‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوب، خدا را شاکریم که به ما توفیق داد با معارف و علوم اهل بیت (علیهم السلام) ارتباط داشته باشیم، خلاصه مُهر طلبگی را در پرونده و در طومار تقدیرات ما ثبت کرد. خدا انشاءالله که توفیق فهم و عمل، و انشاءالله سِیر با این معارف را به ما عنایت بفرمایید.
* * *
کتاب شریف "حلقات" مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه)، یکی از بهترین و جامعترین کتبی است که در علم اصول نوشته شده و در نوع خودش بینظیر. به تعبیر خود مرحوم صدر، مبرّات و وجوهی دارد برای ترجیحش بر سایر کتب. یکی از مبرّات این است که این کتاب، کتاب درسی است. ما در علم اصول تقریباً کتاب درسی نداشتیم و صدر تا حالا، از آن ابتدایی که علم اصول مطرح شده بوده، آراء علمی اصولیون بوده که تدریس میشده. البته کتاب "معالم" تا حدی کتاب درسی بوده، که اول امر خوانده میشده. کتاب "قوانین" اصلاً کتاب درسی نبوده. سیری که داشته اینجور بوده: اول "معالم" بوده، "المعالم فی الاصول" را نوه شهید ثانی نوشته. بعد "قوانین" را میرزای قمی نوشته بود. بعد "رسائل" شیخ انصاری، بعد "کفایه". در حوزهها اینها را میخواندند.
بعد از دورهای "قوانین" برداشته میشود. مثلاً حولوحوش هفتاد، هشتاد سال پیش، کمتر یا بیشتر. بله، دیگر مرحوم مظفر تقریباً مال شصت سال پیش و اصول مرحوم مظفر جایگزین "قوانین" میشود: "معالم"، "اصول الفقه" جناب مظفر، "رسائل"، "کفایه". کتاب مرحوم مظفر ظاهراً برای تدریس نوشته میشود. مرحوم صدر اشکالات مهمی را به این کتاب میگیرند؛ در روش، از جهت علمی هم حالا ایراداتی هست. ایشان خیلی متعَبّد به مسلک استادشان مرحوم اصفهانی است، آراء مرحوم اصفهانی بیشتر. مرحوم اصفهانی معروف به کمپانی است. در کتاب شریف "اصول مظفر"، بیشتر ایشان تابع و متمایل به نظر استادشان است. رویکرد مرحوم مظفر، رویکرد کتاب درسی است ولی به تعبیر مرحوم صدر، ایشان از پس این کار برنیامده. میفرماید که ایشان خواسته کتابی بنویسد بین "معالم" و "کفایه". کتاب ایشان یکجوری شده که یک جاهاییاش از "معالم" سادهتر است، یک جاهایی از "کفایه" سختتر. «اجتماع امر و نهی» که ایشان آورده، از "کفایه" سختتر است. در حالی که کتاب باید مقدمهچینی داشته باشد، مرحله به مرحله باشد، اول ذهن آشنا شود با اصطلاحات، یک دور کل وصول را ببیند، با این واژهها ذهن آشنا شود. بعد یک خورده عمیقتر، بعد بیاید حالا اقوال درگیر شود، بعد دیگر میخواهد برود در حدی که بخواهد تشخیص بدهد و ترجیح بدهد اقوال را، که آن میشود بحث درس خارج. ایشان میفرماید که یک جاهایی از "اصول مظفر"، درس خارج است. اصلاً در حد کتاب واسطه بین "معالم" و "کفایه" نیست.
* * *
خوب، الان هم آنچیزی که رایج است، اصول مرحوم مظفر و "حلقات". "حلقات" نه در ایران، متأسفانه، خیلی مشتری دارد، نه در عراق. پُر از غربت. شهید صدر در عراق، خوب، انگیزهها مشخص است برای اینکه شهید صدر در غربت و در حاشیه باشد. در ایران هم، متأسفانه، خیلی بهایی به این کتاب داده نشده. البته الان چند سالی است که کتاب جایگاه خوبی پیدا کرده، در بعضی حوزهها و مدارس، درس رسمی شده. و در شرافت این کتاب همین قدر بس که حضرت آقا، مقام معظم رهبری، فرمودند که در علم اصول باید طلبهها بیایند به "حلقات" مراجعه کنند. فرمودند کتابهای قدیمی و نوسازی علم اصول را نمیخواهیم. کاری که شهید صدر کرده، کفایت میکند. بقیه کتب را بروید نوسازی، درستش کنید.
* * *
کتاب ایشان در سه مرحله است، سه تا حلقه است. حلقه اولی خیلی جمعوجور است، در حد آشنایی با برخی الفاظ و فوقالعاده است؛ واقعاً کتاب، کتابی است که مثل روزنامه میمانَد از جهت روان بودن؛ یعنی آدم میتواند دست بگیرد، بخواند تا آخر. یکروزه میشود کل "حلقات" را خواند. حلقه اولی تمام میشود. حلقه ثانیه یک خورده مطالب عمیقتر است و ایشان یکم مباحث را چالشی میکند؛ مخصوصاً بین آراء خودش و آراء مرحوم خویی که مرحوم خویی استادش است. با تعبیر «سیدنا الاستاد» وارد بحث میشوند. یک جاهایی مثل مسلک «تعهد» و اینها، در حلقه ثانیه آنجا اشارهای به اختلاف اقوال میکنند ولی باز رویکردشان خیلی نگاه به اقوال نیست در حلقه ثانیه. دیگر حلقه ثالثه در حد "کفایه" است، بلکه بالاتر از "کفایه" است. و حلقه ثالثه کتاب سنگین و «چُغُلی» است.
دوستان، بنده همینی که اینقدر مثلاً بعد دوازده، سیزده دور "کفایه" درس دادن و اینها، الان مشغول یک کتاب اصولیم آن هم "حلقه ثالثه" و "بحوث" مرحوم صدر که همین الان میخوانم و استفاده میکنم از این کتب. "بحوث" بعد از این "حلقات" بود که کتاب مکتوب و تألیفی خود شهید صدر نیست. تقریرات درس ایشان که چند نفر جداگانه نوشتند. "بحوثی" که الان ما داریم در منزل، تقریرات سید محمود هاشمی شاهرودی است. جناب آقای حائری "بحوث" دارند. ایشان مجلداتش بیشتر هم هست. دورههای درس خارج شهید صدر؛ دیگران هم به نظر میآید، شاید یک تقریر دیگر هم، ایشان شاگردان زیادی دارد. بله بله بله. در مقدمه با تعبیر علامه یاد میکند شهید صدر نسبت به شاهرودی. این تقریراتی است که سید علامه درباره درس مورد تأیید ماست. یک صفحهای عنایت دارند.
* * *
خوب، شاگردان بزرگی ایشان داشته. شهید حکیم از شاگردان شهید صدر. شهید صدر چهلوهشت سال عمر کرد. چهلوهشت سال در فضای علمی. اول شروع کار یک طلبه است، اول کار جدی یک طلبه است ولی ایشان چهلسالگی مرجعیت میرسد و با آن همه فعالیت سیاسی و فعالیت علمی که واقعاً در نوع خودش بینظیر است شهید صدر. حالا در مورد ایشان بخواهیم صحبت بکنیم، حرف به درازا کشیده میشود. واقعاً حضرت علمی، معنوی، شخصیت فوقالعادهای است شهید صدر.
* * *
ما حلقه اولی را آغاز میکنیم و استمداد میکنیم از روح شهید، انشاءالله خودشان عنایتی بکنند، در خدمت ایشان باشیم، شاگرد ایشان باشیم. این سه تا حلقه را انشاءالله بتوانیم، انشاءالله خدا توفیق بدهد، در دو سال انشاءالله بتوانیم تمام بکنیم. انشاءالله. البته فاصلهای که هست، یعنی این سه تا حلقه کار چهار تا کتاب را میکند: از "معالم" که حالا الان در حوزه به جای "معالم"، "الموجز" آقای سبحانی را درس میدهند، "الموجز فی اصول الفقه". "رسائل"، "کفایه". "الموجز" یک سال میخوانند، "اصول الفقه" را دو سال میخوانند، "رسائل" را سه سال میخوانند، "کفایه" را سه سال. دو تا، سه تا میشود شش تا و دو تا هشت، نه سال. نه سال را انشاءالله میخواهیم در دو سال، اگر خدا توفیق بدهد، در محضر "حلقات" طی بکنیم. فاصله نهساله را همین پر میکند ولی خوب کار میخواهد دیگر، باید با جدیت وارد شد. کار نُهساله وقتی کسی بخواهد در دو سال بکند، خوب معلوم میشود چقدر کار میخواهد، زحمت میخواهد، بحث میخواهد، دقت میخواهد، باید تمرین کرد، کار کرد.
* * *
علم اصول علم سختی نیست. مرحوم بهجت (رضوان الله علیه) این اواخر، خوب، یک چند سالی درس اصولشان تعطیل بود، یکی دو سال آخر درس اصول هم راه انداختند. صبحها فقه میگفتند، عصرها اصول. خارج فقه و خارج اصول. آقازاده ایشان به ایشان گفته بود که آقا حالا شما با حالتان، با این سن و سال و اینها، عصرها میخواهید راه بیفتید اصول درس بدهید. اصول ساده است. تعبیرشان این بود. واقعاً هم همینطور است. علم اصول علمی است که ملکه میشود برای انسان و آنچنان نیاز به مراجعه به کتاب ندارد مگر اینکه انسان بخواهد اقوال را ببیند. وگرنه خود مبحث به نحوی است که ملکه میشود و در ذهن چیدمان ایجاد میکند. تمرین میخواهد و دقت میخواهد. خوب، وارد کتاب شریف "حلقات" میشویم. حلقه اولی را شروع میکنیم با هدیه یک فاتحه به روح شهید صدر (رضوان الله علیه).
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین الرحمن.
* * *
خوب، ما این کتاب را، مقدمهاش را نمیخوانیم. مقدمهاش، مقدمه خیلی مهمی است و ایشان توضیح داده به چه نحوی در این کتاب کار کرده. مزیت این کتاب نسبت به سایر کتب چیست؟ مزیتش نسبت به "اصول الفقه" مرحوم مظفر، مزیتش نسبت به "کفایه" در حلقه ثالثه، نسبت به "کفایه" و توضیحاتی در مورد علوم رایج در حوزه، ضرورت تحول در کتب. یک بیست صفحهای مقدمه مرحوم صدر بر این کتاب است که خوب خیلی مقدمه خوبی است. ما در برخی دورههایی که "حلقات" را گفتیم، مقدمهاش را هم گفتیم ولی در این دوره دیگر چون زیاد هم "حلقات" مراجعه کردیم، آخرین باری که میخواهیم انشاءالله "حلقه اولی" را بگوییم، دیگر مقدمه را فاکتور میگیریم. و عرض کنم خدمتتان که به خاطر، نه چون که، تقریباً در لابهلای بحث نکاتی عرض میشود که اشاره میشود. الان هم آن چند تا نکته اساسی از مطلب را گفتم، از مقدمه، بقیهاش هم با مطالعه دیگر حل میشود.
ما انشاءالله به این نحو این کتاب را میخوانیم که در حلقه اولی مراجعه به متن نداریم، متن عربی را نمیخوانیم ولی خود عزیزان انشاءالله در پیشمطالعه پسمطالعه مباحث، حتماً به متن عربی مراجعه بکنند. یکی از علتهای اینکه این کتاب در حوزه غریب است، متن غریب ایشان است. متن کتاب "حلقات" همخوانی خیلی ندارد، هارمونی خیلی ندارد با سایر کتب حوزه. ادبیات اصطلاحی شهید صدر، متن ایشان متن بهروزی است. ادبیات روز عربی، اصطلاحات جدید در آن دارد، نه اصطلاحات قدیمی نجفی. خلاصه، مدل کتاب مدل نجفی نیست. واسه همین این کتاب یکی از علتهایی که طرد شده، همین است. شرحی هم خیلی بر این کتاب نوشته نشده، خیلی خلاصه، زیر قلم نیامده این کتاب که بخواهند حولش بحث بکنند. برعکس "کفایه" که شاید بیش از هزار شرح داشته باشد. "حلقات" را شاید یکی یا دوتا، نهایتاً. بله، مرحوم جناب آقای ایروانی، ایشان هم تازه در "اسلوب ثانی" آورده، یک شرحی هم به نظرم آقای حیدری نوشته. یکی، یکی، دوتا دیگر اگر شرح پیدا شود. "حلقات" سه، چهار تایی نهایتاً شرح بر "حلقات" دارد. زیرا کتاب، کتابی است که متن ویژهای دارد، اصطلاحات اصطلاحات خاصی است. بله، اصطلاحات جدیدی؛ مخصوصاً در علم اصول، اصلاً ایشان تولید اصطلاح کرده، مسلکهای جدیدی ایجاد کرده. اختلاف وضعی باشد چطور میشود از روی سبک و سیاق حوزه پیش رفته.
در حلقه اولی ایشان خیلی جعل اصطلاح ندارد. حالا این را هم میخواستم عرض بکنم یادم نرود. ایشان میفرماید که کتاب درسی باید به نحوی باشد که آراء علمی آن کسی که دارد کتاب را تألیف میکند، در کتاب گنجانده نشود، کتاب درسی است. ایشان میفرماید که من اول ماجرا به شما بگویم که آراء علمی من در "بحوث" است. اگر کسی دنبالش میگردد، در "حلقات" دنبالش نگردد، آراء علمی من آنجاست. ایشان فقط یک جاهایی یک مطلبی را گفتم در "حلقات" فقط به خاطر این بود که مبحث حل شود، سیر بحث به نحوی بوده که این چیدمان درست نمیشد الا به اینکه این صورت، این نوع تغییر بیان شود. و من اصلاً قبول ندارم این مطلب را ولی گفتم به خاطر اینکه این سیر خوب پیش برود. اگر هم میخواستم آن رأی علمی خودم را بگویم، سیر میریخت به هم و ذهن مشوش میشد. بگذارید ایشان یک جاهایی شروع میکند، و مشخص هم هست که خودش قبول ندارد. به ندرت پیش میآید، این را هم عرض بکنم. خیلی کم؛ مخصوصاً در حلقه ثانیه که دیگر تقریباً کاملاً آراء ایشان و مشخص و زاویه دارد. دیگر از حلقه ثانیه زاویه شروع میشود ولی در حلقه اولی اصلاً زاویه نیست. فقط صرف بیان مطلب، جا انداختن این واژگانی است که در علم اصول به کار رضاست. با حلقه اولی اگر کسی حلقه اولی را بخواند، میتواند "معالم" و کتابهای دیگر را کامل بخواند و هیچ مشکلی هم برایش پیش نیاید. این جعل اصطلاح ایشان در آن حدی نیست که به علم اصول لطمه بزند یا علم اصول را تحتالشعاع قرار دهد. جعل اصطلاح ایشان در حد بیان مطلب است. ایشان اصطلاحات خاصی دارد در توضیح مطلب که همین یک خورده باعث شده که کتاب، کتاب غریبی شود. حالا سر وقتش انشاءالله برخی از اصطلاحاتی که ایشان خیلی استفاده میکنند را توضیح میدهیم؛ مثل «عملیات استنباط»، این واژهای است که در هیچ کدام از کتب اصولی نیست. این از اصطلاحاتی است که مرحوم صدر فقط به کار میبرد و به شدت استفاده میکنند. شاگردان ایشان هم در بحث اصولیشان یک خورده تبعیت از ایشان دارند. سید محمود شاهرودی ایشان هم از واژه «عملیات استنباط» استفاده میکنند. خوب، همه را توضیح میدهم.
* * *
از همین جا اول شروع میکنند. در حلقه اولی، ما یک، بله، تقریباً نوزده صفحه، بیست صفحه، ایشان فقط مقدمه میآورد که اصول چیست، به چه درد میخورد، کاراییاش چیست، کجا کارایی دارد. مقدمه خیلی خوب و جامع ایشان در مورد علم اصول. اول از همه در هر علمی کاری که باید انجام داد، باید چه کار کرد؟ بعد آن علم را تعریف کرد. تعریف موضوع و غایت از رؤوس ثمانیه است. این سه تا معمولاً خیلی مطرح است. اول از همه علم اصول را ایشان تعریف میفرماید. مقدمه اول میگویند برای اینکه وارد تعریف علم اصول شوند، کلمه «تمهید»، مقدمهای برای بحث میآورند. مقدمه ایشان مقدمه کلامی است. از علم کلام استفاده میفرمایند و علم اصول به نحوی تابع علم و از دل علم کلام میجوشد، علم کلامی که بهش اعتبار میدهد.
خوب، چه نکته کلامی پشتش هست؟ اینکه انسان اول ایمان به خدا پیدا میکند، اقرار دارد، اقرار به عبودیت دارد، خدا را به عنوان مولی و رب پذیرفته، قبول کرده، ایمان آورده به الله و اسلام و شریعت. و میداند که مسئول است از این جهت که عبدی است برای خدا، مسئول امتثال احکام است، باید احکام الهی را امتثال کند. انسان نسبت خودش را در برابر خدا میداند. میداند که عبد، او مولی است. تکالیفی دارد. بعد این تکالیف را امتثال بکند. فی الجمله، نه بالتمام، فی الجمله، نه تفصیلاً. فی الجمله میداند که تکالیفی دارد. فی الجمله میداند که خدا از او کارهایی را میخواهد، چیزهایی را میخواهد. اینجا خودش را ملزم میکند به اینکه در شئون مختلف زندگی خودش را تطبیق بدهد، با اون موافق باشد، بین آن چیزی که میخواهد خودش را تطبیق بدهد با آن چیزی که خدای متعال از او میخواهد. و شأن عبودیت او اقتضا دارد. این مقدمه کلامی بحث است. یعنی اجمالاً اگر کسی مؤمن شد، میداند که وظایفی در برابر خدای متعال دارد. کارهایی را باید انجام بدهد. در شئون مختلف زندگی او اقتضا دارد این بندگی و ایمان اموری را باید. یک «موقف عملی» داشته باشد. «موقف عملی» این هم از اصطلاحات مرحوم صدر. خلاصه در آن جایگاه عملی باید وظیفهای را، کاری را اتخاذ بکند. شریعت برای او چیزی را فرض کرده در مواقف مختلف، در جایگاههای مختلف عملی: در ارتباط با خودش، در ارتباط با محیط زیست، در ارتباط با افراد، در ارتباط با دولتها. در ساحتهای مختلف زندگی، شأن بندگی او اقتضا دارد که تکلیفی داشته باشد نسبت به هر یک از اینها. «موقف عملی» به نحو خاصی باشد. برای همین بر انسان لازم است که این «موقف عملی» را معین کند و بشناسد که چگونه در هر واقعهای تصرف کند.
* * *
اگر همه احکام شریعت در همه وقایع واضح بود، به نحو وضوح بدیهی، دیگر آن وقت شناخت این «موقف عملی» برای همه ساده بود. احکام اگر بدیهی بود، همه میدانستند باید چه کار بکنند، خدا از آنها در هر موقعیتی چه میخواهد. ولی مسئله این است که اینجور نیست. اگر اینجوری بود، دیگر نیاز به درس و بحث نبود. برای همه بدیهی بود، دیگر نیازی نبود که کسی سر درس برود. همه بلد بودند که چه کار باید بکنند، در هر موقفی چه موضعی باید اتخاذ کرد. ولی به دلایل مختلف ما این وضوح را نداریم. برای ما واضح نیست این «موقف عملی».
* * *
یکی از اینها، بُعد زمانی است. بُعد زمانی ما از عصر تشریع. ما از عصر تشریع فاصله زمانی داریم بین ما و عصر شریعت. عصر تشریع، فاصله طولانی، تقریباً دوازده قرن افتاده. دوازده قرن فاصله داریم با دوران تشریع. شما الان مثلاً با دوره امام خمینی بیست سال فاصله داری، این همه چالش داری در مورد اینکه آراء امام چیست. اگر این صحیفه امام نبود که اصلاً چیزی از امام خمینی نمیمانْد با این تحریفاتی که معرفی بزرگ و اکبر در مورد ایشان دارند. حالا دوازده قرن تحریف باشد، خلاصه تقطیع باشد و ظلم باشد نسبت به این معارف و فرهنگ. معلوم است که دیگر هیچی دست ما نمیمانَد. حالا فقها چقدر زحمت کشیدند که این مقدار را دست ما رساندند. پس این فاصله زمانی باعث شده که ما بسیاری از احکام شریعت برای ما واضح نباشد. دیگر از بدیهی بودن خارج شود. فقط تک و توک احکامی برایمان بدیهی باشد، مثل اینکه نماز ظهر چهار رکعت است.
* * *
این را هم عرض بکنم که در احکام بدیهی، تقلیدی نیست. در یقینیات تقلید نیست. تقلید مال مظنونات و مشکوکات است. یعنی کسی نمیتواند بگوید شما اینکه نماز ظهر را چهار رکعت میدانی، از کی تقلید میکنی. امور ضروری دین تقلیدبردار نیست. ضروریات دین تقلیدبردار نیست. این نکته خیلی مهمی است که خیلی وقتها از آن غفلت میشود. بله، یعنی در ضروریات اینجوری نیست که بگویی رأی من این است، نظر من این است. ضروری، اصلاً در ضروریات اگر کسی منکر شود یا بخواهد رأی شاذی بدهد، مرتد است. اصل حجاب جزو ضروریات دین. یکی بیاید بگوید نخیر، من رفتم تحقیق کردم، بررسی کردم، فلان کتاب را دیدم، آنجا را دیدم، فلان اقوال را دیدم، پیدا کردم که آقا حجاب جزو ضروریات نیست یا اصلاً حجاب مثلاً در دین نیست. بر فرض، این رأی شاذش نه تنها شنیده نمیشود بلکه خودش هم مرتد. بله، آراء شاذ نسبت به ضروریات. چه ضروریات. من ندیدم. ضروریات اصلاً به نحوی است که دیگر کتاب بردار نیست. یعنی کسی که همین قدر که با اسلام آشنا شود و در فضای اسلام تنفس کرده باشد، این را میداند، میفهمد. ضروریات، توضیح زیاد است، باید سر وقت خودش انشاءالله بحث کرد.
* * *
خلاصه اینها واضحات است. واضحات ما، واضحاتمان بسیار کم است، به اندازه انگشتان یک دست شود. در مورد حجاب، حدود حجاب جزو واضحات نیست. اصل حجاب، اصل نماز مثلاً اینها جزو واضحات است، جزو ضروریات دین است. خوب، پس ما احکام برایمان واضح بدیهی نیست. اگر احکام، احکام واضح بدیهی بود، نیاز به درس و بحث نداشت. چرا واضح و بدیهی نیست؟ عوامل مختلفی در آن هست. یکیاش این است که ما فاصله زمانی داریم با دوران تشریع. همین باعث میشود که اینها مکتنف به "غموض" شود. امور غامضی بیاید و اینها را در بر بگیرد. احکام شریعت و شناخت و تشخیص خیلیهایش سخت میشود. اینکه در فلان موضع مثلاً در نماز، در فلان جا، این نحو عملی خواسته شده یا آن نحو؟ مثلاً نماز در حمام مثلاً جایز است یا جایز نیست؟ نماز کنار آتش جایز است یا جایز نیست؟ کسی که لباس ندارد مثلاً با دست عورت بپوشاند و نماز او تمام است یا همانجور عریان نماز بخواند بعداً قضایش را به جا بیاورد؟ چقدر اختلاف اقوال در این بحث داریم؟ چرا این اختلافات پیش آمده؟ برای اینکه ما همین الان با معصومین که زندگی نمیکنیم که ببینیم عصر تشریع. فاصله داریم دوازده قرن. همین باعث میشود که ما ندانیم موضع معصومین در این مسئله چیست. برایمان مجهول، مکتنف به غموض شده، غامض. که حضرات معصومین چه موضعی داشتند در برابر این امر.
* * *
بر این اساس ضروری است. حالا این خیلی جالب است: «کانَ من الضروریِّ أَن یوضَعَ علمٌ...». یکی از ضروریات این است که علمی وضع شود که متولی شود همین دفع «غموض» را، واضح شود که ما یک علمی میخواهیم که این علم متولی این بشود که بیاید این «غموض» را برطرف کند از «حروف» عملی در برابر شریعت. یعنی شما میگویی من الان موضعم چی باید باشد در برابر دین؟ خدا از من چه خواسته در این جایگاه؟ یک علمی باید بیاید این امور غامض را برطرف کند. در هر واقعهای به اقامه دلیل بر تعیینش، دلیل بیاورد. این را تعیین کند، واضح کند، شفاف کند. و این چنین است که علم فقه شکل گرفته. وظیفهاش هم این است که این کار مهم را انجام بدهد. علم فقه، علم فقه. اصول فقه هنوز کاری نداریم. علم فقه، کلام فلم کلام ازش علم فقه درست شد. حالا بعداً میگوییم که از علم فقه علم اصول درست میشود. از این درست میشود نه یعنی این علم در آن علم ها. یعنی این علم اقتضا میکند آن علم را. علم کلام اقتضا میکند علم فقه را. این میشود مقدمه آن. علم فقه اقتضا میکند اصول فقه را. پس علم فقه علمی است که برای چه شکل گرفته؟ کارش چیست؟ چه کار میخواهد بکند؟ کارش همین است که با دلیل بیاید به شما بگوید در هر جایگاهی، در هر موقف عملی چه موضعی شما باید اتخاذ بکنید در برابر شریعت.
* * *
در نماز، در رابطه فردی، عباداتی داری. یکیاش نماز است. نماز حدودی دارد. سیصد تا حد دارد یا چهارصد تا؟ چهارصد تا حد دارد. ما هیچی در اسلام به اندازه نماز نداریم که حدودش زیاد باشد. یعنی یک امر عبادی فردی که بیشترین بخش از روایات ما را در بر گرفته. مثلاً در وسایل چهار یا پنج جلد از وسایل در مورد نماز، صلات. کتاب ارث شاید یک جلد باشد. بحثهای اقتصادی و اینها خیلی نصف یک جلد است. با صد صفحه، دویست صفحه اینها مسائل حل شده. هیچی به اندازه نماز توضیح نداشته: از مقدماتش، از مقارناتش، از مبطلاتش، از شکیات. مباحث مختلفی که در نماز هست: جماعتش، سفرش. همین بحث سفرش فقط الصلاة فی سفر. چقدر بحث که این از کجا مسافر محسوب میشود؟ قصد عشره به چه نحوی است؟ توطن به چه نحوی است؟ وطن اصلاً چه جور تعریف میشود؟ نماز شکسته به چه معناست؟ کجاها شکسته است؟ کجاها شکسته نیست؟ قضا در سفر به چه نحوی است؟ قضای صلات سفر به چه نحوی است؟ مباحث مختلفی که پیش میآید فقط در مورد نماز. در سفر، نماز در جماعت. صلات جماعت چقدر حد دارد؟ چقدر توضیح دارد؟ شرایط امام جماعت، شرایط مسجد. چقدر مبحث داریم؟ زن و مرد چه جور باید بایستند؟ اینها همه حَدّ است. الان من در موقف عملی خودم، نماز را بلدم. میدانم میخواهم به جماعت بخوانم. نمیدانم فاصله من با آن زنی که کنار من میخواهد بایستد چقدر باید باشد؟ کی باید جلوتر باشد؟ بین آنها باید چیزی فاصله بیندازد یا نیندازد؟ باید ساتر داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ نه، این حَدّ همان حَدّ لغوی است. یعنی حدودی ایجاد میکند. محدودیت، محدوده ایجاد میکند. محدوده، محدوده. خوب، الان من اینجا در این موقف عملی دچار تردیدم. نمیدانم چه کار باید بکنم. میخواهم نماز جماعت بخوانم، خانم بغلم ایستاده، یک خانم از من جلوتر ایستاده. چه علمی مسئولیت این را دارد که شک من را برطرف کند؟ علم فقه. با چه چیزی؟ با دلیل. چرا؟ چون این امر یک امر واضح بدیهی نیست. اگر واضح بدیهی بود، اصلاً علمی لازم نداشت. هر کسی وایمیایستاد خودش میدانست باید چه کار بکند. چرا واضح بدیهی نیست؟ ببینید فکر شهید صدر اینجوری است، همه به هم چسبیده است. چرا واضح بدیهی نیست؟ یکی از دلایلش این است که فاصله زمانی داریم. اگر شما بودید، معصوم بود، آنجا وایستاده بودید پشت حضرت اقتدا میکردیم، آنجا حل بود. خود حضرت میآمدند میچیدند و جدا میکردند و مشخص میکردند چه کار باید کرد. برای ما حل میشد، برایم واضح بدیهی میشد ولی نیست. نه ما آنجا بودیم نه تمام اقوال به ما رسیده، نداریم. احسنت. حالا علم فقه، نه اینکه در علم بدیهیات، نه اینکه در علم فقه نیست، وظیفه علم فقه نیست که بخواهد تلاش بکند برای اینکه بدیهیات را نشان بدهد. بدیهیات، حِسن تحصیل حاصل است. نشان دادنش که هست. بدیهیات را خیلیهایش از درون علم کلام میجوشد، خیلیهایش از آنجاست. خیلیهایش هم سیره متشرعه است و ارتکازات متشرعه است که در مورد ارتکازات و سیره متشرعه بعداً انشاءالله در حلقه ثانیه و ثالثه، خصوصاً در حلقه ثالثه انشاءالله توضیحاتش خواهد آمد. آها، اصل این حقانیتش این است. احسنت، اینها دیگر بحثی نیست. احسنت.
* * *
خوب، علم فقه میآید «تحدید استدلالی» میکند. این واژه «تحدید» با ح جیمی هم از واژههای کثیرالاستعمال مرحوم صدر است. آها، احسنت، حدود را معین میکند؛ تعریف حدود میکند، تحدید. چارچوب میدهد. احسنت. چارچوب استدلالی میدهد. علم فقه چارچوب را به شما میدهد با استدلال، با دلیل. میگوید مرد باید جلوتر بایستد. به چه دلیل؟ به دلیل روایت یعقوب بن شعیب. بله، در غیر بدیهیات. بعد چارچوب هم اعم از این است که دلیل شما لفظی باشد یا عقلی باشد. دلیلی که گفته میشود دلیل دو نوع است: دلیل لفظی، دلیل عقلی. یک وقت شما دلیل لفظی داری، مثل همین روایت یعقوب بن شعیب. این دلیل لفظی است، روایت است. یک وقت دلیل عقلی داری، مثل بحث مقدمه واجب. واجب است. میگوید فلان کار واجب است. این هم مقدمه آن واجب است. دلیل هم همین است که مقدمه واجب است. پس این را هم باید انجام داد. دیگر روایتی نیست. مفهومگیری از لفظی اصلاً نیست. آها، یعنی یک وجوبی را من میدانم. میدانم حج واجب است. هیچکس به من نگفته پول گذاشتن در بانک ملی ایران و ثبت نام و خریدن فیش واجب است. هیچ روایتی نداریم، دست ما نیست. دلیل ما چیست که میگوییم آقا برای شما در بانک پول بریزی، ثبت نام کنی، این کار بر شما واجب است. دلیل این است که مقدمه واجب، واجب است. شما برای اینکه واجب را انجام بدهی، یک سری مقدماتی دارد که به واجب برسی. این مقدمات را باید طی کنی. مقدمات هم واجب میشود؛ واجب عقلی. حالا اینجا بحثی است که واجب شرعی هم هست یا نیست؟ حالا فعلاً همان واجب عقلیاش. واجب عقلی است. دلیل این چیست؟ تحدید استدلالیاش چیست؟ مقدمه واجب، واجب است. استدلال ما.
* * *
کی این کار را میکند؟ علم فقه. علم فقه میآید میگوید این فعل واجب است به فلان دلیل. این فعل حرام است به فلان دلیل. اینجا این امر صحیح است به فلان دلیل. این امر باطل است، فاسد است به فلان دلیل. صدا ناواضح علم. آها، حالا آن دلیل را علم اصول بهش کمک میکند. حالا توضیح میدهد برای کشف این دلایل، دلایل عام، دلایل عام و خاص دارد. برخی دلایل هست در همه ابواب فقه کارایی دارد. دیگر ما پریدیم دیگر. میخواستیم طبق متن برویم. بس که "حلقات" گفتی. دیگر قر قاطی میشود دیگر. یک سری دلایل هست، دلیل در تمام ابواب فقهی کارایی دارد. یک سری دلیل در برخی ابواب فقهی کارایی دارد. علم اصول کارش این است که آن دلیلهایی را بدهد که در تمام ابواب فقه کارایی دارد. خود علم فقه دلیلهایی را میدهد که در برخی ابواب فقه، روایت یعقوب بن شعیب، یک روایتی است در مورد حج. این روایت فقط در مورد حج است، در باب حج است. این دیگر کار علم فقه است چون بحث گزینشی شد در یک چارچوب مشخص، در یک محدوده مشخص. علم اصول محدوده ندارد. میگوید مقدمه واجب، واجب است. چه در حج، چه در زکات، چه در خمس، در تمام ابواب فقه این قاعده جاری است. رضا، مقدمه واجب، واجب است. میشود یک قاعده اصولی برای اصول. توضیحات مرحوم صدر میدهند. در واقع عملیات عقلی را میآید ازش توی شاخ و برگهایی میگیرد. به ما یک یقینیات جدیدی اما عقلی میدهد. علم اصول غیر مسلمان هم. چیزها را قبول. بحث صرفاً عقلی. مثل همان منطق. منطق علم فقه. منطق پیشرفتهتری که آمده کشف. دقیقاً علم اصول واژهسازی برای همینهایی است که ما در عرف داریم. حرفهای همدیگر را که میشنویم، چرا به حرف همدیگر اعتنا میکنیم؟ چرا شما به من پیامک میدهی، من به پیامک شما حساب میکنم؟ میگویم ایشان قصد جدی داشته. این را اول خودش نوشته. قصد جدی داشته. از این واژه معنای دیگری اراده نکرده. منظورش هم همین بوده. با همین هم میتوانم بروم یقهاش را بگیرم. چه حسابی است. واژهسازی میکنیم برایش. میگوییم این حجت است. حجت است. اتخاذ به ظواهر میکنیم. ظهور دارد. ظهورش حجت است. اینها جعل اصطلاح است دیگر. برای همینهایی که ما در عرف شبانهروز. علم اصول فقط دارد اصطلاحسازی میکند برای اینها. کاری دیگر مثل منطق. منطق چه کار میکرد؟ قیاس، صغری، کبری، حد اصغر، حد اکبر، حد وسط. خوب، حد وسط از توی آسمان که نیاوردیم. حد وسط همین است که صبح تا شب داریم میگوییم. اصطلاح. یک بچه کوچک صبح تا شب دارد حد وسط میآورد. «بستنی نخریدی»، یک حد وسط است دیگر. بستنی نخریدی، حد وسط است. میگوید هر کس که، هر کس که بستنی نخره آدم بدیه. با آدم بد هم قهر میکنم. استدلال بچه است. حالا بماند که مغالطه است. خوب، اینجا حد وسط دارد میآورد ولی بهش بگویی که عموجان حد و سطت مشکل دارد، تکرار نشده در مقدمات، حد وسط چیست؟ من بستنی میخواهم. همینهایی که ما صبح تا شب داریم استفاده میکنیم به حمل شایع صناعی ولی به حمل اولیه ذاتی متوجه نیستیم. علم اصول همین کار را می کند. همینی که در عرف دائماً در دفترخانهها هست، در دادگاهها هست. در دادگاهها همه دارند علم اصول. متهم و شاکی و وکیل و اینها. طرف استدلال میآورد از خودش دفاع بکند. کلمات عجیب و غریبی که بلغور میشود در توی دادگاه، همین اصولی. خلاصه اینی که دارد حرف میزند، از خودش دفاع بکند. اینها همه را مبانی عقلی، مبانی عرفی. علم اصول، مدینه را جمع کرده با رویکرد چی؟ با رویکرد فقهی. من که هرچیزی که هست دیگر جمع بکند. رویکردش این است که در فقه کارایی داشته باشد. در عملیات استنباط فقیه در علم فقه ممارست میکند که دلیل بیاورد بر تعیین موقف عملی در هر حادثهای از اهداف زندگی. فقیه میخواهد چه کار بکند؟ میگوید در هر موضعی من معین میکنم که شما باید چه باید کرد؟ چه موضعی باید اتخاذ کرد؟ در شئون مختلف زندگی، در حوادث مختلف زندگی. در نظام اقتصادی شما فقیه مثلاً میگوید به ما که ما چه نظام اقتصادی مثلاً باید داشته باشیم. فقیه میگوید انشاءالله به ما. انشاءالله بدهند. ما چه نظام اقتصادی باید داشته باشیم؟ نظام ربوی، مشکلاتش چیست؟ چارچوب بانک، بیمه. اینها همه را قشنگ برای ما فقیه در میآوَرَد. انشاءالله بعداً همه را معین میکند، صفر تا صدش را مشخص میکند که از کجا تا کجا این نظام اقتصادی باید شکل بگیرد. در اصطلاح ما یکی است. حالا فقیه اعم از «باید و نباید» را «باید» عامل. نه، فقیه «باید و نباید» را میگوید، «بود و نبود» را نمیگوید. این فقط «بود و نبود» را در میآورد. تفاوت علم. علم هم باید چی انجام بشود، نباید چی انجام بشود. در جامعه این برمیگردد یا به ولی فقیه اعمال بکند یا به قانونگذار مثل مجلس. مجلسی باید بدون «بود و نبود» حکم او کشف میکند. حالا اجرا شدنش دیگر وابسته است. «ولتکم منکم امتٌ» خیلی خوب.
* * *
عرض کنم که بله، پس فقیه کارش این است. میآید میگوید که آقا موضع شریعت، موضع دین، موضع خدا در این امر این است. شما در مذاکره با دشمن، اثر مذاکره باید کرد، نباید کرد؟ کجا باید مذاکره کرد؟ به چه نحوی باید مذاکره کرد؟ این میشود صغری، کبری از یک «بود و نبود» و یک «باید و نباید» تابع اخص است؛ که آن «باید و نباید» میشود اخص از «بود و نبود». کشور اسلامی باید آزاد باشد. کشور ما اسلامی است. پس کشور ما باید آزاد باشد. بعد این آزاد بودن دوباره برمیگردد به یک قضیه دیگری که در کشور آزاد باید صنعتش مثلاً خودرو در اختیار. عرض کنم که، این شأن فقه است دیگر، این کار فقه است. حالا چقدر الان در بیرون داریم یا نداریم، به آن کاری نداریم که واقعاً در تمام جزئیات آمدهاند دخالت کردند یا نکردند. به شهید مطهری: فقه الان ما فقهی است که سؤالات پانصد سال پیش را جواب داده و دوباره همه جمع میشوند دوباره سؤالات پانصد سال پیش را جواب میدهند. مثال: هر سال طلبهها میآیند دوباره همان مباحثی که پانصد ساله حل شده، دوباره مینشینند با همدیگر دوباره جدیداً حلش میکنند. دیگر حل است که ما در نماز این است دیگر. دوباره میآییم همینها را حلش میکنیم. دوباره میآییم حلش میکنیم. دوباره میآییم حلش میکنیم. «جیلٌ بعد جیل»، نسل به نسل میآیند دوباره همانهایی که حل شده. پانصد ساله حل است. پانصد ساله حل است که نماز جماعت باید. پانصد سال که بیشتر حل. نماز جماعت اینها است. مسئله جدید جدید و امور مستحدثه چقدر داریم؟ مگر به تعداد انگشت یک دست. ولی مثلاً صنعت نفت ما باید چه اقتضائاتی داشته باشد؟ دیپلماسی ما بچه افتتاحاتی داشته باشد؟ نظام اقتصادی ما چه اقتصادی باید داشته باشد؟ نظام علمی ما، نام علمی چه اقتضائاتی باید داشته باشد؟ فرهنگ چیست؟ فرهنگ اصلاً چیست؟ فرهنگ چیست؟ چه عواملی دارد؟ چه مصادیقی دارد؟ در مورد موسیقی ما موضعمان چیست؟ هنوز سی سال بعد انقلاب، من خودم نمیدانم در مورد موسیقی آخر باید چی باشد؟ در مورد تئاتر، موضع ما چیست؟ در مورد قصهنویسی، داستان، موضع ما چیست؟ یک فقیه بزرگواری میفرماید که اصل داستاننویسی چون اشاعه کذب است حرام است. از فقهای بسیار بزرگ، اسمشان در همین جلسه آورده شد. ما اسمشان را چشممان میگذاریم. خدا رحمتشان کند. تا آنجا که مثلاً یک فقیهی میآید میگوید من پول میدهم شما بروید فیلم سینمایی بسازید. کنار هم بگذاریم. انسان فقه موضعش چیست در برابر فیلم؟ در مورد سینما؟ در مورد این صنعت؟ خوب، اینها است دیگر. شئون مختلف همینها است که حالا انشاءالله البته بعداً بهش میرسند فقها. انشاءالله خدا خیر بدهد آنهایی که زحمت کشیدند. وقت جسارت نمیخواهیم بکنیم. نشه. آره، عرض کنم که ما به هیچ فقیه قصد جسارت نداریم. بحث این است که باید کار بیاید جلوتر که نمیآید. یک جایی مانده، گیر کرده. همین ولایت فقیه، هیچ کار نمیشود درست حسابی. مقام معظم رهبری به جام مدرسین چندین سال پیش در مورد ولی فقیه در مورد ولایت فقیه: کار درست حسابی هنوز در جمهوری اسلامی نشده. حداقل یک کاری برایمان ولایت فقیه بکنید. ولایت فقیه که رکن رکین جمهوری اسلامی است. هنوز ما در مدارسمان، در مدارس علمیهمان، شما همین الان یک درس درست حسابی که ولایت فقیه باشد در قم ندارید. یک جلسهای باشد عمومی باشد، شبهاتی که هست بیاید مطرح بشود، جواب بگیرند، به کرسی باشد، نظریهپردازی بشود، حرف اینور گفته بشود، حرف آنور گفته بشود، شبهات مطرح بشود، اقتضائاتش دربیاید. همه چی فقط نگاه این نیست که ببینیم مخالفین چه میگویند. همش که بحث این نیست. میخواهیم ببینیم که چه کارش کرد؟ شئونش را مشخص کرد؟ حدودش را مشخص کرد؟ بحثی که در اوایل انقلاب بین رئیس جمهور، رهبر، خود حضرت آقا، مقام معظم رهبری در حدود و شئون ولایت فقیه در نماز جمعه، آن نامه عجیب و غریب به ایشان میزند. موزه سرسخت خیلی سنگینی درباره ایشان. مسئلهای که تا این حد جوانبش توش بحث است. خوب اصلاً این نیست. در حوزه نیست. این حرفها نیست. متأسفانه کار فقه این است که بیاید این حدود را مشخص بکند.
* * *
در نظام پزشکی ما الان با هزاران سؤال جدی مواجهیم. در بحث بیهوش کردن یکی از مسائلی که حالا این تا حدی جواب دادند مسائل قدیمی علم طب بوده که با بیهوشی وکالت و ولایت عزل میشود یا نمیشود. ساعت داریم. یکی وکالت، یکی ولایت. وقتی طرف بیهوش شد، منعزل از ولایت میشود در آن دوره بیهوشیاش؟ یا منعزل نمیشود؟ بعد منعزل شد وقتی به هوش آمد احتیاج به تجدید دارد یا ندارد؟ کسی وکیل بود، بیهوش شد، وکالتش باطل شد یا نشد؟ اگر باطل شد، در دوره بیهوشیاش فقط بود یا بعدش هم هست؟ یا اگر در بیهوشی فقط بود وقتی به هوش آمد دوباره باید از نو رو وکالت؟ یا نمیخواهد؟ هزار تا سؤال فقط در مورد بیهوشی ما داریم. و هزار تا مسئله دیگر از پیوند اعضا و چه و چه و چه و چه که الان اصلاً علم پزشکی یک چیزهایی آدم میشنود که کار به فقه اصلاً ندارند. گرفتهاند، دارند میروند جلو. ما جا ماندیم. حرفی نداشت. میگوید من دیگر منتظر معطل تو نمینشینم. تو بخواهی بروی ده سال روی این مسئله فکر کنی. من حرف بزنی. علم پزشکی معطل شماها نیست. چه کار کردیم؟ تازه بنشین مغازه فقاهتتان را بگیرید. نظام ژنتیکی را عوض میکنیم. تازه آن موقع شماها میفهمید که این کارهایی که ما میکردیم، همین تلقیح و اینها بود. تلقیح نشود یک وقتها ما آمدیم آن تلقی که شما گفتی انجام ندادیم. یک مدلهای دیگر کار را پیش بردیم. بعد صد سال تازه میفهمیم چه کار خاصیت خاصی دارد نسبت به علوم جدید یا واکنش من نباید بدانم پیف پیفی دارد. اصلاً بو میدهد. جدید. فوری واکنش سمت من نیا. بعد یواش یواش یواش تازه بعد مثلاً چهل، پنجاه سال متوجه میشود که این دارد چه میگوید؟ برو سمتش یا نرو سمتش. خوب، این همان چیزی است که ما اطلاق میکنیم برایش اسم «عملیات استنباط حکم شرعی». مثالهایی که همه زدیم «عملیات استنباط حکم شرعی». بله، اصلاً اینجوری است دیگر. طبیعت این است که انسان یک انسی دارد با همینهایی که دارد با آن زندگی میکند. امر جدیدی که میآید که خارج از قاعده، پس میزند. فرنگی است. آن مثلاً میکروفون، بلندگوی شیطان. تا صد سال تقریباً حالا کمتر یا بیشتر، این میکروفون و اینها مورد نفرت علما بوده. اگر هم مجبور شدند جایی با دستمال مثلاً میکروفون دست میگرفتند. خاطراتی است در این زمینه. با لگد آن آقا در شهر ما کرج آن عالم آمده بود با لگد زده بود باند را پرت کرده بود. بلندگوی شیطان را جمع. از شیطان کمک بگیریم تبلیغ خدا را بکنیم؟ خوب، الان چیست؟ الان آقایان مراجع ویدئوکنفرانس پیام میدهند برای همایشهای مختلف. بعد پنجاه سال میآیند. انشاءالله مراجع مثلاً در فلان فیلمنامه را شرکت کردند نوشتند. مثلاً پنجاه، صد سال دیگر پیش بیاید اگر چیزی از دین بماند تا آن موقع. خوب، برای همین ممکن است قول به اینکه علم فقه دیگر تمامش کنیم. علم فقه چیست؟ علم استنباط احکام شرعی یا علم عملیات استنباط. پس علم فقه را تعریف کردیم: علم استنباط احکام شرعی. علم خود استنباط، خود استنباط در علم اصول است. استنباط در آن نیست. علم اصول عناصر مشترک در استنباط که حالا عرض میکنیم، استنباط کجا صورت میگیرد؟ در فقه. در علم اصول کسی استنباط نمیکند ها. اصولی کارش استنباط نیست. اصولی میرود این ابزارآلات را گیر میآورد، میدهد به فقیه مستنبط. حالا اگر خودش است که به خودش. او کارش فقط تهیه ابزار است، تهیه ادوات است. او هیچ استنباطی ندارد. استنباط در فقه انجام میشود. پس علم فقه علم استنباط. فردا توضیح بیشتری عرض خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم
دروس فی علم الاصول
جلسه سوم
دروس فی علم الاصول
جلسه چهارم
دروس فی علم الاصول
جلسه پنجم
دروس فی علم الاصول
جلسه ششم
دروس فی علم الاصول
در حال بارگذاری نظرات...