‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
درباره باب تفعیل و معانی باب تفعیل عرایضی داشتیم. حاج آقای علینژاد تشریف ندارند. دیروز مطلبی فرمودند؛ حالا ما اینجا -آقایان نکتهای که بگویم- استفاده میکنیم. ایشان فرمودند که «مطوّل» شرح بر کتاب «سکاکی» است. ما رفتیم منزل دیدیم، بله درست فرمودند. کتاب «مفتاح العلوم سکاکی» تلخیص شده و «تفتازانی» این را شرح داده که به اسم «مطوّل» است. نکته خوبی بود که اشاره کرد.
خوب، در معانی باب تفعیل سه تا معنا را در نظر میگیریم: تکثیر و تعدیه و نسبت. یکی از نکات خوب قرآنی که حالا اینها هر چقدر تمرین بشود، هی لطافتهای قرآن برای انسان باز میشود، در مورد فرعون دارد که «یذبحون ابنائهم» یا «یقتلون ابنائهم.» اینجا «یذبحونه» چه فعلی است؟ باب تفعیل. «ذَبَحَ یذَبِّحُ تذبیح» یا «قَتَلَ یقَتِّلُ تقطیل.» اینجا خیلی از مفسرین گفتند که اینجا تفعیل معنایش تکثیر است. بعد خب خیلی معنا عجیب میشود دیگر. «یقتلون ابنائهم» یعنی اینها را مرحله به مرحله میکشت، با شکنجه میکشت. اینجوری نبود که یک دفعه بیاید گردن بزند. و این حالا یا به اعتبار این، همانطور که عرض شد، یا تکثیر در خود فعل بود یا تکثیر در فعل و فاعل یا تکثیر در فعل و مفعول. اگر تکثیر در خود فعل باشد، یعنی خود قتل زیاد صورت میگرفت. اگر تکثیر در فعل و فاعل باشد، یعنی فرعون خودش زیاد قتل انجام میداد نسبت به این ابناء و اینها. اگر نسبت به مفعول باشد یعنی خود اینها را زیاد -این زیاده اینها- یعنی اینکه اینها را مرحله به مرحله با شکنجه زجرکش میکرد. بله، خیلی دیگر این اوج قساوت و اوج لطافت تعبیر قرآن. ببینید قرآن با یک جابهجایی باب، کلی معنا را میرساند. اینها از لطافتهای قرآن است. ما باید بیاییم هی قید بزنیم، اینجوری کنیم آنجوری کنیم. قرآن یک باب جابهجا میکند. بانک کمتر تو قرآن «تقطیل» آورده. «یقتل فلان»، «یقتلون فلان»، «یقتلون الانبیاء بغیر حق»، «یقتلُ» میکشد ولی این را میکند باب تفعیل. «یقتلون ابنائهم.» یک باب تفعیل میآورد. ببینید کلی معنا بهش میدهد.
سومین معنا نسبت بود که عرض کردیم. چهارمی ابداع و ایجاد. این را کمتر توی کتب صرفی گفتهاند. حالا ما چون توی جزوه است و قول دادیم از اول با آقای دکتر که ما از متن -حالا امروز دیگر آقای دکتر خیلی اذیتشان کردی- قول دادیم که ما از متن جزوه تجاوز نکنیم. دیگر حالا روی این عهد خودمان بمانیم. چهارمیش ایجاد و ابداع. ایجاد و ابدال. ببینید، همه این معانی که عرض میکنیم نسبت به ماده فعل است؛ یعنی مادهای که آمده تو باب تفعیل، این ماده این معنا را پیدا میکند. مثلاً اگر ما میگوییم «صورَکُمُ» - «صورَکُمُ» مادهاش چیست؟ «صوَرَ» - این «کُمُ» که ضمیر مفعولی است، کار ندارد. «صوَرَ» آمده تو باب تفعیل یعنی ایجاد صورت. ترجمه دیدید؟ ایجاد صورت برای شما ایجاد صورت کرد. «صورَکُمُ»: ایجاد صورت. خود «صور» به معنای صورت داشتن، صورت یافتن که اصلاً خود همین «صُوَر» است که میشود «سار» دیگر. «سارَ یسیرُ سیـ…» آن سیاره است، بله. «صوَرَ» به نظرم نداریم توی ادبیات حصاره بخواهد بشود. «سارَ یَسُورُ.» من که «صور» را «ینفخ فی الصور» مثلاً از این گرفته باشند. بعد حالا لغت را نگاه کنیم تا آنجا که تو ذهن من است ما ثمره را مجردش تو ذهن من نیست که استعمال شده باشد. دست شما درد نکند.
خب پس این هر کدام از اینها که گفتیم، تکثیر در ماده، نسبت در ماده، ایجاد ماده. همه معانی که از الان تا آخر میگوییم. همه معانی که تو همه ابواب گفته میشود یعنی این معنا نسبت به ماده این فعل است. این هم نکته بسیار مهم: «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ.» «یُصَوِّرُکُم» است. حالا «یُصَوِّرُکُم» الارحاب. نکتهای که دیروز عرض کردیم، نکتهای که دیروز عرض کردیم اینجا پیاده میشود. چیست؟ اینکه اجوف اگر در باب تفعیل بیاید، اعلان رویش صورت نمیگیرد. دقت میفرمایید؟ به همان صورت.
معنای پنجم، پنجمین معنای سلب است. با اینکه عرض کردم الان یعنی چه؟ سلب ماده. بله. حالا این ساع... ظاهراً باید با آقای علینژاد کار داشته باشد. سلب. ما محض باب تغییر ذائقه مزاح میکنیم، مگر نه؟ همه بزرگتر ما. دست همه را میبوسیم. ارادت به همه عزیزان داریم. سلب. اینجا میآییم مبدأ فعل را از مفعول سلب میکنیم، یعنی ماده. میخواهیم بگوییم مفعول این ماده را ندارد. درست شد؟ سلب مبدأ فعل از مفعول. این خیلی قشنگ است و کارایی هم دارد. حالا من خودم بعضی کلمه «تمریض» را ندیدم کسی خود تمریض را دیدم. برخی اصلاً باب تفعیل را اینجور تمریض اینجور گفتم اصلاً یکی از معانی تمریض است. دارد که «مَرِضَ امیرالمومنین فاطمه» یا «امیرالمومنین یُمَرِّضُ فاطمه.» «تمریض» به معنای پرستاری کردن است. خدمت شما عرض کنم که دیروز هم روز پرستار بوده. توی متن روایت دارد که امیرالمومنین مرضَ امیرالمومنین فاطمه یا مَرَّ علی فاطمه. پرستار خضرت زهرا سلاماللهعلیها امیرالمومنین بودند. این «مَرِضَ یُمَرِّضُ تمریض.» یا در مورد خود حضرت زینب سلاماللهعلیها تعبیر «تمْرِضُ» دارد. به معنای سلب میتواند باشد. تمریض یعنی سلب مرض. دقت میفرمایید؟ من ندیدم کسی اینجور گفته باشد ولی به نظر خودم دیدم که چیز خوبی میآید. یعنی ما میتوانیم معنای سلب مشهورش - مثالی که برای سلب میزنند- مثال «جلدت الشاة» یا «جَلّلْتُ الشاة.» «جَلّلْتُ الشاة.» «شاة» به معنای چیست؟ گوسفند. «جَلَّ الطَّ...» «جَلَّدَ یُجَلِّدُ تجلید.» «جَلَدَ.» «جَلَدَتْ.» «جَلَدَتَا.» «جَلَدْنَ.» «جَلَلْتَ.» «جَلَلْتُمَا.» «جَلَلْتُمْ.» «جَلَلْتِ.» «جَلَلْتُمَا.» «جَلَلْتُنَّ.» «جَلَلْتُ.» «جَلَلْنَا.» فاعلش کیست؟ «تُ». اینجا «جَلَدَ» از چه ریشهای با «د» است؟ «جَلْد» چیست؟ پوست. درست شد؟ «جَلَلْتُ الشاة» یعنی چهکار کردم؟ پوست را از گوسفند سلب کردم. پوست گوسفند را کندم. پوست را از گوسفند سلب کرد. این «جَلَلْتُ و شاة» مثال معروف دیگرش «قَرَّتُ البعیر»، «قَرَّتُ الغَ...» «بعیر» اینها تو نهجالبلاغه کارایی دارد. «قَرَّتُ البعیر.» «بعیر» چیست آقا جان؟ شتر. «قَرَّتُ» چیست؟ «قَرَّتُ قَرَّتَ تقریط.» «تقریط» مادهاش چی میشود؟ «قَرَّدَ.» «قَرَّدَ» اینجا از چی گرفته شده؟ «قَرادَة.» ببینید اینها ظرافتهای کارهاست. «قَرادَة» به معنای چیست؟ کنه. آیه قرآن هم دارد دیگر؟ بله، تو سوره اعراف «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ.» بنیاسرائیل. بله، بله، بله. ۹ تا بلایی که آمد، یکیش این بود. بله، «قُمّل» سرشان آمد. البته آنجا «قَرادَة» هم دارد که اینها خودشان شکل بوزینه شدهاند. خاص. اینجا «قُراد» به معنای کِنه است. حالا «قَرَّتُ البعیر» یعنی چی؟ من از شتر کِنه را برداشتم. سلب کردن.
«قَرَّتُ البیت.» یکی از آیات قرآن هم گفتهاند که این معنا را میرساند. واقعاً قرآن عجیب است؛ یعنی آدم مست میشود اگر ادبیات را خوب کار بکنیم. انشاءالله این نکات دستمان باشد، بریم در محضر قرآن خودمان بیواسطه از قرآن بخواهیم استفاده بکنیم، آدم واقعاً مست میشود. «قَرَّتُ البعیر.» «بع» شتر. «بعیر» با «عین.» آیه قرآن باب تفعیل دیگر. «تقریط» بعد از «قَرادَة» است. مادهاش «قَرادَة» را سلب کردم. سلب مبدأ فعل از مفعول. مفعول ما کیست؟ «بعیر.» من از «بعیر»، «قَرادَة» را برداشتم، سلبش کردم. حالا تو ملاحظه بفرمایید! سوره مبارکه سبأ، آیه ۲۳. «حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ.» شاید مثال ما اینجا کدام است؟ «فُزِّعَ.» کلمه ثلاثی مزید باب تفعیل و مجهول. «فَزَعَ یفَزِّعُ تفزیع.» حالا «فَزَعَ» را مجهول میکنیم. «فُزِّعَ.» «فُزِّعُوا.» «فُزِّعَ أَوْ فُزِّعَتْ.» «فُزِّعَتَا.» «فُزِّعْنَ.» «فُزِّعْتَ.» «فُزِّعْتُمَا.» «فُزِّعْتُمْ.» «فُزِّعْتِ.» «فُزِّعْتُمَا.» «فُزِّعْتُنَّ.» «فُزِّعْتُ.» «فُزِّعْنَا.» «فُزِّعَ.» اینجا مجهولش پس مشخص شد و صیغه معنایی که میخواهیم بهش بدهیم چیست؟ گفتند اینجا معنای سلب است. تو سلب چهکار میکنیم؟ ماده را ازش سلب میکنی. ماده اینجا چیست؟ بفرمایید. «فَزَعَ.» «فَزَعَ» به چه معناست؟ وحشت. درست شد؟ وحشت فارسی، وحشت عربی نه. وحشت عربی به معنای جدا شدن استیجاش. وحشت، بله. من خود عرض کنم که کلمه حاشیه و اینها از وحشت میآید. کنارهگیری، جدا شدن، جدا بودن. وحشت عربی به معنای جدا بودن. وحشت فارسی به معنای ترس و وَلَع و اینهاست. خوب. «فَزَعَ.» «فَزَعَ» یعنی وحشت. معنای سلب دارد. معنای سلب بخواهیم بگوییم یعنی چی؟ یعنی وحشت سلب شد از قلوبشان. مجهول بگیریم. اگر بگوییم «فَزَّعَ» یعنی وحشت را سلب کرد. اگر بگوییم «فُزّعَ» یعنی وحشت سلب شد. معنی ببینید اینها خیلی رویش ترجمه کردهاند. ما میآییم باب را میگیریم، خود کلمه را میبینیم چه صیغهای است. بعد همه اینها را با همدیگر ترکیب میکنیم با سیاق کلام. بحث سیاق باز از همه اینها مهمتر است در قالب سیاق. بعد تازه ترجمه میکنیم. مراحل ترجمه درس ترجمه باشد که اصلاً نیست. من تا حالا آن هم در حد ترجمه قرآن مفاهیم آن است. درس ترجمه که کار بشود الان شما زبان انگلیسی خود آموزش زبان یک بحث است، ترجمه زبان یک بحث دیگر است. اصلاً ترجمه فن است. زبان بلد میتواند ترجمه بکند. با برخی از دوستانمان مؤلف اصلاً کتاب نوشتهاند. استاد خود ما هم بودند، عرض کنم که زبان انگلیسی کار نکردند. خیلی انشاءالله کار بکنیم. ما یک وقت یک متنی را از متن قرار بود به ایشان دادیم، گفتیم که شما این را ترجمه بکنید و جایی میخواستیم استفاده. ایشان خودش کتاب داشت. اصلاً کتاب نوشته به انگلیسی. گفت که من نسبت به این مفاهیم دینی خیلی چیزم، حساسم و اصلاً سمت اینها نمیروم. اینقدر ترجمه ریزهکاری و ظرافت دارد. خیلی سخت است. استاد فن خودشان مجری مال شبکه سحر برنامههای انگلیسی تلویزیون بود. اینقدر مسلط. ولی توی بحث ترجمه وارد نمیشد. ترجمه کار سختی است. باید مهارت داشته باشیم. خب، «حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ.» حالا این هم قشنگ است که از آیات دیگر برداشت کردهاند. میگویم تو یک سری آیات دیگر دارد که اینها اولی که وارد صحنه قیامت میشوند «فَزَعَ» میگیرد. «فَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ.» یک همچین تعابیری دارد. «یصعق من فی السماوات والارض.» همه آنهایی که هستند دچار فزع میشوند. بعد یک مدت که میگذرد «حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ.» این فزع از دلهایشان سلب میشود. «قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ.» میگویند که این «قَالُوا» شرط جزای شرط ازاست. جمله شرطی است. بسته منطقی. «إذا فُزِّعَ عن قلوبهم قالوا.» وقتی که از دلشان وحشت کنده میشود – ترجمه میکنیم- میگویند. میگوییم بانک. دو تا ماضی داریمها. دو تا ماضی داریم. تو جمله شرطی آمده. جفتش را داریم مضارع ترجمه میکنیم. وقتی وحشت از دل اینها کنده میشود، میگویند رب شما چه گفت؟ و حالا ادامه «تفزیع.» گفتند معنای سلب جان. «ماذا قال ربکم.» چه گفت؟ دیگر اینجا دیگر توی شرطیه نیست یا خودش معطوف است؟ جزای شرط همین «قلوبهم» دیگر. «فُزِّعَ عن قلوبهم.» همانهایی که دلهایشان ازش برداشته میشود. اینها به آن. حالا کل آیه را ملاحظه بفرمایید! سبأ، آیه ۲۳: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ.» «قلْتُ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ.» بله. «مَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِمْ وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ.» از آیات عجیب قرآن. خیلی آیه عجیب است. ابلیس گمانش را به اینها تصدیق کرد. «تَصْدِیقَ» خود اینجا «صَدَّقَ» کدام یک از معانی باب تفعیل را میدهد؟ تکثیر؟ تعدیه؟ بفرمایید! نسبت؟ ابداع و ایجاد؟ یا سلب؟ نسبت. تصدیق نسبت داد. نسبت صدق داد به گمانش. ببینید چقدر آیه لطیف میشود معنایش! ابلیس یک گمانی نسبت به اینها داشت. حالا تو تفسیر این آیه که مفصل گفتم گمانش چی بود؟ همان گمانی که گفت: خدایا من همه را از راه تو به در میکنم نمیگذارم کسی وارد صراط مستقیم بشود. این گمانش بود. این قوم سبأ، ابلیس بر اینها «صَدَّقَ عَلَیْهِمْ ظَنَّهُ.» به خودش گفت: آها، آن گمانی که داشتی، درست بود! به خودش نسبت صدق داد به چیش؟ به گمانش. درست شد؟
«فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ.» همه قوم سبأ دنبال ابلیس راه افتادند مگر تعداد کمی از مؤمنین. حالا این اکثریت قوم سبأ دیگر این آیه در مورد آنهاست که چه اتفاقاتی میافتد. «وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ فُلَان.» «قُلْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ.» به اینها میگویند که آنهایی که فکر میکردید غیر خدا هستند، اینها را مالک میدانستید، اینها را برید سراغشان و بخوانید و بیایند به شما کمک بکنند. «وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ.» شفاعت اینجا کسی به دادشان نمیرسد. بعد اینها از دلشان که ترس کنده میشود، سؤال میکنند. میگویند که «مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ.» میگویند که حالا تو ترجمه که اینجا ترجمه از آیه ایشان اضافه کردند که آیا قمشه ای گفتند که اینها رب شما در مورد شفاعت چی گفته؟ از سیاق آیه اینجوری برداشت کردند. اینها میگویند «الْحَقَّ.» هر چه گفته، حق گفته. «وَهُوَ الْعَلِیُّ الْجَبَّارُ.» این از این آیه. بله، دیگر «قَالُوا» به همین همی که هم، به همان است که برمیگردد که حالا آن دو سه آیه قبلترش همان قوم سبأ اکثریت قوم تبعیت از شیطان کرده بودند.
بریم سراغ معنای ششم. معنای ششم، معنای به سمت و سوی مکانی رفتن یا به آن رسیدن. مثلاً میگوید که «شَرِّقْ اَوْ غَرِّبْ.» شرق. در حالا این روایت را من توی بهار وقت نشد که مصدرش را برای شما بیاورم. تو روایت دارد که «شَرِّقْ اَوْ غَرِّبْ، فَلَن تَجِدا الْعَلِمَ إِلَّا خَرَجَ مِنْ بَيْتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.» «شرق.» یادم است روایت «مِن بِیتِنا اهل البیت.» «شَرِّقَا.» دو تا مخاطب. «شرقا» یعنی چه؟ یعنی برید به سمت شرق. تشریع باب تفعیل اینجا به معنای به آن سمت رفتن است. به سمت شرق رفتن. تقریب به سمت غرب رفتن. فعل «شَرَّقَ» و «غَرَّبَ» را صرف بکنیم تا ببینیم که این «شَرَّقَا» چیه. «شَرَّقَ، شَرَّقَا، شَرَّقُوا، شَرَّقَتْ، شَرَّقَتَا، شَرَّقْنَ، شَرَّقْتَ، شَرَّقْتُمَا، شَرَّقْتُمْ، شَرَّقْتِ، شَرَّقْتُمَا، شَرَّقْتُنَّ، شَرَّقْتُ، شَرَّقْنَا.» «یُشَرِّقُ، یُشَرِّقَانِ، یُشَرِّقُونَ، تُشَرِّقُ، تُشَرِّقَانِ، یُشَرِّقْنَ.» «تُشَرِّقُ، تُشَرِّقَانِ، تُشَرِّقُونَ، تُشَرِّقِینَ، تُشَرِّقَانِ، تُشَرِّقْنَ.» «لِأُشَرِّقَ.» «لِنُشَرِّقَ.» «شَرِّقْ، شَرِّقَا، شَرِّقُوا، شَرِّقِی، شَرِّقَا، شَرِّقْنَ.» کدامش شد؟ دوم. دوم. امر حاضر. یا صیغه هشتم؟ بفرمایید بله. «شَرِّقَا»، «غَرِّبَا» هم مثل همین. شما دو نفر بروید به سمت شرق، شما دو نفر بروید به سمت غرب. شرق و غرب عالم را بروید، هیچ جا علم صحیحی پیدا نمیکنید مگر اینکه از خانه ما اهل بیت رفته. امام صادق علیهالسلام فرموده: شرق و غرب عالم را که بروید، هر جا حرف درستی پیدا کردید، از خانه ما اهل بیت رفته. سؤالی داشتند. حالا متنش توی روایت اسم این دو تا را آمده. من فرصت نکردم نگاه کنم. حالا باز انشاءالله امروز اگر فرصت بشود نگاه میکنم، عرض میکنم. صیغه دوم امر حاضر یعنی صیغه هشتم. «شَرِّقَا». قره به سمت مکان رفتن. مثلاً میگویند «کَوِّفْ.» «کَوِّفْ.» حالا این از آن عبارتهایی است که توی نهجالبلاغه ما باهاش کار داریم. از ریشه کوفه. اول متن نهجالبلاغه که انشاءالله چند جلسه دیگر وارد بشود با کلمه کوفه کار داریم. کوفه که حالا از ریشه «کوفس»، «کوفان.» گفتند حالا خود معنای کوفه چیست، انشاءالله بهش میرسیم. معنای خیلی قشنگی دارد. «کَوِّفْ» یعنی برو به سمت کوفه. برو برس به کوفه. برو به سمت کوفه. «فَوِّضْ.» آها. اینجا «فَوِّضْ» با «ضاد.» «مفاوَضَة.» میآید. «مُفَاوَضَة.» دیروز تو بحث تفصیل ما داشتیم. کلمه «مفاوَضَة» را. «مُفَاوَضَة» معنای بیابان. بیابانی که کسی اگر توش برود امید برگشتن نیست. برود هلاک میشود. تفسیر گفتیم که اصلاً بهش میگویند «مفاوَضَة» به خاطر برعکس طعنه. میخواهم بزنم میگویم: آقا برو، انشاءالله میرسی. گفت: گفت قبله کدام طرف است؟ گفت سمت چپ. گفت خیلی راه است، میرسی. طعنه است دیگر. بعید است که برسی به بیابانهایی که کسی بهش نمیرسید. میگفتند «مُفاوَضَة.» «کَوِّفْ» یعنی برس کوفه. «فَوِّضْ» یعنی برو به سمت مفاضه. برو به سمت بیابان. با ضاد بله. آن تفویض است. حالا عرض میکنم بله. بله. آن تعدیه است. معنای تعدیه است. «أُفَوِّضُ أَمْرِی إلَی اللهِ.» تفویض اختیار کن. اصلاً خود تفویض به معنای این است که شما «فَوَّضَ فَوَّضَ» بله. این «فَوَّضَ» یعنی تفویض یعنی اختیار سپردن. تعدیه میشود. خب اینجا معنایش معنای به سمت و سوی مکانی رفتن است.
هفتمی، ایشان فقط مثالش را نوشته. هفتمین، سیرورت است. سیرورت. سیرورت. میگویند: «أُعْجِزَتِ الْمَرْأَةُ.» «أُعْجِزَتِ الْمَرْأَةُ.» مرأه عجوز شد. عجوزه شد. زن پیرزن. «وَرَّقَتْ.» «وَرَّقَتْ» معمولاً برای پیرمرد عجوز نمیگویند. شیخ میگویند. میگویند شیخ و عجوزه. بله. بله. ولی مذکر معمولاً براش نمیآید. بگویند عجوز و عجوزه. میگویند شیخ و عجوزه یا شیخ و شیخ. «وَرَّقَتْ» یعنی صاحب ورق شد. این تعابیر ما تو نهجالبلاغه داریم. صاحب ورق شد. میگویند: «قَیَّأَ الْجُرْحَ.» «قَیَّأَ قَیَّأَ الْجُرْحَ.» جرح چیست؟ «ز» بیشتر تو تعابیر انشاءالله میرسیم. میگویند: «قُرُوحٌ وَ قُرُوحٌ.» قروح زخمی که ازش خون میآید. عرض کنم که عمیقتر بله. «قُرُوحٌ.» آن زخم مثل مثلاً عرض کنم که جوشی، دانهای، یک چیزی مثلاً که خالی بشود و اینها. جراحت یک شکافی برداشته. «قَيَّأَ الْجُرْحَ.» «قَيَّأَ» به معنای خون آبه. خون آبه. «قَيَّأَ الْجُرْحَ.» معنایش چی میشود؟ زخم دارای خون آبه شد یا خون آبه شد. خون آبه شد. خون آبه ازش جاری شد. «رَوَّضَ الْمَکانَ.» «رَوَّضَ الْمَکانَ.» «رَوَّضَ» از چی میآید؟ «روضة.» باغ. مکان باغ شد. باغ شد. این هم از این.
بریم سراغ معنای هشتم. معنای هشتم. معنای هشتم مثل باب افعال است. همان ثلاثی مجرد است. توش تأکید است. فقط معنای ثلاثی مجرد با کمی تأکید مثل «قَدَّرَ» و «قَدَرَ». «قَدَرَ» و «قِدْرِ.» یک نکته. گهگاهی حالا یک نکاتی گفته میشود وسط قاطی نشود خوب است. یک «قَدَرَ» داریم. «د» ره. یک «قَدَرَ» داریم: «قَدْرِ.» «قدر» به معنای اندازهگیری کردن است، اندازه گرفتن. «قَدْرِ» به معنای قدرت داشتن است. هم توی قرآن داریم جفتش را و با تفاوتش هم تو روایات داریم این دو تا را ملاحظه بفرمایید: «فَلَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ.» نماز نافله آقایان میخوانند. «لَنْ نَقْدِرَ.» «نَقْدِرَ.» معنای چیست؟ قدرت، با خودش گمان کرد که ما براش قدرت نداریم. نه اینکه ما براش اندازه نمیگیریم. ترجمه غلط میکند. «فَضَلَ لَنَقْدِرَ عَلَیهِ.» «قَدَرَ یَقْدُرُ.» «قَدَرَ یَقْدِرُ.» اینجا این دومین قدرت داشتن. خب «قَدْرَ» معنای اندازه گرفتن است. «قَدَرَ» همان اندازه گرفتن با تأکید است. تقدیر اندازه گرفتن. خب این هم خودش این است که چه کلمهای تو چه بابی برود. سمایی است. معمولاً شنیده نشده. بله. «أَقَدَرَ.» شنیده شده. ابواب دیگر. حالا الان چیزی تو ذهن من نیست. استقلال. ولی به نظرم باب تفعیل نیامده. این ۸ تا معنا. مثالهای دیگر. «ضَلَّ» و «ضَلَّلَ.» «ضَلَّ» و «ضَلَّلَ.» «ضَلَّ» به معنای جدا شد، جدا شدن، فاصله انداختن. «ضَلَّلَ» با تأکید. همان را با تأکیدش. «فَفَرَّقْنَا بَيْنَهُمْ.» تو سوره یونس. «فَفَرَّقْنَا بَيْنَهُمْ.» سوره یونس، آیه ۲۸. ما بینشان به شدت جدایی انداختیم. تأکیدش. معنای بستن. «غَلَقَتْ» به معنای با تأکید بستن با شدت. هم ازش تکثیر برداشت، هم این معنا را برداشت کردند. گاهی کلمه هست. بله. حالا ببینید توی باب افعال گفتیم که یک کلمه گاهی میآید تو دو تا معنا همزمان با همدیگر میگیرد. اینجا هم همین است. بدون بله. با باب تفعیل نمیشود. جفتش باب تفعیل است. هم معنای تکثیر را میرساند. میشود بله. هم تکثیر برساند هم تعدیه را برساند. بر فرض الان پایین معنای تأکید را دارد. اینجا الان پایین تأکید دارد، تکثیر هم دارد. جفتش را با همدیگر دارد. بله. «ضَلَّ و ضَیَّعَ.» «سَرَّحَ و سَرَّحَ.» «سَرَّحَ» و «صَرَّحَ.» «صَرَّحَ» یعنی روشن شد. «صَرَّحَ» یعنی خیلی روشن شد، تصریح. فرق این بحث با مبالغه چیست؟ فرق هشتمی که ما گفتیم با تکثیر. اینجا تو هشتمی یعنی در معنای تأکید مبالغه است در کیفیت؛ در تک… بحثهای منطقی کم و کیف. آن در کم است، این در کیف است. نکتهاش این است.
خب. یک آیه بخوانم، لذتش را ببریم. در محضر قرآن هستند آقایان. سوره مبارکه مائده، آیه ۳۳. اگر نیستند، بشوند انشاءالله در محضر قرآن چون سه تا کلمه با هم داریم اینجا یکجا. سوره مائده، آیه ۳۳. نگوییم، و بحث امروز ما تمام. آیه ۳۳ سوره مبارکه مائده. صفحه به قرآن ما که صفحه ۱۱۳ میشود ولی قرآن شما. بحث اسم را هم که عزیزان قبلاً خواندهاند دیگر؟ بله. اسم فاعل و اسم مفعول. اسم فاعل باب بعد، مال باب تفعیل خواندید دیگر؟ حتماً. یعنی اسم فاعل تو ثلاثی مجرد بر چه وزنی است؟ فعل بر وزن مفعول. مفعول. باب تفعیل. مفعول. اسم فاعلش مفعول، اسم مفعولش مثلاً مصدق میشود اسم فاعل. «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ.» «یُحَارِبُونَ» که مال باب مفاعله است. باب بعدیمان. «یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ.» «یَسْعَوْنَ» سعی میکند. «فَسَادًا.» اینها قدم برمیدارند. «فَسَعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ.» جزای کسانی که با خدا و پیغمبرش محاربه میکنند و با فساد در زمین قدم برمیدارند «أَن یُقَتَّلُوا.» اینجا جزا مبتدا. «أَن یُقَتَّلُوا» خبر. «أَن» تحویل مصدر میبرد. آن مصدری که حاصل میشود، میشود خبر. درست شد؟ یعنی «أَن تَقْطِیلَهُم» درست است. «جَزَاءُ الَّذِینَ فُلَان تَقْطِیلُهُم.» «تَقْطِیلُهُ.» «تَقْطِیلٌ» چیست؟ باب تفعیل. کدام یک از این ۸ تا معنایی که ما تا حالا گفتیم، چهار تا معنا مانده که تو جزوه نیست. فردا انشاءالله میگویم اضافه میکنند. کدام یک از این هشت تا معنایی که گفتیم را در بر میگیرد؟ هشت تا معنا چیها بود؟ تکثیر، تعدیه، نسبت. بفرمایید! ابداع و ایجاد، سلب، سیر به سمت مکان رفتن و تأکید معنای ثلاثی. کدام یک از اینهاست؟ «تَقْطِیلٌ.» عرض کردم برخی معنای تکثیر را برداشت میکنند، تکثیر در مفعول. برخی معنای چی برداشت میکنند؟ تأکید. قتل، تقطیل میشود با تأکید کشتن. حالا این را فقها از این آیه برداشت اینجوری کردند که با تأکید کشی یعنی علنی کشتن. اینها علنیاش میشود تأکیدش. در خفا بکشند میشود قتل. علنی بکشند میشود تقطیل. درست شد؟ اینی که اعدام باید در ملأ عام باشد از اینجا برداشت کردند. «أن یُقَتَّلُوا.» «أَن» ناصبه آمده. أحسنت. نون را میاندازد. درست. حالا «أن یقتَلُوا.» اصل چی بوده؟ «یقتَلُونَهُ.» «یقتَلُونَهُ» چیست؟ «قَتَلَ یَقْتُلُ یقتَلُ.» خب مجهولش چی میشود؟ «یُقْتَلُ.» «یُقْتَلُ.» «یُفْتَلَانِ.» «یُفْتَلُونَ.» «تُقْتَلُ.» «تُقْتَلَانِ.» «تُقْتَلُونَ.» حالا مجهول میکنیم. «یُقْتَلُ یُقْتَلُ یُقْتَلُ.» «یُقْتَلَانِ یُقْتَلُونَ.» «تُقْتَلُ.» صیغه چند است؟ ۴ چهارم. مضارع مجهول. خب چرا مؤنث آورده؟ «أَیْدِیَهُمْ.» «أَیْدِی» اعضای بدنی که دو تاییاند. اعضای بدن دو تایی چیست؟ مؤنث. جمع «یَد.» «أَیْدِی» جمع «یَد» هم که خودش مفردش مؤنث است. تازه اگر مفردش هم مؤنث نبود، باز از باب جمع مکسر ما میتوانستیم باهاش معامله چی بکنیم؟ مؤنث. خوب. «وَأَرْجُلُهُمْ.» «أَرْجُلُهُمْ» عطف به کجاست؟ به «أَیْدِیهِم» «مِنْ خِلَافٍ.» «خِلَافٌ.» گفتیم یکی از مصادر غیر مشهور باب تفعیل چند تا؟ چهار تا. مصدر غیر فعال و فعال. سومی چی بود؟ تفعله فعال. بله. حالا اینجا «خِلَافٌ» اختلافی است. خودش درش فیه خلاف در خود این خلاف. «خِلَافٌ» است. اختلاف است که این مصدر باب تفعیل یا مصدر باب مفاعله چون مفاعله هم گهگاهی بر وزن فعال مثل مجاهده میگویند جهاد. درست. «عَذابٌ عَظیمٌ.» سه تا کلمه داشتیم که باب تفعیل بود و معنایش هم معنای تأکید ثلاثی مجرد بود.
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
در حال بارگذاری نظرات...