خاصیت توسل به اهلبیت علیهمالسلام چیست؟
شفاعت خُرد، شفاعت کلان
خدا شفیع است به چه معناست؟
چه رابطهای بین محبت، تواصل و تناسب است؟
تجاذب و تشافع
مهار قوه خیال
کارکرد شفاعت در دنیا
شدت و ضعف شفاعت
حضرت خدیجه (س)، از ارکان بهشت است
رخنه کردن تحجر
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
عرض سلام و ارادت مجدد خدمت همه عزیزان، برادران و خواهران عزیزمان در اقصی نقاط عالم و خصوصاً برادران و خواهرانی که ما اینجا از مسکو خدمتشان هستیم. انشاالله که عباداتتان قبول باشد و روز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها را به وقت مسکو و البته سایر نقاط اروپا و آمریکا که هنوز روز دهم ماه مبارک تمام نشده، محضر این عزیزان تسلیت عرض میکنیم. روز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها.
در مورد شفاعت، البته خب مختصری ما واقعاً بحث کردیم و بحث درباره شفاعت خیلی بیش از اینهاست. در این مختصری که بحث شد، به اینجا رسیدیم که نظام عالم، نظام جفت شدن، نظام شفع، تشافع و اساساً رشد و پرورش انسان در اثر جفت شدن است. مثال رَحِم را عرض کردم خدمتتان. یک نوبت جنین یک جفتی دارد، از جفت تغذیه میکند. همه، در واقع، غذایی که منابعی که این جنین نیاز دارد در آن جفت، از طریق جفت، همه اینها به او داده میشود. یک واسطه. گویی دریافت به واسطه این جفت است.
برای واژه "جفت" و واژه "شفع" معادل خوبی که میشود گفت — چون واقعاً بعضی واژهها هیچکدام مثل معادل انگلیسیاش نیست. گاهی بعضی واژههای انگلیسی به خاطر استعمالات خاصی که در یک سری جاها برای ما دارد، خیلی نسبت به برخی مسائل رساست. یک وقتی بنده در یک جلسهای میگفتم، گفتم مثلاً اینکه در روایات داریم که "المرأه عوره" زن عورت است. خب این تعبیر به فارسی ما، خیلی شما واژه "عورت" را در جاهایی خیلی مستهجن استفاده میکنیم. یکهو در روایت پیغمبر میفرمایند که "زن عورت است". خیلی! اصلاً در یک جلسهای داشتیم، توییتریهای عزیز بودند و اینها. این روایت را گفتم. بعد گفتم واکنشتان خیلی منفی است. یکی گفت میخواستم بلند شوم وقتی این را شنیدم. بعد توضیحی که دادم، همه اصلاً به وجد آمدند. گفتم این واژه "عورت" معادل انگلیسیاش میشود "private" و "privet". واژهای که اصلاً بین ماها بد نیست، خیلی هم خوب است. اصلاً همه میگویند "پیوی"، "پیوی" مخفف "private" است دیگر. و خلوت میکنی. شما در پیوی او هستی. پیویاش را فقط شما داری. این حس افتخارآمیزی دارد. شما بگویی که آقا من یک خانمی را میشناسم، هیچ کسی، هیچ مردی تا حالا در پیوی با او گفتوگو نکرده، هیچ کس اجازه نمیدهد کسی در پیویاش بیاید. "زن عوره" زن عورت است. آن واژه رکیک عربی با این معادل ظریف انگلیسی، اینقدر معنای قشنگ پیدا کرد. چرا؟ به خاطر نوع استعمال. نوع استعمال "عورت" که همان معادل "private" است؛ یعنی "مخفیانه" فارسی، "عورت" عربی، "private" انگلیسی، یا "رازگونه" مثلاً، "مخفیانه" مثلاً، یک چیزی که یک جایگاه خیلی ویژه و اختصاصی، محرمانهای دارد. محرمانه هم خوب است. این واژهها به حسب استعمالش، معانیاش متفاوت شد.
اینجا هم همینطور است. واژه "شفع" خیلی بین ماها مثلاً "شفاعت" و اینها. یا اصلاً سر جایش استعمال نشده، یا در پایینترین مراتبش استعمال شده است. واژه "جفت شدن". مثلاً ما میگوییم حیوانها با هم جفتگیری کردند، با هم جفت شدند. "جفت دنبال جفتش میگردد". مثلاً یک حیوانی دارد دنبال جفتش میگردد. خب این خیلی واژه جالبی نیست. معادل انگلیسی که باز اینجا کمک میکند ما را، واژه "match" است. "match" انگلیسی خیلی اینجا میتواند کمک کند. اینکه میگویم دو نفر با هم "مچ" جور هستند، فلانی و فلانی با هم "مچ" جور شدند. و این "conect" وصل شدن، و این اتصال، خصوصاً در فضای سایبر، در فضای مجازی، در فضای آیتی. اینجاها خیلی معنای خوبی دارد.
حالا بنده کلاً بین رشتههای مهندسی، حالا به بچههای مهندسی که همیشه علاقه داشتیم، در رشتههای مهندسی علاقه خاصی به رشته کامپیوتر دارم و احساس میکنم که رشته کامپیوتر خیلی به فلسفه نزدیک است. در برزخ بین فلسفه و مهندسی. خلاصه رشته کامپیوتر رشته جالبی است. خیلی مسائل را، اگر به بنده باشد، اگر بنده سواد و اطلاعات کامپیوتری داشتم، مثل بقیه چیزها که سوادش را ندارم، این را هم ندارم! اگر سواد این را داشتم، یک دور عالم برزخ را بر اساس آیتی تفسیر میکردم. به نظرم بحث جذابی است.
شما ببینید بسیاری از مفاهیم برزخی را ما الان در قالب آیتی و سایبر و اینها میفهمیم. مثلاً میگویند که آقا، از میوههای بهشتی هرچی برمیداری کم نمیشود. همه هم برمیدارند. این هم سر جایش خوب است. شما الان میروی دانلود میکنی، یک فایلی که آپلود شده است را دانلود میکنی. آپلود شده آنجا. هرچی که هست با عمل ما آپلود شده. اینها همهاش در آن ظرایف صحنه برزخی ما. همه را خودمان آپلود کردیم. یک ترافیکی بوده به ما دادند. این را برای خودمان آپلود کردیم. بعضیها توسعه دادند، شرح صدر داشتند، اینها حجم ترافیک بیشتری دارد. دامنه بیشتر و وسیعتری دارد. فضای سایت و اینها خیلی استفاده دارد.
بعد آپلود. خب وقتی آپلود میشود، یک نفر دانلود کند، ده نفر دانلود کنند، ده میلیارد دانلود بشود، کم نمیشود. اتفاقاً آنجا اگر برداشت بشود، شاید بالاتر هم برود، چون "rank" رتبهاش میرود بالا. درست است. "rank" رتبهاش هم میرود بالا. یعنی افزایش رتبه هم پیدا میکند. یعنی از خانههای برزخی، از میوههای برزخی هرچی که برداشت بشود، مثل علم است دیگر. فرمود که امیرالمؤمنین فرمود: "العلم یزکو علی الانفاق" علم با انفاق زیاد میشود. تفاوت علم با مال این است که ما در یک جلسه اخیر شهر شناس که هنوز منتشر نشده و چهارشنبه منتشر میشود، در مورد این مفصل صحبت کردیم. این بیان امیرالمؤمنین در مورد تفاوتهای بین علم و مال. میفرماید که مال وقتی خرج میکنی کم میشود، ولی علم را وقتی خرج میکنی افزایش پیدا میکند. علم از عالم مجرد، وقتی مصرف میشود، اتفاقاً بیشتر میشود. مثل همین است. مثل دانلود در فضای مجازی. پس وقتی برمیداریم، کم نمیشود. اصلاً قشنگ مثال.
حالا ما در بحث آنسوی مرگ مثال همهاش به ذهنیات میزدیم. شما یک تصویری در ذهن میآورید، ولی خب که بررسی بکنیم، اصلاً نیاز به تصویر در ذهن نیست. الان همین اینستاگرامی که عزیزان دارند نگاه میکنند، الان بنده که هستم، ماده من هست یا صورت من هست؟ اگر ماده من باشد، ماده ابعاد دارد. این ماده وزن دارد. وزن بنده که هیچی. وزن این گلدان، آن گوشی نمیتواند تحمل کند. این دو تا گلدان مثلاً دو تا با همدیگر شاید ۱۰ کیلو، ۷ کیلو. وزن همین ۷ کیلو اگر بیفتد در آن صحنه، در آن صفحه گوشیمان میشکند. الان شما در گوشی همه را داری. "برنامه زوم"، آنهایی که روی گوشی دارند، آنهایی که روی لپتاپ دارند. در لپتاپ شما، روی گوشی شما. این فقط همین گلدان. اصلاً به بقیه هم کار نداریم. عینک، عمامه بنده هم کفایت میکند برای اینکه بیفتد گوشی شما را بشکند، بیندازد پایین. هیچی وزن الان نیست. درست است. کاملاً ارتباط هست. یعنی شما میگویید من دارم میبینمت. الان ما داریم با هم صحبت میکنیم با این رفقای مسکو. ما داریم کامل با همدیگر صحبت. هم صدای بنده را دارید، هم تصویر بنده را دارید. اصلاً ارتباط کامل است. هیچ هم فرقی با ارتباط حقیقی که الان مثلاً بنده آنجا محضر شما باشم مسکو، یا شما اینجا باشید مشهد، هیچ فرقی بین آن و این و آن نیست. فقط فرقش این است که ما آن وزن و چگالی و اینها را نداریم. آن ابعاد مادی را نداریم. درست است. این الان در واقع صورت مثالی بنده است که شما دارید میبینید. چقدر واضح و شفاف است. عالم برزخ از این تکنولوژی پیشرفت کرده و ما هی داریم میرویم به سمت باطن عالم.
بعضی دوستان پرسیده بودند که میگویی هی میرویم به سمت باطن، همینهاست. عالم هی دارد باطن خودش را به ما نشان میدهد. در عالم ماده ما هی داریم با باطن عالم مواجه میشویم. هرچی جلوتر میرویم. بعد از مرگ هم همینطور. هرچی جلوتر میرویم، هی لایههای باطنی جلو میآید. حالا سؤالاتی که عزیزان فرستاده بودند به دست ما رسید. باز هم بفرستند عزیزان. انشاالله جلسه آخر را که دو شب بعد میشود، میگذاریم اختصاصی برای سؤالات. بلد باشیم، به ذهن برسد، نکاتی را عرض میکنیم انشاالله در مورد مسائلی که عزیزان در مورد شفاعت پرسیدهاند.
پس ببینید فضا این شکلی است. الان ارتباط من و شما وابسته به چیست؟ وابسته به "connect" وصل شدن ماست، اتصال، جفت شدن، "match" جور شدن. شما آن طرف پروفایل دارید، مثلاً در همین نرمافزار، در همین اپلیکیشن شما هستید، بنده هم هستم. تا ما نیاییم، بنده نیایم سراغ شما، شما نیایید سراغ بنده، تا اتصال برقرار نشود، "مچ" جور نشوید، دادهای رد و بدل نمیشود. نه از شما چیزی گیر بنده میآید، نه از بنده چیزی گیر شما میآید. نه تصویری من از شما دارم، نه تصویر شما از من. بله، همه انواع در عالم برزخ هستند ولی ارتباطات مگر به این نحو نیست؟
الان همه ما در اینستاگرام هستیم. مثلاً تو توئیتر، بنده نیستم. "تو کتاب تخصصی در مورد اینستاگرام نوشتیم و خودمون تو اینستاگرام..." عرض کنم که نه در اینستاگرام هستم، نه در توئیتر هستم. توئیتر مفصل بحث است. زورکی تلگرام. تلگرام که کم سر میزنم. ایرانیها و اینهاش هم زورکی. ساعتهایی توصیه میکنم شما هم خیلی نباشید. در حد کارهایی که دارید، کارهای ضروری. در این فضا زندگی نکنید، چون اینها عالم مثال نیست. اینها ملکوت سفلی هم نیست. اینها عالم خیال است. ارتباطات را نزدیک کرده، ولی خیالات را تکثیر کرده و پدر عالم خیال ما را درمیآورد. این مایم که تمرکز نداریم، مطالعه نمیتوانیم بکنیم. زندگیها دچار تشویش و اضطراب و بعد دیگر در مسائل عبادی و معنوی، نه حالی، نه ذکری، نه توجهی. عمدهاش به همینهاست که همین، همین ارتباطاتی است که اکثرش هم غیر ضروری است و پدر ما را... خلاصه ما الان اینجا ارتباط با همدیگر داریم.
خب الان شما در صفحه بنده، اگر بیایید، بنده در صفحه شما بیایم، صفحه شما ظرفیت دارد کل کره زمین را. هیچی هم کم نمیشود. چه شکلی است که ما در بهشت خودمان همه را میتوانیم مهمان کنیم؟ این شکلی است. ظرفیت مثل صفحه اینستاگرام. همه کاربران اینستاگرام را میتوانی مهمان کنی. همه ابنای بشر را میتوانی مهمان کنی. همه ابنای بشر در طول تاریخ از زمان حضرت آدم تا هر کسی که آنجا اکانت دارد، عرض کنم که آواتار دارد، از این حرفها که میزنند، حضور دارد، حساب دارد، از آن طریق میتواند بیاید توی پیج. ظرفیت برای همه هست. پیج شما ظرفیتش، مگر اینکه آن سرورها و اینها نکشد که آن یک بحث دیگر است، وگرنه ظرفیت ابتداییاش هست. همه میتوانند مهمان شوند.
این از جهت عالم برزخ این شکلی است. ولی کیا ارتباطشان بالفعل میشود؟ آنهایی که با همدیگر تناسب دارند. بحث تناسب را دیشب از متن حضرت امام خواندم. تناسب، تواصل، تجاذب، و رشد. آخرش تشافع. اینها با همدیگر جفت هستند. ما با کسانی که باهاشان جفت هستیم، ارتباط داریم. این جفت بودنها هم دیگر اعتباری نیست. در دنیا ممکن است با کسی همسایه باشیم، رفیق باشیم، پدرمان باشد، مادرمان باشد، برادرمان باشد، بچهمان باشد. اعتباری. بعد از مرگ بله، ممکن است بنده با پدرم همنشین باشم، ولی به شرط اینکه همسنخ تشافعی صورت گرفته باشد، همجنس باشیم. همانجور که بنده و پدرم، پدر و فرزندیم واقعاً. ولی در اینستاگرام اگر پدر بنده حساب نداشته باشد، یا من حساب نداشته باشم، من نمیتوانم او را ببینم. درست است. قشنگ اینها مثالهای واضحی است در این بحث.
پس این "مچ" جور شدن اگر نباشد، آن شیر تقسیم بعدش صورت نمیگیرد. یعنی چیزی جا به جا نمیشود، به اشتراک گذاشته نمیشود. این "شفع" خیلی مهم است. ما اگر میخواهیم رزقی دریافت بکنیم از کسی، گاهی هم آدم رزقی را دریافت میکند ولی شفع نمیشود. چه از آن بالایی، چه از این پایینی. واسطه رزق است ولی صلاحیت ندارد. عالم. استاد به شاگردش یاد میدهد. این خود یاد دادنش میشود "وزر و وبالش". یکی از دردهای جهنم همین است. چون این شاگرد از این گرفت، بهرهاش را برد. این ظاهراً واسطه فیض بود، خودش بهره نبرد. و دیگر اینها همهاش میشود حسرت که میبیند او از اینی که من گرفتم، چقدر بهره برد و چقدر درآمد و سود و اینها گیرش آمد. من هیچی نصیبم نشد. گاهی هم این پایینی دارد میگیرد. پایینی دارد میگیرد به ظاهر. ولی صلاحیت ندارد. جفت نمیشود.
از یک کسی، ما داریم در بین شاگردان امام صادق علیه السلام برخی داریم، شاگردی هم کردند، افتخار هم میکردند به شاگرد حضرت، ولی اینها جفت نشده بودند. یک آیه در قرآن داریم، آیه خیلی جالبی است در سوره مبارکه توبه آیه ۴۰: "إِذ هُما فِی الغار" آن دو در غار بودند. آیه غار. پیغمبر اکرم رفتند در غار و یکی از همراهانشان هم باهاشان بودند. برادران اهل سنت ما خیلی اصرار دارند که این شخصی که در غار کنار پیغمبر بود، جناب ابوبکر خلیفه اول بود. بنده تقاضایم این است که برادران عزیزمان این را نگویند. چون این خوب نیست و واقعاً هم دوست داریم که ایشان نبوده باشند. این شخص در داخل غار. البته مقالاتی نوشته شده، کتابهای خوبی هم نوشته شده. جناب آقای دکتر نجاح عطایی که از علمای بزرگ عراق از ما قبول بودند... مقایسه بودیم با هم. کتابی دارند "صاحب الغار ابو بکر کان امرئ آخرا" صاحب غار ابوبکر نبود، بلکه مرد دیگری بود. کتاب عربی. بنده نظرم، کتاب را دارم اینجا. ۲۰۰ سیصد صفحه است. کتاب خوبی است. ایشان اثبات کرده که آن کسی که در غار کنار پیغمبر بوده، ابوبکر، جناب ابوبکر نبوده. فکتهای تاریخی و اینها، ادله اثبات دارد. برادران اهل سنت ما خیلی اصرار دارند که ایشان جناب ابوبکر بودند.
بنده میخواهم عرض بکنم که اینی که آیه قرآن میگوید در مورد آن همراه، ما امیدواریم که جناب ابوبکر نباشند. پیغمبر اکرم در آن اوضاع بالاخره شرایط سخت بود. کفار تا پشت در غار آمده بودند. این همراه پیغمبر. "اذ قال لصاحبه لا تحزن ان الله معنا" هنگامی که به دوستش گفت: غم مخور، خدا با ماست. حضرت به اینکه همراهشان بودند فرمودند: "حزن نداشته باش، خدا با ماست." خب خود این نکتهای که پیغمبر فرمودند، این چیز بدی است اگر آن شخصیتی که کنار پیغمبر بود که انشاالله جناب ابوبکر نیستند و انشاالله همان آدم دیگری است که در آن کتاب اثبات شده. چرا؟ آدم راه بلد و راهشناسی بوده. پیغمبر به آن آقا میگویند: "حزن نداشته باش، خدا با ماست." معلوم میشود که آن آدم شفع وجودی با پیغمبر نداشته. اگر اتصال وجودی داشت، اینجا نباید اینقدر به دلهره و دلواپسی میافتاد.
خب، حالا ممکن است شما در این خط چه کنید؟ بگویید نه آقا، از کجا معلوم؟ خیلی خوب. بقیه آیه خیلی دلخراش میشود. ادامه آیه میفرماید که: "فانزل سکینته علیه و جنوداً لم ترها" پس آرامش خود را بر او فرو فرستاد و لشکریانی که آنها را نمیدیدید. میفرماید پیغمبر دلداری دادند به این آقا. آثار شفاعت در دنیا. شفاعت تا اینجاهاست. جفت شدن. اثر پیغمبر به این آقا دلداری دادند. بعد خدا سکینه را، آرامش را نازل کرد بر کی؟ بعد جفتشان باید نازل میکرد دیگر. میفرماید "فانزل علیه". بر پیغمبر سکینه را نازل کرد، نه بر این دو تا. اگر اینها شفع شده بودند، آن بابا جفت شده بود با پیغمبر، وقتی سکینه بر پیغمبر نازل شد، آرامش نازل شد، این با من سهم میداشت. اینی که آنجا بوده است. سکینه فقط بر پیغمبر نازل شد. "ایدَهو بجنود" او را با لشکریانی یاری کرد. خدا پیغمبر را تأیید کرد. ضمیرها همهاش مفرد است، تثنیه نیست. "هما فی الغار" آن دو در غار بودند. این دو تا با هم در غار بودند ولی سکینه را فقط برای پیغمبر فرستادیم. تأیید را هم برای پیغمبر فرستادیم. پیغمبر را تأیید کردیم، سپاه را فرستادیم پیغمبر را حمایت کنند. این آدم اگر جفت شده بود با پیغمبر باید او هم حمایت میشد.
اینها آثار شفاعت است. جدای از اینکه اصلاً دلهره پیدا نمیکرد. "ان الله معنا" خدا با ماست. اینها آثار شفاعت در دنیاست. اگر کسی جفت شد، بهره دارد. رزق معرفتی هم بهره دارد. رزق ادراکی هم بهره دارد. عنایاتی هم به او میشود. چون اتصال دارد به پیغمبر. وقتی چیزی میدهند، چیزی هم گیر او میآید. شب قدر به امام زمان دارد عنایاتی میشود. حقایقی بر قلب او دارد نازل میشود. هر کسی که جفت است به هر میزان، بالاخره اعداد همه به هم جفتند دیگر. ۵۰ هم به صد جفت است. ولی با ۵۰ فاصله دارد. ۹۹ هم جفت است با یک دانه. همه به هم اتصال دارند ولی حجابها چقدر است. از صد میخواهد به ۵۰ برسد، ۵۰ تا حجاب رد میکند. ولی به ۹۹ که میخواهد برسد دیگر حجابی نیست. اتصال دارد. حالا این هم که شب قدر مؤمن است، این هم سهم دارد از حقایق و معارف. ادراک دارد. چیزهایی میفهمد. این هم بهره دارد. حالا این یک است، آن یکی پنچ است، آن یکی ده است، آن یکی هشتاد است. اینها مربوط به خودشان است.
آیه قرآن میفرماید که این بابا، اونی که همراه پیغمبر بوده که انشاالله خلیفه اول نبوده، جفت نبود با پیغمبر اکرم و شفع صورت نگرفته. باز آیات دیگری دارد که مثلاً میفرماید که "و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار" و به ستمکاران تکیه نکنید که آتش شما را فرا میگیرد. رکون به ظالمین نداشته باشید. تکیه ندهید. قلباً تمایل به ظالمین نداشته باشید. همین که قلباً تمایل به ظالم پیدا میکنی، تمایل قلبی همان تواصل است، تجاذب است. تجاذب چی می آورد؟ تشافع میآورد. ظالم دارد در آتش میسوزد. آتش مجسم است. شمایید که تمایل به ظالم داری. به همان میزان که تمایل پیدا میکنی، جفت میشوی، "مچ" جور میشوی، "connect" وصل میشوی. هرچی از او هست به تو هم سرازیر میکند. او آتش است، وصل به آتش. هر چقدر این اتصال قویتر و شدیدتر باشد، آتش شماها شدیدتر. در روایت فرمود که همین قدر که دوست داشته باشی...
روایت عجیب و غریبی است. به نظرم میآید این روایت را نه هر ماه رمضانی و هر دهه محرمی، هر شب باید در خانه خواند. مخصوصاً گاهی بنده مواجه میشوم با برخی کوتهفکریهای سیاسی، بیشتر دردم میآید. اصلاً آدم احساس میکند این بحث معاد و قبر و قیامت را کلاً تعطیل بکنیم، برویم فقط اینها را بگوییم. خیلی توجه به این مسائل وجود ندارد. نکته عجیب هم این است در مورد شفاعت و اینها میگوییم چون معمولاً ادعا نیست و دشمن هم کاری نکرده، رسانه هم نداشته که صبح تا شب علیه شفاعت مثلاً صحبت کند. البته آن حالا وهابیت کار میکند. مثال برزخ و اینها، کسی نیامده صبح تا شب بگوید نه ما بدن مثالی نداریم، نه ما فلان نداریم. کارشناس حرف را میپذیرند و جالب هم هست. ولی با همان مبانی که عالم برزخ گفتی، یک کسی که ۱۰ برابر تو در عالم برزخ، ۱۰ برابر این را در عالم سیاست و حکومت کار کرده و رشته تخصصیاش شاید همان حوزه باشد، وقتی میآید این را میگوید، با اینکه ۱۰ برابر تخصص دارد، بحث برزخ و اینها را قبول میکنند. بابت این موضع میگیرند. میگویند اصلاً دیگر از بحثهای برزخات هم ما را برگرداندی به خاطر این حرفهای سیاسی که زدی. خیلی عجیب است واقعاً.
بحث برزخ. به همان نکات. از پیش درآمد همین جا شد. این تحلیل سیاسی. ادعا هست. اینجا ما صبح تا شب اخبار سیاسی داریم میخوانیم، پای رسانهها هستیم. اینجا دیگر ما خودمان ادعا داریم برای خودمان. اینها دردی است واقعاً و نکته عجیبی است. یکی از مسائلی که گیرهای ماست و این هم کانالش همین بحثهای سیاسی است و بهشدت ما را عقب میاندازد در مسیرهای معنوی، همین روایتی که میخواهم عرض بکنم خدمتتان. صفوان جمال. البته نمیگویم زیاد ولی شاید مثلاً هفت هشت باری خواندم در بحثهای مختلف. صفوان جمال از شیعیان خالص امام کاظم علیه السلام. خیلی هم رتبه بالایی دارد. وضعیت معنوی اینها، آدم ویژه بوده. حالا فرصت نیست بیشتر در مورد ایشان صحبت بکنم که ایشان چقدر جایگاه داشت پیش امام کاظم علیه السلام. شتردار بود. آژانس مسافرتی. آژانس مسافرتی بغداد. هرکی میخواهد سفر برود میآمد از ایشان شتر کرایه میگرفت. هارون الرشید هم آژانس مسافرتی جناب صفوان خوب بوده که هارون الرشید هم میخواست مکه برود از شتر برند او کرایه میگرفت. ظاهراً شترهای هارون از مکه برمیگشت.
امام کاظم علیه السلام به صفوان فرمودند که: "همه چیز تو "جمیله" زیبا است. برای ما خوشم آید. یک ویژگی ما از این خوشمان نمیآید. بدمان میآید. اکراه داریم. گفت: شتر کرایه کرده بود. تو به هارون شتر کرایه داده بودی. کسب و کار میکنی. کرایه دادن مگر بد است؟ من که باهاش نمیروم که. شترم را میدهم، خدم و حشم میبرم. شتر خودم که "location" موقعیتیابی کنم. خیلی روایت لببخش شفاعت امیر. حضرت فرمودند که: "دوست داری هارون مکه که میرود با شتر تو، اینقدر زنده بماند که برگردد بیاید کرایه تو را حساب کند؟" معلوم است که "دوست دارم. شتر کرایه دادم. این هم که وضعش خوب است. دوست دارم برود برگردد بیاید پول ما را بدهد." حضرت فرمودند: "من احب بقاء الظالمین فهو منهم". هر کسی که دوست داشته باشد یک ظالم زنده بماند، باقی ماندن ظالم را دوست داشته باشد، "منهم" از آنهاست. این از آنهاست.
اتصال. "منا اهل البیت" از اهل بیت ماست. "منی" از من است. "منهم" از آنهاست. اینها میفهمی یعنی از من است؟ از او است؟ از من نیست؟ از ما نیست؟ همه روایتی که فرمودند این کار را بکنی از من این است. "النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی" ازدواج سنت من است، پس هر کس از سنت من روی برگرداند... قاطی نکن. "فمن رغب عن سنتی فلیس منی" پس هر کس از سنت من روی برگرداند، از من نیست. فرمود "نکاح سنت من است. هرکس سنت من را برگرداند از من نیست." (یعنی روی برگرداند). اینها دیگر واقعیات است. واقعیات. اعتباریات نیستها. واقعاً از پیغمبر نیست. حالا توضیح میدهم انشاالله اگر فرصت بشود.
دنیا نیست. این دنیا لطف خدا میریزد. شما قبول داشته باشی قبول نداشته باشی. میخواهی الان بگویم؟ یک اشاره بکنم بعد برگردیم ادامه روایت را تمامش کنیم. دنیا دار اعتبار است. تو رحمتش هم اعتباری است. خدا رحمت کند. ما پدربزرگی داشتیم. پدربزرگ ما هر وقت تلویزیون نگاه میکرد، به ندرت نگاه میکرد. تا نگاه میکرد، مثلاً خانه ما میآمد میدید تبلیغات تلویزیون را. میگفت: "اینها همهاش دروغ است. همهشان دروغ. این چیزها را تبلیغهای بازرگانی و اینها. مثلاً بانکها میگفتند که آقا ما جایزه میدهیم. همهاش دروغ است. همه اینها دروغ. پراید برنده (میشود)". یعنی این بنده خدا مانده بود الان این تکذیبهای سابق را چکار کند. هی میگفت دروغ است، دروغ است. بعد دید نه آقا، راست است. چون بانک میخواست جایزه بدهد. اول بررسی نمیکرد که شما این را قبول داری یا قبول نداری. قرعهکشی کردم. افتاده است. گیرم نداشته باشی آن ور و انشاالله همان زیارتی که خلاصه اینجا دارد اعتباریات است. اینجا شما قبول داشته باشی، نداشته باشی. جایزهات نیست. پس به تو نمیدهند. قبول داری یا نداری، افتاده بهت. ولی آینده دارد. آخرت دارد واقعیت. تا توجه بهش نکنی، تا باور نداشته باشی اتصال پیدا نمیکنی.
بعضی از این حضرات که قوه شاعریشان قوی است در مورد عالم برزخ و قیامت و اینها، به همین چیزها مغالطه میکنند که مثلاً اگر من یک مامانی بودم، یک بچه قهر کرده است. من مثلاً دیگر قهر نمیکنم. اتفاقاً مامان میرود بیشتر. عزیز من، برادر من، این جفنگ است. حالا جدای از اینکه مربوط به بیسوادی است، یکم عقل هم اگر آدم داشته باشد، عالم واقعیت را تصور بکند میفهمد آنجا همهچیز وابسته به کار تو، فعالیت تو، و توجه تو است. وقتی توجه نکردی، آخه علت و معلول آنجا همهاش معلول تو است. همهاش عالم برزخ همه معلول مان. همه کلمات آیات مان. آخه چطور میشود یک معلولی بدون علت؟ تازه علت تامه لازم است. علت ناقصه و معد هم نمیخواهد. علت تامه باید باشد. بدون علت تامه چهشکلی معلول حاصل میشود؟ نه دو زار عقل میخواهد. سواد هم معلول توجه ماست. اگر تو رو برگرداندی، اتصالات قطع میشود. به هر میزان که رو برمیگردانی، اتصال ضعیفتر میشود. به هر میزان که رو میکنی، اتصال برقرار میشود. هرچی شدیدتر باشد، اتصال شدیدتر میشود. چکار کنیم؟ به اهل بیت خیلی نزدیک بشویم. نهایت توجه را داشته باشیم. به خدا به اهل بیت. اینها علامت قرب است. اینها اشتداد میآورد. شدت میآورد. شدت اتصال میآورد. رو برمیگردانی، اعراض میکنی، بیتوجهی میکنی. هی ضعیف میشود، کم میشود، کم میشود تا جایی که کلاً قطع میشود.
واقعیت این شکلی است. در روایتی که فرمود: "اگر این کار را بکنی از منی، آن کار را بکنی از ما نیستی." منظور همینهاست. از جنس توجه و اتصال. میگوید اگر از سنت من رو برگردانی، از من نیستی. یا رسول الله! اتفاقاً آنی که از سنت شما رو برمیگرداند را بیشتر باید مورد توجه قرار داد. شعرا و وعظ. شاعر و وعظ میگوید: او که از سنت شما روی برگردانده! پیغمبر نمیگوید. بعد آنی که بیشتر رو میگرداند، آنی که توجه میکند که آدم خوبی است، توجه کرده است. آنی که توجه نمیکند، لگد میزند. او را باید رفت جذب کرد. عزیز دل من! بنده خدا! آنجا عالم واقعیت است. علت و معلول. توجه کردی، اثر ایجاد میشود. برای توجه شفع، پیوند، اتصال نباشد که آن وقت ظلم به آنی که توجه داشته میشود. نماز خوانده که خوب است. آنی که نماز نخوانده را باید آورد. تو سر میزنی به آنی که نماز خوانده؟ روزه گرفته، گرما و تشنگی و سختی و کار. روزه گرفته. میگویند: "خب تو که روزه گرفتی خوب است. آنی که نگرفته را باید آورد." روزه گرفتی. اعتباریات نیست که. مثل اینکه معلم میخواهد یک دانشآموز چموش و ساکت را مورد توجه قرار دهد. مبصرش میکند. بیشتر در کانون توجه باشد. اعتباریات است. واقعیت نیست.
آنی که بهتر است، صلاحیت بیشتر دارد. واضحات قرآن است. اینکه کار خوب کرده، مؤمن بوده. آنی که فاسق است. میخواهید من را کنار هم بگذارید؟ مگر میشود؟ این چه حکمی است؟ فرمود: "هرکی به ظالم محبت داشته باشد، از ظالمین است." ولو در همین حد که دست کند در کیسه پول. پول میخواهی بگیری، بگیر. چرا دوستش داری؟ چرا تعلق قلبی داری؟ چرا؟ دیگر ایمیل با هم میزنی. میگوید: "من نمیدانم، نوههایمان را هم به همدیگر نشان میدهیم و چه میدانم." اینها خطرناک است عزیز من. اینها پیوند وجودی ما را با اهل بیت قطع میکند.
بعد صفوان جمال میگوید: "اینو که موسی بن جعفر به من فرمودند، رفتم همه شترهایم را فروختم." با تقوا. مؤمن. "خیلی شما افراطی هستین. شما تندرو، حزب اللهی. شورش را دیگر. ما نان هم نخوریم؟ عصر دیپلماسی. من دارم سواری میگیرم از هارون، پول میگیرم." محبت باطنی برات میآورد. الان یک خبر برسد که سیل آمده مکه. میگوید: "فقط هارون و سیل نبرد که این برگردد شترهای ما را تحویل بدهد." رئیس جمهور آمریکا فلانی نشود، فلانی بشود. محبت و شفاعت نیست. چیست؟ بعد دیگر در مغازه هم روشن است. شما بعضی از توئیتهای بعضی از مسئولین ما را مریم رجوی نوشته، این را ابوالحسن بنیصدر نوشته، پمپئو نوشته، یکی دیگر نوشته. معلوم نیست مال کیست. پاستور مثلاً. اتصال وجودی. حرفشان هم یکی میشود. تشابه قلوب. مواضعشان هم یکسان است. میبینی به طرز عجیبی در یک ثانیه هر دو تا یک چیز میگویند. انتخابات. دقیقاً بعضی توئیتهای مریم رجوی با برخی توئیتهای برخی مسئولین و کاندیداهای ما، دقیقاً یکی بود. دقیقاً یکی بود. اعدام ۶۷. میگفت: "اعدام ۶۷." مواضع کاملاً میشود حرف سیاسی. از آنها که میگویی: "خب عالم برزخ گل و بلبل". این راهش است.
برادر من، عزیز من، سیاست دنبالش نرو. دوست داریم عبادت بکنیم، دیگر. شیطان میگفت ببین من دوست دارم آنجور که خودم دوست دارم سجده کنم. ریش دارد، بسیج محل بوده و نمیدانم سهمیه ایثارگران آمده دانشگاه. اینها. از اینها خوشم نمیآید. اینها را واسطه. خیلی در این زمینه روایت عجیب و غریبی داریم. بحث شفاعت میآید تا در کانال سیاست ما. در مواضع سیاسی ما. اتصالات وجودی ما. از کیا خوشمان میآید؟ از کیا بدمان میآید؟ به کیا رأی میدهیم؟ به کیا قطعاً رأی نمیدهیم؟ اینها همهاش میشود کانال شفع. از آن آدم مؤمن حزب اللهی چه میدانم آماده به جهاد و ایثار بدمان میآید. نمیدانیم هم چرا. به خاطر ساختار وجودی. جفت شدی با یکی دیگر.
اینجا خیلی مطلب داریم. بنده بگذارید چند تا نکته خوب بگویم. اینها که معلوم نیست خوب بوده یا نه. چند تا نکته خوب بگویم. رکون به ظالمین اگر داشته باشی، ظالم میشوی و آتش میگیرد شما را. در آیه دیگر هم فرمود که: "وَ ما لِلظّالِمِينَ مِن حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاع" و برای ستمکاران، نه دوست صمیمی است و نه شفاعتکنندهای که کلامش پذیرفته شود. ظالمین شفیع ندارند. "شفیع مطاع". یعنی شفیعی که اطاعت بشود، شفاعت بکند، پذیرفته بشود و بالا برود. چرا؟ شفع شدن ظالمین با هم جفت و جور میشوند ولی آن شفع اینها را پایین میبرد، بالا نمیبرد. "شفیع مطاع". هرکی ظالم باشد، به میزان ظلمش این از شفاعت محروم است.
یک وقت ظلم فقط در حد فعل است. یک وقت در حد صفات هم هست. بعضی صفات ما ظلماند. مثل حسادت. حسادت ظلم است دیگر. ولی صفت. این ظلم صفت است. در مرتبه صفات. مرتبه ذات مثل شرک. "ان الشرک لظلم عظیم" همانا شرک ستمی بزرگ است. قرآن میفرماید که شرک ظلم است. ظلم فعلی دیگر نیستش. مگر حرف بدی نزدهام که ظلم به خودم است. ظلم به نفس خودم است. به ذات خودم. مثل خودکشی میماند. خودکشی. من حقالناس که ندارم. حقالنفس دارم. اگر کسی خودکشی کرد، حقالناسی ندارد. شاید حالا بابت اینکه بچهاش یتیم شده، به بدبختی افتاده، از آن جهت حقالناسی باشد، ولی اصل حقی که گردن او آمده و نمیتواند توبه بکند همین بحث حقالنفس است.
البته ما در بحث شفاعت در آن بحثهای کتاب "جهاد با نفس"ی بحث میکردیم به این رسیدیم که حتی کسی که خودکشی کرده، ممکن است مورد شفاعت پیغمبر واقع بشود. اگر کسی خودکشی کرده باشد... آخه ما یکم واکنشهای خاصی نشان میدهیم نسبت به کسانی که خودکشی میکنند. خودکشی خیلی گناه است. یعنی بحثی نیست ولی کلاً این نگاه را نداشته باشیم که اینها دیگر جهنمیاند و فلان. نه. ممکن است بالاخره در یک مراتبی بالاخره دست اینها گرفته بشود و شفاعت نصیبشان بشود. اگر در ذاتش مشرک نبوده، در صفاتش بالاخره راه نجات دارد. یک فشاری آمده، در مضیقه بوده، در تنگنا بوده، دیگر آخر زده به سیم آخر. این گرفتاری اولش را در عالم برزخ دارد قطعاً. ولی به هر حال روزنه امیدی برای شفاعت او هست. خب.
ولی شرک نه. فرمود: "گناهی که خدا نمیبخشد شرک است." این دیگر مورد مغفرت واقع نمیشود. اینها دیگر باز آن شعرها را نباید بگوییم که خدایا حالا چیه گفته؟ حالا یکم به یکی دیگر رو کرده. داری انتقام میگیری دیگر خدایا. ببین به بندههایت که ظلم نکرده است. میگوید: "اتفاقاً به بندههایم ظلم کند، من راه میاندازم. شرک کند راهش نمیاندازم." "یغفر دون ذلک لمن یشاء" بجز شرک، هر گناه دیگری را برای هر کس که بخواهد میبخشد. شرک نباشد. پایینترش. ببین خودکشی هم بکند ممکن است ببخشم. فقط شرک نباشد. این مغفرت ندارد. شرک به مغفرت ربط ندارد. ای خدایا! داری انتقام میگیری دیگر خدایا. یعنی آن محبت و رحمتهایی که اینها از خدا میگویند، اینجا دقیقاً میشود ظلم. دیگر چون خدا که مثل مامانها نبود. و یک بچه اگر قهر کرده بود، التماسش میکرد. و اینجا دیگر شرک است و مامان من نیستی. مامانم با لگد بخواباند تو فک او، ۴ تا دندان او جا به جا بشود. مامان من نیستی. باید دو برابر بقیه بچهها بهش محبت کرد. این کمبود محبت. خدا وقتی یک نفر بهش میگوید تو خدای من نیستی، خدا باید دو برابر محبت کند. خدا این کمبود محبت و اینها را ندارد. این نظام اعتباریات شماست. اینجا نظام واقعیت است. اگر از این آتش طرف فاصله بگیرد، سردش میشود. این عالم واقعیت است. نمیتواند بگوید: "آتش انتقام نگیر. جنبه داشته باش. یکم ازت فاصله میگیرم. بیا نزدیک گرمت کنم." میگوید: "نه دیگر، آنی که بغلت است را که نباید گرم کنی. آنی که اتفاقاً دور است را نزدیک." ببین عزیز من، بگویم در مورد ساقی و عوض کردن ساقی و اینها فضا که اینجا یک تجدید نظری لازم است آدم در مورد ساقی مستحق سهمداری. پس فهمید یم که اگر ظالم بشوید، مراتب ظلم.
از آن طرف امام صادق علیه السلام فرمود که: "لحظات آخر بیهوش بودند. دوباره به هوش آمدند. فرمودند که شفاعت ما نمیرسد." "والله شفاعت ما نمیرسد به کسی که من استخف بصلات" کسی که نماز را سبک بشمارد. کسی که نماز را دست کم بگیرد، شفاعت ما بهش نمیرسد. کدام شفاعت نمیرسد؟ کدام مرتبه شفع؟ مراتب شفاعت به مراتب نماز بستگی دارد. البته نماز گل سرسبد اعمال ماست و اگر کسی نماز ندارد گرفتاری در جهنم افعال را دارد. جهنم صفات و اینها را کار نداریم. یک بحث دیگر است. جهنم ذات، جهنم صفات. ولی گرفتاری در جهنم اعمال را دارد چون گل سبد اعمال نماز است. یعنی نماز اتصال ما را به خدا وصل میکند. اگر نباشد قطع میکند. به میزانی که نماز هست. یک وقت فقط چهارچوب قواره ظاهری نماز هست. این یک صورتی برایش دارد لااقل جهنم نمیرود. یعنی گرفتاری را ندارد چون قطع اتصال نشده. نماز اتصال به خدا. صلات نماز. یک توجهی داشته به هر حال. وضو بگیرد، قبله را پیدا کند، خم و راست بشود. این یک باریکه آب بود. یک اتصال. اتصال خیلی ضعیفی با اینترنت 2G دقیقه داشت. با 3G، با 4G و 5G و اینها نه. با 2G داشت. اگر اول وقت خواند، با توجه خواند، با نافله خواند. این 2Gاش میشود 3G. بعد میشود 5G. نمیدانم 6G هم داریم الان یا نیامده هنوز. آنجا دارید شما مسکو، اروپا اینها. این هی تقویت پیدا میکند. حالا اگر اصلش نبود، قطع شفاعت در صفات و ذات نصیبش میشود یا نمیشود نمیدانم. آنی که نماز ندارد نمیدانم عجیب و غریب ولی لااقل میدانم نسبت به بهشت افعال طرف محرومیت پیدا میکند. حالا مراتب بهرهبردن از شفاعت به مراتب اتصال شما با نماز.
حالا اینجا بروید ببینید این مرحوم آقای قاضی با آن جمله طلایی که همه سیر و سلوک را در یک جمله گفت، چکار کرد معنویتشان را؟ فرمودند که: "اگر کسی اهل نماز اول وقت بود و به جایی نرسید، من را لعن کند." مقید به نماز اول وقت در همه اوقات بود و مداومت بر این داشت و به جایی نرسید من را لعن کند. منظور ایشان چیست؟ نماز آدم را جفت میکند. حالا اول وقت اگر بود، این اتصال شدیدتر و قوی تر میشود. نماز. اول وقت خواندی؟ جذبه عالم ملکوت گرفت تو را. بین دنیا و آخرت، و آخرت را انتخاب کردی دیگر. الان کسب و کار بود، مشتری داشتی، کلاس بود، چی بود. بلند شدی ول کردی رفتی نماز. بیتوجهی به دنیا کردی، توجه به آخرت کردی. یک جذبه. یک قدم میروی بالا. نماز بعدی، نماز بعدی، نماز بعدی. نماز اول وقت خودش توجه در نماز میآورد. یعنی همین توجهی که کردی به عالم آخرت. ۱۰ تا نماز که میگذرد، میبینی توجه نماز دهم نسبت به نماز اولت، تو خود نماز بیشتر است. نظام شفع پیوند میخورد با نماز. آرام آرام میرود.
چقدر وقت داریم آقا جان؟ صدا قطع است. ۱۰ دقیقه. ماشاءالله! خیلی خوب. پس بزن یک چیزهایی بهتان بگویم. این ۱۰ دقیقه چیزهای خوبی است. روزههایمان فقط باطل نشود شما که روزهاید. چون اینها خیلی شیرین است. شیرینیاش میزند بالا، ممکن است روزههایمان عالم شفاعت، عالم شفع شدن با اسماءالله. خب اینجا یک غوغایی از مطالب و عجایبی از مطالب است که بزرگان فرمودند. شفع شدن با عالم اسماءالله این شکلی است. ببینید مثلاً آیه قرآن میفرماید که وقتی یک نفر برای شما بدی کرده، ببخشیدش. "اَلا تُحِبّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ" آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ خیلی زیباست. "وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا" و باید ببخشند و چشم بپوشند. ببخشید. ندید بگیرید. این کار را اگر بکنی مغفرت شامل حالتان میشود. یعنی چی؟ یعنی اگر بنده از کسی گذشتم. من که نمیایستم بیاید عذرخواهی کند بعد بگذرم ها. آن هم بالاخره یک مرتبه است ولی قویتر و شدیدتر چیست؟
الان ایام ماه مبارک است. خودم بین خودم و خدا بگویم. خدایا خیلی به من ظلم کردند. خیلیلها بودند. در عالم برزخ معطلم هستند که من بروم با من حقشان را صاف کنند. من همین جا بین خودم و خودت میگویم که من اینها را بخشیدم. الان اینجا چه اسمی از من بروز پیدا کرد؟ اسم غفور بود. بنده با اسم غفور جفت شدهام. شفع شدهام. کانکت شدهام. "مچ" جور شدهام. حالا اسم غفورم. "مچ" جور شدهام از کانال غفور برای من رزق میآید. چی میآید؟ مغفرت. محمود ببخشید، من هم تو را میبخشم. اعتباری است که مثلاً دو تا بچه دعوا کردند، میآیند پیش معلم. اعتباری. اعتباری نیست. حقیقت. حقیقت است. یعنی چی؟ یعنی تو بخشیدی. مظهر اسم غفور شدی. آمدی در کانال غفور. از کانال غفور برایت رزق میآید.
در روایت دارد: "لا شفیع انجه من التوبه" هیچ شفاعتکنندهای نجاتبخشتر از توبه نیست. ما هیچ شفیعی بالاتر از توبه نداریم. بهترین چیزی که. یعنی اسم تواب. اسم تواب چیست؟ خدا خودش یکی از اسماءالله تواب است که خداوند خودش توبهپذیر است و گناهان را میآمرزد. خدا خودش توبه میکند. یعنی چی؟ خدا توبه میکند. اشتباهی کردیم. بعد میآییم میگوییم ندید بگیر ؟ یا خودش به خودش میگوید نه برگرد، ندید بگیر. برگشتن خدا یعنی چی؟ ما میگوییم برگشتن توبه یعنی بازگشت. نه، توبه این نیست. توبه را فلسفیاش را بخواهم برایتان بگویم، دقیقترش و عرفانیاش این است. توبه یعنی خدای متعال اسم تواب را دارد. خدا یعنی چی؟ یعنی خدا هی توجه میکند به اسم غفور و غفار خودش. وقتی توجه به مغفرت میشود و به مقتضای مغفرت عمل میشود، این میشود توبه. یک وقت بنده به مغفرت خدا توجه میکنم، به مقتضای مغفرت او عمل میکنم. یک وقت خود خدا به مغفرت. هم برای من میشود توبه، هم برای او میشود توبه. معلوم شد چی شد؟ به مغفرت توجه میکند. حالا توبه خودش جفت است با مغفرت. بین اسماءالله هم جفت جفت داریم. اسماء به همدیگر پیوند دارند. این دیگر. اصلاً این دیگر محشر است. تناکح اسماء. اسماء با هم نکاح دارند. دو تا دو تا با هم جفت میشوند. این شده این عالمی که ما داریم میبینیم. همهاش در اثر زاد و ولد اسماءالله. دو تا دو تا به هم چسبیدند. غوغایی شده. توبه به مغفرت چسبیده. مغفرت به رحمت.
آیه قرآنش را بخوانم برایتان. سوره توبه آیه ۲۷: "ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ عَلَى مَنْ یَشَاءُ" سپس خدا پس از آن، بر هر که بخواهد، توبه میپذیرد. خدا بعدش توبه میکند به هرکی بخواهد. "وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ" و خدا آمرزنده و مهربان است. خدا توبه میکند، خدا غفور و رحیم است. غفور و رحیم با هم جفت شدند. توبه متولد شده. توبه محصول شفع غفور و رحیم. یک نکته قرآنی. این روزها و شبهایی که قرآن میخوانید با این نکته لذت ببرید. آخر آیات معمولاً اکثر آیات این شکلی است که آنهایی که اسماءالله دارد، آخرش دو اسمی تمام کرده: "علی حکیم" دانا و با حکمت، "حمید مجید" ستوده و بزرگوار. این. این نکته در آن است. میخواهد بگوید این مطلبی که در این آیه گفتم محصول ازدواج این دو تا اسم با هم بود. جلوه این دو تا. این دو تا اسم با هم شفع شدند مطلبی. که این آیه اگر زنده ماندیم، دیوانه نشدیم، یک چیزهایی گیرمان میآید. اگر خدا یک چیزی حواله بکند بفهمیم. دیوانه میشود که این اسماء دو تا دو تا.
پس غفور و رحیم مثلاً رحیم و نمیدانم کریم مثلاً. اینها اسماء دو تا دو تا. این با آن جفت میشود چی میآید؟ این با آن جفت میشود چی میآید؟ یک جا در مورد ازدواج فلان است: "وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً" و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد. مودت و رحمت با هم جفت است. بعد آخر آیه چی میگوید؟ آیه قبلی چی؟ جفت شدن اسماءالله با هم.
نکته آخر را بگویم و تمام. این دیگر اینجا دیگر پر میزنیم میرویم بالا. یک روایتی هم که دیشب وعده کرده بودیم بخوانیم. روایت هم آوردم. فردا شب انشاالله برایتان میخوانم اگر خدا توفیق بدهد. اینجا را داشته باشیم قشنگ. حالا در عالم برزخ. در عالم برزخ ما با هرکی که جفت شدیم این را میبینیم. حالا ممکن است یک کسی در یک اسمی از ما بالاتر باشد. ما در یک اسم دیگر بالاتر. مرحوم علامه جعفری رضوان الله علیه. یکی از شاگردان ایشان که بنده به این شاگردشان هم ارادت دارم. ایشان میفرمود که من در عالم رؤیا شهید مطهری را که ایام سالگردشان است، دیدم. ایام رحلت علامه جعفری بود. ازشان پرسیدم که آقا... یک سؤالاتی مطالبی شد و اینها. گفتگوهایی شد. پرسیدم شما بالاترین آن طرف یا آقای جعفری؟ شهید مطهری فرمودند که: "من به خاطر شهادتم. چون شهید شدم. مقام شهداء به خاطر مقام شهداء از آقای جعفری بالاتر است. ایشان به خاطر تواضعش از من بالاتر است." ایشان مقام دارد. متواضع. اینی که داشته از من بالاتر است. من مقام شهادتی که داشتم از او. یعنی اینجا در کانال شهداء، از شهداء به پایین، واسطه فیض برای علامه جعفری، شهید مطهری است. اینور که میآییم، واسطه فیض علامه جعفری. مثل شیخ انصاری، سید علی شوشتری. سید علی شوشتری در عرفان و معنویت استاد شیخ انصاری بود. شیخ انصاری در فقه و اصول استاد سید علی شوشتری بود. این در یک اسم واسطه فیض آن، آن در یک اسم دیگر. درست شد؟
این نکته طلایی را بگوییم و برویم. تا فردا همین را مزمزه کنیم زیر زبانمان. مست بشویم. در عالم برزخ رفاقتها این شکلی است. وقتی حلقهای که دور هم مینشینند. حسنا. رفیقها. یک رفیقی دارد. مثلاً این مظهر اسم غفور. آن یکی مظهر اسم کریم. این یکی مظهر اسم رازق. آن یکی مظهر اسم نمیدانم ودود. این ودودی کهایم به آن غفوریه میرسد و دودی و غفور. درست. ودودی رزق، ودودی میآورد. ودود بودن. ودود برای این یکی رفیقش یک رزقی از اسم ودود میآورد. این رفیقش یک رزقی از اسم غفور میآورد. سیخ داری؟ مثلاً پیک نیک داری؟ از جنس این دنیا نیست. آنجا همهاش اسماءالله است. جلوه اسماءالله.
در مورد خواب در عالم برزخ میخواستم نکاتی بگویم که وقتمان دیگر تمام شده. در عالم برزخ خواب میبینند. خواب چی میبینند؟ بگویم؟ نگوییم؟ وقت تمام است. عالم برزخ. خب اینها یک مرتبه پایینتری از این اسماءالله و جلوههای رحمت را دارند میبینند. در برزخ خواب بالاترش را میبینند. خواب خواب دارند. خواب هم میبینند. تو آن خوابیده آقایی که خودش یک حورالعین تو خانه همسرش است. تو بهشت برزخی. خیلی سرحال و خوشحال است. مهدی! چی شده؟ میگوید: "خواب همسرم را دیدم در بهشت قیامتی." شب این همسرش اجازه میدهد که این آقا تو همان خانه بخوابد یا نه. خلاصه اینها پایینترها خواب بالاترها میبینند. برزخی را جهنم آخرتی میترساند که در "آنسوی مرگ" هم اشاره کرده. نشان میدهند یا در خواب میبینند انتهای مختلف. جهنم قیامتی میبینند، میترسند. اینها بهشت قیامتی میبینند. یک رتبه بالاتر از این جلوه اسماءالله را در خواب میبینند. رفیقهایشان از همین جنسند. رزقهایشان همه از همین جنس است. مراتب آدمها همینجوری همه به اسم الله برمیگردد.
با کسانی رفت و آمد و رابطه دارند که با هم جفت شدهاند. ولو کمترین میزان جفت شدن. عالم قیامت برای جفت شدن. مردم دنبال چه بهانههایی که میگردند. فلان شهر. من یک دو دقیقه همنشین شما بودم. وضو گرفتی. شفاعت من را قبول کن. یعنی حق ایجاد شده که در مورد انشاالله فردا شب صحبت میکنیم. وقتی حق ایجاد میشود، این حق است. با یک کسی که آبرو دارد پیش خدا. حقی ایجاد میشود. اتصال میآید. وقت بهره از شفاعت او میبری. از کانال او رزقی به شما میرسد. دنبال بسیار چیزهای اندکی که من یک دو بار مثلاً از جلو در خانه شما رد شدم، نگاه نسبت به امام حسین که خیلی عجیب و غریب است. نسبت به مؤمنین هم هست که آقا مثلاً من شما را نگاه کردم، با محبت نگاه کردم و این هم شفاعتش میکند. یعنی اتصالی بالاخره پیدا گرفتیم و انشاالله فردا شب هم خدمت عزیز دلمان حاج صادق آهنگران هستیم قبل از جلسه و عزیزان انشاالله زودتر دنبال پیگیری میکنند از آدرسهایی که داده شده بیایند تا انشاالله از این نفس پر فیض ایشان هم استفاده بکنیم و انشاالله که عاقبت همهمان هم ختم به خیر بشود. از عزیزان هم عذرخواهی میکنم که وقتشان را گرفتم و خسته شدند و اذیت شدند. قطع کنیم عزیزای اینستاگرامیمان چند تا سؤال پرسیدند. مسکو با شما خداحافظی میکنیم چون دیگر وقت اذانشان است بروند به افطار برسند. با عزیزان اینستاگرامیمان یک مختصری بحث را ادامه میدهیم انشاالله. ببینیم که مسائل مسکو. یا علی التماس دعا. خداحافظ بر رفیقان برزخی. به همین جنس است.
ببینید بعضی اتصال ما خیلی شدید است. مثلاً مرحوم شهید حاج قاسم سلیمانی. از ایشان وقتی میپرسیدند که: "شما بیشتر بین شهداء بیشتر از همه دلت برای کی تنگ میشود؟" ایشان گفت: "حاج احمد." این پیوند قلبی شدید حاج قاسم با حاج احمد کاظمی. پس آنور اصل رفاقت و اتصال اینها. البته مراتب هم بستگی دارد. اگر همرتبه باشند، همدرجه باشند، دیگر آنجا بیشتر با همند و غالباً با هم. اگر مراتب فاصله دارد، به هر حال آنجا هم بهرههایی هست. مثلاً ما امام خمینی را دوست داریم. خب ما که نمیتوانیم بگوییم ما رفیق امام خمینی هستیم، ولی بهرهمند از او میشویم. خصوصاً از شفاعت او بهره میبریم. برای عزیزانمان که مسکو هستند روایت را بخوانم. چکار کنیم؟ یک مطلبی. یک روایت خیلی جالبی در مورد جناب سلمان که این باشد فردا شب بخوانم که رفقای مسکویمان هم در این بحث باشند. ربط به همین دارد که رفیق. رفیق برزخی و اینها چکار میکند، چه خاصیتی دارد و عالم شفاعت چه نقشی دارد. همین است که از کانال او چیزهایی به ما میرسد. عالم برزخ داریم به وضوح این را نشان میدهد.
یکی شب اول قبر. خب شب اول قبر طبق برخی احادیث دیگر دارد که صراط، حشر، نمیدانم فلان، میزان و اینها. ولی شب اول قبر یا در عالم برزخ گفتند به تعداد زیارتهایی که ما رفتیم به امام رضا، او هم آمده به ما سر زده. زیارت برنامه. قمی ایشان از پشت بام منزل میرفت سلام میداد. فرمانده بود که: "هر باری که رفتم پشت بام منزل امام رضا آمد از اینجا به من سر زد و میدیدم حضرت پابرهنه میآیند." پرسیدم: "آقا چرا پابرهنه میآیند؟" حضرت فرمودند: "چون تو پابرهنه میرفتی پشت بام سلام میدادی." این همان جنسی است که میرفته. یعنی بروز جفت شدن او با زیارت امام رضا علیه السلام. حالا امام رضا به چه نحو ؟ زیارت مختلف است. این هم میشود شفاعت و بهرهمند از فیض معصوم، فروزات معصوم میشود. رفاقت هم همین است. از آن رفیقش بهرهمند میشود.
در مورد چه چیزی سبب بخشیدن ما؟ مظهر اسم غفور. وقتی مظهر اسم غفور شدیم، ببینید مثلاً شما وقتی که میتوانید آبروی یک نفر را ببرید، نَبَرید. مظهر اسم عزیز میشوید. مظهر اسم عزیز که میشوید، خدا به شما آبرو میدهد. عمدتاً آنهایی که بنده دیدم آبروی حلال دارند، چون بعضی آبرو حرام از پریدن بین آن و گاز گرفتن است. آبروی حلال دارند. با عناوین درست حسابی و درست و درمان. از شهرت فراری بودند. از این مسائل فراری بودند. در عین حال خدا به اینها عزت و آبرو داده. عمدتاً به خاطر این بوده که یک جایی یک زمینهای بوده برای آبروبردن از کسی، اینها آبرو نبردهاند. این اسم عزیز شده، خدا بهش آبرو داده، عزت داده. بعضی اینقدر عزت پیدا میکنند که اصلاً اتصال به آنها برای من هم عزت آفرین میشود. اگر بیایم یک عکس بزنم حاج قاسم سلیمانی را، من هم عزیز میشوم. این دیگر خودش مظهر عزت است و عزت پمپاژ میکند. در مورد غفور هم همین است.
اگر من از این اشتباهات و مسائل گذشتم... "یَغْفِرُ لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ" میبخشد کسانی را که امید به ایام الله ندارند آیه قرآن است. خیلی هم آیه قشنگی است. یک وقتی باید بحث مفصل در مورد این آیه بشود. اگر من این غفران از من جاری شد، من خودم مظهر غفران میشوم. مظهر غفران که شدم، اصلاً در کلاسی نیستم که کسی بخواهد بیاید حقش را از من بگیرد. یعنی آنی که سطحش پایینتر است و حقالناسی هم بر فرض باشد، بنده در یک سطحی قرار میگیرم که خدا اصلاً او را به نحوی راضی میکند. به این مرتبه حتی نمیافتم که بخواهم او را راضی کنم، باهاش مواجهه و گفتگو داشته باشم. نکتهاش را عرض کردیم که این آقا اصلاً او شهید را ندید. یعنی شهید گفت: "من خودم آمدم." لازم نبود من بیایم. شفاعت کرده بود. اصلاً ندیده بود شهید را. وکیل او این کار را کرد. ما اگر غفران داشتیم، فکر میکنیم که اینجا مثل بانک است. مثل دنیاست. مثلاً خوب است من دو تا غیبت دارم. یک چهار تا هم غیبت پشت سر من کردهاند و این دو تا را میزنم به حساب و آنها را هم نمیبخشم و آن دو تا را انشاالله خفتگیری میکنیم و درستش میکنیم. این شکلی نیست آنجا.
اینجا من دو تا غیبت که بخشیدم، مظهر اسم غفور شدم. بعد قبلاً میایستادم ۴ تا غیبت را مثلاً در مورد آنها میآمد با دو تایش تسویه حساب میکردم. الان ۴۰ تا غیبت میتوانم صاف کنم. برای اینکه این غیبت ها. رتبههای آنها در من، درجهام در عالم غفور بالاتر است. من با افراد دیگری حسابم. خودم ارتقاء وجودی پیدا میکنم و بالا میروم. مظهر اسم خدا. مؤمنین خوب.
پس حالا برای مخاطبین صوتیمان، کسانی که از طریق صوت پیگیری میکنند، دیگر حالا سؤالاتمان و دیگر عزیزان اینستاگرامیمان هم از دست دادیم و انشاالله که حالا بحث و جلسات بعد ادامه بدهیم و انشاالله که همه عزیزان موفق و منصور باشند و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...