‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا القاسم المصطفی محمد من الان قیام یوم الدین
روز رحلت حضرت امام، رضوان الله علیه. فردا هم سالگرد شهدای خرداد، ۱۵ هزار شهید عزیزی که ما روز ۱۵ خرداد از دست دادیم در قتل عام. روح حضرت امام و همه شهدای تاریخ اسلام، خصوصاً ۱۴، ۱۵ خرداد.
بحثی که جلسات قبل داشتیم، خدمت دوستان حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه بود. امیرالمؤمنین توصیفاتی دارد در مورد یکی از اصحاب. خوانده بودیم. به یک مطلب جدیدی بنده یکی دو روز پیش رسیدم که خیلی برایم جالب بود. همیشه با خودم فکر میکردم که این فرمایش امیرالمؤمنین یک فرمایش تشکیلاتی و حکومتیست. خیلی برایم واضح مثل روز روشن بود که امیرالمؤمنین دارند میگویند که یک افقی باشد برای کادرسازی و تشکیلات و این حرفها. یکی دو روز پیش یک جایی به یکی از منابع دسترسی پیدا کردم. دیدم که این یک خطبه طولانی بوده. شرح شرح کرده نهج البلاغه را و بخشهای مختلفی را. در واقع یک خطبه نهج البلاغه استفاده نکرده حکمتهاست. آنها خطبههاست. در حالی که امیرالمؤمنین حکمت نداشتند. یا خطبه بوده یا نامه بوده. یک خط خیلی حال خوشی داشتند و برای ادمین کار کن، اسکرینشاتش را بفرست. نکته جالبش هم این است که بنده قبلاً میگفتم که خطبههای امیرالمؤمنین چقدر کوتاه! درس بگیرید. تمام نهج البلاغه ۸۰۰ صفحه کتابه. کل متنش را آوردند. امیرالمؤمنین زیر ۱۰ صفحه خطبه ندارند. کلاً همه خطبهها بلند و طولانی است.
این حکمت یکی از خطبههای امیرالمؤمنین در نهج البلاغه است که یک بخشش شده این حکمت. چندین خطبه نهج البلاغه هم هست. و برایم خیلی جالب بود. خیلی نکته داشت. اینکه این خطبه نهج البلاغه، یعنی خطبه امیرالمؤمنین که بخشش همین که گفتگو کردیم، این مال اولین نماز جمعه حکومت امیرالمؤمنین اَست. خیلی برایم جالب است. یعنی قشنگ توقع این را داشتم. تو فکرم این بود که این را باید امیرالمؤمنین یک جای خاصی مطرح کرده باشد. به عنوان یک الگو دارند مطرح میکنند. ما این جور آدمی میخواهیم. تشکیلات باشد، حکومت باشد، جامعه باشد. این جوری اگه هستیم، بسم الله. بعد دقیقاً دیدم که یکی دو تا خطبه نهج البلاغه هم هستش که همین حال و هوا را دارد که اتفاقاً میخواستیم آنها را هم بخوانیم. یک وقتی بهش میرسیم. خطبههای نهج البلاغه از هم جدا شده. عالی است! یعنی یک بخش اش را مرحوم سید رضی آورده که یک مطلبی را برساند. کتاب عالیمالی نیست. یکی از خطبههای نهج البلاغه است. پیغمبر اول کار گرفته بودیم. نماز عشا را خوانده بودند. بعد تعقیبات حضرت. میکروفون را بیاور. بسم الله الرحمن الرحیم. شب ملت میگریزند!
امیرالمؤمنین خطبه اولین نماز جمعه امیرالمؤمنین است:
"نمیبینم در شما کسی به درد من بخورد."
خیلی مطلب دستش؟. در مورد این برادرشان که جلسه قبل مطرح کردیم، این بود که کسی را ملامت نمیکرد تا اینکه عضوش را بشنود. یکی دیگر از این ویژگیها را بگوییم: "الا عند برعه". توی هیچ کتاب اخلاقی، بنده با ضرس قاطع به شما میگویم این عبارت نه توی کتابهای اخلاقی، نه کتابهای عرفانی نیست. این هم سبک زندگی است، هم اخلاق است، هم عرفان است، هم سیاست است، هم تشکیلات است، هم مدیریت است.
میفرماید که این برادر من، این کسی که دارم ازش تعریف میکنم، از هیچ دردی گله نمیکرد، شکایت نمیکرد، تحمل میکرد. اگر میخواست یک وقتی از دردهایش بگوید، وقتی خوب میشد میگفت. نه وقتی داشت درد میکشید. عجب جملهای! برعه، در آمدن از آن درد و سختی، پاک شدن، سالم شدن. گله نبود. اهل غرغر نبود. اهل نقنق. کدام کتاب اخلاقی؟ حرف زده جو منفی ایجاد میکند. برای خودت هم پالس منفی میرود. به بقیه قشنگ انرژی تشکی. یک "من میدونم" باشد توی مجموعه کفایت میکند. قشنگ گالیله را بر بچهها همه را. اگر از یک سختی و تلخی میگفت، وقتی تموم میشد به عنوان یک حکایت میگفت. عجب عبارتی! عبارات قشنگ است. میتوانم یک ساعت دربارهاش صحبت کنم.
جلسه قبلاً گفتم برای دفاع از خودش. ربطی به هم ندارد. حکمت دارد، تدبیر دارد. اگر یک کلمه بخواهیم خلاصه بکنیم کل این حکمت نهج البلاغه را، آن است که استحکام شخصیتی، استحکام روحی داشته باشد. امیرالمؤمنین خطبه نماز جمعه حکومتشان. اولین گفتگوی عمومیشان. دیپلماسی عمومیشان با مردم: "غرغر نکنی با من." درد زیاده. اینجا از آنها است.
پس اصل جمله این است. خود امام بیشترین حملات، بیشترین زهر نسبت به خود شخص امام. یک رگههای خیلی نازکی را وقتی "صحیفه امام" را میخوانی، دو برهه خیلی خاص تو زندگی بنده اتفاق افتاد که دیگر تا حد مرگ پیش رفتم و تحمل کردم. یکیش همین اواخر بود، سال ۹۷. فتنه خواست عجیب و غریبی که به خوابم نمیانداختند بهش مبتلا بشویم. وضعیت شبیه به این جمله "برسم میمیرم" بود. زندگی خیلی شرایط خاصی بود. صحیفه امام. اینستاگرام مختصر امام. آفتاب. یک جایی دیدم قیمتش هم خوبه. خریدم. الکی برداشتم: "خانواده، این چی میگه؟ این کی بوده؟" بعضی مطالبی که نه گفتنی است و نه شنیدنی. فقط امام را بخوانیم. هیچکی طرفش نبود. هیچچی. فضای حوزه احتمال میدادند این مثلاً حرف زدن. استادی که چندین سال درس خارج داده، مقلد دارد. خیلی عجیب است. نشستند. موضوعش این بوده که بزنیم لت و پار کنیم. بعد خبر به امام رسیده. امام میخواستند مثلاً یک گره ذهنی باز بکنند که مثلاً فلان مطلب خیلی خوب است. بنیان مخصوص. خیلی این کتاب فوقالعاده است. یعنی تفسیر، فقه و فلسفه، عرفان، سیاست سید و مولای ما حضرت امام خمینی سلام الله علیه. در طول تاریخ سراغ ندارم کسی این همه مورد توهین قرار گرفته. شبکه درست کردند. بعد انقلاب امام یک جلسه داشته با رئیس سازمان صدا و سیما. سال ۶۴: "بنده به شدت نسبت به صدا و سیما گله دارم. از این برنامهها راضی نیستم." گفتم: "ای جان!" اخبار پخش بکند. یک دونه سخنرانی عید فطر، یک دونه تنفیذ رئیس جمهور و اینها. "راضی نیستم." پابرهنههاست. تلویزیون سه برابر از تلویزیون قطع میکند. پشت فیوزها میرود. گزارش خبری از آقای فلان. "این جوری که ما پخش کن. تصویر داریم خوش خودت، یارانهات را نگیر." پسته افتاده، سایت اتوماتیک بسته. آن امام کجا بود؟ افقش چی بود؟ مجلس بودیم. مظلومترین دولت انقلاب چی بود؟ امام کی بود؟ انقلاب از کجا بیزار میشود؟ "از من خبر پخش نکن. برو که خون دادن بگی." میدانی یعنی چی؟ اقتصادی و دزدی و گرگی و اختلاس؟ و امام آدم نباشه. دنبال عدالت نیست. کسی اگه اولین خودروی نماز جمعه امیرالمؤمنین در حکومت بود، گفت آدم میخواهم از نفس عبور کرده باشد.
اولین نامه رسمی امام خمینی به وزیری بوده. مال ۴۲ سالگی امام خمینی. مال جوانی امام. که چرا ساکتی در برابر ظلم؟ محتوای نامه این است: "باید از نفس عبور کرد. هجرت از نفس." "نونت را نبرند." ولی چه فرقی میکند؟ پهلوی حقوق دانشگاهت را بده یا خمینی. "این دانشگاه ماست." بدبخت عزیز دلم! فیض دیدن. بعد از ما خواب و خوراک تو را بیفتی، کار اقتصادی نکند، فرسودهتر و پیرترت نکند. امیرالمؤمنین تو اولین خطبه، اولین خطبهای که توی نماز جمعه گفت این را گفت. گفت: "من چهار تا آدم له بشوند با اینها جامعه را بسازیم." میتوانی. رفته به رئیس صندوق بازنشستگی. "یکم تعدیل نباید بشه؟" رئیسم مثلاً معاون تلویزیون را روی آنتن میگوید: "از وقتی مسئولیت گرفتم ۱۰ کیلو چاق شدم. فعالیتم کم شده." بعد ۴۰ سال دارد تعریف میکند. آخر آورده تو وصیت نامه. حکایت، نه از باب شکایت. آدمهای اوایل انقلاب، انقلاب یکیش شهید بهشتی، آیت الله موسوی اردبیلی، رهبر معظم انقلاب، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی. این پنج تا پیشران اصلی بودند که حزب جمهوری و برنامهها و شورای انقلاب و کلاً با اینها بود. یک سال و هفت روز بعد از انقلاب این پنج بزرگوار تا مرز یک سال و هفت یا ۲۹ بهمن ۵۸. اول، سندش را بگویم اگه پیدا کنم.
نامه اول تو کتاب انقلاب و پیروزی صفحه ۴۳۵ تا ۴۴۲. نامه دوم که مال شخص ایشان است. کتاب عبور از بحران کارنامه و خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۰ صفحه... خیلی سریع برایتان بخوانم. ادامه میدهد. بعد شهادت پسرش یقین رسیدن برای امام خمینی. همه شاگردانش را تو یک کاسه میکردی با حاج آقا مصطفی خمینی یکسان نمیشد. در حد تشریفات که هر مجلس ختمی را ۱۰ دقیقه شرکت میکرد. مصطفی یکی مثل بقیه حسینیه.
نامه اول میگوید که: "محضر مقدس رهبر و استاد عظیم الشأن امام خمینی. چه خوب بود ضرورتی برای نوشتن این مطالب در این شرایط نبود. اما بعد از بحث و بررسی، تذکر و تذکر دادن و وظیفه. لذا برخلاف میل و احساس و به حکم عقل و مسئولیت. البته نه، میگویم نامه را آقای هاشمی نوشتن. آن چهار باز اشتباه. در چنین شرایطی خواهی نخواهی سقوط اعتبار انسان را به همراه دارد. آسایش و اعتبار مییابد." و ادامه میدهد: "و انسان پس از تشریف فرماییتان خطیرترین مسئولیتها را پذیرفتیم و با اتکا به اعتقاد عمیقی که از جانب شما احساس میکردیم تا امروز با تکیه داریم. سه. نظام اسلامی در ایران بدون پشتیبانی از تشکیلات هزینه دوام ندارد و به همین جهت با مشورت با جنابعالی و جلب و موافقت و گرفتن و حمایت غیرمستقیم از شما با همه گرفتاریها از همان روزهای اول پیروزی مسئولیت تأسیس حزب جمهوری اسلامی را برعهده گرفتیم. چهار. دشمنان و مخالفان به عمق و عظمت اقدام پی بردند. برای تضعیف حزب و رهبران حزب دست غرب و شرق در خارج و راستی و چپیها و بعضی از خودمانیها در داخل عملاً در این خصوص هماهنگ شدند. اتهامات ادامه یافت. پنج. تبلیغات گمراه کننده آنها موقع انجام کارگر شد که بعضی از نزدیکان بیت امام، برادر امام، نوه امام، فامیل درجه یک امام همه از دست میدهند. تشکیلات سنگین. خواب دیدم که از امام از دنیا رفتم. تابوت امام را دوش گرفتیم و ۴ نفریم و علما دیدم بغل نگاه میکنند، میخندند. این سه تا هم ول کردن. من تو یوسفخواه زندان بودم. تا آخر هم هست. تا آخر. در مقابل مراعات مصلحت انقلاب و داشتن فرصت. شش. حذف حزب جمهوریت. جریان کم میآورند انتشار نامه آقا میرزا علی آقا تهرانی که در آن ما را متهم به قدرت طلبی از طرق نامشروع و خیانت و به طور ملحق به همکاری در سراسر کشور حتی روستاها و خارج کشور پخش کردیم. حزب از انتخابات باشد. هشت. چند روزی که کسالت جنابعالی اعلام نشده بود." امام ۵۷ سکته کردند. "دیگه یک پدر شهیدی بابل بنده دیدم پدر شهدای مدافع حرم، مدافعان حرم دادند. یک بچه ای نه."
۵۸ وقتی که حضرت امام سکته کردند و چند ثانیه از دنیا رفتند. "از یک کانال به ما خبر رسید که این شکلیه. من کردم." گفتم: "این جوری بودم با امام." وضعیت امام که بستری بودند. "نامهها و تلگرافهایی از طرف افراد و گروهها در جمعیت خطاب به شما منتشر شد که از شما نقل میکردند. آقای تهرانی هم داماد آقا بود هم شاگرد امام. تغییرات درس امام ایشان نوشته بود. عنوان صدام از طرف صدام میرفت تو این آسایشگاههای اسرا. اینها را جذب میکرد برای صدام. تهمت زدند. هیچکی هم نبود جواب بده. خلاصه نظرتان را بگید. شما بیخبر از تقاضای مردم بودید و مردم بی اطلاع از بیماری شما و سکوت شما را دلیل و رضایت میگرفتند و تبلیغ میکردند. میتوانستیم خبر بیماری را حمله کنیم و حتی همان مختصر خشم امام نسبت به حزب جمهوری اسلامی و به ما در چنین شرایطی اوج گرفت. بلکه اظهارات برادر و نوه امام و افراد. ده. در تمام مدت غیبت صغرای شما ارتباط و علاقه شما به ما باشد به تهران که و در مقابل به کرات اخبار و صحنههای حاک-می؟ تلویزیون داری. وضعیتت را عمل قدرت طلبی معرفی میشود. متاسفانه به ما لگد میزند. مورد سیزدهم بحث جلوگیری از انحراف و اینها هی به ما تهمت قدرت طلبی میزدند. چهاردهم. آدم نیست. هی ما بیشتر میگوییم. خلاصه علائم تکرار تاریخ مشروطه به چشم میخورد. داریم میرویم تو مشروطه. شیخ فضل الله را میبرم بالا. دار دیگه. ما گفتیم دیگه این آخرایش بود برای شما نامه نوشت. متجددهای علیرغم تضادهای خودشون با هم در بیرون ماندن اسلام از انقلاب همدل بودند. نمونه ایست. جلسه ی خیلی خوبی است. نامه خواندنی است. این را سرچ کن. این را بخوانید. حیف است هرچی من بخواهم برایتان بخوانم. نامه هشت بند. کیا مورد حمله قرار گرفته؟ بهمن ۵۹. دیگه کورس کار بنیصدر. ۲۲ بهمن و بعدش ماجرای اسفند ۵۹. سالگی. جانم! دوست دارم و روی زمین کسی را صالحتر از شما سراغ ندارم. گاهی بسیاری از مردم متحیرند که چرا امام باطل و سلیم در این مسائل سرنوشتها صراحت خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید، بماند چه خواهد شد. خیلی جالب است."
میگوید که در بیاد این چرا به من ساعت ۸ و ربع پیامک زد. "بابا اونجا گیر کردن موج مصیبت و مشکلات." میگوید که: "مکتبی را امروز ما دنباله نظرات شما از اول انقلاب تا به امروز کردیم. بعد از پیروزی معمولاً مسامحه هایی در این گونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودیم اما نظرات شما را با تعدیلهایی اجرا کردیم. خشونت طلب و افراطی." سال ۵۹ این بابا آمد رهبری. کسی که ۸ سال از خودش کوچک. مظلومیت شدیدتر از صالحیت. شما از حضور زنان بیحجاب در ادارات مانع بودید. شما از وجود موسیقی و زن بیحجاب در رادیو جلوگیری میکردید. همینها موارد اختلاف ما با نظرات جنابعالی. ما درگیر باشیم. متهم. و تفاوت آقا با خیلی از این حضرات. پدر من تعریف میکرد، میگفت: "ما تهران سال ۵۸ به نظرم میگفتش که بودیم. لاغری از ماشین پرید بیرون، گفت که پسر من میخوام برم، کاکو بلندم کن." توی بحرانی وسط جمع کنیم.
در حال بارگذاری نظرات...