مبنای زندگی کافرانه و مشرکانه
مثال سربازی در نظام اعتباری
عبادت در مکتب سکولاریسم
مبنای نظام اجتماعی چه باشد؟
شفاعت در قیامت از چه جنسی است؟
قرآن کریم چه شفاعتی را نفی میکند؟
شفاعت در نظام تکوین
شفاعت در کلام امام خمینی (ره)
مراتب شفاعت
نظام شفع
خدا چگونه شفاعت میکند؟
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و فعال طیبین الطاهرین و لعنتالله علی ال مکالم منالان قیام.
**مقدمه**
خوب، امشب کمی کلاً برنامهها ظاهراً همه هماهنگ بودیم در این جهت که بیهماهنگی شد، از هر دو طرف. بالاخره عصر جمعه است. برای عزیزانی که در مسکو هستند، و ساعات طلایی استجابت دعاست، از عزیزان درخواست داریم که یادبود همه مسلمین و مؤمنین و شیعیان باشند، و همه از دعا فراموش نکنند. به یاد ما هم باشید دعا بکنید این دقایق بسیار خوب و نورانی.
**مروری بر جلسه قبل**
بحث دیشب ما، در مورد بحث اعتباریات بود. بحث بسیار مهمی، در واقع یکی از ارکان فلسفه همین بحث است. البته بنده بیشتر تمایل داشتم این جلسه، اولین جلسه ما پرسشها رو داشته باشیم. یعنی اگر به من بود کل جلسه رو میگفتم پرسش و پاسخ باشه. چون هم سؤالات دوستان زیاد است، هم بحث به گونهای است که بنده خیلی رغبتم این است که متناسب با سؤال پیش برویم. چون اگر بیفتیمتوی فضای علمی و قالب علمی، دیگر نمیشود جمعش کرد. بحث بسیار دامنهداری است و بحث سنگینی هم هست. در عین حال، خیلی میخواهم که آرامآرام و بحث نابی (یعنی بحث شفاعت، بنده خودم تا به حال در عمرم جای منبر ندیدم) این جلسهای که این مباحث رو تبیین کرده باشند. اگر هم بوده شفاعتی بوده که خیلی درست نیست و حلاجی نشده است. مطلب ناپختهای است که بالا منبرها و جلسات و اینها گفته میشود، که عرایض اداری، انشاءالله. لذا اگر بشود سؤال هر جلسه را که برای جناب آقای حسنی ارسال میشود، حالا آن مقداری که آخر جلسه پرسیده میشود که خدمتتان هستیم، یک مقدار میماند. اگر بشود ارسال بکنند از طریق فضای مجازی، که ما برای جلسه بعد ابتدای صحبتمان را ناظر به سؤالاتی که جلسه قبل داشتیم، مطرح بکنیم، شاید بهتر باشد.
**طولانی شدن مباحث**
حالا وعده ما هم ۵ جلسه بود، ولی واقعاً میبینم که این بحث تو پنج جلسه تمام نمیشود و ما آمادگیش را داریم برای ادامه بحث. بحث آنقدر جذاب و مهمی هست که بنده هم حاضرم که جلسه را ادامه بدهیم. البته بستگی به حال و اوضاع دوستان ما دارد در مسکو که چقدر ظرفیت و زمینه فراهم باشد برای ادامه جلسات.
**شفاعت در بستر اعتباریات**
بحث شفاعت را ما جلسه قبل در قالب اعتباریات مطرح کردیم. خدای متعال شفاعت را خطاب به کفار چرا?برای اینکه آنها اصلاً فضای ذهنیشان، فضای اعتباری است. اصلاً اکثریت، اکثریت خودش اعتباریات است دیگر. مبنای نظام لیبرالیستی و دموکراسی که شعبه سیاسی برآمده از فرهنگ لیبرال است، روی همین پایه و اساس است که حالا بحثهایی که در فلسفه فرهنگ مطرح میشود (بحثهای مهم و خوبی در فلسفه فرهنگ) همین مبنا است که میگویند مثلاً فلسفه لیبرال ناظر به اعتباریات است و اعتباریات چه شکلی است که همه چیز قابل جابهجایی است. از مثالهای جالبی که آنجا مطرح میشود، همین بحث همجنسبازی است. میگویند مثلاً همجنسگرایی برای چی شما مسلمین، خصوصاً ایران که مثلاً باهاش مخالفت دارید و ممنوع است در مملکت ما، لوایح حقوق بشر داریم علیه ایران که تو همینکه چرا شما حقوق همجنسبازان را به رسمیت نمیشناسید، بلکه اینها را مورد آزار و اذیت قرار میدهید. اگر اینها و این-چه میدانم-این همجنسگراها و اینها رو شما عقوبت میکنید، کیفر و مجازات برایشان تو قانون خودتان لحاظ کردید. خب، به اینها میگوییم که خب برای چی نباید این کار را بکنیم؟ اینها میگویند که، یعنی ما گیر کارمان کجاست؟ آنها میگویند که آقا این مسائل تابع رأی اکثریت است، تابع اعتباریات است. قانون کلاً بر مبنای اعتباریات است. اینها تا 50 سال پیش بد بودند، الان اگر از بشریت بپرسید که نظرش نسبت به همجنسگرایی چیست، اکثریت به شما میگویند خوب است. کما اینکه الان تو اروپا هم به این شکل است، الان توی روسیه شاید مثلاً کمتر، تو جاهایی از اروپا بیشتر، تو آمریکا خصوصاً شدیدتر. بعضیها مسخره میکنند که کسی مثلاً دوستدختر داشته باشد، یک پسر اگر دوستدختر داشته باشد این مسخره است. اینکه دیگر وقتی دیگر پسر باید با پسر بچرخد، دختر باید با دختر. و میگویند که این الان فرهنگ ماست. ما عموم این را پذیرفتند. این میشود مبنای قانون. هر چه که اکثریت بخواهد، این میشود مبنای قانون، این میشود مبنای اعتبار.
**شفاعت حقیقی و اعتباری**
خوب، اعتباریاتی که ما میگوییم البته تکیه به حقیقیات دارد، یعنی از دل مصالح و مفاسد میجوشد. مصالح و مفاسد را هم چه شکلی تشخیص میدهیم؟ مصالح و مفاسد را بر مبنای ضوابط حقیقی تشخیص میدهیم که حالا ما برای کشف ضوابط حقیقی دستآویزمان وحی است. برخیش عقل است. وحی، وحی نداریم. سکولاریسم از همینجا میگوید ما چیزی به اسم وحی نداریم، ما خواستههای ابنای بشر رو داریم. آدمیزاد خواسته دارد، تمایل دارد. هر چه که بخواهد این میشود مصلحت، نخواهد میشود مفسده. به صورت نوعی وقتی خواسته میشود یا خواسته نمیشود، مصلحت و مفسده میشود. مصلحت و مفسده همیشه ملاک احکام و این میشود مبنای یک زندگی کافرانه و مشرکانه. بتپرستی که قرآن میگوید را به صورت یک چیز نمادی و سمبولی نبینیم که هزار سال است تو بین بنی بشر پیدا نمیشود. در دوران خود پیغمبر هم دیگر بتپرستی پیدا نمیشد. بعضی وقتها بعضیها آیات قرآن را یک جوری تفسیر میکنند قشنگ آدم احساس تحجر بهش دست میدهد از آیات آن. به خاطر تحجر اونی که دارد قرآن میخواند، ماجرای بتپرستی تو مدینهاش دیگر کسی باهاش مبتلا نبود، مواجه نبود. پیغمبر آمدند تو ماجرای فتح مکه همه بتها را جمع کردند، رفت. یعنی تو دوران خود حیات پیغمبر بتپرستی تمام شد. بعد این همه آیات قرآن در مورد بت این کتاب، کتاب ابدی است. روزی که پیغمبر از دنیا رفتند یک دانه بت توی جزیرهالعرب نبود. بعد شما آمدید مثلاً میگویید که قرآن این همه آیه در مورد بت دارد. میگوید یعنی قرآن به آن چوب و سنگ و اینها کار دارد؟ آن بتی که دیگر نیست. آن بته چیست؟ آن بت، بت چوب و سنگ نیست، آن بت، بت هوای نفس است. با همین ساختاری که عرض کردم، بت هوای نفس میگوید که من تعیین میکنم چی مصلحت دارد، چی مفسده دارد، چی باید قانون بشود و حتی چی پرستیده بشود.
**شفاعت و سکولاریسم**
خیلی جالب است. سکولاریسم میگوید من با عبادت مخالف نیستم، میگویم عبادتی که من تأیید میکنم را داشته باش. من رو چه مبنایی تأیید میکنم؟ بر اساس خواست اکثریت، بر اساس خواست بشریت، که میشود مبنای مصلحت و مفسده. این را من میگویم مصلحت است، آن را میگویم مفسده است. بعد عبادتت را من باید سلکت بکنم، باید فیلتر بکنم. میگویم این جور عبادات خوب است، اشکال ندارد، تو خونت است، یک چیز شخصی است، توی کلیسا، این جور عبادات من تأیید میکنم. عباداتی که تو سطح جامعه بخواهد بیاید و فعالیت دیگری بخواهد داشته باشد، بخواهد اثرگذار باشد و جریان عبادات را هم بخشبندی میکند. تو این فضا، شفاعت اینها میشود همین. تو همان قالب نظام اعتباری خودشان که ما این قانون را تأیید میکنیم، ما ریلگذاری میکنیم. یک سری نتایج در نظر میگیریم، یک ریلی برای رسیدن به آن نتیجه، یک روند طبیعی داریم برای رسیدن به آن نتیجه. یک سری هم میآییم راههای موازی درست میکنیم برای اینکه اگر کسی تو آن روال طبیعی نتوانست برود، از این راههای موازی استفاده بکند برای اینکه به آن نتیجه برسد. این خیلی هم باب است.
**مثالهایی از شفاعت اعتباری**
ببینید، من یک مثال برایتان میزنم. این تو همه دنیا هست، همه جای دنیا هستش. مثلاً تو پادگانها و سربازیها، میآیند یک سری مشوقهایی در نظر میگیرند. اولاً کسی مثلاً به این سن برسد 18 سالش باشد، مشغول تحصیل نیست، یک سری شرایط و اینها اگر ندارد باید برود سربازی. تو کشور ما و به نظرم تو روسیه هم به این شکل است، خانمها سربازی نمیروند. البته روسیه نمیدانم که مطلقاً نمیروند یا جبری است. تو برخی کشورها، خصوصاً شمال اروپا جبری هم میروند، دخترها به صورت جبری هم. هر دختری و هر پسری به این سن که رسید باید برود. این روند طبیعی است. یعنی درسش را خوانده، به 18 سال رسیده، ادامه تحصیلم مثلاً نمیدهد. این ویژگیها را هم دارد، بیماریهای خاص و مثلاً ندارد، او باید بیاید در ارتش استخدام بشود، مشغول فعالیت بشود، به کار گرفته بشود. میآیند یک سری راههای موازی هم تعیین میکنند. میگویند که اگر مثلاً این رتبه یک کنکور بوده مثلاً بر فرض، اگر از فلان مزیت برخوردار است، اگر مثلاً پدر او فلان ایثارگر است. حالا تو هر جای دنیا به یک نحوی این مشوقها تعریف میشود. کسری خدمت برایش در نظر میگیریم یا معافیت از خدمت در نظر میگیریم. فرزند جانباز است، ایثارگر، فرزند شهید. بعد مثلاً اگر پدر 60 سالش است، اگر مثلاً تک فرزند است، اگر فلان است. اینها هر کدام میشود یک. ازدواج کرده، فرزند دارد، یا مثلاً حافظ قرآن است. طرف رفته سربازی، تو همان دوره شروع میکند حفظ قرآن. یک مشوقی میشود. روند، روند طبیعی سر جایش است، یک کانال موازی دارد. از این کانال موازی استفاده میکند، به آن نتیجه میرسد. نتیجه چیست؟ معافیت از سربازی یا پایان خدمت. درسته؟ این تو نظام اعتباری است. یعنی نشستند این را قرار بستند، قرار گذاشتند بر اساس مصالح و مفاسدی که میدیدند در یک نظام اجتماعی، اینها را لحاظ کردند.
**مبنای نظام اجتماعی**
حالا این اصلش که درش اصلاً بحثی نیست. نظام اجتماعی ما لازم داریم. بشر نیازمند نظام اجتماعی است. مبنای نظام اجتماعی یک وقت میشود خواست ما. ما ابنای بشر، من اتخذ الهوا هوای خودش را میپرستد. یعنی این، این بتپرستی است. آخر همه چیز برمیگردد به آنها. خواست من، دریافت من، فهم من، مصلحت من، اونی که خودم میفهمم و خودم میخواهم. خود من یعنی همین من طبیعی. آن نظام برآمده از دین و نظام دینی، همان نظام اعتباری است، آخر برمیگردد به الله، خواست الله، امر الله، دستور خدا، قانون خدا، حکم خدا. این آخر منتهی به آن مسیر. نتایجی که لحاظ میشود هم همین است. ما مثلاً میگوییم که آقا این رسیدن به آن مدرک است. این روند طبیعی، برای اینکه به آن مدرک برسد، به آن کارت پایان خدمت برسد. یک راه موازی هم در نظر میگیریم که این میشود یک سبب مشوق و یک شفاعت. یک شفاعت اجتماعی است. قرآن که این حفظ میکند تو پادگان، میشود شفیعش برای اینکه این دیگر نرود صبحگاه. بقیه باید دو سال صبحگاه بروند، این حفظ قرآن شفیعش میشود، دو ماهه میآید پایان خدمتش را میگیرد. فرزند شهید بودن شفیعش میشود. رتبه یک کنکور بودن شفیعش میشود. ورزشکار بودنش. الان مثلاً ورزشکارها را، قهرمانهای ملی را مثلاً به نظرم تو همه جای دنیا شاید این باب باشد، میآیند اینها را معاف از خدمت میکنند یا کسری خدمت برایشان لحاظ میکنند. این مدال المپیک دارد، معاف از خدمت. مدال المپیک او میشود شفیع او. یعنی نتیجهای که باید با روند طبیعی میرفت از یک کانال موازی که خود ما لحاظ کردیم و اعتبار کردیم برایش، در نظر میگیریم. کاملاً عاقلانه و منطقی هم است. این یک نظام شفاعت است تو فضای ساختار اعتباری.
**شفاعت در قیامت (نفی شفاعت اعتباری)**
قرآن کریم میفرماید شفاعت در قیامت از این جنس نیست که باز شما فکر کنید یک راههای مشوقی هست و با پول و پارتی و فلان و اینها میتوانید از آن راههای مشوق وارد بشوید و همین طور که کارهایتان تو دنیا با همین راههای موازی پیش میرود، پیش ببریم. آیه سوره مبارکه کهف، جلسه قبل اشاره کردم، گفتم ساعت قائمه. گفت که من که فکر نمیکنم قیامتی باشد، ولی اگرم باشد، الی ربی. بر فرض اگرم باشد، من آنجا اوضاعم خوب است. اینجا با پول کارهایمان را راه میانداختم، سرشناس بودم، منو میشناختند. آن ور با همین ابزارهای اجتماعی و به پشتوانه شهرت و اسم و رسم و اینها کارهایمان را پیش میاندازم و میروم. قرآن کریم نفی شفاعت میکند به این معنا. ابداً، این جور شفاعتی در قیامت نه. شفاعت دادوستدی نیست که یک چیزی بدهیم، یک چیزی بگیریم، مثل دنیا نیست، نظام اعتباری. نه. رفیقبازی نیست و شفاعتی هم نیست، پارتیبازی و استفاده از مسیرهای موازی، هیچ آنجا معنا ندارد. این تو فضای ساختار اعتباری.
**شفاعت در نظام حقیقی عالم**
ولی تو نظام حقیقی عالم چی؟ تو نظام حقیقی عالم شفاعت هست. بنده مثال عینک را زدم. حالا این بحث بحث سنگینی بود، یکم بحث دیشب را دارم مجدد توضیح میدهم. شاید برخی عزیزان مطلب برایشان دیشب جا نیفتاده باشد، نگویند تکراری است. انشاءالله دارد پختهتر میشود. چون برخی "ما خیلی مطلب دیشب برایم روشن نشد." حالا دارم بیشتر توضیح میدهم. ببینید، الان بنده برای دیدن، چشم من ضعیف است، از عینک استفاده میکنم. خودم عینکم را شفیع چشمم میکنم تا چشمم به واسطه عینکم به آن غرض مطلوب که دیدن باشد برسد. یک غرضی داریم، یک نتیجهای داریم به اسم دیدن. ابزاری دارد این دیدن، مسیری دارد، روندی دارد این دیدن. چشم میخواهد، مردمک میخواهد، سیاهی چشم، سفیدی چشم، این مسائل مختلف، عدسی و چه میدانم اصطلاحاتی که به کار میبرند در علوم تجربی، آن چیزهایی است که باید این قطعات ابزاری است که باید در این چشم باشد. یک اختلالاتی در این میشود. یک جایگزین بیرونی، یک مسیر موازی برای این تو عالم خارج، در عالم تکوین، نه عالم اعتباریات نیست. این واقعیت دارد. تابع قرارداد ما نیست که ما فرض کردیم این عینک باشد. نه، این واقعاً یک عدسی است و واقعاً هست. فرضی و اعتباری نیست که یک روزی عدسی باشد، یک روزی یک چیز باشد. ولی توی چهارراه و خیابان اینها اعتباریات است. نه. یک روزی بیابان است، یک روزی خیابان است، یک روزی پاساژ است، یک روزی پارک است. هر روزی تابع قرارداد ماست که ما این را چی فرضش بکنیم. به هر حال، این یک امر حقیقی است. تو نظام تکوین عالم ما داریم شفاعت را استفاده میکنیم، وساطت استفاده.
**توضیح عمیقتر شفاعت با کلام امام خمینی (ره)**
حالا میخواهیم یکم بحث را عمیقترش. این را توضیح دادم بیشتر برویم، یکم بحث عمیقتر داشته باشیم. یک مطلب خیلی شیرین و خوبی برای عزیزان آوردم. انشاءالله که مزه کند این شبهای ماه مبارک. این بحث شیرین عقلی از مرحوم حضرت امام (رضوان الله علیه) در کتاب "تقریرات فلسفه". من از غصههایم این است که امام از جهت علمی خیلی غریب است و در حجاب سیاست کلاً. یعنی یک جمله اگر از امام خمینی بلد باشیم، همین است که امام فرمودند که: آب و برق مجانی، که اصلاً امام اینم. و یکی دیگر هم اینکه انقلاب ما انفجار نور بود که اینم مال یاسر عرفات است. یعنی کلاً دو سه تا جمله از امام خمینی بلدیم.
آخه این شرکت بیمه، دفترچه بیمه، این را میخواهم بگویم بخندید بعد بریم سراغ. میخواستم دفترچه بیمه بزنم. آن زمان باب بود همه ادارات هر کار میکردند یک جملهای از امام خمینی. این شرکت بیمه گفته بودند که خب از امام خمینی در مورد بیمه چه جملهای داریم؟ اینها خیلی گشته بودند، هیچ جملهای پیدا نکرده بودند. آخر با کلی پرسوجو رسیدم به این جمله که: "این خون سیدالشهداست که اسلام را بیمه کرده است." پشت دفترچه بیمه زده بودند از قول امام خمینی. خیلی غربت است یک فیلسوف، یک ابرفیلسوف، ابر عارف. امام یک مجتهد به تمام معناست در فلسفه و عرفان. آرا و نوآوری فوقالعادهای دارد. حتی در علم کلام، در حوزههای مختلف علمی. تو بحثهای اصولی که غوغا کرده و حالا بیشتر آنجا شناخته شده است. در عرصه فلسفه و عرفان، یعنی فلسفه صدرایی قبل و بعد امام خمینی کلاً تاریخش متفاوت است. امام یک پله فلسفه صدرایی را پیش برد.
مباحث اعتقادی و کلامی را هم پیش برده. آثاری که امام، برخی از آثارش دو سه تا اثر فقط مباحث کلامی و اعتقادی دارد. یکی از بحثهایی که به شدت امام روش نظر دارد و کار کرده، کار خوب و جدی و محکمی کرده بحث شفاعت است که عالی، مباحث امام اینجا و اصلاً غربت. بنده میخواهم بخونم برایتان یک بخشهایش را. ببینید چکار کرده. این را خط به خط، کلمه به کلمه باید بخونیم و الان وقت آن. به وقت طبیعیم فکر کنم ده دقیقه هنوز از وقتمان باقی است. بنای ده دقیقه را مطلب عرض میکنم و بریم سراغ پرسش.
**تکوینی و قهری بودن اعمال**
"تقریرات فلسفه امام خمینی، جلد 3، صفحه 267." میفرمایند: من خط به خط میخوانم، کلمه به کلمه. دیگر شاید دو سه جلسه طول بکشد بخشی از مطلب امام که تمام بشود. خیلی مطلب، اصل حرف امام اینجا همین است. اگر بتونم بفهمم کلیت بحث بحث شفاعت، البته این یک دهم مطالبی است که حالا ببین چقدر نفس.
"بعد از آنکه به موت طبیعی خارج شد." یعنی وقتی که ما مردیم، از دنیا رفتیم، "نفس خارج" که میشود چه اتفاقی میافتد؟ "با همین افعال و کردار و رفتار و ملکات خود خواهد بود." بنده بعد از مرگ چیم؟ من دیگر چیزی نیستم. اینجا اعتباریات است. اینجا به بنده میگویند طلبه، میگویند مثلاً شهروند مشهد مقدس، شهروند ایران، مثلاً فرزند فلانی. اینها همش اعتباریات است. نه اینکه توهمات. توهمات نیستها. اعتباری یعنی شهر مشهد را قرارداد گذاشتند شهر مشهد. 200 سال پیش اسمش مشهد نبوده. یا این مشهد مثلاً دو تا ده بوده. اینها با همدیگر مثلاً 10 تا ده اطراف آمده کنارش شده مشهد. 500 سال بعد اصلاً شهر مشهد میشود کل استان خراسان رضوی مثلاً. اینها همش تابع یک کسی 200 سال پیش نیشابور به دنیا آمده بوده، نیشابوری بوده. 500 سال بعد نیشابور میافتد تو مشهد. به آن هم میگویند مشهدی. اینها همش اعتباریات است. الان به بنده میگویند ساکن مشهد، میگویند تهرانی، میگویند فلان. اصطلاحات است، همش اعتباری.
بعد از مرگ هیچ خبری از اعتباریات نیست. دیگر کسی بنده را به عنوان مشهدی و طلبه و اینها. بعد از مرگ من چیام؟ عملم. هر آنچه از عمل، کردار، رفتار و ملکات داشتهام، من را با همان میشناسند. نگاه حرام، وارد لقمه حرام، وارد نماز شب، وارد توسل به امام حسین، وارد. خیلی مطالب، مطالب فوقالعادهای است، روی اینها تمرکز داشته. آنجا شما را به عملت میشناسند. مرتبه وجودی انسان را عمل او و عقیده او، علم به میزان علمش و به میزان عملش رتبه دارد آنجا. با همین میشناسند. هر کسی به عمل میشناسند آنجا. دیگر این اعتباریات تمام میشود.
البته راه ارتباطی اعتباریات کلاً قطع نمیشودها. شما مثلاً نماز لیلة الدفن میخوانید، میگویید این هدیه به مثلاً "مشقنبر پسر مشحسین." بالاخره اونی که وارد عالم برزخ شده یک حیثیت دنیایی داشته. به حسب حیثیت دنیاییش هنوز میشناسندش. میآید به خانوادهاش سر میزند. یعنی هنوز ارتباطش، تعلقش از زنش، بچهها، اقوامش قطع نشده. برادرش را میشناسد، پدرش را میشناسد. اینها را دارد آن ور. ولی تو حیثیت عالم برزخیش دیگر فقط عمل. اینها مال اینجاست. از باب نگاه او به اینجا اینها معنا دارد. از باب نگاه او به آنجا دیگر اینها معنا ندارد. فلانی پسر حاج قاسم است، آن پسر نمیدانم. هر کسی به عمل. همان که پیغمبر اکرم به حضرت زهرا فرمودند که: "آن ور کسی نمیگوید تو دختر منی، آنجا به عمل تو کار دارند با عملت."
لطفاً امام میفرمایند که این پس "اعمال و ملکات ماست. لاکن نه به طور تشریفی و اعتباری، بلکه به طور تکوینی و قهری." پس آمد دیگر اعتباریات نیست. تکوین و آن ساختار واقعی وجودی است که آنجا، "چنانکه استقلال و خروج قهری میباش." آنجا هرکسی خودش یک شخصیتی است، بدون اعتبار. یک شخصیت واقعی است. خروج از دنیا هم واقعی است. واقعاً از دنیا خارج میشود. آن شخصیت واقعی، آن نفس انسان است و اعمال.
**مسئولیت در آخرت**
خب حالا شفاعت کجای ماجرا؟ یکم دردودل امام. ولی یک بدبختی که ما داریم؟ آن یک بدبختی فوقالعاده اینها تو درس خارج فلسفه امام هم هست که "با عقول خود، نه با آن عقولی که به تربیت صحیح شرعی تربیت شده باشند که مثل بچههای صاحب ولگرد خود به خود و بدون تربیت بزرگ شدهاند، بلکه تحت تربیت ناقصین نالایق بزرگ شدهاند." سنن الهی را معنا میکنیم و گمان میکنیم که قضیه آخرت و مسئولیت آنجا یک مسئولیت اعتباری است. "بنده مسئولم" مثلاً میگویند آقا "مسئول دانشگاه فردوسی، مسئول دانشکده مهندسی." مسئولیت آنجا هم همین طور است؟ یک مسئولیت اعتباری است؟ نه عزیز من. اینجا مسئولیت الان بنده واگذار کردم، دانشکده را واگذار کردم، هیچ مسئولیتی ندارم. آنجا واگذار کردن نیست. مسئولیت را پاس دادن نیست. اینجا بنده مثلاً دو روز رئیس جمهورم، بعد فردا یکی دیگر رئیس جمهور میشود. شهروند عادی نسبت به هیچ کدام از مسائل مملکت دیگر هیچ مسئولیتی. چون اعتباری.
مسئولیت قیامت، مسئولیت واقعی است. یعنی از خود عمل من، از خود ذات و باطن من. "و استحقاق العبد العقوبت اول المطوبه امر اعتباری است." بعضی فکر کردند که اینکه مثلاً به ما جایزه میدهند، پاداش میدهند، اعتباری است، مثل دنیا. اعتباری یعنی چی؟ پادگان به سرباز میگویند وقتی مافوق تو وارد شد، پا جفت کن. درسته؟ پا جفت که کرد. اگر پا جفت نکرد، یک شب بازداشتگاه میخوابد. یا باید برود سرویس بهداشتی را طی بکشد. به عقوبت اینکه آنجا پا جفت نکرده، احترام نگذاشته، کلاهش را برنداشته، مثلاً ریشش مرتب نبوده، مثلاً چرا تخت خوابش مرتب نبوده. بابت اینکه تخت خوابش مرتب نبود ناهار بهش نمیدهند. باید پا مرغی برود کل حیات پادگان را. اینها چیست؟ اینها همش نظام اعتباری است. یعنی پا جفت کردن یک چیز است. ما آمدیم قرارداد بستیم که اگر پا جفت نکرد، قرار ما بر این است که قانون ما بنای ما بر این است که آن جزای این باشد طی کشیدن سرویس بهداشتی، جزای این باشد که این پا جفت نکرد. این نظام اعتباری.
نظام آخرت چی؟ آنجا دیگر کتک و چوب و اینها اعتباری نیست که یک قراری باشد. اگر این کار را نکرد. اینجا مثلاً یک کسی یک کاری میکند، یک محبتی میکند، مثلاً میگوید اگر این کار را کردی بهت این مدرک را میدهیم، مدرک دکترا یا مدرک افتخاری. مثلاً ماشین بهت میدهیم، قرعهکشی میکنند ماشین میافتد به طرف. خانه میدهد. اینها همش اعتباری است. یعنی خود آن عمل که این نیست. آن یک عمل کرده، این یک عمل دیگر است. قرار میگذارند که این عمل جزای این است. درسته؟ آخرت چیست؟ یک عمل دارد، این عمل یک ظاهر و یک باطن دارد. ظاهر میافتد باطن عمل. مکشوف شفاعت این شکلی است. شفاعت باطن خودت است که به یک کسی جفت شدی.
**جفت شدن با اهل بیت (ع) و شفاعت**
تمام بکنم که به سؤالات برسیم. خیلی اینجا مطلب دارد. در ذات خودم من با بعضیها جفت شدم. آن جفت من که من شخصیتم و قلباً و حقیقتاً بهش پیوند خوردم، یک وقت پیش خدا آبرومند است، جایگاه حقیقی دارد. اتصال به او من را بالا میبرد. یک وقت آن پایین. اتصال به او من را پایین میآورد. جنبه خوبش نیست، جنبه بدش هم هست. بعضیها به خاطر آنجا میگوید که وقتی دوستای خودش را میبیند، میگوید: "ای کاش که ما بعد المشرقین بین ما فاصله بود." در سوره مبارکه فرقان میگوید که: "ای کاش بین من و فلان، یا لیتنی لم اتخذ فلان خلیلا." ای کاش ما با هم جفت نشده بودیم، رفیق نشده بودیم. رفاقتی که آنجا میبیند، میبیند که به خاطر این رفیق کلاً آمده پایین. چون شفع شدن، با جفت به تعبیر حضرت امام، باطن او ازدواج کرده با باطن او. این عبارتی که امام تو این بحثهای فلسفهشان به کار میبرند و تعبیر فوقالعادهای است. انشاءالله بیشتر در مورد انسانشناسی و روانشناسی هم غوغا میکندها. اینها اگر دست غرب برسد، بیا تو فضای علمی که دارند کار میکنند، این حرفها اگر دست اینها باشد عالم متحول میشود که ذات انسان چیست. انسان ظاهرش یکی است ولی علاقهها، میل، تمایلات، دوستیهای باطنی ما هر یک نفر و دو تا میکند. شفع میشوند آدمها. آن وقت تو نماز هم سهم دارند، تو عبادت هم سهم دارند، تو رزق هم سهم دارند. خیلی اینجا دریایی از پس، این جزای خدای متعال هیچ کدام از جزاهایی که خدا چه خوباش چه بداش به ما میدهد، اعتباری نیست. همش حقیقی است. همش خود عملمان است. باطن عمل را به ما تحویل میدهد. این میشود جزای خدا. من که تو یک عمل کردی در ازای آن یک چیز دیگر بهت میدهم. این یکی آن یکی، اعتباراً فرض کن این جایزه او باشد، اعتباراً دارد تشویقت میکند، اعتباراً دارد تنبیهت میکند. نخیر، تنبیه خدا اصلاً اعتباری ندارد. تنبیه خدا یعنی تو یک کاری کردی، یک باطنی دارد. پرده بین تو و باطن عملت را برمیدارد. باطن عمل تو را میگیرد. این تنبیه خداست. این مؤاخذه خداست.
مطلب خیلی من میخواستم 10، 15 صفحه را بخوانم که یک بریم به سمت سؤالات. به نظرم پاراگراف را تمام کنم بعد بریم سراغ. در خدمت. میفرمایند که مولا هم طبق این امر اعتباری عقوبت میکند و یا اصلاً میگذرد و میگوید: "برو پی کارت که من گذشتم." یا یک نفری میآید و میگوید من خواهش میکنم از این بگذر. ما قضیه شفاعت را چنین گمان کردیم و بعضی از منبریهای ما از خودشان تفصیل دادند تا منبر بگیرد. بعضی هم نفهمیدند و از یک خبری که نه سندش را و نه دلالتش را دانستند یک معنایی گرفتند. آمدند حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را شفیع قرار دادند که هر کس مرد حضرت تشریف آورده و شفاعت مینماید. و حضرت باری تبارک و تعالی هم از آن امر اعتباری که استحقاق العبد العقوب باشد، میگذرد.
**شفاعت دنیایی و آخرتی**
امروز شفاعتهای دنیا: بابایی میخواهد بچه رو بزنه، مامانه میآید واسطه میشود. همش اعتباری. تو زدن بابا یک کار دیگر است. بچه ظرف شکسته یک کار. زدن باب یک واسطه مامانه یک چیز دیگر. بابا از یک چیزی به خاطر یک چیزی اعتباراً، یعنی از یک امر اعتباری به خاطر یک امر اعتباری دیگر میگذرد. شفاعت دنیایی تو آخرت شفاعت این شکلی نیست. حالا به خاطر من مامانه مهربانتر از باباش بود که دلش نمیآمد بچه کتک بخورد. آنجا هم که امام حسین مهربانتر از خدا میشود. بیشتر شبهاتی که در مورد شفاعت مطرح میشود تو همین فضا است. برای اینکه ما اعتباری فکر میکنیم. در حالی که اصلاً خدا این شکلی با ما کار نمیکند. خدا، اگر باز بکنم چون الان اگر بگویم دیگر بحثهای بعدی یک دریایی از مطلب اینجاست که خدا باطن را هی میشکافد، میشکافد، میشکافد. یک دفعه در میآورد یک نوری به اسم نور امام. شفاعت یک جفتی تو وجود این آدم با امام حسین هست. یک وقت تو مرتبه فعلش است. یک دفعه در صفاتش است. دیگر نمیخواستم وارد این بشوم. چکار کنیم؟ میخواهم پرسش باشد. پس برای فردا شب این را ادامهاش را بدهم. توضیح مراتب مختلف شفاعت، فرق شفاعت، لایههای پنهانی عمیق.
**مراتب شفاعت**
بعضیها در مرتبه فعلاند، یعنی یعنی ذاتشان که گره خورده با اهل بیت، جفت شده. حالا بحث جفت شدن و شفاعت و شفع، ازدواج نور را انشاءالله از متن حضرت امام (قدس الله سره) جلسه بعد میخوانیم. یکی ذاتش پیوند خورده، یکی صفاتش هم پیوند خورده، یک کسی افعالشم پیوند خورده. خب حالا یک کسی ذاتش به من خورده، صفاتش پیوند خورده، افعالشم پیوند خورده. مرتبه افعال گیره. تو همینقدر بره، بره، بره که این لایههای افعال بره کنار، بره وارد لایه صفات بشه. هزاران، میلیاردها سال برزخی بگذره. یک جلوهای از ذات او بیاد بیرون. آن نور زوج شدن با امام حسین و با امیرالمومنین دست او را بگیره و نجات. آخرش نجات پیدا میکنه. یک کلمه بهتون بگم بسیار امیدبخش. بعد میخواهم پدر صاحب بچه را به آن جمله بعدی. در جمله بسیار امیدبخش چیست؟ آقا هر کسی دشمنی با خدا نداشته باشه، عناد با خدا، عناد با اهل بیت نداشته باشه، آخرش میره بهشت قطعاً.
الان بنده به شما میگویم. بنده نام شریف امیرالمومنین را میآورم. شما چه حسی بهتون دست میده؟ شماها که به وجد میآیید. بعضیها هم بیتفاوتند. تو خیابون تو اروپا نظر نسبت به علی ابن ابیطالب چیست؟ میگوید نمیدانم، نمیشناسم. اینها میروند به آخرش میروند به فقط اونی که وقتی اسم علی رو شنید شروع میکنه لعن و نفرین و بدگویی و اینها. آخرش میریم بهشت. همه، همه اینها که فقط انکار ندارند آخرش میروند بهشت. خیلی خوب. خیلی امیدوار.
**مثال اینترنت و کشف حقایق**
حالا خیلی قیمتی. الان بنده و شما داریم از طریق اینترنت با هم صحبت میکنیم. درسته؟ بنده اینجا در مشهد نشستم. آیا ابوالحسنی بزرگوار برادر عزیز روحانی فاضل در مسکو، بسیاری از افراد هم جاهای مختلف عالم، آنقدر راحت در دسترس، آنلاین، به سهولت ما داریم با همدیگر گفتگو میکنیم. 50 سال پیش این گفتگو کجا بود؟ اگر میخواستیم ما با هم گفتگو کنیم باید چکار میکردیم؟ باید نامه میدادیم. ایمیل مثلاً میزدیم. چقدر ماجرا. 200 سال پیش کجا بود؟ 500 سال پیش کجا بود؟ 5000 سال پیش اصلاً تو ایرانی اصلاً نمیدانستی جایی به اسم مسکو است. اینی که کشف شد این قطعات، این مگر کاری دارد؟ این قطعات، آقا این لپتاپ مگر تولیدش کاری دارد؟ لپتاپ چند دقیقهای تولید میکند؟ اینترنت وصل شدنش این شبکه و این چه میدانم فضای چه میدانم پهنای باند و فلان و اینها اینها مگر تأسیسش شبکه اینها چقدر کار دارد؟ الان مگر چقدر کار دارد شما فرض کنید ما بخواهیم ارتباط برقرار کنیم صفر تا صد سختافزار و نرمافزار بخواهند آماده بکنند، یک ساعت مثلاً طول بکشد. الان یک ساعت طول میکشد. 5000 سال پیش چی؟ داشته باشیم.
مطلب خیلی قیمتی. تاریخ آرام آرام آمد هی از باطنش ریخت بیرون. 5000 سال پیش اینترنت کجا بود؟ لپتاپ کجا بود؟ برنامه زوم، زوم میتینگ کجا بود؟ تو همین عالم بود. کشف نشده بود. الان داروی کرونا کجاست؟ تو همین عالم است. کشف نشده. باید مثلاً شش ماه بگذرد، یک سال بگذرد، 10 سال بگذرد داروی کرونا کشف بشود. مگر همین الان نیست. دارید مطلب چقدر الان ما مصیبت داریم تحمل میکنیم چون داروی کرونا کشف نشده. چقدر مصیبت تحمل میکردیم چون مثلاً نرمافزار و سختافزار و اینترنت و کامپیوتر و اینها هیچ کدام کشف نشده بود.
ماجرای برزخ این است. یک کسی در ذاتش شفاعت یعنی پیوند به اهل بیت را دارد. هنوز کشف نشده. میلیاردها سال زحمت و بدبختی و سختی دارد تا بعد از میلیاردها سال این کشف بشود. پس آخرش همه میرویم بهشت؟ بله. آخرش هم اینترنت کشف شد ولی بعد چند هزار سال. آخرش هم داروی کرونا کشف میشود ولی بعد چند وقت، بعد چقدر مردم به چقدر مصیبت. آخرش حل میشود. حالا مرتبه شفاعت شما هی میتوانی بیاوری پایین. از ذات بیار تو صف جفت شدن تو در مرتبه صفات. بیار تو مرتبه افعال. بلکه بیا تو مراقبت کامل بر خودت و بشو مثل سلمان فارسی. کامل جفت بشوی با امیرالمومنین. این اتصال کامل صاف میبردت تو آن اعلاترین درجهای که اهل بیت هستند و بالاترین مرتبه از حقایق. هیچ لنگ و لونگ و گرفتاری و مشکل و مصیبت دیگر این تو برزخ. بعضیها تو افعال.
**درس از کتاب "آنسوی مرگ"**
یک نکته دیگر بگویم، یک دو دقیقه فقط بحث را تمامش کنیم. کتاب "آنسوی مرگ" رو یادتونه؟ از بخشهای فوقالعاده "آنسوی مرگ" که ما اصلاً اینجایش را. شرح اینها دیگر روزی شما عزیزان ساکن مسکو بود. آنجایی که آقای دکتر که این کتاب، بنده واقعاً دوست دارم و به نظرم تجربه نزدیک به مرگ "آنسوی مرگ" نمیشود. هیچ کدامشان داستان سوم نمیشود. آن فوقالعاده بود. بینظیر. آقای دکتر گفت 135 هزار سال تو وادی حق الناس گرفتار بودم. آخرش نجات پیدا کردم. کلاً 50 ثانیه از دنیا رفته. 135 هزار سال بعد گفت که نمیدانم 60 و خردهای هزار سال گفت طول کشید که فقط فهمیدم که میتوانم بشینم. ایستاده بودم. چقدر اینها دقیق است و چقدر حساب و کتاب. 60 هزار سال طول کشید که فهمیدی که میتوانی بنشینی. بعد 135 هزار سال شفاعت مادرش شامل حالش شد که بحث شفاعت آنجا نیامده. مادر شفاعتش کرد به خاطر یک کار خیری که کرده بود. خب این کار خیر مگر حق الناس دستش را نگرفت؟ 135 هزار سال ماند، آن بوی کپک و لجن و اینها رو تحمل کرد. آخر مادرش آمد گفت چون تو آن خانه را به خاطر من هدیه دادی رفت، من کمکت میکنم. شفاعت کرد حتی برو تو بهشت. خودش یک دور هم بهش نشون داد.
نکته بامزهتر و جالبترش این است که الان آقای دکتر هر وقت یاد وادی حق الناس میافتد چی میشود؟ گفت تنم میلرزه. هنوز داشت گریه میکرد. یادتونه؟ وقت آن را گفتم بهش برگردون داشت میگفت گریه میکرد. بانک رفته بود. بهشت را دیده بود. خیلی اینها حساب و کتاب دارد و دقیق است. خیلی عالی است این مطلب. اگر رفتی حق الناس گرفتار شدی، شفاعتت هم کردند، عبور کردی دیگر مثل آن بهشتی که از اول رفته به آنجا. خیلی مطلب.
**پایانبندی و درخواست دعا**
چون وقت تمام شده بود دیگر به سمت اذان شما داریم میرویم، نمیخواستم این نکات را اینجا بگویم. میخواستم بگذارم آخرهایش بگویم که جذابتر باشد. دیگر روزی بود دیگر امشب رفتیم تو این فضا. وقت عزیزان را گرفتیم به سؤالات امشب نرسیدیم. انشاءالله سؤالات را ارسال بکنند برای خدمت باشیم. موقع اذان آنجا انشاءالله که به یاد همه باشید و دعاگو. عذر میخواهم وقت اذان را گرفتیم، خستهتون کردیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...