بررسی «أن» و «إنّ» در حذف جار قرآنی
تحلیل بلاغی آیه «لا یستحیی أن یضرب»
حذف باء در «بشر الذین آمنوا» چرا؟
نکات تفسیری از تفسیر سوره حمد امام
«طمع» و «رغبت» در نحو و بلاغت قرآن
آیه «عهِدنا الی ابراهیم» و حذف جار
کاربرد نحوی «نبّئهم أن الماء قسمة»
تحلیل «عجبوا أن جاءهم منذر» در قرآن
«من» و «باء» در افعال نهی و استعاذه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
پس هدایتم در قرآن به نزد حافظ بود. مثالهایی از «انَّ» و «أنْ» منصوب نظر حافظ میشود: سوره بقره آیه ۲۶:
«ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلاً ما بعووضة فما فوقها».
«لا یستحیی ان یضربه» یعنی «لا یستحیی بِان یضرب» یا «لا یستحیی لِاَن یضرب». حیا نمیکند برای اینکه مثال بزند، آن برای اینکه "استحیا" دو تا معنا دارد آقا جان. یکی به معنای خجالت کشیدن از حیا، یکی به معنای حی (حیات). اینجا «لایستحیی» معنای خجالت را میدهد. آنجا توی «یُقَتّلُ ابنائهم و یَستَحیی نسائهم» معنای زنده نگه داشتن حیا است که لازمه با "من" استعمال شود: «یستحیی منکم». ولی اینجا «لایستحیی من ان یضربه» من نیامده و شده «لایستحیی ان».
جاهای دیگری که «ان» منصوب نظر حافظ است:
«فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ...» بغل ۱۵۸ و ۱۹۸. اینجا با "فی" باید میآمد. «لا جناح علیهما فی ما افتدت» گناه با "فی" متعدی میشود. ولی اینجا «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فعلتم...» با "ان" متعدی میشود. ولی در برخی از آیات قرآن این "ان" افتاده، مثل: «وَلَسَاءَ السَّبِیلَ» مائده ۱۲، بقره ۱۰۸، ممتحنه ۱، فرقان ۱۷، نساء ۴۴. جاهایی هم با "ان" آمده: «یُضِلُّ عن سبیله»، «یَذِلُّون عن سبیل الله». یک جاهایی هم نیامده: «فَأَضَلُّوا عن سبیله» منصوب نظر حافظ.
خوب، منصوب حافظ با «انّ» و «أنّ» مثل سوره بقره ۲۵: «بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ انَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ». بشارت با "باء" متعدی میشود: «فَبَشَّرناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ»، «بَشَّرناهُ بِإِسْحاقَ». بشارت دادیم او را به فلان چیز. حالا وقتی "باء" را نمیآورد: «یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ انَّ لَهُمْ أَجْرًا»، نه «بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا انَّ لَهُمْ».
قد سوره کهف آیه ۲، یونس آیه ۲: با "باء" بیاید. ولی گاهی آن هم باز میافتد، مثل: «انَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً» بقره... در حالی که با "باء" امر «رَبِّی بِالْقِسْطِ». "باء" معمولاً متعدی میشود، ولی "باء"اش خیلی وقتها میافتد: «مَا أَمَرْتَنِی بِهِ»، «تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ» "باء"اش افتاده. «لا أَمُرُکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ»، «انَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ»، «اِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ». اینها همه منصوب به نزد حافظ. سوره سبأ آیه ۳۳، آل عمران ۸۰، نساء ۵۸، انعام ۱۴.
«یَسْأَلُونَ ما أمر الله بِهِ أَنْ یُوصَلَ». بیشتر بلاغی باید باشد و خود این "با" البته دست امام خمینی که بیاید، کلی ازش کار میکند. شما این تفسیر سوره حمد امام را ببینید. کل تفسیر سوره حمد ۵ جلسه بوده و تعطیلش کردند. در واقع این پنج جلسهای که تقریباً ۶ ساعت بحث کرده حضرت امام، در این ۵ جلسه تمامش، تمامش تقریباً ۸۰ درصدش در مورد "باء" بسم الله بحث کرده. خیلی کوتاهی هم در مورد الرحمن الرحیم بحث کرده. ۴ ساعت تقریباً در مورد "باء" صحبت که بیش از ۴ ساعت مفصلاً به آن نقطه. بعد تازه بحث بحث بوده که خیلی امام لسان انبیا بر لسان خود نداشت، حرف نمیتوانستند بزنند. این عقده مال همه اینها بود. اینها در چیزهایی که شهود کرده بودند، چیزی نمیتوانستند بیان کنند. عقده امام هم بهش مبتلا است. همین تفسیرها خیلی نمیتواند چیزی را باز کند. منصور هم جلد اول سوره حمد، جلد دومش هم سوره حمده. تا ۲۴۷ صفحه ۲ جلد سوره حمد تفسیر آقا مصطفی خمینی.
ماده "طمع" گفتیم با "فی" استعمال میشود، ولی یک وقتهایی این هم منصوب نزد حافظ میشود: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن یؤْمِنُوا لَکُم» سوره بقره آیه ۷. «الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی» شعراء ۸۲. «نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا» مائده ۸۴. «أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا» شعراء ۵۱. در همه اینها منصوب به نزد حافظ.
خوب، در استعاذه هم آقا جان، گاهی منصوب به نزد حافظ است. خوب، ما سه تا چیز داریم: یکی «مستعیذ» (بندهای که استعاذه میکند)، یکی «مستعاذٌ منه» (از اونی که ازش فرار میکنم)، «مستعاذٌ به» (به چیزی که بهش فرار میکنم). من از شیطان به خدا فرار میکنم. من «مستعیذ»، شیطان مستعاذٌ منه، خدا «مستعاذٌ به». خوب، اینجا در «مستعاذٌ به» همیشه باید با "باء" مجرور شود. مستعاذٌ به مجرور شود، یعنی من میخواهم بگویم: «انی اعوذ... اعوذ بک من همزات الشیاطین». "بک" (با "باء") آمده، یعنی مستعاذٌ منه آمده، مستعاذٌ منه. حالا اینجا «اعوذ بک ان اسئلک». گاهی اینجا «مستعاذٌ منه» منصوب به نزد حافظ میشود و میگوید: «أعوذ بربی من أن ترجِم»، «مِن ان اسئلک»، «من» افتاده. «اعوذ بک ربی أن یَحْضُرَونَ» شده «أَنْ یَحْضُرُونَ».
ماده "نهی" آقا جان همین طور است. استعاذهها: سوره دخان آیه ۲۰، هود ۴۷، مؤمنون ۹۸. ماده "نهی" با "ان" استعمال میشود. تنها «نَعْبُدُ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنا». ولی اون "ان" افتاده. سوره هود آیه ۶۲: «نَنْهَى نَفْسًا عَنِ الْهَوَى». "نهی" با "ان" میآید، ولی یک جاهایی تنها «أَنْ نَعْبُدَهُ» سوره اعراف آیه ۶۶. «تَرْغَبُونَ أَن تَنکَحُوا» نساء ۱۲، ۲۷. خوب، چون "رغبت" هم با "ان" متعدی میشود یا با "الی". «رَغِبَ إِلَیْه» یعنی رغبت دارد بهش. «رَغِبَ عَنْ» یعنی بهش بیرغبت. «إِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ»، «إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ». «مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ».
از اینجا به اون در نظر گرفت. از اینجا خروج کردم آقا.
کلمه "عهد" هم با حرف "باء" متعدی میشود، منصوب به نزد حافظ هم میشود: «عهِدْنا إِلَی ابراهِیمَ و إسماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ». «عَهِدنا بِـ...» "با" افتاده. سوره بغل ۱۲۵، آل عمران ۱۸۳. «إِلَی إبراهِیمَ عَهْدَنَا إِلَی إبراهِیمَ و إسماعِیلَ تَتَطَهَّرا». عهد کردیم به ابراهیم. عهد هم با "الی" میآید، هم با "باء". عهد کردیم فلانی را به فلان چیز. از فلانی عهد گرفتیم به فلان چیز. از فلانی میشود "الی" فلانی. "الی" یک مقدار اضافه نشان میدهد. خوب، ما توی ذهنمان فارسی میگوییم از فلانی عهد گرفتیم. عهد گرفتیم، عهد دادیم. در واقع عهد دادیم به ابراهیم و اسماعیل، عهد کردیم.
آقا "نَبَّهَ" دو مفعولی است، یعنی «أَنْبَاَ»، و «نَبَّاَ» مفعول دومش هم با "باء" متعدی میشود. «أَنْبَأَ وَ نَبَّأَ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ». «نَبِّئَهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ». اینجا "نَبَّهَ" باید با "باء" میآمد. «نَبِّئْهُمْ بِأَنَّ الْمَاءَ». منظور از سوره حجر آیه ۴۹، قمر ۲۸. «قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ». دست گاه حوض. آنجا با "باء" دارد. ولی جاهای دیگر دیدیم که خوب "عجب" هم با "من" استعمال میشود. الان دیگر قشنگ آدم دستش میآید نقاطی که در قرآن منصوب از حافظ میشود. واقعاً تحقیق خوبی شده است. «عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ». بعد میفرمود: «اعْجَبْ مِنْ فلان». چون «عَجِبَ مِن أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ». با "من" متعدی میشود، ولی جاهایی "من" ازش افتاده. «عَجِبُوا بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ». «وَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ» سوره ص آیه ۴، سوره ق آیه ۲، سوره اعراف آیه ۶۳. «إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». "موعظه" هم با "باء" استعمال میشود: «إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ». ولی یک وقتهایی "باء"اش میافتد. اینها همهاش از یک جهت قیاسی، از چه جهت اینکه همه "ان" دارد: «یَعْظُکُمْ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ». به «أن تعودوا» بوده، شده «أن تَعودوا». خوب، این دو تا آیه هم سوره هود آیه ۴۶ و نور آیه ۱۷.
"جاءَ" هم با "الی" استعمال میشود و با "باء" متعدی میشود. «لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ». «إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ». «جَاءُوا إِلَیْکَ» باید میفرمود یا «جَاءُوا بِکَ» باید میفرمود. «جَاءُوا». این دو تا هم نساء ۶۴، مجادله ۸. «جئت بالحق». مثل آیه داریم. اولین بار سر آن دو تا افتاده بود. «جاءَ بِکَ». جاهای دیگری هم میبینیم که سر "ان" حرف جر افتاده، مثل: «مَا لَنَا لَا نُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...». «مَالِکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ». «مَا لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ». «مَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ». «مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ». همه اینها سر "ان" حرف جری بوده که افتاده.
خوب آقا، "یُسَرِّحُ" دو مفعولی است. مفعول دومش با "لام" میآید، یعنی «یُسَرِّ لَهُ»، «یُسَرِّ لِفُلانٍ»، «یَسِّرْ لِی أَمْرِی». «یَسِّرْ لِی أَمْرِی». ولی یک جاهایی در قرآن منصوب به نزد حافظ. «یُسَرُّ عَبْدِی بِنَصْرِ اللَّهِ». «سَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی». «لِلْیُسْرَی». اینها همه با "لام" آمده. «یَسِّرْ لِی أَمْرِی». این هم از این.
"نادی" هم باید با چی متوجه شود؟ با "باء". ولی خیلی وقتها میافتد: «وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا». اصحاب جنت به اصحاب نار ندا دادند، چی را؟ به اینکه فلان. "باء"اش افتاده. اعراف ۴۴، «أَن أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ». اعراف ۵۰، «أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». «فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».
سوره انعام ۸۷. "منع" با "من" استعمال میشود، بله. و «مَنْ ظَلَمَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ». «مَنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا حُسْنًا». «مِن اَن یُذکر». "من"اش افتاده. سوره بقره ۱۰۴. و «وَمَنَنَّا عَلَیْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». داریم: «یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنْهُ الْکَیْلُ»، «مَنَعْتُم مُحْصَنُونَ مِنَ اللَّهِ». اینها همه "من" با "من" در منصوب به نزد حافظ چی شده آقا جان؟ "من" افتاده: «وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُومِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی» سوره کهف آیه ۵۵. «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ». "من" هم با "علی" متعدی میشود. «عَلَیْکَ» با "علا" و با «یَمُنُّونَ عَلَیْهِمْ بِأَنْ أَسْلَمُوا». ولی "باء" دوباره افتاده. سوره حجرات آیه ۱۷. این هم از این. «مَا اسْتَطَاعُوا أَن یظْهَرُوهُ». استطاع «لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ...». همه "باء"اش داشته که ازش افتاده. «وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ قَوْلًا أَنَّ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی».
چیزهای دیگر هم که خواندیم: کهف ۹۷، انعام ۳۵، نساء ۱۲۹، نساء ۲۵، آل عمران ۱۹۵، انفال. این هم از این و آنها هم که خوبیم و منصوب به نزد حافظ هم به رحمت ایزدی پیوست. تمام شد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...