‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
**ادامه کتاب بند اول غرور: خلاصه قرآن مجید با اسلام انفرادی**
اهمیت اسلام اجتماعی: مناسبت اسلام انفرادی با قرآن، از آثار شوم و یکی از بدترین دورانی است که قصد کرد **حکومت اهل بیت** را از فرهنگ اسلام انفرادی تهی کند. این اجتماع، اجتماعات مسلم و خصوصاً شیعه را به تفرقه کشاند و گفتمانسازی کرد برای اینکه هر کسی خودش باشد و «تو در سیاست دخالت نکن و به تو ربطی ندارد و این بیبیسی نجاست و کثیف و فلان و اینها»؛ آنقدر که اینها را با این باور شستوشوی مغزی دادند که خیلی بیش از اینها بود. این همه کار شد، و الان به اینجا رسیدهاند که اصلاً قرآن تفسیر ندارد و برای چه قرآن را میفهمید؟ حالا نه بحثهای سیاسی؛ فهمیدنی نیست. شما رگههایی از آن را میبینید. تا شصت، هفتاد سال پیش، هنوز رگههایی میبینید، حتی بین طلبهها، که تفسیر قرآن فقط توسط معصوم امکانپذیر است، که این فاز اخباری کاملاً متفاوت است. عملاً قرآنی که از ما گرفتند، خود اجتماع مسلمین را هم دچار تشتت کرد.
اگر به سیره پیغمبر نگاه کنید، این اجتماع و ارتباط در آن زمان یک چیز عجیب و غریبی بود. درباره اصحاب سفره تحقیق کنید، وقتی مردم با اینها چگونه برخورد میکردند. یا مثلاً مهاجرین وقتی اموال، دارایی و خانههایشان را رها میکردند، انصار چگونه خانههای خودشان را در اختیار اینها قرار میدادند و حتی از مایحتاج خودشان میگذشتند، بدون اینکه توقعی داشته باشند. ارتباط مهاجرین و انصار بسیار قوی بود.
مسجد پیغمبر واقعاً مرکزی برای ارتباط بود. مسجد اینگونه که الان است، نبود. من در مورد مسجد مفصل صحبت کردهام، در چندین جلسه. مسجد پیغمبر، محل اجرای عقد ازدواج بود؛ موارد را در مسجد پیدا میکردند، خواستگاری انجام میشد. حتی گاهی در مسجد، طرفِ پیغمبر، خانمی مشخصاتی از مشکلات اتاق خواب خود را میآمد و به پیغمبر میگفت. یعنی مشاوره در این حد گزارش میشد. بعد، باز منبر پیغمبر محلی بود که همه دردها در آنجا مطرح میشد و همه درمانها نیز از همانجا ارائه میگردید.
ما الان همه چیز را چند تکه کردهایم. حتی آنقدر که فهمیده میشود، در مسائل طبی و اینها هم کانونش مسجد بوده است. حالا جدا از اینکه مدرسه هم بر محور مسجد شکل گرفته بود. اولین کاری که پیغمبر کردند وقتی به مدینه آمدند، اول از همه مسجد ساختند. بعد همه مختصات جغرافیایی را بر محور مسجد ترسیم کردند: پشت مسجد، مدرسه ساختند؛ منزل خودشان کنار مسجد بود؛ و منزل اصحابِ خلاصه ارشدها و آدمهای تأثیرگذار و نخبه، دور تا دور مسجد بودند و هر کدام دری به مسجد داشتند. در آن آیه «سَدُّوا الْأَبْوَابَ» (بستن درها)، فقط درِ خانه امیرالمؤمنین بسته نشد که حالا این خودش فتنهای شد برای آنها، که چرا همه درها بسته شد غیر از درِ خانه علی؟
**نقش مسجد در جامعه اسلامی:**
همه جلسات در مسجد بود. همه برنامهها در مسجد بود. پیغمبر برای اعزام نیرو به جنگ، در مسجد این کار را میکرد. مذاکرات پیغمبر در مسجد بود. هر کس با پیغمبر کار داشت، دسترسی به ایشان برای همه فراهم بود، بدون شیفت کاری و ساعت و دفتر و منشی و دفتردار و زنگزدن و وقتگرفتن. همه در مسجد مینشستند و بعد از نماز، این فوقالعاده بود. در اسلام انفرادی، که این برای خودش است و آن برای خودش، اصلاً مدیر هم انفرادی است، چه برسد به بقیه. مدیر انفرادی، این برای خودشان بود؛ برای پیغمبر، یک سوم وقتشان برای مردم بود؛ برای مردم، یعنی خود مردم تنظیم میکردند که چه کار بکنند، برنامهریزی و همه چیز با مردم بود.
انگار امیرالمؤمنین این وقت را حتی بیشتر میگذاشتند. امیرالمؤمنین وقتی پیغمبر که درگیریهای بیرون از شهر و اینها را داشتند، امیرالمؤمنین در دوران تثبیت بودند و از این جهت حکومت ایشان قویتر بود. خروج ایشان و رفت و آمدشان به خارج از شهر کمتر بود نسبت به پیغمبر. قضاوتها هم در مسجد انجام میشد. امیرالمؤمنین مرکزیتی داشتند. حضرت از نماز شب که میآمدند، سحر که میآمدند تا نماز ظهر، حضرت در مسجد که نماز شبشان را میخواندند و نماز صبح را میخواندند، تعقیبات (بعد از نماز)، اتاق کار حضرت شروع میشد. مردم میآمدند مشکلاتشان را میگفتند، مذاکرات، قضاوت. یک خواب قیلوله و سپس تا غروب دوباره باز رسیدگی داشتند. حال و هوای حضرت این نبود که درس بروم یا درس بدهم. این هم هست، یک مزیتی است که آدم علم لدنی داشته باشد، ولی این رسیدگی و این وقتگذاشتنِ حضرت...
شما ببینید رسیدگیها مثلاً در چه حدی بوده است. حالا تاریخ که عجیب و غریب است، آدم میبیند. طرف میآمد مثلاً برای چه کاری؟ این مثلاً قرض داشته، آن طرف باید به این مهلت بدهد. تاریخی هست آن ماجرای ابن مَعْبور که از دنیا رفت. حلال کنند. گفتند یک بابایی آمده به امیرالمؤمنین گفته من یک قرضی دارم، بیا برای من وقت بگیر. همچین چیزی. حضرت از مکه پا شده رفته، از مدینه پا شده رفته قُبا، مسجد قُبا رفته تا فقط دو دقیقه برای بابا وقت بگیرد و برگردد. یعنی یک نصف روز وقت میبرده که حضرت فقط برود برای یک کسی وقت قرض بگیرد و برگردد.
**حقوق اخوان و جامعهپذیری:**
این گفتمانی بود که پیغمبر راه انداخت: حقوق اخوان. کتاب «مصادقه الاخوان» شیخ صدوق را بخوانید، حقوق برادرها بر یکدیگر را ببینید، خیلی چیز عجیب و غریبی است. «شب سیر بخوابی، همسایهات گرسنه باشد» مال چه فرهنگی است؟ آپارتماننشینی که نمیشود. شما—من بعد یک سال، تازه یک زمانی که آپارتمان بودیم کرج و اینها، بعد یک سال تازه فهمیدم همسایههامان کی هستند. آیا شب گرسنه است، خوابیده؟ آیا وضعش چطور است؟ وضعیت تحصیلی بچه اش چطور است؟ شهریه اش تمام نشده است؟ و فلان. یک زندگی که یک جا یک کاسه دارد میشود، آن هم در مسجد است.
اصلاً خدا نماز را آورده، یک وجهش این است. مرحوم شاهآبادی همین را مطرح میکند. اصلاً نماز برای اینکه با هم باشید بهانه است. البته نماز برای ذکر هم هست، برای توجه. نماز کارکردهای مختلفی دارد. در یک روایت میفرماید که خدا نماز را آورد برای اینکه مقداری در روز حتماً قرآن خوانده بشود، پیغمبر زنده بماند. خدا کند نماز و نماز، چون اصل نماز جماعت است.
نماز را آورد که با هم باشید. لذا شما در نماز فرادا هم که میخوانی میگویی «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، چرا جمع میبندی؟ «المومنون المؤمن» (مؤمن، مؤمن است). نماز فرادای او هم جماعت است، ثوابش ثواب جماعت است. تو یک مجموعهای هستی که نمیتوانی خودت را از آنها جدا تصور کنی. وقتی تو تنها میآیی، در واقع نماد آن جریانی هستی، ولو تنها باشی، یک گوشه هم که باشی، حضرت مریم که دیگر تنها بود، تک و تنها، «وارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ» (و با رکوعکنندگان رکوع کن)، مریم که دیگر نماز جماعت نداشت، «راكعين» (رکوعکنندگان). یعنی تو از مال یک جریانی هستی که آن جریان راکع است، شما از هم جدا نمیشوید. وقتی همه یکی شدیم، خب پس باید در همه مسائل همدیگر را با هم، همه را با هم یکی ببینی. خودمان با هم یکی باشیم، مشکل آنها را مشکل خودمان بدانیم. اصلاً روایتی که در این زمینه است، فوقالعاده است.
بعد میفرماید که اگر از مشکلمان خبر داشتی و اقدام نکردی، تو اصلاً دین نداری. فرمود: «مَن أَصبَحَ و لَم یَهتَمَّ بِأُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ» (هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست). مسلمان نیست. یعنی وقتی صبح کردی و همه اش امور مسلمین نیست. قسط و اخراج همه درست... امور مردم مانده. من قطرهای هم از این دریا هستم و جزئی هم از این کل. اگر این سیستم نرم، کل این مختل شود، کل به این اجزایش وابسته است. من یک جزئی هستم. این نگاهی که پیغمبر منتقل کرده است.
بله خب، بعد خراب کردند. خیلی هم روش کار کردهاند تا دوران امام صادق (ع). دوباره احیا شد که چند تا چند تا با هم جمع شوید، حدیث ذکر داشته باشید. از آن دوره، خلاصه اینها را دوباره جمع میکنند که باز بر محور ذکر و امام حسین (ع) و اینها اجتماع کنند. دوران امام صادق (ع) و دوران امام سجاد (ع)، حضرت باز به نحو دیگری این را داشتند. یعنی خود حضرت در واقع حرکت گلخانهای که داشتند، در محیط خودشان، چون بیرون که دسترسی نداشتند. بیرون غلامها را میگرفتند. مناطق مختلف بودند، از روم داشتیم، از آفریقا داشتیم، از کابل داشتیم. یکی از چهار تا یار اصلی امام سجاد (ع)، اباخالد کابلی بود. کابلی بود. و بعداً حضرت هم فرستادندش. پول نداشت. حضرت فرمودند: فردا پادشاه هند میآید فلان جا برای مداوای دخترش، دنبال طبیب میگردد. راهکارش هم این است، نصف سرمایه برمیگردد و کار میکند. محدودیت بود.
**اخوت و جامعهسازندگی:**
ولی در دوران پیغمبر خیلی... اصلاً پیغمبر یکی از اولین کارهایی که کرد، ایجاد اخوت بود. برادری. دو تا دو تا هم برادری ایجاد کرد. بر اساس تناسبی که بود، دو تا دو تا با هم چفت کرد. اخوت هم حقوق ویژهتری باز پیدا میکند. این خانوادهها، اینها... اصلاً نمیشود تنهایی دینداری کرد. دینداری تنها معنا ندارد. خود پیغمبر فرمود: «الشاذ من الجماعه شیطانه کشاذ القنم» (کسی که از جماعت جدا میشود، شیطانش مانند شیطانی است که گوسفند تنها را شکار میکند). یک نفر که از جماعت جدا میشود، مثل تشبیه گوسفندی است که از گله جدا شود. گرگ هیچ وقت به کل گله نمیزند. وایمیستد گوسفندی که جدا شده را شکار میکند. چه شیطان جن، چه شیطان انس.
مشخص است. صهیونیستها اولین طرحشان این است که اول ما اجتماع را باید از هم متفرق کنیم. آدمی که جدا شده، میشود روش کار کرد. آدمی که وصل به یک مجموعه است، نمیشود. نفوذ با مهد کودک، با رسانه. الان خود این رسانهها، ما این شکلی هستیم. یک احساس اجتماع کاذب. عین فردیت اجتماعی که همه چیزش دست شما باشد. هر جا بخواهی اد بشوی، هر جا بخواهی لفت بدهی. اینکه اجتماع نیست که! اجتماعی که دست شما نباشد و باید تحمل کنی.
**ارتباط و صبر:**
اول «صبر» را میگوید، بعد «صابر» را میگوید، بعد «رابطه» را میگوید. یعنی مبنای ارتباط صبر است، صبر و مصابره است. اینها که بود، حالا رابطه برقرار میشود، حالا رابطه ارزش دارد. رابطهای که بر اساس منافع شکل بگیرد، هر وقت خوشم نیامد، هر وقت منافعم تأمین نشد، ول کنم بروم، اینکه رابطه نیست. عین فردیت، عین تکبر است. بعد این آدم راحت میشود بر اساس منافعش رشته. این حد احساس تلقی نیاز کرد. خود تلقی نیاز بحث خیلی عجیب و غریبی است. تلقی نیاز: تلگرام بیکار است، دلار قدر بالا است، هزار تا مشکل دارد. احساس میکنم الان ضروریترین نیاز من این است که این فیلتر تلگرام برداشته شود. این را چه کارش کنم؟ خیلی کار مهمی است. در فضای فردی میشود تلقی نیاز کرد. جامعه را تلقی نیاز کردن خیلی سختتر است تا فردی. یعنی من ابزاری داشته باشم که مستقیماً روی فرد اثر بگذارم. اما اگر ابزار من از کانال جمعی باشد، کار من خیلی سختتر است. تو اول باید جامعه را قانع کنی، بعد افراد قانع میشوند. مشکل کار امیرالمؤمنین هم این بود. ولی وقتی که شما با فرد مواجه میشوید، راحتتر میشود. هر فردی راحت میشود. حتی هر کدام از فضایی که دارد، خلاصه علاقههایی که دارد، نفرتهایی که دارد، اینها راحت میشود مدیریت.
**اعتکاف و مبارزه با نفس:**
دین در ذات خودش انفراد ندارد. حتی خلوتش. بارها عرض کردهام، عزلت گزینی از در واقع عزلتگزینانهترین کار دین اعتکاف است. اولاً جمعی است. ثانیاً در مسجد جامع. مسجد جامع یعنی کجا؟ الان شما مثلاً یک مسجد در روستایی که هیچکس نمیرسد، آنجا اعتکاف نداریم. مسجد جامع، مسجدی است که دائماً در رفت و آمد است. درش باز است. هی میآیند نماز میخوانند، میروند. تازه اعتکافت را باید آنجا انجام دهی. اوج زهد و عزلتِ حج. از همه چیز کندی، حتی لباسهایت. هیچی نداری. آنقدر که روان آدم را خسته میکند. البته من حالا عمره رفتهام ولی حج نرفتهام. خیلی حالا آن جمعیت و شلوغی و اصلاً پدر آدم را درمیآورد. بعد خستگی هم هست در رفت و آمدش، حالا با آن اتوبوسها و اینها. صفایی از کتاب حج، از خاطرات هتل. حاجیهایی بودند که همدیگر را تکهپاره میکردند سر اتوبوس. خسته و کوفته و عصبی. حالا بروند تا هتل. صفا طولانی. اتوبوسها دیر به دیر میآمدند. این میپرد، آن را میگیرد. حالا با حوله ته رختخواب. اوج از هیچ جایی مثل ایثار، غیر از این معنا ندارد. اوج از خود گذشتگی اینجاست. بعد اذیت و آزارهایی که هست، جبری است. شما در یک فضای جمعی هستی و شب میخواهیم بخوابیم. حالا طرف دست خودش نیست، جمع میشود چه کار کنیم؟ بدبخت تقصیری که ندارد که خرخر میکند. یک کلمه بهش حرف بزنی، «مومن! کردی من بخوابم؟» تقصیر خودش نبود. حرام است. شرمنده میشود.
«پدرت این جوری در میآید». نه اینکه خودت بروی برای خودت گزینش کنی، عزلت را. این عین تکبر است که من گزینش کردم که اینگونه باشم. چه گزینش نکنی، واقعاً دیگر نفس نیست. نورانیتی که اینجا هست، نورانیت کار تشکیلاتی را هیچ جایی ندارد. هیچ. آنقدر که نفس مچاله میشود در یک جمعی. حالا مثلاً ده نفرشان یقین داری که این حرف، حرف غلطی است، هشت نفر پایش وایسادهاند، کارشناسند. حالا صبر کن، یکم خودخوردیها، خون دل خوردنها، خیلی نورانیت دارد.
امام صادق (ع) فرمود: «من بابت آزارهایی که از غلامانم - حالا غلام که آزاد است - دیدم، صبر میکنم و قصد قربت میکنم». نورانیت دارد. میبینم با این به خدا نزدیک میشوم. چه مبنایی؟ چه سیستمی است؟ آقا غلام است، دیگر بیرونش کن. آدم کارمند داشته باشد و درست هم کار نکند. «قصد قربت» خیلی جالب استها. بازی دادن نفس، اصلش اینجاست. اگر همه اسلام، مخالفت با هواست، همه مخالفت با هوا در جمع است. فردی نمیشود مخالفت با هوا کرد. لذا اسلام انفرادی معنا ندارد. تنها رفتم برای خودم یک جایی دارم مخالفت با هوای نفس میکنم. هر وقت دلت بخواهد بیدار میشوی، هر وقت دلت بخواهد میخوابی. مخالفتت چیست؟ «المؤمن یأکل بشهوه اَهله و المنافق یأکل اهله بِشهوته» (مؤمن به ذائقه خانوادهاش غذا میخورد و منافق اهلش را به ذائقه خود میخوراند). مؤمن به ذائقه خانوادهاش غذا میخورد. منافق به ذائقه خود غذا میخورد. مخالفت با هوا همین است.
پول نداره، داشته باشم، نمیره خرید کنه، بخره. بارکشی داره. بازار رفتن، آزار داره. این میره خرید میکنه. خب این مثلاً سیب خوشش نمیآید. حالا خانمش به شدت سیب دوست دارد. نه این خوبه، ارزونه. حالا اولاً ارزونه، اینها را دارد. سیب چیه بابا، فلان مشکل داره، ایمان است، دیگر. به شهوت اهلش میخوره یا اهلش به شهوت او میخوره.
ازدواج دو سوم دین را کامل میکند، چون دو سوم مخالفت با مخالفت هوای نفس است. ازدواج دو سوم مخالفت با هوای نفس است و ازدواج و زمینههای گناه هم از طرق مختلف بسته میشود. تا قبلش تک و تنها بودی، هر ساعت دلت میخواست بیدار میشدی، حالا بچهدار بشوی، احتمالاً یک سوم دیگرش هم تکمیل میشود. نصف شب بیدار شو، صبح زود، خلاصه بخواهی بری سر کار و اینم نمیگذارد بخوابی و بعد فحش دربیارم که نمیشود به بچه... و به شهوت هم که دیگر فوقالعاده است دیگر. یک چیز یونیکی پیدا میکنی، میخری، میآیی در یخچال میگذاری که سر وقت بخوریم. ببینیم بچهها نشستن، خلاصه غارت کردن، آشغالش را برایت نگه داشتهاند.
اسلام انفرادی از باب مبارزه با نفس بخوریم. خیلی جذاب است دیگر. خیلی شیرین است. واقعاً مزه میدهد ها. تجربه، حالا انشالله برایتان حاصل بشود. خیلی مزه میدهد آدم مبارزه با نفس اینجوری که میکند. بچه مثلاً داره میآید و سهم تو را میخورد. خیلی پیش میآید. خیلی. اینها شیرین است. این اصل مبارزه با نفس اینجاست.
**ریاضت و همسایگی:**
ریاضت، وسط چه مدلی میکشد؟ چهل روز مثلاً با نان جو من فقط افطار میکنم و فلان و اینها. مرحوم آیت الله سید جواد حیدری فرموده بود که: این علمایی که خیلی جمله عجیبی است، من شنیده بودم از این، نقل قول از ایشان، تا وقتی در کتاب ایشان نخواندم، باورم نمیشد. فوقالعاده. تشرفات، قسم خورده بود. این علمایی که شبهای چهارشنبه مسجد سهله میرفتند، چهل هفته برای اینکه امام زمان را ببینند، اگر یک هفته روستاهای اطراف نجف میرفتند نیم ساعت، هفته اول امام زمان را میدیدند. همان هفته اول میدیدند. این نمازهای ما عین نفس است. خیلی هم یک حس ویژهای داریم. من مخالفت با روزه گرفتهام. روزه نشد. کار آنچنانی نداریم. آن روزهای که بچههای خوزستان، در خوزستان هوا روزه هم میگرفتند. گفتند که ما کنار چاه نفت و گاهی اعماق زمین روزه میگیریم. روزهای که داره کار میکند و در میدان است. دوران پیغمبر این بود دیگر. جنگ خندق روزه بود، با زبان روزه.
نفس هم داریم. اصل مبارزه با نفس در اجتماع است و اصلش و آن جاهایی که انتخاب دست تو نیست، مثل همسایه، مثل والدین. هیچی مثل والدین اثر ندارد. عوض کنی. نه حال نکردم باهاش. عوضش کردم. میآید. شماره. «مامانم بهم زور گفت الان. مامانم نمیگذارد.» شک با همسایه خیلی شیرین است. اصلاً همسایه خیلی خیلی حال میدهد. وضعیت بازار. همسایه. کنجکاویهای همسایه. خانه ببری. مهمان داری. فامیل داری. شهرستان آمده. خلاصه، خلاصه یک چیز خیلی جالبی است دیگر. همسایه. بعد اذیت و آزار هم داره. همسایه ما در مشهد، چند روز پیش با بچهها من در حیاط بازی کنیم. بعد یک سالی یکم بازی کردیم. حالا آرام هم بودیم. همسایه آمد در زد. «میشود آرام باشید؟ ما مریضیم.» از فردا شبش، دو شب بعد، به مدت یک هفته بزن بکوب.
اصل مبارزه با نفس همین است دیگر. فوتبال داشتیم بازی میکردیم. به خاطر اینکه میخواهم تو گوش میکردم. بعد از نماز صبح، حال مطالعه. زندگی دانشجویی. همخوابگاهی. هماتاقی. خیلی هم اژدهایی. خیلی مزه ... نمیدانم چطور بعضیها ول میکنند. تو خانه خیالم راحت. البته به خاطر دلایل دیگر بود. این بنده خدا کلاس کونگ فو میرفت. از باشگاه. بچه زیاد دانشگاه آمده بودند. خلاصه، کیسه بوکس آماده. خیلی ماجراها داشتیم. صبح میخواهم روزی بیست ساعت میخوابید. اخراجش کردند. خود همحجره و هماتاقی و اینها خیلی توش نور صبر، برخورد، تحمل اینها خیلی توش.
**اسلام انفرادی و طلاق:**
اسلام انفرادی، این از این. اصلاً بحث طلاق، به نظر من عامل اصلیش بین مؤمنین اسلام انفرادی است. منفردند. هر کس برای خودش. اصلاً میتوانیم تنهایی تنهایی فقط میشود خوب بود. خوب بودن تنهایی مزه میدهد. اسلام نیست. اسلام در ذاتش جماعت نهفته است. «بحبل الله» (به ریسمان خدا) آیات فراوان دیگر. پیغمبر مبعوث به این شد و تفاوت اسلام با بقیه ادیان این بود که ادیان سابق عبودیت اجتماعی نداشتند. برخی دستورات اجتماعی را داشتند، ولی عبودیت اجتماعی نداشتند. پیغمبر اصلاً بر مبنای اینکه همه با هم عبودیت کنند مبعوث شدند. آخر سوره آل عمران.
زیرا که قرآن نمیفرماید به تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار را بر عهده مسلمین گذاشته است. من نماز نمیخوانم. دوست دارم اطاعت بشوم. تو دوست داری آنی که تو دوست داشته باشی که عبادت، «استکباره شیطان» ۶۰۰۰ سال عبادت کرد. ولی با هم جمع میشود. آدم هم کافر باشه، هم ۶۰۰۰ سال عبادت کنه. آن عبادتی که تکبرش توش بوده، بروز پیدا نکرد. حتی مثل خیلی از انقلابیگریهای ما. برند میشوم. من برند انقلابیگری میشوم. یک شاخی میشوم. خود کار انقلابی برای من یک وجههای میآورد، یک قدرتی میآورد. به من اهرمی میشود که میتوانم یک کارهایی باهاش بکنم. زندان بود و همان وقتی که شکنجه میشده، همان وقت هم نفس بوده. حسین آقا نبوده. همان موقع در حال سیلی خوردن و لگد خوردن، چکمه خوردن و اینها بوده. تشنه دارم، ... ازش رها شد. این با همان جبرهای در اجتماع، وقتهایی که شما با یک کسی باید در ارتباط باشی که او دیگر دست تو نیست، تحمل کنی، باهاش بسازی، راه بیا.
**نمونههایی از تعامل در اسلام:**
روایت است که امام صادق (ع) فرمود: «و همسرم را طلاق دادم.» «صبح فلانی را طلاق داده.» «صبح باهاش در مورد علی بن ابی طالب صحبت کردم. دیدم ارادتی ندارد به علی بن ابی ...» «یَمسُسَ جَسَدي مِن جَسَدِ أَهلِ النّارِ» (بدنم با بدن اهل دوزخ تماس پیدا کند). من کراهت داشتم بدنم تماس پیدا کند با تماس کسی که اهل آتش است. بدنت را به بدن کسی که اهل آتش است، تماس جالبی در ... خب این را گاهی طلاق اینجوری است. یک مبنایی دارد. هیئتی، آن هیئتی. تشکیلات، آن تشکیلاتی. این بسیجی، آن بسیجی. بس که بسیجیها نمیتوانند زندگی کنند. تفاوت دردسر است واقعاً. حالا بعضی حرفها را برخی از این خانمهای مذهبی تشکیلاتی و اینها در زندگیها، مشاورها، خلاصه این هم گاهی هست دیگر. ما چون رئیسی. «تو خانمم که میرویم، رئیس فرمانده پایگاه برادران، او هم فرمانده پایگاه خواهران.» «و این نیروی تحت امر پیامک بده که پوشک بخر.» «از فرماندهی پایگاه خواهران به فرماندهی فرمانده پایگاه برادران. پوشک میخری؟ میآیی با ...» و با صلوات درود به ... گاهی اینجوری است فضای منزل.
اصلاً این نیست. فضای معاشرت پیغمبر در منزل، حالا امیرالمؤمنین را که چیزهای عجیب و غریبی نقل شده. ساختگی باشد که امیرالمؤمنین منزل که میآمد، آن ماجرا را حتماً شنیدهای که بچهها سواری میگرفتند از امیرالمؤمنین و اینها. بعد بعضیها که حضرت صدای آن حیوان هم درمیآورد. خیلی حال میکردند دیگر. واقعاً سوار این حیوان شدن. بچهها را خلاصه میچرخاندند دور خانه. مدیر کل، رئیس، یک عکس بنداز. امپراتوری دارد. خانه دیگر جای این حرفها نیست.
فضای تعاملی ما خیلی... یعنی نفسش هست. قشنگ. وسط این یک قلمبهای این وسط، اون هم یک قلمبه آن وسط. بر اساس منافع هم دور هم معمولاً جمع میشویم. با اینکه کار انقلاب هم داریم میکنیم، ولی از بغلش یک چیزهایی دارد گیرمان در میآید. میآید گیرمان. معمولاً دور هم که هستیم، آن منافع بغلش بیشتر موضوعیت دارد به اصل نفس این کار، نفس این ارتباط. این نیست. اهل سنت ارتباط بگیرید. مساجد اینها نماز بخوانید. عجیب غریب. بعد پشت امام اینها اگر نماز بخوانی، «کَأَنَّکَ خَلْفَ رَسُولِ اللهِ» (انگار پشت پیغمبر نماز خواندهای)، انگار پشت پیغمبر نماز خواندهای. پشت رسول الله نماز. پشت این نماز بخوانی، ارتباط موضوعیت دارد. خود نفس ارتباط. «فَلَو أرحامَهُ فَشهَدوا جَنائِزَهُم» (به بستگانشان سر بزنید و در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید). تشییع جنازه اینها حاضر بشوید. به مریضهایشان، عیادت مریضهایشان بروید.
چند تا بچه حزباللهی میروند مناطق سنینشین. میروند بیمارستانهای اینها سر میزنند. در خطبه امام حسین (ع) یکی از مصیبتهایی که از آن میفرمایند که جامعه اسلامی مبتلا به اینها شده، میفرماید کسی هوای معلولین را ندارد. خیلی جالب است. یزید بد است. اینها که بنیامیه که آمدند، معلولینی که ... سرشان ... معلولین چقدر اینها هست بین ما. خیلی. بعد گاهی اوقات علم این هم بیفتد دست یک جبههای که اصلاً ربطی به این حرفها ندارد، آن دیگر خیلی درد است. بابایی که اصلاً ربطی به خدا و پیغمبر ندارد. او دنبال حمایت از ایتام و این NGO ها و رسیدگی به اینهاست. او خیلی دیگر فاجعهبار است. ارزشی برایمان ندارد. خیلی مکتبی هستیم. خیلی برایمان مهم است که باید فقط جبهه حق تقویت بشود و اینها. یک وقتی هم خدایی نکرده کاری از دستمان دربرود برای روضه، برای گریهکنهای امام حسین (ع) حاضریم یک کفشی هم جفت کنیم.
**نمونههایی از سیره امیرالمؤمنین (ع):**
امیرالمؤمنین (ع)، آن روایت عجیب است که راوی میگوید که امام صادق (ع) را دیدم شبانه در مدینه. دیدم زیر باران. شب باران. باران آمده. حضرت آمدند بیرون. در بحار نقل کردهاند. سقیفهِ سفرهِ چشم. یک اسم. فقرا شهر آنجا جمع بودند. در مدینه بود. امیرالمؤمنین (ع) در کوفه فرمود: «من کاری کردم که دیگر کارتنخواب ندارد در کوفه.» کارتنخواب در مدینه خوب. حضرت آمدند و یک گونی باهاشان. گونی پر نان. بغل هر کدام اینها که خوابند، دو تا نان میگذارند. «تو کی هستی؟» گفتم: «فلانی.» افتاد روی زمین. «بردار اینها را. بردار. تمیز کن.» بهشان کمک میکنید. شیعه نیستند ها. تذکر بده. نیروی ... حزباللهی. تقویت اینها نشود. مغازه او را نمیروم خرید کنم. مشهد، منطقه ما کاملاً منطقه شیعهنشین است. یک دانه مغازه فقط اهل سنت پشت محله ما که نزدیک حرم است، یک دانه مغازه اهل سنت داریم. من مقیدم همیشه از او خرید میکنم. انصاف اینها بهتر است. خودش ارتباط. آخوند شیعه. طراحی لبخند. تقابل ایجاد میکنیم.
به امام صادق (ع) گفتم: «آقا اینها شیعه نیستند ها.» «اگر شیعه بودند، نمک هم برایشان میگذاشتم.» «دقیقاً آرد هم برایشان میگذاشتم.» «اگر شیعه بودند، آرد هم برایشان.» فقط نان آوردم. زیر باران. دردسر. خود امیرالمؤمنین (ع) در کوفه، حالا دیگر امیرالمؤمنین (ع) که عجیب و غریب است، بعضی موارد با مخالفین خودش، کسانی که رسماً توهین میکردند به حضرت. ماجرایی که آن زن توهین میکرده. کف به نفس اینجاست دیگر. اوج مبارزه با نفس اینجاست. دارد بار میآورد. آخه آن طرف رفته به مثلاً آن بدبختهایی که در معدن مانده، رفته سر زده. بعد ما عصبانی از یک چیزی. چه بلایی سر اینها درآوردهاند؟ خدا میداند. امیرالمؤمنین (ع) آمده. فیگور تبلیغاتی در انتخابات هم نیست. یک پزی بخواهد بدهد. در خلوت است. تک و تنهاست. رفته بار این زن را کشیده. این آب را برداشته برده. بعد زن گفته که «حالا همسر شهیدم هست. حالا ببینیم همسر شهیدهای همسر شهیدهاند. این بنیاد شهیدیش این بوده.» برگشت گفتش که «خدا به تو خیر بده، ولی خدا نگذره از علی.» «چرا حاج خانم؟» «در میدان جنگ به کشتن داد.» «با دوسر عالم، من دعا کن عاقبت بخیر بشود.»
بعد حالا میآید تو خانه و ماجرایی که دیگر همه شنیدند که فرمود: «برایت درست کردند یا بچهها را نگه داشتی؟» «بچهها را نگه دار.» «جلو سرت را آتیش تنور آتش زدن یا علی.» بچهاش به خودش نهیب میزند. «دارم برایت. بگذار بروم بیرون. آمار را میدهم.» توهین به رهبری. «به رهبری و اینها.» خلاصه: «میروم بیرون، دارم برایت.»
**اسلام، تنها نماز نیست:**
اسلام فقط نماز نخواسته، تولید نمازگزار هم خواسته. بله، یک جاهایی جمعیت هم آخه ما بحث روایت را شنیدیم، غلط فهمیدیم کلاً. این شده جزو مبانی مهم این است که مهم کمیت نیست، مهم کیفیت است. «یک نفر را هدایت کن.» جمعیت ملاک است. شما در نماز جماعت دو نفر بخوانی، ثوابش بیشتر است یا سه نفر، پنج نفر بهتر است، چهار نفر؟ موضوعیت دارد اینجا جماعت برگزار شد. نه جماعت بس است برایم. مهم نیست. یا این منات آدم بیاور. در حرم هم همین است. در زیارت هم همین است. زیارت هر چه شلوغتر، اهل بیت بیشتر دوست دارند. حالا روایت هم در این زمینه فراوان است که «من کثرت». وقتی ملاک است، پیغمبر میفرمایند که ببین نگاه کمیگرا که کمیت مهم نیست... آخر کمیتگرایی، کمیتگرایی تا کجا؟
**تولید و تکثیر:**
حضرت میفرمایند که شما بچه بیاورید. سقط هم شد، اشکال ندارد. «فَإِنِّي أُبَاهِي بِكُمُ الْأُمَمَ» (من به کثرت شما بر دیگر امتها مباهات میکنم). من روز قیامت میگویم: «من مثلاً آن امت مسیح مثلاً ۱۵۳۴۳۶ نفر آدم داشت، من ۱۵۳۱۴۳۷ نفر داشتم.» مال من، به کثرت شما مباهات میکنم روز قیامت. کمیتگرا هم هست. آقا من روضه اخلاص داشته باش. دو نفر هم هستن. تو یکم تحمل کن.
**مسجد و تربیت نسل جدید:**
مساجد یعنی کاری را میکند که بروسلی در اجرا وارد نمیشد. نکرد. یک جوری با این بچهها برخورد میکند. امام صادق (ع)، مسجد امام باقر (ع). مسجد که میرفتند، حضرت که بیرون میآمدند، بچهها را با خودشان میبردند. مرجع تقلید که چه عرض کنم؟ امام. مرجع تقلید. مسجد حضرت معمولاً با بچهها. بعد اینها را در صف مرتب میکرد. یکی در میان صف اول بچههای نابالغ. صف اول. صف علما مگر نیست؟ شاگردان حضرت. صف اول بچهها را یکی در میان مرتب میکرد. مساجد کار فرهنگی مدیریت نباشه. از این فضای مسجد و اینها بازی بکند. بالاتر. طولانیتر میکردند. پیرمرده کمرش داره میشکند. «یا رسول الله! ساعت قدسی و ساحت عصمت امام حسین و امام حسن که مطرح عصمت است.» که نمیرفتند بنشینند روی پیغمبر. «ساعت بچگیاش پیغمبرم داره.» آن ساعت بچگی ضریب میدهند بهش. من به حسب او دارم. «بچه ادرار کرد.» حضرت فرمود: «امروز راحت باشه.» اینجا پیغمبر صف اول. مکبر نداره. مؤذن نداره. کنترل. رهبر انقلاب نماز عید فطر بخواند. آقا بلند نمیشود. نوهشان آمده نشسته. دههزار نفر جمعیت نماز. این خیلی توش حرف است. خیلی پیام دارد.
**جذب دلها و زکات:**
خودش میآید. خودش باید با عقل و شعورش جذب شود. مصرف زکات یک جایش این است که باید پول خرج کنی. «مؤلفة قلوبهم» (اشخاصی که دلشان باید جذب شود). پول خرج کنی، دل اینها را جذب کنی. خیلی جالب است ها. با پول خرج کنی. خودش اثر. اخلاص بیاور. یک بار سر سفره بیا ببین امام حسین (ع) چه... با همین لقمه، با همین قیمه. و یکی از بزرگان، محرم چند سال پیش، از آن بزرگوار شنیدم. بزرگوار. اول این بزرگوار ناقل. بزرگوار اول هیئتی بوده. محرم میرفت و اینها. جلسه منفجر میشود یک شب، دو شب، سه شب. این خیلی لجش میگیرد. دستگاه امام حسین (ع). حضرت فرموده بودند که حالا این حشرات صرف ندارد آدم بشنود. حضرت فرمودند که «من دارم دون میپاشم، کبوتر جلب کنم، به تو چه؟» مشکل تو چیست این وسط؟ تو چرا؟ «یکی دیگه داره پولش را میدهد. به خاطر من ملاک است.» یک صحبتی من از آقا خیلی سال پیش خوانده بودم. هر چه گشتم این را پیدا نکردم. «یک نفر هم به وسیله ما هدایت بشود.» ما باران.
**حکومت اسلامی و گسترش مخاطب:**
در زمان حکومت اسلام نیست. در زمان حکومت اسلامی باید کاری بکنیم که نماز جماعتتان میلیونی باشد. منبر دو میلیونی باشد. دایره مخاطبینتان باید گسترده باشد. البته نه اینکه هر کاری بکنی. حالا بریم در اینستاگرام پشتک بزنیم و بریم بوقچه استادیوم بشویم و پیانو بزنیم و بیلیارد بازی کنیم و اینها که فالوورهای میلیونی پیدا کنیم. فالوور تو نمیشود. بنده خدا تو فالوور آنی. ۱۵۰ کارهی فالوور یعنی فالوور ۱۵۰ هزار نفری. ۱۵۰ هزار نفر فالوشن. تو دنبال اینها راه افتادی؟ این ولی از ابزارهای مختلف استفاده کنیم. با چه کارهایی میشود واقعاً آورد. پیغمبر. خانه. جالب است دیگر. اینها بین ماها نیست. حالا این پیغمبری که من که ملول گشتم یا نفس. فرشتگان بغل لطیفه. ملک وقتی با او رفت و آمد میکند اذیت میشود. اوج لطافت. تنزل بکند با ملائکه میخواهد صحبت بکند. یکم تنزل.
پشت مسجد مسابقه تیراندازی شروع نمیکنند تا بیاد. بعد حضرت داور مسابقه میشود. تفنگ دارد دستش گرفته. هادی شهر که بودیم پارسال. مسابقات تیراندازی. آنقدر هم مزه میدهد، آنقدر حال. این هم غرضم این است که ما نگاه کمی گراییمان مشکل دارد. فکر میکنیم آقا ما تنهایی میشود خوب؟ خوب بودن تنهایی معنا ندارد. بسیاری از نیازهای ما، اگر نگوییم همه نیازهای ما، به وسیله اجتماع برطرف میشود. حالا اگر یکی نباشد که موشک بسازد، یکی نباشد که موشک را پرتاب کند، یکی نباشد که زیردریایی بسازد، یکی نباشد که در زیردریایی برود، یکی نباشد کنترل کند. الان شما نماز فرادا که اینجا بخوانی، قرآن به سر تنهایی که اینجا بگیری، مدیون چند نفر هستی؟ آنی که قرآن را، آن قرآنی که الان سرت گرفتهای، این را چاپ کرده، نوشته، منتشر کرده، توزیع کرده، رسانده. آنی که بهت یاد داده بوده که بخوانی. از آدم بهترین. نسل ادامه پیدا کرده. معلمهایی که بهت خواندن یاد دادند. آنی که بهت یاد داد که اصلاً شیعه ات کرد، مسلمانت کرد. شب قدر و حالیت کرد. قرآن به سر بهت یاد داد. قبلی. همین الان این سقف روی سرت خراب نمیشود. خدا خیر بدهد با مهندسی که این را خوب ساخته. این پنکه دارد کار میکند. آن ژنراتورهای برق دارد تولید میکند. ادیسون برق را توزیع میکند. معنا ندارد. خیلی ساده است. دینداری فردا معنا ندارد. مگر میشود تنهایی مسلمان بود؟ کدام یکی از مناسک را میشود تنهایی انجام داد؟ میشود؟ اصلاً توجه قلبی دارم. اینکه دیگر فردی. توجه قلبی که دیگر فردی. وارد بشویم بحث ادله فلسفی میخواهم که باید اثبات بکنم. حتی توجه قلبی هم فردی نمیشود. به هر حال در بحث نحوه خلق خدای متعال، اگر شما توجه بهش داشته باشید، ارتباط خالق و مخلوق و ارتباط مخلوقین با همدیگر فهم بشود که به چه نحوی است. این وجود ربطی که در فلسفه میگویند چیست؟ وجود ما عین ربط به خداست. ولی در خلقش عین ربط به سلسله طولی در خلقت. بحث مفصل فلسفی. نیازم این فرد نیستم. من عین ربطم. انسان عین ربط است. مفصل بحث کردهایم. انشالله بستههای بدی نیست که در فلسفه و در جامعهشناسی روح الاجتماع که این اصلش از مرحوم علامه طباطبایی است. کسی که خیلی قشنگ بحث کرده، شهید مطهری. یکی در کتاب فلسفه تاریخ، یکی در کتاب نقدی بر مادیگری. یکم در آن کتاب در یکی دیگر از آثار ایشان هم مطرح کرده. جدایی معنا ندارد.
**همگامی در خیر و شر:**
روایت میفرماید: یک نفر که عبادت... او شریک به امیرالمؤمنین (ع) گفتش که: «من برادرم مریض است، نتوانست جنگ صفین بیاید.» «چیزی از این عبادت سهم دارد؟ از این جنگ؟» نگاه امیرالمؤمنین (ع). «حضرت؟» «هوا اخیک معنا» (هوای برادرت با ماست). هوای اوباماست یا نه؟ گریه میکرد. «نه تنها برادرت، در طول تاریخ تا قیامت هر کسی بیاید و این علاقه در او باشد که ای کاش من در جنگ صفین میبودم، او در این جنگ سهم دارد.»
یک کسی با کسی درگیر شده. او برگشت گفتش که: «معاویه کار خوبی کرد که با علی جنگید.» و اینها. این هم عصبانی شد. شمشیر کشید. با هم درگیر. قرن ۴ و ۵. بزن و یک دفعه دید از پشت سر یک ضربهای به او خورد و در حمام و دیدند فرق سرش زرد شده است و پر خون. «چیست این ماجرا؟» گفت: «تعریف کردم و اینها. بعد این ضربه را که خوردم، برگشتم. یک آقایی بالا سرم. گفتم: 'شما کی هستی؟' 'علی بن ابی طالبم. خواستم بهت بگویم صفین همین الان هست و چون تو لشکر معاویه بودی زدمت.'» خیلی جالب است. یکی از بحثهای معتبر در بحار که یادم هست حتماً هست. حالا بحار از کجا نقل کرده یادم نیست. امیرالمؤمنین (ع) یکی و دو تا و یک محدوده و این تاریخ اینجور نیست که تمام شده رفته. ثابت است. حالا ظاهراً بحث گردش زمان، نمیدانم. آره آره. این نظر فیزیکی هم هست. حالا زمان که زمان خطی نیست. زمان دایرهای. «حیدری جاری» (حیدری جاری است). به هر حال چیزی که هست این است که همینقدر که راضی به فعل کسی باشی، در زیارت او راه بیفتی بروی، این تو حرم باشد، فلان. البته خب هر چقدر انسان در این مسیر زیارت بیشتر به خودش سختی بدهد و بیشتر بروز داشته باشد، شعر در او اثرش بیشتر است. ولی آن اصل زیارت. این پیوندم با خودمان. جریان ولایتساز در واقع ولی حاصل شده. پیوندی از درون است که اینها همه را داره سازماندهی میکند. «فی قلوب من والاه» (در دل کسانی که او را دوست دارند). نه زیارت قبرش. در دل کسی است که ولایت او را دارد. «قبر کربلاییم.» نه زائریم. هر کدام از ما اگر برویم زائر بشویم، همه زائریم که به کنار. هر کدام از ما خود یک کربلاییم. مرحوم «کل یوم عاشورا» را بهمون گفتند. «کل نفس امام حسین» را گذاشتم خودت بفهمی. ساری نسخه قاضی این بوده. «به طلب ساری». نه «به طلب سارکو». نمیگوید: «من میخواهم انتقام خون شما را بگیرم.» «میخواهم انتقام خون خودم را بگیرم.» «ما را از خودت هم بیشتر دوست داشته باشی، در ایمانت نقص است.» علقهای که در علقهای که نسبت به خودت میبینی، به واسطه ماست. فکر کردم خودم مستقلاً یک چیزیم. شما خودتان را بپایید. «اگر تو هدایت شدی، هر کی گمراه شد، دیگه تو ضرر نمیکنی.» آن یک بحث دیگری است. بحث اسلام فردی را بگو: «خودت برای خودت باش.»
**معرفت نفس در بستر جامعه:**
مسیر کانال اتصال به خدای متعال. نفسه. که بحث معرفت نفس، آیه ۱۰۵ سوره (شاید سوره مائده یا واقعه) بحث مفصلی دارد که یکی از شاهکارهای معرفت نفس هم باز در فضای جامعه باید حاصل بشود. یعنی جامعه باید افراد را سوق دهد به سمت معرفت نفس. اصلاً ولایت. پس حتی آن خلوتترین ساعتها و آن فردیترین ساعتها هم یک ربطی به جامعه دارد. من خودم برای خودم خوب میشوم. فتنهها. حالا برخی روایتهایی که بعضیها شنیدهاند، متاسفانه فضای منبری ما این روایت را خیلی پمپاژ میکرده. فتنه، «کسی عاقبت بخیر میشود که در خانهاش را ببندد. سکوت کند. بنشیند در خانه تو.» «در فتنهام که ابن لبون باشد.» حالا این همه نهج البلاغه. بین این همه پیغمبر پیدا کردی. این همه نهج البلاغه. ته اوشین را وقتی ایرانیها پخش کردند، ژاپنیها گفتند: «یک دور به ما بدهید.» «یک ماشین دیگر شد.» یعنی نهج البلاغه را یک جوری بعضی از منبریها، مبلغین گفتند خود امیرالمؤمنین کتاب درخواست... خیلی جالب بود. خیلی پیچیده است. سوره حمدتان. شب قدر، روز قدس، شب سوره حمدی که میخوانیم. نمازی که میخوانیم. یک سوم سوره حمدمان آیات مربوط به ولایت است: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین». «الذین» جمع. «اهدنا» تازه. «اهدنا» آن هم «صراط الذین». «ما را در راه اونایی که جمعی بودند.» با جمعی. نه فردی. با فردی. «در راه اونایی که انعمت علیهم یهود.» قزالی. کد دارن دیگر. آدمهای کددار و تعریف شده. «تو نماز نمیخواهم باشم.» «من با این جریان نیستم.» «من جز این جریان باشم.» «ما، ما جز اون جریان باشیم.» «جز این جریان نباش.»
اصلاً همش نگاه جمعی است. قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد. این یک ادعا نیست. ایشون... اسلام عجیبی است. یک ساعت پای منبر مینشینی. هیچی از جامعه و سیاست و مردم و... خیلی جالب است. یک جوری داره اخلاق و معنویت و اینها را میگوید. همش خود. تکی هم بهش. به همه اینها میرسی. تو هر جای دنیا باشی. تو مملکت اسلام جمعی ظلمت نورانی باشی. شب قدر «خیر من الف شهر» (بهتر از هزار ماه) تشبیه کردم به دوران بنیامیه. فرمود: «یک ماهی که همش شب بود.» هزار ماهی که همش شب. دقیقاً هزار ماه شد دیگر حکومت بنیامیه. هزار ماهی که همش شب بود. «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ» (سوگند به شب چون پشت کند)، داره. «وَالضُّحَى» (سوگند به روز). «وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» (سوگند به شب چون بپوشاند). «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَسْرِي» (سوگند به شب چون برود). تا حالا تا پیدا کنم. آیه میفرماید که قسم به شب وقتی که میره. حضرت فرمود: «این شب وقتی میرود، منظور حکومت اخراس». «وَالْفَجْرِ» (سوگند به سپیده دم). آن طلوع حکومت اسلام. وقتی که داره میرود این حکومت طاغوت. یک ظلمت مستولی است. یک ظلمت حاکم است.
**ظلمت و نور در حیات اجتماعی:**
بچه حزباللهی که در حکومت کفر و حکومت داوود (طاغوت) داره کار میکنه و موفق هم هست و مناسک میبینی ما چیست؟ اصلاً اسلاممان چیست؟ اگر اسلام نماز خیلی بهتره، پنج وعده میخوانند. سر وقتش، وقت فضیلت میخوانند. بعد نماز مغربیشان هم که میخوانند، طبق فتوای اکثر مراجع شیعه، آنها سر وقت میخوانند. اهل سنت ورود مغرب غروب، حجاب قرص. بعد عرض کنم که پنج تا نماز و سر اول وقت هم میخوانند. همه را به جماعت میخوانند. در مسجدالحرام، مسجدالنبی هم میخوانند. چهار ختم قرآن دارند. چقدر حافظ قرآن دارند؟ در لیبی شش میلیون جمعیت دارد. دو میلیون حافظ قرآن. یک سوم جمعیت حافظ قرآن. یک بحث حجاب مثلاً اندونزی. همین کشورهای خودمان، اطراف یمن که فوقالعاده است در بحث حجاب. خلاصه، این چیست که شما نیستی و شما چی هستی که این نیست؟ روشن است. و حکومت امیرالمؤمنین (ع) چه داشت که حکومت معاویه نداشته باشد؟ معیارش پس چیست؟ اینها چیزهایی است که اسلام انفرادی به ما میدهد. ذهن وقتی رسوخ میکند، این معیار اسلام انفرادی. آن وقت چه میگوید؟ میگوید آقا نماز شلوغتره. مسجد معیار نیست. آن ظلمت رفته. آن باید نباید طاغوت اینجا دیگر برش ندارد. اصل دین این است. تو اصل ذات این با استکبار است. این نفس مستکبر اینجا رسوخ و رخنهای ندارد. نفوذی ندارد. مطاع نیست. حالا بله. شما در اطاعت خدا خیلی مشکلات دارید، ولی حداقل این است که شیطان نیست. بله شیطان در آن فضاهای پایینتر هست، ولی در سطح کلان نیست. اساسنامهی کلی مال شیطان نیست. آقا همین باشد بس است. دانشگاه یک ماه قبل انقلاب، که اینش بهتر بود، آن که آن بهتر، آن کشور بهتره. بله اعتیاد زیاد است، زنا زیاد است. چه بسا الان هم از قبل انقلاب بعضی از اینها بیشتر بود. تعجب نیست. آمار تهیه شد که آقا مثلاً زنای زن شوهردار الان بیشتر از قبل انقلاب. من بعید نمیدانم جور بشود. متفاوت. به هر حال این معیارهای اسلامی انفرادی بیچاره کرده ما را.
**ضعف گفتمانسازی انقلاب:**
تو روابط شاه بد بود. چی شد که فهمیدند شاه بد بود؟ از کی مردم فهمیدند شاه بد بود؟ ضعف فضای تبلیغ ما را نشان میداد. ضعف مردم را نشان نمیدهد. مردم خوبند. مردم پاکند. ضعف گفتمانسازی ما را نشان میدهد. مردم شاه بد بود وقتی که دیدند شاه عرق خورد. فیلم جشن ۲۵۰۰ ساله عرقخوری شاه که پخش شد، دیگر مردم تحمل نکردند. «ذلت در برابر طاغوت صفر است.» خودش طاغوت است. بعد نسبت به طاغوت بالاتر هم ذلیل است. همه دیتا را از آن ور گرفت. این کجاست؟ زنا کجاست؟ عرق کجاست؟ سگبازی کجاست؟ بله امام حسین (ع) وقتی در برابر یزید وایساد، دائم فهم مردم آن موقع هم همین بود. «لَا حَاكِمَ إِلَّا الحَابِسُ نَفْسَهُ لِلَّهِ» (حکمرانی نیست جز کسی که نفس خود را برای خدا حبس کند). فقط کسی میتواند حکومت بکند که نفسش را حبس خدا کرده باشد. به یک معنا فانی. مگر اینکه کسی دیگر باشد که مأذون از جانب امام باشد یا به اذن عام یا به اذن خاص. ولایت فقیه باهاش حل شود. حالا آن احمقهای مترجم میآیند میگویند که گفته «هر رایتی که در برابر قبل ظهور طاغوت را نمیفهمد.» دیگر بدبخت برداشته نشود. این برداشته نشدن، این رعایت خودش مانده. بنده خدا متحجرین زمان شاه، شاه را که ظلّ الله میدانستند، که بماند. سایه خدا. بعد نسبت به همه مفاسد، تا انتقاد هم میکردی میگفتند آقا روی کره زمین یک دانه شاه شیعه داریم. همان. چشم ندارید ببینید. بقیه. در دربار مراسم عید غدیر میگیرد. چند صد تا آخوند دعوت میکرد. منبر میرفتند. به اینها سیورسات میداد. مراسم امام حسین (ع) میگرفت. در فرشید رضا شاه اینها را محدود کرد.
نه، باید به اینها میدون بدهیم. ولی خب در دربار. امام میفرمود که: «اینهایی که زمان شاه خفه خون گرفته بودند نسبت به این مشکلات، حکومت اسلام نشد.» «این اسلام را شما ذلیل کردید.» این یک دولت مکتبی انقلابی که روی کار میآید، زبانها همه باز است. ۵۰۰ جا. همه کفنپوشیده در خیابان. ولی اینکه اینجوری یک دفعه احساس درد میکند برای دین، همه چیز در خطر است. دیگر هیچی از قدرت بگیری. احساس دردش میآید. آن موقع ساکت.
**حفظ زمین از آلودگی:**
قرآن نمیفرماید تنها تعرض از زنا نما، بلکه علاوه بر آن، حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما قرار داده است: «خودت زنا نکن.» میگوید «نباید.» میگوید «زمین نباید آلوده بشود.» این نگاه چقدر تفاوت. «گناه نکن.» «لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا» (در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید). نگذار زمین کثیف شود. زمین را سپردند به شماها. نگذارید کثیف شود. «گناه نکن جوان.» گناه ۵۰۰ گناه. بچه را اگر میخواهی یک کاری انجام ندهد، بهش مسئولیت بده نسبت به همان کار. «دست به این نزن.» بگو که «این یخچال را سپردم به تو. نذاری این بچهها محافظت.» «خلیفهای، خلیفه آفرینم روی زمین. زمین را محافظت کن. نگذار کثیف شود.» چقدر فرق میکند با امر معروفی که بهمون تلقین میشود؟ چقدر فرق میکند؟ اگر مسئولیت اینجا را به تو سپردم. آمدم دیدم زمین اینجا کثیف شده، نجس شده. دیگر نمیپرسم کی نجس کرد. میگویم: «اینجا چرا نجس است؟» درست است؟ با چه شوری آدم مواظبت میکند که زمین آلوده نشود. نه. مسئولیت حکومت اسلامی صرف این لباس که پوشیدی، میخواهی ببری بهشت. دورویی و دزدی و دروغ. از این شدیدتر که من لباس کسی را پوشیدم که فینفسه مال همان کار است. لباست برای چی؟ تحرک و دعوت و اینها نهفته است در نفس پذیرفتن مسئولیت. نفس ورود تو این حیطه. میگوید: «من نگفتم تو زنا نکن.» «هر کس خودش زنا نکند، خوب میشود.» نه عزیزم. «نگذار زنای محقق شود.» آن هم آلودگی. آلودگی من هم هست یا نیست.
**جامعه، روح اجتماع و مسولیت همگانی:**
تشبیهی که مسئله کشتی و اینها که از بچگی در مدرسه به ما یاد میدادند، اینها این تمثیل است. تشبیه معقول به محسوس کردن دیگر. حالا محسوسش را گفتند. معقولش چیست؟ معقولش همین روح اجتماعی که عرض کردم. فضای کشتی و اینها تشبیه کردند. حالا یک کشتی یک جا سوراخ میشود، همه آسیب میبینند. ولی قضیه این است که یک نفر که آلوده میکند، این زمین آلوده میشود. این روح الاجتماع آلوده میشود و شما روحت به این روح الاجتماع وصل است. شما تنزل میکنی. الان شب قدر یک روحی دارد. به واسطه آن روح همه صعود دارند. زمان، مکان روح دارد. به واسطه آن روح نفس ارتباط با آن روح ارتقاء میدهد. نفس با ارتباط با آن روح هم تنزل میآورد. با همه مراتب. شما یک برندی داری، یک عنوانی داری، یک تیکتی داری. اسلام که آمده مال همه است. انسانیت که آمده مال همه است. یک نفر اگر از این تنزل کرد، همه تنزل میکنند. مال همه است. این نسبتها اینجوری نیست.
نهج البلاغه که غوغایی است از این حرفها. اگر فرصت میشد با هم نهج البلاغه میخواندیم. آنجا که امیرالمؤمنین (ع) غوغا. کی مسئولیتها دقیقاً از همین جا میآید. همه در گناه هم شریکند. همه در ثواب هم شریکند. همه سهم دارند. همه مسئولیت دارند. «كُلُّكُمْ رَاعٍ، وَكُلُّكُمْ مَسْؤولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» (همه شما شبانید و همه شما در برابر گله هایتان مسئولید). خیلی شفاف. همه شما دارید. همه هم راعی و هم رعیتی. همه رئیس همید. تمام. کارگر وارد بحث میشود. یعنی نظارت عمومی که دموکراسی میگوید از یک روح واحد حکایت ندارد. از یک منفعت واحد. تفاوتش با حرف ما این است که از یک روح واحد که اگر منفعتی هم هست مال آن روح واحد است، اگر ضرری هم هست مال آن روح واحد است.
اگر بحث ولایت. علامه طباطبایی در المیزان: «چون شما به هم وصلید، به هم ولایت دارید. باید نظارت کنید و مردم ناظر از دولت مرکزی باشند.» میگوید: «کار رسانه این است که آن نظارت کند، خبر بدهد.» میگوید: «نه، همهتان نظارت کنید. همهتان مچ بگیرید. همهتان داد بزنید.» خرید آن همان دولت مرکزی و همان قدرت مرکزی که قرار است حمایت بکند از این مجموعه که قرار است بر هم نظارت بکنند. آن میتواند تلقین نیاز بشود. یعنی آنی که آخر به نفع من سود بدهد. من خودم لازم دارم. این را لازم نداری. پیش نمیآید.
فحش. تمامش کنیم. چنانچه غرور به حقانیت و زندگانی دنیوی امروز که از رشحات حیات دشمن است. خیلی جالب است. و رشحات حیات دشمن. «رشحه» را که گفته میشود، یک چیزی که بروز پیدا میکند. اصلاً این غروری که ما داریم، این رشحه دشمن است. داشتههایمان که کار نکنیم که حتی دفاع نکنیم ازش. دغدغه تکثیر و تولید و توزیع و بستهاش را نداشته باشیم. حقانیت منشأ تحویل دادن ابواب صنایع و حروف و طرق اشاره به آنها. اشاره اگر باشد، یعنی توسعه پیدا کردن، شیوع پیدا کردن این صنایع. اینها که رشد کرده، حرفههای اینها که رشد کرده و در ابزار و امکانات و اینها که رشد کردهاند، به خاطر اینکه شما عرصه را خالی کردی و این عرصه را خالی کردی به خاطر اینکه حقانیت. و حال آنکه اگر ملاحظه بفرمایید خواهی یافت که این حیات همان حیات حیوانات مزبور است که قوه حیات آن را به این مرتبه رسانیده. خیلی تعبیر قشنگ. میگوید: «وقتی یک حیوانی، وقتی که قرار است سرش را ببرند، خوب بهش صفا میدهد.»
**خرس و زنبور: استعارهای برای حقوق بشر:**
بحث چیز را مطرح میکند. رابطه خرس و زنبور. میگوید: «خرس مدافع حقوق زنبور است. هیچکس هم مثل خرس مدافع حقوق زن. حقوق بشر. با سینه چاک برای زنبور. برای چی؟» «من که قرار است همه کندو را من بخورم.» حقوق بشر، سازمان ملل، یونیسف، یونسکو، کوفت و همه اینها همین است. یک خرسی که مدافع حقوق زنبور. تعابیر ایشان حالا خیلی فنی و عالمانهترش. میگوید که «حیوان مزبور، ضابطه هوا.» این را داره پرواز میکند. «غافلش بکند.» آقا رفته بود. یک طلبه اینکه غافل میکند چه شکلی غافل میکند؟ اینجوری غافل میکند. به کار بکشد. غافل میکند اینجوری. حالا او با غرور حقانیت ما را غافل کرده. میگوید: «تو که بر حقی، نمیخواهد کار.»
**غفلت و حیوانیت:**
طلبه شده و روستا دیده بود که این خر عصاره را مش قنبر این را داره ازش کار میکشد. میچرخد و از یک طرف زنگوله روی گردنش است. از یک طرف هم چشاش پوش. «خره؟» «چرا زنگوله گردنش انداختی؟» «کوچه زنگوله انداختم گردنش» که هر وقت که متوقف شد، بفهمم. گردنش را تکان بدهد. «چه کار میکنی؟» گفت: «ببین حاج حسین، درس طلبگی نخوانده. اگر تو خرابش نکنی، این چیزها حالیش نمیشود.» خلاصه اینجوری غافل میکند. چشمبند میاندازد. زنگوله را میاندازند. ابزارهای غفلت فراوان است دیگر. خیلی خیلی کارها میشود کرد. چند واحد درس. «چه کار میکنم برای اینکه هم چشم بسته باشد هم زنگوله کار کند هم دور ب...» راهکار دارد که چه کار بکنیم که سرت را تکان دادی متوجه بشود. برای آن چه کار میکنند که دیگر سرت را هم تکان ندهی؟ خلاصه این ضابط دنبال منافع مذبوحه است. مدافع او را دارد. حقوق من را تأمین میکند. ولی اول سطح او در سطح حیات حیوانی.
**مدیریت غربی و کبوترخانه میبد:**
کبوترخانه میبد. کبوترخانه میبد. یک کبوترخانه قدیمی. ایرانیها ۳۰۰ سال پیش از تولید کود کبوتر. بهترین کود کبوتر. قویترین کود. بعد اینها برای اینکه این پول رو بگیرند، یک سری خانه میساختند با آجر حالت گنبدمانند داشت و آن بالای خانهشان دو سه تا در. بعد تمام این سالن، اتاقک اتاقک اتاقکهای مثلاً ۳۰ سانت در ده پانزده. اینها یک محیطی درست کرده بودند که در مسیر رفت و آمد پرندهها بوده. اولاً جاذبههای محیطی برای پرندهها داشته. احتمال میدهم که دانه و آب و نام داشته. گرما و سرمایش متناسب با فصل تأمین میشده. یک جوری هم بوده که جغد و شاهین نمیتوانستند وارد شوند. مثلاً نوع پرواز. یک جوری که تا صبح بخوابد زیرش پر بشود برود.
تمدن غرب هم همین است. کبوتر. همه چیز به ظاهر تأمین کرده. فونداسیون مهندسی که میبینی دهانت باز میماند. چقدر قشنگ ساختهاند. مرتب آپارتمان. آپارتمانهای نقلی قشنگ. انبوه سازی کردهاند. مرتب. تر و تمیز. هیچ کثافتکاری ندارد. یعنی یک جوری کود جمع میکنند، هیچ آلودگی ندارد. فضای فضای بانشاط. همه دور هم کبوترها میگفتند و میخندیدند. شاد بودند. مزاحمی نیست. امنیت اینها تأمین. نانش تأمین. حقوق خوب بهش میدهند. مشکلات اینجوری ندارد. امیرالمؤمنین (ع) کاری که کردند، یعنی حتی خلفای ما هم همین بوده. سطح حیوانی. یک کارکردی از اینها برایشان. یک کارکرد تعریف کرده. «بهشت ببرم». که عرض کردم «خلیفة اللهی هستند» به همین دلیل. آن فقط مال امیرالمؤمنین (ع) است.
حالا «طغیاناً» (سرکشی) اینجا شروع میشود که: «تو آدمی.» آن کتاب «من گوسفند نیستم.» نامی (شاید به معنای «نامدار» یا نامعلوم). «نامی. نامی.» «گوسفند نیستی.» خیلی سخت است. کبوتر. «تو آدمی. آدم است.» حالا آن تمرینهای دیگر میخواهد. نیازهای دیگر میخواهد تأمین بشود. مشکلاتی که اینجا راحت باش. فنلاند شادترین کشور است. یک بخشی از شادی و غم مربوط به درک نسبت به یک سری چیزهاست. نسبت به این بالاتر از این داشته باشد. در همین مرحله. بعد این اتاق اصلاً خبری هست که غصهای داشته باشم که الان آن درخت دارد آفت میزند. آن یکی دارد خشک میشود. این را باید بروم آب بدهم. هوا که خیلی خوب است. کولر هم دارد کار میکند و دیگر دشواری من ندارم. تحقیر شدم. عزتم لکه دار شد. ناراحت میشود. میگوید: «عزت چیست؟ چیست؟» «با چی مینویسند؟ عزت یعنی چی؟» دغدغه ناموسش را دارد. نه دغدغه آبروش را دارد. حالا البته بعضی از اینها هم در آن طرف هست. ولی خب با ... به هر حال این بحث «ضابط» و «مذبوب» که ایشان مطرح میکند، خیلی نکته قشنگی است.
**اصول محافظت فرهنگی و خودباوری:**
البته چنین حیاتی باقی نخواهد ماند و بلافاصله روی به فنا و اصل محافظت فرهنگی. نکته آخر. از حریم فرهنگی انقلاب دفاع بکنیم. از چی باید... کدام باور؟ خودباوری به چه معناست؟ کدام خود؟ خود حیوانی؟ خود جمعی؟ آن خود الهی؟ خود قدسی؟ این خود را ما باید ازش دفاع کنیم. حتی گاهی به عنوان کار مذهبی و انقلابی. و من نقد دارم نسبت به حضراتی که در فضای انتخابات میگوید: «ببین من حزباللهیام. او ضد انقلاب است. من باید رای را بیاورم.» ادبیات «معیشت محور» میآید جلو. اولین اثر بدش این است که دارد تقویت گفتمان «خود ناخود» میکند. «خیانت؟» ده میلیون رای بدهم به خود واقعیشان. خودشان زیر بار این نرفت که بالاخره پیروز شوم، کار درست میشود. من قبول نمیکنم که تعریفم نسبت به شما را عوض کنم. سطح دغدغه و نگرانی من نسبت به شما تنزل کند. اینهاست. میتوانم سطح دغدغهام را بیاورم پایین که نظر مناسب تو را جلب کنم. ولی نمیکنم این کارو. البته اینکه ما بلد باشیم با مردم حرف بزنیم. دیالوگ ندارم. آن هم درست است. بالاخره ما همین دغدغهها را میتوانیم با یک ادبیات دیگری، منفعتطلبانه هم باشد. ادبیات سود و زیان هم میشود با مردم سر اینها حرف زد. یعنی بحث لازم نیست ما حتماً وقتی میخواهیم که از آن مسائل آرمانی صحبت کنیم، با یک ادبیات خیلی بلند هم صحبت کنیم که هیچکس نفهمد. نقدی که من خودم به خود آقای جلیلی کجاست. یک فرشته از آسمان داره ما را به آسمان میخواند. الان خیلی خوب شده. الان خیلی عوض شده. به هر حال سازش هزینه دارد. چالش هزینه دارد. «سازش هم هزینه. عزتمان چه میشود؟» «خدا را! الله الله!» غلیظش کنیم. بمانیم. باشد. این هم هزینه دارد. «الحیات مقهورین قاهرین» (زندگی مغلوبان، شکستخورده است). خود امام خیلی با این ادبیات عامیانه فهمیدن. این خیلی نکته مهم. تنزل نمیکند. دغدغههای امام رسیده به اینکه تو چرا مثلاً نانت کم شده. البته امام نسبت به اقتصاد دغدغه دارد، ولی این همه حرفش نیست. این تمام نشد. هر چه بخواهد بگوید از این کانال وارد بشود. اینجا میخواهد تمرکز کند. میخواهم بگویم که بزرگترین مسئلهای که الان ما باهاش درگیریم، که این چالش اصلیمان است. انقلاب ما باید مردم را، اولاً، حالا خودمان خودمان باید برگردیم و خود حقیقی و مردم را برگردانیم به خدا. سطح دغدغه، سطح نیاز، سطح خلاصه خوشحالی و ناراحتی. نگرانی. او را میخواهد حفظ بکند. او را میخواهد پرورش.
**نقش تقوا در حکومت داری:**
چرا تقوا رکن خطبههای نماز جمعه است؟ اولاً نماز جمعه کی ادا میشود؟ در دوره حکومت. محتوا. محتوای خطبهها. هیچی نگفتم که شما چی بگویی چی نگویی. مسائل روز را بگو. یک چیزی واجب است. تقوا. دعوت به تقوا. چرا؟ چون رکن حکومتداری. حکومت ماها برآمده از چیست؟ محافظت از خود حقیقی. خیلی پر اینجاست. نمیدانم چرا ما از این ابزار استفاده نمیکنیم. بحث حجابی که مطرح میکند. دختران خیابان انقلاب خوش بالاپایین کردن. چپ چپ نگاهشان میکردند. بدحجاب در واقع وقتی که موجش افتاده بود و اینها قشنگ داشتند جلو میدادند. دخترها رد میشدند، نگاه میکردند به اینها. او هم خود تنزلیافته است. فضا برای اینکه ما حجاب را از آن زاویه مطرح بکنیم، خیلی خیلی واضح است. فضا وارد نمیشویم. همیشه با یک زاویه فقهی داریم. در گفتگو حلال است، حرام است، واجب است. همین حجاب هم که تکلیف است. قرآن گفته است. انسان است. کدام انسان است؟ حجاب مال کدام انسان است؟ بیحجاب مال کدام انسان؟ سطح درباره کدام انسان است؟ فاز فقهی. آقای فلانی این را گفته جایز است. آن یکی گفته حجاب امام موسی صدر هم آن را گفته. ده تا گل. در همین.
**انسان و کرامت الهی:**
این با گاو و شغال و اینها خیلی تفاوتی ندارد. راست میگوید. آن تعریفی که تو داری. راست. بدبخت دارد اذیت میشود. همین مقداری هم که تنش هم زیادی است. همین هم باید فضا عوض. حالا انشالله که کمک بکند. عناصر مفیدی باشد. انشالله برای امام زمان. صلی الله علی سیدنا محمد و آل.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب شذرات المعارف
جلسه سی و هفتم
شرح کتاب شذرات المعارف
در حال بارگذاری نظرات...