وسواس خناس، نغمهای پنهان در سینه انسان است که خود را لو نمیدهد.
منابع وسوسه از منظر قرآن؛ شیطان بیرونی و نفس درونیست.
هشدار پیامبر: شرّ شیاطین انسی از شیاطین جنی بیشتر است.
امام صادق(ع) فرمود: شیطان برای پیشبرد نقشههایش، محتاج دروغ برخی انسانهاست.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شیطان در سینههای غافل تخمگذاری میکند و بر زبانشان جاری میشود.
از نگاه قرآن، اصلیترین سلاح وسوسه شیطان، ترساندن از قدرت دشمن است!
تراژدی مدینه، محصول موفقیت شیطان در ترساندن مردم بود؛ زهرچشم گرفتند و جامعه سکوت کرد!
فریاد امیرالمؤمنین در اوج مظلومیت: «کاش علی مرده بود و نمیدید که بدن فاطمه کبود شده است»…
قرآن کریم ما را از شرّ «وسواس خنّاس» برحذر میدارد؛ وسوسهای پنهان که آن را فکرِ خود میپنداریم. این نجوا وارد سینه میشود، اما تنها با غفلت از یاد خدا به قلب راه مییابد. یکی از خطرناکترین سلاحهای شیاطین انس و جن، «ترساندن» است؛ آنان در دل مردم هراس میافکنند تا ایشان را از یاری حق بازدارند. همین حربۀ شیطانی در مدینه پس از رحلت پیامبر (ص) به کار گرفته شد. با ایجاد رعب و وحشت، جامعه را فلج کردند و کسی جرئت دفاع از حقانیت اهلبیت (ع) را نیافت. این ترس، به فاجعۀ پشتِ در و جسارت به یادگار پیامبر منجر شد. امیرالمؤمنین (ع)، غریب و تنها، با دیدن آنهمه ظلم، آرزوی مرگ کرد و فرمود: «برای علی سخت است که ببیند بدن فاطمهاش کبود شده است». امان از دلی که با دیدن آن پهلوی شکسته و بازوی نیلی، در هم شکست.
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. وَصَلَّى اَللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا قَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ الزَّهراء و فَعَالقَین و لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ مِنَ اَلآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ اَلدِّينِ. رَبِّ اِشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در جلسات قبل، بحثمان به این آیات از سوره مبارکه ناس رسید؛ آیات پایانی قرآن کریم، آخرین مطالبی که در قرآن، البته قرآنی که تنظیم شده به دست ما رسیده، مصحفی که الان ما در محضرش هستیم و بین ما هست، آخرین آیاتش این آیات است: «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ». سوره مبارکه ناس و سوره مبارکه فلق جزء سورههای بسیار مهم است که حالا انشاءالله یک اشارهای به این قضیه خواهم داشت که یهودیها پیغمبر اکرم را سحر کردند و سحر اینها تا حدودی فقط در حد جسم پیغمبر روی پیغمبر اثر گذاشت، روی روح پیغمبر خب سحر اثر ندارد.
قبل از اینکه آن سحر انجام بشود، شخصی به نام «لبید بن اعصم»، یهودی بود. یهودیها از قدیم کارشان همین بوده، غرق سحر و جادو و این مسائل بودند. قبل از اینکه او بخواهد این سحر را تو چاه بیندازد، پیغمبر اکرم باخبر میشود. خدای متعال دستور میدهد که سورههای فلق و ناس را بخوان تا سحر اینها برطرف بشود. بعد هم آدرس میدهند، پیغمبر و امیرالمومنین (علیه السلام) میروند و از آن چاه پیدا میکنند، در یک ظرف چوبی بوده و باطلش میکنند. گرههایی داشته که هر آیهای که از این دو سوره را پیغمبر میخواندند، یکی از گرههای این سحر باز میشد.
سوره مبارکه ناس و سوره فلق، بسیار سورههای مهمی هستند. مرحوم آیت الله العظمی بهجت خیلی تأکید داشتند به اینکه همه بخوان این سورهها را. اینها چهار قل (سورههای کافرون، اخلاص، فلق و ناس) هستند. سورههای معروفیاند، سورههای سادهای هم هستند. بین اینها، این دو سوره بهطور خاص که به آنها میگویند «معوذتین»، یعنی دو سورهای که با «قل اعوذ...» شروع میشود، خیلی مهم هستند به خصوص برای دفع سحر. این اموری که امور نامحسوس، نامرئی و ماورایی هستند، خواندنشان خیلی مهم است و خیلی آثار دارد. شیاطین را دفع میکند و سحر را خنثی میکند.
در شبانهروز این سورهها را بخوانید، اما مهمتر از خواندنش که فقط بخواهد آدم لقلقه زبانش باشد، این است که مفهوم و مضمون این سورهها را بفهمد و عمل بکند، باور بکند. به زبان سوره ناس را بخوانی، ولی در عمل خودت دنبال این شیاطین و این وسوسهها راه بیفتی، خب این که اثر ندارد! آن وقت اثر دارد که هم زبان من مشغول این سوره باشد، هم دل من مشغول سوره باشد، هم کار من مشغول سوره باشد. این سوره در زندگی من خودش را نشان بدهد.
میفرماید که: بگو پناه میبرم به رب مردم، ملک مردم، اله مردم. سه تا ویژگی میگوید، به سه تا ویژگی پناه میبرد از یک چیز. برعکس سوره مبارکه فلق. فلق به یک ویژگی پناه میبرد: «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ * وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ * وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». در سوره مبارکه فلق، یک صفت خدا را میگوید، به آن صفت پناه میبرد از چهار تا چیز بد. در سوره مبارکه ناس، سه تا صفت خدا را میگوید، به سه تا صفت پناه میبرد از یک چیز. عجیب است! فلق، حالا خود سوره فلق، که بحث مفصل و مجزایی دارد، به رب فلق پناه میبرد از شر آن چیزی که خدا خلق کرده و آیات بحث سحر هم مرتب اینجا هست.
به رب ناس، ملک ناس، اله ناس پناه میبرد از شر وسواس خناس. وسواس خناس چیست؟ وسواس همان وسوسه خودمان است. البته صیغه «وسواس» از «وسوسه» مصدر است. «وسواس» صیغه مبالغه است. وسوسه وقتی زیاد میشود، مداوم میشود، پرتکرار میشود، پشت سر هم میشود، تبدیل میشود به وسواس. وسواس همان وسوسه پشت سر هم، پی در پی، مداوم است.
خب، خناس یعنی چه؟ خناس یعنی آن چیزی که خودش را درستحسابی به آدم نشان نمیدهد، زود قایم میشود، زود در میرود. دیدهاید این مأموران پلیس در این فیلمها دنبال دزد میکنند، میخواهند دزد را بگیرند، یکم دنبالش راه میافتند. از پشت دیوار، حالا بعضیهایشان هم دیگر خیلی نمایشی میشود، دیگر واقعاً اینطوری هم نیست، ولی حالا پشت دیوار میکشد ببیند این دزده که دارد میرود حواسش هست یا حواسش نیست. مثلاً دزده دارد سوار ماشین میشود نگاه میکند، این پلیسه تا میبیند که این حواسش هست یا نیست با راننده صحبت میکند. دزده دارد مثلاً ماشین دربست میگیرد حواسش نیست، میدود میآید بهش نزدیک میشود.
خناس، خنوس، این حالتی است که یکم میآید یکم قایم میشود، یکم میآید یکم قایم میشود، هی پنهان میشود. کلمه «خناس» هم صیغه مبالغه است. خیلی هی دائم قایم میشود، اصلاً ردی به جا نمیگذارد، رد پا ازش نمیماند. خیلی نامحسوس است، خیلی هنرمندانه است. یک طوری میآید هیچکس بو نبرد. دزدی میکنند، دزد آمده یک طوری دزدی میکند اصلاً کسی نمیفهمد، کسی وارد این ساختمان شده.
وسواس خناس. حالا نکات تفسیری زیاد دارد، نمیخواهم خستهتان بکنم، ولی حیفم میآید. اهل منبرید، سالها پای منبر بودید، جلسات بودید، اهل قرآنید، حیفم میآید بعضی مطالب گفته نشود.
وسواس خناس معنایش چیست؟ خوب دقت بکنید. اگر مطلب جا افتاد که خب نوش جان، اگر جا نیفتاد سختش نکنین، فشار نیارین، اذیت نکنید. مطالب بعدی غافل. مطلب برایش سخت نیست، میشود جمعش بس. وسواس خناس یعنی این. نمیفرماید یک خناسی است که وسوسه میکند. ما فکر میکنیم که یک خناس داریم، حالا مثلاً شیطان است، بعد آن شیطان وسوسه دارد. وسوسه خناس یعنی وسوسهای که خناس انجام میدهد. این نیست. «مَن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» نمیگوید، میفرماید: «مَن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ». هم اولی "الف و لام" دارد، یعنی چه؟ خود آن وسواس، خناس است، جفتش یکی است. یک وسواس که همان وسواس است، یک خناس؟ نه اینکه یک خناس داریم یک وسواس داریم، خناس وسواس انجام بدهد. سخت که نشد؟ اگر بگوید وسواس، الخناس، یعنی ما یک خناس داریم، یک سری کارها انجام میدهد، یکیاش وسواس است. وسواس جدا، یک خناس جدا. یک وسواس داریم که خود آن وسواس، خناس است. «الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ».
نکتهاش چیست؟ نکتهاش این است که اگر خود وسواس را خواستیم بگوییم، این دیگر فقط محدود به شیطان نمیشود. یعنی چه؟ چون قرآن کلمه «یوسوسه» را برای دو نفر به کار برده است: یکی برای شیطان به کار برده در سوره اعراف و سوره طه، یکی هم برای خود انسان به کار برده است. خود انسان هم خودش را وسوسه میکند. خیلی چیز عجیبی است. در سوره ق، آیه ۱۶: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ». ما خبر داریم آدم چه شکلی خودش را وسوسه میکند. همهاش کار شیطان نیست. یک بخشی از این وسوسهها کار خودمان است. اگر میگفت وسواس خناس، بعد ممکن بود بگوییم که خب این منظور وسوسه آن شیطان است. این مطلب فراتر از این حرف است. از هر وسواسی که مخفی است، فهمیده نمیشود، معلوم نیست از کجا آمده. میگوید: «به من پناه ببر». گاهی از طرف شیطان است، گاهی از طرف نفسمان. هر کسی که وسوسه میکند. سخت نبود؟
«الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ» یک نغمه است، یک صدا، یک ترنم است، یک ترانه است تو ذهن آدم میپیچد. «فِی صُدُورِ النَّاسِ» تو سینه آدم میپیچد، ولی آدم آنقدر که این نامحسوس است، اصلاً متوجه نمیشود یکی دیگر آمده. این صدا خیلی عجیب است. این میشود خناس بودن. آدم احساس میکند خودش فکر کرده، خودش دارد میگوید. حرف خود اوست. این وسوسههای حالا شیطان و نفس ما اینجوری است. آدم به ذهنش نمیرسد که بابا این یک کلاهبرداری است، یک چیزی از بیرون است، یک چیزی غیرطبیعی است. خیلی منطقی به نظر میرسد، خیلی جذاب به نظر میرسد، خیلی درست به نظر میرسد.
سه تا اسم خدا را مطرح میکند. به این سه تا باید پناه ببری از شر این وسواس خناس. تو کجا میآید؟ «فِی صُدُورِ النَّاسِ»، سینه آدم. این سینه، آقا، منظور همین سینه است که قفسه سینه داریم؟ نه، به این هم میگویند سینه. یک قلب هم توش است که پمپاژ خون میکند. روح ما هم، آن بعد حقیقی ما هم، آن هم برایش تعبیر سینه به کار میرود، تعبیر قلب به کار میرود. مثلاً میگوید: «آقا دل منو شکستند، خیلی دلم به درد آمد». البته این قلب اینجا هم به درد میآید، دلش که میشکند، این هم اذیت میشود. دکتر که معاینه میکند میفهمد این قلبم تو فشار است. ولی آنی که میگوید: «قلب منو شکستند»، این که نشکسته که، این الان آسیب ندیده که! آن یک دل دیگر است که شکست. تو سینهاش وسوسه میکنم. منظور این سینه نیست که حالا مثلاً برود عکس بگیرد رادیولوژی برود بعد مثلاً دکتر بگوید که یک چیزی تو سینهات هی میرود میآید این چیست! خیلی از اینها مخفیتر است. تو آن سینه معنوی ما هی نفوذ میکند.
یک نکته دیگر میخواهم بگویم. بعد آن نکته اولی. این هم دقت میطلبد. نکته دومی که دقیق است این است: ما یک دل داریم، یک سینه داریم. سینه وسیعتر است. همانطور که در ظاهرمان هم همین است، دیگر. قلبمان تو سینهمان است. آن قلب معنویمان هم توی سینه ماست. آن قلب ما علاقه پیدا میکند، اشتیاق پیدا میکند، باور پیدا میکند. اول یک چیزی که میخواهد برود تو قلب، میآید توی سینه، بعد وارد قلب میشود. مثال ساده بگویم خستهتان نکنم. پیامرسانهایی که شما با همدیگر پیام میدهید، مثلاً چه میدانم، ایتا، تلگرام، بله، واتساپ. حالا دلخوشی از واتساپ ندارم، ولی مثالم در واتساپ بهتر بیان میشود. فرض بفرمایید شما برای یک نفر در واتساپ پیام میفرستید. اول که پیام را میفرستید یک دونه تیک میخورد. یک دونه تیک یعنی چه؟ یعنی پیام از طریق گوشی شما منتقل شد. این تیک اول یعنی پیامت رفت، پیام صادر شد. اگر تیک دوم خورد یعنی پیامت وارد گوشی آن طرف مقابل شد، ولی هنوز رنگش آبی نشده. در واتساپ این شکلی است دیگر. این مثال برای همین است. تیک دوم که میخورد یعنی رسید بهش، ولی هنوز نخوانده، هنوز باز نکرده. وقتی که میخواند، باز میکند، این تیک دوم چه رنگی میشود؟ آبی میشود.
وسوسه شیطان، وسوسه نفس، وسواس خناس این شکلی است. اول صادر میکند، یک تیک میخورد، وارد صدور میشود، وارد سینه میشود. دو تیک میخورد. او پیامش را برای همه میفرستد. توی سینهها میآید. فعلاً اینجا کسی زمین نخورده، کسی شکست نخورده، کسی شیطانی نشده. کی شیطانی میشود؟ وقتی که تیکش آبی میشود. آن تیکش که آبی میشود، یعنی وارد قلبش شد.
اگر پیام را باز نکرد، دید شیطان است، انگشتش را گرفت روش، پیام را پاک کرد. انگشت گرفت روش، بلاک کرد. یعنی دیگر حق نداری پیام بفرستی. او اشتیاق پیدا میکند. او هم هی چک میکند، خناس است دیگر، هی چک میکند. این چه کار میکند؟ واکنشاش چیست؟ حواسش جمع است که کی دارد بهش پیام میدهد یا حواسش پرت است؟ این حواسجمع بودن و حواسپرت بودن خیلی مهم است. همه داستان وسوسه تو همین یک کلمه است: خناس.
«إِذَا ذُكِرَ اللّٰهُ خَنَسَ» وقتی که یاد خدا میآید، زود قایم میشود، زود فرار میکند. خدا بهش توجه نمیشود. غفلت از خدا هست، میماند. وقتی پیام فرستاد، حواس طرف جمع بود که تو فلان فلان شده، باز نمیکنم، پاکش میکنم، عقب مینشیند.
آقا، روایات ما خیلی فوقالعاده است. اینها چیزهایی نیستش که عقول بشر بهش برسد. آدمیزاد دههزار سال عمر بکند از شیطان و داستانهای شیطان سر درنمیآورد. اینها را اگر قرآن به ما نگفته بود، اهل بیت نگفته بودند، بدبخت بودیم. چشم حقیقتبین باید روشن بشود.
در روایت میفرماید شیطان مغرور است. خیلی این روایت زیباست. خیلی این روایت کاربردی است. شیطان مغرور است، از التماس بدش میآید. از اصرار و پیگیری و هی درخواست کردن بدش میآید. دوست ندارد التماس کسی بکند، چون متکبّر است. دوست دارد وقتی دستور داد، انجام بدهی. دفعه اول بهت میگوید، دفعه دوم یک جور دیگر میگوید، دفعه سوم یک جور دیگر میگوید. وقتی ببیند اعتنا نمیکنی، ولت میکند. خیلی روایت عجیبی است. شیطان میترسد، عقبنشینی میکند، میرود تو لاک خودش. حوصلهاش سر میآید. خودش یکی از وسوسههای شیطان مشغولت میکند. اصلاً گاهی با همین که میخواهی شیطان را دَک بکنی، مشغولت میکند. حرفهای عجیبی دارم میزنم ها!
یکی از ترفندهای شیطان، یکی از وسواسهای شیطان، کلمه وسواس که میگویند طرف وسواس شده، این وسواس دارد، آن هم همین است. وسواس یعنی چه؟ آدم وسواسی چه مدلی است؟ خدا انشاءالله نجات بدهد هر کسی که اهل وسواس است. البته وسواس خیلی وسیع است. شاید بشود گفت همه ماها یک جور وسواس داریم. تقریباً همه جور وسواس دارم. حالا بعضیها به شستن و تمیز کردن و اینهاست. بندگان خدا زود لو میروند، زود هم بقیه تحقیرشان میکنند. بعضی وسواسهای دیگر دارند. وسواسهای ایمنی دارند. یک مسافرتی که میخواهند بروند، ده بار در را چک میکنند، گاز را چک میکنند. باز تا سر کوچه میرود دوباره برمیگردد. تا این خروجی سمنان میرود دوباره برمیگردد چک میکند. داداشش یک بار دیگر برو چک کن. این هم وسواس است، این هم درگیری.
مرحوم جواد آقای ملکی تبریزی عبارت فوقالعادهای دارد. میفرماید که معمولاً وسواسهای شیطان برای آنهایی که مثلاً مذهبیاند، یک چیزهای سرکاری است. مثلاً طرف وسواس میشود، سه بار هی میشوید، هی آب میکشد. وسواس باشد، توی یک سال به جای یک بار پنج بار خمس بدهد! چون شیطان هیچ وقت همچین وسواسی ایجاد نمیکند، نه! دلم گرم نشد بگذار یک بار دیگر خمس بدهم. شیطان، وسواسش به این است که خمس را میخواهی به کی بدهی؟ آخوندا بخورن؟ برو خودت خرج کن. بنده خدا چه میدانی کجا خرج میشود؟ با ادبیات همدیگر آشنایید. این شکلی وسواس است. نمازهای عمرت را از اول بلوغ احتیاطاً قضایش را به جا بیاور! وسواسش یک جوری نیست که اوضاعت را روبهراه کند. وسواسش یک جوری است که مشغولت میکند، سرت را گرم میکند. وسواسش یک جوری نیست که تو را متوجه خدا کند، یاد خدا ایجاد کند. وسواس چه جوری است که تو را... این داستان عجیب ما. هر وسوسهای که آدم را از یاد خدا نگه دارد، وسوسه شیطانی است.
گاهی وسوسه، همین استرس است که نکنه شیطان بیاد، نکنه شیطان اینطور کند، نکنه... ولش کن بابا! به درک که میخواهد بیاید، میخواهد نیاید. ما به خدا پناه میبریم. ما با خدا کار داریم. بعد اینجا تو جمع میخواهم نماز بخوانم، شیطان بیاید هی وسوسهام کند من ریا کنم، چه کار کنم؟ بروم یک جای خلوتی پیدا کنم. تو جمع نمیتوانم نماز بخوانم. من میترسم وسوسه ریا پیدا کنم. این خود خود اینکه الکی مشغول شیطانت میکند، الکی نه، درست! درگیر شدن واقعی به درد بخور. اگر شد، الکی نماز جماعت از دست بدهی، مسجد دیگر نرویم. اینجوری است داستان. گاهی با ترس از شیطان یک کار میکند مسجد نروی. نه، من امام جماعت بشوم یکم اگر تو نمازم خوشم بیاید از اینکه مردم پشت من نماز خواندند چی؟ من دیگر امام جماعت نمیشوم. از ترس شیطان میپرد تو بغل شیطان. عجیب نیست برایتان؟
وسواس خناس خیلی پیچیده است. این خناس یک جور کار میکند اصلاً لو نمیرود که شیطان است. هر چقدر هم که شما مذهبیتر باشی، او هم ورژن مذهبیترش را میفرستد برایتان.
سبحانالله! از این حرف بگذریم. تو شیاطین، اما آخوند داریم، مجتهد داریم، آیتالله العظمی داریم، درسخوانده و باسواد داریم. خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی، از علمای بزرگ یزد بود. شخصیت درجهیک. زندگینامهاش نوشته شده. یک کتاب ۸۰۰ صفحهای نوشتند. حوصلهها نمیکشد. کتاب تقریباً ۸۰، ۹۰ صفحهای هم نوشتند. آقای به نظرم مظفر سالاری فکر کنم نوشته. زندگینامه شیخ غلامرضا فقیه یزدی. شخصیت فوقالعادهای بود. وقتی از دنیا رفت، شیعهها برایش مراسم ختم گرفتند در یزد، سنیها گرفتند، یهودیها گرفتند، زرتشتیها گرفتند. همچین شخصیتی! یهودیها برایش مجلس ختم گرفتند! آنقدر که این شخصیت ممتاز بود، بهدردبخور بود، مردمی بود، عالم بود، با امام زمان مرتبط بود. جملاتی بزرگان در وصفش فرمودند، وقت نیست بهش بپردازم. لهجه شیرین یزدی داشت. خیلی جملات فوقالعادهای هم ازش به یادگار مانده. یکی از جملات عجیب ایشان این است. میترسم خراب کنم تکرار نمیکنم. ولی میگوید: «همانطور که من، آشیخ شمام، به ایشان گفتند عاشق، عاشق غلامرضا، من عاشق شمام، شیطان منم عاشق شیطوناست.» من خودم عاشق شمام. شیطان منم عاشق شیطوناست. یک شیطان درسخوانده پا به پای من، هر درسی که من رفتم، درس مراجع، علما، اینها مرجعیت بود، از روز اول باهام بوده. هر کلمه یاد گرفتم، احکام، قرآن، روایت. «گناه کن!» بعد بگوید چرا؟ میگوید: «خیلی کیف میدهد! آخه تو عرق خوشمزه است.» او با آیه و روایت برایش اثبات میکند: «ما باید بپریم تو بغل آمریکا و اسرائیل.» میگویند: «چرا؟» میگوید: «بالاخره شیطونا نشدند؟ ما از کربلا درس مذاکره گرفتیم.» این قرآن هم که میخواند، شیطان است. هی دارد تو گوشش میگوید. همان حرفهایی که آدمهای منحرف بدون قرآن و روایت، نفسشان به خاطر آن مزه گناه میروند سمتش، این بدبخت با آیه و روایت توجیه میکند. راه واگن آنهاست. «از کربلا درس مذاکره.» من نمیخواهم به این جملات خیلی بپردازم. «از امام حسین یاد گرفتیم با یزید خوب باشیم.» شما از کجا یاد گرفتی با یزید بوس بفرستین همدیگر را بغل کنین؟! از امام حسین یاد گرفتی؟! کجای امام حسین؟ کدام امام حسین؟
یک روایت پیدا میکند، کربلا لشکر دشمن، لشکر عبیدالله تشنه بودند، با دشمنانمان خوب باشیم. شیخ شیطونا، شیطان برای هر کداممان بلد است چه بگوید. تو وسوسه که میکند، کلمات حرفهای. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله شهید دستغیب رضواناللهعلیه، چه شخصیتی، چه آثار فوقالعادهای داشت. یک کتابی دارد، کتاب «استعاذه»، خیلی خواندنی است در مورد شیطان. الان دقیق خاطرم علما... شیطان را خدا به دادمان برساند! این آقا تو خواب به شیطان گفت: «گفت که چی نشستی؟ آقای شیطان بدبخت شدی؟» گفت: «چی شده؟» گفت: «یکی از علما دارد در مورد کتاب مینویسد. پتوت را دارد میریزد رو آب. دارد رسوایت میکند. بیآبرویت میکند. همه دیگر میشناسنت.» «آقای فلانی را میگویی؟» گفت: «آره.» «کتاب در مورد من بنویسی؟» گفتم: «یک کتاب بنویس، موضوع من الان تو بورس است. بنویسی پرفروش است، چقدر اسم تو سر زبانها میافتد. کتاب پرفروش میشود، چه سودی به جیب بزنی!» میشود آدم به دستور شیطان بیاید کتاب بنویسد علیه شیطان؟
وسواس خناس «فِی صُدُورِ النَّاسِ»، این تو سینه همه ماها هست، ولی اینکه وارد قلبمان بشود به خودمان برمیگردد. اگر یک دلی متوجه خدا باشد، این دیگر نمیتواند وارد دل بشود. اگر یک دلی متوجه خدا نباشد، این وارد میشود، بعد وارد که شد نفوذ میکند. امیرالمومنین در نهجالبلاغه غوغا کرده. میفرماید شیطان رصد میکند این سینهها را. چه تعابیر فوقالعادهای! این توابیر میگردد دنبال آشیونه. میگردد. این پرندهها را دیدید دنبال آشیانه میگردند؟ نگاه میکنند یک جای مطمئن، گرم، باد نزند، این آشیونه ما خراب نشود، دست گربه بهش نرسد، اگر تخمگذاری کردم از آن زیر نیفتد. این پرنده با اینکه به اندازه یک بند انگشت عقلش است، آنقدر عقلش میرسد کارش را درستحسابی انجام میدهد.
امیرالمومنین در نهجالبلاغه فرمود شیطان هم دنبال یک آشیونه خوب و گرم و مطمئن میگردد. وقتی پیدا کرد، «فَبَاضَ فِی صُدُورِهِمْ» تو سینه اینها تخمگذاری میکند. بعد روی آن تخم مینشیند. پرورش پیدا کرد، این را تبدیل به جوجه میکند. جوجه به دنیا میآید، پرورش میدهد. این جوجه که بزرگ شد، این خانه میشود خانه آن جوجه. این جوجه کل این خانه را میگیرد. از این به بعد دیگر هر صدایی که از این آدم بیرون بیاید، صدای آن جوجه شیطانی است که اینجا خانه کرده است. از این به بعد «فَنَطَقَ بِأَلْسِنَتهمْ» با زبان اینها حرف میزند، با چشم اینها نگاه میکند، با گوش اینها میشنود. اینطور شیطان همه وجودش را قبضه میکند، شیطان انس.
پس یک شیطان جنی با وسوسه میآید تو سینه شیطان انس، خانه میکند، جا میکند، آرام آرام میگیرد، پر میکند این را از این شیطان بودن، از شیطانصفتی. خوب که قبضش کرد، این را شیطان میکند. بعد حالا این میشود نماینده و سخنگو و اسپیکر. این حرف میزند. چون قدرت کاری که این میکند را که شیطان نمیتواند بکند. این فتنهانگیزی میکند، این شبههافکنی میکند، این حرفهای شیطان را تبدیل میکند به قانون، این حرفهای شیطان را تبدیل میکند به نظریه علمی، این حرفهای شیطان را تبدیل میکند به مد. مد فرهنگی، مد لباس، مد تیپ، مد شوخی، مد حرف زدن، مد کلامی، مد ادبیاتی. آدمها اینها را باب میکنند. آن شیطانهای اول این آدمها را کوک میکنند، میاندازند جلو. این آدمها شیاطین جنی پشت دست اینها میآید. همه را تحریک میکنند که این کاری که اینها کردند را پشتش را بگیرند. یک حرف غلط و بیخودی را یک آدمی از دهنش میپرد، یک تهمتی، یک دروغی، یک بدعتی. شیطان این را تحریک میکند، انجام میدهد. بچه شیطان، شیطان جنی میآید دوباره همه را وسوسه میکند. خیلی پیچیده است داستان عجیبی. این آن رفت و برگشت و داد و ستد شیاطین جن و شیاطین انس است. اول بسته از درون خودش دارد انسان، بعد آن وسوسه بیرون از جن میآید، یک تکونی میدهد، یک فعالیتی میکند، افتخار انگیز میکند، بزرگش میکند.
این داستان شیطان و وسواس خناس در سوره مبارکه انعام. اگر حوصله دارید من چند تا آیه آورده بودم، ولی همهاش را یک اشارهای به این چند تا آیه بکنم. فردا شب انشاءالله توضیحات بیشترش را عرض بکنم. یک چند دقیقهای انشاءالله محضر این آیات باشیم و هر کس حوصله دارد یک صلوات قرّاء بفرستد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد!
سوره مبارکه انعام آیه ۱۱۲ میفرماید: «وَلَمْ يَجْعَلْ لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا». برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم. دشمن این انبیا، شیاطین انس و جن هستند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ»، اینها بین همدیگر دارند حرف رد و بدل میکنند. انسانشان با انسانشان، انسانشان با جنشان، جنشان با جنشان، جنشان با انسانشان، با همدیگر حرفهایی را رد و بدل میکنند. از چه جنسی؟ «زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا». حرفهایی که خیلی ظاهر شیک دارد. زخرف یعنی آن چیزی که طلاکوب شده، یک ظاهر خوشگل و تر و تمیز دارد، یک اصطلاحات خوشگلی دارد. مستقیم بگوید میخواهم بیندازمت جهنم، میروی؟ آره، حالا برو، بد نیست. نه، میگوید میخواهم ببرمت بهشت، میآیی. و تا آخر هم به آن بهشتی، به آن جهنمی که میخواهد ببرد، تو گوشش هی میگوید این بهشت است، تو خبر نداری. خوشگل، خوشگل رویش میگذارد. اصلاً کار شیطان این است. این میشود زخرف القول. اسمهای فریبنده: حقوق بشر، آزادی، پیشرفت، دل پاک. دل پاک خیلی عجیب است. اثرش چیست؟ «غُرُورًا»، فریبت میدهد. محاسباتت را میریزد به هم. چیزهای بهدردبخور و بهدردنخور میدانی. چیزهای بهدردنخور را بهدردبخور. این کار شیطان است.
بعد چی میشود؟ «یَفْتَرُونَ». حالا عرض کردم تو سینهها وسوسه میکند، ولی به هر دلی راه ندارد. به دل چه کسانى وارد میشود؟ چقدر این قرآن محشر است! آقا، یک حرف را آنجا میزند، یک حرف را یک جای دیگر کامل توضیح میدهد. «وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» بالاخره کیها خوب دل میدهند به این وسوسههای شیاطین؟ به این امواج شیاطین؟ این سیگنالی که شیاطین میفرستند، این موجی که شیاطین میفرستند، چه دلی این را میپذیرد؟ این رادیوها هست، امواج میآید، میپذیرد، میچرخانندش موج مینشیند، دلی حرف شیطان رویش مینشیند که «لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ». چقدر این کلمه کلیدی است! آن دلی که ایمان به آخرت ندارد. دلی که بند به عالم غیب نیست. یعنی چشم برزخی ندارد. نه قبول داشته باشد. همین خیلی از وسوسهها را حل میکند. آدمی که ایمان به آخرت ندارد یعنی چی؟ یعنی همه زندگیاش همین بخور و بخواب و برو و بیا و همین مادیات و همین چیزهایی که با چشم دیده میشود و با این حواس پنجگانه درک میشود و همینها. حیوانات ترسی از آخرت و عالم غیب و این حرفها ندارند. اصلاً درکی ندارند. فقط پول را میشناسند. دروغ و دغل و دزدی و هر کاری که بتوانند انجام میدهند برای اینکه به پول برسند. آدمی که این شکلی شد یعنی ایمان به آخرت ندارد. از هر راهی میخواهد رئیس بشود، میزش را میخواهد نگه دارد. ولی به قیمت این باشد که رقیبش را لجنمال کند، بی آبرو کند، نابود کند. ایمان به آخرت ندارد. حساب کتاب کجا بود؟ خدا کجا بود؟ جهنم چیست؟ آنی که این شکلی است، وسوسه شیطان میرود تو دلش. آن دو تا تیک برایش میخورد، تیکها آبی میشود. شیطان نفوذ پیدا میکند به سینه و قلب او، تخمگذاری میکند، آرام آرام جوجهکشی راه میاندازد، شیطانی. رازش این است. اینها «إِلَىٰ أَفْئِدَةِ الَّذِينَ» «تَصْغَى» یعنی گوش دادن با دل. اینجور دلشان آماده میشود برای شیاطین. بعد چی میشود؟ و خوششان هم میآید. تو دل شیاطین راه پیدا میکنند. خیلی مزه میدهد این وسوسههای شیاطین. دیگر چی؟ بله، «اخْتَرَفُوا مَا خَمَلُوا». هر چی بگویند انجام میدهد. چشم و گوش بسته. این مراحل. این شد داستان وسوسههای شیاطین در سینهها و نفوذش به قلب.
یک بخشی از آیاتمان، یک بخش دیگر از آیات ما در سوره مبارکه آل عمران. خیلی آیات مهمی است. خیلی آیات زیبایی. از آیه ۱۶۹ تا ۱۷۴. یک اشارهای فقط امشب میکنم. فردا شب انشاءالله مفصلتر بهش میپردازیم.
قرآن، آقا، معجزه است، واقعاً معجزه است. یعنی اگر کسی بنشیند فکر بکند در آیات قرآن، به عجایبی میرسد. هر چقدر بیشتر فکر میکند، بیشتر به عجایب میرسد. در سوره مبارکه احزاب، اگر اشتباه نکنم، «فَاذكُرُوا اللهَ ذِكراً كَثیراً». میفرماید: «خیلی یاد خدا باشید، خیلی ذکر خدا داشته باشید». قرآنی که دست ماست، در هر صفحهای معمولاً پنج بار، شش بار، هفت بار کلمه «الله» آمده است. در یک صفحه نمیدانم شانزده بار، هفتده بار. یک عدد خیلی زیادی. بیشترین تعداد کلمه «الله» در آن صفحه آمده است. یعنی چه؟ یعنی خدا در آن صفحهای که فرموده: «فَاذكُرُوا اللهَ ذِكراً كَثیراً»، حرفی که زده، خودش عمل کرده است. بیشترین «الله» را در آن صفحه آورده است. یعنی قرآن معجزه است. در سوره مبارکه ناس، یک کلمه «ناس» گفته، دو تا معنا گفته است: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ». یک «ناس» آن مردماند که وسوسه میپذیرند، وسوسه میشوند. یک «ناس» آن مردماند که وسوسه میکنند. این دو تا کلمه «ناس» را در آیه ۱۷۳ سوره مبارکه آل عمران، در یک آیه دو تا کلمه «ناس» گفته است. تفسیر این دو تا «ناس» را آخر قرآن، در سوره ناس گفته است. قرآن محشر است! البته این آیات قبل و بعدش هم خیلی مهم است، ولی چون وقت نیست، فعلاً اشارهای نمیکنم.
«الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ». یکی از وسوسههای شیاطین انسی که قرآن از آنها تعبیر به «ناس» میکند، این است. میگوید این شیاطین انسی، «ناس» اول میآیند به آن مردم بدبخت ناس دوم، دو تا «ناس»! دیدید دو تا «ناس» شد؟ معجزه! یعنی هیچکس جز خدا نمیتواند اینطور حرف بزند. دو تا معنا برایش گفته است. میفرماید یک وقتی میشود یک جماعتی که به ظاهر آدمیزاداند، جزء مردماند، میآیند تو دل مردم را خالی میکنند. میآیند چی میگویند؟ میگویند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ». این یکی از آن وسوسههای شیاطین است. میآیند میگویند: «آقا، همه علیه شما جمعاند! جامعه بینالملل با شما مشکل دارد! هیچکس تو دنیا طرفدار شما نیست! مردم از شما رو برگرداندند! دو درصد رأی داریم! دو درصد هم نداریم! طرفدار نداریم! بترسید! «فَاخْشَوْهُمْ»، عقب بکش!» میخواهد یک هراسی بیندازد. «آقا، نمیشود! نمیتوانی! بدبخت میشوی!» یکی از اقسام وسوسه چیست؟ ترساندن. یک تعدادی از مردم میآیند یک تعداد دیگر از مردم را میترسانند از دشمن: «آقا، نمیشود! آقا، اینها را نمیدانی چه امکاناتی دارند! اینها با یک دکمه بمبهایی میزنند، همه چیز از کار میافتد! بدبخت میشوی! نابود میشویم! تأسیساتمان را بزنند، برقمان قطع میشود! بنزین نداریم! بعد میدانی مملکت چی میشود؟» راست میگوید. چقدر منطقی؟ چه آیندهنگر؟ چه واقعبین؟ وسوسههای شیاطین این شکلی است.
خدای متعال چی میفرماید؟ وقتی برای مومن، ببین مومن وسوسه تو «صَدْر»اش میآید ولی تو دلش نمیرود. چرا؟ چون دلش متذکر است، دلش با خداست. به این آدمهای حرفهای رو میگم. «فِی صُدُورِ النَّاسِ» ولی نمیره تو دلشون. چی جواب میدهند؟ فدای قرآن با حرف زدنش. «فَزَادَهُمْ إِيمَانًا». مومنی وقتی با وسوسه این شیاطین انسی مواجه میشود، ایمانش به خدا بیشتر میشود. یعنی چی؟ میگویم: «خدایا، مثل اینکه اوضاع خیلی خراب است. کار خودت.» حضرت عباس (علیه السلام) ارادت داشتند. موشکهای دشمن هی میآمد، رد میشد و اینها، جنگندهها از سر سربازهای ما رد میشد و فلانی. کار خیلی سخت است. کار دیگر از دست خدا هم در رفته. مگر اینکه ابوالفضل یک کاری بکند. «خدایا، اوضاع خیلی خراب است. دیگر خودت!» «فَزَادَهُمْ إِيمَانًا»، این دلی را که باور به آخرت دارد، این تو محاسباتش نمیشود نگاه کند. من چند تا موشک دارم، چند تا مسلسل دارم، چند تا آر... اینها البته مهم است، باید داشته باشیم. وظیفهمان است نادیده نگیریم کسی که به فکر تهیه اینها نباشد. خود قرآن دستور داده است، ولی محاسبت به اینها نباشد. اگر محاسبت به اینها باشد، میشود «زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا».
برای اینکه در طول تاریخ تا حالا هیچ جنگی نبوده که سپاه مومنین، سپاه اسلام، وایستن سلاحشان از دشمن بیشتر بجنگند. همیشه لشکر دشمن سلاحشان قویتر و بیشتر بوده. هیچ جنگی رخ نمیداد از اول تاریخ، به بعد هم همین است. جنگ امام زمان هم همین است. امام زمان وقتی ظهور میکند، لشکر دشمن غلبه و برتری دارد در سلاح، ولی استقامت میکنند، ایمان دارند، خدا کمک میکند، پیروز میشوند. مثل جنگ بدر. مخصوصاً اصحاب امام زمان تشبیه کردند این ۳۱۳ تا را به آن ۳۱۳ تای جنگ بدر. چون داستانش این است: آقا، ما نداریم، آقا، نمیشود، آقا، بدبخت میشویم، چه کاری است؟ چرا بلندگوی شیطان میشوی؟ چرا مردم را میترسانی؟ مومنین وقتی که با این وسوسهها مواجه میشوند، «زَادَهُمْ إِيمَانًا»، ایمانشان بیشتر میشود. استغاثهشان بلند میشود، توسلشان بلند میشود، میروند در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها). بچههای حزبالله لبنان را ببینید، کار وقتی گره میخورد چه کار میکردند؟ حاج قاسم متوسل میشدند به حضرت زهرا (سلام الله علیها). آن وقتی که کار قفل شده بود، داشت شکست میخورد حزبالله لبنان، قضیه معروف شهید شد. آن بزرگوار سال گذشته تو رویا حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میبینند. دست به دامن ایشان میشود. میگوید: «حضرت زهرا، یک دستمال زرد تمام شد.» حاج قاسم این قضیه را نقل کردند، هم از خود فیلم شهید منتشر شد. به طرز عجیبی تمام شد. زدند یک ضربه کاری به رژیم صهیونیستی. رژیم صهیونیستی گفت: «قضیه عوض شد.» آنها افتادند به دست و پای اینها که بیایند آتشبس کنیم. «فَزَادَهُمْ إِيمَانًا». ما ممکن است سلاحمان کم باشد، یا فاطمه است! آن سیاهی عزای حضرت زهرا، آن مجلس روضه حضرت زهراست. این وسوسه شیطان را میشکند.
بعد چی میشود؟ «وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ». میگویم: «خدا برای ما بس است. خدا وکیل خوبی است.» ما تکیهمان به خداست. اینجاست که آن بمب رسانهای شیطان بیاثر میشود. سلاح شیطان از دستش گرفته میشود. سلاح اصلیاش چیست؟ آقا، ترساندن. وقتی میترساند، یک ترسی را میاندازد جامعه، میلرزد. میگوید: «خب میشود کار کرد. نفوذ میکند، میآید جلو.» عقبنشینی میکند. این یک معادله عجیبی است. باید بهش توجه کرد.
در مدینه، شیاطین انس کاری که کردند این بود: ترساندن مردم. چه کار کردن؟ یک کاری کردند امیرالمومنین و خانوادهاش کسی دیگر جرأت نداشته باشد نطق بکشد، صدایش در بیاید، حرف بزند، اعتراض کند. زَهْرِ چِشْم گرفتند. زهر چشم این جنایتی که در مدینه انجام دادند، یک بخشش انتقام از امیرالمومنین و اهل بیت بود، یک بخشش برای ترساندن. متأسفانه موفق هم شدند. مردم جا زدند، ترسیدند. دیدند اینها وقتی با دختر پیغمبر اینطور بیرحمی میکنند، کس دیگر بهش رحم نمیکند، به کسی دیگر امان نمیدهند.
مردم اگر نمیترسیدند، وایمیستادند، مقاومت میکردند، من، خودشان آسیب میدیدند. دشمن ضربهای به دختر پیغمبر نمیتوانست بزند. از ترس اینها، جنایت، فاجعه! خیلی عجیب است. مصیبتهایی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها وارد شد. یک بیت شعر نقل شده از قول حضرت زهرا سلاماللهعلیها. میفرماید: «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا * صُبَّتْ عَلَى الأَيّام صِرْنَ لَيَالِ». یک مصیبتهایی سر من آمد تو این چند وقت. مصیبتها سر روزها میآمد، همه روزها تبدیل به شب میشدند. چی بوده این مصیبت؟ تو این ۷۵ روز، ۹۵ روز چه کردند؟
یک کلامی از امیرالمومنین علیهالسلام نقل شده. مرحوم علامه میرجهانی در کتاب «نوائب الدهور» نقل میکند، دارد که امیرالمومنین علیهالسلام که وقتی ایستاد روبهروی این اراذل و اوباشی که داشتند جنایت میکردند، کلماتی را فرمود. امیرالمومنین. خیلی امشب با این کلمات اشک بریزید در مظلومیت امیرالمومنین و فاطمه. فرمود: «یَا قَوْمَ الْفَجَرَةِ الْمُفْتَرَینَ». پیمانشکنهای آلوده! «فَاسْتَعِدُّوا لِلْمَسْأَلَةِ جَوَاباً». خودتان را آماده کنید. قیامت باید جواب خدا را پس بدهید و جواب پیغمبر را پس بدهید. ترس آخرت! «وَلِظُلْمِكُمْ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ احْتِسَاباً». بابت ظلمی که به ما اهل بیت کردید، حساب میکشم ازتان. یا الله! چه جمله عجیبی است! فرمود: «أَ وَ تُضْرَبُ الزَّهْرَاءُ وَ هِيَ أَمَةٌ؟» کارتان به اینجا رسیده که گستاخانه دست به فاطمه بلند میکنید، «وَیُؤْخَذُ مِنَّا حَقُّنَا قَهْراً وَجَبْراً؟» حق ما را با زور از چنگ ما درمیآورید؟ «فَلَا نُصْرَةَ لَنَا بِمُجِيرٍ وَلَا مُنْجِدٍ وَلَا مُغِيثٍ!» یاوری پیدا نمیشود؟ شبیه آن جملاتی است که امام حسین ظهر عاشورا گفت: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنا؟» امیرالمومنین در همین کلمات را میگوید. نصیری پیدا نمیشود؟ مدیری پیدا نمیشود؟ یکی نیست به داد ما برسد؟ یکی نیست کمک ما بیاید؟
یک جمله اینجا امیرالمومنین فرمود. خداوکیلی امشب جا دارد همهمان با این جمله بمیریم. عاشقای حضرت زهرا، گریهکنای حضرت زهرا. خیلی از شما عزیزان مشخص است یک عمر است برای حضرت زهرا گریه کردهاید. محاسنتان سفید شده، در روضه حضرت زهرا مو سفید کردهاید، در روضه حضرت زهرا. یک جمله امیرالمومنین فرمود. عرق شرم مینشیند رو پیشانی گریهکن حضرت زهرا. بخوانم برایتان این جمله را؟ فرمود: «فَلَيْتَ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَاتَ قَبْلَ يَوْمِهِ». کاش پسر ابوطالب قبل، کاش مرده بودم! نمیدیدم با فاطمه چه کردهاند. از خدا طلب مرگ کرد! خودش در ادامه توضیح داد: «فَقَدَصَعُبَ عَلَى عَلِيٍّ أَنْ يَكُونَ زَوْجُ فَاطِمَةَ مَاتَ شَهِيْدُاً». برای علی بن ابیطالب خیلی سخت است «أَنَّ يَسْودَ مَتْنُ فَاطِمَةَ». پوست فاطمه کبود شود. خیلی به علی فشار میآید وقتی میبیند فاطمه را کبود کردن. یک طوری زدند...
فدات بشم یا امیرالمومنین. فرمود: «خیلی برای من سخت است.» نمیدانم کدام برای امیرالمومنین سختتر بود؟ این بدن کبودی که میدید یا آن بدن کبودی که تحویل خاک داد؟ یکهو دید دو تا دستای پیغمبر ظاهر شد به استعاره، «أنْ يَا عَلِيُّ، ارْجِعِ الْأَمَانَةَ»، امانتم را برگردان. «يَا رَسُولَ اللَّهِ، شَرْمَنَدَمْ أَمَانَتُکَ».
---------------------------
منابع
[آیه قرآن]— «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (سوره مبارکه ناس،آیات ۶-۴)
[آیه قرآن] — «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ * وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ * وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (منبع در متن: سوره مبارکه فلق،آیات۵-۲)
[آیه قرآن]— «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (سوره ق، آیه ۱۶)
[آیه قرآن]— «وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ» (سوره مبارکه انعام آیه ۱۱۲)
[آیه قرآن] — «وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» (سوره انعام، آیه ۱۱۳ )
[آیه قرآن]— «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» ( سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱)
[آیه قرآن]— «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» (منبع در متن: آیه ۱۷۳ سوره مبارکه آل عمران)
[حدیث/روایت] حضرت زهرا (س): «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا * صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا» (مصیبتهایی بر من فرود آمد که اگر بر روزها فرود میآمد، به شبهای تار تبدیل میشدند). (مسکن الفؤاد، ج۱، ص۱۱۲)
[حدیث/روایت] امیرالمؤمنین (ع): «ای کاش پسر ابوطالب پیش از این روز مرده بود... بر علی بسیار سخت است که ببیند بدن فاطمه کبود شده است («أَنْ یَسْوَدَّ مَتْنُ فَاطِمَةَ»).» (عوالم العلوم،ج۱۱،ص۵۸۶)
[داستان/حکایت تاریخی] یک یهودی به نام «لبید بن اعصم» پیامبر اکرم (ص) را سحر کرد. خداوند با نزول سورههای فلق و ناس، پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را از محل سحر در چاهی آگاه ساخت و ایشان آن را باطل کردند. (https://s-hadith.kashanu.ac.ir)
[حدیث/روایت] «إِذَا ذُكِرَ اللّٰهُ خَنَسَ» (وقتی یاد خدا میشود، [وسوسهگر] پنهان میشود). (علل الشرایع , جلد۲ , صفحه۵۲۶).
[حدیث/روایت] امیرالمؤمنین (ع): شیطان در سینههای پیروانش آشیانه کرده، تخمگذاری میکند («فَبَاضَ فِی صُدُورِهِمْ») و جوجههایش را پرورش میدهد. سپس با زبان و چشم و گوش همان افراد، سخن میگوید و نگاه میکند و میشنود. (نهج البلاغة , جلد۱ , صفحه۵۳)
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...