‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ثلاثی مزید را داشتیم؛ بخش افعال. قبلِ باب افعال، «اِقبال» گفتند؛ یعنی حرف توی دهن کسی گذاشتن. ما میگوییم "حرف توی دهن کسی گذاشتن"، آنها میگویند "اِقبال". خودِ «اِقبال» را داریم. عرض کردم یک وقتهایی آن قاعده پیاده نمیشود. الان «اِقوال» هست، «اقاله» هم هست. «اقاله» از «قِیل» است. بله، «اقالت». بله، یکی از «قول» یکی از «قِیل» خودش دو تا معنا دارد: به معنای خواب نیمروز (قیلوله) و یکی هم به معنای صرف نظر کردن. گفته بود که آشامیدن در میانرود؛ حالا موارد نادری ممکن است استعمال، بله. صرفش (واژهاش) را لغت ندیدم من که «آشامیدن» گفته باشم، ولی «خواب بین روز».
حالا خیلی جالبش را بگویم، ببخشید تا یادم نرفته؛ نکته خیلی جالب دارد که در مورد بهشت آیه قرآن «أَحسَنَ مَقِیلاً» (خوابگاه نیکو). دو تا آیه داریم در مورد قیلوله: یکی «وَمَا قَائِلُونَ جَاءَ بَعَثْنَا بَیَاتِ أَوْ هُمْ قَائِلُونَ» (و آیا آنها نمیترسند که یا شب، وقتی خوابند، عذاب ما بیاید یا ظهر، وقتی خوابند، عذاب ما بیاید؟). خیلی جالب است که معمولاً وقتی مردم خوابند، عذاب میآید. چیزهای عجیب است. تلفاتش بیشتر است، بله. خودش حاکی از این است که انگار آن غفلت باطنیشان که سبب نزول عذاب است، با این غفلت ظاهری هم عجین میشود و خلاصه دیگر میآید و برمیدارد و میبرد همه را. از آن طرف در مورد بهشت هم داری که «أَحسَنَ مَقِیلاً»؛ برای خواب قیلوله خیلی خوب جایی است.
دیروز بحث تفسیری که داریم حرم بود؛ از دوستان تفسیر «تبیان» میخوانیم. تفسیر «تبیان» مرحوم شیخ طوسی تفسیر فوقالعادهای است. میشود گفت از جهتی مهمترین تفسیر عالم شیعه است. آنجا توی تفسیر سوره «نبأ» به مناسبت آیهای که میفرماید که اینها نه سردی (برداً) دارند نه شرابی (شراباً)؛ اواخر سوره مبارکه نبأ. عمهجوز (معمولاً در آموزش قرائت قرآن در بچگی) بچگیهایمان یادمان دادند: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَردًا وَلا شَرَابًا» (آیه 24 سوره نبأ). شما مطلبی که میخواستید بگویید، یادتان نرود. حالا من این را فقط بگویم چیز جالبی است. «برداً و لا شراباً» را مرحوم شیخ طوسی میفرمایند که اینها خنکی نمیچشند، نه نوشیدنی. خنکیاش چیست؟ خواب. یکی (مشکلی) جهنمیان خواب ندارند. یعنی یک لحظه که بخواهد خنک بشود؛ یعنی از شدت گرما گاهی اینقدر آدم گرم است، چرتش میگیرد ولی خوابش نمیبرد؛ یعنی چشمش سنگین میشود برای شدت حرارت. مغز یک خنکی میخواهد که خوابش ببرد. اصلاً خود خواب... حالا این بحثهای مفصلی است. باید توی آقای دکتر تشریف آوردند برای ما توضیح دهند که با خواب چه اتفاقاتی میافتد و اینها. «برداً و لا شراباً» اینها نه خنکی دارند نه شراب. توی جهنم خواب نیست. خیلی عجیب است! توی آن همه عذاب و فشار و اینها خسته میشوند، فشار میآید، چشم سنگین میشود. حالا شما فرض بکن یک کسی توی گرما، حرارت سر ظهر دارد کار میکند، اذیت و آزار روانی این طرف و آن طرف، خستگی توی بدن. ترسیم قرآن از جهنم خیلی شوخی نیست. وقتی اهل بیت به این آیات میرسند، ضجه میزدند، گریه میکردند. این حالت به آدم دست بدهد، نتواند بخوابد، نگهش دارند، هی بیدارش کنند و تا ابد. یک روز دو روز هم نیست تا ... به خاطر چی؟ به خاطر دو روز دنیا. یک اختلاس میکند، یک چپاول میکند، موقعیتی پیدا بکند، چهار نفر را میکشد و حقی میخورد. پناه بر خدا.
در مورد بهشت ولی دارد که «أَحسَنَ مَقِیلاً»؛ برای قیلوله خیلی خوب جایی است. آنور بهشتی چرتشان به راهه. قشنگ هوا خنک، سایه هم که افتاده. حالا در مورد سایهها و اینها که توی سوره انسان مفصل، خیلی با جزئیاتش: «قطوفُها» (میوههایش) چی، «دانی» چی بود؟ سوره مبارکه انسان، همین صفحه قبلیاش است. میفرماید که: «وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً» و «ودَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا». این سایهها میآیند و میوهها هم هی خودشان را عرضه میکنند و باد خیلی ملایم و حوریان هم که از این طرف و... خلاصه خدا نصیب بکند انشاءالله. بله، همه اینها دیگر شرایط برای چرت خلاصه جور است. آیه تراش دادهای، یونس! بله، نه، «برداً» اینجا ایشان «بَرد» را معنای خنکی گفتند. به عنوان مصداقش گفتند خواب. معنای خنکی را که دارد. اینها به هیچ وجه هیچ، باز نسیم خنکی. خنکی خاصی. مصداقش را گفتند. بله، بله.
بحث دوباره داریم. خوب در مورد معانی باب افعال اینجا 9 تا معنی را، 10 تا معنی را ذکر کردم. 10 تا معنای قالبی. اینجا دیگر اختلاف مرحوم جناب آقای مصطفوی، کتاب شریفی دارند «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم». از کتابهایی که واجب واجب واجب واجب واجب خواندنش. اگر کسی میخواهد با قرآن انس بگیرد و لذت ببرد. جا دارد جناب آقای حسنزاده آملی فرموده بودند که یک کسی به ما گفت که، حضرت علامه حسنزاده فرمودند کسی به من گفت که جا دارد آدم برود ترکی یاد بگیرد، به خاطر اینکه اشعار حیدر بابای شهریار را بفهمد. من هم گفتم جا دارد کسی عربی یاد بگیرد، به خاطر اینکه نهجالبلاغه را بفهمد. حالا بنده اضافه میکنم، میگویم جا دارد کسی در عربی یاد بگیرد که این کتاب «التحقیق» را بخواند. آن 14 جلد. اینجا که آقای سید محمدی نیستم، اینجا فکر نمیکنم باشد. توی این نرمافزار نور که توی همش بلا استثنا هست. کتاب «التحقیق» توی سایت انتشاراتشان هم PDFش هست. اگر خواستید سایت آقای مصطفوی را سرچ بکنید. 14 جلد و PDF همون PDF که... یعنی خود (متن) مال کتاب که چاپ شده، از چاپ بیروت که خیلی چاپ نفیسی است. دنیا رفتند سید حسن مصطفوی. ایشان میرزا حسن مصطفوی بوده که از دنیا رفته. شیخ حسن. شما همون توی اینترنت بنویسید «انتشارات و علامه مصطفوی». دو تا را با همدیگه سرچ بکنیم میآید. صفحه را که باز کردیم، بخش کتابها و آثار و اینها بریم. بعد دیگر هر کتابی. همه کتابهایشان هست آنجا. این 14 جلد «التحقیق» را بگیرید. انصافاً اگر بتوانید بخرید که خب ما اول طلبگی خواستیم بخریم، 15، 20 تومان بود، چقدر بود؟ نخریدیم. رفتیم سری بعد آمدیم گفتند 30 تومان. سری بعد گفتم 50. همینجور رفت دیگر 100 تومان دیگر گرفتیم. 1400، 42. الان 14 جلد بیروت است دیگر. خیلی چاپ خوبی هم هست. عربی. بله، فوقالعاده است این کتاب. ایشان خودش از انسانهای عجیب روزگار. شاگرد مرحوم آقای قاضی بوده در نجف. خیلی مرتبط بوده با مهمان نخودکی. انسان اهل معرفت. این کتاب هم از عنایات خدا بهشان است. قبرشان باغ بهشت روبروی گلزار، قبر کوچکی هم با یک ضریحی. بله، خلاصه این کتاب کتاب فوقالعاده خواندنی است. با لغات قرآن انس بگیریم. برای فهم قرآن اصلاً این کتاب اعجوبه است. البته ایشان تفسیری هم دارد به فارسی. که من توصیه میکنم با ترجمه قرآن آشنا بشود. هر کی میآید میپرسد آقا ما سیر مطالعاتی و اینها چی بخوانیم اول کار برای تفسیر و فلان اینها؟ میگویم آقا این 12 جلد، حالا آن هم 12/14. آن هم داریم. منزل یادم رفت که چند جلد است. بله، 12 جلد به نظرم تفسیر روشن فارسی. تفسیر روشن. این هم ایشان فقط به سبک این بوده که کلمات را توضیح بدهد. کلمه به کلمه. از همان اول شروع میکنم. من حتی به خانواده میگفتم که شما اگر بتوانید فقط جمع بکنید این کلمات را بنویسید. یک دفترچهای داشته باشید. کلماتی که ایشان گفته است توی قرائت قرآن. آدم قرائت روزانه که دارد این کلمات هم کنار دستش باشد. هر آیهای که میرسد، خب این آیه چی بود؟ یک دفترچه داشته باشد. لذت قرآن را میچشد. اصل ماجرا هم قرآن. بقیه دیگر همه حواشیه. همه حواشیه. فکر اجتهاد و چه میدانم درس. همه را بگذاریم کنار. قرآن اصل ماجرا است. صرف و نحو و این آمدن و رفتن و 6 صبح و خستگی و کوفت و چرت زدن اینها همش فلسفهاش فهمیدن قرآن است. قرآن، حتی روایات هم نه. روایات اول کار نه. آدم با قرآن انس بگیرد، آن وقت روایات هم بهش میچسبد. آن وقت روایات هم به دردش میخورد. قرآن اصل کار. فهمیدن با معرفت. بله، ثقل اکبر است دیگر. قرآن و عترت. عترت که غایب است.
این را هم بگویم امروز حاشیه زیاد رفتیم. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (رضواناللهعلیه) میفرماید که: توی مجلس روضه نشسته بودم. دیدم که این مداح میگوید آقا جان یا صاحبالزمان، امام زمان کجا تشریف دارین؟ دستم به دامن، کجا شما را زیارت بکنیم؟ فلان و اینها. آمده بودند توی منزل برای برخی از آقایان. گفته بودند که با خودم گفتم که پیغمبر دو تا ثقل به جا گذاشتند: یکی قرآن و یکی اهل بیت. خب امام زمان که اهل بیتاند، غایبند. شما از این ثقل حاضر چه استفادهای کردهای که دنبال آن غایب میگردی؟ هر چی از امام زمان میخواهی قرآن است. ایشان حقیقت ظاهری و نمود ظاهری قرآن است. کسی که این قرآن را رها کرده است، از امام زمان میتواند استفاده بکند دیگر؟ خیالات است دیگر. آقا امام زمان همین قرآن است دیگر. با قرآن چه میکنیم؟ با امام زمان هم همین کار را میکنیم.
بدجور خرمان گیر است. آیه قرآن است. پیغمبر، بله پیغمبر نفرین میکند. یعنی اینقدر مسئله هست، ابدی و یقینی که پیغمبر روز قیامت از امت خودششان، پیغمبر رحمت للعالمین که داد میزنند «رب امتی» (خدای متعال میگویند که عبدی رحمتی). روایت دیگر است که پیغمبر هی میگویند خدایا امتم. به داد امتم برس. آنور خدای متعال میفرماید که من خودم رحمتم. هست این پیغمبر گله میکند توی سوره فرقان: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا» (این امت من قرآن را ول کرده بودند، من از این امت گله دارم). همین است، همین است. بله، مظاهر باطن را ول کردیم. سنیها هم با آنند. انشاءالله خیلی عالی است، خیلی خوب است. البته یک خورده ادبیاتش، ادبیات فارسی قدیم. یک خورده، یک خورده، یک خورده احتیاج به ویرایش دارد. بله، بله. خیلی فوقالعاده. همین علامه مصطفوی. بله، هم ایشان این فارسی نوشتم و تحقیقم را که این خاطرم نیست. حالا اگر نمایشگاهی پیدا بشود 50 درصد تخفیف و 30 درصد تخفیف اینها که دوباره حالا بگذارند ناشران. انشاءالله بله این را حتماً تهیه بکنید.
بریم سراغ بحث. حاشیه زیاد رفتیم. ساعت هم دم دست. «هفت و نیم شبانهروز یک ساعت خوابید.» نگران نباشید. باب افعال به برکت قرآن است دیگر، انسان سرحال میشود.
اولیش معنای اولی که دارد تعدیه است. این معنای قالب و رایج. دیروز توی درس بحثی شد با استادمان توی آیه «فَاتَّبَعَهُ الشَّیْطَانُ» (شیطان تابع او شد). اصول مبارکه اعراف فکر کنم 174 باشد. «اتبع»، باب چیست؟ افعال. «اتبع یتبع اتباع». خیلی مفسرین گفتند این اسلحه به معنای این است که شیطان دنبالش راه افتاد. «فَاتَّبَعَهُ الشَّیْطَانُ». آیه در مورد بلعم باعورا. «فَتَبِعَهُ الشَّیْطَانُ» (شیطان دنبالش راه افتاد). خلاصه بحث شد. آقای «اتبع»، باب افعال، افعال هم معنایش تعدیه است. معنای اصلیاش تعدیه است. یعنی چی؟ «اتبعَه». درآوردن تعدیه، متعدی. علامه حسنزاده باقی دارند توی ایران خدا حفظشان بکند. بالای کوه برخی آقایان رفته بودند. میخواستند خلاصه بیایند دور ایشان، سوال و اینها. ایشان خلاصه گفته بود که این میوهها را سر درختها هست و بریزید بخورید. هم لازم است هم متعدی. هم لازم ببرید. خلاصه متعدی یعنی میبرد، لازم یعنی فقط خودش. یک فعل، یک فاعل. فقط خودش این فعل را گرفته. متعدی یعنی فعل را به مفعول هم میدهد. مفعول میگیرد. درست شد؟
«فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ» (او را به تبعیت درآورد شیطان). اتباع تعدیه است. باب افعال، معنای اصلیاش تعدیه است. «ذَهَبَ» یعنی «أَذْهَبَ» (یعنی برد). درست شد؟ برد، رفت، برد. «أذهبهُ لِيُذْهِبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» (اذهب یذهب اذهاب باب افعال) «میبرد از شما اهل بیت رجس را.» خیلی توضیحات دارد. در هر صورت معنای اول باب افعال چیست؟ تعدیه. یعنی بردن (جلو بردن). یک محل جلو میبرد. از فعل را از اینکه احتیاج به فاعل داشته باشد، میبرد به اینکه احتیاج به مفعول هم داشته باشد. به مفعول. بله. مثالی که خودشان اینجا زدند، مثالی که ما دیگر از قرآن زدیم، «ذهب زید»، «اذهب زیدون بِکر».
یادگاری بگویم که، بعضیا گله میکنند که آقا چقدر توی ادبیات همش زید زید میکنند؟ نه، امیرالمومنین فرمود که «انا زید بن محمد». نه، زید بن ابیطالب. زید. و شما به نیت امیرالمومنین بگیر. یکی از القاب امیرالمومنین زید است. حالا این هم خودش اسرار و حکایتی دارد. در هر صورت «ذهب زید» یعنی زید رفت (لازم). «اذهب زیدون بِکرَ» یعنی زید بکر را برد (متعدی). پس یکی از راههایی که فعل لازم را میتوان متعدی کرد، چیست؟ باب افعال آوردن. یکی دیگر از راهها این بود که با حرف جر متعدی بشود. مثلاً «ذهب به»، درست؟ یا از «حبه» بیاید با می افتد ها. بله. حالا اینجا هم باز توضیحاتی هست که یک وقتهایی باب افعال میرود و حرف هم... اینها دیگر آنش صیغه تعجب. یکیاش «افعل بـ...» یکی آنجا داریم. موارد دیگری هم هست. حالا دیگر توی موارد قرآنی ادبیات باید قرآنی خوانده بشود تا آن حق ادبیات ادا بشود. توی ادبیات قرآن اصل حرفها اینقدر اقوال فراوان و اختلاف نظر و اینها هست که دیگر آدم واقعاً شاخ در میآورد. یک جاهایی ریزه کاری آدم واقعاً میماند که اینجا با آن قواعدی که خوانده جور در نمیآید. ولی یک کار دیگری کرده. دیگر امیرالمومنین سلطان نحو است. باید دیگر نحو را درستش کرد.
خوب پس اولی شد تعدیه. دوم. دومی داخل شدن فاعل در زمان یا مکان. این مال وقتی است که ماده فعل دلالت بر زمان یا مکان داشته باشد. «ماده، ماده فعل» که معلوم است دیگر یعنی چی. ماده فعل دلالت بر زمان یا مکان. مثلاً ما ماده «مساء» را داریم. ماده «صبح» را داریم. ماده «صحرا» را داریم. «مساء» را میآوریم توی باب افعال میشود چی؟ «أمسی». «أمسی» یعنی داخل در عصر شدن. حالا «مساء» خودش در لغت از ظهر به بعد، از سر ظهر به بعد تا آخر شب همهاش را گفتند «مساء». لذا «مساکمالله» را هم شما سر ظهر میتوانی به کسی بگویی، هم بعد از ظهر میتوانی بگویی، هم شب میتوانی بگویی. «مساکم الله» مال زمان عصر. حالا ما عصر بهش میگوییم.
فعلاً اینجا «أمسى». «السلام علیک حین تسبح و تمسی» در زیارت آل یاسین که زیارت فوقالعاده خطاب به امام عصر. «سلام بر شما هنگامی که داخل در صبح میشوی و داخل در عصر». پس «اصبح» داخل در صبح شد. یکی از افعال چی بود؟ افعال ناقصه بود. بله، معنی «سارَ» میداد. درست شد؟ حالا «أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا» (دل مادر موسی تهی گشت). توی سوره قصص دارد. تحقیق میگویند نه، «اصبح» را به همین معنای صبحش باز میگیرد. در هر صورت این «أصبح»، «أمسی» این در زمان، در مکان. «أصحَر» کسی برود توی صحرا. میگویند «أصحَر». توی نهجالبلاغه داریم این را. در حکمت 147 نهجالبلاغه. از آن احادیث به شدت قیمتی. «قال کمیل بن زیاد رحمت الله: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ» (امیرالمؤمنین دست مرا گرفت). حالا خود این عبارت را اگر توی گوشیها، اگر نهجالبلاغه هست آماده باشید. انشاءالله ما هر روز از نهجالبلاغه سعی میکنیم ولو شده یک عبارت بخوانیم تبرک و تیمن. خب ماه رجب هم که ماه امیرالمومنین بود و امروز هم که روز آخرش است دیگر. بله، بله. انشاءالله که صاحب ماه رجب محشور.
میگوید «أَخَذَ بِيَدِي». کمیل میگوید که امیرالمومنین «أَخَذَ بِيَدِي». «أَخَذَ بِيَدِي» یعنی دست مرا گرفت. «أَخَذَ» را با لازم راه چون میآید ما توی فارسی راه را بهش میگوییم «أَخَذَ الزَّیْدُ» (چه را؟) مفعول میخواهد و متعدی میشود. توی عربی با «با» میآورند. حالا این هم یک بحثی است که گاهی توی فارسی لازمه، توی عربی متعدی، یک وقت عربی لازمه، توی فارسی متعدی. اینجور بحثها هم داریم. «أَخَذَ» را با «با» متعدی میکند. «أَخَذَ بِيَدِي أميرالمؤمنين علی بن ابیطالب (علیهالسلام) فَاَخْرَجَنِي». این نون و یاء که ضمیر چیست؟ ضمیر مفعولی. آن نون که نون وقایه است، یاء هم که ضمیر منصوبی و مفعولی. با آن که کاری نداریم. «فَ» هم که حرف عطف است، با آن هم کاری نداریم. اینجا چی میماند؟ «أَخْرَجَ». «أَخْرَجَ» معنایش چیست؟ خارج کرد. «خرج» یعنی خارج شد. «اخرج» یعنی خارج. «أَخْرَجَنِي» یعنی چی؟ مرا خارج کرد. «فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ». «الجبان» (جبانه) گفتند منطقه مقبرهای بوده و اینها. «من را خارج کرد به سمت جبانه. فَلَمَّا أَصْحَرَ». فلما «أصحَر». وقتی حضرت وارد در صحرا شد. «أصحَر» یعنی داخل در صحرا شد. اینجا معنای چی میدهد؟ دخول در مکان. ماده معنای مکان میدهد. دخول در مکان. «أصحَر». پس داریم توی روایت هست وقتی امیرالمومنین داخل در صحرا شد، نفس عمیقی کشید. بعد دست به سینه مبارک گذاشتند: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمًّا» (همانا اینجا علم زیادی است) اینجا همه علوم و حقایق و معارف، ولی من اهلی (کسانی) برایش پیدا نکردم. بعد دیگر توضیحات که انشاءالله خود عزیزان مراجعه میفرمایند. از جاهای بینظیر نهجالبلاغه است. بله، حکمت 147. البته بخشش را آورده، کلش توی بحارالانوار است. خود عبارت را اگر سرچ بکنی توی بحار، توی بشارة المصطفی لشیعة علی المرتضی به نظرم اصل روایت آنجاست. مجلسی هم از آنجا نقل کرده. بخشیش را در نهجالبلاغه حکمت 147 مرحوم سید رضی به مناسبت آوردهاند. «أَخَذَ بِيَدِي» شروع میشود. از «قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ».
پس معنای اول تعدیه بود. معنای دوم دخول در زمان یا مکان.
سومیش رسیدن وقت. وقتی چیزی برسد با باب افعال این را نشان میدهند. مثلاً میگوید: «أَحْصَدَ الزَّرْعُ» (وقت درو کردن کشت رسید). «أحصَدَهُ». «حَصَدَ» (با صاد) چیدن، درو کردن. «زرع» کشت. «أَحْصَدَ الزَّرْعُ»، وقت درو کردن کشت رسید. وقتش رسید. «أَحْصَدَ الزَّرْعِ» نه یعنی درو کرد. ببینید «أحصدهُ». آها، «حَصَدَ». «حَصَدَ» درو کردن. «أَحْصَدَ» وقت درو کردنش رسید. مثال دیگری که حالا زدند، میگویند: «أرْكَبَ المَهْرُ» (وقت سواری دادن شتر/الاغ رسید). وقت سواری دادن. وقت «رَكِبَ» (وقتی سوار شدن)، وقتش رسید. توی ترجمه اینها دیگر نادرها. اصلش همان تعدیه است. بعدش هم مرحله دوم اینها به... آورده. به همین ترتیب است؛ یعنی آنی که رایج است تعدیه است. مرحله دوم یک خورده رایج همین زمان و مکان است. خیلی کم باب افعال مواجه شدیم روی همان معنای تعدیه.
خوب، رسیدن وقت.
چهارم مفعول را دارای صفتی یافتن. مثل «أَعْظَمَ اللهَ» (یعنی خدا را عظیم یافتم). «أَعْظَمَ اللهَ». مفعول را که «اللهَ» (است)، صفت یافتم. صفتش چیست؟ «عَظیم». همین ماده خودِ باب افعال. یا پنجمیش «سیرورت». سیرورت به چه معناست؟ شدن. یک کتابی دارد مرحوم شهید بهشتی در مورد شریعتی. دکتر شریعتی «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن» اصطلاحی است توی فلسفه. شدن (سیرورت). یکی از معانی باب افعال «سیرورت» است. یک چیزی یک چیزی بشود. یک چیزی تبدیل به یک چیز دیگر بشود. مثلاً حالا خودش دو نوع است. مدل اول: دارای مبدأ فعل شدن (مبدأ فعل شدن فاعل). یعنی فاعل دارای این مبدأ فعل بشود. مثلاً شما میگویی: «أَفْرَى زَیْدٌ». «أفرَى» (افتری)، «فرای» (فری). «ثروت». «ثرو». «أَثْرَى» مگر مصدرش که «ثروت» است. «ثروت». این «ثرَا» ثلاثی مجردین. بعدش هم «أثرَى». مجرد ثروت دارد، داشتن ثروت. «أثْرَى زَیْدٌ» یعنی دارای ثروت شد. ثروتمند شد. اینجا این فاعل که زید است، دارای مبدأ فعل میشود. مبدأ فعل ثروت است. درست؟ دارای مبدأ فعل میشود. حل است؟ اینها دیگر... دیگر الحمدلله همه از من که حداقل فهیمترند دیگر. حالا آیه کریمهای آشنایی دارند. خیلی نه حوصلهاش را داریم نه وقتش را که توضیح و تکرار و تکرار میکنیم. یک بار آدم توضیح میدهد دیگر. حالا اگر ایراد توی بیان بنده باشد که باید دوباره توضیح بدهم. اگر هم که خوب توضیح داده شده دیگر باید کار بشود. تمرین بشود که حل بشود. ما بخواهیم وقت همه را بگیریم به خاطر اینکه مثلاً حل نشده باشد. این حقالناس است دیگر. سوال بکند که اگر من توضیحی ندادهام عرض بکنم. اگر هم که من توضیح کامل دادهام، ایشان خودشان حالا یا بعد کلاس، جای دیگر تا هی باید تمرین و سوال و اینها که مسئله حل بشود.
خب «سیرورت»، حالت اول دارای مبدأ فعل بشود این فاعل. حالت دوم این است که مفعول را دارای مبدأ فعل بکند. مفعول را دارای مبدأ فعل. مثل چی؟ میگوید: «أَرْكَبْتُ زَیْدًا». «زید» اینجا مفعول است. ببینیم، پس توی اولی فاعل بود. آها، اینجا مفعول است. فاعل دارای مبدأ فعل میشد. «أَثْرَى زَیْدٌ». اینجا مفعول دارای مبدأ فعل. مبدأ فعل «رَکِبَ». (من) زید را دارای مرکب کردم. مرکب «تُ» (تو) است دیگر. صیغه سیزدهم. «أَرْكَبْتُ» (من زید را دارای مرکب کردم). آها، پول دادیم. «أَثْرَى» آنجا یک «هُو»ی داریم که صیغه یک میشود. «او زید را ثروتمند» درست. ولی اگر «أَثْرَى زَیْدٌ» باشد میشود «زید ثروتمند شد». این نکته مهم.
خوب، ششمی: مصرف کردن، سوار کردن (سوار بر کردن)، ارکاب کلاً به معنای سوار شدن، سواره بودن اینها به کار. بله، زیارت عاشورا چی میگوید؟ «وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَنَقَّبَ وَأَلْجَمَ وَأَسْرَجَ». اینها همه این معنا را دارد. دارای زین کرد (سرج). خدا لعنت کند آنی که اسبها را دارای زین کرد. خدا لعنت کند آنهایی که اسبها را دارای نقاب کرد (تَنَقَّبَ)، لجام زد (الْجَمَ). معنای سیرورت. خدا واقعاً لعنتشان کند.
ششمی «سلب». معنای ششم «سلب». «سلب» خودش دو مدل است. اولیش سلب مبدأ فعل از مفعول بدون واسطه. توی آن «سیرورت» ما میدادیم مبدأ فعل را. اینجا توی این حالت برعکس است. میخواهیم مبدأ فعل را ازش بگیریم. درست شد؟ این هم باز شبیه همان است. آنجا یک وقت به فاعل میدادیم، یک وقت به مفعول. اینجا یک وقت از فاعل میگیریم، یک وقت با واسطه است، با واسطه، بیواسطه. حالت اولش سلب مبدأ از مفعول بیواسطه. مستقیم: من این را گرفتم. من به واسطه فلان چیز گرفتم. میگوید که: «أَعْجَمْتُ الْکِتَابَ». «اعجمتُ کتاب». «عجمه» برای ابهام است. «عرب»، «عجم». عرب به معنای فصاحت، روشنی. «اعرابگذاری» که میگویند «اعراب» خودش تعدیه است. باب افعال؛ یعنی دارای وضوح کردن، روشن کردن. «اعجام البَابِ». «اعراب متن». «اعراب» یعنی متن را واضحش کن. فاعل و مفعول و اینها را همه از همدیگر روشن کن. پس اینجا «عجم»، «عجم» در برابرش مبهم. حالا «عَجِمَ الْکِتَابُ» یعنی کتاب مبهم است. «أَعْجَمْتُ الْکِتَابَ» یعنی من این «عجمه» را از کتاب برداشتم. توی قبلی میگفتیم دادم، دارای صفت شد. حالا داریم سلب میکنیم. من «أَعْجَمْتُ» را از کتاب برطرف کردم. ابهام را از کتاب برطرف کردم. «أَعْجَمْتُ». دارای این صفت کردم. اینجا «سلب» میگوییم. این صفت را ازش گرفتم. درست شد؟ «عجمه» را از کتاب گرفتم. یا میگویند: «أَشْکَلْتُ الْکِتَابَ». خب «أَشْکَلَ الْکِتَابُ» (کتاب مشکل کردم). نخیر، اینجا معنایش معنای سلبی است. اشکال را از کتاب گرفتم. سلب کردم اشکال را.
دومی (مدل دوم سلب) همونه: با واسطه. این هم از نهجالبلاغه، خطبه 81 نهجالبلاغه. میفرماید که: «فقد أعذر الله إلیکم بحجج مصفرة ظاهرة و کتب بارزة العذر واضحة». «فقد أعذر الله علیکم». «أعذر» یعنی چی؟ یعنی به شما عذر داد؟ نخیر، عذر را از شما برطرف کرد. با چی؟ با واسطه. توی قبلی بیواسطه بود. من از کتاب برداشتم. خدا عذر را برداشت با واسطه حجتها. «بِحُجَجٍ مُصَفَّرَةٍ ظَاهِرَةٍ وَ کُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ». با حجتهایی که فرستاد و کتابهایی که فرستاد، خدا عذر را از شما برطرف کرد. این هم شد حالت ششم. درس Eight بخونیم یا اگر خسته شدیم زودتر. ظاهراً که زودتر تمام بشود، ها. من مشکل ندارم. اگر خواستید هفتمیش را هم بگوییم انشاءالله بقیهاش فردا.
هفتمی «تعریض». «تعریض» یعنی در معرض قرار دادن. میگوید: «أَبَاعَ زَیْدٌ کِتَابَهُ». «أبا زیدون کتاب». تجزیه و ترکیب کنیم. «أبا». فعل چه بابی است؟ افعال. ریشهاش چیست؟ «بَیع». فاعل «زید». کتاب «مفعول». (هاء) آن هم که چیست؟ مضافالیه. درست. خوب! «أَبَاعَ زَیْدٌ کِتَابَهُ» (زید کتابش را در معرض بیع فروش قرارداد). نفروخت. در معرض فروش بود، میشد «با زیدون کتابه». حالا میگوییم «أباع زیدون کتاب» (در معرض فروش قرار داد).
اینجا یک مطلبی آوردم برایتان بخوانم که دیگر خستهاید. مطلب خیلی خوبی هم بود. دو سه خط از جناب ابوهلال عسکری میخواستم برایتان بخوانم. ابوهلال عسکری از جهتی ایشان یکی از، یکی از کتابهای خیلی خوبی که ما توی لغت داریم «علم لغت از علوم به شدت غریبه». در حوزه به شدت هم ضروری است. همه علوم وابسته به علم لغت؛ یعنی بدون علم لغت صرف معنا ندارد، نحو معنا ندارد، تفسیر معنا ندارد، تجوید معنا ندارد، همه اینها حتی فقه، اصول، فلسفه، همه اینها وابسته به علم لغت است. لغت باید خوب اول فهمیده بشود. یکی از کتابهای خیلی خوبی که توی این زمینه نوشته شده «الفروق فی اللغة»، «الفروق». این کتاب از کتابی است که باید دم دست باشد. یکی از دوستان طلبه به ما هدیه داد «الفروق فی اللغة» مال جناب ابوهلال عسگری. ایشان توی آبادان بودند و از علمای رده اول قرن چهارم ابوهلال عسکری. بله، که توی بازار ایشان پارچهفروشی میکردند نه ترجمه ایشان. تمام لغاتی که معانیاش به همدیگر نزدیک است را آورده، گفته فرق با آن چیست. یکی از کلماتی که کار کرده کلمه صفحه 89 کتاب «فرق بین اعلام و اخبار». خیلی قشنگ است. «اعلام کن» یک وقت میگویی برو «اخبار کن». فرق این دو تا با همدیگر چیست؟ اعلام در معرض قرار دادن. همین باب افعال است به معنای تعریض. ولی اخبار در معرض قرار دادن نیست. «اعلام کن» یعنی در معرض قرار بده که باهاش علم پیدا کند. در معرض علم. درست؟ «لِأَنْ یَعْلَمَ شَیْءٌ فَقَدْ یَكُونُ ذَالِكَ بِوَضْعِ الْعِلْمِ فِی الْقَلْبِ». (بخوانم که) در قلب کسی بیندازد و «وَ یکون الاعلام بِنَصْبِ دلالة». تابلویی میزنی، چیزی میزنی، این میشود اعلام. «وَالْاِخْبَارُ وَالْاِظْهَارُ لِلْخَبَرِ لِیعْلَمَ أَوْ لِمْ یَعْلَمْ». شما اخبار که میکنی دیگر در معرض میگذاری، میخواهی علم باهاش حاصل بشود یا نشود. اخبار. خبر را که داری میگویی کاری نداری که الان مخاطب دارد یا ندارد. ولی تو اعلام داری میگویی مخاطب بداند. داری در معرضش قرار میدهی. خیلی تفاوت خوبی. این معنای تعریض را پس ما توی اعلام داریم که توی اخبار داریم معنای تعریض را. «وَلَا يَكُونُ اللَّهُ مُخْبِراً». خدا اعلام میکند ولی اخبار نمیکند. ایشان میگوید خدا اعلام میکند اخبار نمیکند.
هفت تا را گفتیم. انشاءالله بقیهاش برای فردا. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...