‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین الی قیام یوم الدین.
ما حدیثی داریم از امام صادق (علیه السلام). حدیث خیلی قیمتی و خوبی است، جا دارد که رویش خیلی فکر کنیم. "المکارم ما اشترا"؛ مکارم اخلاق (شنیدید میگویند مکارم اخلاق؟) اخلاق خوب، اخلاق درست و حسابی. اگر کسی داشته باشد، میشود آدم کریم. وقتی میگوییم "کریم اهل بیت" یا "کریمه اهل بیت"، منظورم انسان کریم و آدم محترم و باشخصیت است؛ او کسی است که شخصیت میدهد به آدم. این ده قلم مکارم اخلاق را اگر میتوانی، سعی کن داشته باشی، چون اینها ارثی نیستند. گاهی پدر دارد، بچه ندارد. گاهی بچه دارد، پدر ندارد. یک سری اخلاقهای خوب داریم که ارثی نیستند؛ خیلی از اخلاقها اینجوری است. آدم باید خودش سعی کند و زحمت بکشد تا اینها را به دست بیاورد. مادر وقتی موقع انعقاد نطفه دقت میکنند، بچه آنجور بار میآید. در دوران بارداری وقتی دقت میکنند، بچه بار میآید. مثلاً مادر اگر سبزیجات بخورد در دوران بارداری، بچهاش یکجور بار میآید. اگر ترشیجات بخورد، یکجور. خرما بخورد، بچه یکجور دیگر بار میآید. شیر بخورد، بچه یکجور دیگر بار میآید. کندر اگر زیاد استفاده کند، بچه باهوش میشود. چیزهای مختلفی است. از خود پدر و مادر، ژنتیک؛ (مفصل بحث است) حتی پدر و مادر در بچگی ممکن است کاری کرده باشند، اثرش میماند و منتقل میشود به بچه.
این ده قلم مکارم اخلاقی ژنتیکی نیستند. آدم باید زحمت بکشد تا به دست بیاورد.
* اولیش: آدم ظاهر و باطنش یکی باشد. ظاهر و باطن یکی؛ فیلم بازی نکند، فیس و افادهای نباشد، فیگور نباشد. این چیزی است که ژنتیکی نیست، جزء مکارم اخلاق اکتسابی است و باید زحمت بکشید.
* دومیش: "صدق و لسان"؛ راستگویی. کسی دروغ نگوید. زحمت کشیده تا راستگو باشد. البته تربیت اثر دارد ها! تربیت یک چیز دیگر است، با ژنتیک فرق میکند. برای اینکه ژنتیکی (بچه راست...).
* سومیش: "اداء الامانه"؛ امانتداری. آدم وقتی چیزی را تحویل گرفته، درست تحویل بدهد. ماشین بیتالمال را تحویل گرفته، درست تحویل بدهد. امانت است. نشسته، دارد زیرش را میکند. رفته توی استادیوم، تیمش میبازد، با لگد میزند! امانتداری ژنتیکی نیست، باید سعی کنی به دست بیاوری.
* چهارمیش: "صله رحم". در مورد صله رحم ۱۴ شب (۱۴ جلسه) صحبت کردیم. صله رحم ژنتیکی نیست. جزء مکارم اخلاقی است که باید زحمت بکشی تا به دست بیاوری.
* پنجمیش: "اقراء ضعیف"؛ مهماننوازی. مهماننوازی ژنتیکی نیست. ما آدم مهماننواز ژنتیکی نداریم. این خصلت را در خودت ایجاد کن. آنهایی که آمار دارند، میدانند.
* ششمیش: کسی که جلو آدم دست دراز میکند، درخواستی دارد. "ساحهالساعد" (بخشش، دستودل بازی). ژنتیکی نیست، اکتسابی است.
* هفتمیش: "والمکافات علی السناء"؛ کار خوب میکنند، جواب خوب بدهید. مکارم اخلاقی که باید زحمت بکشی و کسب کنی.
* هشتمیش: "و تضمم للجار"؛ آزار به همسایه نرسه.
* نهمیش: "و تواهم لصاحب"؛ همنشین، کسی که کنارت است، آزار و اذیتت بهش نرسد.
* دهمیش: خوب، دهمی چیست؟ دهمی اگر داشته باشی، همه نُه تای دیگر را داری؛ دهمین اگر داشته باشی، "حیا" است. جزء مکارم اخلاقی است که باید زحمت بکشی تا به دست بیاوری. به دست آوردی؟ نون (برکت) تو خودش میآورد. خودبهخود آدم خوب میشود.
در روش تربیتی اسلام، تمرکز را گذاشتند روی حیا. در روش تربیتی طاغوت، تمرکز را گذاشتند روی بیحیایی. ۵۰۰۰ تا شبکه درست کردند، فقط برای اینکه حیا نابود بشود. ماهواره خودبهخود آدم را بیحیا میکند. (ناراحت نشوید، ولی خودبهخود نیست.) برنامهریزیشده، دارند حیا را میزنند. حیا!
مرور کنیم. اگر شما هم مثلاً برای نیم ساعت صحبت، ۱۵ ساعت مطالعه میکردید (حداقل، مثلاً از الان که میرفتید تا جلسه فردا شب فقط مطالعه میکردید که من فردا شب چی بگویم) پیش میآوردید. فرمود: "ظاهر و باطنت یکی باشد." آدمی که حیا ندارد، ظاهر و باطنش فرق میکند. فرمود: "امانتدار باشد." آدم بیحیا امانتداری نمیکند. فرمود: "آزارت به همسایه نرسد." آدم بیحیا تنها آزارش به همسایه میرسد. "آزارت به همنشینت نرسد." آدم بیحیا آزارش به...
خیلی باید بگوییم. در مدارس ما از اول ابتدایی باید بر روی حیا کار شود. در خانههای ما در مورد حیا باید کار شود. پدر و مادر از قبل از تولد بچه باید در مورد حیا کار کنند. روایات عجیب و غریب داریم. نفس پدر و مادر بر بچه اثر دارد. نفس پدر و مادر اگر در برخی حالات خاص به بچه برسد، آن بچه (فرمودند) عاقبتبهخیر نمیشود، وضعش خراب میشود. فضای خانه را باید حیا پر کند. آنهایی که در دوران عقدند: یک کلمه اگر میخواهی زندگیت خوب باشد، از همین دوران عقد روی حیا کار کن.
خواستگاری: یک کلمه، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط، فقط حیا دارد یا نه؟ فقط حیا. من یک دهه منبرم را خلاصه کردم امشب. باید یک دهه منبر بروم برای (انشاءالله اگر یک وقتی عمری، فرصتی بود در مورد بحث خواستگاری، اگر چند سال بعد رسیدیم) در مورد خواستگاری و شرایط. اگر زن باحیا باشد، چه خصلتهایی دارد و مهمترین خصلت... موسی وقتی ازدواج کرد، تنها ویژگیای که از زنش دید، حیا بود. "و هی تمشی علی استحیاء." آیه قرآن! خواستگاری! مرد حسابی، حیا نداشته باشد؟ راست نمیگوید. فقط راست بگویم؟ آره، بنشین تا برایت راست بگویم. وقتی حیا ندارد، راست نمیگوید. حیا نداشته باشد. این روایت... دانشگاهها باید یک دانشکده بسازند بغل دانشکده روانشناسی؛ بگویند: "آقا، این حدیث را داریم، رویش کار میکنیم. مکارم اخلاقی یعنی چی؟ ده تاست یعنی چی؟ ژنتیکی نیست یعنی چی؟ اکتسابی است یعنی چی؟"
حالا اهمیت بحث حیا فهمیده شد. بقیه مطالب آمادهایم بشنویم. یک صلوات بفرستید: "اللهم صل علی محمد و آل محمد."
حالا میخواهم از خود امام صادق یک روایت برایتان بخوانم؛ نخوانم که زودتر برسیم، جلوتر برویم. "حیا نور، جوهرش صدر ایمان." جوهر حیا بالای ایمان است. تفسیرش هم این است که وقتی یک کاری کار خوبی نیست، خودت را نگه دار، زیر بار نروی. یک چیزی میبینی با منطق جور درنمیآید، با خدا و پیغمبر جور درنمیآید. آتلیه زنعمو، شب عروسی. الان هم که دیگر به برکت صداوسیما همه فهمیدند پُزِل چیست. یک پُزِر هم گیر بیاورم، یک پولی هم بهش بدهم، چهار تا عکس هم بیندازیم. عکسها را قبل از مجلس بیاوریم بزنیم دیوار تالار. توضیح رایگان میدهیم، همه بروند توی خانههایشان بزنند. "عکس زن من را صبح تا شب نگاه کنند و لذت ببرند." وجود ندارد! شما خیلی خوبید، نمیدانی چه خبر است. نمیدانی چه جور حیا را کار کردهاند، خردخرد زدند، حیا را آرامآرام میبرند، آرامآرام از دست میدهی. این خصلتهای مکارم خوب (دیگر نقطههای دیگر را چرا؟) برای چی؟ که چی بشود؟ آدم حیا که ندارد! "الحیاء من الایمان." حیا از ایمان است. دست ایمان را با حیا بستهاند. دست ایمان را به حیا بستهاند. صاحبِ همه وجودش خیره. "و من حرم الحیاء، فهو شرُّ کلّ." بیحیا همه وجودش شرّ است. وای از این روایت!
بقیهاش را بخوانم؟ فرمودند: "کسی عبادت کند، یک قدم بردارد با توجه به اینکه خدا دارد من را میبیند و حیا داشته باشد نسبت به خدا، این یک قدم را خدا برای ثواب هفتاد سال عبادت شب قدر (معادل چند ماه است؟ هزار ماه. میشود چند سال؟ ۸۳ سال! یک سال باید صبر کنی شب قدر بیاید، ۸۳ سال جلو برویم.) هر یک قدمی که آدم با حیا (زنهایی که چادری و محجبه و باحیا هستند، چه ثوابی دارند.)، یک قدم، یک قدم دارد میرود. هفتاد سال، هفتاد سال."
ضد حیا چیست؟ وقاحت. آدم باحیا. آدم وقاحت چیست؟ فرمود: "وقاحت صدر نفاق." آدم بخواهد منافق بشود، اول باید وقیح بشود، باید بیحیا باشد. "و شقاق"؛ "روبروی علی درآمدن"، "شقاق روبروی اهل بیت درآمدن"، "شمشیر رودرروی اهل بیت کشیدن"، از کجا شروع میشود؟ از بیحیایی. کفر، از بیحیایی است. پیغمبر، شب زندهداری آدمی که بیحیاست، نمیارزد. قرآن به سر گرفتنش هم نمیارزد.
بعد حضرت جلوتر میآید، پنج مدل حیا دارد:
* حیا به خاطر گناه: آدم گناهی کرده، خجالت میکشد.
* دومین حیا از سر تقصیر: آدم کوتاهی کرده، خجالت میکشد.
* سومین حیا از کرامت: آدم از اثر بزرگواری خجالت میکشد.
* چهارمیش حیا از سر محبت: آدم از یک کسی که دوستش دارد خجالت میکشد.
* و پنجمیش حیا از هیبت: آدم اگر جایگاه بالایی خجالت میکشد.
آقا جان، عزیزم. یک شب قدر میآیند دعا میکنند. زندگیهایشان رو به راه میشود، مشکلاتشان درست میشود، رابطهشان با عروسشان خوب میشود، رابطهشان با مادر داماد و پدر خانم و مادر خانم و برادر خانم و اینهایی که با هم مشکلات دارند، درست میشود. با نذر درست میشود، با ختم گرفتن درست میشود، سفره حضرت عباس گرفتن درست میشود. خوب است، ثواب دارد، ولی در دین ما مشکلات ۲۰ درصدش با دعا حل میشود، ۸۰ درصدش با فکر. حیا که با آن زندگی خودبهخود خوب پیش میرود... رفاقتها کی به هم میخورد؟ هر وقت حریمها... (بگو، بگو، بگو، بگو...) خیلی قیمتی است این حرفها. حریمها شکسته بشود. زن و شوهر در دوران عقد، حریم خودش با همسرش، با خانواده همسرش، با دوستان همسرش، با خانواده همسر، دوستان همسر... حریمها را نگه دار. حیا که نباشد، جایگاه نیست. جایگاه که نباشد، راحت مهمانی میدهیم. مادر شوهرم میآید، جاریم را کلی تحویل میگیرد! حضرت فرمودند: "دوستی، فانّ ذهابَ الحِشمهِ ذَهابُ الحَیاء." حیا اگر از بین برود، دیگر هیچکس برای جایگاه قائل نیست. مثلاً شما وقتی دست جلو دیگران دراز میشود، خواسته از دیگران داری، حیا از بین میرود، احترام درخواست کوچک. حرف برای خودت ارزش قائل نیستی.
بحث در مورد حیا خیلی مهم است برای اینکه آدم اگر بخواهد خوب بشود، با حیا خوب میشود. بخواهد بد بشود، با حیا بد میشود. اولین چیزی که خدا از این آدم میگیرد، حیا است. وقتی گناه زیاد میکند، بدی زیاد میکند، از چشم خدا میافتد. خدا میگوید: "خیلی خوب! حیا را برداشتم." "لا الله من العبد الحیا." اولین چیزی که خدا میکند از این آدم (میگیرد) حیا است. بعد میرود و میرود. حضرت حق... فیسیر و شیطان الینا: خودش تبدیل به شیطان میشود. از آنور رشد معنوی، بخشیدهشدن گناه، بخشیدهشدن گناه... "سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب."
مگر نگفت... به به! عجب روایتی! پیغمبر فرمودند: "چهار تا چیز است، کسی اینها را داشته باشد، حتی اگر از نوک سرش تا نوک انگشت پایش همه را نجاست گناه گرفته باشد، این چهار تا خصلت را داشته باشد، خدا همه گناهانش را تبدیل به حسنه میکند. سر تا پا نجاست، خدا میکند، سر تا پا عسل. اولینش: صدق. دومینش... سومینش: حسن خلق. چهارمینش: شکر."
در گوشی بهت بگویم: "آن سه تای دیگر هم برمیگردد به حیا!" آدم باحیا. اصلاً خدا در روایت دارد، "خدای متعال به داوود وحی کرد: داوود، بنده من یک وقت گناه میکند، توبه میکند، بخشیده میشود. بعداً یک گناهانی دارد، بعداً یادش میآید." ببین، یک وقت توبه میکند، بخشیده میشود. خجالت میکشد! نقدی، همین الان هر کداممان پنج ثانیه فکر کنیم: "من چه کار کردم؟" یک کاری که الان اگر بقیه بفهمند، خجالت میکشم. توی ذهنم آوردم. همین الان خجالت کشیدم. میفرماید: "داوود! بابت همین است که از من خجالت کشید. نه تنها گناهش را بخشیدم." روز جمعه، فلان ساعت، فلان جا... داشت. از خدا حیا داشته باشیم. فرمود: "مثل همسایه محترمی که خیلی برایت مهم است که یک وقت سر در نیاورد از زندگی و آبرو درگیرش نباشد. از خدا اینجور حیا داشته باش." دیدی با زن و شوهر دعوا میکنند ولی تن صدا درنمیآید، واحد بغلیه نفهمد. حیا دارد نسبت به همسایه! همینجوری از خدا حیا داشته باش. بابا، همسایه نیست، مسافرت است، خانه خالی است. الان اگر مثلاً جلوی امام رضا، الان تو اینجا بودند، بچه را دعوا میکردی؟ لا اله الا الله! میخواستم بزنم توی گوش بچه! خدایا، از تو خجالت کشیدم. خدا خدا پسندی. به به! به به! به به!
پیغمبر اکرم فرمودند: "ابوذر! از خدا حیا داشته باش. من خیلی از خدا خجالت میکشم، وقتی برای قضای حاجت میروم توی اتاق کوچکی که در خانه همه هست، بعد از اینکه قضای حاجت میکنم..." پیغمبر فرمودند که: "من آنجا که میروم، از ملائکهای که همراهم هستند خجالت میکشم. سرم را همینجور میپوشانم. همه بدنم را میپوشانم که این ملائکه یک وقت من را نبینند." وقتی میخواستند بروند تو آن اتاقه. عجب روایتی! کجا دیدم؟ توی یکی از مدارس علمیه تهران، رفته بودیم برای تجدید وضو. تیم روایت: "اگه میشه برید یک خرده با فاصله. با من داخل اتاق نیایند. من به خدا قسم میخورم." برای از خدا (ترجیح داده) داریم. حضرت فرمودند: "داری ولی آن حیای واقعی که من میگویم..." گوشی دستت گرفتی، بقیه هم که خوابند، وایفای هم که روشن، فیلترشکن هم که الحمدلله داریم. بعد از شبکههای مجازی هم که اصلاً نخواهی بروی، به زور میبرندت. همه جا، یک لحظه تصور کن، یک ساعتی توی کفن... آدمها بوی چوبی میگیرند. تحق و شرف، لا اله الا الله. یکی آن پایین ایستاده، "بده من." حواست هست؟ هر جا دوست داری، نمیشود. خجالت! کدام؟ چقدر باحیاست! یک خدای باحیایی داریم ما. خدای باحیا. دیشب بعضیهایشان را اشاره کردم. فرمود: "بنده وقتی میخواهد دعا کند، دستش را میآورد بالا." "استحیٰ الله اَن یردَها صفراً." خدا حیا میکند این دست را خالی برگرداند. "حتی یَجعَلَ فیها من فضلِهِ و رحمَتِه." یک چیزی از فضل و رحمتش توی دست بنده. بعد فرمود: "هر وقت دعا کردید، دستتان را به صورت و چهرهتان و سرتان بمالید، به سینهتان، به سر و صورت و سینه بمالید."
دست تو این انگشتر فیروزه، اگر توی دستت باشد، آن هم دارد. خدا، دستی که فیروزه توی آن است، به سمتش دراز میکند، حاجت میخواهد، خدا خجالت میکشد این دست را برگرداند. آنکه انگشتر فیروزه دارد... خدایا، به آبروی این شب، به آبروی صاحب این شب، همه ما را باحیا قرار بده. حالا بماند. دست، سر و صورت و سینهتان تبرک.
خدای باحیا. امام. کسی اگر اخلاق خوب داشته باشد، خدا خجالت میکشد این را عذابش کند. آدم خوشاخلاق بوده. امشب توی روایت دارد: "کسی دعای جوشن کبیر را روی کفنش بنویسد، با آن دفن کنند، خدا خجالت میکشد توی قبرش عذابش کند." یکی از جاهایی که خدا حیا نشان میدهد، وقتی است که کسی با دعای جوشن کبیر، هزار تا، هزار تا، هزار تا اسم خدا را به خودش زده، گرفته. کسی که محاسنش در اسلام سفید بشود، توی راه خدا، یک مسلمان معمولی، نمازخوان، سن و سالی گذرانده، محاسن درآورده، محاسن سفید. گریه کردن. یکی گفت: "یا رسول الله، چرا گریه میکنی؟" فرمودند که: "گریه میکنم که خدا از بنده خجالت میکشد عذابش کند، بنده خجالت نمیکشد از خدا که معص..." از اینکه خدا باحیاست و ما که بندهاش هستیم، بیحیایی. توی دعای ابوحمزه چه گفتی؟ "این بدی کردم، نزدی. انگار تو از من شهرت بیت... باحیاایی داریم ما."
چاقوی باحیا! توی نماز باشی، توی رکوع باشی، یک کسی بیاید دستی دراز کند، توی رکوع خجالت بکشد. بابا، داری نماز میخوانی! خجالت میکشی. خودت را، زن و بچهات. روزه باشیم، گرسنه باشیم، تشنه باشیم، دم افطار یکی آمده تو... "کی هستی تو؟" چقدر باحیاست!
امیرالمؤمنین خجالت میکشد. خجالت میکشد. آدمهای باغیرت، آدمهای باحیا، از حیا رو... امیرالمؤمنین برایت بگویم. میخواهم بدون مقدمه بروم. تو آمادهای یا نه؟ برای زیارت قبر رسول الله میآمدند. توی مدینه، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) از دنیا رفته. امیرالمؤمنین با سه تا بچهها، شبها میرفتند برای زیارت یا برای زیارت قبور بقیع. حالا قبور بقیع بوده ظاهراً. از منزل خارج میشدند. فاصله منزل امیرالمؤمنین چیزی نیست، یک کوچه بنیهاشمی، یک کوچه است این کوچه. توی تاریکی شب، امام حسن را جلو میفرستاد، امام حسین را عقب میفرستاد. خودش دست توی دست زینبش میگرفت، حرکت میکردند سمت قبرستان. یک شمعی روشن بود وسط قبرستان که مردم میآمدند و قبرها را بتوانند تشخیص بدهند. به قبرستان بقیع که میرسیدند، حسنش را صدا میزد: "حسن!" "جانم." "شمع قبرستان را خاموش کن." دست زینبش را میگیرد. سه تا مرد، زینب را با تشریفات اسکورت میکردند توی تاریکی شب. شمع را خاموش میکردند که زینب با جلال و شکوه و عظمت بیاید، کنار این قبور محترم با صلابت زیارت کند. "خاموش کنم؟" فرمود: "نمیخواهم نامحرم چشمش به زینبم بیفتد." "چشم نامحرم به زینبم بیفتد؟" غیرت اللهم امیرالمؤمنین پیام حیا! (این شب) اجازه نداد زینبش پشت این تابوت حرکت بکند، از خانه خارج بشود. "زینب باید توی خانه بنشیند عزاداری بکند. حسن و حسین میبرند تابوت را بیرون. زینب باید توی خانه باشد." پیام: "نمیخواهد چشم نامحرم به ناموسش بیفتد." لا اله الا الله!
خدایا، به ما یک حال خوشی بدهی! یا امیرالمؤمنین، یا امیرالمؤمنین! دری که سه ساعت به اذان صبح، شب بیستویکم، امیرالمؤمنین از دنیا رفتند. یعنی دقیقاً میشود همین لحظه، همین ساعت. دقیقاً همین ساعت، همین الان دیگر هرچی نبض میگیرند، هرچی نفس...
آخر زینب کبری آمد کنار بابا نشست. حدیثی از امایمن شنیده بود. "بابا، شنیدم یک روزی در خانه پیغمبر بودی. دور هم بودید. ماجرایی بوده، اتفاقی افتاده، پیغمبر آینده شماها را فرموده. میخواهم این را به من بگویی. ماجرایی بود. شما بودید. بعد پیغمبر شما را نگاه کردند، خندیدند. بعد دوباره نگاه کردند، گریه کردند." سوال کرد: "چرا یا رسول الله؟" فرمودند که: "اول خیلی خوشحال شدم، خانوادهام، جبرئیل آمد گفت: 'خیلی دوستشان داری، خوشحالی؟ دور هم جمع، هر کدام در یک گوشهای.'"
بعد زینب کبری حدیث را برای امیرالمؤمنین نقل کرد: "بابا جان، پیغمبر فرمودند مسموم میکنند." "با چه وضعیتی؟" "بابا جان، اینجایش خیلی برایم مهم است. گفتند: 'حسینت هم...'" امیرالمؤمنین: "آره زینبم، تازه بگذار این هم برایت بگویم. توی این شهر کوفهای که الان من دارم جان میدهم، یک روزی توی آن زینب را میآورند. با دست بسته میآورند. لباس اسارت."
در حال بارگذاری نظرات...