‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
جلسه سوم:
در باب افعال، هفت معنا برای باب افعال عرض شد. هشتمیش میشود مطاوعه (اثرپذیری). بله، در قرآن هم "آتِینَ کَرْهًا" داریم، هم حالت پذیرش "کَرْهًا" و هم حالت نپذیرفتن را. مطاوعه در باب مفاعله، کلمهای است که ما زیاد در معانی داریم و همیشه یک پای ثابت مطاوعه است. حالا برخی بابها که معنی اولیهشان مطاوعه است، مثل باب انفعال. مطاوعه یعنی پذیرفتن اثری که به او میدهیم و او میخواهد آن اثر را بپذیرد. مثلاً میگویم: "من سوزن را به این لاستیک زدم و آن هم پنچر شد." پنچر شد، یعنی من سوراخش کردم و آن هم سوراخ شد. آن سوراخ شدن را پذیرفت.
حالا اینجا معانی رایج هم هست. خودمان هم زیاد از مطاوعه استفاده میکنیم. مثلاً میگوییم: "من اخراجش کردم و او هم رفت." او هم رفت، یعنی اثر اخراج را پذیرفت. این میشود مطاوعه (اثرپذیری). این برعکس تعدیه است. پس این اثرپذیری برعکس تعدیه است. در تعدیه شما داشتید چیزی را متعدی میکردید. فاعل تجاوز میکرد به مفعولبه. اینجا فاعل دارد اثر را به خودش میپذیرد و تحت تأثیر قرار میگیرد. آنجا اثر را میدادید و از فاعل به مفعول تجاوز میکرد. خودش لازم هم میشود؛ اثر را میگیرد، لازم میشود دیگر. متعدی، متعدی را اصلاً لازم میکند. خب، پس شما اگر معنای مطاوعه بخواهی بدهی، اصلاً دیگر باید مفعولش را هم برداری. این اثر را پذیرفت، مثل "کَبَّ زیدٌ الإناءَ". "کَبَّ" هم از واژههای قرآنی است: "یَمشی عَلیٰ وَجْهِهِ مُکِبًّا". یک جا هم هست: "کُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ". دیگر "أَکَبَّ اللهُ" به نظرم در قرآن این حالتِ "کَبَّ" (واژگون کردن، چپ کردن، برعکس کردن، وارونه کردن) را دارد.
"الإناءَ" هم که معنی ظرف است. "غَیْرَ نَاظِرِینَ إِناهُ" را در قرآن، در سوره احزاب داریم، بله. آنجا داریم که به خانه پیغمبر که میروید، "لَامُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ"؛ با زن و بچه پیغمبر گپ نزده و "غَیْرَ نَاظِرِینَ إِناهُ"؛ ظروف پیغمبر، وسایل پیغمبر را هی چشم نگردانید و نبینید که چه خبر است، چه دارند و چه ندارند. "إِناء" اینها معنی ظرف است. بله، "دَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا". دیروز سوره مبارکه انسان، ظرفها و اینها. آیه قرآن که میفرماید: "اینها ظرفهای میوهشان در بهشت از طلا و نقره است."
در صورت "کَبَّ زیدٌ الإناءَ"، زید ظرف را برعکس کرد، چپه کرد. کَبَّ الإناءَ. الان میخواهیم بگوییم ظرف چپه شد و ظرف چپه کرد ظرف هم چپه شد. چه میگوییم؟ "أَکَبَّ الإناءَ". دیگر فاعل میافتد، خود مفعول میشود فاعل و آن اثر را پذیرفته. دیگر ما فاعل را برمیداریم: "أَکَبَّ الإناءَ، أَکَبَّ الإناءَ". مطاوعه لازم میشود. باب افعال که شد، متعدی را لازم کردیم. اینجا اگر اینجا مجهول اگر بکنیم، اینجا نائب فاعل ندارد. مشخص است فاعلش. "إناءَه" را داریم. فعل را نسبت میدهیم به خود ظرف. آنجا فعل را داریم نسبت میدهیم به یک کسی که مجهول است و کاری کرده. بله، بله، بله. این تفاوت مهم است. در مجهول شما میگویی این کار صورت گرفته. چه کسی انجام داده؟ ما نمیدانیم. این اثر را متفاعل پذیرفت. معلوم نیست که حالا خودش اثرات بلاغی هم دارد؛ دیگر گاهی تفخیماً، تعظیماً و گاهی تحقیرانه شما مجهول میآوری. گاهی برای اینکه بزرگداشت بکنی: "اینجا ساخته شد". "ساخته شد" یعنی خیلی زحمت کشیدند. یک تیمی بودند، اصلاً انقدر این تیم مهم است، من نمیتوانم بگویم. "انرژی هستهای را جوانان این مملکت برپا کردند." مثلاً "انرژی هستهای در این مملکت برپا شد." چه کسی انجام داد؟ فاعل را انداختم، فعل را مجهول آوردم به خاطر بزرگداشت فاعل. گاهی به خاطر تحقیرش است: "سخنرانی اینجا شد." چند روز پیش یک سخنرانی اینجا شد. یعنی انقدر بله، ارزشش همینقدر است، مثلاً. گاهی تحقیراً. آن در فعل مجهول است. ما اینجا فعلمان لازم است و چی هم هست؟ معلوم هم هست، ولی مجهول نیست. اتفاقاً اینجا تفخیم هم هست، بزرگداشت. "إنّاَ" این اثر را پذیرفت. در قرآن زیاد داریم، حالا سر وقتش انشاءالله به آن میرسیم. معنای مطاوعه از معانی قشنگ و خیلی هم کاربردی است.
"کَبَّ زیدٌ الإناءَ، أَکَبَّ الإناءَ". این است معنای نهم.
معنای نهم: ضد معنای ثلاثی مجرد است. یک نکته در مورد هشتم بگویم. ما میخواستیم کلمه لازمی را متعدی بکنیم، میآوردیم توی باب افعال. گاهی هم میخواهیم کلمه متعدی را لازم بکنیم در باب افعال. فقط آنجا برای لازم و متعدی بکنیم، باید معنای تعدیه میدادیم. اینجا برای اینکه متعدی را لازم بکنیم، باید معنای اثرپذیری بگوییم. روشن شد؟
توی نهمی شما گاهی یک کلمهای داری در ثلاثی مجرد که یک معنا دارد. بیا برعکس میشود. مثل "فَرَطَ" و "أَفرَطَ". و مثل "نَشَطَ" و "أَنشَطَ". "الناشطات نَشْطًا" را قرآن دارد. "نَشْطَ الْهَوْلِ"، فراتر. "نَشَطَ الْحَبْلَ"، "حبل" یعنی ریسمان. "نَشَطَ الْحَبْلَ"؛ ریسمان را محکم بستم. "نَشَطَ" یعنی سفت بستن. "أَنشَطَ" یعنی شل کردن، باز کردن. یعنی "سفت کردم". "أَنشِطه" بیا یعنی "شل کردن". معنایش برعکس میشود در باب افعال. "فَرَطَ" و "أَفرَطَ". دقت بفرمایید که همه اینها وابسته به علم لغت است. این معنایی که الان دارد برداشت میکند، بحثشده و اصلاً خیلیها قبول ندارند که این برعکس آن است.
اگر شد قاعده بر این است که در فعل باب افعال یکی از معانی "ضد معنای ثلاثی مجرد" است. از کجا شما داری میگویی؟ چون در لغت آمده. نمیخواهم ذهن شما را خراب بکنم. شما همین را داشته باشید. اهمیت علم لغت، جایگاه علم لغت را میخواهم بگویم که جایگاه ندارد. الان خیلی مهم است. علم لغت. همه اینها وابسته به علم لغت است.
"مجَرَّد" نداریم. "فَرَطَ" و "أَفرَطَ". کوتاهی کرد. دو تا مصدر دارد. یکی "فروته"، یکی "فرط". "فروت" یعنی پیشرَوی. "فرط" یعنی کوتاهی کردن. اینجا "فرط" مصدر "فَرَطَ" است: "فَرَطَ یَفرُطُ فَرْطًا". این هم یک نکته در مورد استفاده از لغتنامهها. لغتنامهها فعل را میآورد با مصدرش. این خیلی مهم است. مثلاً میگوید: "فَرَطَ یَفرُطُ فَرْطًا" یا "فَرَطَ یَفرُطُ فُرُوتًا". از مصدر "فُرُوت"؛ اگر "فَرَطَ" آمده از مصدر "فرط"، معنایش این میشود. این خیلی مهم است در لغتنامه. بله، میگوید: "فَرَطَ یَفْرِطُ فَرْطًا". "فَرَطَ یَفْرُطُ فُرُوتًا". این نکته بسیار مهم است. کلاً انس با لغتنامه خیلی مهم است. باید دائماً انس داشت. "فَرْطًا" یعنی کوتاهی کردن. کوتاهی کرد. "أَفرَطَ" یعنی از حد گذراند، زیادی رفت جلو. "فَرَطَ" یعنی عقب رفت، به حد نرسید. شخص دنبالش کرد و خلاصه یکخورده دوید، سرحال شد و از بقیه هم زد جلو. حالا اینجا "فَرَطَ" یعنی عقب بود، رسید. از آن هم رد شد. "أَفرَطَ فی طَریقهِ". انشاءالله ادبیات قرآن را مفصل داریم. انشاءالله خدا توفیق بدهد.
این از معنای نهم. دهمیش: در نهمی گفتیم چیست؟ "ضد معنای ثلاثی مجرد". در دهمی همان معنای ثلاثی مجرد تقویت شده. همان معنای ثلاثی مجرد را ما تأکیدش میکنیم، مبالغه میکنیم. مثل "قَالَ زیدٌ البیعَ". گفتیم این "قَال" از چیست؟ از "قِیلَ". از ماده "قِیلَ". نه از "قَبْلَ". "قِیلَ" به معنای هم خواب نیمروزی گفتن. هم معنای فسخ کردن. دو تا معنا دارد. پس یکی "قیلوله"، یکی "قِیلَ". نه اینکه "گفت زید چیزی را گفت". نخیر. "زید چیزی را فسخ کرد." یکیاش مصدرش "قیلوله"، مصدرش "قِیلَ" است. دلیل آن هم چه خواب نیمروزی "له" میشود. پس "قَالَ زیدٌ البیعَ"، "قَالَ" معنایش این است که معامله را فسخ کرد. "أَقَالَ" که باب افعالَش میشود، همان معنای فسخ را دارد با تأکید، با مبالغه. معنای ثلاثی مجرد را تقویت میکند. "أَقَالَ زیدٌ البیعَ". زید معامله را فسخ کرد. "أَقَالَ" محکم فسخ کرد. درست شد؟ با جدیت فسخ کرد. این میشود "أَقَالَ". "أَقَالَ" "أَقْیَلَ" بوده دیگر! "قِیلَ یَقِیلُ إِقْیَالاً" صورت دادیم. "إِقَالَة"، "یُقِیلُ" شده "یُقِیلُ". "أَقَالَ یُقِیلُ إِقَالَةً". هم گفتیم چی میشه؟ مصدر اجوف. "إِقَالَةَ النَّقِیلِ" مثلاً. "هَلْ یُطِیعُ کُلَّنَا النَّقِیلُ" فلان. بر فرض، مهم این است که شما بدانید که این ریشه "قِیلَ" بوده، باب افعال آمده، "إِقَالَة" شده. چی شده چی شده؟ همین را من در ذهن آدم باشد، خوب است. پس معنای دهم: شدت معنای ثلاثی مجرد. نه بله. "قَوَّلَ" در باب افعال که میآید، میشود "إِقْوَالَ". یعنی حرف در دهان کسی گذاشتن. تفاوتش اینجوری کردن. برای تفاوت "قَوْل" و "قِیلَ".
خرید را "اقاله" کردن. "قَوْل" و "قیل" را نکردند. بله. ولی پیاده نشده. بله. نسبت دادن حرف. حرف در دهان کسی گذاشتن. "إِقْوَالَ" گاهی ممکن است "أَجْوَف" بیاید، قاعده رویش پیاده نشود. کلمات دیگری هم داریم که پیاده نمیشود دیگر. حالا هر کدام به یک دلیلی. تفاوت بین "قَوْل" و "قِیلَ".
بریم سراغ نکته.
هر ماده در ابواب ثلاثی مزید در یک استعمال ممکن است بیش از یک معنا داشته باشد. ما یک بار داریم استعمال میکنیم. هم معنای تعدیه دارد، هم مفعول را دارد. صفتی یافتن هم مثلاً تأکید مثلاً ثلاثی مجرد بر فرض، هم مثلاً سلب فهمیدم که داشته باشد. دو تا معنی، سه تا معنی مشکلی ندارد. "أَکرَمَ اللهُ" هم تعدیه است هم مفعول را دارد. صفتیابی هم حمل. هم مفید تعدیه هم هم مفعول را.
نکته دوم: ممکن است مادهای در ابواب ثلاثی مزید در یک استعمال، در استعمالات مختلف معانی مختلف داشته باشد. مثل "أَکَبَّ". "أَکَبَّ" ممکن است بیاید یک وقتهایی بیاید معنای لازم بدهد، یک وقتهایی بیاید معنای متعدی بدهد. "أَکَبَّ" بیاوریم. معنای تعدیه. معنای مطاوعه گیری ندارد. مهم سیاق است. یک بابا به بچهاش میگوید: "هستیم." "هستیم" را ما "چی" میخوانیم؟ بچه دارد میگوید یعنی: "هستیم، یعنی هستیم." "هستیم" درباره "نیستیم"؟ نخیر، یعنی: "هستیم". درست است. "هستیم هستیم". کدامش سیاق است؟ تو چه فضایی است. کی دارد میگوید. کجا دارد میگوید. "استی بابا هستیم!" خیلی کجفهمی و بدسلیقگی است. یک طلبه متن عربی میخواند، میگوید: "آقا این کلمه هر دو تا را معنا میدهد." آیه قرآن را میخواند. خوارج این کارها را زیاد میکردند. "این کلمه معنایش این است." خب، بابا سیاق کلمه چیست؟ کجا آمده؟ چه جور آمده؟ قرائن چیست؟ در متن لفظی، آنی که حرف اول را میزند سیاق. سیاق یعنی نوع چینش این کلمات کنار همدیگر. این کلمات به این نحوی که چیده شده، بله، نوع ساختار این کلمات آدم را سوق میدهد. یا از سوق میآید. سوق میدهد. مرحوم علامه طباطبایی که دیگر یکی از کلماتی که شاید در هر صفحه المیزان یک بار آمده، کلمه "سیاق" است: "لاَ یَخْتَضِی السِّیَاقُ". خیلی استفاده میکند. میگوید: "این را هم گفتند مفسرین ولی سیاق با سیاق جور درنمیآید." خیلی استفاده از سیاق خیلی مهم است در فهم قرآن. پس اینها را اینی که الان چه معنایی میدهد، بیشترش برمیگردد به سیاق. معنای مطاوعه بخواهد بدهد، معنای تعدیه بخواهد بدهد و بقیه معانی که عرض کردم.
باب تفعیل انشاءالله بماند برای بعد. از این چند دقیقه وقت که داریم، یک استفاده بکنیم برای تمرین. خوب است. "أَوْجَى" چه معنی میدهد؟ بله، بله. سیاق بیشترش سیاق. گاهی هم سماعی است. استعمال شده یا نه؟ خیلی. این را هم استفاده میکنم. میگوید: "آقا این معنا درست است. باب افعال این معنا را دارد ولی این کلمه در باب افعال برو این معنا را بده. ما نشنیدیم در عربی این را بگویند: «أَکَبَّ» عرب بگوید و مثلاً بخواهد تعدیه برداشت بکند. ما نشنیدیم." سماع این که در عرب استعمال بشود یا نشود، این خودش مهم است. پس یکی سیاق، یکی سماع که عرب اصلاً استعمال میکند یا نه.
در محضر قرآن هستند همه آقایان. یک چند آیهای را تبرک بخوانیم. سوره مبارکه احزاب. در محضر قرآن باشند آقایان. این قرآن صفحه ۵۹۲. من کلمه به کلمه میگویم. هر جایش که در باب افعال بود. ۵۹۲، سوره ۳۳، آیه معروف. آیه تطهیر. آیه ۳۳ سوره ۳۳. یادتان باشد. آیه تطهیر. ۳۳۳ لطافتی است. "یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ". این "لاَ تُطِعْ" چیست؟ با خود سوره، خود سوره ۳۳، آیه اول. آیه تطهیر. یادتان باشد که آیه سی و سوم دوباره فعل است. فعل نهی. مضارع منفی که، نه. مضارع منفی جزم ندارد. "لاَ تُطِعْ". این چه جور کلمهای است؟ نهی. ریشهاش چیست؟ کلمهای است اجوف. این از این. خب، اینجا باب افعال هست یا نیست؟ ببینید تمرین چقدر خاصیت دارد. الان انقدر نکته ما از توی این تمرین درمیآوریم. باب افعال. "أَحْسَنَ". چرا؟ آها، ببینید، خود ضمه روی "اتِّئْنِیهُ". ضمه روی "اتِّئْنِیهُ" یکی از علامتهای باب افعال است. تمرین خاصیتش این است. شما هفت هشت ده تا کلمه با قرآن تمرین بکنید، میبینی کل باب رفت، حک شد. انقدر اثر دارد. از علائم باب افعال است. لزوماً حالا با وفا نیست ولی یکی از علائم. بله، بله. حالا اینجا "لاَ تُطِعْ". اگر میگفت "لاَ تَتِئْ". "لاَ تَتِئْ" چی بود؟ مضارع ثلاثی مجرد بود. ولی "لاَ تُطِعْ". "تُطِیْعُ" گفتیم از ریشه "طَوَعَ" برود در باب افعال، چی میشود مصدرش؟ "إِطَاعَة". "أَحْسَنَ". اجوف است که رویش قاعده افعال میشود "إِفَاعَة" به خاطر عزیزان هست. "إِطَاعَة" از کلمه "إِطَاعَة". از "طَوْعًا أَوْ کَرْهًا" که اینجا اشاره کردیم. افعالش میشود. پس "أَطَاعَ یُطِیعُ إِطَاعَةً". همه استقلالش هم در قرآن آمده. "أَطَاعَ" "یُطِیعُ" "أَطَاعُوا" "أَطَعْتُ" "أَطَعْتُمْ" "أَطَعْتُنَّ". این ماضیش. درست. مجهول اگر بخواهیم بکنیم. "مَطِیعٌ" "أُطِعَ" "أُطِیعَ" "أُطِیعُوا" "أُطِیعَتْ" "أُطِیعَتَا" "أُطِیعَنَّ". همه اینها را داریم در روایات زیاد داریم. "أُطِعْ" در کتابهای ادعیه. "أُطِعْتُمَا" "أُطِعْتُمْ" "أُطِعْتِنَّ" "أُطِعْتُمَا" "أُطِعْتُنَّ". این ماضی.
بریم سراغ مضارع. "أَطَاعَ یُطِیعُ". "یُطِیعُ یُطِیعَانِ یُطِیعُونَ تُطِیعُ تُطِیعَانِ یُطِعْنَ". "تُطِیعُ تُطِیعَانِ تُطِیعُونَ تُطِیعِینَ تُطِیعَانِ تُطِعْنَ نُطِیعُ". درست. این هم مال معلوم. بریم سراغ حالا بریم سراغ مضارع مجهولش. "یُطَاعُ یُطَاعَانِ یُطَاعُونَ تُطَاعُ تُطَاعَانِ تُطَعْنَ". "تُطَاعُ تُطَاعَانِ تُطَاعُونَ تُطَاعِینَ تُطَاعَانِ تُطَعْنَ أُطَاعُ نُطَاعُ". "أَحْسَنَ". "أُطَاعُ". بله. "فَقُمْتُ". جملهای که خدای متعال به شیطان فرمود. گفت: "خدایا من حاضرم برات هر چقدر بگویی سجده میکنم ولی برای آدم سجده نکنم." فرمود: "إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُحِبُّ مِنْ حَیْثُ أُمِرْتُ". دوست دارم از اونجایی که میگویم اطاعت بشوم. صیغه ۱۳ مجهول.
بریم سراغ فعل امر. یک کلمه. یک کلمه را آدم میخواهد بفهمد، کل باب باید بلد باشد. خاصیت امر بگیریم. "تُطِیعُ". از "یُطِیعُ" میخواهیم فعل امر در بیاوریم. آها. "لِیُطِعْ لِیُطِیعَا لِیُطِیعُوا". "لِتُطِعْ لِتُطِیعَا لِیُطِعْنَ". "أَحْسَنَ". "أُطِعْ". ببینید الان اینجا ببینید مضارع از "تُطِیعُ". میخواهیم الان فعل مضارع حاضر. فعل امر حاضر بسازیم دیگر. وگرنه غایبش را که ساختیم، گفتیم غایبش چی میشود؟ "لِیُطِعْ لِیُطِیعوا". حالا برای "تُطِیعُ تُطِیعَانِ تُطِیعُونَ". تا جلو این شش تا صیغه اول باز میشود. "تُطِیعُ تُطِیعَانِ. این هم شش تا صیغه دوم. برای فعل امر غایب چیکار میکردیم؟ "لام" میآوردیم. "یُطِیعُ" را جزم میدادیم. جزمش که میدادیم در اجوف هر حرف علت "یُطِعْ" آخرش هم که ساکن میشود: "لِیُطِعْ". درست. حالا در فعل حاضر. اول "هَمْزه" روی "اتِّئْنِیهُ" را میاندازی. گفتیم یک نکته مهمی که گفتیم، گفتیم که همزهاش همزه چیست؟ قطع. یعنی اطاعت. تو "أَطِعْ" بوده. درست شد؟ حالا اینجا حرف "هَمْزه" روی "اتِّئْنِیهُ" را میاندازیم. آن حرف "لام" هم که در اجوف میافتاد، میشود چی؟ "أَطِعْ أَطِیعَا أَطِیعُوا أَطِعِ اللَّهَ وَأَطِعِ الرَّسُولَ". "أَطِیعُوا". بله، اینجاست. "أَطِعْ أَطِیعَا أَطِیعُوا أَطِیعِی أَطِیعَا أَطِعْنَ". درست. "لَا تُطِعْ". حالا مجهولش یکخورده سخت میشود. بابا مجهولش کاری نداریم فعلاً. مثل غایب است. بله، مثل غایب است. فقط آن "یاء" دارد. اینها "الف" و "نون" دارد. "الف" دارد. صیغه ۱۴ را قاطی نکنید.
حالا میخواهیم فعل چی بسازیم؟ نهی بسازیم. درست شد؟ نهیاش هم مثل خودش است. "لَا یُطِعْ". دیگر درست است؟ "لاَ یُطِعْ لاَ تُطِیعَا لاَ تُطِیعُوا لاَ تَطِعْ لاَ تَطِیعَا لاَ تُطِعْنَ". حالا دوباره "لاَ أُطِعْ لاَ نُطِعْ". حالا این "لاَ تُطِعْ" که اول این سوره احزاب آمده چی، چی شد؟ معنایش: "آفرین". معنایش چی میشود؟ "اطاعت نکن شما مخاطب مفرد مذکر". درست شد؟ مزه قرآن را کشیدید یا نه؟ "یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ" دارد به پیغمبر میگوید: "اطاعت نکن." خیلی جالب استها. پیغمبر کسی است که به همه مأمور است که از او اطاعت بکنند. خود پیغمبر مأمور است از یک عده اطاعت نکند. از کیا؟ "لاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ". تو دنبال کافرین و منافقین نرو.
"إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا". "وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ". "اتَّبِعْ" کلمه بعدی. "یُوحَى". ببینید بحث قرآنی میشود، تازه آدم چند چند جمله میفهمد. "یُوحَى" این "یُوحَى" چیست؟ مجهول "وَحَیَ". "وَحْیًا". چه جور کلمهای است؟ لفیف مفروق. چرا مفروق؟ حالا مصدرش در باب افعال چی میشود؟ "أَوْحَى یُوحِی"
در حال بارگذاری نظرات...