‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی روحانی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهو.
شبهای گذشته عرض شد که خدای متعال ما را در این ماه مهمان خودش کرد. ماه مبارک رمضان، ماه مهمانی خداست. عرض شد که در این ماه خدا کارت مهمانی ویژهاش را توزیع میکند، تقسیم میکند. روز حرم امام رضا (ع) که گاهی خب اینهایی که آمدهاند، سهنی، یک جایی، کارت غذاخوری حضرت را میدهند. خدا نصیب همه بکند، انشاءالله. همه مهمان امام رضا هستند. این آبی که در حرم میخورند، آب حرم امام رضاست. هوایی که دارند، هوای خنکی که دارد به آنها میخورد، مال حرم امام رضاست، ولی خود حرم یک ضیافت خانه مخصوص است. خانه مخصوص را هم عرض کردیم، بهشت است که خدا نصیب همه بکند، انشاءالله.
همه آنهایی که علاقه دارند، خدای متعال در مهمانی میخواهد چهکار بکند با ما؟ حالا در مورد حجم دیشب صحبت کردیم، گفتیم سختیهایش از ماه رمضان بیشتر است. بعضیها شاید ترسیدند دیشب که آقا این چه مهمانیای است که شما دیگر مهمانی شد، آخرش دیگر حتی نسبت به موی خودت هم اختیار نداری، کله را باید کچل کنی! دیگر هیچی، چه مهمانیای است؟
مهمانی خدا مدلش با مهمانی ما شباهت دارد. مهمانیهای ما یک وقتهایی شاید معمولاً بیشتر، خیلی وقتها ما مهمانی میگیریم که خودمان را نشان بدهیم. غیر از این است؟ عروسیها و این جور برنامهها. حتی الان دیگر توی ختمها باب شده است. یک جور ختم میگیرند که خودشان را نشان بدهند. مراسم عزاست، مجلس برای خودنمایی، قصد خودنمایی داشته باشد. ولی برای خدا خوب است. اصلاً خدا مهمانیاش را نداریم، چون فیلم است، چون دروغ است، مال خودمان نیست. اگر هم باشم مال خداست، معلوم نیست تا کی باشد، اصلاً معلوم نیست مال خودمان باشد. واقعاً لیاقتش را داشته باشیم. خدا هم لیاقتش را دارد، هم مال خودش است، هم تا ابد هم دارد.
مهمانی گرفته، خودش را نشان بدهد. و در مهمانی هی دارد خودآرایی میکند. مثل مجلس زلیخا بود. مجلس گرفته بود یوسف را نشان بدهد. "این کارد پرتقال گِردِش ببینی و دست از ترنج نشناسی. روا بود که ملامت کنی زلیخا را؟" حواست نیست چاقو میآید روی دستت، پوست دست را کندند. "حاشا لله ما هذا بشراً إن هذا إلا ملک کریم." "کذالک الذی لمتننی فیه." این همانی است که من را ملامت میکردید بهخاطرش. زن شوهردار راه افتاده دنبال یک آقای دیگر. خب حرف میزنی، خیلی خوب شما خانم شوهردار پذیرایی انواع و اقسام غذاها و اینها، یوسف را نشان بدهد. خدا در ماه رمضان میخواهد خدای یوسف را نشان بدهد. خدای یوسف، اونی که یوسف، یوسف از همه دنیا برید براش. ده سال زندان را تحمل کرد براش. شلاق خورد براش. ته چاه رفت براش. تهمت خورد براش. حالا اگر بده در شبهای قدر یک حج به ما بده. یک حجی هم برویم آن جا هم دیگر ببینیمش. دست و پامان را گم کنیم، دست ببریم کنار کعبه مدهوش بشویم. هی برویم مثل این گمکردهها، این سعی صفا و مروه واقعاً این جوری است. یک چیزی گم کردی، میروی میآیی. ۳۱۰ متر فاصله حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) که بعضیها در بین الحرمین خودشان... ماه رمضان ببین چقدر خودت را گم کردی. معنی بد دارد. مغازه جنس دو تومانی میخرد، ده هزار تومان میگذارد، میآید بیرون. این فروشنده، آقا عاشقی، آقا عاشق چیست؟ کجایی؟ پولت را بردار. ۱۶ ساعت هدف مهمانی این است. خدا میخواهد خودش را نشان بدهد. یک مهمانی باشد دم در بگویند آقا همه گوشیها را میگیرند. کسی حق ندارد به خودش چیزی بیاورد. کسی حق ندارد غذا بیاورد. خدا، یوسف، پیغمبر اکرم، شب هفدهم ماه رمضان، سه شب پیش که رفت معراج. دید پیغمبر را، آوردند معراج. آن هم ماه رمضان. چرا وقت دیگر نبرده؟ ماه رمضان، شب هفدهم بردند. خدا خودش را نشان داده، برگردد. خدایی زشت نیست؟ بیا جات خالی، سر شبی مهمان آقای فلانی بودیم. مگر خیلی از ماها شب قدر فقط حاجت داریم. میآییم دم در به این نگهبانان دم در سفارش میکنیم، نامه میدهیم، بده به آقا بابا. برو خودش را ببین. خدای یوسف "برهان ربه"، خدای یوسف را دیده بود. علی شده بود. تا حالا خدا را دیدهای؟ امیرالمؤمنین ماست. این آقای ماست.
بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع)، مثل دو شب بعد، یک سری اصحاب خاص... این را میگویم بعضی اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع)، مثل رشید هجری و دیگران. اینها دلشان برای امیرالمؤمنین (ع) تنگ شد. آمدند توی خانه امام حسن مجتبی (ع). خانهای که شهید داده. امیرالمؤمنین نیست. طاقت نداریم. آقامون رفت. نگاه کردم، پرده را داد کنار، دیدند امیرالمؤمنین با شمشیر نشسته پشت پرده. فرمود: «علی ما این ور و آن ور ندارد. کسی بخواهد ببیند، میبیند.» کسی بخواهد خودش را نشان بدهد. دیگر چقدر داستان داریم. آنهایی که دیدند امیرالمؤمنین (ع) را میبینند.
امیرالمؤمنین (ع) مهمانی. خب ماها معمولاً به سودش فکر میکنیم. چی گیرمان میآید؟ حالا حالا رفتیم و دیدیم، چی گیرمان میآید؟ ما صاحبخانه را میخواهیم ببینیم که ببینیم چه شکلی است. ما آن شکلی بشویم. خدا بساط ماه رمضان پهن کرده، خودش را نشان بدهد که خب چی بشود؟ که تو هم ماه رمضان، آن هم یک هفتهای در طول زندگیات استفاده کنی. بعد ماه رمضان هم استفاده کنی. سر ظهر هم استفاده کنی. پمپ بنزین هم استفاده کنی. توی صف نان هم استفاده کنی. مناجات در پمپ بنزین، مناجات در صف نان، چه مدلی است؟ هیچی. به یک نفر خیلی خوبی کن، آن آدم یک وقتی باید بهت خوبی کند. خدایا تازه میفهمم یعنی چی. به یکی کلی نعمت بدهی. آخر آخرش مناجات کسی است که صاحبخانه را دیده، میخواهد مثل صاحبخانه بشود. مرد این کارها نیستم. حرف امیرالمؤمنین (ع) است دیگر. سر سفره امیرالمؤمنین (ع) شبا دیگر از امیرالمؤمنین (ع) کارها بر میآید. یک وقت دیدی بالاخره یک عنایتی به یکی کرد. و امیرالمؤمنین (ع) است دیگر، یک نگاه میکند و شراب سرکه میکند دیگر. گفت: «من شنیدم در این حرم شراب وارد نمیشود. شراب بخواهد بیاید سرکه میشود.» امیرالمؤمنین (ع) شراب دستش گرفت، "قوطی بخور تو حرم". لینک شراب و سرکه دقیقاً ضد همدیگرند. شراب عقل را کم میکند. سرکه عقل را زیاد میکند. شراب شهوت را زیاد میکند. سرکه شهوت را کم میکند. جفتشان از یک چله میگیرند. شراب ۴۰ روز که بماند میشود سرکه. شراب شراب ما را میشود. امیرالمؤمنین (ع) یک نگاه کنی خاصیت ما را میبینند. آدرس خدا را بگیرند. حرف میزنی، تشنه اهل بیت. در این مهمانی این را میخواهیم. حرف آخر را اول زدم. شاید مهمترین شب حرفهای ما امشب بود. مهمترین جملاتی هم که گفتیم همین جملات.
اصل حرف را زدی. مهمانی گرفته خودش را نشان بدهد. خدا این جوری است. آنقدر خوشش میآید فیگور خدایی بیاید. البته بهت بگم، خدا همه رقمه اداش را در بیاوری خوشش میآید. غیر از ادای خدایی در آوردن مثل ابلیس. خدا باشم، کریم باشی این میوه ممنوعه است. این یکی. بقیه هر چی خواستی رحمتم مثل رحمت خدا باشد. چه مظهر کریم، راحت ببخش. حل غفور باشد. میشود اخلاق صاحبخانه گیرمان بیاید. یک خصلت در بچه، این خصلت، این غیرتش به خودم رفته. نگاه کن این را. مهربانیاش با خودم. چقدر کلاس میگذارد. قیافه شبیه چشمش است. یک خورده شبیه چشم شبیه من است. شکل خدا داشته باشد. یکی از جنگها، برای پیغمبر چند تا اسیر آوردند. اسیر بود. کسی بود که آن طرف داشت مسلمانها را میکشت. قاتل مسلمانان بود. پیغمبر، جبرئیل آمد، این آقا را یک خورده عقب بینداز، حکمش را. بقیه را بردند. نوبت این که شد، جبرئیل عرضه داشت: «یا محمد! اللهم صل علی محمد و آل محمد. یا رسول الله! خدای متعال به شما سلام میرساند.» داشته باش، تو را خدا داشته باش. حدیث داشته باش. گفت: «یا رسول الله! خدای متعال به شما سلام میرساند. این آقایی که کافر بود، یک خصلتهای خوبی دارد. من خوشم میآید. این دست بخشندهای دارد. مهماننواز است. آدم صبوری است.» پیغمبر بهش فرمود که: «جبرئیل به من دارد میگوید که تو دست بخشندهای داری، آدم صبوری هم هستی. برای همین من آزادت کردم.» خدای تو از این چیزها خوشش میآید. خدا را شاهد میگیرم، تا حالا نشده بود کسی سمت من دست دراز کند، برای من دست، دست. پیغمبر خدا، چه وقتهایی چه آمارهایی دارد. خدا خوشش میآید خصلت خدایی، خصلت خدایی ببیند. کی ماه رمضانی مهماننوازی را از خدا یاد بگیرد. از این سفره.
شب قدر میگویند شب تصمیم است دیگر. شما تصمیم بگیرید یک خصلت داشته باشی. یک خصلت، یک صفت شبیه خدا. مداومت روی صفت. این ماه رمضانی تصمیم بگیرید. خدایا من میخواهم مهماننوازی را ازت یاد بگیرم. اگر میخواهی مهماننواز بشوی، مهماننوازی صحبت بکنیم، ببینیم آدم باید چهکار کند که مهماننواز. آب بخورم. صلوات بفرستید. اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد. مهماننوازی اولین چیزی که میخواهد حیاست. حیا. کتاب توحید مفضل، این کتاب عجب کتابی است. هر کی نخوانده، معرکه است. علامه مجلسی در توحید مفضل که نمیتوانم این حدیث را ترجمه نکنم، از اول تا آخر ترجمه میکند. ایرانی قدیمی خیلی قشنگ. عکس فوقالعاده. مخصوصاً پاراگراف آخرش، از همهجایش سنگینتر است. طبیعت بسازید، فیلمش را بسازید. مرغ و خروس و پرنده و چرنده و عجیبه. امام صادق (ع) به مفضل در توحید مفصل میفرمایند که: «مفضل! یک ویژگی انسان و حیوان حیاست.» فرق آدم و حیوان توی حیاست. «توی اگر حیا نبود هیچکس هیچ مهمانیای را مهماننوازی» مهماننوازی مال حیاست. «هیچکس به هیچ وعدهای عمل نمیکرد.» زندگی با حیا میچرخد، با خجالت، با رودربایستی. جمعیت کارش را میکند. و بیشتر واجبات الله اکبر. ما با هم چندین شب در مورد صله رحم صحبت کردیم. بیشتر واجبات با حیایی که انجام داده میشود. اگر حیا، هیچکس صله رحم نمیکرد. هیچکس امانت را نمیداد. هیچکس عفت از گناهانی که دامن را آلوده میکند، عفت نداشت. حیا اصل ماجرا. حیا، واژهای که معادل انگلیسی ندارد. بابا فرق آدم و حیوان توی حیاست. فردا شب مفصل صحبت میکنم انشاءالله. آخرین جملهای که پیامبران قبل از نازل شدن عذاب به قومشان میگفتند چی بود؟ گفتند: «اگر حیا نداری برو هر غلطی دلت میخواهد بکن.» خط آخر دیگر. نقطه آخر دیگر. حیا.
نمیتوانیم صحبت کنیم. بحث کردیم در مورد مهمانی. میخواهیم صحبت بکنیم چی؟ این کار بد است. بد یعنی چی؟ بد یعنی چی؟ پیرمرد ۸۰ ساله. بعضی وقتها خدا باحیاست؟ بله. من امشب فقط ۱۲، ۳، ۱۰، ۱۱، ۱۱ مورد از موارد حیای خدا را آوردم. خدا باحیاست یعنی کجا؟ حیا دارد؟ یعنی چی خدا حیا دارد؟ خدا باحیاست. یک خدای خجالتی نازی داریم ما. الهی فداش. خجالتی از سر قوت خوب است، از سر ضعف بد است. من خجالت میکشم بیایم اینجا برای شما حدیث بخوانم. من خجالت میکشم به آن آقا بگویم آهنگت را قطع کن. من خجالت آقا را بشکنم. بشکنم نه اینکه بیدارش کنم. چقدر ریزه روزهخوری نکن. خجالت میکشم یک جوری بگویم که ناراحت بشود ولی خجالت نمیکشم بهش بگویم. خیلی حرف دقیقی زدم ها. خجالت از سر قوت خوب است، از سر ضعف بد است. نماز بخواند توی دانشگاه. نماز بخواند توی نماز. خجالتیها اختراع کردم برای خجالتیها. خجالتی از این در در میآورند جلو. خجالتی خجالتیها برای بهشت باز دوباره بعدش اختراع کردم در پرروها گرفته بالا. من من خجالت میکشم یک جوری حرف بزنم اسرائیلیها ناراحت شوند. خب بیا این در خجالتی برای در توافقاتمان به هم میخورد. این در خجالتی این بغل بفرما. جا هم داریم تا دلت بخواهد. خجالتیها. خدا رو میشود بگوید؟ خدا خجالت نمیکشد از نگفتن. البته خجالت میکشد، خجالت از سر قوت. خجالت خدا الان خوب جا افتاد یعنی چی؟ حیات خدا جا افتاد. برایت بگویم کجا خدا حیایش را نشان میدهد. یکی از جاهایی که خدا حیایش را نشان میدهد، روایتش را بخوانم برایت. «فإنَّ الله عَزَّوجَلّ کریمٌ یَستَحیی» خدای کریم باحیاست. یک آدم محترم بیاید جلوی شما، یک مرد بالغ، عاقل، با چهره موجه، زن و بچهدار، محترم، متشخص بیاید شما را بکشد، خجالت میکشد آدم پس بزند. درسته یا نه؟ قبوله. طرف را، بنده محترمش بیاید، دست دراز کند سمتش بگوید بهش: «برو فَنَا». بدون دروغ دارد میگوید، من را. بدون ادا دارد در میآورد جواب میدهد. این مادر با بچه این کار را نمیکند. بچه اگر الکی ادا گریه کند، مادر جوابش را نمیدهد. خدا جواب ادا در بیاوری توی مجلسی گریه کنی، ادای گریه کردن را در بیاوری، خدا میگوید من خجالت... خدا خیلی باحیاست. توی مجلس یک آدم خوبی باشد، خدا بخواهد به آن یک دانه آدم خوب چیزی بدهد، میگوید خجالت میکشم به آن دوستش دارد، میگوید ببین حیایش به خودم. عبارات باحیاست. یک آیهای دارد در سوره مبارکه نساء هم، هم در آیه ۴۳ سوره نساء، هم آیه ۵ سوره مائده است. «لامستم النساء» وقتی زنها را لمس کردید، بروید غسل کنید. اگر دستت به دست زن خورد، لمس کردی زن را. منظورش چیزهای دیگر بوده. با ادب حرف میزند. واتساپ چه خبر؟ همه جور.
یکی از جاهایی که خدا حیا میکند، وقتی یک بندهای گمان خوب به خدا دارد. خدا حیا میکند. گمان شما... من اگر مثلاً مریض بشوم، کلاً دارم میگویم خدا باحیاست و خدا خجالت میکشد این بندهای که چشمش به در خانه خدا مانده. توی روایت، ای وای ای وای. روایت دارد بنده را میآورند در قیام، محاسبه میکنند اعمالش را. هر چی میسنجند میبینند که بدیها به خوبیها میچربد. نمیتواند بهش پاداش خوب بدهد. سمت جهنم میرود، سمت جهنم. هی دارد میگوید: «گمان من این بود، کان ظنی...» گمان من این بود که خداوند به جهنم. ادامه، برش گردان! «من خجالت میکشم کسی چشمش به من بوده که من بهشت ببرم جهنم.» خدای باحیای ماست که این چند شب مهمانش بودی. آنقدر حیا دارد. سر سفره ۲۰ شب گذشته کسی دیر بیاید، یک جوری تحویلش میگیرد انگار نه انگار که این دیر... آخی آخی، این عجب روایتی است. فرمود: «وقتی که دعا میکنی، دستهايت را که بالا میآوری، خدا حیا میکند. خدا خجالت میکشد بنده دو تا دستش را به سمتش بالا بیاورد، این را دست خالی رد کند.» چون خدا خجالت میکشد دست خالی رد کند. حتماً یک چیزی گذاشته. کسی نماز جماعت برود، بعد نماز دعا کند، وای چه روایتی. این روایت من نمیفهمم. پیغمبر فرمود: «امت من اعمالشان به من ارزش دیدن خیلی کم و کاست دارند. این برای همین با هر عمل واجبی مستحبی گذاشتهام که مستحبی کمکی بشود برای واجب.» نماز واجب داریم، نافله داریم. روزه واجب داریم، روزه مستحب داریم. حج داریم، عمره داریم. هر واجب. بعد فرمود: «مستحبها را انجام بدهید کنار واجبات. خدا خجالت میکشد این همه عمل برایش بیاوری قبول نکند.» امتحانات دیدی حالا معلم اگر عشقی باشد، خجالت میکشد با تربت امام حسین (ع) خواند. نپرستی؟ در روایت فرمود: «بنده من انصاف داشته باش! یَدْعُونی فَأَسْتَعْجِلُ» بنده من چرا انصاف ندارد. وقتی من را میخواند، من خجالت میکشم جوابش را ندهم ولی جلوی چشمم گناه میکند، ازم خجالت نمیکشد. من آنقدر باحیا، بنده من چقدر بیحیاست.
درباره حج دیشب صحبت کردیم. پیغمبر فرمود: «کسی هفت دور دور خانه خدا بچرخد، خدا دیگر حیا میکند.» دشمن امیرالمؤمنین (ع) نباشد. خدا خدای با حیایی. یکی دیگر از جاهایی که خدا حیا میکند کجاست؟ پیغمبر اکرم فرمود: «حِبُّو هذا أمیرالمؤمنین»، نشان داده. فرمود: «ای مردم! این آقا را دوست داشته باشید. خدا این آقا را دوست دارد.» «وَاسْتَحیُوا فَإنَّ اللهَ یَسْتَحیی» نسبت به علی حیا داشته باشید. خدا نسبت به علی حیا دارد. کسی محبت علی را داشته باشد، خدا خجالت میکشد. برخی روایت عجیب و غریب بگویم که مثلاً یک کسی اسم علی داشته باشد. ترسم بعضیها مغرور بشوند. خیلی حسابش صاف است با خدا. خیلی اوضاعش رو به راه است با خدا. خیلی حسابش، خیلی اوضاع امیرالمؤمنین (ع) رو به راه است. «نوادهی آدم باصفا و عجیبی بود. مثلاً میرفت در خانه امیرالمؤمنین.» جان! خدا خیلی هوایت را دارد. گو گناه زیاد دارم. خب کسی محبت ببیند از در خانه علی (ع). امشب دیگر بعد از نماز مغرب و عشا و اعلام کردن... امیرالمؤمنین (ع) کار خیلی خراب. اوضاع خراب است. مردم ما چه حالی داشتند. بستری بودند. صدا و سیما اعلام کرد که پزشکان اعلام کردند حال امام وخیم شده و از مردم خداجو التماس دعا. مردم ریختند توی خیابان. امیرالمؤمنین (ع) آقای ماست، مولای ماست. ممنوعالملاقات شده. حال خراب است. این جوری که برمیآید دیگر از این بستر بلند نمیشود. شب شد. با یک تعدادی از اصحاب، من بودم و حارث بود و سوید بن قفله بود و یک تعداد دیگر بودیم. آن روزی که امیرالمؤمنین (ع) ضربت خوردند، شامش. مثل الان، مثل امشب. «فَقَفَلْنَا علی البابِ فَسَمِعْنَا الْبُکَاءَ.» پشت در خانه علی (ع) نشستیم. توی بیمارستان رفتی؟ اتاقهایی که دیگر مریض لحظات آخر. پشت در خانه نشستم. شروع کردیم گریه کردن. آقامون امام حسن (ع) آمدند بیرون. «أمیرالمؤمنینَ انْصَرِفوا إلی مَنَازِلِکُمْ.» فرمود پدرم امیرالمؤمنین (ع) فرمود همه بروند خانههایشان. کسی پشت در نماند. همه رفتند. من وایسادم. صدای گریه باز شدیدتر شد. خبری هست، یک چیزی هست. من گریه کردم: «حسنِ رسولالله! ما لا طاقةَ لَنَا بِفَقْدِ علیٍّ و لا بِجِهْنِ نفسی و لا بِتَحَمُّلِ نَفْسِی.» امیرالمؤمنین (ع) آقا، به خدا جان ندارم بروم. صبر کن بروم ببینم آقا اجازه میدهند. لا اله الا الله. تصور کن خودت را پشت در خانه علی (ع) بودی، گریه کن. صدای گریه دارد از توی خانه میآید. آقاتو میبینی. بعضیها اولین باری که مقام معظم رهبری روی تخت بیمارستان دیدند. امیرالمؤمنین (ع) به امام سر آوا. را بستند. باند چی کردند. با یک عمامه سبزی سر آقا آنقدر خون از این بدن رفته بود دیگر رنگ به صورت آقا نمانده. عمامه زردی بستند. چهره زرد شده. امام نفهمیدم. این عمامه. ناخودآگاه افتادم به زانو. فقط شروع کردم به گریهکردن. فداتون بشوم من. برای این گریه نمیکنم. من دارم یا امیرالمؤمنین.
در حال بارگذاری نظرات...