‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقه.
تشکر میکنم از صفا و معرفت رفقای خوبمان. در روز تعطیل، دانشگاه تعطیل است و در ایام امتحانات رفقا جلسه را دست کم نگرفتند و اینجا حضور پیدا کردند. ماکارونیای بود که دور هم جمع میشویم برای خدا، حرکتی را شروع بکنیم، چهار تا نیاز برطرف بکنیم. آن دورهمی، این دقیقاً حرفهای اولی بود که در جلسه اول هیئت گفتم. آقای محمودی یادش هست؛ جلسه اول هیئت بودند، اولین جلسهای که هیئت گرفته شد.
دور هم جمع بشویم هم یک تذکری باشد هم رفاقت و صمیمیتی صورت گیرد، مشکلات و کمبودها چیست را با همدیگر حل بکنیم. فضای جلسهمان هم عوض نشده، این جلسه بالاتراز توهم انسان. فضای رفاقت. گاهی رفتارها عوض میشود. به هر حال، این رفاقت و این صمیمیت دنبال خروجی است. خوشحال شدم، بعضی جلسات، "محک بدون مخاطب" است. تنها جلسه رفاقت، دور هم بودن، گفتن و خندیدن، صمیمیت. ما نیاز به رفاقت داریم.
حال عرض کنم که تصور بکنید احساس میکنید وقتتان دارد تلف میشود. اینجا، جلسه ما این است. البته بخش اعظمی از جلسه به این است که رفقا باید کار را بیاورند و دیده شود، یعنی بخش اصلی. گفتش که: «تو خودت را مطالب بدون طرح، بخش اصلی کار را بر دوش رفقا بگذار.» همین مجموعهای که رفقا راه انداختند، قبول استارتآپی بشود و اینها به کجا رسید؟ چه شد؟ خوبی رفتند، بعد باز به مشکل خوردند. گفتش که: «خب، اینها را باید مثلاً چالش بخورند، ده بار بکوبانند از نو بسازند.»
جمهوری اسلامی داریم. بیکاری و تنبلی. یکی دیگر فکر کن، یکی دیگر (عقب). نه عزیزم، همه باید فکر کنند، همه باید عمل کنند. «کلکم راع و کلکم مسؤول.» به عهده بگیرند که وقتی شرکتها دولتی میشود، افرادی که در شرکت کار میکنند احساس مسئولیت نمیکنند. خصوصیسازی الان هست، نمیخواهم در موردش صحبت بکنم. این جوری که دولت جیب مردم را بزند و اینها، این مدلی نه. آن مدلی که مسئولیت توی این بورس از مخابرات مثلاً سهم دارم. اگر مثلاً یک دههزارم مخابرات.
در تدبیر، در برنامهریزی، در اجرا، دانشگاهی و فضای خودمان و فضای هیئت، همه بیایند سهم بگیریم، کار بکنیم، شریک. ما همانی هستیم که سه سال پیش اینجا شروع کردیم. شما نگاه. همانی که سه سال پیش، دو سال (در فضا). همانید یا نه؟ انشاءالله همانیم. همهمان انشاءالله. در متن کار باید دیده شود. این حکمت ۸۹ نهجالبلاغه را که انشاءالله اگر بشود این جلسه تمامش بکنیم. اصحابشان فرمودند که: «این آدم به خاطر این ویژگیها جوری بود که من این را بزرگ میدیدم.» مادر من بود.
یک جمله را جلسه قبل خواندیم، ادامهاش حضرت میفرمایند که: «وکان اذا قُلِبَ علی الک.» خیلی خیلی خیلی، یک جوری تعریف میکنند خیلی متفاوت است. فاکتور ازش بگیر. من میخواهم آدمی که در مدرسه و دانشگاه تربیت میشود این مدلی باشد. به عنوان یک شاخص. هیچ مکتبی را الان در دنیا با ضرس قاطع و محکم، ارزشگذاریهایی باشد که وقتی میخواهد خروجی بگیرد به اینها نگاه میکند. این سند ۲۰۳۰. حالا هی فحشش میدهیم و داد میزنیم و اینها. شده مثل ماجرای برجام. چی بگویم؟ شاید نداشته باشد کل ماجرای سند.
آدمی که سال ۲۰۳۰ از مجموعه نهادهای علمی آموزشی پرورشی من خارج میشود این شکلی باشد. آدم در افق سال ۲۰۳۰. یک ماه، یک سندی، همان ایام که این بحث شده بود، نامه ۳۳ سوره، نامه ۳۱ سوره، ۳۱ سوره، ۳۱ سوره لقمان، نامه ۳۱ هم نامه امیرالمومنین به امام حسن. این دو تا، دو تا سند راهبردی تربیت امیرالمومنین دارند. امام سند ۳۱، ۳۱ ماست. آموزش همجنسبازی و مهد کودک دارم میرقصند. فلسفه یاد میدهند. بنده گفتم، گفتم در شبکههای تلویزیونی. هرچی شبکه غربی علمیتر، هرچی بشود، خطرش بیشتر. به نسبت شبکههای پورن، خیلی محترمتر است، خیلی نزدیکتر است. به نسبت عرض کنم که قبل از اینکه تذکر آییننامه بیاید، خودم عرض کنم که، جهنم فعل است، آن جهنم ذات است.
فلسفه غرب جهنم ذات است و اخلاق تربیتش جهنم صفات است. این کثافتکاریها جهنم فعل است. بنده بستم.مخالفتهایی که در ذهن عمومی ماست، دقیقاً با کدامهاست؟ فلسفه غرب خیلی چیز خطرناکی است. ارادت دارم، خیلی «هایدگر» متفاوت بود، ولی همین جا با همدیگر مفصل. یاد آن جلسات میافتم و یاد حضور ایشان میافتم. تنگناست. انشاءالله امام صادق باشد. امروز، روحانی وارسته و دوستداشتنی، پرکار، متواضع. خیلی ویژگیها داشت. به جای صالحی، صالحی داشتیم که اینقدر آدم خوشفکر، با سواد. سواد میماند، دیگر واقعاً نمونه. شخصیت فوقالعاده خوبی بود. مظلوم واقع شد، مظلومیتش هم مردانه بود، نامردی نمیکرد. اشتیاقشان را نشان داد و خیلی محبت کرد.
بعد از آن بحث، وظیفه و نتیجه. نظر بنتام، نظر دکارت، اخلاقگرایی، نتیجهگرایی. زیرساخت فکری و معرفتی غرب مشکل سند ۲۰۳۰ است. دقیقاً حرفش همین است، یعنی میگوید: «من میخواهم یک آدم با این مبانی سال ۲۰۳۰ بسازم.» سال ۲۰۳۰ آدم این شکلی میخواهم. بعد آنهایی که شما توی آن ترازی که گفته وقتی میبینی ماده خلاصه میشود، خلاصه میشود، کاملاً نسبی است. همان هم، بر فرض اگر فضیلت باشد و واقعاً همان که فضیلت مد نظرش باشد تهِ تهش این است که هژمونی کثیف و از این تعبیر ما قشنگتر نداریم که رهبر انقلاب فرمودند: «سند ۲۰۳۰ سرباز برای آمریکا و انگلیس در میآید.» هنرمندانه یک سند را این شکلی دستگاه تربیتی و آموزشی خیلی حرفهای عمل کردند.
رفت. خلاصه، غرض اینکه این المانها را شما بیایید، این فاکتورهایی که امیرالمومنین اینجا میگویند یکیش این است. آدمی که شخصیت اخلاقی فوقالعاده دارد، میشود روش حساب کرد، میشود بهش رأی داد، میشود در بحث خانوادگی بهش اعتماد کرد. خانواده را به او سپرد، نقش پدری به او داد، نقش مادری به او داد، نقش همسری به او داد. توی تشکیلات میشود رویش حساب کرد، بار رو دوشش گذاشت. یکی از ویژگیها را ببینید این است، خیلی عجیب است. میفرمود: «اگر در کلام شکست میخورد، در سکوت شکست نمیخورد.» کجای اخلاق است؟ کجای زندگی ماست؟
آدم قدرتمند آدمی است که نمیخواهد خودش را اثبات بکند، نیازی به اثبات خودش نمیبیند. دو سه مورد. امیرالمومنین مغرور و متکبر، جوابگو نیستم. تفالههای غربند که در خود غرب فقر فرهنگی به فقر فکری. ما هم که از غرب میاد چون بوی سواحل هاوایی کفایت میکند. مسئولیت بدهیم خرابشدههای فاضل، ملا، باسواد. آدم بیمسئولیت چه شکلی است؟ اثر تکبر، استحکام شخصیتی. برو بابا، جنایی نیستم. معاونت فاسد است. برو بابا. فحش بدهم؟ گریه کنم؟ چقدر ملت جوک ساختند، دست گرفتند. مسئولیتپذیری جلسه قبل گفتی که رد میکنم. گرفتار شدم. استحکام شخصیتی ندارد، رشوه میگیرد. نفوذپذیر. استحکام شخصیتی این است. میگوید: «من برای تکبر اول اعلام میکنم شفافیت در میرود.» مشکل ما با این چیست؟ مشکلی که ممکن است گرگ باشد، مسئولیتی است. دریدهاست؟ استحکام شخصیتی ندارد.
از روستاهای کوچک و شهرستانهای کوچک آدمها را به اسم نماینده بیاوریم که یک ساختار و این ساختار معیوب این آدم را بولد میکند، برجسته میکند. خداوند، رنگینکمان هستند. اینها میآید و این ساختار معیوب این است. معضل جدی ما الان اقتصاد و فرهنگ است. اصولگراست و حزباللهیان و اینها. تعداد زیادی از این کمیسیون فرهنگی آنقدر نمیروند که تا مرز اضمحلال دارد میرود. تعطیل بشود. بعد مثلاً کمیسیون خارجی ۶۰ نفر اضافه ثبتنام میکنند. کشورهای خارجه مسئولیت بیشتر میطلبد. شخصیتی داشته باشد وقتی در میدان کلام شکست میخورد، در میدان سکوت شکست نمیخورد. میخواهی ازدواج کنی، خواستگاری بروی، یکی از فاکتورهایت این باشد، برو بررسی.
خواستگاری گفتم یک سری راهکارها برای فهمیدن شخصیت طرف هست. اصلاً طرف نمیفهمیده چیکار کند. اگر در میدان کلام شکست بخورد، در میدان سکوت شکست بخورد. روضه هفتگی حاج منصور میروند یا حاج سعید، حاج محمود یک کمی قابل تحمل است، خیلی بدم میآید آسمان. استحکام شخصیتی چه مدلی کشف کنم؟ در میدان کلام شکست بخورد، در میدان سکوت شکست نخورد. فایده؟ فایده دارد. هیچ کسی تکبر ندارد الا آدم حقیر، آدم ذلیل، آدم پوچ. چون میخواهد خودش را گنده نشان دهد. بپوشاند حقارت و ذلتش را. فیگور تکبر و ابرقدرتی و اینها میگیرد. آدمی که پر است، نیازی ندارد چه را اثبات کند. درست است؟
یک سفر رفته بودیم لاکچری. فوقالعاده از شمال شهر بود. مسئول کاروان از رفقای ما بود. برادرش مجری تلویزیون بود. تلویزیونیها بود دیگر. آن موقع مثلاً سال ۸۹، ۹۰ هوایی، هتلهای لاکچری فلان و اینها. قبل و بعدش دیگر تکرار نشد. برای کار ۱۰۰ دلار. یکی از اینها بود. حالا همه کلاس. یکی از اینها بود. پاره جوراب سوراخ. گفتم نه؟ گفت تو سه تا ایالت مختلف آمریکا سه تا پمپ بنزین. اینها که دیدم چی بود؟ کسی نگیرد. پولدارند اینها. رفته یک کت گرانی خریده که بدبخت. بدبخت اگر اینجوری است قدر من را ندونستند. قدر من را تا الان که بنده نگفتم کسی شگردش را نمیآید. تا یک چیز فرهنگی که شگردش معلوم میشود دیگر. از فیلم صندلی (نمایش) نمیرود دیگر. باز تواضعهای تکبرهایی که همه دارد اینجوری خودش را نشان میدهد. نه آن ضمیر. حرف بزنم دچار تلاطم بشود، مجموعه به هم بریزد، به جان هم بیفتند. نظرم را بشناس. اینها اشکال فنی که در جلسه خصوصی آرام آرام شروع کنیم.
گفتش که: "من جوابت را میخواستم بدهم. اول نوشتم که نامه حضرت به رویت رسید. نامه حضرت عالی را از طریق صداوسیما زیارت کرد." رادیو جواب ندهد. در میدان گفتوگو وقتی شکست میخورد، اصلاً قبول میکنی شکست خوردی. به یک جایی باید ارجاع داد. یک کسی آخرین حرف آخری بزند. یک کسی داوری کند. رهبر انقلاب. اینها چیزهایی که به شما نمیرسد خبرش رسانهای نمیشود. از پارسال شروع کردم بحثهای درس خارج آقا. کاربردی. بحث غنای ایشان را کامل کاور کردم. فوقالعاده بود. سال تحصیلی داشتند. ایام کرونا که تعطیل شد. بعد خیلی خوب. مباحث عالی و بینظیر. از نگاه طلبی دارم به شما میگویم. از موضع خدا که نماینده ولی فقیه در عرش. از موضع طلبهای که دیدم که آقا آقا در رجال نفر اولند.
محل اختلافی که آقا شاید نفر اول باشد. رشته تخصصی ایشان را در حد کشت کار کرده و در حد تیم ملی هم مطلب، کتاب روایی. اگر بزرگان از او زیاد روایت بکنند، این «ثِقَة» اصحاب اجماع ازش نقل کردند. نه که بارها. سه بار از او نقل کردند. اینها مبانی مختلف رجالی است. «ضعیف» شد. عبور میکنیم. روایت باهاش کار نداریم. یکی از طلبههای جلسه رفته برای من ۲۰۰ منبع آورده که ۲۰۰ جا راویان بزرگ از این داوود بن کثیر روایت کردند. آقا گفتند که: «من مبنایم عوض شد، روایتم ثِقَة شد.» یک انگشترم الان به این طلبه. جلسه بعدش دو تا طلبه دیگر را. یکی دیگر که قبلاً اختلاف بود.
یک همچین کاری، تجربه عوض کردن فتوا داشتم. خیلی شیرین است. یکی از اساتید مطلبی را گفته بود در مورد یکی از اوقات شرعی، نیمه شب شرعیه. این عبارتی که در اتمه نیمه شب شهری. جلسه رسمی بعدی که داشتند برای نیمه شب شهری، عوض کردم.
مرجعیت سر کلاس درس جلوی همه میآید بگوید این نظر (فلانی) است. در میدان کلام وقتی شکست میخورد، در میدان سکوت شکست نمیخورد. اول که اصلاً قبول میکند. سکوت ماستمالی کنم. آخه میدانی، خراب. الان من دیگر کسی دیگر حرف رجالی من را آدم (حساب نمیکند). منظورم این بود که اگر چهار تا آدم بیایند فکر کنند رئیس جمهور بشوم میتوانم این کار را بکنم. نه اینکه آدم عقلش کم باشد. خیلی اوضاع خوب است. حالیت نیست؟ مثل آن آقا میگفتش که: «اگر احساس بالا بود.» مشکل از ویژگی بعدی انسان ۲۰۳۰، انسان تراز تربیتی. اصلاً کدام دانشگاه فکرش به اینهاست که اینها را داشته باشد؟ در میدان کلام شکست خورده. در میدان سکوت شکست نخورده. استحکام و عظمت، عظمت محک ازش استفاده کرد. الان در دانشگاه در سندهای بالادستی، سندهای راهبردی. اگر بخواهیم اینها را بیاوریم باید چیکار (کنیم)؟ محک بزنیم که رشد کرده یا نه. باید یکی از شاخصهایش این باشد. شکست میخورد یا نه. بهتر شد. سوم بهتر شد. الان فرستادیم دبیرستان. مرد عذرخواهی میکند. قشنگ میآید اشتباهاتش را به عهده میگیرد. هرچی زدی میپرد. همهاش دوقطبی. همهاش کلاً ما یک فرشته بودیم، خدا آسمان جن خورد افتادیم پایین. بهتره کشتن. یک مداحی یک بار توی تونل نصف شب داشته میرفتیم. ویراژ دادند جلو. تیر هوایی زده. ۱۰ ساله مثل محترم. عصبانی شد. اینجوری تست کند یا نه. خیلی آدم کثیفی است، میپوشاند. رفاقتی جمع، شراکتیه جمع، همکاری. تو میگویی «فرمود به شنیدن حریصتر بود تا حرف زدن.» راهبرد اخلاقی. اینها را گفته. چقدر علامت آدم بزرگ، آدم سالم، آدم قدرتمند این است. در مسیر عمل، در مسیر پیشرفته عمل کند.
حرف زدن ارزش (ندارد). کامنت خط خطی میشود. زخم میشود. وقتی این کامنتها را میخواند. فِک زدن و بزرگان یک چیزی گفته بودند، اساتید نقل میکرد. خیلی مهربون، لطیف بود. کپشننویسی و سنزن فضای مجازی، گذاشتن شبانه روز ۲۴ ساعت در خدمت همه (هستیم). گزارش شجاعترین، محکمترین آدمها آنهایی است که با هوا خیلی قدرتمند است. عظمت دارد برای داشتن او مرده بنویسی. من نمیدانم دوباره آنقدر عظمت دارد. یک وجود عظیم، یک شخصیت بزرگ دارد که آنقدر این شخصیت برایش بزرگ است نیاز (به اینها ندارد) تکیه بکند و به پشتوانه آن شخصیت علامت قدرت و استحکام طرف نباشد. مدرک دانشگاهیش است. این معلوم است که آن شخصیت گنده را ندارد. توی عضو هیئت علمی یک دانشگاه انگلیسیاش را نوشته بود: «عضو NBA دانشگاههای محلات جنوبی بعد از خلیج فارس.» قشم را میخواستند پل بزنند که مثلاً اتوبوس یا بغل دانشگاه. بابا هیئت علم، حقارت شخصیتی دکتر استادش، استادی که یا من ۱۶ ۲۰. ۱۶ بود، ۲۲ داد به چمران. گفت: «خواستم برای ثبت در تاریخ دانشگاه.» یعنی چه؟ بچههای ادامه نسل دانشگاه. سند ۵۰ سالگیمان است. افتخار میکنم که ۵۰ سال پیش این سند را خانه زده. میفهمی چه میگویم؟ چمران به دانشگاه ارزش میدهد. من دانشگاه به چمران. عکس افتادم.
من هستم. ما بچههایی داشتیم برای شورای صنفی دو سال پیش. دو سال پیش حالا آقای هاشمی خیلی بهشان ارادت دارم از آن جلسهای که یک قالیش بعدش آن سال سال ۹۷، ۹۸ بسیج مهندسی، بسیج نمونه کل کشور، بچههای بسیج شورای صنفی را فتح کردند. دیگر ما توی آن بچهها کسانی داشتیم که ۵۰۰ تا رأی داشتند، نفر اول دوم بودند خودشان به خودشان رأی ندادند. لذت میبرد. نه از کار. این بنده خدا که گوشش هم نگیره کافر حرف بزند، شنیدم دریافت حرف زدن، ابراز وجود، بدبختهای بیچاره مثل من که همهاش کارمان حرف زدن است غصهمان این است دیگر. لذتی که در شنیدن است. اصلاً شنیدن سِیر حرکت تحول. حرف زدن توقف.
ادامه حضرت میفرمایند که: «امران ینظر ایهما اقرب الی الهوا فیخالفه.» وقتی بین دو تا کار گیر میکرد، نگاه میکرد بین این دو تا کار کدامش به هوای او نزدیکتر است، آن را باهاش مخالفت میکرد. یک مقیاس، یک میزان. آخرین حرفی که بهش رسیدیم این بود. استعدادم را تشخیص بدهم، وظیفهام را تشخیص بدهم، کاری که باید بکنم تشخیص بدهم. البته تشخیص این خیلی این است که کدامش به هوای نفس من نزدیک است، این خودش خیلی گیر افتاده. ارباب من این کار را اول به نظرم خیلی به من نزدیک است. برو کار هوای نفس. اینجا کاری که میکند میگوید: «ارباب من، من کار دوم را خیلی دوست دارم که تو به خاطر هوای نفس خیلی دوست داشت.» سلام علیکم. آیا شما جاسوس هستید؟ بله. کی و کجا؟ وعده دیدار، ما پاسخ خواهد گفت. اگر که در فهم و درک و هوش و اینهای شما خیلی دچار چالشهای عمیقی میشود. آخرین سوال از نفس سوال کنم، بشناسی هوای نفس که این وقتهایی که به من میگوید: «بخواب.» که الان تو شب یکم بیشتر خوابیده باشی. که الان صبح سر کلاس خوابت میبرد. بعد مثلاً ظهر انشاءالله میخوابی. بعد مثلاً نماز شب واجب نیست. نماز صبح هم که هنوز تا دم طلوع آفتاب وقت دارد. بعد مثلاً این الان حق (است). اینها. اینها همهاش فیلم است. لامصب نیم ساعت (در) شب توی تلگرام بیشتر ماندی، بیشتر خوابت میگیرد. بعد بیشتر هیچی حالیش نمیشود. تک تک توضیح میدهد خواب بمانی روند علمی چرخه علمی کشور عقب میافتد.
چرخه علمی کشور که عقب بیفتد، وضعیت اقتصادی هم عقب میافتیم. خیابان را بخواب، (بگیر) بخواب. به تلگرام تا ۱۱ توی تلگرام. اطلاعات مردم. آدمی که زرنگ باشد دیگر حالیش میشود. نگو اینجا دقیقاً به من میگوید: «حرف سیاسی بزن.» هوای شخصیت علمی نشان بدهی. صاحبمرده پایان باز باز باز میشوی با این پایان. وقتی میشنوی جمله: «هوای او نزدیکتر بود، باهاش مخالفت.» خیلی سخت است. میخواهد گوش بدهد. حوصلم. دیگر چقدر طولانی حرف میزند. توی فوتبال ۱۲۰ دقیقه. اینها ماجرا چیست؟ سخنرانی رفتی؟ دمت گرم. ولی انشاءالله فوتبال امشب میبینمت که ۹۰ دقیقه تمام شد. بگیر فوتبال در فضای پیاس. نتیجه را وقتی که ایران جام جهانی افتاده بود با آرژانتین و اینها نوشته بود که: «نتایج بازیها. ایران نگران نباش.» با بچه وقت ندارد انجام داده. نه شاید آن منظورش این بوده که اگر اینجوری این مقیاسها و معیارهای دوگانه (عکس) نقش برمیگرد. آن عظمت شخصیتی، آن پا گذاشتن روی نفس است که جاهای قبولی کمک میکرد، آدم. یعنی باید به شنیدن حریصتر باشد. آدم در میدان سکوت شکست نخورد. قدرتمندانه جایی ظاهر بشود، قدرتمندانه ظاهر بشود. ملامت نکند تا عذر طرف را نشنود. از پارسال با همدیگر خواندیم تا این جلسه. نفس قدرت پیدا میکند، به نفس واقعی، نفس عظمت. این هوای نفس ذلیل میشود. این آدم بزرگ میشود.
ویژگیها را داشته باشید. ملازم این ویژگیها. رقابت در این ویژگیها. بکنید. اگر نمیتوانید، بدانید که آدم. کم هم از اینها داشته باشد، بهتر. این است که حالا شما نمونه کفایت میکند. برو ببین که این آقا وقتی که توی دوگانه قرار میگیرد، توی دو راهی قرار میگیرد، کدام را انتخاب میکند و چرا. فلان دانشگاه. مگر اینکه اصلاحش کنم. اینکه اقرار کرد، این باز خودش آدم ارزشمند است. نه بالاخره من بروم بگویم من این رشته را شریف خواندم بهتر است یا: «آقا کمک من باش. تو ازدواج کردی از خانواده نباید دور باشی. این فعالیت را انجام (بدهی).» تو را میبیند عاشقت میکند. رهبر انقلاب رفته بودند. بزرگان مشهد گفته بودند که: «من احساس میکنم اگر آقا ۱۸ سالگی مجتهد بودند.» درس خارجشان را ببینم. تفاوت روشی این آقا را ببینم. برای اینکه میخواهم خودم درس امام و علامه طباطبایی و خیلی بزرگانشان را دیده بودم. درس خصوصی گذاشته بود. آینده اسلام است. خیلی فهم عجیبی دارد. مرجع تقلید میشوی. اصلاً قم و تو اصلاً تو فلانی، تو الی. پدر ایشان گفته: «بغل دستم بمانم میشم آینده اسلام. خسارت میکردم.»
آقا گفته بودند: «من از آب مشهد بدم میآمد. از هوای مشهد بدم میآمد. از لهجه مشهد بدم میآمد.» آقا گفت: «آمدم مشهد هیچ احساس خسارتم نکردم.» از ۴۲ تا ۵۷ در زندان تبریز بوده. آبان تا آذر. آقا خانه بودند. خیلی خوشحال میشدم. در کوچه ریختند بردند من را زندان. پنجم انسان ۲۵۰ ساله را خدا این است. کاغد چی میخواهد؟ سر خودت را ببری. پارسال شهادت امام صادق (علیه السلام) توی جلسه گفتم از رفقا: «مفضّل در کوفه بود. یک مشت عرقخور. کبوتر خودش جمع کرده بود.» این را مرحوم کشی در رجال تعریف کرده است. ذیل تاریخ مفضّل بن عمر میگوید که: «خیلی جالب است این داستان. قشنگ فیلم سینمایی است.» بعد در کتاب رجالی آمده، خیلی خوشم آمد وقتی این را دیدم. خیلی حال. مفضّل آداب علمای پرستیژ را رعایت نمیکند. این فقها جمع شدند توی جلسهای، نامه داده بودند به امام صادق علیه السلام از مدینه. حضرت (لیست اقلام داده بودند.) گوسفند میخواهم تا شب آماده بشود. مفضّل (آن) نامه را داد به این اعاظم عمامه که: «سر من را (برد).» بعدی: «گران تا شب آماده نمیشود.»
مفضل گفتش که: «پشت در. بچههایی که حالت خاص دارند اینجا نشستند و خوارند اینها. اینها را صدا کن بیا. تعارف.» اینها آمدند. در را وا کردند. حبوبات و همه چیز را گذاشتند. رفتند. یک جمله گفته، یعنی من میدانم حال آنها چی بوده وقتی این جمله را شنیدم: «نماز و روزه شما نیاز دارد.» میخواست بزند. انسان ۲۵۰ ساله که یادت میرود. یادت میآید کتک بخوری، فحشت بدهند، سیلی بزنند. خوشگلها را نگاه کنید. افتخار، عزت و عظمت. وقتی از اینها نیستند. این لوتیها. این لوتیهای با صفا با معرفت. مثلاً اگر بخواهم اسم بیاورم، شهید امام سعیدی مثلاً، خیلی شهید سعیدی علاقه (داشت). حاج قاسم این مدلی بود. لوتی، با صفا، با معرفت. امام صادق شبانه در خانهاش، در خانه را آتش زدند. از روی در داخل خانه آتش زدند. امام صادق روی سجاده در حال (نماز). با دست بسته، شیخالائمه است. در بین اهل بیت، مسنترینشان امام صادق. با آن سن و سال، با آن عظمت، با آن جایگاه علمی. میچرخانند، میگردانند. برخی نقلها این است: طرف خودش روی مرکب سوار بود گفت: «جعفر بن محمد پشت سر من، پشت سر این مرکب بدوانید.» دنبال من بود. دو نفر نبود.
آن جا. بیاید توی میدان، ماییِ مدینه بودن. کبوتربازها میآمدند میریختند وسط، قمه میکشیدند، داد میزدند. پنجه بو. مسمومیت امام صادق. بغض شد. ای کاش چهار نفر بودند دور امام صادق. آقا تنها بود. آقای مولا امام ولی میخواهم آرامش به تو بدهم که یکم درد امام صادق را باز بعدش بیشتر. هرچی بود امام صادق را تکی بردند. درست است با دسته دسته. این تنهایی این غربت. اصلش اورجینالش مال کوچه بنیهاشم است. مال خانه امیرالمومنین است. بقیهاش دیگر همه شوخی است. یعنی خود امام صادق آن جا با دست بسته که میرفتند گریه میکردند، میگفتند: «وای مادر.» اصل این غم آنجاست. دست امیرالمومنین را بندند. سه روز پیغمبر از دنیا رفته. تنها یادگار مانده از رسولالله. به کنار یک ذره رحم و مرو عزادار. اقامه کنی. در دادگاه بکنیم میفهمی. آن طرف که دزد بوده ازش شکایت دارید، دیگر ۶ ماه دیگر. عزادار دختر پیغمبر است. یادگار رسولالله. کم رنج کشیده برای مردم. شب گرسنه سر کرده به خاطر مردم. زرده. گل. تاب فشار در و دیوار ندارم. عزادار این خانم باردار رنجدیده که وقتی صدا زد: «او نامرد.» توی نامهاش میگوید: «برای آن دیگری که نوشته میگوید پشت در که رفتم فاطمه زهرا از پشت در صدا زد.» و نه فاطمه من، فاطمه دختر رسولالله هم گفت: «یک لحظه دلم به رحم آمد.» یا امام صادق این روضه تقدیم به شما. معرفت نداریم که جان بدهیم پای این روضه شما با این روضه ما جان ببخشید.
میگوید که: «فاطمه.» اوباش بودند. آدم میکشتند. صدای فاطمه را که شنید، حرمت دارد. یک لحظه دلم به رحم آمد. به یاد کتاب «بحارالانوار»، کینههایی که از علی داشتند، حسادتهایی کردند. آنچنان با این لگد «لقد رکلت الباب». من نمیتوانم برایت تفسیر کنم به معنای لگد زدن نیست. وقتی یک جا را با پا فشار نگه دارد. این جور لگد زد. یک ضربه نبود که بزند رها کند. ضربه یا اباعبدالله. یا جعفر بن ایها الصادق. یدنا (دست) رسولالله. یا حجتالله علی خلق. یا سیدنا و مولا. الله فقط دمناک دنیا و جی.
در حال بارگذاری نظرات...