‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد. اللهم صلعلی محمد و آلمحمد و عجل فرجها فعال الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام، رب اشرحلی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
قبل از تعطیلات بحثی را خدمت دوستان به مناسبت خط اخوت و بحث اخوتی که مرحوم آیتالله شاهآبادی مطرح میفرمایند، حکمت ۲۹۱ نهجالبلاغه را با هم مرور میکردیم و نکاتی عرض میکردیم. آخریایش از رسانه بودیم و عرض ثانیه... یکمقدار مانده یکمی بحث اخوتش را در این حکمت یا دو سه جلسهای داشته باشیم و برگردیم به شجره ثانیه.
چند روز پیش تماسی با ما گرفتند، جواب دادیم. آقای دکتر حمید شاهآبادی، رئیس صدابردای صدا و سیما، رئیس صدا تماس گرفته بودند و محبت داشتند. نوهی شاهآبادی، یعنی خیلی لطف و محبت و اینا دارند و یکی هم همین بحثهای حضرات و اینا... فرمودند که خوشحال بودند ازاینکه مطالب و افکار آیتالله شاهآبادی مطرح میشود، در این جلسات گفته میشود. شرمنده محبت دوستان خلاصه همه جا هستیم و مباحث هم یک جاهایی گاهی آدم پژواک بحث، ریاکشنها را جاهایی میگیرد و میبیند که باورش نمیشود. دیروز دوتا از دوستان شبکه سه آمده بودند، طرح برنامه، تهیهکننده و کارگردان بودند، میخواستند برای شب جمعه شبکه ۳ مدل عصر جدید میخواستند برنامه طراحی بکنند با همین تجربههای نزدیک به مرگ و اینها. زدیم حسابی کلاً زیرآب بحث خورد. با هواپیما آمده بودند فقط جلسه و با هواپیما برگشتند و رأیشان کلاً خورده شد. و اول گفتند: «میخواهی مثلاً یک سالن را پر بکنیم و بعد تکتک طرف بیاید مثلاً دستبه کاری کند؟» برنامه نداشتیم از اول و الانم که نهی شدید داریم نسبت به اینکه جلو دوربین برویم. آنکه هیچی، رادیو مشکل نداریم. تلویزیون گفتم: «من را میخواهی طراحی کنی باید صدایم باشد، تصویر کمکم جلو رفتیم و آخر رسیدیم به اینکه فیلم سینمایی بسازیم و بعد انیمیشن بسازیم، بعد در مورد خانواده و ازدواج اینها کمکم به اینجاها رسیدیم که شروع کنیم یک سری کارها در مورد این موضوعات بسازیم. از تجربه نزدیک به مرگ کلاً فاصله گرفتیم.»
بله، آن دوستمان که تهیهکننده بود، گفتش که بحثهای کذایی که اینجا در زهرا داشتیم با هم، گفت که: «ما اینها را همهجا پخش کردیم و اینها...» دوستی داشتم ساکن آمریکا، بعد این اصلاً کلاً توی باغ نبود اینها. گفت: «از این بند انگشت اشاره به بعدش کلاً خالکوبی بود، فقط سر فرستادیم و بعد چند روز من خیلی عوض شدم با این صحبتها و اینها.» گفتم: «خوب، یعنی در چه حد؟» گفت: «که اصلاً نمیدانی زندگیام ریخته به هم. رفتم دادم سر بازو راستم "الله" تاتو کردند. یک الله اینجا زدند و پشتم گذاشتن عکس رهبری. خیلی متحول و تحت تأثیر قرار گرفته بزرگوار.»
واکنشهای عجیب و غریبی از همهجا ما دیدیم. این هم روی آنها که دیروز یک بندهخدایی را آوردند توی حوزه خواهران بزرگوار در مورد سریال "سقوط در قیامت" و "مرگ" سخنرانی فرمود. فرمودند که این کتابها باعث تضعیف عقاید مردم میشود و به دین جوانها آسیب میزند. نکاتی فرمودند با همان استدلالاتی که از بخارات یونان عرض کنم خدمتتان که... و از این نکاتی خیلی فرمودند که این کلاً خوب نیست و نباید باشد. جامعه، خیلی مهمی که داشتند برای این بود که اصلاً "سهدقیقه در قیامت" گفته شده که رفته توی برزخ قیامت وسایل و نکات جمع کرده یک ته آبرویی برای حوزه خراسان مانده. جمعیتهای نخبگانی بههرحال رصد میکنند مطالبی که اینجا مطرح میشود. حیثیتی بماند برای مشهد و حوزه مشهد و مطالبی که اینجا مطرح میشود، در دنیا چشم هست و چشم میچرخانند. چند روزی که ما تهران رفتیم، خیلی چیزهای عجیب و غریبی دیدیم، واکنشهای عجیب و غریب.
مسائل اینجا جدی گرفته بشود. این حرفها جدی شنیده بشود. در مورد چه واکنشهایی؟ نه بحث دیگهای نیست و حرفم کم نمیشود. خلاصه از همهجا این جلسه به برکت همین صفا و اخلاص و محبت شماها بپاست. وگرنه واقعاً من حسوحال و جون حرف زدن و اینها را ندارم. درختهای جنازم میآید یعنی وارد این دانشکده مهندسی و نمازخانه که میشوم، میخواهم امروز آمدم افتادم توی محراب شماره که میبینم، جون جان گرفته این محبت و این صمیمیت و اینها.
خیلیها هم به ما میپریدند که آقا این بحثها چرا همهاش بگو بخند و شوخی است؟ خیلی شنیدیم از این حرفها، زیاد میشود. رسانهای که کم هم نیستند و اینها برای بچههای زرنگیاند و مجموعههای مختلفی که تهران جلسهای داشتیم یک کارهای خوبی دارد صورت میگیرد. تئاترهای خوبی دارند میسازند با همین بچههای اینطرف شبکه ۳ کارهای خوبی دارند میکنند و همین مباحث و خیلی جاهای دیگر.
تا رئیس صدا که تماس گرفتند، گفتند: «من میخواهم بیایم مشهد ببینمت، صحبت کنیم. رادیو در اختیار تو... طرح بدهکار رسانهای دستشان توی کار است. بگو بخندها و شوخیها و اینها نباشد.» کسی گوش میدهد مینشیند. مثلاً بههرحال باید طیفهای عظیم و عجیب و غریبی باشند که هی هرچند جلوتر میرود، هی واکنشها بیشتر میشود. دوستان جدیتر، دشمنان جدیتر. خب میبینید دیگر، عرض میکنم وقتی استادی مثلاً از مشهد با هیئتعلمی و اینها میآید در نقد کتاب نکاتی را میگوید، به هر حال این فضای جامعه... بعضی دوستان هم که الحمدلله منتظرند یعنی رصد میکنند ما کی میخوریم زمین. میبینم در بعضی یک اشتهایی وجود دارد، آمادهاند که یک چیزی بشود و سریع روی هوا. خیلی واکنشهای عجیب و غریب. یک کلمه شما بگویید، جور درنیاید، حجمی از این مسائل آدم میبیند و اینها. بههرحال هم آن محبتها جدیتر و محکمتر و خاصتر میشود، هم گاهی این نفرتها خاصتر میشود.
دستگاهی که گفت: «ما توی کانال دو ساعت پیام گذاشتیم.» ما که اصلاً دنبال این مسائل نبودیم و نیستیم و ابداً توی برنامههایی نیستیم که بخواهیم پولی از این قبیل ماجراها نصیب بشود و اینها. بعضی رفتند از این گوشهکنارها از این رفقای ما که بعضیشان دسترسی داشتند، بهزور شماره کارت از ما گرفتند. هر از گاهی یک مبلغی، چیزی اینها که منم خیلی ناراحت میشوم از این کارها، دوست ندارم واقعاً. و آنها هم باز محبتشان است و نمیشود کاری کرد. این یک قسم محبت است. میگفت: «آقا دو ساعت توی کانال پیام ۵ تومنی.»
خلاصه این محبت آدم خیلی شرمنده میشود از واکنشهایی که آدم میبیند. حمید تهران، ملارد، سخنرانی جمعیت وسیع از تهران. جاهای مختلف آمدند مثلاً یک ساعت و نیم، دو ساعت توی راه کرج صحبت داشتیم، از نوشهر طرف ۴ ساعت با ماشین کوبیده، آمده جلسه، برگرد. خلاصه اینها را میبینیم و از یکطرفی هم خوب بعضی واکنشهای دیگر هم که البته توقع میرود را میبینیم. هر دو تایش هست.
میخواهم بگویم که این شالوده جلسه را این محبت و صمیمیت و رفاقت و این حسوحال شما شکل میدهد. اگر حسوحال نباشد، طبعاً ما هم کمکم شاید انگیزهمان را از دست بدهیم، خسته بشویم، حوصلهمان سر برود. از یک جای دیگر آدم احساس میکند که انگار شاید خیلی نمیصرفد بعضی کارها را ادامه دادن و توی سیبل بودن، در معرض بودن آفات و ضررهای عجیب و غریبی دارد.
کارهایی میکنند، طراحیهایی میکنند. من خیلیهایش را نمیتوانم به شما بگویم که بفهمید چه ماجراهایی سر ما درمیآورند، چه طراحیهایی دارند برای ترور شخصیتی، برای ترور آبرو. خیلی مسائل، خیلی کارها میکنند. سهواسطه، چهارواسطه، پنجواسطه، عجیب و غریب میافتی توی ماجراهایی. بعد میبینی از یک جاهایی دارد چه کارهایی میکنند. صمیمی و رفاقتی و همه لذت این جلسه به همین صفا و صمیمیت شماست.
گاهی باز از خود همین جلسه اما واکنشهایی داریم که آقا مثلاً از جلسه فازش اینجوری نباشد، مثلاً حالا بعضی نسبت به صمیمیت حاکم بر این جلسه نقد دارند. من مانعی ندارم. خب، این همه صحبت و گفتوگو اینها. آنها هم خیلی جدی و رسمی و اینها، جلسات اینجوری لازم داریم. راحت باشیم با هم بگوییم بخندیم. صمیمی احساس میکنم که حالا حرفهایم گفته میشود لابهلای این جلسات ولی این را از اول تأکید داشتیم، تکرار میکردیم، جلسه موضوعیت دارد.
این صمیمیت و رفاقت، توی این سه سال شاید صدبار این را گفتم، باز هم دارم تأکید میکنم. نگذاریم به این صمیمیت، محبت، رفاقت این جلسه آسیب وارد بشود. آنکه اصل توی این جلسه محبت و رفاقت و صمیمیت است. حالا دور هم میشویم یک دوتا نکته حرفی زده میشود. یکدرخواستی هم که دارم این است که حالا از اینجا باز وارد بحثمان بشویم. این صفا و صمیمیتی که هست، آن خروجیهایی که دنبالشیم را از دست ندهیم. یادمان نرود یک سری کارها قرار بود با هم شروع بکنیم، دنبالش بودیم. چون بحثهای اقتصادی و کارهای تشکیلاتی و مسائل این شکلی نگذاریم یادمان برود، نگذاریم فراموش بکنیم. بعضی رفقا جدیتر کار میکنند، پیگیری میکنند، به طرح بزن طرحی بزنند، به ایده میرسند.
خیلی اینها خوب است، خیلی اینها خوب است. اینها تقویت بشود، بیشتر بشود. آیا انگیزهای، با یک شوری، با یک شوقی، نمیدانم خودتان ببینید چکار میتوانید بکنید. ترم جدید قوام جلسه به این است. یک چندتا نکتهای که عرض کردم: یکی محبت و صمیمیتمان نباید آسیب ببیند یا کمرنگ بشود، یکی خروجیهایی که توی کار دنبال میگردیم نباید از بین برود وگرنه آسیب میخورد به جلسه.
شنبهها را من دیدم که آن بحث با آن حالت بخواهد ادامه پیدا بکند به جمع ما آسیب میزند و دیگر به زهرا نیامدیم. ممکن است توی این جلسه هم به این نتیجه برسیم کمکم آدم احساس بکند که جلسه فرمش دارد از آنی که دنبالش بودیم در میآید. آن محبت و صمیمیت این را باز دوباره تکرار میکنم سر جای خودش. آن خروجیهایی که دنبال میگردیم.
این جلسه، جلسه متفاوتی است. بعضی رفقا دیدم توی استوری و جاهای دیگر نوشته بودند، گفته بودند حرف خوب و درستی هم هست، گفته بودند این جلسه متفاوتترین هیئت مشهد است. راست آنقدری که من اطلاع دارم، خبر دارم، مثل این جلسه توی مشهد ندارد.
فرض هم میکنم که از چه جاهایی دارد رصد میشود بحث و چشم دارند به این بحثها و خروجی این بحثها. یعنی رفقایی بودند آقا آن بحثهای عالی نسب ما پیگیری میکردیم، جدی بودیم، رویش حساب ریختیم. برنامه این راهکارها ی را میگردیم جلسه به خروجی برسونیم. این خلاصه حرف ما توی این جلسه اولمان و یک اتمام حجت جدی برای ادامه کار و ادامه این جلسات.
مزیت نسبی این جلسه باید دیده بشود. اینجا یک جلسه نخبگانیای است که هیئت دانشجویی است. شما هرکدامتان سرمایههای سنگینی هستید برای این مملکت. هرکدامتان یک گوشه را بگیرید، انشاءالله منشأ اثر خواهید بود. استعداد شما منحصر بهفرد، تواناییهایتان خاص است. انرژی و انگیزهتان تک است. بادمجان دور قاب نمیچینم و هندوانه هم که زیر بغلتان نمیگذارم. تعارف ندارم، بخواهم فخر بکشم بکنم.
مشکلی ندارد راحت میتوانم الآن این جلسه را قدر بدانیم. ببینید این جلسه متمایز بودنش به این نیست که من بیایم جدی حرف بزنم. این نکته را میخواهم بگویم، مسئله روشن میشود بریم به این نیست که ما بیایم جدی و خشک یک جلسه اینجا برگزار بکنیم. اینها جلسه را متمایز نمیکند. این شور و نشاط و انگیزه و محبت و این صمیمیت را همین را ادامه بدهید. ولی توی جلسه معلوم باشد هر هفته که آمدیم، حرفی زدیم، جلسه بعد افق چه اتفاقی هستهای شکل بگیرد، پیگیری بشود این مباحث. دنبال یک فرمی باشیم، یک فرمی برسیم. چون بحث اقتصاد دانشبنیان، ببینیم چکار کردیم؟ توی بحث بورس ببینیم چکار کردیم؟ چندتا از بچهها رفتند ثبتنام کردند. چه ایدههایی بود؟ چه کارهایی کردیم؟ به کجا رسیدیم؟ تحویل ما بدهید اینجا. این جلسه یک موتور محرکه، یک استارتی بزند، یک آتشی باشد، بقیهاش دیگر با شماست.
جزئیات حرف بزنم، نظر بدهم، اینکه اصلاً نه میشود، نه منطقی است. این مدل را طراحی کردیم بعد شما طرح را میدهید باز دوباره ما منتشرش میکنیم، پخش میشود جاهای دیگر. این عرض اولیه من بود که آقا خیلی جاها دارند از روی دست شما مینویسند. فیلم مملکت خیلیها چشمشان به این مجموعه است. تا دانشگاههای خوب تهران، تا مجموعههای منحصر بهفردی که دارند کار میکنند و این جلسه خلاصه جدی گرفته شده. شما هم جلسه را جدی بگیرید.
باز تکرار میکنم جدی گرفتن این جلسه به این نیست که این جلسه را خشکش بکنیم، از طراوت بندازیم. جدی گرفتن جلسه یعنی این مطالب روی هوا نمیماند. سریع به یک کارهای بیرونی میرسید. این عرض بنده است و توقع بنده است. ببینید اگر ما اینجا آمدیم امسال این هیئت به اسرار شماها بود که واقعاً چهارشنبه الآن که با سخترم شده دیگر هیچ منتی هم نیست. هیچ فضیلتی هم نیست. بالاخره وظیفه ما این است که کار بکنیم. اگر آن علاقه و شور و اشتیاق شما نبود، این جلسه ادامه پیدا نمیکرد. لااقل با بنده اگر هستیم بهخاطر این است که شما هستید. اگر قرار است ادامه داشته باشم ادامه داشته باشد اصل حضور، آمدن و اینها، این همه ماجرا نیست. بیشترش به این است که آن... آن طرحه از بین نرود. خدا خیرتان بدهد.
پس من انشاءالله از جلسه بعد منتظر خروجیهای کار از دست شما هستم. حکمت ۲۹۱ نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین فرمود که: «من برادری داشتم در راه خدا.» این آن آدم است که ما دنبالش میگردیم. توی مملکت لازش داریم. هندزفری ماست. کمبود ما آدم است. امکانات بیرونی نیست. یک آدمی است که باید اینها را به کار بگیرد که او توی آن خیط اخوت میآید کنار امیرالمؤمنین کار میکند. این یک ده، یازده تا ویژگی دارد. دوسه تایش را گفتیم. یک مرور سریع بکنم، بریم. من خودم مشتاقم که بیشتر از صحبتتان استفاده بکنم.
فرمود که: «من یک برادر در راه خدا داشتم.» آنی که من را... آنی که این را توی چشم من بزرگ میکرد این بود که دنیا توی سلام و زیبا و این حرفها و این لایکها و این کف زدنها و تشویقها و اینها اعتنایی، محلی به این حرفها نمیگذارد. تا قبل از ترم قبل مثال میگفتیم. این مثال واضحی که دیگر خدا جلو چشم همه ما قرار داده: حاج قاسم سلیمانی. واقعاً موقعیتی پیدا میکنید، اعتباری پیدا میکنید. ولی برای درجه و مقام و شهرت این که بزرگ میکند در چشم آدم، چقدر عظمت دارد این آدم. خیلی بزرگ است اینها. عظمت کار خارج از سلطنت. بچه دنبال خورد و خوراک و شکم و اینها نبود. از سلطنت شکمش خارج.
آنی که پیدا نمیکرد و اشتباه نمیکرد، آنی هم که پیدا میکرد زیادهروی نمیکرد. فکان اکثر دهرهِ صامت. این دردسرهای ما است. اکثر روزگارش را ساکت بود. کلام به درد بخور را که کم حرف میزند. کار زیاد. یک نسبتی است بین حرف زدن و کار کردن که آدم معمولاً هرچه قوه حرف زدنش قویتر میشود، قوه... اول فکر کردنش ضعیفتر میشود، قوه کار کردنش ضعیف. آدمایی که خلاقند، ایده زیاد دارند، فعال هستند، کم حرف میزنند. حرف هم میزنند مختصر و مفید. شلنگ تخته انداختن، از اینجا شروع کردن و یک دو کلمه این ور، ده کلمه آنور، همین جور خشونتآمیز حرف زدن و اینها، این از جیب خرج کردن است. اینها معمولاً این جور آدمها به جایی نمیرسند.
قدرت فکر ندارد، قدرت خلاقیت ندارد بعد یک موضوعی تمرکز کند. فکر خود پراکندهگویی که پدر فکر است، نقطه عطف کلام هم دیده میشود وقتی کسی پراکندهگو است، این پراکنده فکرم هست یعنی تولید ذهنی ندارد. یک دو کلمه اگر میخواهد بیاید توی یک موضوعی، یک قدمی میزند بدون اینکه به خروجی برسد. وارد از این... این یک فکر قوی و فکر صحیح است. آنهایی که اهل تدبیرند که آقا در مورد اهل تدبیر بود. برنامه داشت، نقشه داشت. آدم وقتی حرف میزد دقیقاً این را بگوید، آن را نگوید. بیحساب نیست. کلمه به کلمه، بهجای این کلمه آن کلمه را استفاده میکند.
خیلی به درد بخور است توی تشکیلات. از کجا بشناسیم آدمهای به درد بخور را؟ از سکوت به حرف زدنش. روی کیا حساب باز کنیم؟ از آدمایی که حساب شده حرف میزنند. آدمهای وراج، آدمهای خطرناکیاند. یکی از ضعفهای جدی فرهنگی ما توی انتخابات این است که مردم آدمهای ساکت معمولاً، جذابیت ندارد. دست و چلفت و اُمُل و منگل و میخورد گول میخورد. قشنگ زبان مهم است.
زبان خیلی مهم است: «از منافق علیماللسان میترسم.» بعد از خودم. زبان بلدند، زبان میریزند، زبان دارند، سرزبان دارند، اینها دردسر. یکی از ضعفهای فرهنگی جدی ما، آدمهای سرزباندار، وراج، حراف معمولاً طرفدار دارند. اینها معمولاً آقا ازشان کار برنمیآید. این را داشته باش. آدمهای ساکت، ساکت با تفکر حساب مینشیند فکر میکند. الآن یک چیزی بهش بگویی سریع خیلی میچسبد به آدم. یک جمله بهش میگویی فردا میرود جوابتان را میآورد. فکر میکند کفگیر بشود. اول بعضیها پیام میفرستند ۶۰ بار هی موبوگرام اینها ویرایشها را نشان میدهد. طرف هم نمیداند بندهخدا طرف فحش خاشاک شروع شده مثلاً خار و خاشاکش شده مثلاً چی، خس و خاشاک شده اصلاح شده بعد آمده شده مثلاً بلبل شروع کرده.
هر حرفش حکایت از یک کلمهای میکند. مثلاً از آبادانی دارد حکایت میکند این از جهاد مثلاً. اول از همه خودشان را به باد میدهند. آدمایی که همین جور بیحساب حرف میزنند، فکر ندارند، طرح ندارند، خیلی اینها خطرناک هستند. آدم زبر و زرنگ فضیلت خالی مال مثلاً توی زیرزمین خانه نیست. از موضع یک رهبر دارد برادرش را تعریف میکند. میگوید این آدم به درد بخور بود برای من. من این را از دست دادم. چطور آقا از حاج قاسم تعریف میکرد، ویژگیهایی را میگفت، ویژگیهای شخصی فردی زیرزمینی نبود. ویژگیهایی که هرکی باید داشته باشد توی سطح جامعه با اینها کنش بکند، کنشگر باشد.
آدمی که بیشتر ساکت است، این چه کنشی دارد توی جامعه؟ زیاد ساکت باشد به نظر شما. تشکیلات آدم مهم است توی جامعه. مهم است توی خواستگاری، اصلاً اهمیت دارد برای ما؟ توی تحقیق کسی میرود بپرسد که آقا این چقدر ساکت است؟ مثلاً توی جمع، ارزش بین ما به حساب نمیآید. این یک نقطه بدفرهنگی است. معمولاً آدمهای ساکت کسی بلد باشد چه شکلی سکوت داشته باشد دیگر حرفهای. بعضی ظرافتی میخواهد که هم ساکت باشد، هم حرفش را بزند، هم قشنگ حرف بزند، مختصر حرفش را بزند. وراجی نکند.
آنی که میگوید رویش حساب باز بشود، یک کلمه بگوید ولی رویش حساب کنند. پیغمبر اکرم صموت با "ص" ۵۰ جلد کلمات قصارش مثلاً میشود کلمات قصار. یک کلمه گفته، حرف حساب داشته، به درد میخورده. آدمایی که زیاد سکوت میکنند آدمهای جالبیاند. توی روایت هم دارد: به اینطور آدمها نزدیک بشوید، رفاقت کنید با اینها، ازدواج کنید با آدمایی که زیاد ساکتن. آدم عاقلی و خوراک زندگی است.
مردهای ساکت، جمجمه استخوان پیدا کردن و اینها از کجا بفهمند یا گوشت ماده خلاصه عاقلانه تویشان زیاد است. کسایی که حرف میزنند و اینها. کمیت مهم نیست. موقعیت مهم است. موقعیت حرف زدن. یک جا جای حرف زدن یک ساعت باید حرف بزند. جزو حرف زدن نیست اینها. دیگر آدم باید بنشیند فکر بکند چی، جایش کجاست. توی سکوت و کلاً دیگر کارت به کارت بکنی که دو کلمه جوابتان را بدهد.
محضر آقا باشیم، لذت ببریم. قاعدتاً محشر یک تکه حرف نمیزد. قائلاً ولی وقتی حرف میزد کلاً همه را جمع میکرد. یعنی هرکی که یعنی دو کلمه میآمد مثال خیلی قشنگش که شما اصلاً از این مثال سر درنمیآورید. اهلش نیستید که مثلاً یک برگه کار میکند بهش میگویند چی؟ این کلمات شما سرمایه است. یک کلمه بگوید همه را جمع کند برود. انقلاب وقتی حرف میزدند.
مهندساند اینها، متفکرند اینها، آدمهای به درد بخورند، حساب کرده کلماتش را. وقتی الکی هدر نمیدهد. سرمایه ملی هم الکی هدر نمیدهد. آدمهای وراج، حرف مفتزن، یاوهگوی، زحمتکش، همین جور ورور حرف میزند. اینها این سرمایه شخصی خودش که این کلماتش است را وقتی انقدر راحت هدر میدهد، سرمایه ملت را هم راحت هدر میدهد.
بحث عجیبی در روانشناسی. آدم به درد بخور این اول قدر کلماتش را میداند. برای وقت خودش، برای وقت مردم. نحوه اجرایی دیگر این روحیه مدیریت دارد. مدیریت از دهنش شروع کرده، از این کلمات، از زبان. مدیریت زبان دارد. سرمایه آدم به درد بخوری رویش حساب باز میشود. خیلی جالب است اینها. طرف حساس است مختصر و مفید حرف میزند. یک کلمه حرف بزند، جمع فضا عوض بشود و قلیل السائلین، وقتی حرف میزد تشنگی و عطش آدمهای مشتاق برطرف میشد. میخوابید. سؤالش جواب میگرفت. توی مجلس هر یک جمله حضرت پاسخ هزارتا سؤال بود، اینجوری. توی مجلس حضرت ۱۵هزارتا سؤال جواب میدادند. چه روحیه، چه فضایی.
خدا انشاءالله خیر بدهد و همه آنهایی که اینجوریاند. یکی از آنها را که من سراغ دارم تعریف کنم، آی چیچیانه، برادر دوست داشتنی ما، از اعماق وجود بهش علاقهمندیم و پشت فرمان کشف کردیم. یک سیدی از نمایشگاه گرفته بودیم و بعد کلمه به کلمه فوقالعاده ترکیب تحلیل بندهخدا. یکی از خانمها از تهران شماره ایشان را دادند و ارتباط برقرار شد و عقد اخوت هم خواندیم. وقتی میبرند دیگر خدا و جبرئیل میافتند دعوا کتککاری. کلمه به کلمه برای حرفهایمان یک استدلالی از قرآن داریم. خادم اینجوری است. هر جملهای که میگفت با آیات قرآن جواب میداد. ولی دیده بودم بعضی رفقا ازشان میپرسیدم که آقا مثلاً انتخاب شغل چکار بکنیم؟ این کارها را باید بکنی، انتخاب شغل در میآید. خلاصه یک روزی دیگر، یک روزی خدا نصیب ایشان هم کرده. خلاصه خدا انشاءالله هرکی زبانش به قرآن میچرخد و با کلامش دلهای ما را نورانی میکند، صفا میدهد، حال و هوایمان را عوض میکند. من زیاد امشب صحبت کردم. دوست دارم بیشتر آقا حانی عزیز استفاده بکنیم. انشاءالله میرویم محضر مطالب ایشان با ذکر صلوات بر محمد و آل.
در حال بارگذاری نظرات...