک اشکالی مطرح میکنند که "ان شاءالله" در خواندن متن، آن اشکال را عرض میکنیم که از یک طریقی میخواهند درستش کنند که ما «متعتُکَ» را که گفتیم عقد دائم بشود. (با «مَتَّعْتُک» خوانْد.) یک راهحلی میخواهند بدهند که آن راهحل را هم نقد میکنیم که "ان شاءالله" در متن میبینیم. «انکحت» گفته، این را چهکارش کنیم؟
حالا اینها بخشهای مفصلی دارد. بعضیها قائلاند که حتی عقد به صیغهی فارسی هم خوانده شود، کفایت میکند. کتاب... خدمت شما عرض کنم که حالا بحث فردایمان اتفاقاً در مورد همین صیغهی عربی است که "ان شاءالله" عرض میکنیم که عربی باشد، ماضی باشد و ... اینها بحثهای فردایمان است.
اما تحقق عقد نکاح به لفظ «ازدواج» و «النکاح»، فمن ما لا اشکال فیه. اینی که نکاح با لفظ «ازدواج» و «نکاح» محقق میشود، از چیزهایی است که هیچ اشکالی در آن نیست و یدل علی انعقاده... دلالت دارد بر انعقاد آن. انعقاد چی؟ عقد نکاح. انعقادش به لفظ ازدواج دلالت میکند بر انعقاد نکاح به لفظ ازدواج. قول خدای متعال: «فَلَمَّا قَضَى زَیدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا». وقتی که زید در قضیهی آقا زید و زینب... زینب دخترعموی پیغمبر بود، زید پسرخواندهی پیغمبر بود. حالا "ان شاءالله" این آیت را یادم باشد، در ساعت بعدی المیزان بحثی دارد که دختر عموی پیغمبر... چرا دخترعمویش؟ دخترعمویش که نیست. دخترعمویش دخترعموست، بحثی دارد "ان شاءالله" آن ساعت بعدی دو تا آیه است که به ظاهر تناقض دارد، "ان شاءالله" میخوانیم، جالب است.
زید پسرخواندهی پیغمبر بود. پیغمبر دخترعمویشان را دادند به این برده. برده، برای اینکه بالاخره به بردهها احترام گذاشته شود و اینها، حضرت دخترعموی خودشان را دادند. بعداً هم خود قرآن هم تصریح به این دارد که زید هی میخواست زینب را طلاق بدهد، پیغمبر صحبت میکردند که طلاقش نده. همین آیات سورهی احزاب است. دیگر وقتی دید که نمیتواند، دیگر طلاقش که داد... در عرب، پسرخوانده را مثل پسر میدانند، همسر پسرخوانده را هم مثل عروس میدانند. به دستور خدای متعال، پیغمبر برای اینکه این سنت غلط را بشکند، مأمور شد که خودش با زینب ازدواج کند. دیگر از این واضحتر، برای اینکه دیگر کسی پسرخوانده را مثل پسر خودش نداند. انگار که تا این کار را پیغمبر نمیکرد، این قضیه میماند و حل نمیشد.
البته بعداً هم پیغمبر هم متهم شد به اینکه عجب! عروس خودش... به عروس خودش چشم داشته! با عروس خودش ازدواج کرده! این هم پس دنبال زنبازی و این حرفهاست! (معاذالله). شبهاتی در این زمینه وارد کردهاند دیگر. افرادی که ضد اسلاماند، داستان را مستمسکی قرار دادهاند برای توهین به پیغمبر که حالا بحث مفصلی هم دارد. اتفاقاً نکات خوبی دارد. سورهی احزاب، آن آیات بررسی شود، مطالب خیلی خوبی دارد.
حالا اینجا آیه میفرماید که: «وَقَضَى زَیدٌ مِنْهَا وَطَرًا». «وَطَر» آن حاجت مهم را میگویند، نیاز اساسی را میگویند. وقتی که زید پایان برد، یعنی به پایان رسید برای زید از زینب. حالا به پایان رساند، (بیا به پایان... «نیده شد» خودش رساند یا پایان رساند؟) ولی خب چون «وَطَرًا» مفعولش است، باید بگوییم به پایان رساند. وقتی به پایان رساند زید نیاز اساسیش را نسبت به زینب... خیلی تعبیر قشنگی است. یعنی به جای کلمهی طلاق، نگفته وقتی زید طلاق داد. چون خود کلمهی طلاق هم یک بار منفی دارد. اگر بگویی زینب، یکجوری در جامعه تحقیر میشود و کلمهی خوبی نیست و در عین حال هم ازدواجی که در آن دلدادگی نبوده و دو طرف عاشق و شیفتهی هم نبودهاند، انگار یک نیازی بوده این وسط که خب از یک جای دیگر تصمیم گرفته که این نیاز را... برای رفع نیاز به این آدم مراجعه نکند. دیگر «قَضَى زَیدٌ مِنْهَا وَطَرًا»؛ دیگر به پایان رساند این اینکه نیازش را از این درخواست بکند. (چند کلمهی قشنگ.)
وقتی که این طلاقش داد، دیگر به پایان رساند. دیگر به این نیازی نداشت. «زَوَّجْنَاکَهَا»، ما تزویجش کردیم این زن را برای تو. گفتند این زینب که همسر پیغمبر شد، بعداً با بقیهی همسران پیغمبر که حرف میزد، مفاخره میکرد، فخر فروشی میکرد. میگفتش که: «زوجکن اهلکن»، شما را خانوادههایتان به ازدواج پیغمبر درآوردند؛ «و زوجنی الله»، مرا خدا به ازدواج پیغمبر درآورد. آره، یعنی تنها زن پیغمبر بودم که خدا مرا در قرآن یاد کرده، گفته من این را به تزویج تو درآوردم. این فضیلت برای من.
خلاصه آقا، این «زَوَّجْنَاکَهَا» بحث نکاح را که دارد حکایت میکند، با لفظ «تزویج» دارد میگوید. پس آن کلمهای که دلالت بر ازدواج دارد، لفظ «تزویج» است. قرآن صحه گذاشته و حدیث ابان المتقدم، حدیث ابان هم که گذشت، آنجا هم که داشت. پس لفظ «اتزوجکم» حکایت از ازدواج میکند و غیره... غیر از حدیث ابان هم چیزهایی! و علی انعقاده به لفظ «نکاح». اینی که با لفظ «نکاح» این عقد چطور ثابت کردیم که این برای همیشه استفاده شد؟ مطلق نکاح است دیگر! شما امر را که گفتی، شامل اخص میشود ولی اخص را که گفتی، معلوم نیست شامل اعم شود.
وقتی یک چیزی برای خود نکاح، صرف نکاح کافی بود. حالا نکاح اعم از دائم و موقت هم برای دائمش کافی است هم برای موقت. ولی وقتی چیزی دال بر نکاح موقت بود، معلوم نیست که دال بر نکاح دائم هم باشد. معلوم است آقا؟ رسول، ساکت شدی خیلی! دیگر بالاخره کتاب نکاح و برای آدم مجرد، مایهی عذاب خواندن اینها.
و دلالت دارد بر انعقاد عقد نکاح به لفظ «نکاح»، قول خدای متعال: «وَلا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکمْ مِنَ النِّسَاءِ». فرمود: «آن کسانی را که آن خانمهایی که پدرانتان با آنها نکاح کردند را شماها با آنها نکاح نکنید». خب پس از ازدواج تعبیر به چی کرد؟ تعبیر به نکاح. در قرآن برای ازدواج هم لفظ «زوجناکها» آمده هم لفظ «نکاح» آمده. پس «نکاح» و «تزویج» برای ازدواج استفاده میشود و غیره من الاستعمالات القرآنیة المعبره بلفظ نکاح. در قرآن یک سری استعمالات دیگر هم داریم که آیات دیگر هم داریم که آنجا هم به لفظ «نکاح» آمده. مثل چی؟
مثل آیهی ۲۷ سورهی قصص: «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَینِ». من میخواهم به نکاح تو در بیاورم یکی از این دو تا دخترانم را. کی گفت؟ حضرت شعیب به کی؟ به موسی. یا آیهی ۲۳۰ سورهی بقره: «حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَیرَهُ». تا وقتی با یک مرد دیگری نکاح کند. درست شد؟ پس لفظ «نکاح» برای ازدواج استفاده میشود. نه پسرتان... (واسه دختر؟) پدرخانمم برای محرم میشود. مادرخانمم برای پسر محرم میشود. بله، پسر هم برای مادرخانم محرم میشود.
و أما الاشکال فی تحقق الزواج الدائم بلفظ تمتع و به اعتبار انه لم یَرِد فی شیء من النصوص الشرعیه من تعبیر لیحکم بصحه الانشاء به. اشکال مال آنجاست که بخواهد لفظ «تمتع» را بیاورد و عقد دائم منعقد شود، تحقق پیدا کند. چرا این اشکال هست؟ به اعتبار اینکه ما در نصوص شرعی چیزی نمیبینیم. وارد نشده در چیزی از نصوص شرعی تعبیر از دائم به لفظ «تمتع». هیچ وقت ما ندیدیم که بخواهند عقد دائم را بگویند لفظ «تمتع» را بیاورند. همیشه وقتی لفظ «تمتع» را آوردند، عقد موقت را خواستند بگویند. ما جایی ندیدیم که با لفظ «تمتع» عقد دائم را اراده کرده باشند تا حکم شود به صحت انشاء با آن. تا بگوییم: «خب میشود کسی لفظ تمتع را بگوید، عقد دائم را انشا کند». ندیدیم. جایی سراغ نداریم.
و من الوضه (یعنی واضح است) انه لا یصح الا استعانت به کل لفظ. این هم که معلوم است که آدم نمیتواند که هر لفظی را بگوید، هر معنایی را اراده کند. مثل اینکه بگوییم آقا بیا با همدیگر برویم تو حیاط بازی کنیم، بعد منظور این باشد که عقد موقت. بالاخره یک ربطی دارد! نمیشود که. باید یک چیزی باشد که ربط داشته باشد، صریح در این باشد، بشود با آن انشا کرد. وگرنه از هر لفظی میشود استعانت گرفت برای انشای عقد. این میگوید آقا من به تو گفتم تسبیحم را بیاور، منظورم این بود که با من ازدواج کن. تو هم گفتی باشه، میآورم، یعنی قبول کردی! دیگر هر آدمی میفهمد وقتی میگوید تسبیحم را بیاور، یعنی با من همسر من... یعنی چی؟ از کجا؟
اگر قرار باشد که هر لفظی گفته شود و با آن عقد جاری شود، خب هیچی! سنگ روی سنگ بند نمیشود. این که ممنوع است، غلط است. اگر قرار است اینطور نباشد، پس باید یک لفظی باشد که صریح در یک معنا باشد، بشود انشا کرد. لفظ «تمتع» صریح در ازدواج دائم نیست، برای همین نمیشود انشا کرد. و من الوضع... که این را گفتم.
بل لابد من الاقتصار علی ما تداول التعبیر. بلکه چارهای نیست از اینکه باید اکتفا کرد به آن چیزی که در شرع یا در عرف متداول است. برای ازدواج دائم نمیگویند: «این به آن گفت تسبیح مرا بیاور، منظورش این بود که با من ازدواج کن». حالا در عرف الان، مثلاً زانو میزند، چه میدانم، انگشتر دست میگیرد. مثلاً یک حرکتی است در عرف که حکایت از این دارد که این دارد از آن خواستگاری میکند. آن هم اینجوری دستهایش را در هم میکند، گریه میکند. این هم میشود! بله! این به آن خواستگاری کرد، ایجاب کرد، قبول کرد. حالا این میشود عرفی. حالا چقدر درست باشد، غلط باشد، آن یک بحث دیگری است. (خوانده میشود؟) یا همان را مثلاً کافی بدانیم برای عقد؟ حالا بحثی است، نمیخواهم واردش بشوم. عرض کنم خدمت شما که خب این میشود عرفیش.
اینی که از جهت عرفی که لفظ «تمتع» دلالت به ازدواج دائم ندارد، ارتباطی با همدیگر داشته باشیم (یک مدتی ارتباط با هم داشته باشیم)، کسی از این نمیفهمد عقد دائم را. از جهت شرعی هم متداول نیست، وضعیت شرعی. ما جایی ندیدیم که این لفظ «تمتع» را بگوید و عقد دائم با آن خوانده شود. البته آن یک مدتی که باشد (که خب صریح در عقد موقت میشود.) یک مدتش را نمیگوید. ارتباط با هم داشته باشیم، با هم آشنا بشویم. (با هم آشنا بشویم!) کسی نمیگوید این دلالت دارد بر عقد دائم. من دوست دارم با شما بیشتر آشنا بشوم. (حتی نسبت به عقد موقتش هم دلالت ندارد.) دائم! پس لفظ «تمتع» نه شرعاً دلالت دارد بر عقد دائم، نه عرفاً. این نکته متداول باشد. میگویند که آقا، یعنی شرع... (علم که گفته میشود، منظور در کتاب و سنت است، دیگر. درست است؟)
متن با اشکال مواجه شده و یک ایراد مطرح میشود.
ولی ردش میکنم. یک اشکالی اینجا مطرح میشود. اشکال این است که: «و اذا قیل یمکن التمسک بالنصوص الداله علی انقلاب العقد المنقطع دائما اذا لم یذکر الاجل نسیانا.» یک بحثی مطرح است. یک سری روایات داشتیم که اینها میگفت: «آقا اگر کسی عقد موقت خواند، داشت عقد موقت میخواند، یادش رفت زمان را در عقد بگوید. همهی عقد را گفت، فقط زمانش را نگفت. این عقدش درست است، منتها چه عقدی است؟ عقد دائم. چون زمانش را نگفته. قصد نکاح داشت، ولی وقتی که فراموش کرد...» راه حلش خب طلاق دارد دیگر. راهحلش این است که طلاقش میدهد. چرا نشود؟ قصد نکاح داشته دیگر! قصد نکاح داشته، فراموش کرده زمان را بگوید. نکاح محقق میشود دیگر. (زمان، زمانبندیش محقق... حالا آیا نافذ، نافذ نیست؟ اینها یک بحث دیگر.) وکیل بود در خصوص عقد دائم؟ (وقتی آنها انجام نداده، چون در خصوص آن وکالتش کار انجام نداده، از این جهت باطل است.) یا بگوییم نه، آن هم به هر حال وکالت داشتهی تامه و همین قضیه مثلاً عقد دائم... این یک بحث دیگر است.
خلاصه بحث دیگری داشتیم. پس در روایت بودش که آقا، وقتی که فراموش بکند زمان را، عقد موقت به عقد دائم تبدیل میشود. خب حالا چه ربطی به اینجا دارد؟ (همان لفظ استفاده...) آفرین! از همین روایت استفاده کنیم. تو این روایت چی میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید که آقا، مسئلهی تفاوت عقد دائم و عقد موقت در لفظ «تمتع» نیست، در ذکر آن زمان است. یعنی تو همین یک دانه است که اینها با هم تفاوت پیدا میکنند. نه اینکه اگر خواست دائم باشد، باید از اول «انکحت» بگوید، اگر خواست موقت باشد، «متعت» بگوید. نه! «متعت» را گفته، زمان را فراموش کرده، عقد شده دائم. پس از این استفاده میشود که میشود با «متعه» عقد دائم خواند. روشن است؟
یک اشکال. پاسخش چیست؟ ممکن است تمسک به نصوصی که دلالت دارد بر انقلاب عقد، یعنی عوض شدن، منقلب شدنش. عقد منقطع منقلب میشود به چی؟ دائماً به عقد دائم. کی؟ «اذا لم یذکر الاجل نسیانا». وقتی که از سر فراموشی، اجل را (یعنی زمان را) یاد نکردند. وقتی زمان را فراموش میکند، عقد موقتش عقد دائم میشود. پاسخش چیست؟
«قلنا لو کان لدینا نص بالمضمون المذکور، يكون ناظرا الی حاله النسیان، لمکن التمسک به و یثبت المطلوب. و لکن لیس لدینا نص کذلک. بل الوارد فی مثل موثقه عبدالله بن بَکْر عن ابیعبدالله (علیه السلام): ان سُمِّيَ الأجلَ فهو متعه و ان لم یُسَمِّ الاجل فهو نکاح بَتٌّ».
میگویند که آقا، اگر پیش ما یک نصی باشد به این مضمون مذکور، از این جهت که ناظر باشد به حالت نسیان، خب میشود بهش تمسک کرد. یعنی دارد میگوید که آقا وقتی فراموش کرد، آن بقیهی عقدش درست است که دائم میشود. این تکهی زمانش را فقط نگفته، خب دلیل نمیشود که بقیهی عقدش خراب بشود. آن زمان، اگر میگفت، باعث میشد که این عقدش خاص بشود. نگفته، عقدش عام میشود. خب دیگر حالا چون این تخصیص عقد دائم به آن زمان به گفتن زمان بود، چون تخصیصش نزده، اصل نکاح منعقد شده. اصل نکاح هم که وقتی منعقد میشود و تخصیص نمیخورد، میشود نکاح دائم. درست شد؟
اگر یک نصی داشتیم برای این مضمون که میپذیرفتیم، ناظر بود که آقا ما اگر زمان را فراموش کردیم، عقدش درست است. خیلی خب. و مطلوب ثابت میشد. ولی ما پیشمان نص این شکلی نیست. یعنی اگر یک نصی بود که میگفتش که آقا اگر اثر نسیان... حالا آنجا بحث اجل بود، اینجا بحث تمتعش را بگوییم. اگر روایتی میآمد، میگفت از سر نسیان اگر «متعه» را گفت، اثر نسیان «متعه» را گفت. یعنی میخواست با «متعه» عقد موقت بخواند، فراموش کرد «متعه» را گفت، اشکال ندارد! فراموش کردی! این «متعه» باش، عقد دائم هم میشود خواند. اگر همچنین نصی داشتیم، میپذیرفتیم ولی نداریم همچین نصی نسبت به اینور قضیه. نسبت به زمانش داریم، نسبت به اینکه آقا «متعه» را گفته، فراموش کرده که با آن عقد موقت را اراده کند، حالا اشکال ندارد با آن میشود عقد دائم را اراده کرد. میپذیرفتیم ولی نداریم همچین چیزی که دلالت داشته باشد برای اینکه میشود خواند.
بلکه آنچه وارد شده در مثل موثقهی عبدالله بن بُکَیر، موثقهی عبدالله بن بُکَیر از امام صادق (علیه السلام) این است. فرمود: «إن سُمِّيَ الأجلَ فهو متعه و إن لم یُسَمِّ الاجل فهو نکاح بَتٌّ». اگر زمان را ذکر بکند، متعه است. اگر زمان را ذکر نکند، عقد دائم است. این روایت ناظر به نسیان در واقع اجل است. یعنی دارد میگوید که فقط بحث زمان است که فراموش کرده. بحث این نیستش که آقا آن لفظ «متعه» دلالت داشته باشد و با آن بشود عقد دائم را خواند. اصلاً بحث این نیست. یک جنبهی دیگر قضیه را دارد میگوید. میگوید آقا، زمان را فراموش کرده، اشکال ندارد، عقد درست است، عقد دائم باشد! این ربطی به این ندارد که حالا این گفته عقدش درست است، یعنی خب با لفظ تو هم گفته عقدش درست است.
اگر این دکمه را بزنم، خب یک دکمه را بزنم این باز میشود. لامپ دومی باز میشود. خب ولی من اولی را زدم، دومی میخواستم، دومی هم بزنم ولی فراموش کردم. خب پس معلوم میشود که این دکمهی اولی هم درست بوده. یعنی این لازم نیست که من... دلالت دارد بر اینکه فراموش کردن به این... این دلالت ندارد. ربطی ندارد. حالا اینجا که بحثی که دارند همین است که آقا، آن چیزی که از این روایت فهمیده میشود و مطلبی که گفتم مثل همین روایت موثقهی عبدالله بن بُکَیر، فقط دارد میگوید که آقا، یا زمان را گفته یا نگفته. اگر زمان را نگفته، میشود عقد دائم. اگر زمان را گفته، میشود عقد موقت. دیگر ناظر به این نیستش که یا با «متعه» گفته یا با «انکحت». آن یک بحث دیگری است. یعنی باید دلالت بر مطلب داشته باشد. این دلال... میشود به این اشکال کرد. یعنی تو بحثهای دیگری میشود خدشه کرد ولی فعلاً متن کتاب این است. متن کتاب را میخوانیم دیگر. متن کتاب چرا؟
آره دیگر، در نسیان زمان. در نسیان زمان، هر دوتا باز باشد. بعد یکی را میزنم. ولی به خاطر آن نسیان نیست که این باز شده. این که با آن دکمهی اولی باز میشود، خودش از لسان این فهمیده میشود که این اتفاقاً به خاطر نسیان است. انگار یک لطفی کردهاند، گفتهاند تو فقط به خاطر نسیان... میگوید از دلیل همین فهمیده... همه بحث را آورده روی اجل که حالا زمان را فراموش کردی، اشکال ندارد، عقدت درست است. ولی معنایش این نیستش که «متعه» هم گفتی اشکال ندارد، عقدت درست است. نمیخواهد مجوز بدهد برای اینکه با «متعه» برو عقد دائم بخوان. میخواهد مجوز بدهد به اینکه حالا زمان را فراموش کردی، این را عقد دائم خواندم. من فرض کردم، ببینید آقا، مثلاً من به شما میگویم که شما اگر شناسنامه بیاوری، بیا کارت ملی بیاوری. حالا شناسنامه و کارت ملی میگوید من ندارم. میگویم من پاسپورتم را به جایش قبول میکنم ازت. درست شد؟ گواهینامه. گواهینامهی ماشینم را به جایش ازت قبول میکنم. معنایش این نیستش که شما هر جای دیگری هم خواستی که خودت را معرفی بکنی، با گواهینامه خودت را معرفی بکنی. گواهینامه که کارت شناسایی شما نیست. من اینجا از سر تفضل و لطف، یک توسعهای دادم. گفتم که حالا شما الان بلیط قطارت را که دارم چک میکنم، گواهینامهات را هم نشان بدهی، قبول. عجب! تو ایران گواهینامه کارت شناسایی محسوب میشود! روشن شد مثال؟
اینکه من دارم میگویم شما زمان را فراموش کردی، عقد درست است، معنایش این نیست که خب رسماً شروع کن با... اصلاً از این به بعد هر وقت خواستی جایی بروی ثبت نام کنی، شناسنامهی ماشینت را بردار بیاور!
«والقدر المتیقن من ذلک...» این تکهاش میماند، "ان شاءالله" فردا میخوانیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...