‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین. وصلّی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد.
صلوات
ظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
یکی از اهدافی که هر بچه مسلمانی، هر بچه شیعهای، باید در ذهنش داشته باشد، از افقهای بلند، از اهداف بلند، و همت عالی، این است که به فکر این باشد که یک وقتی دنیا را بسازد. یک وقتی آدمِ حسابشده، با برنامه است. فلانی میگفت که: «من میخواهم دنیا را بسازم و اینها.» بعد موقعی که فلان فیلسوف غرب موقع مردنش، دم مرگ گفت: «کاش بهجای اینکه این همه فکر میکردم دنیا را بسازم، به فکر این بودم که خودم را بسازم.» ولی بعد دنیا کسانی هستند که بسازند، دنیا کسانی هستند که صهیونیستها و اینها میسازند. ما میخواهیم دنیا را بسازیم. خودمان را هم میخواهیم بسازیم. دنیا را هم میخواهیم بسازیم. دنیا را میخواهیم آنجوری بسازیم که هم خودم خدایی باشم و هم جامعه.
باید در ذهن ما باشد، ولو یک کار کوچک، گوشهای داریم انجام میدهیم. مسئول توزیع فلان تراکتم. درست است کارم به چشم نمیآید، دیده نمیشود، به نظر خودم کار مهمی نیست. بودن و نبودن من خیلی فرقی برای دنیا نمیکند، ممکن است؛ ولی وقتی آدم توی این مدار بزرگ دارد کار میکند، کوچکترین کارش خاص است. یک سیستم ماشین که یک دانه پیچ کوچک بیفتد، ماشین وسط بیابان میماند. یک خاری نهتنها ریز بوده، افتاده توی تمدن بزرگ، آدمهای کوچک اگر برای آن تمدن بزرگ کار بکنند، هم خودشان، هم کارشان بزرگ میشود، تمدن پیشرفت میکند. باید برنامهٔ ما ساختن یک تمدن بزرگ اسلامی باشد. هرکه برنامهاش نیست، هدفش نیست، برود دعای فرج برای چیست؟ پس این همه گریه و زاری برای چیست؟ پس شب قدر قرآن به سر گرفتن و دعا برای فرج آقا و این همه حرف و حدیث اینها برای چیست؟ سؤالاتی که ما جواب ندادهایم به خودمان. من و شمایی که بچه هیئتی هستیم، پای کاریم.
دو سه تا از این سؤالها را اگر بخواهم از شما بپرسم، چه اتفاقی میافتد؟ چه میخواهیم؟ از حرم میخواستم بیایم بیرون، یک دختربچهٔ کم سن و سالی برگشت به من گفت: «حاج آقا، میخواهم بروم بیرون. کجا بروم؟» گفتم: «خب شما کجا (شیرازی) میخواهی بروی فلان...» یک سؤال پرسید. این دو ساعت خودت با خودت معلوم نیست چندچندی. بیرون میگوید: «کجا دارالمجانین؟ کجا اینجا؟» بیایید دیگر. تمدن اسلامی میخواهیم. همه عالم روی حساب کتاب خدا چیده بشود. از خودم میخواهم شروع کنم، روی حساب کتاب خدا باشم. خانوادهام روی حساب کتاب خدا باشد. خانواده بزرگترم، خانواده کوچکترم (خانهام)، خانواده بزرگتر (پدر، مادر، عمو، عمه) اینها روی حساب کتاب خدا باشد. بعد شهرم، محلهام، شهرم، کشورم، تمام دنیا.
برنامه داری برای اینکه همه دنیا را اینجور بسازی؟ یا نه؟ جلسه، یک جایی، یک گوشهای که اصلاً شاید الآن زیر پونز باشد توی نقشه، جایی هست. شب قدر توی حرم امام رضا. نمیگویم که فضا بگیر، یک فضای خیلی بزرگی بودیم؛ گفتیم یک کار بزرگی کنیم. نخیر، توی فضای خیلی کوچکی هستیم. خیلی بزرگ. امام ما، امام خمینی، خیلی بیانیههای بزرگش را توی اتاق یک در دو مینوشت. کشوری به شور تمدن اسلامی، این برنامهٔ عالم. یک سیستمی دارد، دارد اداره میشود با یک سیستمی. چه حاکم است؟ مادیات، شهوت، پول، نفسانیت. امیرالمؤمنین (ع) در مورد ظهور امام زمان (عج) فرمود: «مهدی ما وقتی ظهور کند»، توی نهجالبلاغه است، «بهجای اینکه هوا (هوای نفس) حاکم باشد بر عالم، خدا حاکم است. بهجای هوا، هدی.» هدایت. هوا نزدیک است. الآن چه دارد عالم را میچرخاند؟ هوای نفس.
هدی، یعنی همان حرف خدا. تفاوتش این است که در عالم آدمها را در حد گوسفند میآورند پایین. صبح تا شب، صبح تا شب کار. شب هم میآید مثل جنازه میافتد. شنبه و یکشنبه هم دیسکو، کاباره و عرقورق. انسان پنجاه سال، شصت سال کار بکند، هیچ چیز هم گیرش نمیآید. در اروپا و آمریکا و اینها رشد اقتصادی برایشان معنا ندارد. من بعضی از اقوام نزدیکم آمریکا زندگی میکنند. یکی از نزدیکترین اقوامم آلمان زندگی میکند. خیلی اقوام خارج از کشور رشد اقتصادی معنا ندارد. فقط کار میکنی نهایتاً بتوانی یک ماهت را بچرخانی. پساندازی میکنم. طول درازمدت. بیشتر آدمها مستأجرند. صاحبخانه شدن آنجا خیلی معنا ندارد. در انگلیس باید هشتاد سال پول جمع کنی تا بتوانی یک خانهٔ نقلی بخری. شما یک آخور درست میکنی، یک آغل درست میکنی. «آقا! چه آقایی، مهربانی داریم. آقا! ببین اینجا اصلاً سیستم سرمایشی گذاشته. ملس، با دهنت بازی میکند.»
کسی که بخواهد فقط زندگی خودش را درست بکند، هیچ چیز ازش در نمیآید. اگر کسی واقعاً بخواهد عالم را بسازد، هم زندگی خودش درست میشود، هم زندگی خیلیها را درست میکند. روایت خاطرم نیست کدامیکی از خطبههای نهجالبلاغه است. باید نگاه کنم، عرض بکنم. علی بن شعیب، امام رضا (ع) بهش فرمودند که: «یا علی، مَن احسن الناس عیشاً» وقتمان کم است، انشاءالله. علی بن شعیب! میدانی کی قشنگترین زندگی را دارد؟ حضرت فرمودند: «کسی که دیگران در زندگیش زندگی کنند.» دیگران. نه گوسفندی زندگی کنند. عالم را عوض کن. کسی که وقتی بخورد زمین، وقتی از دنیا برود، یک عالم فلج میشود، یک مملکت فلج میشود. بهشتی، یک ملت بود برای ملت ما. کتاب میخواندم. دارم در منزل یک کتاب؛ کتاب، کتاب، فقط تهمتهایی که به شهید بهشتی زده بودند در دوران زندگیش، یک کتاب. آدم میتواند تحمل بکند. روزی یک دانه سند برایت بسازند. همینجور تهمت بزن. از زلزله شد. شیعهٔ امیرالمؤمنین این است. آدم به درد بخور امام زمان این است. نه کسی که بخواهد زندگی، کارمند، حقوق شهروندی، اینها حقوق کارمندی.
کسی آدم با آبیاری که داشتند و یک چیزی باشد. نمیرویم و بخوریم و با اینها چیزی درست نمیشود. امیر داشته باش؛ ولی بخواهد دنیا با حقوق کارمندی. من میخواهم عالم را زیرورو کنم. ماه رمضان اینجا گفتم. در یکی از این مساجد. نیمهشبها میآمدیم، ساعت دوازده یک. بعضی شبها بچهها پانتومیم بازی میکردند. برنامه پانتومیم جای ما شده، برنامه تلویزیون. الآن طرحش را دادیم. دوستان ما گرفتند و برنامه ساختند. حرفهایی که کمتر از حالا هم بودیم. آن شب یادم هست، شبهایی که میآمدیم. خیلی از این بچهها هم که اصلاً آن موقع کوچکتر از حالا بودند. بنده، وقتی که برای مطالعه و برنامه اینجا میگذارم، برای برنامه تلویزیونی نمیگذارم. جلوی دوربین میخواهم بروم روی آنتن، برنامه اجرا کنم، خدا را شاهد میگیرم این جلسه، اینجا گذاشتم، ایام استراحت مشهد که وقت استراحت است. چه کار کنم؟ یک چیزی باشد که دنیا را یک جهشی ایجاد کنیم. تحقیقات و اینها بهخاطر این است. محکم پیگیری میکنیم که بالاخره بعد، چون ارائه کنیم، باید کار کنیم. آن دو سه تا بحث قبلیمان بوده، با این بحث انشاءالله بعداً همه چاپ میشود و کار میشود. انشاءالله. بحثها مهم است. آنها را فکر کنیم، کار کنیم. ما میخواهیم دنیا را بسازیم.
آدم امام زمانی این است. کلید مسجد فقط دستش باشد. میآید روزبهروز در مسجد را باز میکند و میرود. این با این برنامه است که یک وقتی اینجا مثلاً آقا آمدند، سخنرانی داشتند. بچههای ستاد بازسازی عتبات، صحن حضرت زهرا را میسازند توی نجف. یک صحن خیلی بزرگ، خیلی خوشم آمد. ما چون این سفر مهمان بچههای ستاد بازسازی عتبات بودیم. از شهری که رفتیم، ستاد بازسازی. این مسئول بازسازی نجف خیلی لذت برد. صحن جامعهٔ رضوی تقریباً شاید از این هم بزرگتر باشد. «بابا دمت گرم! تا حالا کجا بودی؟» افق بلند باید داشته باشیم. «چه کار کنم که این آخر برج را برساند؟» این زندگی نمیشود. فرق تمدن اسلامی با بقیه همین است. آنجا اتفاقاً بهت تشویقت میکنند پستتر باشی. هرچه بیبندوبارتر و پستتر و بیخودتر باشی، بیشتر به درد اینها میخوری. تمدن امام زمان دقیقاً برعکس است. هرچه سالمتر باشی، پاکتر باشی، مخلصتر باشی، نورانیتر باشی، بیشتر به درد میخوری. تمدن آدمهاست، نه تمدن برهها. الآن دنیا را تمدن بره. واقعیت، تعارفی درش نیست. اقرار میکنند. لذت میبرند از اینکه دارند حیوانی زندگی میکنند. من یک سری آمارها را به شما میگویم که الآن دنیا به چه سمتی دارد میرود. از همجنسبازی و اینها به کجا دارد کشیده میشود؟ با افتخار میگوید: «من شوهرم یک سگ است. شوهرم یک سگ است.» افتخار تمدن. تمدن حیوانات.
ما میخواهیم این دنیا را عوض کنیم. خب با چی؟ وقتی تمدن میخواهد عوض شود، همه چیز زندگیها باید عوض شود. همهٔ این شاخصهها و مبانی زندگیها باید عوض شود. سازوکار باید عوض شود. دو دهه بحثهای مختلف کردیم. یک دهه در مورد مسافرت بحث کردیم. سازوکار مسافرت اسلامی. جاهای دیگر بله. در تمدنهای دیگر برنامهریزی میکنند. شما در هواپیما که نشستی، از اینجا که میخواهد بپرد، فلان اتاق و فلان برنامه و فلان خدمات و اینها را برایت در نظر میگیرند که تو همین چند ساعت هم از حیوانیتت نیفتی. اتوماتیک آن مانیتور میآید جلو. تاچ هم که هست. با انگشت انتخاب میکنی کدام فیلم مستهجن را ببینیم در این دو ساعتی که داری از لندن میروی. با انگشتت بزنی، یک وقت از حیوانیتت کنده نشوی. توی آسمان «زهر الفساد فی البر». توی آسمان است. آسمان هم به لجن بکش. ولی در تمدن اسلامی: نماز، توجه، ذکر. سربالایی یک ذکر دارد. سرپایینی یک ذکر دارد. تمدن بندگی. اسم این سلسله مباحث دههٔ سوم انشاءالله. اگر خدا عمری بدهد و توفیق باشد، بقیهاش هم ادامه دارد.
تمدن بندگی. دنیا را میخواهیم بر اساس بندگی بسازیم. کاری که امام زمان (عج) میکند. سروته عالم را بندگی خدا میگیرد. تکتک سلولهای عالم میشود خدا. میشود خدا. خدا. الآن روابط آدمها را خدا تعیین میکند چه جور باشد. نه قدرت و ثروت. نه چهار تا کارتل اقتصادی. چهار تا سرمایهدار چقدر حقیر میکنند آدمها را. «فلان بازیکن چند است؟ ۲۸۰ تومان.» ای نامرد! قیمتش را برده بالا این فصل. پارسال. «بابا این انسان است. در مورد قالیچه که صحبت نمیکند. آدم است.» پول این. پول هرچقدر خوب پاس بدهد، خوب بشورد، قیمتش میرود بالا. خراب کند، قیمتش افت میکند. چهار تا سرمایهدار آن بالای عالم نشستند. «چه بخوری؟» خدا باید بگوید. تو کی هستی حرف مفت بزنی؟ ابرقدرت خداست.
اولین جلسهمان در سال جدید معنویمان. اولین جلسه بعد از شب قدر. سال جدید معنویمان شروع شده با تقدیرات جدید. دفترچه را نو کردهایم. داریم سرفصل این دفترچهٔ نو را مینویسیم. «من میخواهم اینجوری بشوم. من یک همچین برنامههایی دارم. من یک همچین اهدافی دارم.» مردی؟ نشستی؟ بسمالله. وگرنه شل. الهی آمین بگو. وقتی دارند میگویند: «اللهم عجل لولیک الفرج». حقوق کارمندی، حقوق شهروندی. ماندهام دنیا به چی عوض میشود. با آدمها از شما گرفتیم، استفاده میکنیم. روابط آدمها باید یک مبنای جدید پیدا کند. الآن مبنای روابط چیست؟ سود، منافع، پول، نفع. بندگی، رضایت خدا، خواست خدا، اراده خدا. الآن میگوید: «آقا چرا شما شدی مدیر برنامه آقای فلانی؟ تو این کاری. مدیر برنامههای فلانی.» خدا چقدر خوشش میآید. دو تا تمدن، افتتاح بخوانی با حال! بعد آخرش بگویی: «اللهم انا نرغب الیک فی دولت» دعای افتتاح هر شب ماه رمضان یک صفحه فقط ابراز عشق و ارادت به امام زمان (عج). دوران امام زمان (عج): «تُعزّ به الاسلام و اهله و تذّل به النفاق.» اسلام عزیز بشود در دوران امام زمان (عج). نفاق ذلیل بشود. مبنای روابط عوض بشود. خدا حاکم بشود. خدا حرف بزند در زندگی. نه هوای نفس. نه که بیشتر زور داشت. زورها را هی بیشتر میکند. ابزار قدرت میدهند. یعنی مهرت را بیشتر کن. زورت بیشتر باشد. بعداً بیا توی رینگ بوکس دستت پر بشود، محکم بزنی. «من رابطه با زنم، با بچهام، با همسرم. یکی دیگر به من میگوید چه کار کنم؟» آقا امشب بحث جدید شروع کردیم؟ نخیر. بحثهای شب قبلمان است.
مبنای کلیدی برای زندگی گفتیم: حیا، تواضع. خودش محصول تواضع است. در روابط، در تمدن اسلامی، مبنای روابط و دو تا مبنای روابط آدمها با همدیگر بر اساس حیا و تواضع. البته چیزهای دیگر هم داریم مثلاً سخاوت، کرم. اینها هم هست؛ ولی این دو تا اصل کاری است. نشسته وقت بگذرد و ثواب دارد. شب ماه رمضان میگویند ثواب دارد. بنشین جلسه. مبنای روابط را با همدیگر دو تا چیز شکل میدهد: حیا، تواضع. شما نمیفهمی. اینجوری نیستها! میخواهم همراهی کنید. الحمدلله همه بفهمیم. میخواهم بیشتر با دقت، با ظرافت روی آن فکر کنیم. اگر کسی نظری هم داشت، بنویسد و به ما بدهد. به خود ما بگوید. حیا و تواضع. آدمها با همدیگر مبنای رفتاریشان این دو تا میشود. حیا، تواضع. این دو تا هیچ معنایی ندارد. الآن در تمدن غرب هیچ معنایی ندارد. کسی اهل این دو تا باشد، واقعاً در تمدن غرب بهش میگویند بره. بره. آنهایی که ما به خودشان میگوییم بره ذوب شدند. تواضع، خجالت. حیا دارد. «حیا کردم این کار را بکنم.» بهخاطر تواضع جمع کنم؟ «برو بابا.» میبینید تفاوتها قشنگ محسوس است. ولی تمدن اسلامی. روابط توی حکومت اسلامی، توی حکومت دوران ظهور آقا روی چه مبنایی ما باید با همدیگر.
ببین، بیا. الآن ما هیئت خودمان را بسازیم برای امام زمان (عج). بسمالله. من رابطه با زنم، تواضع. رابطه با رفیقانم، بر اساس حیا و تواضع. حیا، تواضع. حدیث از امام حسن عسکری (ع). خیلی حدیث فوقالعاده. فوقالعاده. «أعرف الناس بِحُقوقِ إخوانِه و أشدّهم لها أعظمهم عند الله شأناً.» هر کسی حق برادرانش را بیشتر بشناسد و وظایفی که دارد نسبت به بقیه آدمها بیشتر بلد باشد، هرکه بیشتر اینها را رعایت بکند، جایگاهش پیش خدا بیشتر است. کی به خدا مقربتر است؟ هرکه بیشتر وظایفش نسبت به بقیه را میشناسد و عمل میکند. «و من تواضع فی الدنیا لإخوانه فهو عند الله من الصدیقین و من شیعة علی بن ابیطالب حقاً.» کسی در دنیا برای بقیه آدمها، برای برادران دینیاش تواضع بکند، خدا جزء صدیقین مینویسدش و جزء شیعیان حقیقی امیرالمؤمنین (ع). عجب روایتی است! یعنی چه؟ که رفتند امام رضا (ع) راه نمیدادند. فرمودند: «ادعای دروغی کردی.» چیست؟ کسی تواضع کند برای بقیه، حقوقشان را میشناسد، عمل کند، تواضع کند، شیعه حقیقی. حالا داستان. فرمود: «دو تا مؤمن از برادران امیرالمؤمنین (ع) مهمان امیرالمؤمنین (ع) شدند.» پدر و پسر بودند.
حضرت جلو پای این دو تا بلند شدند. این دو تا را اکرام کردند. صدر مجلس نشاندند دو تا مهمان را. و حضرت نشستند روبهروی این دو تا. دستور دادند به پسرشان غذا بیاورد. غذا را آوردند. حضرت گذاشتند جلو اینها. این دو تا از این غذا خوردند. قنبر، غلام امیرالمؤمنین (ع)، یک تشتی آورد با یک آفتابه. آفتابهٔ چوبی با یک حوله. قنبر آورد آب را بریزد روی دست این آقا مهمان. دستش چپ شد. حضرت از جا بلند شدند. آفتابه را گرفتند. خودشان آمدند آب ریختند روی دست مهمان. «فترامق الرجل فی التراب.» مایع دستشویی هم که نبوده. یک مقدار خاک میآوردند. بهترین چیز هم برای ضدعفونی خاک است. خاک تمیز، از همه مواد شوینده و فلان و اینها بهتر است. یک مقدار خاک گذاشتند. طرف دست زد در خاک، شست. حضرت خودشان خشک کردند. «یا امیرالمؤمنین الله یرانی و انت تصنع.» «آقا! من خجالت میکشم. خدا دارد میبیند امیرالمؤمنین (ع) آب بریزد به دست من.» شما بروید حرم امام رضا (ع). بعد آقا میآید: «راحت باش. دستهایت را بشور.» خدا هم تو را دارد میبیند. همین برادرت را دارد میبیند که بین و هیچ فضیلتی بر تو ندارد. «و یزید به ذلک فی خدمة فی الجنة.» «به تو بیشتر خدمت کند. خدا خادمانش را در بهشت بیشتر میکند.»
مبنای من پررو میشود. «مرتیکه فلانفلانشده. دستش را هم بشوریم دیگر. همین دیگر. دستش را هم بشوریم. دیگر هیچ چیز. همین جور حرفها را گوش نمیدهند.» دستش را هم بشوری. «مرتیکه مفتخور. آمده اینجا نشسته در خانه ما.» چه کار میکنی؟ «آدم خانه رئیس فاصلهٔ من و شما.» امیرالمؤمنین (ع): «عجب!» بگیر. خیلی زیاد. حساب نمیشود که. فرمود: «هرچه خدمت کنم مثل و عشرات عدد اهل دنیا من علی به مهمانم کنم.» خدا دههزار برابر جمعیت کره زمین بابت یک دانه خدمتی که کردم به من خادم در بهشت میدهد. هفت میلیارد. دههزار برابر هفت میلیارد چقدر است؟ بیلیارد؟ تریلیارد؟ بیلیارد، بیلیارد. یک خادم آمد. یک مهمان امیرالمؤمنین (ع). «و علی حسب ذلک فی ممالکه فیها.»
حضرت فرمودند: «قسمت میدهم به عظیم حقی الذی عرفه و بجّله. به این حق بزرگی که تو شناختی و گرامی داشتی و تواضعت برای خدا. حتی خدمتی لک لما غسلت. مطمئن باش کما کنت تخش» قسم دادند: «بنشین همانجوری بنشین که اگر میخواست قنبر آب بریزد روی دستت، همانجوری.» اصلاً حیف علی (ع) میخواهد بیاید در دنیا بعد با این همه مظلومیت از دنیا برود. آفتابه را دادند به محمد بن حنفیه، پسرشان. فرمودند: «خب دو نفر بودند دیگر. پدر و پسر. دست پسر را همینجور که من دست پدر را شستم، تو دست پسر را بشور. به خدا قسم اگر پسر تنهایی آمده بود، همین کاری که با پدرش کردم میکردم؛ ولی الآن میخواهم احترام پدرش را نگه دارم. من دست پدر، پسرم دست پدر و پسر مهمانی هر دو یک جور احترام نکن. پسرت، پسر احترام کن. اول پدر. غذا را اول جلو پدرت میگذارم.» این جزئیات را داری؟ حالا آخر حدیث. حدیث از کی بود؟ امام حسن عسکری (ع). فرمودند: «فمن اتبعه علی ذلک شیعة واقعی.» کسی که از این کارهای امیرالمؤمنین (ع) تبعیت تواضع، توازن، مبنای روابط ما. و میشود تماس.
در مورد اصل بحثمان چه بود؟ گفتیم از خدا مهماننوازی را یاد گرفتیم. حالا هر بحثی که داریم، در هر جنبهای از این تمدن اسلامی، بحثهای فرهنگی و اینها. این دو تا: حیا، تواضع. اینها شالوده اصلی است. توی صله رحم اینها هست. توی آداب مسافرت اینها هست. آداب مهمانی اینها هست. آداب همسایگی اینها هست. رابطه با همکاران اینها هست. روابط اقتصادی اینها هست. روابط سیاسی اینها هست. این دو تا اساس کار است. مبناست. بحثمان کجا بود؟ مهماننوازی. این دو تا را باید داشته باشد. اینجا البته خدا تواضع به این معنا ندارد. حیا دارد؛ ولی تواضع به این معنایی که داریم میگوییم ندارد؛ ولی اولی از امیرالمؤمنین (ع)، از اهل بیت حیا و تواضع. اولین بحثی که توی آداب مهمانی مطرح میشود، بحث دعوت. دعوت درباره تواضع. مرحوم علامه طباطبایی. اینجا فرصت نمیشود فردا شب انشاءالله یک اشارهای میکنم. داستانهای قشنگ درباره. یکی از جاهایی که تواضع و حیا خودش را نشان میدهد، بحث دعوت کردنهاست.
آدم وقتی دعوت میکند، ولو مجلس مجلسی است که در شأن آدم نیست. مگر اینکه یک کار مهمتری دارد. وظیفه دارد. وقت ندارد واقعاً. ما معمولاً اینجاها یک پرستیژی برای خودمان داریم. یک دیسیپلینی داریم. رئیس دفتر باید بگویی. بعد رئیس دفتر بشود بررسی کند کی هست، کجا هست، چه جور است، کجا؟ کدخدا. روابط اسلامی نیست. مجلس روضه باشد. داری چی. دارم میگویم گرفتی چی گفتم؟ خیلی مجلس روضه غیر اسلامی داریم. مجلس روضه باکلاسها. مجلس روضه مدیر کلا. مجلس روضه آدم توپها. مجلس روضه مدیر امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «تو سرشان بخوره مجلسی که فقط مال مدیر کلاست.» ما در فرهنگ اسلامی این حرفها را نداریم. بالاشهر، پایینشهر نداریم. ما در فرهنگ اسلامی کدام قبرستان درآمده؟ بالاشهر، پایینشهر نداریم. باکلاس، بیکلاس نداریم. ما کجا درآمده؟ مردهشور است. شغلم. هیچ وقت به کسی نمیگویم مثلاً سر سفره اگر بفهمم مرده. چه بدبختی به ما. بنده خدا این نباشد که جنازه خودت اول از همه گندید. کار به این مهمی. تقسیمبندی عوضش چیست؟ مهمان آوردیم. یک دو تا تاچ اینجوری اینجوری میکند. یک زنگ میزند. ۲۰ میلیارد جابهجا بکنم. هستیم. بخونم؟ عرض من. تمام.
روضه داریم امشب. روضه داریم. تحمل کنید. اگر بعدی وقت دیگر لذت. الآن آنقدر تلویزیون برنامه دارد. از دم افطار وقت نماز ندارم. بعضیها سریال ضربتی پشت سر هم دو سه چهار. نسیم اینور آنور. ساعت شد دو. یا ابوالفضل! نماز قضایش. بیکار و بیاریم برای اهل بیت. نعمت بیکاری. پیغمبر فرمود: «اگر یک مؤمنی، یک مؤمنی من را دعوت کند به طعام، از نوع شاتی.» استخوان بازوی گوسفندی یک مقدار گوشت دارد دیگر. پیغمبر (ص). آقا پیغمبر (ص) ابرقدرتی. پیغمبر (ص). حکومتهای منطقه اسم پیغمبر (ص) میآید. رفتی وقتی گران میشود و پرهزینه میشود و تجملاتی میشود و تشکیلاتی میشود، دیگر کسی افطاری نمیدهد. قطع رابطه. ما چند سال پیش یک آدم خوبی از شهیدان، مرحوم آقای بهجت (رحمهالله) بود. شب ۲۱، شب ۱۹ ماه رمضان بود. برای سحری دعوت کرد. بعد رفتیم. سحری چی بود؟ نان جو بسته با یک مقدار ماست. همین. گفت: «از امیرالمؤمنین (ع) حیا کردم که امشب غذایی که دارند میخورند...» افطاری بود فکر کنم. افطاری بود. «باز امیرالمؤمنین (ع) حیا کردم امشب افطاری امیرالمؤمنین (ع) نان و جو و شیر بخورد. به شما چیزی بیشتر عمر من تکرار. خجالت. تواضع. چرا آنقدر میخواهیم فیگور بیاییم؟ در رفتوآمدهایمان برای همدیگر. من خوبم. من بهترم.»
و اگر یک مشرک یا منافقی من را دعوت کند به یک غذای مفصل، ما عجب. تو مؤمن، مؤمن. آدم خوب، باتقوا، خدایی، اهل بیتی. فرمود پیغمبر (ص) اشکال ندارد. باید بخوانم. یکی دو تا دیگر تمام کنم. یک دو تا وصیت میکنم. سفارش آنهایی که هستند. آنهایی که الآن هستند به آنهایی که نیستند بگویند. الآن من بنویسم. نیستند بگویند این را. «ای یجیب دعوة المسلم» مسلمان اگر دعوتت کرد، بپذیر. «ولو علی خمسة أمیال.» ولو پنج میل فاصله باشد. هر میل یک و نیم کیلومتر. پنج میل هفت و نیم میشود. درست است؟ هفت و نیم کیلومتر فاصله باشد. آن موقع وسیله، امکانات نبوده. ولو شده هفت و نیم کیلومتر بروی. مسلمان دعوت. آنهایی که هستند. پیغمبر فرمود: «مسلمان دعوتت کرد، برو.» هفت و نیم کیلومتر پیاده. صابون میدهد. مشکلات روانی این بیمارستانهای روانی همه جمع میشود. به خدا مینویسم. امضا میکنم. شب ماه رمضان است. مهمانیها را سامان بدهیم. روابطمان را درست کنیم. راندمان کاری میرود بالا. وضعیت اخلاقی، وضعیت روانی روبهراه میشود. آرامش میآید. نشاط میآید.
خانه یکی رفتی، بدون دغدغه. نه منی که وقتی به فشار میافتم مهمان میآید. شب اول قبرم. یک املت درست کردن. دور هم نشستند. سیبزمینی سرخکرده، سیبزمینی آبپزکرده گذاشتند. یک نانوایی گرفتن. از حق مسلمان بر گردن مسلمان این است که وقتی دعوتش میکند، اجابت کند. حقوق مسلمان بر مسلمان. یکی از حقوق واجبی که بر مؤمن است این است که دعوتش اجابت بشود. جفا. یکی از جفاکاران، جفا، آدم جفاکار. یکی از جفاها این است وقتی یک کسی را دعوت به یک غذایی میکنند، اجابت نکند. یا اگر اجابت کرد، نخورد. «خوشم نمیآید.» حق برادرت را لگدمال کردی. خودش چه دینی است؟ آخ. بگذار این روایت را بخوانم. حرف امشب ما تمام. چه امام حسینی داریم! با آ؛ امام حسین (ع) ما، حسین بن علی (ع) به مساکین. امام حسین (ع) رد میشدند. چند تا فقیر و گدا و اینها نشسته. یکیشان عبایش را پهن کرده بود. شیر بهش داده بودند. «علیه کسراً. فقالوا: حلمی بن رسول الله.» امام حسین (ع) رد میشدند. «آقا بفرما.» «فسنّ رجله و نزله.» دوزانو نشست امام حسین (ع). «ثم تلا انه لا یحب المستکبرین.» این آیه را. خدا از مستکبران بدش میآید. یعنی چه؟ گدای بغل خیابان تعارف میزند نگیری؟ متکبری. توازن کدام ازش ازت بدش. شوخی نیست. «احب الله من احب حسین.» حکیم. حسین (ع) یک کاری کرده که اینجوری شده. «فاجیبونی.» آخ!
این امام حسین (ع) نشست. امام حسین (ع) فرمود: «من دعوت شما را اجابت کردم. حالا نوبت شماست که دعوت» «قاموا معه حتی أتوا منزله.» با حضرت پا شدند رفتند تا منزل حضرت. آخ! این عبارت آنقدر دل من را آتیش میزند. «فقال للرّباب أخرجی ما کنت تدخل.» امام حسین (ع) به رباب فرمود: «رباب جان! هرچی توی خانه داریم.» به رباب. چطور این حدیث محرم است؟ این فوتبال ماه رمضان و محرم. شب هفتم توی خیابان. ببین دعوت کنم، بنشینیم. برویم خانه ما. بعد به رباب. بعد یک وقت دیگر دعوت کنم، با زن و بچه پاشو بیا! بعد آب را ببندم. محاسبه کنم. بعد دوباره کار به همین رباب بیفتد. جواب محبت رباب را بدهم. این میشود مهماننوازی. «از آب هم مضایقه کردند کوفیان. خوش داشتند حرمت مهمان. کربلایی آقا مهمان دعوت.» ولی قرار نبود با.
در حال بارگذاری نظرات...