ارتباط شفاعت با مدینه فاضله فارابی
شفاعت و پیشرفت جامعه
برداشت کلیسا از شفاعت
مثالی از دامنه اجتماعی شفاعت
یکی از عوامل انحطاط مسلمانان
آیا کافر هم مورد شفاعت قرار میگیرد؟
ساختار عالم به چه شکلی است؟
تشافع و عقد اخوت
شفاعت، بروز باطنی حقیقت خود
ساختار زوجیت در عالم
شفاعت در کلام امام خمینی (ره)
همزاد بد، همزاد خوب
بدن برزخی و توجه زیاد به مرگ
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.**
**الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.**
انشاءالله که طاعات و عبادات همه عزیزانمان مقبول درگاه الهی واقع شده باشد و انشاءالله که این ماه مبارک رمضان بر همه ما مبارک بوده باشد و سبب رشد معنوی و ترقیات معنوی همه ما قرار گرفته باشد.
عزیزان سؤالاتی را فرستادند. سؤالات خیلی خوب و نکات خیلی خوبی بود. بنده نگاهی کردم و دیدم که خب سؤالات، سؤالاتی پخته است. خدا را شکر میکنیم که مخاطب بحث ما، مخاطبی فرهیخته و داناست؛ نعمتی است. واقعاً مخاطب خوب و مخاطب فرهیخته لطف کردهاند. برایم خیلی جالب بود که محدوده سؤالات این عزیزان، خصوصاً یکی از این عزیزانی که سؤال پرسیده بودند، نسبت به مباحثی که ما مطرح کردیم، خیلی وسیع بود. یعنی به نظرم اشراف ایشان به مباحثی که ما طرح کردیم، از خود ما بیشتر است. از خود ما بیشتر از ما سخنرانیهایمان را شنیدهاند و دیدم از جاهای مختلف مباحث ما را، مباحث را در واقع تلفیق کرده بودند با این بحث شفاعت.
سؤالات در مورد مدینه فاضله فارابی بود که ما در مباحث نظام تسخیر مطرح کرده بودیم. پرسیده بودند که آیا آن ربط به همین شفاعت دارد؟ بله، دقیقاً همین است. پیوند خوردن عقل ما با عقل پیغمبر اکرم (ص)، که آن در واقع حقیقت عقل پیغمبر اکرم (ص) و نماد عقلانیت در عالم امکان است، این پیوند خوردن میشود شفاعت. شفاعت حوزههای وسیع و گوناگونی دارد. این جفت شدن، خیلی مراتب گوناگون مختلفی دارد که انشاءالله حالا به فراخور بحث در موردش بیشتر صحبت میکنیم.
طبعاً همین شفاعت باعث پیشرفت جامعه میشود. بله، شفاعتِ واقعی یعنی همینها. اصلاً سعادت و اینها نه، یعنی ما بریم گناه بکنیم بعد به امید شفاعت. خب، ببینید الان در مسیحیت هم بحث شفاعت مطرح است دیگر. و تلقی کلیسایی از شفاعت که الان البته در فضای عمومی مسیحیت خیلی طرفداری ندارد، این خوانش کلیسایی شفاعت این است که حضرت عیسی (ع) زحماتی را تحمل کرد و سختیهایی را کشید و این باعث این است که جهنم نمیرویم و همه بهشتی هستیم؛ به خاطر سختیها و زحماتی که حضرت عیسی (ع) متحمل شد.
مطهری (رضوانالله علیه) در دهه ۳۰ و ۴۰، ایام سالگردشان هم هست، این بزرگوار خیلی علیه این نگاه در فضای جامعه شیعی قیام کرد و واقعاً اگر آن نالههای شهید مطهری و فریادهای شهید مطهری نبود، واقعاً معلوم نبود که وضعیت به کجا بکشد. ایشان با همین نگاه، با همین منطق شفاعتی که امام حسین (ع) را در حد یک دستگاه بیمه و یک اداره بیمه میدید و میگفت تو برو هر کار دوست داری بکن، آخرش امام حسین (ع) جبران میکند و بهشت ما تضمین شده است؛ علیه این منطق قیام کرد شهید مطهری. خب، چون فضا فضای خیلی هم آمادهای بود که یکهو شعلهور شود، آن نگاه افراطی به شفاعت و نگاه غلط، شهید مطهری هم خیلی محکم آمد در میدان.
الان ما توی دوران خودمان وقتی کتاب "حماسه حسینی" را میخوانیم، احساس میکنیم دیگر شهید مطهری خیلی تندروی کرد و از روضه و امام حسین (ع) و اینها دیگر زده میشویم. اصلاً توسل پس هیچی؟ نه، شهید مطهری با یک دورهای مواجه بودند که لازم بود اینور ماجرا خیلی و حسب ظاهر تندروی بیشتری داشته باشد تا آنور که داشت افراطی میشد، یک کم تعدیل شود. اصلاً حرفش هم حرف درستی است. حالا بنده عبارت حضرت امام (ره) را میخوانم برایتان. حرف امام (ره) از حرف شهید مطهری در "حماسه حسینی" تندتر است. یعنی اگر کسی "حماسه حسینی" خوانده باشد و از روضه و هیئت و اینها مثلاً دلسرد شده باشد که اینها به داد ما نمیرسد، این کلمات امام خمینی را بخواند، کلاً به یأس میرسد.
میخوانم عبارت امام (ره) را. جاهای دیگری هست که این را تعدیل میکند. امام (ره) هم تو همان دوره چنین بحثهایی را داشتند. فضای جامعه اینگونه بود. آیتالله شاهآبادی هم همین تعابیر را. ایشان اصلاً یکی از علل عقبافتادگی ما را در کتاب «شجرات» همین میداند که ما چون باور به شفاعت اهل بیت (ع) داریم، یک مملکت عقبافتاده هستیم. سه تا عامل را ایشان عامل عقبافتادگی مسلمین میداند، یکیاش همین است که ماها اصلاً نیاز به کار نداریم، ما بهشتمان تضمین شده است. و ایشان تعبیرش آنجا این است که بعضی عوام فکر میکنند که کفار، مرکب و سواری ما هستند. اینها بروند کارخانه را بسازند و تولیدات داشته باشند، ما از این کفار نجس استفاده میکنیم، محصولاتشان را میگیریم، یک لگد هم بهشان میزنیم، اینها میروند جهنم، ما میرویم بهشت! ایشان میفرمایند که اصلاً همین نگاه باعث عقبافتادگی مسلمین است و یکی از عوامل انحطاط مسلمین همین نگاه غلط است.
شفاعت ضامن سعادت است، قطعاً هم در دنیا و هم در آخرت، به شرطی که این تشافع شکل بگیرد که حالا در مورد تشافع باید بیشتر صحبت بکنیم. یعنی جفت بشوند آحاد بشر با آن عقل که پیغمبر اکرم (ص)، با آن عقل کُل که امام زمان (عج). جفت بشوند. اگر این جفت شدن محقق شد، این جامعه به سعادت جامعه میشود. جامعه عاقل، عقلانیت بر جامعه ...
یکی دیگر از سؤالات در مورد کفار بود: "نور خدا در وجود کافر هم هست؟" گفتند که تو یکی از این سخنرانیها این را گفتیم، آن موقع نفهمیدم یعنی چه، ولی الان با این مباحث چند روزه برداشتم این است که این همان شفاعت است که حتی میتواند نصیب کافر هم بشود به شرط اینکه او فعالش کند. بله، قوه جفت شدن با نور، مزدوج شدن با نور، با ولیالله که انشاءالله عباراتش را از حضرت امام (ره) میخوانیم، در همه ما ظرفیت، استعداد و زمینه آن در همه ما هست و اگر این فعال شود، انسان در اثر عقاید صالح، یعنی عقاید ما باید از جنس عقاید او بشود، صفات ما از جنس صفات او بشود، اعمالمان از جنس اعمال او بشود. هر چقدر این سنخیت شکل بگیرد، به قول معروف میگویند: "السنخیه عله الانضمام"؛ اصلاً شفاعت یعنی انضمام، لغتش به همین معناست. فرمایش مصطفوی هم در کتاب شریف تحقیق همینجوری معنا کرده است: "شفاعت انضمام است، یک چیزی به یک چیزی منضم میشود، ضمیمه میشود، به هم ملحق..." چیست عامل انضمام؟ سنخیت است. دوتا چیز وقتی سنخیت نداشته باشند، به همدیگر ضمیمه نمیشوند.
البته بحث شفاعت اگر دامنه اجتماعیاش را بخواهیم بحث بکنیم، که البته دیگر وقت نمیشود، غوغایی است. مثلاً چرا طلاق در یک جامعه بالا میرود؟ چرا فرایند ازدواج یک فرایند سختی میشود؟ یا ازدواجها ناموفق میشود؟ یا آن مطلوب از ازدواج حاصل نمیشود؟ همهش برمیگردد به مکانیزم شفاعت. دو نفری باید با همدیگر ازدواج بکنند که شفع باشند با هم، ولی الان آدمها با هم "وَتْر" هستند؛ تنها. و فقط ارتباط در حد یک ارتباط حیوانی است، یک تعلق حیوانی است. از عوالم بالاتر، پیوند با همدیگر برقرار نمیشود چون صفات از جنس هم نیست، آن زمینههای درونی چون نیست، این ازدواج باطنی، ازدواج نوری چون شکل نمیگیرد، ازدواج ظاهری هم آسیب پیدا میکند. اهل بیت (ع) عجیب غریبی داریم. مثلاً امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) اینها باطناً با هم مز... **"مرج البحرین یلتقیان"** و فرمودند اگر امیرالمومنین (ع) برای خواستگاری فاطمه زهرا (س) نمیآمد، فاطمه زهرا (س) تا ابد میماند، چون که کُفوی نداشت غیر از امیرالمومنین (ع). بحث کُفویت همین است، بحث کُفویت به بحث شفاعت آخر منجر میشود و از آنجا چشمه میگیرد.
سؤال ازدواج را هم جزو سؤالها بود، این را هم در واقع جواب دادیم با همین بحث. پس زمینهاش در کفار هست. رضا کفار یکی از حسرتهایی که میخورند در قیامت این است. میگویند که **"یَا لَیتَنِی اتَّخِذْتُ الرَّسُولَ سَبِیلًا"** (ای کاش من یک کانالی به پیغمبر (ص) زده بودم). یک ارتباط وجودی که حالا اینها را جلوتر انشاءالله بحث میکنیم، ولو یک صفت از انسان از صفاتی داشته باشد که صفات پیغمبر اکرم (ص) از اسماءالله است، یک اسم از اسماءالله اگر در یک کسی جلوه بکند، آن یک اسم هیچ اسمی از اسماءالله در جهنم ابداً نخواهد ماند. این اسم یک وقتی تجلی میکند و آخر نجات میدهد.
البته آن بحث دیشب باید همیشه مد نظر ما باشد که آن آخَر است. یک وقتی ما را جوگیر نکند؛ چون آخَر است. پدر آدم توی آنسوی مرگ... آخر آن آقای دکتر رفت بهشت و دید کرونا هم آخرش میرود. آخر مملکت و جامعه آنها در برابر کرونا واکسینه میشود. این آخَر است. کی؟ این همان جای ترس و لرز است. شفاعت که قرآن میفرماید: **"بِإِذنِهِ"**؛ هر وقت خدا اذن بدهد. امام (ره) مطرح میکند که کی اذن میدهد؟ برای کی اذن میدهد؟ کجا اذن میدهد؟ اینهایش معلوم نیست و اینها تو دودلی آدم را نگه میدارد و میترساند و میلرزاند آدم را. هر چقدر شفاعت امیدبخش است که یک دانه اگر از اسماءالله در کسی سر سوزنی جلوه بکند، میآید و دستش را میگیرد، خب خیلی امیدبخش است. ولی اینکه کجا، چطور، بعد چه مراحلی، این خیلی دلهرهآور است. پس این بحث در بله، در کفار هم هست.
و نکته بعدی این است که مدت موت اختیاری علما. سؤالی که پرسیدند که آنجا رفت و آمد هم دارند؟ بله. اگر کسی در مرتبه برزخی، یعنی تجرد برزخی برای کسی حاصل بشود و متمکن در تجرد ... اینها بحثهای متمکن در تجرد برزخی شدن است. بحث اگر کسی متمکن در تجرد برزخی بشود، هر وقت اراده بکند در عالم برزخ میرود و اگر مصلحت باشد و اجازه داده شود. مثل اینکه اگر کسی ماشین داشته باشد و رانندگی بلد باشد، هر وقت هر جایی که بخواهد، محدوده... واشنگتن، منطقه ممنوعه نیست؛ میشود ورود پیدا کند، هر جا بخواهد میتواند سوار ماشین شود و میرود. بدن برزخی کسی برایش فعال شده و از این بدن مادی خود را خلع میکند. با بدن برزخی ارتباطی با شفاعت دارد؟ بله، این در واقع با بدن برزخی خود جفت شده است. یکی از مهمترین عواملش هم توجه زیاد به مرگ است. اگر کسی توجه زیاد به مرگ داشت (خصوصاً در ماه مبارک رمضان)، خیلی وقت خوبی است برای این ماجرا.
خب، حالا قبرستان رفتن خیلی شرایطش فراهم نیست. اگر شرایط باشد، ولو بین امامزادههای کوچکی که مثلاً چهار پنج تا قبر دارند، آن هم خوب است. حالا جاهایی مثل اروپای شما خب طبعاً شرایط خیلی مهیا نیست. آنجا چه کار بکند آدم؟ یاد مرگ، توجه به مرگ، خصوصاً دَمِ غروب بنشیند و به اموات متوجه بشود. خطبههای نهجالبلاغه، کلمات امیرالمومنین (ع) در مورد مرگ بسیار اثر دارد. برخی از این کتابهایی که در مورد مرگ نوشته شده، خیلی اثر دارد. توجه به مرگ اگر در کسی متمکن بشود، ملکه دائم، یک جوری که وقتی هم دارد غذا میخورد، حواسش به مرگ است و وقتی هم که دارد گفتگو میکند، حواسش به مرگ است. این حالت اگر شکل بگیرد، این تمکن تجرد برزخی و در واقع این با بدن برزخی خود جفت شده است در اثر توجه.
ببینید این جفت شدنها، در عالم حقیقت است. گفتیم در عالم اعتبار، خیلی جفت شدنی نیست؛ پارتیبازی، شفاعت تو عالم حقیقت، جفت شدنها به توجه و به ملات ملکات آدم با هر کسی که از آن جنس است، آدم را با او جفت میکند و دوتا دوتا جفت میشویم. آن ماجرای اخوتی که پیغمبر اکرم (ص) جاری کردند بر اصحاب، سلمان و ابوذر را با هم اخوت، طلحه و زبیر را با هم اخوت، خلیفه اول و خلیفه دوم را با هم اخوت، امیرالمومنین (ع) را هم با خودشان اخوت. این سنخیتها قشنگ تو این اخوتها لحاظ شده، قشنگ همه از یک جنس، دوتا دوتایی که برادر شدند با هم. خب، البته سلمان هم باز به نحوی برادر امیرالمومنین (ع) بود. عطای امیرالمومنین (ع) در مورد شخصیتهای دیگر هم تعبیر عثمان بن مَظْعُون، مثلاً یکی از اینهاست که در نهجالبلاغه: **"کان لی فی ما مَضَیَ اخٌ فی الله"** (من برادری در راه خدا داشتم). اخ و برادر، اینها همش جفت شدن است. او پیوندی، اتصال وجودی با امیرالمومنین (ع) داشته. تشافع شکل گرفته، هم در یک مرتبه پایینی، در مرتبه بالا. واقعاً غیر از پیغمبر اکرم (ص) هیچ کسی نمیتواند جفت حقیقی امیرالمومنین (ع) باشد. تو مراتب پایینش برای این علما و بزرگان و اینها هم تعبیر برادر به کار میرود. شما میبینید در مثلاً برخی نامههای امام زمان (عج) به جناب شیخ مفید (ره) به ایشان دیگر از بزرگان این تعابیر به کار رفته. تعبیر "برادر"، "برادر خوب ما"، "برادر صالح ما"، این جور تعابیر، اینها همان حکایت از آن تشافع دارد که با هم جفت شدند.
حالا پرسیدند که اگر اینطور باشد، چرا این علما خبری گاهی از غیب میآورند؟ و... و این موت، مقدماتی از شفاعت را رقم میزند. بله. بعد تازه خود اینکه طرف کدام از برزخ را ببیند، با کیها پیوند پیدا کند، این هم باز به همان مرتبه وجودیاش برمیگردد. ما تو بحثهای ابتدای "۳ دقیقه در قیامت" توضیحاتی عرض کردیم که مثلاً مسیحیها وقتی از دنیا میروند، عیسی (ع) را میبینند. خب این از این بابت است که اینها پیوند وجودیشان با حضرت عیسی (ع) است.
ممکن است یک کسی مثلاً یک عالم دیگری را ببیند. واسطه فیض، مثلاً عرض کردیم همان مثلاً انسان اهل بیت (ع) را در چهرههای مختلفی ممکن است خواب ببیند. بعضی وقتها ممکن است در چهره فلان عالم باشد، در چهره فلان بسیجی که دوست او بوده، فلان شهید. یک پیام میخواهند به او برسانند به واسطه فلان شهید. حضرت زهرا (س) میخواهند پیام بدهند. مرحوم آیتالله سید عزالدین زنجانی فرموده بودند که من دیشب در رؤیا مرحوم آیتالله قزوینی اصفهانی (?) را، معروف به کَمپانی، ایشان را در عالم رؤیا دیدم. به من فرمودند که حضرت زهرا (س) سلام رساندند و امر کردند که به شما بگویم امر هم به ایشان بوده که بگو هم امر به زنجانی، دستور دادند شما آن خطبه فدکیه را که شرح کردید در زنجان، مکتوب کنید و کتاب بشود و پیاده شود. خب چرا به مرحوم آقای قزوینی اصفهانی دستور دادند؟ این سنخیت وجودی زنجانی به ایشان. علامه جعفری (ره) خواب علامه امینی (ره) را دیده بودند. علامه امینی (ره) به ایشان فرموده بودند که امیرالمومنین (ع) دستور دادند شرح نهجالبلاغه را شروع کنید. به پیوندهای وجودی آدم برمیگردد.
برخی بودند مثلاً یک شخصیت خاصی را مثلاً میدیدند، این چون از جهت سیاسی همفکر و همجهت با او بود و مثلاً خیلی تابع او بود، شخصیت سیاسی را مثلاً در خواب میدید. چون تو عالم بیرون هم خیلی موضعگیریهای سیاسی همیشه نگاه میکرد که فلانی چی میگوید. خواب هم میخواست ببیند، پیام هم میخواست از عالم برزخ به او برسانند از قالب همین شخص به او. و این را خواب میدید. با اینکه پیام از طرف امیرالمومنین (ع) و اهل بیت (ع) است، ولی این رفیقش را، این استادش را، اون معلمش را، این را چون خیلی قبول داشت .اینها همش همان نظام تشافع است که این از جهت وجودی با یک کسی پیوند خورده. خب این هم یک سؤال دیگری که عزیزان داشتند و سؤالات دیگری هم هستش که حالا جلوتر انشاءالله بهش میرسیم.
خب، بریم ادامه کلمات حضرت امام (ره) را بخوانیم. در تقریرات فلسفه میفرمایند که پس این نیستش که آنجا اعتباراً مثلاً خدا عذاب بکند، عذاب اعتباری، بعد بخشش اعتباری. اینها تو دنیا چرا، تو دنیا میآیند میگویند که آقا مثلاً بابت فلان کار جریمه. اگر تا یک ماه پرداخت کردی که پرداخت کردی. بعد یک ماه این جریمه دوبل میشود. بعد مثلاً یک ایام خاصی را میآیند تشویقی میگذارند، میگویند که هر کسی از این ساعت تا آن ساعت جریمه ماشینش را بدهد اولاً که یک برابر پرداخت (یعنی آن دو برابریها را پرداخته شده)، بعد مثلاً آن جریمههای الصاقی را مثلاً این کار را میکنیم، جریمههای نمیدانم مثلاً تسلیمی را این کار را میکنیم. دست اعتباری، عقوبتهای اعتباری است. در حالی که عالم حقیقت، عالم ملکوت هیچ چیزش اعتباری نیست. هرچی از جلوه خود ماست.
این اصل نکته. حضرات بیسوادی که توی اینستاگرام و جاهای دیگر در مورد جهنم و عذاب و فلان و اینها چرندیاتی تحویل ملت میدهند، اصل مسئله این است که کلاً بندگان خدا سر در نیاوردند که ساختار عالم چیست؟ چرا با تشبیه به ننهبزرگ و ننه و داعش و فلان و این، فکر کرده مثلاً از جنس اینهاست که مثلاً ما یک کاری میکنیم بعد خدا عصبانی میشود و بعد مثلاً میخواهد یک واکنشی نشان بدهد، عواطف خدا را تحریک ... نفهمیده ساختار عالم را. ساختار عالم این شکلی است که این نظام عمل و عکسالعمل، این اثر طبیعی هر کاری است که اثرش به خودش برمیگردد. که حالا من اگر این کار را کردم، اثر بنده است. اگر روی پشت بام خود را انداختم پایین، اثر طبیعیاش این است که استخوانهای خانه وقتی با یک ضربه محکمی مواجه میشود با زمین، یک استخوانها شکسته میشود، ممکن است بنده جان بدهم. خود را پرت بکنم، عمل را انجام بدهم، عکسالعملش هم شکستن استخوانهای من باشد. و این وسط بخواهم که خدا واسطه بشود و حائل بشود این اتفاق رخ ندهد و بگویم چه خدای انتقامجویی که حالا من یک حماقتی کردم، تو کجا بودی؟ من حالم نبود، بچگی کردم، عصبانی بودم، از روی پشت بام خود را پرت کردم. تو رحمت نداری؟ تو کَرَم نداری؟ تو نباید بیایی وسط؟ خب این توقع دارد که مورد این چنینی هم داشتیم.
یک وقتی هم تو بحث اشاره کردم، یک جوانی یک کاری کرده بود و یک گرفتاریهای وسیعی برای چند تا خانواده درست کرده بود و مثلاً نیتش خیر بوده این بنده خدا، مثلاً حالا به هر حال مشکلاتی ایجاد شد. بعد افتاده بود دست به دامن این و آن شده بود و کاری برنیامد. یعنی مسیر طبیعی که باید پیش میرفت این بود که باید چوب آن عمل را میخورد. این دیگر به کفر افتاده بود. قبول ندارم که چرا به داد من نمیرسی؟ خب خدا اگر بخواهد برای تک تک ما بیاید، کل ساختار عالم را عوض بکند که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. رحمت خدا به این است که این ساختار عالم را به ما گزارش داده، انبیا را پشت سر هم فرستاده، اولیا را پشت سر هم فرستاده برای اینکه این ساختار را به ما گزارش بدهند. انواع اقسام سختیها را تحمل کردند در مسیر گزارش این حقایق عالم. اینها نبیاند، نبأ دارند، رسولند. حالا نبی یا از نبوت یا از نبأ، کار خبری را دارند، گزارشی دارند از حقایق عالم و این سختیاش را تحمل میکنند در مسیر این گزارش. خب، یکی از این حقایق عالم نظام جفت شدن است.
یک آیه فوق العاده در قرآن داریم که با شیطان بعضیها جفت میشوند، خیلی عجیب است. هر عملی از ما یک جفتی دارد. مدتها است قدیمترها آدم مثلاً میگفتند که این همزاد بد داشته، آن یکی همزاد خوب داشته. بعد این همزادش را مثلاً باید میرفتند دفن میکردند جفتش مثلاً... البته تو رحم جفت داریم، بچه جفت دارد. آن هم خیلی توش نکته فوقالعادهای است. جنین جفت دارد اصلاً. ساختار تربیت در عالم، ساختار جفتی است. خیلی نکته قشنگی هم همانجا است که در رحم هم جفت است. بعد حالا یا همان جفت منظورشان بوده یا چیزهای دیگری که این را باید بری دفن بکنی و بعد نمیدانم چی بشود و بعد میگفتند همزاد. قرآن به ما فرمود که شما همزاد دارید ولی همزادتان عملتان است. یعنی عملتان همزادش را میسازد. آن همزاد یا مَلَک است یا شیطان. با هر عملی که از شما صادر میشود یا یک مَلَکی در ملکوت کنار این عمل شما میآید یا یک شیطانی کنار این عمل شما میآید. این همزاد عمل شماست. بعد این عمل وقتی که همزاد شیطان داشت، این دیگر تا ابد این عمل با آن شیطان است. اگر هم مِلْک بود، تا ابد با آن ملک. هر عملی اینطور است. هر صفتی اینطور است که اینها هی جلوه میکند. حالا کی جلوه میکند؟ بعد از چه مراتبی جلوه میکند؟ به هر حال نظام عالم، نظام حقیقت.
میفرمایند که: "عقاب آنجا از لوازم ذات..." اینکه خدا عقاب میکند در قیامت، این از لوازم خود عَبد در واقع است. یعنی عقاب را با خودت بردی. اعتباری نیست که مثلاً بنده رفتم آنجا وایستادم و تو گوشم تلنگر ... برزخ چه خبره؟ خواستم. نه این نیست. آنجا این نیست که نسبت به این کار غافلگیر بشوم. یعنی توقع نداشتم که با من این جور برخورد کند. نه، آنجا به محض اینکه آدم میمیرد، یعنی حال خود را میبیند و دیگر توقع همه رقم برخوردی نسبت به این وضعیت که دارد، با خودش دارد که من بابت آن اهانتهایی که کردم، اهانت میبینم اینجا. حالا کی و چطور و چگونه غافلگیرکننده باشد ولی اصلش غافلگیرکننده نیست که طرف اصلاً توقع نداشت که بهش اهانت کنند. اصلاً خیلی حال خوبی هم دارد و آمده اینجا و شراب بهشتی میخورد و لگد میزند و در میرود، این هم دیگر کوفتش میشود این شراب. این مدلی نیست.
ساخت آنجا از لوازم ذات عَبد است. هویت شخص طبق بروز و ظهور لوازم ملکوت میباشد. جملات امام (ره) فنی است اینجا. ملکات بروز پیدا میکنند. من هویت خود را میفهمم. من میفهمم کیم. خود را میدانم کیم. آنجا که میروم میدانم من نگاه حرامم، من لقمه حرامم، من اهانتم، من تنبلیام، من علافی و بیکارگی و چه میدانم بطالت و اینها. و با همین مقتضا با من برخورد میکنند. به مقتضای همین میبینم آثار این وضعیتی که در عالم ملکوت و برزخ است. "مگر اینکه لوازم را با خواهشهایی که ما داریم میشود تقاضای گذشته آن را کرد؟" شرایط من شرایطی است که اقتضای این را دارد چون اهانت کردم. اهانت. من آنجا به اسم اهانت میشناسم. حالا با یک درخواست مگر کار من حل میشود؟ آنجا دیگر عالم اعتباری نیست که با یک درخواست، کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن و التماس و اینها بتوانم اوضاع را عوض کنم.
مگر مثل "استحقاق الابد للعقوب" و اینها است که ما در نظر داریم. دیگر جملات امام (ره) را بنده سعی میکنم توضیح بدهم که از این سختی در بیاید. "تا افعال آنجا هم مانند افعال ما اعتباری باشد." پس آنجا هیچ اعتباری نیست. اینجا عفو اعتباری است، آنجا عفو اعتباری ندارد. آنجا اگر واقعاً در ذات خودش زمینهای برای عفو فراهم کرده، آن را میبیند. دقت بکنید، این تیکه خیلی مهم است. ببینید، مثلاً دارد تو روایت بسیار امیدبخش است که خیلی کم هم توضیحش داده میشود. روایت میفرماید که یک بنده تو برزخ گرفتار بوده، قیامت شده، پروندهها را رسیدگی میکنند. میبینند این زمینه رفتن به بهشت را ندارد. دستور میرسد که برود جهنم. این دستور میرسد و اینها همه را در حدی گفتند که ما بفهمیم ها. به قول حضرت امام (ره)، اگر مخاطب روایت ملاصدرا بودند، اهل بیت (ع) جور دیگری حرف میزدند، ملاصدرا را به زبان خودش میگفتند. برای ما گفتند، گفتند پرونده را بررسی میکنند. بعد میبینند چیزی ندارد، جهنم. استعداد و فلان و... جهنم. روایت دارد که دارند میبرندش جهنم. پشت را نگاه میکند، خطاب بهش میرسد که چیست؟ میگوید که "من توقعم این بود که خدا تو این لحظه من را جهنم نفرستد. من حُسن ظن..." حُسن ظن بُرش کرد و میبرندش بهشت.
خب، تو این جلسات دعای کمیل و مناجات و اینها زیاد هم میخوانند. این را ازش اشک گرفتند از مردم. تیکههای قشنگی که خوراک شب قدر و الان قرآن به سر و این را میگوییم و دیگر اصلاً فضا آماده میشود. خب مطلب چیست؟ ما که قرار نیست مطلب را سطحی نگاه کنیم، باید عمیق نگاه کنیم. مطلب این است که این یک حُسْن ظنی ته وجودش به خدا بود و رسوخ کرده بود در قلبش. توهم و ذهنیت خالی نبود. رسوخ در قلب کرده بود. واقعاً جفت او شده بود. از لوازم ذات او شده بود، با ذات او عجین شده بود. ولی مراتبی گذشت. لایه لایه لایه لایه لایه، فشار، فشار، فشار، فشار، فشار، یکهو این را ریخت بیرون. آن لحظهای که دیگر دارند میبرندش جهنم، آن انقطاع یکهو حاصل میشود. آن مُلک و ملکاتی که آن پایین است و مخفی که یکیش حُسْن ظن به خداست، یکهو میزند بیرون. این اسم جلوه میکند، این صفت جلوه میکند. این را عرض میکنم، بنده خوب دقت کنید. اصلاً در عالم بعد از مرگ دیگر کاری نیست، عمل مطلقاً تمام. از من و شما هیچ کاری دیگر برنمیآید که اراده بکنیم یک تحولی صورت بگیرد، یک تبدلی صورت بگیرد. تبدل از جنس ماده، یک چیزی را به یک چیز دیگری تبدیل کنیم، نه. جلوه میتوانیم بدهیم به آنهایی که داریم.
ببینید الان بنده میتوانم مطالعه کنم، یک مطلبی به... یعنی جهل خودم را تبدیل بدهم به علم. این کار عالم دنیاست. یک وقت هست به من میگویند تو دیگر هیچ مطالعهای نمیتوانی بکنی. چشم دستگاه افتاده، گوش از کار افتاده، هیچ کانال مطالعهای که بخواهد چیزی به تو اضافه بشود نیست. توی... معلوماتت میتوانی بنشینی همین معلوماتت را هی ازش چیزی تولید بکنیم. همان معلوماتت را چیزی تولید بکنیم. من مجهولات تو را معلوم کنم. خوب دقت کنیدها. مجهولات معلوم نمیشودها. معلومات جلوه پیدا میکند. یک علمی دارم، این را هی تو قالبهای مختلف میآورم. عالم بعد از مرگ این شکلی است. البته یک روزنه خیلی ضعیفی باز است برای اینکه هنوز یک کارهایی برای ما بیاید. پرونده را کلاً نمیبندند تو عالم برزخ. ولی تو قیامت دیگر تمام. تو قیامت دیگر هیچ ورودگاهی به اعمال ما و ملکات ما و شخصیت ما، پرونده اعمالمان نیست. تمام اعمال هرچی که از جلوه این اعمال، مرتبه وجودی بنده، مثلاً رتبه ۲ بهشت در این مرتبه وجودی این مقدار از رحمت ظرفیت جلوه دارد. بنده اراده میکنم اینها را خوب داشته باشیدها، خیلی تو اینها حرفها است. بنده اراده میکنم این مرتبه از رحمت خدا این جلوههایش را به من نشان بدهد یا آن جلوههایش را نشان بدهد. پارک نشان بدهد، شهربازی نشان بدهد، باغ نشان بدهد، چلوکباب، جوجهکباب نشان بدهد، قصر باشد، حورالعین باشد. همش در همان حد مرتبه خودم است و خودم اراده میکنم این جلوه را. خوب دقت. شفاعت آنجا هم همین است. شفاعت بروز حقیقت باطنی خودم است. یک کاری نیست. کار نیست که یکهو مثلاً طرف یک حرفی بزند، یک اثری داشته باشد از جنس دنیا نیست که حرف میزنی، اثر تبدل دیگر نیست ها. که عصبانیت یک نفر را تبدیل میکنی به رحمت و محبت. که خیلی وقتها ممکن است من سر طرف را کلاه بگذارم. عصبانی است، بعضیها را دیدید زبان چرب و نرمی دارند. آن مامور راهنمایی رانندگی میخواهد جریمهاش کند، میرود دو دقیقه یک روضه دروغینی از زندگیاش میخواند و زنگ بزنند آمبولانسر هم تازه بیایند ببرندش. این حاجی، آن خانم من آنجا افتاده، این بچه دارد زایمان میکند، دو تا سکته ناقص هم زده، چاقو رفته تو پای راستش و اره هم تو کمرش است الان. و اینها را توضیح میدهد برای مامور راهنمایی رانندگی. ۱۲۰ تومان جریمه نوشته بود، برمیگردد میگیرد، پاره میکند، زار زار گریه میکند، زنگ میزند از هلال احمر کجا میآید. اصلاً اینها را خانوادگی با اسکورت میبرند. این شفاعت دنیاست که یک غضبی را یکهو تبدیل به رحمت میکند. تو آخرت این شکلی نیست. غضب خدا که عصبانی تا حالا من باطنم هی آرام آرام جلوه میکرد. این جلوههای باطنی من، آن مثال دیشب که زدم، آن مثال خیلی فوق کلیدیها، نمیخواهم تعریف بکنم از بحث. ربط بنده دارد از مطلبی که گرفته شده، پاورقی زده بود که به مخاطبین گفته بودند شما این مطلب را میفهمید؟ بعد ما گفته بودیم آره. ایشان فرمودند پس چرا نمیمیرید؟ حالا بنده دیشب میخواستم بگویم آن را که دیشب گفتم اگر فهمیدیم و نمردیم معلوم شد که مطلب را نفهمیدیم. همین که بنده هم نمردم. خیلی آن مطلب طلایی است.
ساختار وجودی عالم یک شکلی است که الان مثلاً چند هزار سال این عالم دنیا هی دارد میآید جلو. هی از باطن خود ماده دارد جلوه میکند. این تکنولوژی و این اینترنت و کامپیوتر اینها کجا بود؟ همینجا بود. مواد بود تو همین سنگ و آهن و چدن و اینها بود. آمدیم استفاده کردیم. همین اشعهها، همین امواج و فرکانسها و همینها را آمدیم مدیریت کردیم، تبدیل شد به همین امواج مخابراتی و این پیامها و این سیگنالها و اینها. غیر از این است؟ لایه لایه باطن دنیا خود را ریخت بیرون. عوالم بعد هم همین شکلی است. لایه لایه باطن خودمان را میریزیم بیرون. اولش هرچی ریختیم بیرون، مقتضای غضب خدا بود. یکهو هی تو این فشارها و انقطاعات دنگ و فنگها، یکهو یک چیزی از ما بیرون میریزد که آن مقتضی رحمت خداست. من که یکهو یک حرفی میزنیم غضب تبدیل به رحمت میشودها. خیلی این تیکه را دقت بکنید. اصل بحث شفاعت همین تیکه است.
امام حسین (ع) گفتیم آنجا میروی پیش خدا و خدا میگوید چی آوردی؟ میگوییم امام حسین (ع). دیگر خدا عصبانی بود، ولی اسم امام حسین (ع) که آمد، اصلاً خدا خودش نشست، یک ۱۰ دقیقه گریه کرد و یا علی (ع) گفتیم و خدا گفت یا علی، ببریدش این را. اینها نیست عزیز من. به امام باقر (ع) این روایت طلایی را داشته باشید، خیلی کمک میکند. (میگویند:) "آقا، ابلیس میگوید که من پنج تا اسم بلدم. آن وقتی که آن عوالم بالا بودم، خبر دارم یک خمسه طیبه خدا دارد، به حق این پنج تا اگر قسم بدهم خدا را، خدا به خاطر این پنج تا من را از جهنم نجات میدهد. کثافتکاری و گناه و اینها میکنم پشت سرم بنده، به همان اسماء خمسه طیبه من قیامت را میگویم حله. واقعیت دارد." پاسخ حضرت (ع) چی بود؟ به نظر خیلی پاسخ یعنی قشنگ طرف را در حد ملاصدرا فرض کردن، جواب دادند. ساده جواب دادند ولی مطلب، مطلب عمیقی است. حضرت فرمودند که: "راست این لعین راست میگوید. آن پنج تن، اگر خدا به این پنج تا قسم داده بشود میگذرد، حتی از ابلیس." ولی سکرات موت آنقدر شدید است بر ابلیس به خاطر این انبوهی از این تراکم گناه و آلودگی و حجابهایی که برای خودش درست کرده، در سکرات موت کلاً فراموش میکند پنج تنی را که اصلاً پنج تا بودند، اسمشان چی بود، قسم دادن خدا. همه اینها یادش میرود. خیلی روایت، روایت مهم و کلیدی است.
این بغل نوشتم، بعد هی نگاه میکنم و تلقین که به میت میکنند برای اینکه تذکری داده بشود. این تا یک ساعت پیش داشت اسم امام حسین (ع) را میگفت. تو پیادهروی اربعین از دنیا رفته. میروند دفنش بکنند. تلقین برایش بخوانند. بابا این یادش "یا حسین" میگفت. عزیز من، آن "یا حسین" میگفت ولی این "یا حسین" اینجا یک چیز دیگر است. این از تو باید بیاید بیرون. آن تو ذهن بوده. آنجا فضای اعتباری است، اینجا فضای حقیقی است. این "یا حسین"ی که با حقیقت و یکی شده، باید جلوه کند. حسینی که میگوییم الان آنقدر اسم هست. بنده و شما معلم کلاس دوم سوم ابتداییمان کی بود؟ آن هم من یادم نمیآید. معلم اول ابتدایی دیگر چیست؟ همان هم یادم نمیآید. معلم اول ابتدایی را ما ۹ ماه اسمش تو ذهنمان بود، بلکه تا دو سه سال هم تو ذهنمان، همیشه تو ذهنمان بود قیافهاش، همیشه تو ذهنمان بود. آنقدر این حجم اشتغالات زندگی آمد و چک و گرفتاری و پوشک و یارانه و اینها آنقدر آمده که من دیگر الان اسم همسرش هم یادش نیاید. البته بنده این جوری نیستم، بر فرض مثال عرض میکنم. بله ممکن است الان ماهیتابه چیزی از آن طرف هم بیاید. این آلزایمر اینها چی است؟ چیز جالبی است دیگر. آلزایمر همسایگان ما، خدا سلامتی بهشان بدهد. ایشان دچار این مسئله هستند. شب دَمِ غروب که میشود، همسرش از دنیا رفته، میگوید میخواهم بروم خانه خانم. دخترشان میگوید که خب خانه خودت است دیگر. سر و صدا و جار و جنجال. تو نمیگذاری من بروم خانه زنم. اصلاً تو کی هستی اینجا؟ تو چه کاره منی؟ آدم ۵۰ سال زندگی کرده، آن خانم خودش با دست خودش برده دفن کرده، ۲۰ سال هم بعد از او بوده و مثلاً دیده نبوده او را. حجابها میآید. عجیب است. ما موقع مرگ آلزایمر میگیریم از هرچی داریم، مگر چیزهایی که با وجود ما یکی شده باشد و عجین شده باشد. این علوم و این سواد و این اطلاعات و پدر علم فلان و آن پدر مادر علم فلان و اینها را شب اول قبر از بنده خدا سؤال بکنید هیچی نمیداند. میگوید اصلاً نمیدانم فیزیک چیست؟ نمیدانم شیمی چیست؟ آن هیچی بلد نیستم، مگر اینکه ملکه شده باشد. حالا نورانیتی توش بوده، این خدماتی در این قالب داشته، مثلاً میگویند بوعلی دارد هنوز نسخه میپیچد در برزخ. نسخه طبی، طبش را با خودش برده و برخی هم استفاده کرده بودند با برخی از این اشخاصی که دارو میگرفتند از بوعلی، راهکار میگرفتند. به هر حال اینها پس یک بحث دیگری است.
این ذات انسان آن طرف مهم است. منم دیگر کم کم بحث را جمعش بکنم. میفرمایند که: "ما که وسیله مغرور شدن را داریم و شیطان آن را بر مقدسین و اهل دین و دیانت مشتبه کرده است و آنهایی که اعتنایی ندارند هیچ واصف و حسرتاً نمیگویند." جمله خستهای که از امام خمینی (ره) است، این جمله است: "پدر آدم را درمیآورد." میگویند: "آن شفاعتی که کتاب و سنت به آن ناطق است، بلکه بین جمیع مسلمین مسلم است، آن شفاعتی که همه هی میگوییم شفاعت، شفاعت، شفاعت" کلمه کلمه میخوانم. "شامل عده خیلی قلیل و معدودی میشود که در عداد عدم میتوان شمرد." شفاعتی که گفتم هی میگوییم شفاعت، شفاعت، آنقدر آدمهای کمی ازش بهره میبرند که انگار بود و نبود در اعداد عدم میتوان شمرد. اصلاً انگار شفاعتی نیست. با این مسیر این شفاعت طی میشود و حاصل میشود. باطنت باید جفت شده باشد.
ناامید نشویم. شوخی بکنم. روح بلند امام به ما نظری بکند و به یاد ما هم باشد. فدای شما بشوم آقای روحالله خمینی که اینجا زیر آب شفاعت را میزنی، بعد شهید سردار شوشتری بعد ماجرای عملیات مرصاد وقتی میآید پیش شما، شما میخواهی ازش تشکر کنی. امام فرموده بودند که اینجا که کاری از دستم برنمیآید برایت. اگر از دنیا رفتم و آبرویی داشتم، شفاعتت را میکنم. یک جوری زدی تو درس فلسفهات با طلبهها که بودیم، کلاً همه را ناامید کردیم. به بسیجیها که رسیدید امیدوار میکنید دیگر! خودم شفاعت ... امام شفاعت میکنند و آن نکتهای که میگویند معلم و استاد هم شفاعت میکند. هر کسی که واسطه فیض شما باشد، واسطه عروج شما هم هست. به میزانی که از او بهره بردی، این همین جلوه میکند و باعث این میشود که اتصال به آن شخص داری. آن استاد اگر مرتبه بالایی دارد، چطور اینجا مرتبه بالایی در فهم داشت. واسطه میشد. امثال بنده که مرتبه پایین در فهم داشتیم، نظام اسباب بود دیگر. او فهم قویتر، ملاصدرا فهم قویتر داشت از امام معصوم، داد به امام خمینی (ره)، داد آیتالله جوادی آملی (حفظه الله). اینها مثلاً دادند به شاگردانشان. آن بالاتری هی واسطه میشود برای این پایینتری. تو سلسله ریزش رزق از بالا به پایین چه شکلی این واسطهها هست. از پایین به بالا میبازد تا... یعنی همینطور که ما واسطه فیضمان آیا مثلاً آیتالله جوادی بودند؟ امام بودند؟ ملاصدرا بودند؟ اینها واسطه بودند که از امام بفهمیم حرف از امام معصوم. شفاعت میکنند بین ما و امام معصوم. انشاءالله مثلاً میرویم جفت میشویم با آیتالله جوادی آملی (حفظه الله)، ایشان با امام خمینی (ره)، امام خمینی (ره) با ملاصدرا. همین جور دوتا دوتا میچسبیم تا برسد به امام صادق (ع) و بعد حضرت فرمودند که خود ما اهل بیت هم شفیع آن پیغمبر هستیم. فرمود: "همه کائنات شفیعش پیغمبر است و هیچ کسی بدون شفاعت پیغمبر وارد بهشت نمیشود." "احدالناس" فرمود: "حتی ما، حتی ما اهل بیت بدون شفاعت پیغمبر وارد بهشت نمیشویم." شفاعت به این معناست. گناهی کرده، واسطه میشوم یعنی همه باید جفت بشوند. آخر همانجور که از بالا از پیغمبر که آمد همین جور ریخت پایین، آمد از پیغمبر امیرالمومنین (ع)، حضرت زهرا (س)، ۱۴ معصوم، اهل بیت، علما، همین جور آمد پایین. فلان شهید، علاقه داری به فلان عالم، علاقه داری حتی فرمود که به در خانه او با محبت نگاه کردهای، این باعث شفاعت میشود. یعنی یک عَلَقِه قلبی به یکی از متعلقات آن عالم داشتهای که آن در خانهاش بود، لباس آن آلبوم با احترام و به محبت نگاه کردهای. خیلی اینها دیگر آدم عجیب است.
پس آن شفاعت اول که امام یک جوری گفتند که کلاً زیر آبش خورد. امید آخر. تمامش کنم که وقت دارد تمام میشود. "شمول و وسعتی که ما خیال کردیم که انسان هرچه ظلم و معاصی کرده باشد باز ممکن است شفاعت نصیبش شود، خیر. زیرا شفاعت از "شَفْع" است. "شفع" به معنای جفت و دوتا شدن است. ولیالله که شفاعت میکند، یعنی نور ولایت به نور کسی که به شفاعت نائل میشود، ملحق میشود و دوتا میگردند و آن نور ولایت عظمای ولیاللهی با این نور عبد مؤمن جفت و مزدوج شده و او را به طرف خود میبرد." جملات سنگین است ولی من دیگر توضیح بدهم که ساده بشود. "و مادامی که این عبد از خود نوری ندارد..." اگر حالا بنده سیاهی مطلق بودم، اینجا چی میشود؟ چطور شفع و ازدواج و نورین به عمل میآید؟ دیگر نوری نیست که بخواهد ازدواج بکند. جفت میشوند. یک چیزی با یک چیزی باید جفت بشود. وقتی این چیز دیگر نبود... توسل به امام رضا (ع) میکرد که آقا من تو برنده بشوم، جایزه را ببرم. یک ماه، دو ماه، شش ماه، یک سال، پنج سال است هر روز میروم حرم، متوسل میشد که من جایزه بانک را ببرم. خواب این هم همین است. یک نوری آخه باشد که بعد جفت بشود. آخه هیچی که نمیشود با یک نور جفت بشود.
"آیا شفاعت به این نحوی که ما مغرور به شفاعت هستیم میباشد؟" اصل شفاعت مسلم است و شاید غیر قابل انکار باشد ولی حرف در کیفیت حصول آن است. "زیرا این قضیه را نه به نحوی که بشود به آن خاطرجمع شد، ذکر کردهاند، نه به نحو صراحت لهجه، بلکه قرآن و اخبار با پیچیدگی کامل و در لفافه به نحو اجمال فرمودند که آن کیست که شفاعت کند؟ به غیر از خدا مگر میشود بدون اذن او شفاعت کرد؟ آیا معلوم است خدا چه وقت اذن بدهد؟ بلکه ۲۰۰۰ میلیون سال دیگر اذن نداد، نداد." یا اصلاً نداد. ممکن است این اذن را کی میدهد؟ هر وقت که این از درون من جلوه بکند که من یک پیوندی با یکی از اسماءالله و یکی از اولیاالله دارم. هر وقت بودی جلوه میکند، آن پیوند من را میبرد و ارتقاء میدهد.
انشاءالله که عزیزان در این لحظات نورانی دعاگوی همه ما باشند و دیگر به نظرم به اذان مسکو داریم نزدیک میشویم. انشاءالله که عزیزان ما را از دعای خیرشان فراموش نکنند. خدمتتان ممنون، متشکرم. خیلی استفاده کردیم. خدا خیرتون بدهد. بزرگوارید. خدمتتان هستیم. البته چند تا از سؤالات جلسات قبلمان هم هست که انشاءالله اگر فرصتی بشود خدمت عزیزان پاسخ خواهیم گفت.
**و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.**
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...