‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد (صلوات). اللهم صل علی محمد و آل طیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. الحمدلله الذی هدانا لهذا، و ما کنا لنهتدی لولا الله. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصومین. انشاءالله که این ایام پربرکت باشد برای همه شیعیان امیرالمؤمنین، محبین امیرالمؤمنین، و انشاءالله که دل شیعیان بهزودی زود شاد شود با عید حقیقی که فرج امام عصر و غدیر واقعی است. امروز انشاءالله که از برکات وجودی امیرالمؤمنین بیشازپیش بهرهمند بشویم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
این جلسه، جلسه آخر بحثی بود که محضر عزیزان طرح شد. با همه کاستیهایی که بیان ما داشت و ارائه ما داشت و بخش وسیعی از مطالبی که مطرح نشد، حالا به هر دلیلی فرصتش، طرح روایات زیادی از بحث مانده که باید تقدیم عزیزان میکردیم. امشب مقداری که فرصت اجازه بدهد، نکات قشنگ و جذابی را میخواهم از سیره امیرالمؤمنین انشاءالله برایتان بگویم؛ خصوصاً چیزهایی را که کمتر شنیدهایم از مدل مدیریتی و حکومتی امیرالمؤمنین که —عرض کردیم سابق— بسیاری شبهات امروز، بسیاری از مسائل امروز جامعه را جواب میدهد.
یک نکتهای که از جلسه قبل ماند، این بود که حضرت بسیار اصرار به وحدت داشتند. حالا این وحدتی هم که گفته شد، گاهی یک ابزاری است در دست یک عده برای اینکه منتقدین را ساکت کنند. یعنی تا کسی میخواهد انتقاد بکند، در اداره مثلاً یک کسی میخواهد از مدیر اداره را به هم بزند، میگوید: «خودت وحدت را رعایت بکنی!» وقتی تعمد به این داری که اشتباه کنی، تعمد به خلاف داری، تعمد به فساد داری، اینجا دیگر وحدت معنا ندارد که من وحدت بکنم. ما داریم وحدت میکنیم برای اینکه یک چیزی را نگه داریم. اگر وحدتمان باعث از بین بردن و خراب کردن و نابود شدن بشود، این دیگر وحدت اینجا معنا ندارد.
یزید، امام حسین را -تعبیری که در مورد امام حسین به کار برده، خیلی جالب است- عوامفریبی میکردند: «حسینبنعلی دارد شق عصای مؤمنین میکند.» این عصایی که دست مؤمنین و مسلمین است، این را دارد میشکند. یعنی وحدت جامعه را یزید، امام حسین را متهم میکرد به وحدتشکنی. «جامعه ساکت و آرام است، تو چرا صدایت در میآید؟ تو چهکار داری؟» آنی که دارد نابود میکند، یزید است. خوب، پس کدام وحدت را امیرالمؤمنین مراعات کرد؟ آن وقتی که قرار باشد همین ۵ درصد، ۱۰ درصد خوبی و سلامتی که هست، توی دعوا از بین برود. این تشخیصش هم کار سادهای نیست.
امام حسین قیام کرد که چهار، پنج درصد سلامتی بماند. امیرالمؤمنین سکوت کرد. همه چیز را دارند آش را دارند با جایش میبرند. همه چیز را دارند به هم میریزند. اینجا اگر حرف بزنم، همین ته کاسه هم اگر من حرف نزنم، ته کاسه هم میبرم؛ حرف بزنم، لااقل ته کاسه را نگه میدارم.
توی شام به امام سجاد علیه السلام گفت: شامی بود، طرف به امام سجاد گفت: «آقا، شما بردید یا باختید؟» خیلی قشنگ، خیلی روایت کاربردی و مهمی است. تحلیل واقعی عاشورا. بابا، کی شکست خورد؟ کی برد؟ لمن الغلبه؟ لمن القلب؟ کی پیروز شد؟ به امام سجاد توی شام دارد میگوید: «کی پیروز شد؟ آخر شما بردید یا یزید؟» حالا امام سجادی که دستشان بسته است، اسیرند. بههمین سؤال هم خودش جالب است؛ معلوم میشود که در نگاه آن آدم شامی، یزید پیروز نشده که دارد این سؤال را میکند. معلوم بود سؤالی نداشت، ولی انگار شکست خورده نیستید. «کی پیروز شد؟» وقتی که موقع اذان شد، از مأذنه اسم کی را میآورد؟ «اسم پدربزرگ من را میآورند یا پدربزرگ معاویه؟»
خیلی این جمله، جمله عجیبی است. چون معاویه و یزید هدفشان این بود که… ابوسفیان؛ همه طرح معاویه این بود. معاویه یک روزی از کنار منارهای رد میشد، دیدند اذان میگویند. توی نقلهای مسلم تاریخی آمده است. نگاه کرد به این رفیقش گفت: «من آرام نمینشینم تا این اسم این عرب را از این سر مأذنهها بردارد. اسم وقتی اسم پیغمبر را از مأذنهها برندارم، آرام نمینشینم.» هدفش این بود.
اسمی از پیغمبر نبود. امام حسین با قیامش چهکار کرد؟ این اسم را لااقل نگه داشت. کار امام حسین. خوب، امام حسین با قیام این کار را کرد؛ امیرالمؤمنین با سکوت این کار را فرمود: «من اگر دست به شمشیر ببرم، اسمی از پیغمبر نمیماند.» به فاطمه زهرا پس امیرالمؤمنین، سکوت امیرالمؤمنین و قیام امام حسین، جفتش از یک جنس است.
اول کار آدم سکوت میکند. بالاخره دعوا نشود، جنجال نشود، یک کفی را، یک حرمتهایی را نگه دارم، یک ظواهری را مراعات کنم. بالاخره مردم، مردم متدین پشت پیغمبر نماز میخواندند. این جماعت بعد پیغمبر، آدمهاییاند که سر وضوی پیغمبر-شنیدید دیگر- پیغمبر وضو میگرفتند، اینها هجوم میآوردند، قطره آب از وضوی پیغمبر زمین نریزد. بعد حالا پیغمبر اکرم از دنیا رفتند، ۷۰ روز بعد از غدیر، ۳۰ هزار نفر مثل فردا بیعت کردند، خانمهایشان هم بیعت کردند. جالب است: بحث حضور زنان در سیاست ۱۵۰، ۲۰۰ سال قدمت دارد که دنیا ۲۰۰ سال است که به رأی زن بها داده است. امیرالمؤمنین تو غدیر کاسه آب بگذارید زنها دستشان را بیعت. یک فرم رأیگیری، یکی از فرمهای رأیگیری بیعت فردی هم بوده؛ تکبهتک آمدند بیعت کردند.
الان مثلاً اوایل رهبری رهبر معظم انقلاب، کسی تکتک با رهبری بیعت نکرد. جماعتهای مختلف میآمدند. «طلبهای خراسان، معلمین مثلاً کرمان.» شش، هفت گروه میآمدند. ایشان دیدار میکردند، اینها اعلام بیعت میکردند. بیعت با امیرالمؤمنین تو غدیر این شکلی نبود. تکتک بیعت کردند. سه روز از فردا تا سه روز تو آن گرما، دمای ۵۰ درجه و اینها از وضعیت گرما توضیح دادند توی نقل تاریخی که وضعیت گرما خیلی وضعیت شدیدی بوده. سه روز از قبل مثل ماها، مثل الان بود دیگر. مدینه اول، مدینه دوم اینها زود راه میافتند که تو راه ترافیک نشود. نگهداری خیلی سخت است دیگر. از—میگویند—«زودتر راه بیفتد.» از یک هفته زودتر، این را راه شلوغ نشود. پیغمبر همه را جمع کرد. آنهایی که رفته بودند برگشتند. آنهایی هم که نیامده بودند بیایند. یک جمعیت بسیار زیادی متمرکز شدند. تکتک اینها بیعت کردند. ۷۰ روز نرسید، تکتک اینها زدند زیرش. ۷۰ روز! نه ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۵۰ سال. ۷۰ روز خیلی چیز عجیبی است.
خوب، این مردم بیدین که نبودند. از حج دارند برمیگردند. مردم نماز را لااقل بخوانند. حالا پشت ما نخواندند، پشت یکی دیگر بخوانند. این قرآن لااقل بین مردم باشد. حالا مصحف علی امیرالمؤمنین بعد از پیغمبر. مصحف را آوردند. فرمودند که بعد از ماجرای سقیفه امیرالمؤمنین نذر کردند، نذر کردیم که من از عبای دوش نمیاندازم. خیلی چیز جالبی است: «عبا به دوش نمیاندازم تا اینکه مصحف را تمام کنم.» چرا عبا به دوش نداری؟ تو منزل نشستن. ظاهراً ۴۰ روز فقط نوشتن. مسجد. فرمودند که من هر آنچه از پیغمبر در ذیل هر آیهای شنیده بودم، در تفسیر آیه، در تطبیق، در تحویل آیه، شأن نزول، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، هرچی شنیده بودم، حاشیه قرآن نوشتم. «این قرآنی که تا قیامت شما را از هر علمی بینیاز میکند.»
بغل! آمدند تو منزل. در روایت فرمود که این مصحف علی پیش ما اهل بیت مخفی شد. تو زمان امام زمان ما ازش رونمایی میکنیم. دیگر دست احدی بهش نرسید. اینها لیاقت… حالا این مردمی که مصحف علی را پس زدند. امیرالمؤمنین لااقل «مصحف من را قبول ندارید، همین قرآنی که بینشان هست قبول کنم.» با همین تفسیرهای مندرآوردی. لااقل یک سوره «اذا جاء نصرالله» میماند. آیات را تفسیر به رأی کردند. آیهای که در شأن امیرالمؤمنین نازل شده، خیلی عجیب است واقعاً. بعضی بندههای خوب خدا هستند با اینکه میدانند دارند کشته میشوند، خودشان را، جانشان را به خطر میاندازند در راه خدا. آیا در شأن امیرالمؤمنین نازل شده؟ لیله المبیت در شأن کیست؟ ابن ملجم میدانست اگر با شمشیر بزند تو فرق علی، میکشندش. با این حال در راه خدا خود را فدا. این جور آیات را چپه کردند. هرچی در شأن نزول در مورد منافقین، در مورد علی… اینهایی که از جنگ ما یک آیه در قرآن داریم؛ این آیه را احدی کره زمین از مخلوقات خدا از آدم تا خاتم گفتم یا نه؟ «انفاق کنید.» آفرین. «صدقه بدهید.» هرکی میخواهد بیدار کند، با پیغمبر... این آیاتی که این جور روشن در فضیلت علی است. معاویه گفتش که: «هر آیهای که ربط به علی دارد، جمع کنید!» یکی آمد، گفتش که: «آقا، همه را جمع کردیم، یک سوره زلزال مانده فقط.» یکی برگشت گفتش که: «بابا، سوره زلزال که اصلاً در شأن علی نازل شده.» آن زلز…! در مدینه آمد نازل شد.
امیرالمؤمنینی که هر آیهای در قرآن یک ربطی به او دارد، این جور میآید چپه میکنم تو ذهن مردم. تا سالها تفسیر قرآن را ممنوع کردند. کسی حق نداشت. آمدند اعلام کردند که: «هرکی حدیث از پیغمبر شنیده، بدهید.» پیغمبر جوری صحبت میکردند که اینها جمع میشد. پیامبر کلمه به کلمه صحبت میکرد. سخنرانی که میکردند، کلمات پیغمبر شمرده میشد. یک جور صحبت میکرد. املا میکردند. پیغمبر یک جوری صحبت میکردند که همه بنویسند. کاغذ نشین. خیلی مد بود. تو مسجد پیغمبر، یک اتاقک درست کرده بودند جلوی در. خیلی جالب است. چون قرآن چاپ که نبوده. که زدیم صحافی ۱۰ هزار نسخه زدیم پخش کنیم. نماز میاد ۱۰ دقیقه، نیم ساعت، ۲۰ دقیقه زود یک اتاق ۷۰ نفره که حافظ قرآن فقط در جنگ احد به شهادت رسیدند.
اینها حفظ میکردند، مینوشتند روایات را. هرچی از پیغمبر بود مینوشت. بعد از رحلت پیغمبر اعلام کردند گفتند: «هرکی هر روایتی از پیغمبر چاپ کنیم، مردم!» هرکی روایت پوست آهو و چه و چه نوشته بودند، چندین گونی شد. بعد، دختر یکی از این آقایان که همسر پیغمبر بوده، میگوید: «پدرم و رفیقش از اذان مغرب گونی گونی خالی میکردند تا اذان صبح.» هرچی روایت از پیغمبر بسوز، احراق روایت، احراق احادیث بهش. بعد اعلام کردند: «هرکی نقل حدیث بکند، شلاق بزنید.» «فلان آیه در قرآن در مورد فلان ماجرا نازل شده، این را تبعیدش میکنیم!» تا ۷۰ سال! آقا، اینها شوخی نیست. آدم جگرش به درد میآید. این امیرالمؤمنین با آن جایگاه، تا ۷۰ سال بخشنامه گردن تو این مملکت وسیع اسلامی: مصر، بحرین، یمن، ایران، آذربایجان. هرجا «بسمالله» را میگوید، بعد لحن علی بن ابیطالب بعد شروع میکند سخنرانی! تا ۷۰ سال بخشنامه دولتی سخنرانی. نماز جمعه این شکلی هم نمیماند. لااقل نماز جمعه باشد. ولو با لعن من شروع بشود. نماز جمعه هم نیست.
عجیب و غریبی میفرماید که تو نامهای به ابوموسی اشعری، امیرالمؤمنین میفرمایند -نهجالبلاغه، نامه ۷۸- امشب حالا آن مقداری که بتوانم برسم بخوانم، همش از نهجالبلاغه است. متن محکم و مستند. دوستان راحت میتوانند مراجعه بکنند. خیلی مطالب عالی دارد.
خوب. بعد ماجرای حکمیت مذاکرات شد و هم علی را عزلش کردیم، هم معاویه را. آن یکی هم آمد اعلام کرد که… اعلام کرد امیرالمؤمنین زیر بار نمیرود، زیر بار این نتیجه مذاکره. نامه نوشت. امیرالمؤمنین در جواب: «تغیر کثیر منهم.» خیلی این بخش جامعهشناسی و مردمشناسی این روایت بخش مهمی است که حضرت تحلیل میکند مردم زمانه خودشان را. چرا امشب فرصت نیست خیلی بحث بکنیم؟ خیلی نکات خوبی دارد. خیلی از مردم از خیلی از بهرههایشان بینصیب ماندند. «فمالوا مع الدنیا.» مردم متمایل به دنیا شدند. و از آن خوب شد رفاه پیدا شد.
زمان پیغمبر شما کسانی هستید که وقتی پدر من به نبوت رسید، بین شما اعلام کرد که من پیغمبرم. شما پوست دباغی شده میخوردید. از آب چاهی میخوردید که سگ و گرگ و میش از آن میخوردند. شما پسمانده اینها را میخوردید. از شدت فقر گوشت گوسفند پیدا نمیکردید. امکاناتی نداشتید. تو فقر محض بودید. بهواسطه مجاهدت پدر من و علی بن ابیطالب بود که خدا به شما امکانات داد. فتوحات پیدا کردید. شرق و غرب تسلیم شما شدند. با شوخی نیست. امپراطوری ایران درهم شکست. امپراطوری روم درهم شکست. دوران پیغمبر اکرم این همه منطقه که یکیش فقط یمن بود و خیلی جاهای دیگر. اینها آمد توی دایره حکومت اسلامی. پیغمبر یک قدرت منطقهای شد. تو فاصله کم قدرت فرامنطقهای شد. چون ایران را هم فتح کردند. تا قلب اندلس هم رفتند اسپانیا. اروپا اخیر. هنوز هم هست. آثار دوره حکومت اسلامی هنوز که هنوز است تو اسپانیا هست. اسلام تا قلب اروپا را فتح کرد. آفریقا را کامل گرفت. آسیا را تقریباً کامل گرفت. قدرتی که داد، وضعیت مالی اینها خوب شد. وضعیت مالی که خوب شد، جفتک انداختند به پیغمبر و امیرالمؤمنین. خیلی عجیب است. پیغمبر به مردم: «از گشنگی میمیرید! حرف من را گوش بدین! قیام کنید! پیروز…» پیروز شدند، وضعشان خوب. ویلا پیدا کردند. باغ پیدا کردند. امکانات پیدا کردند. درآمد رفت بالا. درآمد میرود بالا، سبک زندگی آدم عوض میشود دیگر. مدل آدم، سبک زندگی عوض میشود. مدل فکر آدم. بعد دیگر زیر بار حرف علی.
عوض شده این مردم. «مردم زمان پیغمبر نیستند.» هوا مردم دنبال هوای نفس افتادند. و «انی نزلت من هذا الامر منزل معجبا.» من به یک جایگاه شگفتآوری رسیدم. یعنی این قدر من را پایین آوردند. یک صلوات بفرستید. (صلوات) اللهم صل علی محمد و آل محمد.
دکتر نعمتی جسارت کردیم محضرشان. این چند جلسه محضر همه عزیزان، همه آقایان علمایی که جلسه تشریف میآورند، ولی بالاخص ایشان اثر تواضع ایشان و بزرگواری ایشان! زحمت دادیم خدمت عزیزان و این خلق کریم متواضع ایشان هم واقعاً درس. میخواستم برم خود بنده روحیهای که خلاصه این جور با تواضع و اخلاص یک کلمه بیچارهای مثل ما را تحمل بکنند با همه کم و کاستیها. حالا انشاءالله به ایشان هم ایشان هم خانواده طول عمر بدهد. سلامتی بدهد. عزت بدهد. یک صلوات برای ایشان و خانواده (صلوات).
حضرت فرمودند: «من فکر نمیکردم به این جایگاه برسم.» یک تعبیر دارد، خیلی جالب است، خیلی ویژه است. حضرت فرمود: «الدهر نزل، ثم نزل، ثم نزل حتی یعادی علی و معاویه.» «این قدر روزگار، روزگار من را پایین آورد پایین، کار به اینجا رسیده که میگویند بین علی و معاویه ماندیم.» منی که سردار سپاه اسلام بودم. جنگ بدر فرمانده بودم. جنگ احد فرمانده بودم. روبهروی کیا ایستادم؟ قریش. قریش کیا بودن؟ ابوسفیان دار و دستش. فرمانده آنها کی بوده؟ معاویه تو جنگ احد. این ور فرمانده علی بوده. آن ور فرمانده معاویه بوده. تو جنگ بدر این ور فرمانده علی بوده. فرمانده معاویه بوده. حالا سر اینکه کی جانشین پیغمبر باشد بحث است که علی باشد یا معاویه. رأی بدهند کدام دیوار بکوبانند؟ از این مظلومیت! معاویه. حضرت میفرمایند که: «معاویه، تو جنگ بدر با یک شمشیر کار برادر و دایی و اینها را ساختم.» شمشیر پیش! میخواهی خلاصه ما برای اینکه از اسلام دفاع کنیم رو پیغمبر، «اعجبتهم انفسهم.» یک سری آدمهای خودشیفته جمع شدند اینجا روبهروی من با من درگیر.
زیباست! من دارم یک دوملی را درمان میکنم که میترسم این دومله سر باز کند. یک بحث مفصلیه. یک مدل مدیریتی امیرالمؤمنین. مدل مداوای دومله. جایی طرح کردم فضای مجازی پخش شد در مورد اینکه این تعبیری که حضرت میآوردند که «منافقین دوملن.» این خیلی تعبیر خیلی جامع و دقیقی است. ببینید، دمل مجموع عفونتها و میکروبها و آلودگیهایی که تو بدن است، یک جا جمع میشود. این همه اینها جمع میشود. میآید یک جا متمرکز، متمرکز میشود. جلسه امروز چندم بود اینجا خدمت شما بودیم، دمل اساسی زد. یک هفته قشنگ ما را زمینگیر کرد. دو روز هم طول کشید تا تخلیه شد. من تو آن یک هفته نمیدانم چند تا قرص مسکن خوردم. یادم تو عمرم این قدر قرص نخورده بودم. شب تا صبح. وضعیت! توصیف کنم که چه دردی. چیز عجیب و غریبی است. ما کم نزدیم، ولی این آخری یک چیزی بود. چرا بعد فرصت بدهی که این از زیر پوست بیاید روی پوست. الان زیر پوست. آقا، تیغ بزنیم تخلیه بشود. تخلیه نمیشود که. در زیر پوست شما تیغ بزنی، فقط پوستت زخمی میشود. باید برسد. باید بیاید از زیر پوست منتقل بشود روی پوست. این روی پوست هم که میآید، سریع بیرون نمیزند. جمع میشود. جمع میشود. جمع میشود. یک جایی تخلیه میشود. یک هفته، ۱۰ روز تا یک ماه. حتی میگویند وقت میبرد. از ما قرصهای «تخلیه بکند زودتر.»
این منافق این جوری است. دیگر یک عفونت زیر پوستی. باید مهلت بدهی این کثافتها شد آلودگیهایش، عفونتها را بیاورد رو. رو. رو. بازیکند. ولی تا قبلش هی اسم از پیغمبر میآید و اسم از خدا میآورد. نماز هم از همه بیشتر میخواند. کسی که بدعت میگذارد، خدا یعنی نه خدا، شیطان با او کاری میکند که او اشکش در اختیار خودش. خیلی عجیب است. منافقین که اشکشان در اختیار خودشان. زیر آن آیه که برادرهای یوسف آمدند گریه میکردند: «فَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ.» کار منافق را. منافق هر وقت اراده میکند، راحت میتواند گریه کند. یک ابزاری تو دستش.
مدینه. نمازهایی که آنجا خواندید، دیدید دیگر. حالا مرفق دستش به خونه مسلمونها آلوده است. مفتی این همه حکم دادن. این همه آدم وایمیسته نماز بخواند. یک جایی از قرآن شروع گریه میکند. حالی دارد. اول وقت نماز مغرب میآید میخواند. مدینه. مغازههای اطراف ۲۰ دقیقه، نیم ساعت پیاده راه است. به محض اینکه اذان مغرب میشود، میبندد. وسط معامله. من این را دیدم با چشم خودم. معامله میکردیم مدینه. معامله مهمی هم بود. گفت: «اذان است. تعطیل.» میبندد. میرود نماز مغرب میخواند. برمیگردد. کدام پنج بار نماز ببندد، برود حرم نماز بخواند، برگردد؟ ایرانیان خودمان نماز جماعت را میبینند. نماز اول وقت را میبینند. قرآن خواندنها را میبینند. بیمه آخرین نمازهای ما را نگاه کن. عمو جواد. صفا. مرتب صاف بشید. مرتب بشین. به هم بچسبید. صاف و مرتب و تر و تمیز. بیرون بزند.
این عید غدیر دو تا مناسبت است معمولاً بهش توجه نمیشود. یکیش بیعت اول با امیرالمؤمنین است. ۲۵ سال بعد بیعت دوم با امیرالمؤمنین عید غدیر بود. بعد از عثمان. عثمان را که کشتند، بیعت مجدد با امیرالمؤمنین دوباره عید غدیر بود. رفتند بالا منبر و امام حسن مجتبی سخنرانی مشهور مفصلی کردند. امیرالمؤمنین ۲۵ سال گذشت، مردم بفهمند که آقا اینجا دیگر فقط بدبخت میکنند ما را. اینها اصرار و التماس. فرمود: «إن قدر روجها هجوم آوردند.» یک معنایش این است که این قدر هجوم آوردیم که حسن و حسین زیر دست و پا له شدند. خیلی مدارا کردم که مداوا کنم، باز نکردیم سرباز میکند. یک بخشش این است که اجازه بدهی منافقین درندگیشان را نشان بدهند. ولی هم ماجرا نیست. یک بخش دیگر که مردم ببینند و بفهمند. بخش دومش بود. آقا، مسئله از این بزرگتر که فاطمه زهرا را بگیرند، بکشند. علامه امینی. ۶ جلد الغدیر نوشته. خطی، کار ۱۰ تا الغدیر را میکند. نوجوانان و جوانترهایمان یک روایت از اهل سنت. یک روایت از پیغمبر. همه اهل سنت قبول است. جلسه قبل هم خواندم. از حج. پیامبر اکرم فرمود که: «کسی از دنیا برود، امام زمانش را نشناسد.» بسیار مشهور و مسلم.
روایت دوم اهل سنت گفتند که: «فاطمه زهرا ماتت و هی ساختت الا فلان.» در حالی از دنیا رفت فاطمه زهرا که نسبت به خلیفه اول غضبناک بود. اینها آمدند ملاقات فاطمه زهرا. حضرت زهرا به اینها جواب سلام هم ندادند. رویشان را هم برگرداندند. خلیفه اول امام زمان فاطمه زهرا بوده یا نبوده؟ فاطمه زهرا اگر خلیفه اول امام زمان فاطمه زهرا بوده، فاطمه زهرا او را امام زمان میدانستند یا نمیدانستند؟ فاطمه زهرا یا خلیفه اول را به عنوان امام زمان قبول داشت یا نداشت؟ متون خودشان پر از اینکه: «در حالی از دنیا رفت چه خلیفه اول را به امامت قبول نداشت. دستور داد مخفیانه دفنم کنید که هیچ کدام از اینها جنازه من حاضر.» حالا که فاطمه زهرا رضایت نداشت. بین امام زمان. اگر این آقا امام زمان بود، یعنی فاطمه زهرا به چه مرگی از دنیا رفتند؟ به مرگ جاهلیت. اگر مرگ جاهلیت از دنیا «عالمین»! «سیدة نساء اهل الجنه.» سرور زنهای بهشت میشود کسی با مرگ جاهلیت از دنیا برود و سرور زنهای بهشت باشد؟ امام زمان نبوده که فاطمه زهرا قبولش نکرده. متقنترین سند حقانیت امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا است. از این سند کاملتر و بهتر نداریم. هرجا با هرکی بحث کردید، طراحیاش هم تا قیامت است. «قبر من مخفی باشد.» اگر راضی بود ازش نماز بخواند، چرا مخفیانه و شبانه باید دفن کنند و اجازه هم ندهند کسی از کنیزان پیغمبر جای از دنیا رفتن، قبرهایشان هنوز که هنوز است هست. مادر پیغمبر. همه میشناسند. مادر پیغمبر تو بچگی پیغمبر از دنیا رفته. «آمنه» قبلش کجاست؟ بعد دختر پیغمبر. سید زنان بهشت. کسی کجاست؟ این قاطعترین دلیل برای حقانیت امیرالمؤمنین. امام زمان نبوده.
امیرالمؤمنین فرصت داد. در عین حال ریختند بیرون، کشتند. این همه جنایت عجیب و غریب کردند. جنایتشان را علنی کنند. یک بخش دیگر مردم بفهمند. منافق درندهتر شد. مردان روز مبارک نیاورند. فرمودند که: «فَلَمْ أَحْرِصْ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.» تا آنجایی که میدانند، هیچ کس در امت پیغمبر به اندازه من حریص نیست نسبت به اینکه مردم پیغمبر وحدت داشته باشند. الفت داشته باشند. مادریه که چند بار این مثال. آمدند پیش امیرالمؤمنین: «یک شمشیر بیاین از وسط.» «مادر واقعی جزیره گریه.» مادر واقعی. امیرالمؤمنین امت. تیکهتیکه طرفدارهای من بریزند پدر مخالفین من را در بیاورند. آقا، این را بشنوید عجیب است. خیلی چیز عجیبی است. زیادی عجیب است.
امیرالمؤمنین داشت پیغمبر اکرم را غسل میدادند. سقیفه اینجا شکل گرفت دیگر. مشغول کفن و دفن و اینها شدند. تشکیل دادند، انتخاب کردند، رأی دادند و اعلام کردند. امیرالمؤمنین مشغول غسل پیغمبر بود. ابوسفیان تو نهجالبلاغه است. ابوسفیان آمد پیش امیرالمؤمنین. ابوسفیان امکانات. گفتش که: «علی، پیغمبر خلیفه روشن تو بیا اعلام کن که من خودم خلیفهام. با اینها مخالفت میکنم. من خودم ازت حمایت.» ابوسفیان پول میخواهی؟ آدم میخواهی؟ نیرو میخواهی؟ آدم باید بصیرت داشته باشد. از هر کسی کمک نگیرد و اینها. آن یک بحث مفصل. مسئله این بود که ابوسفیان خوب حالیش بود. الان میشود کلا اینها را نابود کرد. یک جنگ داخلی بشود، یک دعوا. دیگر کسی با علی و این و آن و اینها کار ندارد. مردم بیزار میشوند از هرچی دین و خدا و کشت و کشتار و همه هم رو انگیزه اینکه به اسم پیغمبر داشته باشند. این اثر عشق به پیغمبر دارد. آن یکی را میکشد. تصور کن توی مشهد خودت آقا، دو گروه بشوید. پایین خیابانیها بالا خیابانیها را از سر شدت عشق به امام رضا بگیرند بکشند. بعد بالا خیابانی هم از سر عشق به امام رضا پایین خیابانیها را میکشند. چه اتفاقی میافتد؟ نسل بعدی اسم امام رضا میآید، هرچی تنفر است میبارد. هرچی بدبختی کشیدیم از امام رضا. «بابای من شوهر خاله من را کشت.» «با جناقش بوده، حاج آقا فامیل نمیشود؟» آن یکی گرفت: «شوهر عمه من را کشت.» هر دو هم از سر عشق و ارادت به امام رضا. ای فلان بشم که این جور کردند. «پدر ما را درآوردند. ما آب خوش از گلویمان پایین.» کینه و نفرت و کدورت. حرف بزند همان است. بحث را تمامش بکنیم.
روایت زیاد داریم. مصلحتاندیشیهای امیرالمؤمنین. این بخش، بخش قشنگیه. مخصوصاً مسائل روز. یکم براتون بگویم از چیزهای جالب که کمتر شنیدید. چرا مثل امیرالمؤمنین برخورد نمیکنند؟ یکی دزدی کرده، بگیرند اعدامش. کسی واقعاً جرمش جرمی است که اعدام است، سریع اعدامش کنند. خدا خیر بدهد هرکی اینها را اعدام کند. مسئول رده بالا. این اگر خائن است، این را چرا اعدامش نمیکنند؟ جلو مردم بگیرند مثل امیرالمؤمنین برخورد کنند. و بنده خدا کجا برخوردی کرد؟ عجیب غریب است. خیلی کم میخوانیم. کم هم توجه میکنیم متاسفانه.
مرحوم علامه، ارولی استاد علامه حلی. ایشان در کتاب کشف الغمه یکی از کتب بسیار عالی است. در مورد کل ۱۴ معصوم. ایشان بحث دارد. به بخش امیرالمؤمنین که مثل یک تحلیلی دارد. چند خط که روایت و تاریخ را کنار هم آورده. ایشان میگوید که ارزشش را دارد. خیلی متن عجیبی است. «فقط روواها اصحابنا.» من تیکهتیکه میکنم، ترجمه میکنم شما دیگر خودتان دقت. اصحاب ما یعنی علماء و فقها از امیرالمؤمنین نقل کردند و «علی هذا یکون قد افتابها علی مذهبهم.» امیرالمؤمنین حالا این دیگر مربوط به دوران حکومت امیرالمؤمنین. میفرمایند که حضرت بسیاری از فتاوایی که داد مطابق با مذهب اهل سنت بود. دوران حکومت خودش. «اعلم امته.» زبان پیغمبر. بابا، باب علم. «چرا علیه السلام ممنوعا فی ایام خلافت ان کثیر من ارادته دینیه.» امیرالمؤمنین در ایام خلافتش، خلافتش منعش کردند از بسیاری از چیزهایی که اراده داشت انجام بدهد.
کثیر قاضی این رئیس قوه قضائیه. رئیس قوه قضائیه تو کوفه. امیرالمؤمنین هر مسئولی که ذرهای خلاف میکرد، اعدام میکرد، گردنش را میزد. آقا، این مسئول قوه قضائیه. حضرت میخواست عزلش کند. حضرت به شریح فرمودند که: «عذاب ذهن میخورد به پشتوانه اینکه بابای من رئیس قوه قضائیه است. هیچ کی غلط.» چرا طرفدارش به کنار ذهن مردم خراب بکنند؟ شما فکر نکنید برداشتن اینها کار راحتی است. راحتیاش این است. یکی، آقا یزید بن حجیه. فرماندار طالقان بود. اختلاس کرد. پول کلانی را برداشت. حضرت به خادمشان گفتند، به غلامشان گفتند که: «تو خونه حبسش کن تا من برسم.» بستمش. نصف شب پا شدم، دیدم که پاره کرده. رفته. الاغش را برداشته. در رفته. فردا خبر رسید که این رفته به معاویه ملحق شده. هرچی اسناد علیه تو بوده منتشر کرده. فعال این کارگزار امیرالمؤمنین اسناد علیه امیرالمؤمنین. فرق میکند دیگر. بعد حضرت بهش خبر رسید. بعد از نماز ظهر بودند. حضرت به اصحاب فرمودند که: «من اسم میآورم شما لعنش کنید.» شوخی نیست با اینها درگیر شدن. آقا، مملکتداری کار راحتی نیست. امیرالمؤمنینش راحت نیست. «تو مملکتداری به هم نریزد. فقط آرامش. آرام. هرکی باید ورش داریم. آرام. هرکی باید اعدام کنیم. آرام. تکون نخورد. مظلومنمایی میکند روز. نمیخواهم بزنم. شما ببینید آقا ۴۰ سال پیش. من به این دانشجوهایی که خیلی اشکال میکنند، اعتراض میکنند. سال ۶۰ این منافقین ۱۷ هزار الی ۱۸ هزار نفر هم دیدم. ۱۷ هزار نفر ترور کردند تو مردم.
۱۷ هزار نفر عکس امام خمینی تو مغازهاش بود، با تیغ موکتبری سرش را میبریدند. خرداد ۶۰. خرداد ۶۰ اینها اعلام محاربه کردند علیه جمهوری اسلامی. برخورد شد. تابستان ۶۷ عملیات مرصاد. رسماً رفتند با صدام بستند. از مرز کرمانشاه حمله کردند به ما. با تانک آمدند داخل کشور بودند. همسایه ما بود در تهران. این بزرگوار منافقین را گرفتند. تو زندان کار تربیتی کرد با اینها. چند دوره با اینها کار کرد که آقا، دست بردارید. حمایت از سازمان نرفتن. یک تعداد زیر بار نرفتن. بعد از همه ماجراها تو زندان گفتند: «آقا اعدام میشوید.» گفت: «آدم کشتن کف خیابون.» بسیاری از این شهدایی که توسط کشته شدن، فقط شهدای محراب یکیش بودند. هفت تیر یک، بهشتی ۷۲ تن. هاشمی رفسنجانی. رهبر معظم انقلاب. رجایی که سالگردشونه. دولت. اینها همه کار منافقین بود. این همه آدم کشته. زندهزنده بچه ۶ ماهه سوزاندن. سوزاندن. عکسهایش هست. ببینید. سرچ بکنید تو اینترنت. بچه ۶ ماهه جزغاله کردند. اینها را گرفتند. اینها که مردم دیگر کفرشان درآمده از دست اینها. گرفتند اعدام کردند. ۳۰ سال بعد چی شد؟ شوخی نیست. مظلومنمایی میکند. جایزه بدهند. ۱۰ تا عنوان برایش درست میکند که غول ازش میسازند. حجم رسانه سنگین است. صحابه پیغمبر اعدام. صد تا آدم نفوذی مریض هستند. آن وسط مینشینند این افتخارات و رزومه پاک اینها را در بین مردم. شخصیت چهرهسازی میکنند از اینها.
عباس امیر انتظام که چند روز پیش از دنیا رفت. این کسی بوده که توی کودتا بوده. بعد اعدامش میکردم. اوایل انقلاب بهش رحم کردند. حبس ابد بهش خورد. با نهایت ترحم و عفت و مدارا. اعدامش کرده. امکانات بهش دادند. بهش رسیدگی کردند. خرج مداوا. دکترش را دادند. غذایش را دادند. برای چند سال از دنیا رفته. تو تیتر روزنامههای خود جمهوری اسلامی به عنوان یک مظلوم بدبخت غریب ننه مرده که ۴۰ سال بهش ظلم کردند تو این مملکت. اشرف پهلوی میمیرد اینها تیپ میزند. اشرف میمیرد، اینها پیام میدهند. خیلی کار سخت است. خیلی روایت براتون آوردم. دیگر فرصت نشد. فقط خیلی سریع این بخش را تمام بکنم. دیگر محرم احتمالاً این موضوع را یک گوشههایش را ادامه بدهیم انشاءالله. «و کم مثلها من ما.» چقدر از این ماجراها بود که امیرالمؤمنین نتوانست کاری که میخواست بکند.
خوب، چرا مدل حکومت؟ مگر میشود امیرالمؤمنین؟ «من قبل مامورا من امیری بودم. تا دیروز امیر بودم، امروز مأمور شدم.» شما دستور میدهید من پیاده میکنم. فرمود قرار بود همیشه مردم از دیکتاتوری حاکم میترسیدند که حاکم طغیان بکند، بزند همه را نابود کند. من تنها حاکمیام که از دیکتاتوری مردم میترسم که اینها یک دفعه شورش کنند، همیشه نابود کنند. حاکم مظلوم بشود. کجای عالم سراغ داریم حاکم مظلوم بشود؟ مظلوم. یک میلیون آدم کودتا کردند علیهش. شب کودتا را کنترل کرد. صبح مسلط شد. یک میلیون آدم را بازداشت کردند. چند هزار نفرشان را هم زدند اعدام. کودتای ترکیه. امیرالمؤمنین سخنرانی! امیرالمؤمنین یک چیزی بگوید. حاکم بوده. مسجد کوفه بوده، مرکز حکومت بوده. پا میشده طرف میگفته که: «خدا بکشتش. چقدر هم عالمه! چقدر باسواده! قاتله الله.» تو مسجد علی. قرآن خواند. که نماز علی را به هم بزنند. پدرش را در بیاورند. به جرم تشویش افکار عمومی و از این حرفها. پرونده که راحت میشود درست کرد. خلفای قبلی چه راحت پرونده درست میکردند. آمده توی شهری حالا این آدمی که یار ندارد، مدافع ندارد، طرفدار ندارد. یک شهر هم که سفر رفته. ۴ نفر خوشش نمیآید. «من خودم را بالاتر از این نمیدانم که انتقاد گوش ندهم. انتقاد اگر دارید بیایید بگید.» حکومت امیرالمؤمنین. گفتم براتون از کجا تا کجا بود. یک قرن قبلش. مخفی، مظلومیت. وضع جامعه به هم نریزد. با هم دعواتان نشود. آشوب نشود. برادرکشی به اثر عرق و احساسات دینی باب نشود. ببخشید. تو دوره حکومت آقا قانون اساسی در اختیار خودش است دیگر. غیر از این است؟ «رأیک مع رأی عمر و احکامه.» حکم میخواهی بدهی احکامی که عمر میداد، خلیفه دوم میداد، بده. احکام خودت را نده. حاکم. ادامش. «عبیده عبید سلمانی.» یکی از این مسئولین قوه قضائیه. «کما کنتم.» ببینید، خیلی تعبیر خلاصه است. «هر جور تا دیروز قضاوت میکردی، همین جوری قضاوت کنید.» من از اختلاف بدم میآید. دعوا فقط نشود. ترسش بود. حساب میبرد. خفه کنم. طولانی شد ولی چهکنیم؟ یکی دو تا نیست امیرالمؤمنین. آیتالله کوهستانی خدا. یک علی داشت. کلاً تو آفرینش. یک علی. وقتی آدم بخواهد حرف بزند، علی یکی از صدر عالم تو ختم عالم بدل ندارد.
«لایبادل.» تو جنگ با خوارج، که با طلحه و زبیر جنگ جمل. حضرت تو جنگ بودن و گرفتن این اسرا را آزاد کرد. جنگ حق. طبیعیاش بود اسیر بگیرد از این لشکر دشمن. خیلی عجیب است روایت. دانشگاه فردوسی سخنرانی. امام باقر فرمودند که اینی که امیرالمؤمنین اسیر نگرفت از اینها به خاطر این بود که میدانست بعداً تو جنگ مسلمین با هم غیر شیعیان به شیعیان غلبه میکند. اگر امیرالمؤمنین یک حرکت تندی علیه غیر شیعیان انجام بدهد، بعداً تلافی میکند سر شیعیانش. خیلی جاها امیرالمؤمنین نسبت به دشمنش کوتاه آمد که بعداً تلافی نکنند سر شیعهها. اسیر میگرفت، بعداً دیگر ناموس شیعه بود که به بردگی میبردند. نگاه بلند این مدیریت را سخت میکند. الان نگاه نمیکند ۵۰۰ سال بعد دارد نگاه میکند. امیرالمؤمنین. مدل مدیریتی امیرالمؤمنین یک مقداریش را، یک هزارمش را تو این ۶ جلسه خدمت عزیزان مطرح کردیم.
امیرالمؤمنین. لذت ببریم. استفاده بکنیم. از باب اینکه ذکر امیرالمؤمنین عبادت است. و خدای متعال عاشق امیرالمؤمنین. چند خطی را در وصف امیرالمؤمنین بخوانیم.
علی محضر امیرالمؤمنین صلوات بفرستید. (صلوات.)
او اگر ما سرورش را هرچه رو میکرد او تنش را داشتیم
زاهد بیعقل میگفت از عذاب ما گناهکاران ش محشرش را داشت
از خدا میگفت، میخندید دل در خلوتش چون درون خویش نوع نگرش را داشت
از پیامبر گفت، خنده رفت ترک ما هم وسیع و هم خود پیغمبرش را داشتیم
گفتی غیر از محبت نیست پس کامل چون که از اسلام حب پدرش را داشت
که به جای خویش ما با چشم خود احترام خاک پای قندبرش را داشتیم
گفت از نهجالبلاغ از این بود که ما حساب خطبههای برش را داشتیم
گفت از نجف از جایگاه لو کشف او نمیدانست ما انگشترش را گفت و گفت و گفت
ما محبان این چنین با علی، از هرکه دم زد بهترش را
از جام شراب با وضو میگویم هر وقت که مستم از صبور مداح علی هستم
هر روز سه بار هنگام اذان از او مداحی هرچقدر ارادت دارید بزنید کف قشنگه رو
در حال بارگذاری نظرات...