‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری.
بحثی که جلسهی قبل محضر عزیزان داشتیم، تطبیق شخصیتها و شخصیتهای قرآنی و فهم قرآنی برای تشخیص تاریخ و تحلیل درست تاریخ بود. نکات جلسهی قبل عرض شد، انشاءالله این جلسه هم نکاتی در ادامهی همان مطرح میشود. خوب، چون شب میلاد -یعنی شام میلاد- امام رضا (علیه السلام) هم هست، نکاتی را هم دربارهی امام رضا (علیه السلام) عرض میکنم.
یک عبارتی را در زیارت امام رضا و زیارت اکثر معصومین زیاد خواندیم و زیاد شنیدیم که ما اهل بیت را معمولاً با عنوان «وارثان برخی انبیا» میشناسیم و با این عنوان به ایشان سلام میکنیم. در زیارت امام رضا میخوانیم: «السلام علیک یا وارث آدم صفت الله»، امام رضا وارث حضرت آدم. «السلام علیک یا وارث نوح»، وارث حضرت نوح. «السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله»، وارث ابراهیم. «السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله»، وارث موسی. «السلام علیک یا وارث عیسی روح الله».
یک تعبیری در زیارت امام رضا هست که در هیچ کدام از زیارتنامهها نیست؛ که این زیارتنامه را شیخ صدوق در «من لا یحضره الفقیه» و «عیون اخبار الرضا» نقل کرده است. در همین زیارتنامه آمده است: «السلام علیک یا وارث اسماعیل ذبیح الله». هیچکدام از اهل بیت، زیارتنامهی آنها آنقدر که دیده شده، با این عنوان صدا نزدهاند: «وارث اسماعیل». در مورد امام رضا (علیه السلام) فقط هست و نکته هم دارد.
اهل بیت را با عنوان وارث انبیا و برخی انبیا را هم برای فهم تاریخ این امام، برای فهم جایگاه امام، نسبت او با پیغمبر باید بررسی کرد. باید خیلی نکات دقیقی اینجا است که معمولاً برای اهل بیت میگوییم: «السلام علیک یا وارث عیسی روح الله»، وارث حضرت عیسی (علیه السلام).
خب، این ارث، ارث فرزندی که نیست. حضرت عیسی که اصلاً فرزند نداشته، از ازدواج همسر نداشته که فرزند داشته باشد! شما از آن نسلی، از آن ذریهای نیستید. نه، یک ارث معنوی است. خب، اگر هر پیغمبری، همه انبیا ارثشان مشترک است، دیگر چرا بعضیها را اسم خاص میآورند؟ ابراهیم و موسی و عیسی که فرقی با هم ندارد. بگو: «وارث انبیا». نه، ابراهیم، موسی، عیسی؛ این سه یک چیزی دارند که اهل بیت وارث آنها هستند. یک نکتهی خاصی در این هست که اینی که در حضرت موسی هست، غیر از اونی که در حضرت عیسی است. «هر چه که از کمالات انبیا داشتند، ما اهل بیت داریم. هر چه علوم داشتند، مواریث انبیا نزد ما اهل بیت است.» «موالیث الانبیا عندکم».
یک چیز خاصی هست. جوادی آملی میگوید: «شما وقتی میروید قرآن را مرور میکنید، یک چیزهای خاصی به چشمتان میخورد از برخی انبیا.» اینها حضرت عیسی. ارث حضرت عیسی چه بوده؟ قشنگ تو قرآن یک داستانی را نقل میکند از حضرت عیسی. این داستان، داستان عجیبی است. دو جای قرآن هم نقل میکند: یکی در سورهی مبارکهی آل عمران، یکی سورهی مبارکهی... ناقص. حضرت عیسی برگشت به مردم رو کرد گفت: «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ؟» چه کسی یاران من در راه خداست؟ «کیا من را کمک میکنند؟ من یار میخواهم.»
حالا کدام عیسی گفت: «من یار میخواهم»؟ عیسایی که مرده را زنده میکرد. حضرت عیسی به مرده میرسد، دهان میدمد. با نفس، مرده. مجسمه درست میکند که... هیئت الطیر... شکل پرنده. «فننفخ فیه»، بعد درش فوت میکند. اینی که قدرت دارد مجسمه را با فوت پرنده کند، قدرت ندارد جامعه را -تنهایی- اداره کند؟ خیلی! آقا، برو بزن درست کن دیگر! مرده را تو زنده میکنی، یک فوت کن درست میشود. اینجا دیگر فوتی نیست. آدم میخواهد، یار میخواهد. «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ؟» چه کسی یاران من در راه خداست؟ «کیا میآیند کمکم کنند؟» طرفداران حضرت مسیح را میگوییم نصارا. به مسیحیها میگوییم نصارا. نصارا به خاطر چیست؟ به خاطر همین.
حضرت عیسی برگشت گفت: «کیا من را کمک میکنند؟» دوازده نفر پا شدند گفتند: «نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ»، ما کمکش میکنیم. غلبه کردند، بدون یار. «السلام علیک یا وارث عیسی روح الله» یعنی چه؟ یک معنایش این است: «کدام عیسی؟ وارث کدام عیسی؟» امام حسین (علیه السلام) ظهر عاشورا برگشتند به مردم رو کردند گفتند که: «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِي؟» آیا یاریکنندهای هست که مرا یاری کند؟ این ارثیهی عیسی است. ارثیهی اوست. چون عیسی برگشت گفت: «کی من را کمک میکند؟ من یار نداشته باشم نمیتوانم». «فَلَمَّا أَحَسَّ مِنْهُمُ الْكُفْرَ»، وقتی دید کفر دارد تو جامعه رواج پیدا میکند، برگشت گفت: «کی من را کمک میکند؟» با کفر مبارزه کنم. عیسایی که تو مجسمه فوت میکند پرنده میکند، نمیتواند کفر را با فوت برطرف کند. فساد با فوت برطرف نمیشود. «عیسی مسیحم که باشی، فساد را تنهایی نمیتوانی برطرف کنی». آدم میخواهد، یار میخواهد، وزیر میخواهد، وکیل دولت میخواهد، مجلس میخواهد، قوهی قضاییه میخواهد. «وارث عیسی روح الله» یعنی این، یعنی برو قرآن بخوان، عیسی را بشناس، بعد میفهمی علی امام رضا کیست.
مظلوم واقع میشوند. قواعد دست آدم میآید. ما خیلی وقتها خیلی حرفهایی که میزنیم که قواعد دستمان نیست. کجا امیرالمؤمنین هر کسی که دزدی کرده بود و هر کسی که فسادی کرده بود، قلع و قمع کرد؟ محکم بود، مقتدر بود. حالا جلسات بعد بیشتر در مورد این صحبت میکنیم. امیرالمؤمنین فرمود: «اگر از بیت المال، تو کابین زنها، مهریهی زنها، چیزی بردهاند، ببین». از امیرالمؤمنین یاد بگیریم اقتدار. حضرت فرمودند: «ازت چند تا از مهریهها درآوردند.» اینها با زبیر آمدند برخورد بکنند. جنگ، جنگ اول، بعد جنگ دوم و جنگ سوم. تمام. شهید. ولی شوخی نیست. راحت. مبارزه با فساد، مبارزه با مفسد راحت نیست. دست انداخته، چنبره زده روی بیت المال. آدم میخواهد. خود آن آدمه باید پاک باشد. آن آدمه باید زرنگ باشد. نشود خریدش، گول نخورد، بازیش ندهند، فریبش ندهند. یک شعار تبلیغاتی راه نیندازند بین مردم، جو. آن کارهایی که با امیرالمؤمنین کردند. وارث حضرت عیسی است، وارث حضرت ابراهیم است.
سیرهی امام رضا فراوان میبینید مختصاتی که در انبیا بوده است. مثلاً یکی از ویژگیهایی که امام رضا دارند، این ویژگی حضرت ابراهیم هم داشته است: در پیری خدا به او فرزند داد. ابتلای ابراهیم این بود دیگر. حضرت ابراهیم صد سالگی پدر شد. خیلی سخت بود برای حضرت ابراهیم. اول مصیبت، پدر شدن حضرت ابراهیم، اول مشکلات بود. صد سالگی پدر شد. همسرش ساره به هاجر حسادت کرد. حضرت ابراهیم کجا زندگی میکرد؟ در فلسطین. مزار ایشان هم در فلسطین، شهر الخلیل است که انشاءالله به همین زودی آزاد میشود از شرّ صهیونیستها. «خلیلی» که تو اخبار میگوید درگیری درگیری الخلیل، شهری است که مزار حضرت و جالبه اسرائیلیها مقبرهی انبیا را نگه میدارند، داعشیها نگه نمیدارند. این از عجایب عراق است. خراب. از عجایب حضرت ابراهیم بود. فلسطین زندگی میکرد. بچهدار که شد، اسماعیل که به دنیا آمد -«وارث اسماعیل» ابراهیم، اسماعیل در... در زیارتنامه- بچهدار که میشود بهش میگویند که: «اینو برمیداری، میبری مکه.» فلسطین کجا، مکه کجا؟ منطقهی خوش آب و هوای فلسطین مدیترانهای، لب آب. این بیابان برهوت، «لَمْ يَزْرَعْ». حضرت ابراهیم برمیدارد بچهی شیرخواره را با مادرش تو این بیابان. ماجرایی که میدانید. برمیگردد. آب نداشت، زمزم. دوازده سال مأمور است که به این زن و بچه سر بزند. بعد دوازده سال، مأموریت پیدا میکند: «برو یک سری بزن». زن حضرت ابراهیم به اسم چی؟ اسحاق. این دیگر از ساره است.
حالا بعد دوازده سال، بچه را گذاشته مکه، از فلسطین میخواهد بیاید بچه را ببیند. سه شب تو راه است. شب اول خواب میبیند که دل و سر بچه را جدا میکند. شب دوم خواب میبیند. شب سوم خواب میبیند و به بچه میگوید: «پسرم، یا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ». در سورهی مبارکهی صافات: «من تو خواب دیدم که دارم سرتو میبُرم.» خواب حضرت ابراهیم که آخر درست در نیامد! چرا خواب دید داره سر میبُره؟ نه اینکه خواب دید سر بُریده. داره سر میبُره.
حالا اسماعیل را ببینید! بچهی دوازده ساله. بعد دوازده سال: «ما را که تو بیابان رها کردی». بعد دوازده سال پا شد چی گفت؟ «یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ». هر چه بهت دستور رسید عمل کن. اون صورت شیطان براش مجسم میشود و سنگ میزند که شده محلّ جمرات. حاجیها درست میکنند. اون مقام تسلیم پدر، این مقام تسلیم پسر.
امام رضا هم تو پیری بچهدار شدند. هم تسلیم بوده نسبت به پدر، موقعیت امام کاظم (علیه السلام)، موقعیت ایشان توضیحاتش مفصل است. امام در چهل و شش سالگی پدر شده. حرم بودیم، روبروی ضریح نشسته بودیم. یکی از علمای مشهد، یک جوان عربی آمد به این بزرگوار گفتش که: «سیّد! برای من دعا کن.» حالا این عالم هم چون خودش سالیان سال کربلا و نجف بوده، شاگرد مرحوم خویی و اینها بوده، اول برگشت: «خوشگذرانی نکن. چند سالته؟» گفت: «سی و سه سالمه.» مثلاً اینجوری. ایشان گفتش که: «سی و سه سالته، بچهدار نشدی، آمدی اینجا حاجت بگیری؟» گفت: «آره.» گفت: «میدانی این آقایی که آمدی ازش حاجت بگیری، او چند سالگی بچهدار شد؟ چهل و شش سالگی بچهدار شد!» دستورالعمل از خود این آقا بهت میدهم برای اینکه بچهدار بشوی.
حالا این هم بامزه است دیگر. امام بچهدار شده، به همه دستورالعمل میداده برای اینکه بچهدار بشوند. این خیلی عجیب است ها! دستورالعمل هم این است: (حالا اگه کسی خواست انجام بده، مکرر انجام دادند، نتیجه گرفتند؛ انشاءالله کسانی که حالا خواسته باشند بچه میخواهند، اولی، دومی، سومی، پنجمی! دهمی! خیلی بچه زیادش هم خوب نیست ها! ده تا!). اگه کسی خواست داشته باشه، دستورالعملش این است: انگشتر فیروزه، نقره. روی، عرض کنم، سنگ فیروزه: «ربِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ». در سورهی مبارکهی انبیا: «رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ». این آیه را روی انگشتر فیروزه مینویسند. آقا دست چپ میکند، خانم هم دست چپ. نیت بکند اگه خدا بهش پسر داد، اسمش را محمد بگذارد. به سال نرسیده بچهدار میشود. روایت است. حالا نیت محمد هم نکردند باز انجام شد و به کرات نتیجه دیدند. پس چی شد؟ آیه روی سنگ فیروزه، رکاب نقره. هم آقا دست چپ کند هم خانم دست چپ. دوتایی داشته باشند.
امام رضایی که بچهدار نمیشدند، چهل و شش سالگی پدر شدند. خودشان دستور دادند. ماجرا را برادرانشان، عموهایشان اینها برگشتند گفتند که: «ما باورمان نمیشود این بچه از خودت است. این بچه را یا از کس دیگری است یا یک جایی آوردی.» رفتند قیافهشناس آوردند. برادرزادهها و خواهرزادهها به اسم خودت داری جا میزنی. خیلیا که سر این از امامت امام رضا علیه السلام شک کردند. گفتند: «شما با این سن و سال بچه نداری؟ امام نیستی. نسل امامت باید ادامه پیدا کند.» امام رضایی که از پدر، موسی بن جعفر (علیه السلام) – و چیزی حول و حوش چهل تا بچه داشته – آنقدر که حالا موسی بن جعفر علیه السلام چند تا؟ سی و پنج تا بچه داشتهاند. از آن پدر، امام رضایی بیان. اینها رفتند قیافهشناس آوردند و بعد به امام رضا گفتند: «شما برو تو حیاط.» همه برادر خواهرها را دور جمع کردند. قیافهشناس: «ببینیم بچه مال کیست؟» او نگاه کرد و گفتش که: «به هیچکدام از شما نمیخورد. اون باغبان که تو حیاط داشت، این بچه مال او است.» این چهرهاش گندمی، این بچه گندمی که آنجا است.
خلاصه این برادرها اینها قبول کردن این بچه از خود ایشان است. ابتلای ابراهیمی بود برای امام. حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم هم سالیان سال از فرزند دور بود. امام رضا حالا تو پیری بچهدار شدند. بچه را باید بگذارند مدینه و بیایند. خیلی سخت بود. برای دوری از زن. ابراهیم بچه را تو بیابان رها کرد و دور افتاد. علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از خانواده دور. این یک ابتلای ابراهیمی است. «السلام علیک یا وارث ابراهیم».
ابتلای اسماعیلی: دوری از پدر. حالا همانجور که اسماعیل از پدر دور افتاد، امام رضا از پدر دور افتاد. سالیان سال موسی بن جعفر در دوری از پدر و سختی کار و غربت، ارثیه از ایشان، ارثیه از موسی. حالا از هر کدام یک ارثیهای دارد دیگر امام. حالا اصل بحثمان در مورد حضرت موسی و حضرت هارون بود که گل بحثمان اینجاست.
یک نکتهای فقط عرض بکنم. حالا برخی انبیا را اسم آوردیم، برخی انبیا را هم اسم نیاوردیم. اهل بیت هر کدام از یک پیغمبری یک ویژگیای را داشتهاند. مثلاً به امام رضا اشکال میکردند، میگفتند که: «آقا! شما چرا اینقدر خوشتیپی؟ این لباسهایی که میپوشی به قول ماها لاکچری است.» امام لاکچریها! امام رضا (علیه السلام) خوشتیپ، به سرووضع میرسد و لباسهای آنچنانی، مُبل آنچنانی. وقتی کسی مبنا دستش است دیگر، نه سوال برایش پیش میآید نه شبهه پیش میآید. حضرت فرمودند که: «تو مگر قرآن نخواندی در مورد یوسف؟ مگر ندیدی قرآن چی میگوید؟ یوسف چه وضعی داشت؟ چه زندگیای داشت؟» تو کاخ فرعون بود. لباسی که او تنش میکرد، امکاناتی که او داشت. ظرفی که «لِلمُلْکِ»... تو فیلم از یوسف هم دیدید که این برادرها وقتی آمدند گفت: «آن جام مخصوص من رو، تو ظرف، تو وسایل بنیامین بگذارید.» بنیامین غلط است، بن یامین درست است. از مادر با حضرت یوسف یکی بود. اسم مادرشان یامین. بنیامین یعنی ابن یامین. بنی... ابن یامین. کولهبار بنیامین، ظرفش خیلی قیمتی بود. اگر قیمتی نبود که وقتی میخواستند بگیرند. معلوم میشود که حضرت یوسف یک جام مخصوص به خودش داشته که خیلی قیمتی بوده. گفت: «این را بگذاریم توی وسایل بنیامین. وقتی از آنجا پیدا کردی، دستگیرش کنید بیاورید.» بعد قانون کنعان هم این بود که اگر کسی دزد بود، خودش را یک سال به بردگی میگرفتند. قیمتی داشته است.
امام رضا فرمود که: «قرآن میگوید یوسف با این امکانات زندگی میکرد. شما چطور از من تعجب میکنی؟» من مجبورم اینجا، تو این وضعیت ولیعهد کردن. تو این کاخ به من جا دادند. فضایی که یک نفر توی شهری، بعد شهر توس هم یک شهر پرامکاناتی بوده. این منطقهی خراسان، منطقهی پرامکاناتی بوده. منطقهی خود منطقه، منطقهی لاکچری بوده به اصطلاح امروزیها. عراق و کوفه و اینها، عراق امکانات نداشته. اینجا کوه دارد، در عرض کنم خدمت شما که رودخانه دارد، جنگل دارد، مردم امروزی آن زمان. یعنی آن کاخی که مأمور داشته، آنجاست تو ترکمنستان. این منطقه منطقهای است که باز به نسبت خراسان، از جهت امکانات، امکاناتش بیشتر. قبر هارون بوده تو استان محسوب برخورداری بوده. وضع زندگی مردم در رو به راه، نسبتاً خوبی بوده تو عراق و کوفه و بله. امیرالمؤمنین لباس که تنش میکرد. مبنا که عرض میکنم، مبنا دستمان نیست قاطی میکنیم. یک تیکه از تاریخ اهل بیت، امروزیها را هم همینجوری راه انداختن. میگوید: «آقا امیرالمؤمنین فرمود دنبال من راه نیفتید.» چرا؟ مثلاً فلانی که در فلان شهر میرود مردم دنبالش راه میافتند. خب این را حضرت کجا فرمودند؟ کی فرمودند؟ بقیهی اهل بیت هم اینطور عمل کردند یا نه؟ پیغمبر رفتار نمیکنی. حضرت فرمودند: «چطور پیغمبر به دخترهای جوان که میرسد سلام میداد؟ پیغمبر سن و سالی ازش گذشته بود، محاسنش سفید شده بود. من جوانم. من سی سال از پیغمبر کوچک ترم.» این قانون مال همه نیست که بگوییم آقا چون پیغمبر سلام میداده، سلام بده. پیامبر سلام میداده، سن و سال دارد، جا دارد، اقتضا دارد. امیرالمؤمنین لباس که میگرفتند. ماجرای قنبر را شنیدید دیگر. با قنبر رفتند لباس بخرند. بعد حضرت فرمودند که: «تو بازار کوفه جاهایی بریم که من را نمیشناسند.» معلوم میشود که مردم کوفه هم بودند که حاکم کل حکومت اسلامی، امیرالمؤمنین را نمیشناختند. این هم از عجایب است. تو بازار کوفه آدم کار میکند، نمیشناسد امیرالمؤمنین را. حضرت با غلامشان میآمد و میرفتند تو بازار. تو مغازه خرید بکنند. نصف قیمت اینها حساب نکند، پول واقعیاش را بگیرد. امیرالمؤمنین آمدند دو تا لباس برای حضرت آوردند انتخاب بکنند. یکیش سه درهم، یکی دو درهم. خب حالا مسئول مملکت اسلامی با محافظ. شخص خرید. مسئول مملکت اسلامی با محافظش رفته خرید. بعد به آن میگوید که: «تو جوانی، این پیراهن سه درهمی را برای تو برمیدارم. من سن و سالی ازم گذشته، دو درهمی را برمیدارم.» بعد قنبر میگوید که: «آمدیم بیرون لباس نو را ببینیم. لباس نو امیرالمؤمنین خریدند. بیرون دیدم حضرت یک تیکه سنگ برداشتند. این آستینهای لباس را شروع کردند با سنگ کوبیدن که این سر آستینها پوسیده بشود.» خیلی عجیب است! «من لباس نو اگه بپوشم، این مردم فقرا که نگاه میکنند میگن عجب لباس خرید. آن فقیر اذیت میشود از اینکه میبیند من به سرووضع میرسم. امکانات ندارد. من باید یک جوری زندگی بکنم. کِیلا یتبق علی الفقیرَ فقرُ...» آدم فقیر بهش فشار نیاید. خب این شرایط مال امیرالمؤمنین است. اگر پیاده بکنیم، اینجوری است. نه، آنقدر اهل بیت دیگر هم بودند به خودشان میرسیدند. فقط امام رضا عطری که میخریدند هفتصد درهم پولش بود. یعنی دیگر اصل فرانسه بوده احتمالاً. پول بدهم. امیرالمؤمنین رفتند دو درهم، تازه آن سه درهمی برای غلامش میخریدند. بعد من دیدم زدند که امام رضا همچو به سرووضع میرسیدند. فدایشان بشوم. زمانه با زمانه فرق میکند. قواعد از کجا باید پیدا کرد؟ از قرآن. آصف بن برخیا همزمان دنیا رفتهام. الان محکمهی الهی و سخنرانی. خلاصه انبیا، احکامشان مشترک نبوده است.
دو طرف قرآن. آن سورهی مبارکهی ص. دو صفحه روبروی هم. یک واژه مشترک آمده. خیلی جالب است. یکی حضرت سلیمان، یکی حضرت ایوب. اللهم صل علی محمد و آل محمد. حضرت سلیمان دیگر باد در اختیارت باشد. دیگر حملونقل با باد باشد. عرض کنم خدمت شما که تو سپاهش یک بخش آدمها بودند. یک بخش فیلها بودند. یک بخشی پرندهها بودند. اُشترها بودند. جنها بودند. جنها برای هیچ پیغمبری مأموریت نداشتند. میگوید که برای «السَّلامُ عَلَيْهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» شیاطین برایش غواصی میکردند، دیگ داشتند و غذا میپختند و رسیدگی میکردند. بعد آن عفریت من الجن است. وقتی که تخت بلقیس را خواست، یک جنّی بود، جن کارکرده بود، علوم غریبه بلد بود. او برگشت گفتش که: «من قبل از اینکه انجام بدهی، بلند شوی برایم تخت بلقیس بیاورم». سبع، یمن. حضرت سلیمان فلسطین، آن پادشاه سبع مال یمن. منبر داشتم چند وقت قبل. بعد از جلسه، جلسه چیزی بود، یعنی لوازمات بودند در جلسهی غرب تهران. بعد از جلسه، یکی از عزیزانی که سفیر ایران در یمن بود یا جزو سفارتخانه بود مطرح کرد. گفت: «این آیات قرآن که در مورد جن و جنبازی اینها در یمن است، من برایت بگویم. ما که آنجا بودیم این بحث جن خیلی آنجا رایج بود.» بعد گفتش که: «ما پروازمان از تهران تا صنعا سه ساعت بود. در ارتباط بودند، در ارتباط بودند. یک پروندهای را جا گذاشته بودم تهران، خیلی هم مهم بود، سه دقیقهای برای من آوردهاند. سه ساعت راه پرواز.» ما میرویم. خلاصه این بحث جن و اینها. آن موقع این عفریت از جن برگشت. از جات بلند شوی من میآورم. برخیها بود. او گفتش که: «قبل اینکه پلکت را به هم بزنی، میآورم.» حضرت سلیمان این یک پیغمبر.
یک پیغمبر دیگر هم حضرت ایوب. حضرت ایوب بدترین مصیبتها قرار گرفت. همسرش گذاشت، رفت. خانهاش روی سرش خراب شد. عرض کنم که گلهای که داشت، همه تلف شدند. بیماری گرفت، کرم از تنش بالا میرفت. آب سرد بزن! بعد همسرش گذاشت، رفت. حالا این را هم بگویم بخندید، ولی انجام ندهید. خانمها که نیستند. ناشنوا، خانم ایوب. خانمی که گذاشت، رفت. قسم خورد که من صد تا شلاق به همسرم میزنم. پیغمبر ناتمام داشتیم. بعد خانمش که بعد این ماجرا برمیگردد. قرآن بهش میگوید که: «گفت که تو این صد تا ضربه شلاق که میخواستی بزنی، قسم خوردی.» حضرت ایوب قسم خورده بود که من زنم را میزنم. قسمش را باطل کرد. صد تا ضربه تازیانه بزنی. «صد تا تیکه، عرض کنم خدمت شما، چوبهای نرم هستش که باهاش جارو درست میکنند.» قسمش باطل نشده باشد. میخواهم اقتدار مردانگیات حفظ بشود پیش خانم.
سورهی مبارکهی ص، دو تا پیغمبر روبروی هم ذکر میکند. یک طرف حضرت سلیمان را، خوب دقت بفرمایید، یک طرف حضرت سلیمان، یک طرف حضرت ایوب را. مرفهترین پیغمبر، یعنی پیغمبر کاخنشین و پیغمبر کوخنشین. دقیقاً جفتشان را به کار میبرد. سلیمان بندهی خوبی بود، توجهش به من قطع نشد. ایوب بندهی خوبی بود، توجهش به من قطع نشد. این شرایط ظاهری بالاخره برای هر کسی یک جوری است. یکی با فقر امتحان میشود، بعضیها با ثروت امتحان میشوند. آیه است در سورهی مبارکهی فجر میفرماید که: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ». خدا برخی را مبتلا کرده به ثروت، برخی را مبتلا کرده به فقر. خدا بعضیها را مبتلا کرده به فقر. مبتلا کرده به ثروت، مبتلا کرده به درد مرض. برخی را مبتلا کرده به سلامتی. نباید گفت من که این آدم محروم شده، خدا به این نداده. نه. این را یک جور دارد امتحان میکند. بعد میگوید اگه دارایی از سلیمان.
خیلی جالب است. سلیمان تخت بلقیس را که برایش آوردند، چی گفت؟ این جملهی معروفی که اکثر ایرانیها بلدند: «هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي». ادامه اش است: «لِیَبْلُوَانِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ». بله دیگر، این است دیگر. بالاخره همایونی اضافه حقوقی هم مینوشتیم برای آصف بن برخیا. حضرت سلیمان چی گفت؟ گفتش که: «این فضل خدا است. خدا میخواهد من را امتحان کند.» با این قواعد. سیرهی انبیا در قرآن. قواعد یونسش یک جور قاعده است، سلیمان قاعده است، ایوب این یک قاعده است. تطبیق بده. عرض کردم گاهی ممکن است ده تا پیغمبر آدم حالاتشان را دارد. با هم یک پیغمبر زنش بد است، یک پیغمبر بچهاش بد است، یکی همهاش بد است. هر چه خوبان همه دارند، او یک جا دارد. هم زنش بد است، هم بچهاش. حضرت لوط، وضعیت نوح خیلی مظلوم. حالا هم زنش بد بود، هم بچهاش. اینهایی که اینجوریاند. نوح نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. این غربت. ببینید اصلاً خیلی عجیب است! نهصد و پنجاه سال دعوت کرد، هشتاد و سه نفر بهش ایمان آوردند. متوسط هر صد سال دوازده نفر. یعنی الان مثلاً من و شما صد سال اینجا سخنرانی بکنیم دوازده نفر اضافه بشود! خیلی درد دارد. این طلبههایی که خلاصه بازارشان نمیگیرد و خیلی کسی طرفدارشان، فالوور ندارند و اینها. هر چه که فالوور و ممبر و اینها افزایش پیدا نمیکند، پول میدهد افزایش ممبر و اینها. ابتلای نوحی دارند. روز آخر باید بروند با این گاو و الاغ و اینها توی کشتی. میلاد میگویم بخندید. سختترین حالت را پسر حضرت نوح داشت، وقتی داشت غرق میشد دید الاغی از توی کشتی باباش برایش دست تکان میدهد، دست تکان نمیداد. این ابتلای نوحی است. ابتلای موسویها، حضرت موسی یک جوری مبتلا. ابتلای عیسویها. هر کدام از اینها یک مدل ابتلایی داشتند. یک جور شرایطی برایشان پیش میآمد. یکی همسر بد داشت. شوهرش بداخلاق باشد. حالا در مورد خانمها گفتیم بحث کتک و اینها. این را هم بگوییم جبران بشود جای دردش، خوب بشود.
اگر زنی شوهرش بداخلاق باشد، این تحمل کند. تحمل کند یعنی عاقلانه برخورد کند، تحمل بکند. خدا او را با آسیه محشور میکند. ابتلای آسیایی. شوهرش فرعون بوده. همسر او یعنی همین الان تو خانههایی هستند که آسیههایی هستند. حالا خدا کند تو خانهی هیچ کدام از ماها نباشد، خانهی ما فرعون. اگه خوب همسرمان آسیه باشد. فرعون.
عرض من تمام. بحثمان انشاءالله جلسات بعد همان روالی که داشتیم را ادامه میدهیم.
یک نکتهی جالبی که این هم احتمالاً نشنیدید و نکتهی خیلی زیبایی است. یکی از تطبیقاتی که دادهاند اهل بیت را، یکی از تطبیقات قرآنی، تشبیهات قرآنی در مورد اهل بیت این است. گفتند که: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا». ما چند تا ماه داریم؟ بفرمایید: دوازده تا. این دوازده تا ماه نماد دوازده امام است. حالا نکتهی بعدیاش که خیلی مهم است: «مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ». چهار تا از این ماهها چیست؟ ماه حرام. فرمودند: «این ما اهل بیت، ما دوازده امام، دوازده ماهیم. چهار ماه حرام کیان؟» بفرمایید: ائمهای که اسمشان علی است. اینها ماه حراماند. چهار تا امام علی کیان؟ علی بن ابیطالب، علی بن الحسین امام سجاد، علی بن موسی الرضا امام رضا، علی بن محمد امام هادی. چهار تا علی.
این چهار تا، چهار امامی که مثل ماه حرام میمانند. تفاوت این چهار تا امام با بقیه چیست؟ ماه حرام آن کاری که باهاش میکردند این بود: جنگ تو ماه حرام، حرام بود. سنت نسیء را داشتند. نسیء: جابجایی. عقب انداختن. به ماه حرام که میرسیدند وسط جنگ بود. جنگشان گل گرفته بود، الان ماه حرام است. یاختهسوزی نگیرید معطل نشوید. مواظب. ماه حرام که میشد اینها مثلاً از شوال جنگ را شروع کرده بودند. شب اول ذیقعده میشد. میدیدند بخواهند جنگ را تعطیل بکنند خب نمیصرفد. چه کار میکردند؟ «این ذیقعده را میریم بعد، حالا مثلاً از سال بعد جمادی الثانی مثلاً آن را ماه حرام به جایش میگیریم.» جابجا میکردند. این را دقت بکنید. ماه حرام را جابجا میکردند.
یک اتفاقی که در مورد این چهار امامی که به نام علی افتاد این بود که اینها را جابجا کردند. از نکات عجیب است. هر چهار امام را این اتفاق برایشان پیش آمد. امیرالمؤمنین را جابجا کردند. به خاطر جنگی که راه انداختند، طلحه و زبیر حضرت مدینه بودند. مجبور شدند به خاطر اینها بیایند بصره، حکومتشان را هم بیاورند کوفه. این جابجایی امیرالمؤمنین است. جابجایی امام سجاد چی بود؟ بفرمایید: از کربلا بردند شام، از شام به مدینه. جابجایی امام رضا چی بود؟ از مدینه آوردند مرو. جابجایی امام هادی چی بود؟ از مدینه آوردند سامرا. چهار ماه حرام را جابجا کردند. حرمت ویژهای که. خلاصه این هم یکی دیگر از قواعد قرآنی در مورد امام رضا (علیه السلام) است.
ای کاش کسی بتواند زیارتنامهی اهل بیت را اینجور با مبانی قرآنی تک تک برایتان بخواند. این هم اکثراً نشنیدید و نکتهی خیلی زیبایی است. نمیدانم چرا این جزو زیارتنامهها نیاوردند. این را توی زیارت حرم. ای کاش این را هم اضافه بکنند. خیلی زیارت قشنگی است. یک زیارتی از امام رضا (علیه السلام) است که تقریباً هیچیک از ایرانیها این را ندیده و نخوانده. علامه مجلسی این را نقل کردند در «بحارالانوار» و اصل این را هم مرحوم میرداماد در «رسالهی اربعة ایام» آنجا نقل کرده و نسبت دادهاند به امام جواد (علیه السلام). خیلی عجیب است! زیارت امام جواد (علیه السلام) برای امام رضا. زیارتی که هیچکس تا حالا به نظر من نخوانده و نشنیده. من چند تا عبارت این زیارتنامه را برای شما میخوانم. خیلی زیبا است. ای کاش این را دوستان ما در آستان قدس چاپش بکنند. در دسترس باشد. چندین زیارت از امام رضا داریم. یکی دو تایش معروف است. چندین زیارت نامأنوس و نامشهور داریم. انشاءالله این مشهور بشود.
«السلامُ عَلَیْکَ مِن إمامٍ أُصِیبَ وَ إمامٍ نَجِیبٍ وَ بَعِیدٍ قَرِیبٍ». سلام بر امام دور و نزدیک و مسموم و غریب. «أَیُّهَا الْعَالَمُ النَّبِیُّ وَ الْقَدَرُ الْوَجِیهُ النَّاظِرُ». «إِنَّ تُرْبَةَ خَاکِ»، پدر و جدش او را دور کردند. «السلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَولادَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ». سلام بر کسی که به زن و بچهاش امر کرد قبل از امامی که قبل از شهادتش دستور داد برایش گریه بکنند. امام رضا (علیه السلام). «السلامُ عَلَی دِیَارِکُمْ الْمُوشَّاهُ کَمَا اسْتَوْحَشَتْ مِنْكُمْ مِنْ حَرَارَاتٍ وَ عَرَفَاتٍ». این خیلی زیبا است. «السلامُ عَلَی قَوْسِ الْاَحْزَانِ». سلام بر دادرس بیچارهها. خراسان. «خراسان، خراسان». سلام بر کسی که خراسان به واسطهی او، خراسان است. «السلامُ عَلَی قَلِیلِ زَائِریِه». سلام بر کسی که زائرش کم است. فاطمه ناشنوا. «السلامُ عَلَی الْبَهْجَةَ الرَّضَوِیَّه». سلام بر بهجت رضوی. «وَ الْاَخْلَاقِ الرَّوِیَّه وَ الْقُصُونِ الْمُتَفَرِّعَةِ عَنْ شَجَرَةِ آلِ أَحْمَدِیَّه». این را هم بگویم خیلی زیبا است.
ببینید چقدر نکته تو این زیارتها پیدا میشود که بهش توجه نیست. «السلامُ عَلَی مَنْثَرَ لَهُ وَصَادَهُ وَالِدُهُ اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ». این را هم یادگاری امشب، وقتمان هم گذشته. یک تعبیر امیرالمؤمنین به کار بردند. فرمودند: «اگر برای من کرسی قضاوت بگذارند.» این را خوب گوش بدهید. این نکته یادگاری از امشب است. «اگر کرسی قضاوت بگذارند، من روی کرسی قضاوت اگر بنشینم، برای مسیحیها با انجیلشان حکم میکنند. برای یهودیها با توراتشان. برای مسلمانان با قرآن». امیرالمؤمنین فرمود: «جد شما فرمود اگر برای من کرسی بگذارند، برای مسیحیها و از کتاب خودشان حکم میکنم.» «شما تنها کسی بودی که این را محقق کردی.» چطور؟ از همهی جای عالم آمدند با امام رضا مناظره کردند. جواب مسیحیها را با انجیل نشان داد. جواب یهودیها را با تورات نشان داد. حکم میکنم. فقط حکم قضاوت که نیست، حکم تو بحث هم هست دیگر. یعنی جواب تو را میدهم، برایت حکم میکنم. امام رضا کسی بود که این ویژگی را از امیرالمؤمنین داشت.
آخرین عبارتم این است که: «السلامُ عَلَی مُفْتَخَرِ الابرارِ وَ نَاعی الْم...». سلام بر کسی که افتخار خوبان و زیارتگاهش دور است. همهی اهل بیت نزدیک هماند، زیارتگاهش دور است. و شرط دخول او، شرط دخول به حرمش.
یه چند بیتی را هم تقدیم بکنیم محضر امام رضا. کسی هست ذاکر عزیز ما هم هستم. بیتی را تقدیم بکنیم انشاءالله خدمت عزیز دلمان باشیم. محضر امام رضا صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاه کثیره تامه زاکیه متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.
ای مطرب مهتابرو، بزن، چیزی بگو. زان شاه صاحب آبرو، فخر سریر رضوان موسی. (این بخش آخرش را همه با هم)
تسبیح سبحانی رسیده، ارباب بیتابان موسی.
ماه شبستانی، موسا. آقا! ای ما علی موسی.
ای نجمهی آفرین، خورشید آوردی چنین.
موسی بن جعفر را ببین! نامیده این را سلطان علی.
در عرش اقبال، در فرش ناشنوا. او عالم آل نبی است.
امسال ختم سلطان علی شد این علی سومی.
مثل امیرالمؤمنین، با مستمندان همنشین.
همسفره میشد با گدا، سلطان علی موسی.
گنبد طلایش دلبری کرده است از انس و پری.
دل میبری، دل میبری، ای دلبر ایران ما، سلطان علی.
ای خانهام آباد تو، ذکر خدایم تو.
از پنجره فولاد تو دارم امید یک شفا، سلطان علی.
دل در حرم پایاب شد، در عشقت بیتاب شد.
نقارهخانه مست از آسمان آمد صدا، سلطان علی موسی.
من آهویی سرگردانم، ساحل به این در ناشنوا.
یا ضامن، سلطان علی موسی الرضا.
ای کرم، دادی ابا صدها درم.
بر من که این درم از هر چه خوانی کند، سلطان علی موسیالرضا.
از آل سقّا خوردم، شدم دیوانهاى من.
از در میخانه، دارم کربلا، سلطان علی.
سلطان علی رضا، سلطان علی موسی الرضا. موسی الرضا سلطان علی موسی الرضا.
کبوتر دلم انس گرفته با صدایت. میشنوم ززمهمه…
در حال بارگذاری نظرات...