خاصیت توسل به اهلبیت علیهمالسلام چیست؟
شفاعت خُرد، شفاعت کلان
خدا شفیع است به چه معناست؟
چه رابطهای بین محبت، تواصل و تناسب است؟
تجاذب و تشافع
مهار قوه خیال
کارکرد شفاعت در دنیا
شدت و ضعف شفاعت
حضرت خدیجه (س)، از ارکان بهشت است
رخنه کردن تحجر
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله ربّالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یومالدین.
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه برادران و خواهران عزیزمون، خصوصاً برادران و خواهران عزیزی که از مسکو در خدمتشان هستیم. دقایقی پیش از افطار آنجا، و شکم گرسنه و تشنه، خلاصه تحمل میفرمایند این دقایق را. اینجا البته شب بعد از نماز مغرب و عشاء، و یک ساعت و نیمی تقریباً، بلکه بیشتر، ما اذان مغرب را رد کردیم و به وقت اینجا امشب میشود شب وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها.
خب، حضرت خدیجه سلاماللهعلیها شخصیتی بینظیر هستند و یکی از ارکان بهشتاند ایشان، یکی از چهار زن اصیل بهشتی که در عالیترین مراتب بهشتاند و جایگاه بهشتی بینظیری دارند. حضرت خدیجه سلاماللهعلیها یکی از این شخصیتهاست. در مورد ایشان البته هم حرف زیاد است، و هم در اندازه من نیست در مورد ایشان چیزی بگویم. ما خیلی کوچکتر از این هستیم در مورد ایشان حرف بزنیم. در قالب بحث شفاعت و در ادامه مباحث جلسات قبل، البته نکاتی را در مورد حضرت خدیجه سلاماللهعلیها عرض خواهم کرد.
در مورد بحث شفاعت، عباراتی را از حضرت امام رضواناللهعلیه جلسه گذشته خواندیم. مربوط به بحث تقریرات فلسفه حضرت امام از کتاب شریف آدابالصلات حضرت امام و از کتاب چهل حدیث حضرت امام هم مطالبی را میخواهم عرض بکنم. آن بحث تقریرات فلسفه مقداریش مانده و انشاءالله باز عرض خواهم کرد؛ این بخشها از این دو کتاب فعلاً لابهلای مباحث تا قبل از اینکه آن بخشهای قبلی را ادامه دهیم، عرض بکنم تا انشاءالله برویم سراغ مباحث.
این بخش از آدابالصلات، صفحه ۲۲۳، خیلی نکته خوبی دارد. اول من شبهه را مطرح کنم بعد ببینیم امام چی دارند میگویند. ببینید، یکی از شبهاتی که مطرح میشود این است که شما این همه حسینحسین میگویی، علیعلی میگویی، چه به درد امام حسین میخورد اینها؟ او در مراتب عالی بهشت است. شما حسینحسین بگویی و نگویی در مراتب او فرقی نمیکند. برو راه امام حسین را ادامه بده! امام حسین از تو چی میخواهد؟ اینکه راهش را ادامه دهی. این بنده خدا فکر میکند که مثلاً امام حسین از او میخواهد که راهش را ادامه دهد. نخیر! اگر هیچکس راه امام حسین را ادامه ندهد هم، امام حسین به هیچکس نیاز ندارد، همانطور که به حسینحسین گفتن من و شما نیاز ندارد، به ادامه راهش هم نیاز ندارد. او در عالیترین مراتب بهشت است. چه راهش را ادامه دهند چه ندهند.
اگر استدلالت این است به این دلیل میگویی راهش را ادامه دهیم خندهدار است که او به حسینحسین ما نیاز ندارد، به اشک ما نیاز ندارد، به معرفت ما نیاز دارد. نخیر، به معرفت ما هم نیاز ندارد. نه به اشكمان، نه به معرفتمان، نه هیچی. به هیچی ما نیاز ندارد. خدا نیاز ندارد.
مسئله چیست؟ مسئله نیاز ماست به او. ما هم به اشک برای او نیاز داریم، هم به حسینحسین نیاز داریم، هم به ادامه راه او نیاز داریم. به همه اینها نیاز داریم. چرا؟ به خاطر اینکه ما به شفاعتمان نیاز داریم. این شفاعت با آن شفاعتهای دیگری که برای وقت گناه و این مسائل و اینها بود متفاوت است. مسئله نیاز ما به شفاعت، نه نیاز گنهکارها، نه نیاز بدبخت بیچارهها. نیاز همه ما به شفاعت، حتی اهلبیت به شفاعت پیغمبر.
و نکته جالب! شفاعت مال پیغمبر است دیگر، میگوییم رأس شفاعت پیغمبر. نخیر! حالا میخواهم اصطلاح کوچهبازاری را به کار ببرم، باید بگویم "اوج" شفاعت، آن دیگر آخر شفاعت، خود خداست. به قول آن برادر عزیزمان جناب آقای مارمولک در فیلم، گفت: خدا اوج محبت، اوج وفاداری. اوج خدا، اوج شفاعت است. در روایت هم دارد که اینها همه میآیند.
شافعین شفاعت میکنند: شهید و عالم و قاری قرآن و مسجد و قرآن، تکتک اینها شفاعت میکنند. دیگر تهماندههایی که میمانند یک شفاعت قوی میخواهد، یک برق ولتاژ بالا میخواهد. چون ببینید، این شفاعت از جنس این موس بنده است. الان این موسی که اینجا هست این قدرت اتصال به برق ۲۲۰ ولت را ندارد. این الان روشن است. چراغش هم نورش هم روشنایی و نورش را از کجا گرفته؟ از لپتاپ. مستقیم با یک سوکت و چیزی به برق وصل بکنم چی میشود؟ احتمالاً میسوزد. البته تست نکردم تا حالا، جرئت هم ندارم تست کنم، قاعدتاً میسوزد. این ظرفیت و کشش دریافت مستقیم برق ۲۲۰ ولت را ندارد.
برخی چیزها همینجور هی واسطه میخورد تا برق ضعیف بشود، ضعیف بشود، ضعیف بشود. خب، این برق لپتاپ دارد به این میرسد. لپتاپ شفیع بین این موس و آن برق ۲۲۰ ولت است. خب، این موس هم باید برقش را از این لپتاپ بگیرد که این را انشاءالله توضیح میدهم در بحث نظام تشکیکی عالم، توضیحاتش انشاءالله.
خب، حالا شفاعتهای سرپایی را دیگر پیغمبر راه نمیاندازند. شفاعتهای سرپایی را عالم محل و استاد و قاری قرآن و اینها. آن شفاعتهای اصلی، ابتدایی، سرپایی که بنده اگر سردرد داشته باشم نمیخواهم بروم مثلاً فلان جراح فوق تخصص مغز و اعصاب را ببینم. اول همین پزشک دم خانهمان و همین شبانهروزی و فلان و اینها یک نگاهی بکند و یک دارویی بدهد. اگر خوب نشد میرویم هی بالاتر. داروی سرپایی دارد آن عالم بهش میدهد و آن استاد و آن قاری قرآن و اینها راهش میاندازند. آن مرتبه آخر شفاعت میشود شفاعت پیغمبر اکرم که پیغمبر دیگر میآیند در عرصه و دیگر به قول خودمان جارو میکنند. تازه قبل از ایشان حضرت زهرا و امام حسین و اینها که دیگر غلغله کردند در مراتب شفای امیرالمؤمنین و همه حضرات معصومین. دیگر میآید آخر آن برق ولتاژ قوی.
حالا مثال! مثال بدیهی نیست. نمیخواهم اصلاً تشبیه به این. شما فرض بکنید این به عنوان مثال. این مطلب بنده را نگویید، چون از جهت مثال زدن، شما فرض بکنید مثلاً یک زباله، یک چیزی که روی زمین ریخته. این جاروهای دستی را دیدهاید؟ پرز دارد. میگیرد یک چیز کوچکی وقتی ریخته، یک کم نان ریخته، با این پرزهای این جارو دستیها میگیریم. جاروهای برقی شارژ میشود. جاروش یک کم اگر قویتر باشد، آلودگیها، آنها بیشتر باشد با آنها. تا برود به سمت جاروبرقی، و تا برود آن جاروبرقیهای خیلی قوی با آن قدرت مکش عجیب و غریب. بعضی از این سیاراتی که در عالم هستند کار جاروبرقی را میکنند و اینها اصلاً در کهکشانها میبلعند. آنها هم خوب این قدرت مکش را دارند تا برسد به آنها. خب، این کوچکموچیکها را پاک میکنند تا برسد به شفاعت پیغمبر اکرم که او دیگر یک تطهیری در انسان ایجاد بکند که حالا عرض میکنیم به چه نحوی است.
تازه در روایت دارد: «آخر من یشفع، آخر من یشفع، آخر کسی که شفاعت میکند هو ارحمالراحمین». آخرین کسی که شفاعت میکند ارحمالراحمین است. تازه نوبت به شفاعت خود خدا میرسد. پس خدا هم شفاعت میکند. خدا هم شفیع است. اصلاً از شفاعت خداست که اینها شفاعت میکنند. اینها جلوه شفاعت خدایند. پس اصل شفیع خداست. خدا به چه معنا شفیع است؟ خدا با ما جفت میشود؟ بله. خود خدا با ما جفت میشود؟ نخیر. همانطور که خود خود پیغمبر هم با ما جفت نمیشود. هیچکس با هیچکس خودش جفت نمیشود. فرادی، همه روز قیامت تنهایی محشور میشود. از جهت ذات و شخصیت خودشان جفت میشود. صفات ما، ملکات ما، و بروز اسماء، تجلیات ما با کس دیگری که اینها را دارد. اینها همه با هم جفت.
درست شد؟ حالا این حسینحسین گفتن و این ذکرها و این توسلات و اینها خاصیتش چیست؟ اثرش در شفاعت وصل میشوی، میافتیم در کانال شفاعت همینجور هی قویتر میشود، میرود بالا تا با خود اسماء و صفات حق تعالی به نحو تام انسان جفت شود و جلوه کامل این اسماء و صفات عبارت از ...
حضرت امام را ببینیم، میفرمایند: ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت، اگر ما از خوبان یاد کردیم در درجه اول پیغمبر اکرم و اهلبیت، حضرت خدیجه سلاماللهعلیها. بیاییم پایینتر، علما، عرفا، بزرگان، از جناب سلمان فارسی بگیرید به پایین، شهدا، مؤمنین، صالحین. در مورد اینها یاد میکنیم. اصحاب ولایت و معرفت چه خاصیتی دارد؟ یاد اینها موجب محبت و تواصل و تناسب میشود.
یاد اینها که میکنیم اولاً محبت میآورد. چهکار کنیم محبت افزایش پیدا کند؟ ذکر. ذکر خاصیتش چیست؟ محبت. دو تا سؤال همزمان با این جمله جواب داد. برای قوه خیال هم خیلی. چون در سؤالات میپرسند برای مهار قوه خیال. قوه خیال تابع علاقه آدم به کی و چی خیلی فکر میکند؟ به چیزی که علاقه دارد. کانالهای ورودی داریم. گاهی چشم میبیند و دل میرود. «بسازم خنجری نیشش ز فولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد» شهید مطهری میگفت: این کارها را نکنید. به باباطاهر میگفتند که نمیخواهد فولاد و اینها بسازی بزنی بر دیده تا دل آزاد بشود. دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد. دل کند یاد، یاد. ذکر. ذکر از کجا ایجاد شد؟ از دیدن.
ذکر دل سه تا. دید، ذکر، ذکر آورد. ذکر دل برد. چی دل برد؟ ندید. دید فقط ذکر آورد. اینها را داشته باشید. خیلی اینها به درد میخوردها. نمیدانم پس چی شد این؟ دید عاشق شد. عاشق شد. وسطش یک اتفاقی افتاد. ذاکر شد که عاشق. اگر ذاکر نمیشد عاشق نمیشد. هر چیزی را زیاد ذکر کنی عاشقش میشوی. یعنی قوه خیال تسلیمش میشود. تو نماز خیال ما سمت چیها میرود؟ سمت چیزهایی که دوستش داریم.
خوب، پس ذکر خیر اینها. ما چرا اینها را باید ذکر زیاد بکنیم؟ مردههای معمولی، مثلاً آن مرده الان شب شب جمعه است، چشمبهراه است. حضرت خدیجه هم چشمبهراه؟ گفتند که یک سال من منتظر بودم شب دهم ماه رمضون بشود اینها بیایند یک فاتحهای هم به ما هدیه کنند. نه، عزیز من! او یک سال منتظر شب دهم ماه رمضون بشود که تو بیایی بروی یک چیزی از او کاست بشوی؟ کاسب بشود؟ این ارواح قوی، این نفوس! او مادر تمام معصومین غیر از پیغمبر اکرم. حتی امیرالمؤمنین را هم مادرش خدیجه کبری است. چون ایشان هم در دامن حضرت بزرگ شدهاند. از ده سالگی که اسلام آورد، تازه امیرالمؤمنین آن موقع قبلش هم همینطور بود در خانه پیغمبر بزرگ شده بود و تربیت شده حضرت خدیجه است از جهت مادی و ظاهری. پس هم مادر امیرالمؤمنین است هم مادر فاطمه زهراست و مادر تمام ائمه ماست.
فقط ادعیهای که ائمه برای خدیجه کردهاند، اگر هیچی او نداشت، فقط دعای بچههایش. دعای امام زمان برای مادرش حضرت خدیجه غوغا کرده. امیرالمؤمنین پرورش داده، فاطمه زهرا تربیت کرده و عشق او، پیغمبر اکرم به او، جایگاه وجودی او، مراتب خیلی بالا است، خیلی عالی. کی میفهمد مرتبه حضرت خدیجه سلاماللهعلیها را؟
ما ذکر خیر میکنیم برای اینکه محبت در ما ایجاد بشود. تواصل ایجاد بشود. وصل بشویم. صبح ایجاد بشود. پس یک بخشش قوه خیال است. این دادهها را کنترل بکنیم. دادههای ذکری ما.
که ما در آن کتاب اینستاگرام که الان زیر دو سال است زیر چاپ است، آنجا مفصل در مورد این صحبت کردیم که همین اینستاگرامی که عزیزان دارند از کجا؟ اینستاگرام این همه چیز دیدنی قشنگ دارد که این عزیزان ما واقعاً نمیبینم نفرین کی پشت سر اینستاگرام است. این حجم اینترنت، لایو آخوند نگاه کنند. واقعاً من احساس میکنم نفرین کسی هست یا چشمشان زده یا سحرشان کرده. یک چیزی است خلاصه، این طبیعی نیست که کسی در اینستا بنشیند آخوند نگاه کند. مطربه خانمه میخواند، این هم دم میگیرد، میگوید باقیاش هم بخوان. خب این خوب است. این ارزش دارد. لایو پیغمبر، امام خمینی و اینها که دیگر اینها آقا ور افتاده است این چیزها.
خلاصه، این اینستاگرام نابود میکند قوه خیال را. یعنی یکی از چیزهایی که خیال را نابود میکند اینستاگرام و ایجاد محبت میکند. عجیب درگیر میکند آدم را در وادیهایی. محبتهایی ایجاد میکند نسبت به پدر. درمیآید از ریشه میسوزاند آدم. مگر اینکه آدم با مدیریت کامل و برنامهریزی کامل وارد این فضا بشود. بداند چی میخواهد، کجا میخواهد برود. آن یک بحث دیگری است که حالا ما هم در همان کتاب توضیح دادیم.
پس ذکر خیر باعث محبت میشد. محبت، تواصل، تناسب. خب، بعدش چی؟ تناسب باعث چی میشود؟ چکیده انسانشناسی از نگاه امام خمینی. یک دور بنشینید روانشناسی را از نو بسازید. اصلاً کلاً این حرفها را ببرید در رشتههای مختلف، بریزید در رشتهها، ببینید چه غوغایی از اینها. بحث شفاعت، عرض کردم، فقط مربوط به قیامت و اینها نیست. کل زندگی ما با شفاعت دارد میچرخد. مثالهای دیگری عرض میکنم انشاءالله.
محبت که آمد، محبت، توصل، تناسب. این چی میآورد؟ تناسب باعث تجاذب میشود. تناسب، تجاذب. کمکم جذبش میشوی، سمتش کشیده میشوی، کشیده میشوی سمت دیگر. دیگر یک محبت خالی نیست. درست شد؟
حاج قاسم سلیمانی را ما وقتی فهمیدیم که این فتح عظیمی که دارد در کشورهای اطراف صورت میگیرد و جبهه مسلمین دارد پیشروی میکند، جبهه داعش و غیر از او، وقتی فهمیدیم فرمانده کاملی که در آن عرصه را مدیریت میکند شهید قاسم سلیمانی است. که حالا برخی دیرتر فهمیدند، برخی از زودتر خبر داشته، از ماجرای لبنان و اینها خبر داشتند. خوب، این ذکر او، یاد او باعث شد که ما محبت پیدا کردیم. این محبت کمکم زد بالا. کمکم عطش این را پیدا کردیم که او را پیگیری کنیم. اگر صفحه در اینستا دارد، فالو کنیم. مطالبی که اگر جایی برای سخنرانی دعوت میشود، برویم حضور پیدا کنیم. تا رسید به ماجرای شهادت ایشان که آن شهادت، شهادت بینظیری بود. دیدید، تجاذب! این جذب شدهها، جذبهای که او داشت چه غوغایی کرد. دهها میلیون آدم آمد کف خیابان به احترام و به علاقه او، به کشش او. خیلی هم نمیدانستند برای چی آمدند. یک کسی کشیده بود اینها را از توی خانه بیرون. این تجاذب. تجاذب چی میآورد؟ تشافع میآورد. شماهایی که آمدید برای قاسم سلیمانی هشتگ زدید، پروفایل گذاشتید، در مراسم شرکت کردید، هدیه فرستادید، اینها همه از محبت، تناسب، تجاذب و تشافع. همه شما بهرهمند از شفاعت او خواهید شد.
یک وقت در یک جلسه من سخنرانی، متن این خاطره را خواندم. یک خاطرهای هم بعدش دارم برایتان بگویم. آن هم جالب است. رهبر انقلاب منزل شهید کرمان به نظرم رفته بودند. سردار حاج قاسم سلیمانی هم در جلسه بودند. شاید مال اواخر دهه ۷۰ یا اوایل دهه ۸۰ بوده این ماجرا. یکی از اهل جلسه منزل شهید بود. به رهبر انقلاب میگوید: آقا ما را شفاعت کنید در قیامت. رهبر انقلاب به این نکته واکنشهای مختلفی نشان میدهند. به بعضیها مثلاً با محبتی مثلاً چیزی میگویند. بعضیها رد میکنند. مثلاً همسر اردوغان به ایشان گفته بود (این در اینترنت هست سرچ بکنید) همسر اردوغان چند سال پیش: شفاعت کنید ما را. ما شما را میبینیم یاد رسولالله میافتیم. ایشان فرموده بودند که: شفاعت مال رسولالله است، مال ماها نیست. رد کرده بود.
همسر اردوغان. اینجا خانواده شهید. یکی از آن اعضایی که در جلسه بوده به ایشان میگوید که: آقا ما را شفاعت... گوشهای نشسته ایشان، میگویند که: از همین آقای قاسم سلیمانی بخواهید. ایشان مشتش پر است. ازش بخواهید که قیامت شفاعتتان کند. اگر ایشان همین وضعی که الان دارد را بتواند حفظ بکند، خیلی اوضاعش روبهراه و مشتش پر است. برای خجالت و پیشانی میزنند و جلسه تمام میشود.
یکی از آن اهل آن جلسه، همان که پرسیده بود، بعدها در یک مجلسی حاج قاسم را میبیند و با دست حاج قاسم را جلوی در میگیرد، میگوید که: آقا گفتند که شما باید شفاعت. من کار ندارم، یا الان قبول میکنی شفاعت را یا در مسجد داد میزنم میگویم آقا در مورد تو چی گفتی. آقا: من نوکرتم. شفاعت میکنم. هیچی. فقط نگو پلیس. شفاعت ایشان را قبول میکند.
یک خاطره بنده دارم از نقل این ماجرا. قبل از اینکه آن را بگویم، یک چیزی که تا حالا نگفتم، اولین و احتمالاً آخرین. از حاج قاسم پرسیده بودند بعد از شهادت، که شما اوضاعت موقع شهادت چطور بود؟ نگفتم و نخواهم گفت. در ماشین که نشسته بودیم از فرودگاه بغداد داشتیم میرفتیم، یکهو دیدم بوی عطری در ماشین پیچید. برگشتم، امیرالمؤمنین را کنار خودم دیدم و حضرت من را قاپیدند بردند کنار خودشان. دیدم ماشین منفجر و من کلاً نجف بودم، محضر امیرالمؤمنین بودم. از آنجا نظارهگر بودم چه دارد. حالا سؤالات مطالبی هم بوده دیگر. حالا خلاصه اوضاع خیلی. این شفاعت اتصال وجودی به امیرالمؤمنین که حالا دیگر چی بوده و با شهدا و با کدام شهدا و چه اتفاقاتی رفت و دید که در چه مرتبهای از شهید بهشتی پرسیده بودند که شبی که حضرت امام، شاید همان ایام وقتی ایشان از دنیا رفته بود خواب شهید بهشتی را یکی از بزرگان بنده دارم. این رویا را نقل میکنم. «مبارک باشد، مبارک باشد. آقای خمینی، امام وارد برزخ شدند. لابد همش دور همین دیگر.» ایشان فرموده بود که: «ما یک لحظه مشغول گفتگو دور هم بودیم.» شهید. او در آن مرتبه مثل شهید بهشتی، شاید بشود گفت سیدالشهدای انقلاب است.
ما یکهو دیدیم یک نوری جهید از برزخ رفت بالا، عرش. پرسیدیم این کی بود؟ چی بود؟ گفتند: «روح امام بود.» شهدا خبر ندارند دنیا را. چرا، شهدا میدانند. میدانستند از قبل که امام دارند میآیند. تمثلی بوده دیگر. ایشان هم خواسته این نحو را بگوید. در قیامت ما در مورد اینها زیاد صحبت میکنیم. وضع امام این شکلی است. گفته بود شما امام را خیلی میبینید؟ گفت: «نه، بنده خدا. امام که آمد و رفت. او کجاست؟ ما کجاییم؟» که این آیتالله جوادی. البته منابع دیگری این ماجرا را نقل میکنند.
به هر حال، این خاطره را بنده از شهید حاج قاسم سلیمانی در یک جلسهای گفتم. یکی از دانشجویان عزیزمان ایشان جلسه را ریخت به هم و برگشت گفتش که: «وقتی اهلبیت هستند ما چه نیازی به شفاعت قاسم سلیمانیها داریم؟» حالا تحت تأثیر چه مکاتبی بود در مشهد و جاهای دیگر، بنده به آنها کار ندارم که البته قابل بحث و قابل تحلیل است. آن فایل، آن گفتگوی ما موجود است. در یکی از جلساتی که دانشگاه فردوسی داشتیم. آن گفتگو شاید حول و حوش ۱۰ دقیقه. این هی گفت و رفت و آمد و اینها. حالا ما هم حوصله بحث کردن این را نداریم و نداشتیم دیگر. بنده خدا خیلی گیر داد. یک جواب بنده آنجا دادم. بعداً دیدم این جواب عین جواب امام خمینی است در برخی آثار. گفتم: «تو الان از من میخواهی که جوابت را بدهم؟» گفت: «بله دیگر، آنجا نشستی حرف زدی، ادعا کردی باید جواب بدهی.» گفتم: «برای چی از من میخواهی؟ وقتی جایی که امام زمان هست برای چی از من طلبه کوچک حقیر میخواهی که جوابت را بدهم؟ برو از امام زمان بپرس. عین علم نیست. اگر علمی هم در عالم باشد از امام زمان است. برو از امام زمان بگیر.» این بنده خدا یکهو یخ کرد. حالا بعد هم جالب، واکنشهایش. میگفت که: «تو من را بین این همه آدم خورد کردی.» منطق آدم خورد شده خب! چیزی نگو که خورد بشوی. «فبهت الذی کفر» آیه قرآن. خودت خودت را خورد کردی. منطق سستی.
غرض اینکه: نظام عالم، نظام واسطههاست. نظام اسباب است. خدای متعال هر چیزی را که از بالا به پایین، با اسباب. هر چیزی هم که از پایین به بالا میرود، با اسباب. دوطرفه با اسباب است. وقتی اهلبیت هستند، برای سر مزار جناب حمزه، انقدر امام زمان در زیارت علما و بزرگان و اینها در تشییع جنازهها، در کنار قبور دیده شدند، شرکت کردند. انقدر روایت عجیب و غریب داریم. بحث میکردیم این حکمت نهجالبلاغه بود که امیرالمؤمنین اوصاف یکی از یارانشان را میفرمایند. «کان آخر» در آن حکمت امیرالمؤمنین میفرمایند که: این ویژگیها را اگر نمیتوانید، همهاش را داشته باشین، بعضیهاش را داشته باشین.
در همان جلسه این دانشجو پرسید. گفتم: «بنده خدا امیرالمؤمنین خودش عین علم است، عین تقواست. دارد یکی از شاگردانش را معرفی میکند. شبیه این باشی. هر چقدر میتوانی.» امیرالمؤمنین مردم را با این یادش جفت کنند. شفاعت ایجاد کنند. این واسطهها باید طی شود.
رفت خدمت امام هادی علیهالسلام. جالبیه لب مطلب در شفاعت همینهاست. منطق وهابیگری و سلفیگری فقط مال آنها نیست. بین ما الی ماشاءالله هست. الحمدالله چیزی که زیاد است تحجر. یکی از گوشههایش هم همین است دیگر. حالا آن تحجرش در این حد است که اهلبیت را کلاً نفی میکند. توجه علما را نفی میکند. پای منبر در همین جلسات دانشکده مهندسی وقتی اهلبیت هستند: «تو برای چی میگویی آقای بهجت؟ برای چی میگویی علامه طباطبایی؟ دکترای برق، اهلبیت برق میخوانی از ۵۰ تا کافر ملحد ملاصدرا.» خیلی جالب است! یعنی تحجر در یک جاهایی رخنه کرده، آدم دندانهایش میریزد وقتی این حجم از تحجر را میبیند.
رفت خدمت امام هادی علیهالسلام. «اهل کجایی؟» گفت: «ری.» فرمودند که: «تو میرفتی همان زیارت عبدالعظیم در ری.» آقا شما خودتان پول میدید بروند کربلا زیارت بکنند به نیابت از شما، زیر قبه من را دعا کنند. یکی هم که پا شده آمده خودش برود کربلا وای بدبخت را میزنید. خلاصه یک نفر هم که پا شده آمده خودش برود زیارت. زیارت عبدالعظیم در ری ثواب کربلا بهت میدادند. حضرت میخواستند بگویند که یعنی کربلا نرو؟ نخیر! حضرت در مکانیزم شفاعت صحبت کردند. فرمودند که: «اگر کربلا آمدی فکر نکن دیگر لازم نیست عبدالعظیم بری زیارت کنی. الان کربلا آمدی، سالی یک بار هم بیا، سالی دو بار هم بیا، سالی ۱۰ بار هم بیا ولی اصل زیارتت را بگذار حضرت عبدالعظیم.» این چرخه، این رشتههای اتصالی، متصل. عبدالعظیم هم که زیارت میکنی او پیوند دارد، وصل به کربلا.
اصلاً اگر بخواهد به یک تهرانی، آقای بهجت میفرمود که کانال فیض، جاری شدن فیض برای مردم تهران حضرت عبدالعظیم است. یعنی امام حسین هم وقتی یک عنایتی را در نظر میگیرند، میخواهند به مردم تهران، به شهر تهران، نه افراد تهران. به شهر تهران از حیثیت عمومی مردم جامعهای از حیث جم به آن جامعه مشکل در تهران میخواهند عنایتی بکنند، واسطه فیض حضرت عبدالعظیم است.
امام رضا به زکریا بن آدم فرمودند که ذکر کند. برود، خیلی ناراحت بود از یک سری مسائلی که در قم دیده بود. حضرت بهش فرمودند که: «جایگاه تو در قم جایگاه پدرم موسی بن جعفر در بغداد است. عذاب به واسطه بدن مطهر پدر من در بغداد.» اینها مترجمی. من نمیدانم عین کفر است این روایت. علی زمان، حسین زمان و فلان و اینها. اصلاً این بندگان خدا موهایشان سفید میشود وقتی این کلمات را میشنوند. این روایتها را وقتی میخوانند من نمیدانم چه حالتی بهشان دست میدهد. چند بار امام رضا دارند به زکریا بن آدم میگویند که آقای زکریا بن آدم که مزارشان قبرستان شیخان قم یکی از آن دو تا گنبد شیخان یکیش ایشان. حضرت فرمودند که: «جایگاه تو برای مردم قم این شکلی است که مثل بدن پدرم موسی بن جعفر که عذاب را از اهل بغداد برمیدارد. خدا به واسطه تو عذاب را از شهر قم برداشت.» از این شهر، واسطه فیض برای مردم.
شیخ عباس قمی وقتی متوسل شد به حضرت معصومه سلاماللهعلیها. در ماجرا حضرت معصومه سلاماللهعلیها وقتی که پرسیدند که مثلاً شما مردم قم را از میرزای قمی بخوان، کسی اینجا برای حاجت دنیایی نیاید. بعد در آن سؤال پرسیده بودند که: «حضرت معصومه مردم قم را شفاعت میکنند؟» گفته بودند: «مردم قم را شفاعت میکند. حضرت معصومه عالم را شفاعت میکند.» امام صادق فرمودند که: «از نسل من فرزندی میآید.» قبل از میلاد حضرت معصومه فرمودند: «دختری میآید. "ستولد ابن یا بنت"، یک دختری متولد میشود از نسل من، ساکن قم میشود. در آنجا، یعنی مدفون در قم میشود.» «"تدخل شی اتی بشفاعتهم بشفاعتها"» «"اجمع شیعیان من بشفاعت اطع الجنه"» «شیعیان من به شفاعت این دختر همهشان با هم وارد بهشت میشوند.»
ظرفیت حضرت معصومه این است که ۷ میلیارد اگر آدم روی کره زمین بشود، ۷۰ میلیارد، ۷۰۰ میلیارد، ۷۰۰۰ میلیارد. قدرت شفاعت حضرت معصومه. خودشان یک مرتبهای از مراتب وجودی امام رضا. امام رضا مرتبهای از مدرسه وجودی حضرت زهرا. حضرت زهرا یک مرتبه از مراتب وجودی پیغمبر اکرم است. پیغمبر هم شفاعت میکند. شفاعت کبری مال پیغمبر است. تازه آخر همه اینها خدا شفاعت میکند. آخرش خدا میآید وسط.
پس کارکرد شفاعت چیست؟ این اتصال، تجاذب، تشافع. آدم جفت میشود. حالا ادامه جمله امام میفرمایند که: «ظاهرش اخراج از ظلمتهای جهل به انوار هدایت و علم.» خب، ما جفت میشویم، دنیایش برایمان چه فایدهای دارد؟ اصلاً شفاعت مگر مال آخرت است فقط؟ نخیر! کارکرد بسیار مهم شفاعت در دنیا. ما علمی که یاد میگیریم به واسطه شفاعت است. از مکانیزم شفاعت میآید. واسطه فیض که بنده برخی روایتها را آماده کردم براتون بخوانم. نمیدانم امشب وقت میشود یا نه. روایت فوقالعاده و نشنیده در مورد حق استاد. این روایت را باید ۱۲ اردیبهشت این روایت را بخوانند که استادی که یک جمله به آدم یاد داده، چه حقی به گردن آدم دارد. یک روایتی آقا. یک روایت.
خدمت شما عرض کنم که واسطه فیضاند خدا. واسطه عالم فیض جاری میکند. عالم خیلی حق به گردن آدم دارد. استاد خیلی حق به گردن آدم دارد. اینها همه در مکانیزم شفاعتند و تشابهاند. ما باید به اینها احترام بگذاریم. علاقه داشته باشیم. یک کلمه بیاحترامی به عالم. حضرت مرجع تقلیدیِ غیبت بکند، توبه هم بکند بخشیده نمیشود. جملات امام خمینی. نمیگذارد. این واسطه فیض را تو زدی چراغ را شکوندی. خب بگو. «خدایا این واسطه فیض و برخورد با اینها اینجور اثری دارد.» خوب کارکرد شفاعت چیست؟ از ظلمات جهل خارج میکند، میبرد در انوار هدایت و علم. باطنش چیست؟ باطنش ظهور به شفاعت است در عالم.
یکی دیگر در ۴۰ حدیث دارند، صفحه ۱۵۰. «جلوه شفاعت شافعان در این عالم هدایت آنهاست و در آن عالم باطن هدایت شفاع.» «تو از هدایت اگر بیبهره شدی، از شفاعت بیبهرهای. به هر قدر هدایت شدی، شفاعت شوی.» خیلی جمله قشنگی است. از این عالم چقدر استفاده کردی؟ به همان میزان این جلوه شفاعتش در دنیا بود. علمی که بهت داد. جفت شده بودی دیگر که علم ازش میگرفتی؟ خب، به همین میزان ما آبرو پیش خدا دارد جلوه شفاعت میکند.
توضیح بدهم. توضیح فلسفی صدر. اینها دیگر حرفهایی است که خود ملاصدرا هم نگفته. یعنی دیگر عمر ایشان کفاف ندارد. البته ملاصدرا یک بحث خیلی خوبی در مورد شفاعت دارد ذیل آیتالکرسی در تفسیرشان. تفسیر ملاصدرا، تفسیر بینظیر و خیلی غریب و مهجور است. حالا خود قرآن که کلاً اعتنا بهش نمیشود. این تهاحترامی که ما طلبهها برای ملاصدرا قائل باشیم این است که کافر ندانیم، مرتد ندانیم. دیگر خیلی دیگر. شرح اصول کافی. تفسیر ایشان، تفسیر آیتالکرسی، یک بحث مفصل در مورد شفاعت دارد. به این نحو وارد بحث نمیشود. من چکیدهای از مطالب ایشان، از آنجا و اسفار و جاهای دیگر را میخواهم عرض بکنم. خیلی مختصر و مفید.
ببینید، در نگاه جناب ملاصدرا عین نگاه قرآن است. ساختار عالم یک ساختار تشکیکی است. یعنی چی؟ مثل نور. «الله نور السموات...» خدا نور آسمانها. اینها همه جلوه نور. یک نور آمده پایین عالم را گرفته. این کثرتی که داریم، کثرت اعتباری است. کثرت مربوط به ماست. خودش کثرتی ندارد. مرگم بنده اشاراتی بهش کردم. آنقدر که یادم هست که مثلاً ما سر ظهر، حالا آنجا هم ظهر بود، وقتی میگفتیم آن رفقا که نشسته بودند نمازخانه دانشکده، میگفتم: «اینجا الان نور خورشید افتاده جلوی پنجره. خیلی نور شدیدی داشت. این وسط نورش کمتر بود. آنور خانمها بودند و پرده زده بودند و آنور هم پنجره.»
یعنی نورگیر از اینور بود. آنور پرده دیگر تاریک میشد. یعنی لامپ روشن میکردیم برای خانمها که آنور بودند. خب، این یک نور بود. در توی نمازخانه ما چند تا نور نداشتیم. این نور از شدت به ضعف آمده بود. دیگر آنور پرده که رفته بود چون حجاب بود آنور پرده دیگر خیلی ضعیف شده بود نورش. این خورشید. یعنی اگر آن چراغ را خاموش میکردم، بهسختی میتوانستم همدیگر را ببینیم در همین حد. بعد میگفتیم نور نمازخانه، نور پشتبام، نور حیاط، نور کلاس. آیا ب۲۳۴. نور این کلاس، نور این اتاق، نور...
نور این اتاق. نور اتاق الان ما نور زیادش کردیم. تکثیرش کردیم. واقعاً تکثیر شد. چون محدود بودیم. کثرت از طرف ما بود. او که یکی بود. بقیه بحث چیست؟ اینه. خیلی خوب است و تشکیکیه. همهجا را گرفته. یکجا شدیدتر، یکجا... نکته دوم.
نکته سوم این جایش خیلی مهم است. نکته سوم این است. الان شما فرض کنید مثلاً حالا بنده زیر لامپ نشستم. اینجایی که بنده نشستم مثلاً حالا این نور این لامپ. شما فرض کنید ۱۰۰. بنده مثلاً الان در موقعیتی هستم که دارم ۸۰ درصد از این نور ۱۰۰ درصدی، ۸۰ درصد بهره میبرم. این کنارهای بنده که اینجاها تاریک است و حجاب شده، مثلاً اینها ۵۰ درصد، ۴۰ درصد، ۳۰ درصد. زیر این صندلی مثلاً ۵ درصد، ۴ درصد، یا ۱۰ درصد. انقدر بهره از نور میبرد. درست است؟ ۸۰ درصد دیگر. هر چه بروم بالاتر، آن نور لامپ ۱۰۰ درست است. این هم که یکپارچه است و متصل است.
خیلی خوب، به قول مداحها که زمینهچینی میکنند بعد میخواهند گریز بزنند. حالا چی میخواهم بگویم؟ دلها آماده است، روضه است. اینجاست. میخواهم بگویم که الان بنده رتبه هشتادم. فرض کنید اینجا ۸۱، اینجا ۸۲، ۸۳، ۸۴، ۸۵. درست؟ مگر یکپارچه نیست؟ جایی که بنده هستم و نور ۸۰ درصد دارد، ۸۰ درصد. من به ۸۱ درصد متصل هستم. ۸۲ به ۸۳. تا میرود به خود ۱۰۰ که آن منبع نور است و به آن صد متصلاند. همه باید متصل. شعاع خورشید که آمده، این پرتو خورشید متصل به خود خورشید است. البته هر چه بالاتر میرود به خود خورشید اتصال شدیدتر میشود. رتبهاش هم شدیدتر میشود. درست شد؟
حالا اینجایش. بنده رتبه هشتادم. میخواهم بشوم رتبه ۸۲ نور. باید چهکار کنم؟ باید رتبه ۸۱ نور را واسطه کنم. دارید یا نه؟ ادامه. الان که بنده رتبه هشتادم، کی واسطه شده که من رتبه هشتادم؟ آن صد که منبع بود، ۹۹ واسطه شد. از صد گرفت داد به ۹۸، ۹۸ به ۹۷، ۹۷ داد پایین. تا به ۸۳ داد. ۸۳ داد به ۸۲. ۸۲ داد به ۸۱. ۸۱ داد به من ۷۹. این ساختار عالم است. حالا از بالا به پایین که میخواهد بیاید واسطه دارد. از پایین هم که میخواهد برود بالا واسطه دارد. درست شد؟
حالا این نور رتبه ۸۰ واسطه است برای اینکه ۷۹ را به ۸۱ برساند. بنده بعد از ۸۱ به ۸۱ متصل بشوم، با ۸۱ جفت بشوم. ۸۱ و ۸۲ جفت است. ۸۱ که جفت شدم، ۸۱ من را میبرد تحویل ۸۲. ۸۲ میبرد تحویل ۸۳ میدهد خدمت خود امام زمان. فقط از امام زمان هم خود خدا را، فقط همان اول میگفتند خود خدا را نشان بده. کلاً مکانیزم شفاعت را نفهمیدهاند. میخواهند دور بزنند. فقط هم خود خود خدا. اینها کلاً ساختار عالم را نفهمیدهاند چیست. عالم محلت، همان معلمت، همان استادت. این پله اولت است. این باید شفاعتت بکند. شفاعتت بکند. نیا. «شفاعت ما را بکن.» یعنی تو یک رتبه وجودی داری، من با این رتبه وجودی شما پیوند میخورم. این مقدار از کمالی که شما بهرهمندی به من برسد. ظرف تو را من کامل متصل بشوم. هر چه تو داری بگیرم بعد بروم مرتبه بعد. اصلاً اگر اینها را ببینید خیلی اینها به درد استاد اخلاق، استاد عرفان، همینهاست.
رتبه هشتادی که کنارت بود. همین استادی که همین در محل بود. هم در حوزه علمیه بود، در مسجد بود. همین را که گرفتی، کامل استفاده کردی. رتبه ۸۱ میآید تو را میقاپد. چون تو ۸۱ را خوب جمع شدیم و جفت شدید. ۸۲ تو را میقاپد. اصلاً استاد اخلاق پیدا کردنی نیست. جفت شدنی است. چهشکلی جفت شوم؟ همین کتابی که گفتم، همین مطلبی که گفتم. همین را خوب گرفتم، استفاده کردم، جفت شدم. مرتبه بعدی خودش میآید. رفتنی نیست. «نباشیم» چرا نباشید. ولی با سیکل خودش. یعنی آرامآرام باید بیاییم. ۱۲۳ اینها را قشنگ خوب پر شود. بچسبد. خود آدم میفهمد که از این رتبه دارد رزقش میآید سر وقتش. خودمان میآید میبیند که این یکهو من با این استاد آشنا شدم. یکهو این بحث گیرم آمد. یکهو این کتاب رسید دستم. این کتاب به آن یکی کتاب هدایت میکند. این استاد به آن استاد هدایت میکند. اصلاً یک سیکل این شکلی دارد. یک چیزی که بنشینم ساختار شفاعت...
وقتمان هم دیگر رو به اتمام است و باز مطالبمان ماند. چهکار کنیم؟ حالت چهار شب دیگر. سه دقیقه وقت داریم. مطلب سهدقیقهای چی دارم تحویلتان بدهم؟ ۳ دقیقه. در قیامت شهید... پرسیده بودند که آقا وقایع از حاج قاسم پرسیده بودند که وقایع آن طرف چهمدلی بود؟ ۳ دقیقه در قیامت را خواندهای؟ همان شکلی.
این نکته را هم بگویم. خوب ببینید، یادم رفت بگویم. در مورد مچ شدن میخواستم بگویم. این باشد طلبتان. فردا شب انشاءالله در مورد اصلاً نظام عالم در توی فضای نرمافزار و آیتی و کامپیوتر و اینها هم کلاً ساختار، ساختار جفت شدن است. الان بنده و شما لینک شدیم. اتصال پیدا کردیم. کانکت شدیم. کلاً اتصال که باعث میشود یک رزقی به یک کسی از یک جایی به یک جایی منتقل بشود. این همان ساختار شفع عالم است. انشاءالله فردا شب بیشتر توضیحش میدهم.
یک نکته دیگر این است که شفاعت پس اصلاً مال خداست. از خدا تراوش میکند به دیگران و جلوه میکند. هرکی شفیع میشود، هر کسی هم در هر مرتبهای هست. کسی اگر پله دوم هم باشد، درجه دوم هم باشد، شفیع درجه یکی است. یعنی درجه یک را به درجه ۳ میرساند. دو هم واسطه بین این دو. چهار و پنج و همه اینها واسطهاند. یعنی کلاً ساختار عالم این شکلی. همه واسطه برای همدیگر. در مورد استقلال این را بگویم دیگر عرضمان را تمام کنیم.
خب، ما در قرآن زیر آب شفاعت را خیلی جاها زده بودیم، پذیرفت. گفت: که نه، شفاعت هست ولی با اذن خدا. کلاً خدای متعال عالم را این شکلی تعریف کرده. فقط مربوط به شفاعت نیست. یک آیه برایتان بخوانم خیلی جالب است. در سوره مبارکه واقعه میفرمایند که: «أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» به کشاورزهایی که کار میکنند: «کشاورز تویی یا من؟» آقا کشاورز است دیگر. همه میدانند این کشاورز است. میگوید: «نخیر! کشاورز فقط خداست.» میگوید: «این دانه را من گذاشتم در دستت. بعد با دست تو گذاشتم در زمین. بعد من آبجاری کردم. بعد من این را از توی زمین درآوردم. همه کار را من کردم. آن وقتی هم که دست تو داشت بذر را میپاشید، من داشتم با دست میپاشیدم. زارع نیستی. من زارع هستم.» تا این جایش را خدای متعال دارد زیر آبش را میزند، چه برسد به شفاعت. شفاعت نیست و فلان و اینها که بیشتر در همان فضای وهابیگری است و بین ما متأسفانه این روشنفکرها آمدهاند از این خزعبلات به خورد ماها تا یک حدی دادند. این همین فضاست. زراعت هم دارد میزند. کشاورزی نکن. کشاورز.
خب، این مطلب، پس کلاً همه کمالات اولاً و به ذات مال خداست. هر چه از جنس وجود مال خداست. تجلی کرد، آمده پایین. نظام اسباب است. کشاورز هم هست ولی واسطه است. یک پلهای است. یک واسطه است. خدا او را واسطه کرده. شفیع هم هست. بخواهد و نخواهد هم شفاعت میکند. این هم خیلی نکته جالبی است. شفاعت یک چیز اختیاری نیست که اگر کسی واسطه بود بگوید حالا من باید بررسی کنم. اگر دوست داشتم شفاعت میکنم. تو بخواهی یا نخواهی باید واسطه بشوی برای پلهای با پایینتر. جلسات بعد عرض خواهم کرد انشاءالله که روح مطهر حضرت خدیجه سلاماللهعلیها در این شب دهم ماه مبارک رمضان که یک دهه را ما پشت سر گذاشتیم انشاءالله دعاگوی ما باشند و شفیع ما باشند. ما بتوانیم با این نور مقدس اتصال پیدا کنیم و جفت بشویم و شفع بشوند برای ما و تشافع صورت بگیرد و انشاءالله از برکات وجودیشان در دنیا و آخرت استفاده کنیم. بزرگواری، التماس دعا، قربان شما، خداحافظ.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...