‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هشتم درس خارج حضرت آقا.
از امام صادق جعفر بن محمد علیهماالسلام، از پدرش، از پدرانش (علیهمالسلام) که البته «عن آبایی علیه السلام» نوشته شده، بهتر است «عن آبائهم علیهم السلام» باشد، «قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انکم لن تسعوا الناس به اموالکم، فسعوهم باخلاقکم.» چقدر غلط داشت این یک خط. «لن تسعوا الناس» یعنی این ظرفیت را ندارید که همه مردم را در حیطه محبت خود نگه دارید. با مال این کار را نمیتوانید بکنید؛ چون پول یکی از ابزارهایی است که دل مردم را به بخشنده پول نزدیک میکند. این روایت میفرماید: «شما میخواهید با پول دلها را به خودتان نزدیک کنید؟ چقدر میخواهید پول خرج کنید تا بتوانید جمع کثیری از مردم یک شهر یا یک کشور را به خودتان نزدیک کنید؟» لحن، برای نفی تأییدی است؛ یعنی هرگز چنین کاری را نمیتوانید بکنید. البته در مباحث ادبی اثبات شده که «نفی ابد» نیست، «نفی مؤکد» است.
اما یک وسیلهای دارید برای اینکه بتوانید دلهای اکثر مردم را به خودتان نزدیک کنید. «لن أبرح الأرض حتی یأذن لی أبی.» سوره یوسف، آیه ۸۰ آیا یک روزی پیدا کنم؟ «فلن أبرح الأرض حتی یأذن لی أبی أو یحکم الله لی و هو خیر الحاکمین.» سوره یوسف، آیه ۸۰ اگر «لن» نفی ابد بود، «حتی» برنمیداشت؛ ولی اینجا چون «حتی» برداشته، معلوم میشود که نفی مؤکد است. چون ابد که محدودیت نمیخورد؛ نمیشود گفت: «من تا ابد این کار را نمیکنم، مگر این موقع، مگر وقتی که...»
یک وسیله دارم برای اینکه بتوانید دلهای اکثر مردم را به خودتان نزدیک کنید. آن چیست؟ «آن اخلاق است.» اگر شما تواضع بورزید، اگر آدم صادقی باشید، علیه این و آن حرکت مخربی انجام ندهید، اگر کسی باشید که بر روی حرف خودتان میایستید؛ اینها صفاتی است که مردم دوست میدارند. میتوانید با این خلق خوب، با این اخلاق حسنه و خصال نیک، دل مردم را به طرف خودتان جذب کنید.
بنابراین، اخلاق فقط به معنای اخلاق معاشرت نیست؛ یعنی خوشخلقی به لبخند مردم. البته این هم از جمله اخلاق حسنه است؛ مراد فقط این نیست، بلکه همه خصال حسنه یکهای که اسلام آنها را برای انسانها لازم دانسته، معروفهای اسلام، معروفهای عرف بشری؛ یعنی انسانی که دارای شجاعت، دارای صبر و حلم، دارای گذشت است، دلها به این انسان جذب میشود. ممکن است کسی از برخی از خصوصیات شما لطمه ببیند، اما در عین حال این صفت نیک را در شما ستایش میکند. ما دیدیم کسانی را که نسبت به امام بزرگوار ما (رضواناللهعلیه) علاقهمند بودند به خاطر خصوصیات اخلاقی او، به خاطر ایستادگی او، با اینکه از لحاظ جبههبندی سیاسی و انقلابی هم مخالف بودند، اما او را تکریم و تحسین میکردند. دلها به طرف او جذب میشد.
«امالی» صفحه ۶.
عرض کردیم مجموع آنچه از این روایات طایفه ثالث استفاده میشود، اجمالاً این است که دو تقدیر، یعنی تقدیر زمانی و مکانی، دارای اعتبارند. بعضی از این روایاتی که در طایفه ثالثه خواندیم، یا دلالت داشت یا اشعار داشت به اینکه از این دو تقدیر، تقدیر زمانی اولویت دارد یا اصل است؛ به روایت محمد بن مسلم که آن را خواندید. بعضی از روایات دیگر، به عکس، کأنّه ظهور داشت یا اشعار داشت بر اینکه اصل در تقدیر، عبارت از تقدیر مکانی، یعنی فراسخ و امیال است. لکن یک روایت در اینجا وجود دارد که آن روایت از لحاظ مضمون، مضمون قاطع و فصلی دارد؛ یعنی قول فصل را در این روایت میشود دید که آن روز اشاره کردیم. آن روایت، روایت ابی ولاد است در باب پنجم از ابواب صلات مسافر. و همین یک روایت در این باب هست.
محمد بن الحسن، با اسنادش از احمد بن محمد، این اسناد، اسناد صحیحی است، از الحسن بن محبوب، از ابی ولاد . بنابراین، روایت صحیح است. «قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: إنی کنت خرجت من الکوفه فی سفینه الی قصر ابن هبیره و هو من الکوفه الآن نحو من عشرین فرسخ. (فِی أَبْوَابِ صَلَاهِ الْمُسَافِرِ بَابُ خَمْسٍ جِلْدُ ثَمَانٍ صَفْحَهْ أَرْبَعُمِائَهٍ وَ تِسْعٌ وَ سِتُّونَ) بَابُ أَنَّ مَنْ قَصَدَ مَسَافَهً ثُمَّ رَجَعَ أَوْ نَقَصَهُ فِی أَثْنَاهَا وَعَلِمَ أَنَّهُ فِی رُجُوعِهِ فَإِنْ کَانَ بَلَغَ أَرْبَعَهَ فَرَاسِخَ قَصَرَ وَ إِلَّا أَتَمَّ. قَالَ أَبِي عَبْدَاللّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنِّي كُنْتُ خَرَجْتُ مِنَ الْكُوفَةِ فِي سَفِينَةٍ إِلَى قَصْرِ ابْنِ حُبَيْرَةَ وَ هُوَ مِنَ الْكُوفَةِ عَلَى نَحْوٍ مِنْ عِشْرِينَ فَرْسَخاً فَقَصَّرْتُ فِي يَوْمِي ذَلِكَ الصَّلَاةَ ثُمَّ بَدَا لِي فِي اللَّيْلِ الرُّجُوعُ إِلَى الْكُوفَةِ فَلَمْ أَدْرِ فِي رُجُوعِي مِنَ التَّقْصِيرِ أَمْ مِنَ التَّمَامِ فَكَيْفَ كَانَ يَنْبَغِي أَنْ أُصَلِّيَ؟ فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ سِرْتَ فِي يَوْمِكَ الَّذِي خَرَجْتَ فِيهِ بَرِيداً كَانَ عَلَيْكَ حِينَ رَجَعْتَ أَنْ تُصَلِّيَ بِالتَّقْصِيرِ لِأَنَّكَ كُنْتَ مُسَافِراً إِلَى أَنْ تَصِيرَ إِلَى مَنْزِلِكَ. قَالَ: وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَسِرْ فِي يَوْمِكَ الَّذِي خَرَجْتَ فِيهِ بَرِيداً فَإِنَّ عَلَيْكَ أَنْ تَقْضِيَ كُلَّ صَلَاهٍ صَلَّيْتَهَا فِي يَوْمِ ذَلِكَ بِالتَّقْصِيرِ بِتَمَامٍ مِنْ مَكَانِكَ ذَلِكَ لِأَنَّكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَوْضِعَ الَّذِي يَجُوزُ فِيهِ التَّقْصِيرُ حَتَّى رَجَعْتَ فَوَجَبَ عَلَيْكَ قَضَاءُ مَا قَصَّرْتَ وَ عَلَيْكَ إِذَا رَجَعْتَ أَنْ تُتِمَّ الصَّلَاهَ حَتَّى تَصِيرَ إِلَى مَنْزِلِكَ.» و «تقدم یدل علی ذلک». و بله «یتم یدل علیه». و امر بالقضا مخصوص به ما وقع بعد الرج. و مقصد سفر فی محل رج. و الطعمو محمول علی الاستحباب.
یعنی راه آبی آن تا کوفه ۲۰ فرسخ است. چون قصد ۲۰ فرسخ داشته، نماز را از همان اول قصر (میخوانده). میگوید: «من در رفتن، نمازها را قصر خواندم، ولی تو برگشتن، چون به آن محلی که میخواسته برود نرسیده، قصر ابن حبیره، وقتی روز تمام شد و شب شد، از قصد خودش برمیگردد، تصمیم میگیرد به کوفه برگردد. میپرسد: اکنون نماز را در برگشتن، قصر بخوانم یا تمام؟» حضرت فرمودند: «مسافتی که در این روز طی کردی، اگر به قدر یک برید، یعنی چهار فرسخ، تو برگشتم باید نمازت را قصر بخوانی، چون چهار فرسخ رفتی، چهار فرسخ هم برمیگردی، میشود هشت فرسخ.» آن وقت حضرت تعلیل میفرمایند. خود این بیان، بیان واضحی است که منات تقصیر در سفر، هشت فرسخ است؛ اما در عین حال، علاوه میکنند تعلیل را: «لأنَّکَ کُنتَ مُسَافِراً إِلیٰ أنْ تَصِیرَ إِلیٰ مَنزِلِکَ» چون تا برگردی، تا به خانهات برسی، سفر شرعی، یعنی هشت فرسخ، از تو تحقق پیدا کرده.
حضرت ادامه دادند: «و إنْ کُنتَ لَمْ تَسِرْ فِی یَومِکَ الَّذِی خَرَجْتَ فِیهِ بَریدًا.» اما اگر مقداری که در طول این یک روز آمدی، اگر چهار فرسخ نشده، «فَإِنَّ عَلَیکَ أنْ تَقْضِیَ کُلَّ صَلَاهٍ صَلَّیتَهَا فِی یَومِ ذلِکَ بِالتَّقْصِیرِ بِتَمَامٍ.» همه نمازهایی که قصر خواندی، باید همه اینها را قضا کنی و تمام بخوانی. در نسخه تهذیب چاپ شده: «مِنْ قَبلِ أن تُتِمَّ» یا «مِنْ قَبلِ أنْ تُریم» «أن تُریم» یعنی «أنْ تُبرئ» قبل از اینکه از جایت حرکت کنی. «تعامّو» هم اگر باشد؛ یعنی قبل از اینکه قبل «انتصدّا» فوراً باید نمازها قضا شود. این دلیل بر فوریت صلوات قضاست. «مِنْ قَبلِ أن تُریم» قبل از اینکه برگردی، باید نمازهایی را که قصر خواندی، تمام بخوانی. «لأنَّکَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَوْضِعَ الَّذِی یَجُوزُ فِیهِ التَّقْصِیرُ حَتَّیٰ رَجَعْتَ.» علت اینکه آن نمازهای قصر را باید تماماً قضا کنی، این است که به محلی که نماز تو در آنجا قصر میشود، به آن محل نرسیدی. «فَوَجَبَ عَلَیکَ قَضَاءُ مَا قَصَّرْتَ وَ عَلَیکَ إِذَا رَجَعْتَ أنْ تُتِمَّ الصَّلَاهَ حَتَّیٰ تَصِیرَ إِلَیٰ مَنزِلِکَ.»
این روایت صریحه در اینکه مسیرِ یوم برای تقصیر کفایت نمیکند. چون تو این روایت فرض بر این است که یک روز را صرف کرده، مسیرِ یوم تحقق پیدا کرده، روز را به شب رسانده. این مفروض سؤال راوی است؛ یعنی یک روز راه رفته، ولی باز هم نماز شکسته نشده، چون به آن اربعه فراسخ نرسیده بوده. در یک چنین وضعیتی که مسیرت یوم تحقق پیدا کرده، حضرت میفرمایند: «اگر چهار فرسخ آمدی، وقتی که منصرف میشوی از ادامه سفر، چون با چهار فرسخ برگشت، میشود هشت فرسخ، نمازت قصر است. ولی اگر چهار فرسخ نیامدی، چون هشت فرسخ تحقق پیدا نمیکند، نماز تمام است، قصر نیست، ولو اینکه مسیرت یوم حاصل شده.» لسان روایت یک لسان محکمی است. بله، در ذیل این روایت دو مطلب که خلاف مشهور است. یکی از این دو مطلب عبارت از این است که آنی که قصر به جا آورده، حضرت میفرماید: «باید قضا کنی، تماماً.» این خلاف مشهور است. مشهور طبق این فتوا ندادند. این روایت میفرماید: «اگر آن مقداری که تو حرکت کردی، چهار فرسخ نبود، بایستی آنی را که قصر خواندی، آن را تماماً قضا کنی.» این برخلاف فتوای مشهور که اگر قصد مسافت داشت و نماز را قصر خواند، ولو در بین راه منصرف شود، برگردد و مسافت تحقق پیدا نکند، قضای آنچه که قصر خوانده واجب نیست. مشهور این است.
یک حرف دیگرِ غیر مشهوری که تو این روایت است، فوریت قضایاست. که میفرمایند: «واجب قضا کنی قبل از اینکه حرکت کنی.» «قبل انتریمَ مِن مکانِکَ» قبل از اینکه حرکت کنی، بایستی فوراً آن را که خواندی، قضا کنی. به این هم کسی فتوا نداده. یعنی قضای صلوات فائته به این صورت، فوریت ندارد. بله، این قسمت از روایت قابل حمل و توجیه است؛ چنانچه مرحوم صاحب وسائل (رضواناللهعلیه) و دیگران مثل صاحب جواهر، به یک نحو توضیحاتی را برای این قسمت روایت ذکر کردهاند. اما اگر فرض کنیم که این توجیهات هم مورد قبول واقع نشود و این بخش از روایت معمولاً به آن نباشد، این به حجیت آن بخش دیگر روایت ضرر نمیزند که صریح در این است که منات برای تحقق سفر که در آن قصر واجب است، عبارت از طی مسافت بریدین، ولو مسیرت یومن حاصل شده باشد.
بنابراین، به نظر ما این صحیحهی ابیولات با صراحتی که دارد، مقدم بر ظهور همه روایاتی است که علی الظاهر منافی با این است. البته نداشتیم روایتی که صریح در این باشد که منات بصیرت یومنه لا غیر. این را نداشتیم. ولی اگر فرض کنیم تو روایتی که گذشت، بعضی اشعار به این معنا داشتند، بعضی از آنها شاید به نحوی ظهوری هم داشتند؛ دو سه روایت بود در مقابل چند روایت دیگر که آنها ظهور داشتند در اینکه منات همان هشت فرسخ است. ولی آن روایتی که دلالت میکند برای اینکه بصیرت یومنه حال یا با اشعار یا با نحوی از اینها، در مقابل صراحت این روایت، یعنی صحیح ابیولات، باید حمل شوند. یعنی باید حمل کنیم این روایات را الی مَا لاَ فِی صراحه.
این روایت حبیبالله را ما در مجموع سه طایفه از روایات را خواندیم: طایفه اولی دلالت میکرد بر اینکه منات مسیرت یوم است که از میان آنها یک روایت به لحاظ سند و دلالت تمام بود، بقیه اشکالاتی داشت یا سنداً یا دلالتاً یا از هر دو جهت. طایفه ثانیه که روایات بسیاری بود، بیست و چند روایت بود، در آنجا فقط بریدین یا ۲۴ میل یا ۸ فرسخ ذکر شده. مسیرت یوم در این روایات طایفه دوم اصلاً نیست. سندهای خوب معتبر هم داشت. طایفه سوم روایاتی بود که هر دو ضابط و هر دو تقدیر در آن ذکر شده که این هفت هشت روایت بود که خواندیم.
با قطع نظر از آنچه از صحیحه ابی ولات ما استفاده میکنیم، آنچه از مجموع روایات استفاده میکنیم همین است که منات عبارت از هشت فرسخ و مسیرت یومن یا شقل یومَه یا به ازای یوم به عنوان معرف و به عنوان علامت برای ۸ فرسخ ذکر شده. یعنی آنی که اصل ۸ فرسخ است، شقل یومَه، مسیرت یومن، اینها شده معرفش، علامتش. این را از مجموع این روایات استفاده میکنیم. تو خود این روایات قرائنی وجود دارد که هرگونه تردید را تو این مسئله از بین میبرد. با حدود تا هشت قرینه به نظرم رسید که عرض خواهیم کرد.
پس با توجه به مجموعه قرائنی که وجود دارد، علاوه بر روایت ابی ولات، از مجموعه روایات طایفه سوم هم همین را استفاده میکنیم که ضابط اصلی و تقدیر اصلی عبارت از تقدیر مکانی، یعنی ۸ فرسخ است. ولی برای ۸ فرسخ تو لسان این روایات برای مردمی که از این قضیه سؤال میکردند، یک ضابطه مشخص شده که این ضابطه عبارت از مسیرت الیوم است. این برای دلالت به آن ضابط اصلی، نه اینکه خودش مستقلاً ضابط باشد برای تحقق موضوع سفر.
قبل از اینکه این قرائن را عرض بکنیم، یک مطلب لازمی در اینجا وجود دارد که آن را باید بیان کنیم. و آن این است که در فقه مواردی داریم که برای تحقق یک موضوع دو علامت یا دو ضابط ذکر شده است؛ مثل همین مورد ما که یک ضابط، ضابط مکانی است و یک ضابط، ضابط زمانی است. یا در باب کر، مثلاً، که یک ضابط، ضابط وزنی است که رطل باشد، ارتکال باشد؛ یک ضابط، ضابط حجمیه است که وجب و اشبار باشد. دو ضابط ذکر شده. یا در باب حد ترخص مثلاً فرمودند: «اذا خفیَ الجدرانُ ففطر، اذا خفیَ الاذانُ فَقَصِّر.» دو ضابط ذکر شده. مواردی از این قبیل باز هم در شرع مقدس داریم. حالا آنجا بحث تو اصول تداخل اسباب و مسببات اینها داشتیم، دیگر اینها را در این جایی که دو ضابط برای تحقق موضوعی که حکم شرعیش به آن مترتب است، ذکر میشود، باید یکی از چند وجه را در مورد این دو ضابطه قبول کنیم.
وجوه محتمل
این بحث خیلی بحث مهمی است. مطلب داشته باش. در واقع، بحث اصولی آقا دارد میکند و مبنا دارد. مبنای خودش را دارد میگوید و مبنا دارد میدهد. پاسخ: وقتی اینجوری ضابط دو تا میشود، ما چکار باید بکنیم؟ چند وجه:
وجه اول: یک وجه این است که بگوییم هر دو ضابط دخیل در تحقق موضوع است. یعنی مثلاً در حد ترخص هم باید خفای اذان بشود، هم خفای جدران. بنابراین هر کدام از این دو تا موضوع تعامُل مناط نیستند. هر کدام از این دو تقدیر و دو ضابط جز منات برای تحقق موضوع تا حکم بر آن مترتب شود. یعنی دو تایش که آمد، حکم میآید. یک دانه اش که باشد، حکم مترتب نمیشود. این احتمال.
احتمال دوم: این است که بگوییم هر کدام از این دو علامت یا دو ضابط، منات مستقلند برای تحقق موضوع حکم علی نحو من الخلا. یعنی مانع الخلا نمیشود. هیچ کدامش نباشد، بالاخره یا این یا آن. یا باید خفـای اذان تحقق پیدا کند تا قصر واجب باشد، یا خفـای جدر. یعنی اگر خفـای اذان شد ولی جدران هنوز دیده میشود، اینجا حد ترخص است و بالعکس. و همینطور در ما نحن فیه. هر کدام از این دو ضابطه زمانی و مکانی، منات مستقلند. موضوع حکم سفر با هر کدام از این دو تا تحقق پیدا میکند، علی سبیل من الخلا. این هم شد احتمال دوم.
احتمال سوم: این است که بگوییم این دو تعبیری که تو روایت وارد شده، دو تعبیری از یک شیء واحد است. دو چیز نیست، دو تقدیر نیست. اوف! عاشق اجتهاد کردن. دو بیان از یک امر واحدی که لازمه این وجه این است که هر دو امر، هر دو علامت، بایستی دائماً با یکدیگر منتفق باشند. یعنی هر وقت یکی از این دو تحقق پیدا کرد، آن دیگری هم تحقق پیدا میکند. چون فرض این است که این دو، دو تعبیرند از یک واقعه که ظاهر فرمایش صاحب جواهر این است. ایشان تصریح میکنند که: «إنَّ التَّقدیرَینِ وَاحِدٌ لَیسَ هُنَاکَ تَقدیرَانِ.» اینجا دو تا تقدیر نداریم. جفتش یکی است. یک تقدیر هر دو را برمیگرداند به تقدیر واحد.
احتمال چهارم: این است که بگوییم این دو امر هیچ کدام ضابط واقعی نیستند. هر دو معرفند برای امر ثالثی. فرض بفرمایید در ما نحن فیه بگوییم: آنی که منات و تحقق قصر است، آن چیزی است که تو بعضی از روایات هم به آن اشاره شده؛ یعنی «تعب». خستگی. این دو علامتی که گفته شده، یعنی مسیرت الیوم یا سیر ثمانی فرسخ، اینها معرف همان امر ثالثاند که مرحوم سید استاد ما، آقای میلانی (رضواناللهعلیه) به این معنا تمایل داشتند که البته صریحاً این وجه را اختیار نکردند، ولی در بیان ایشان این معنا بود. در نوشتهشان هم هست. انسان احساس میکند از بیان ایشان که تمایلی به این معنا داشتند. تفاوت احتمال سوم با چهارم این است که تو احتمال سوم امر ثالثی خارج از این دو تا نیست. میگوید: «اصلاً این دو تقدیر یک چیز است. دو تعبیری از یک امر واحد.» برخلاف وجه چهارم که هر دو را معرف امر ثالثی میداند.
احتمال پنجم: این است که بگوییم یکی از این دو تقدیر اصل است، یکی دیگر معرف. نظر آقا همین است. ضابط یکی از این دو تاست. یکی از این دو همان ضابط اصلی، یکی دیگر هم برای تسهیل دست یافتن به ضابط اصلی، به عنوان معرفش ذکر شده است که تو فرمایشات بعضی از بزرگان دیده میشود. آن وقت بحث واقع میشود که آیا کدام یک از این دو، اصل، کدام فرع است؟ بنا بر احتمال پنجم، اگر فرض کنیم این دو تقدیر با هم تفاوت پیدا کرد، مثل زمان ما که ۸ فرسخ امروز با مسیرت الیوم به کلی متفاوت است، اینجا ثمره ظاهر میشود. اگر مسیرت الیوم منات و ضابط واقعی باشد، بایستی یک روز را طی کرد چه با هواپیما، چه با اتومبیل، تا اینکه قصر واجب بشود، چون منات اصلی این است. مثلاً از اینجا با هواپیما تا استرالیا یک روز راه است. اینجا ثمره ظاهر میشود. اگر مسیرت الیوم منات و ضابط واقعی باشد، بایستی یک روز را طی کرد چه با هواپیما، چه با اتومبیل، تا اینکه قصر واجب بشود، چون منات اصلی این است. اما اگر فهمیدیم که آن دیگری مناط است، یعنی ۸ فرسخ، آن وقت در زمان ما هم که این دو با هم تطبیق نمیکنند، همان مسافت ۸ فرسخ لازم است. بنابراین، اگر توانستیم از روایات استفاده کنیم که منات اصلی کدم است، ثمرهاش در آنجایی که این دو با هم اختلاف پیدا میکنند، ظاهر میشود.
شاید وجوه و محتملات دیگری هم وجود داشته باشد، اما این پنج وجه، وجوه و محکماتی است که در کلمات بزرگان قائل دارد. لذا باید یکی یکی بررسی کنیم ببینیم کدام یکی از اینها نزدیکتر به لسان روایت است. بحث دارد خیلی شیرین و شیرینتر میشود. این را ان شاء الله فردا وارد آن پنج تا میشویم ببینیم که چه میفرماید.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...