‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، باب مفاعله، فاعل مفاعله. مفاعله را عرض کردیم که نکاتی دارد. باید این نکات را – حالا بنده ۵ تا نکته اضافه به متن جزوه داریم که یکیش را عرض کردیم – بعد از فعلی که از باب مفاعله است، این نکته اول بود که یادداشت فرمودند. آقایان "تعمیر" جمع باشد، میتواند بله، «جاهدوا معاویه». مشکل «جاهدوا امرأً قاتلوه» مفردش هیچ فرقی نمیکند. در هر صورت باید یک فاعل و یک مفعول بگیرد. «قاتل زیدٌ قاتِل جاهد نفسک». روایت امروز، فاعلش «أنت مستطیر». «قاتله قاتل زیدان» هیچ مشکلی نیست.
فقط یک نکتهای که در جزوه هست را بگوییم؛ نکات خودمان را عرض میکنیم بعداً، انشاءالله. ریمیکس یادداشت بفرمایید: در باب مفاعله، فعلهای مثال و اجوف طبق فعلهای صحیح صرف میشوند.
چی عرض کردیم؟ مثال واوی را بگوییم اول. مثال واوی. مثال واوی مصدر مثال واوی. مثال بزنید برای بنده، «وعده» را بیاورید در باب مفاعله: «وَاعَدَ يُوَاعِدُ»؛ درست است؟ صرف کنیم باهم: «وَاعَدَ وَاعَدَا وَاعَدُوا وَاعَدَتْ وَاعَدَتَا وَاعَدْنَ وَاعَدْتَ وَاعَدْتُمَا وَاعَدْتُمْ وَاعَدْتِ وَاعَدْتُمَا وَاعَدْتُنَّ وَاعَدْتُ وَاعَدْنَا». «إِنَّا وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ». «وَاعَدْنَا مُوسَىٰ» آیه ۱۴۲ سوره اعراف. «وَاعَدْنَا» سوره اعراف، آیه ۱۴۲. نمازهای دهه اول ذیالحجه. ببینید، «وَاعَدْنَا مَا یَأْلَى» سلام علیکم. به ادبیات میرسین؟ هر روز «وَاعَدْنَا» را میبینید که روش اِعلال صورت نمیگیرد؛ درست شد؟ «وَاعَدْنَا» را بیاوریم در مضارع صرف بکنیم: «يُوَاعِدُ يُوَاعِدَانِ يُوَاعِدُونَ تُوَاعِدُ تُوَاعِدَانِ يُوَاعِدْنَ تُوَاعِدُ تُوَاعِدَانِ تُوَاعِدُونَ تُوَاعِدِينَ تُوَاعِدَانِ تُوَاعِدْنَ أُوَاعِدُ نُوَاعِدُ». فعل امرش: «وَاعِدْ لِيُوَاعِدْ لِيُوَاعِدَا لِيُوَاعِدُوا لِتُوَاعِدْ لِتُوَاعِدَا لِيُوَاعِدْنَ وَاعِدْ وَاعِدَا وَاعِدُوا وَاعِدِي وَاعِدَا وَاعِدْنَ لِأُوَاعِدْ لِنُوَاعِدْ». صد تا اگه این جور صیغه را صرف بکند تو خواب دیگه خوابش را میبیند. خیر بدهد به معلم راهنمایی ما. یک تعطیلات نوروز نمیدانم جریمه کرد، چهکار کرد، دفتر چهل برگ باید فقط صرف کنی بنویسی. ابواب ثلاثی مجرد و مزید و فلان و اینها. دیگر بعد از آن دیگر در خیابان راه میرفتیم اسم میدیدیم. خیلی خوبه، خیلی خوبه. باید فقط تمرین کرد، تمرین. دل ببندد به حضور در کلاس و جزوه نوشتن و آوردن بردن، هیچ از تویش در نمیآید. همو هم تازه اگه منظم باشد و مرتب باشد و چه و چه، تازه این مرحله اول کار است. فرمودید: پس اگر انسان همهی جلسات منظم بیاید، همه را خوب یادداشت کند، همه را سر درس بفهمد، این مرحله اول کار است. باید فقط تمرین کرد، تمرین، تمرین. به قول ضربالمثل معروف که از اول طلبگی به ما گفتند: «اَلدَّرسُ حَرْفٌ و التَّمْرینُ اَلفٌ». اَلدَّرسُ یک بار است، یک کلمه است، تمرین که هزار بار باید فقط تمرین. «وَاعَدْنَا» مثال واوی.
خب دو تا چیز گفتیم: مثال واوی و اجوف. واو اجوف واوی. اشرف بابی مثال بفرمایید. «قَول» یک مثال دیگر، مثال معروف، مثال خوب «رَاوَدَ». «رَاوَدَ» الان میآییم، میرویم به فعلهای خطرناک میرسیم؛ به فعلهای بالای ۱۸ سال. «رَاوَدَ» اراده. اراده. در باب مفاعله که میآید، «رَاوَدَ يُرَاوِدُ مُرَاوَدَةً». کدام داستان این کلمه گفته شده؟ ماجرای یوسف و زلیخا. «يُراوِدُ التَّي هُوَ في بَيْتِها». زلیخا میخواست «مراوده» کند؛ خلاصه ماجرای مرعشی که دیروز گفتی. بله، «يُرَاوِدُ مُرَادَةً». مثال «یُرَاوِدُ يُرَاوِدُ مُرَاوَدَةً». از کلمات پرکاربرد قرآن، این ماده «رَاوَدَ» خیلی پر استعمال، پرکاربرد. من تعجب میکنم، در این همه کتاب صرفی و نحوی اصلاً با این کلمات پرکاربرد کاری ندارند. همش «ضرَبَ» و «خَرَجَ» و «خَبَّأَ» و «خَبَأَ» و «خَشِيَ» و «شَبَّقَ» و «جَهَلَ» و «غَفَلَ». بله. خب اینجا اولیه «خشم و شهوت» سعدی است دیگر:
«خواب و خشمو شهوت، شبق است و جهل و غفلت
حیوان همی خبر ندارد ز مقام آدمیت»
خب «رَا و دَ»؛ ببینید «رَاوَدَ» واو مفتوح ولی اِعلال صورت نمیگیرد. نمیگوییم «رَا ا دَ»، میگوییم «رَاوَدَ». یا «يُراوِدُ» واو مکسوره. اینها در قواعد اِعلال بود؛ واو مکسور اِعلال رویت میگیرد. واو مفتوح اِعلال صورت ... ولی اینجا ما با اینکه واو مفتوح است، واو مکسوره اِعلال رویت نمیگیرد. «رَاوَدَ رَاوَدَا رَاوَدُوا رَاوَدَتْ رَاوَدَتَا». «الَّتي هِيَ في بَيْتِها». سوره یوسف از جهت این ضمیرها غوغایی است. یک وقت یک ضمیر یک خورده جابجا بشود، کلاً معنا عوض میشود. یک آیه است. ضمیر شما اگر یک جور ترجمه کنید حضرت یوسف گناه کرده است. در زمین برگرداندن یک جور دیگر برگردانی، آن هم سلولی یوسف گناه کرده. خیلی دقیق یادم هست که آیتالله جوادی در تفسیر چطوری یوسف خیلی روی این ضمیرها تاکید داشتند که اینها درست برگردانده شود. خب «رَاوَدَتْ». «یرَاوَدتْ»؟ «هِيَ». «راودتْ» که ضمیر چیست؟ مفعولی منصوبی. «رَاوَدَتْ» کی؟ زليخا. «هُو» کی؟ یوسف. «رَاوَدَتْ زليخا او را یوسف». «الَّتي هِيَ» دوباره کی؟ یوسف. «في بَيْتِها» دوباره کی؟ زلیخا. خیلی لطیف است این سوره. خیلی لطیف است. «رَاوَدَتِ الَّذِي هُوَ فِي بَيْتِهَا». «رَاوَدَتْ رَاوَدَتَا» همان قاعده هلا که میشود «قالَ». «رَاوَدَ» واو مفتوح، قلب الف بشود، قبلش میشد «قالَ». «رَاوَدَ» را دیگر نمیگوییم «رَا عادَه»، میگوییم «رَاوَدَ». خب «رَاوَدَتْ رَاوَدَتَا رَاوَدْنَ رَاوَدْتَ رَاوَدْتُمَا رَاوَدْتُمْ رَاوَدْتِ رَاوَدْتُمَا رَاوَدْتُنَّ رَاوَدْتُ رَاوَدْنَا». «يُراوِدُ يُراوِدانِ». اینها. من میخواهم مجهولش را بگویم. مجهولش سخت است دیگر. حالا مجهولهایش را کاری نداریم. «يُرَاوَدُ يُرَاوَدَانِ يُرَاوَدُونَ تُرَاوَدُ تُرَاوَدَانِ يُرَاوَدْنَ تُرَاوَدُ تُرَاوَدَانِ تُرَاوَدُونَ تُرَاوِدِينَ تُرَاوَدَانِ تُرَاوَدْنَ أُرَاوِدُ نُرَاوِدُ».
در سوره یوسف زیاد داریم. سوره مبارکه یوسف. نرمافزار قرآن همیشه هست دیگر. در این بحث، بحث شروع میشود، قرآنها آماده. بله، در سوره یوسف، وسطهایش. در ماجرای بنیامین که میخواستند رایزنی مراودهاش کنند، مراوده، معنای رایزنی خودمان است. فارسیاش هم رایزنی میشود. سوره مبارکه یوسف، سوره دوازدهم، جزء ۱۲. خب آیه، «سَنُرَاوِدُ أَخَاهُ». آیه ۶۱. «قَالُوا سَنُرَاوِدُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ». برادر «قالَ تَقی» بودن نام دیگر. ابا. خب «سَنُرَاوِدُ» چیست اینجا؟ کلمات مشکل، ما هی داریم روش کار میکنیم. کلمه مشکل وقتی حل بشود بقیهاش دیگر ح. چهار. احسن. از چه بابی است؟ «مفاعله». «سین»اش چیست؟ «سین» تصویف «نُرَاوِدُ». معنایش چی میشود؟ مراوده میکنیم ما. حالا معانی باب «مفاعله» را که بگوییم دیگر معنایش هم روشن میشود. «مفعولبه نُرَاوِدُ». خب نصبش به چیست؟ نصبش به الف. جزء اسمای چیست؟ «سته» است. شروطش هم رعایت شده. اضافه شده و تصغیر نیست و چه و چه و چه. و دوباره در همین سوره یوسف آیه ۳۰. شمع. دوباره بحث مراوده را داریم. مراوده زیاد داریم در این سوره. سوره قشنگ باز میکند، عوض میکند کلش را. یک دور بخوانید. از آن سورههایی که لطیف است، خیلی لطیف است. بله. آیه. اینجاها دیگر اصلاً خیلی لطیف است. «قَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا». «تُرَاوِدُ فَتًى». «امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا». آیه ۳۰. «أَشْغَفَهَا حُبًّا». همین کلمات است دیگر. روایت فرمود که این سوره یوسف را به زنان تعلیم نکنیم، موجب فتنه میشود برایشان. به جایش به سوره نور یاد بدهید. اینها دیگر خطرناک. آیات خطرناک قرآن. «امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا». «تُرَاوِدُ» چیست اینجا؟ صیغه «يُرَاوِدُ يُرَاوِدَانِ يُرَاوِدُونَ تُرَاوِدُ». سه چهار بچهها هم هست. غایب هم هست. معنیاش چی میشود؟ مراوده میکند آن خانم که آن خانم اینجا این «هِیَه» به کی برمیگردد؟ عزیز جان نه. مضارع دیگر. «رَاوَدَ» بازی. «يُرَاوِدُ» مضارع. در مضارع حالا غایب، مخاطب، متکلم. این غایب است. مراوده میکند آن خانمی که یک نفر است که «امْرَأَةُ الْعَزِيزِ» با کی مراوده میکند؟ مفعولبهاش اینجا کیست؟ «فَتًى». با کارگر جوان خودش. «فَتًى». «فَتَاهَا» کارگر منظور فَتًی همان جوان است. جوان خودش. جوانمرد. در مورد فَتًی که فتوت و اینها ترجمههای مختلفی شد. در همین سوره هم تعبیر فَتًی داریم. جاهای دیگر هم داریم. خب این از این. سیاق جمله ما را برنمیگرداند به ماضی، آن ترجمه ماضی ترجمه کرده است. «قصد مراوده با غلام خویش داشته». «پاس داشت تن غلام خود شده است». بله، اینها در اصل معنای مراوده اصلاً یک چیز دیگر گرفتند. باز ببینید آیه ۲۶ بالایش نگاه کنید. «قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي». باز دوباره بحث مراوده را اینجا داریم. بالاترش ۲۶. «قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي». «هِيَ رَاوَدَتْنِي». «وَ دَتْنِي نَفْسِي». خب «رَاوَدَتْنِي» چیست؟ «رَاوَدَتْنِي» هم که چیست؟ «وَ قَا»، «نَفْسِي» هم که مشخص است. «هِيَ» که ضمیر منصوبی است. نونش هم «وَ قَا». «رَاوَدَتْنِي»؛ آن خانم مراوده کرد. این کلام از کیست؟ حضرت یوسف. «هِيَ رَاوَدَتْنِي»، «او مراوده کرد با من». «عَن نَّفْسِي». اینم از این. ملاحظه فرمودید که ما در باب مفاعله، فعل مثال و اجوفمان صحیح صرف میشود.
نکته بعدی یادداشت بفرمایید: فعلهای لفیف، مهموز و ناقص در باب مفاعله، مطابق قواعد مخصوص به خود که در فعلهای ثلاثی مجردشان بود، صرف میشوند. چرا اجرا نمیشود اینجا؟ بحث این است که الف را یک عده گفتند که خودش مفتوح است. یک عده گفتند که ساکن است. اختلافی. خود الف در تجوید. بنا بر اینکه ما این را مفتوح بگیریم، اینجا واو، ماقبل مفتوح، خودش هم مفتوح؛ درست شد؟ «رَاوَدَ» بررسی باید بشود. دیگر چی برداشت میشود؟
خب چه فعلهایی را گفتیم؟ «لفیف»، «مهموز» و «ناقص». یک لفیف مثال بفرمایید. «وَقَیَ». یکی دیگر باشد که در باب مفاعله استفاده شده باشد. «وَالیَ». «مُوَالاَة». موالات یکی از شروط چیست؟ وضو و نماز. یکی از واجبات نماز. از ارکان نیست ولی از واجبات. «وَالَیَ» «مُوَالاَة». الان ما اینجا چهکار میکنیم؟ گفتیم در این ستاپ مطابق قواعد مخصوص به خودش که در فعلهای ثلاثی مجردشان بود، صرف میکنیم. هر آنچه که آنجا گفتیم در ثلاثی مجرد، اینجا هم همانهاست. الان «وَالَیَ» در باب مفاعله که میآید چی میگوییم؟ «وَالَیَ» صورت گرفت. «يُوَالِی». اینجا صورت گرفت. «يُوَالِی». موالات. «وَالَیَ» صبر کنید. «وَالَیَ وَالَیَا وَالَوْا وَالَتْ وَالَتَا وَالَیْن وَالَیْتَ وَالَیْتُمَا وَالَیْتُمْ وَالَیْتِ وَالَیْتُمَا وَالَیْتُنَّ وَالَیْتُ وَالَیْنَا». «يُوَالِی يُوَالِيَانِ يُوَالُونَ تُوَالِی تُوَالِيَانِ يُوَالِينَ تُوَالِی تُوَالِيَانِ تُوَالُونَ تُوَالِيْنَ تُوَالِيَانِ تُوَالِينَ أُوَالِی نُوَالِی». موالات. موالیه بوده که شده موال، مبالات و مبالات هم از همین لا نوبالی بالموت. «لا نُبَالِي بِالْمَوْتِ». این حرف از کیست؟ بله. که کی میلادشان است؟ دو سه روز دیگر؟ روز میلادشان. اذان. «لا نُبَالِي بِالْمَوْتِ» که به امام حسین، امام حسین علیهالسلام فرمودند که دیدم که کاروان میرود و مرگم پشت سرش. بعد عرضه داشت: «أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ» مگر ما بر حق نیستیم؟ اذان. «لا نُبَالِي بِالْمَوْتِ» وقتی میآید چی میشود؟ منصوب میشود. «لَن نُبَالِي». «لا نُبَالِي» از علیاکبر علیهالسلام. بله. یکی از ادات ناصبه «لَن». «إِذًا لَا نُبَالِي بِالْمَوْتِ». اسم لا نوبالیه. «فَلَذِي نُبَالِي بالايوبالي». مبالات. «يَادَمُ» لاابالی. اوبالی. لا اوبالی. «وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَى». بله بله. در نهجالبلاغه «اَلْمَوْتُ أَعْلَيهِ أَوْ أُقْتِ عَلَيْهِ». میفرماید که من باکی ندارم. من علی باکی ندارم که مرگ سراغ من بیاید یا من بروم سراغ مرگ. شجاعت به این میگویند. مبالات. «أُبَالِی». «نُبَالِی». لاابالی. آدمی که یعنی بنابراین ما باکی از مرگ نداریم. باکی نداریم. «أُبَالِی» یعنی باکی ندارم. مبالات یعنی باک داشتن. معانی مفاعله عرض میکنیم. «وَبَالَی» «يُبَالِي» «مُبَالَاة». بله. این چیست؟ ناقص است. بله. ناقص است. مثال ناقص آن هم پس گفتیم. بله. «بَلَای». این بلای غیر از آن بلای جواب چیست؟ «قَالُوا بَلٰی». «بَلَای» «يُبَالِي» «بَالِی». صورت میگیرد. «بَلِیَ» «يُبَالِي». میشود «بَالَی» «يُبَالِي» «مُبَالَاة». بد. «بَالِیَةٍ». «يُبَالِي» مبالغه. این اِعلال صورت میگیرد. میشود «بَالَیَ». صورت میگیرد. میشود «مُبَالَاة». ظلالاوبالی بالموت. مهموز. حالا مثالهای قرآنیاش را هم عرض خواهیم کرد. مثال قرآنی مهموز. اینجا مهموز الفاء داریم و مهموز اللام. مهموز الفاء. یک مثال بزنیم. «اَمَرَت» دیگر. در باب مفاعله فاعله چی؟ «يَأْخُذُ». «مُأَخَذَةً» اخذ بوده، شده «يَأْخُذُ». مثالهای معروف قرآن دیگر. سوره مبارکه بقره آیه ۲۸۶. آن آیهای که بعد از نماز عشاء اگر کسی بخواند، تا طلوع فجر برایش ثواب عبادت مینویسد. آیه ۲۸۶ سوره بقره. «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا». «لَا تُؤَاخِذْنَا». یکی برای ما ترجمه کند با همین معنایی که گفتیم. معنای با همین معنای «مُأَخَذَةً». مأخذ. آها. «مُأَخَذَةً» نکن. نکن. یعنی فاعلش کیست؟ مفرد مذکر مخاطب. درست. «لَا تُؤَاخِذْنَا». خب پس این را صرف کنیم. «آخَذَ آخَذَا آخَذُوا آخَذَتْ آخَذَتَا آخَذْنَ آخَذْتَ آخَذْتُمَا آخَذْتُمْ آخَذْتِ آخَذْتُمَا آخَذْتُنَّ آخَذْتُ آخَذْنَا». «يُؤَاخِذُ يُؤَاخِذَانِ يُؤَاخِذُونَ تُؤَاخِذُ تُؤَاخِذَانِ يُؤَاخِذْنَ تُؤَاخِذُ تُؤَاخِذَانِ تُؤَاخِذُونَ تُؤَاخِذِينَ تُؤَاخِذَانِ تُؤَاخِذْنَ أُؤَاخِذُ نُؤَاخِذُ». فعل امر. «لِيَأْخُذْ». «لِيَعوَ» داشتیم در ماده حمداش بیفتد، میافتد. گفتیم ماده همراه. حاضر. «لِيَأْخُذْ لِيُؤَاخِذْ لِأُؤَاخِذْ لِيُؤَاخِذُوا لِتُؤَاخِذْ لِتُؤَاخِذَا لِيُؤَاخِذْنَ». خب حالا «خُذ» که میشود. مال «آخَذَ آخِذٌ آخَذَ آخِذُونَ». «آخَذَ آخَذَا آخَذَ». «لِأُؤَاخِذْ لِنُؤَاخِذْ». حالا فعل نمیافتد. نهیاش را بگیریم. «لَا لَا يُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذَا لَا يُؤَاخِذْنَ لَا تُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذُوا لَا تُؤَاخِذِی لَا تُؤَاخِذْ لَا تُؤَاخِذْنَا لَا أُؤَاخِذْ لَا نُؤَاخِذْ». چهاردهم میشود «لَا تُؤَاخِذْنَا». این نایش که منصوبی است با این نا کار ندارد. دو تا داشتیم. این چهار یا هفته در سیاه میبینیم. «رَبَّنَا». دارد. «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْ». هفت میشود. تا طلوع فجر یعنی تا اذان صبح برایش ثواب عبادت مینویسد. مهموز و لاف. مهموزاللام. مثال بزنید. لطیف باشد. نه. یک لفیف داریم. لفیف. حرف عله تویش میآید. دو تا حرف عله دارد. حالا یا باهم چسبیده یا لطیف است. مقدارون. اگر از هم جدا باشد میشود لفیف مفروق. مهموز آنی است که همزه تویش آمده است. در مهموز، مهموز الفاء داریم، مهموز العین داریم، مهموزاللام داریم. مهموز الفاء، همزه آمده در فاءالفعل. بله. حالا مهموزاللام مثل «وَطِیَ». «وَطء». خب «وَطِیَ» در باب مفاعله که میآید میشود چی؟ «وَاطَعَ». «يُوَاطِعُ». «مُوَاطَعَةً». یک مواسعه داریم، یک فرق این دو تا. آن «وَطِیَ» این «وَطَا عِ». ببینید اینها دقت میخواهد. اگر «وَطِیَ» باشد اِعلال صورت میگیرد. میشود «وَاطَأَ» «يُوَاطِئُ» «مُوَاطَأةٌ» که مواتات به همان معنای مواطئه است. اینجا مواتاط با «یُوَاطِع». ریزهکاری دارد. خب حالا آیه قرآن سوره مبارکه توبه. جان. سوره توبه آیه ۳۷. این آیه را بیاورید. پایه بلندی هم هست نسبتاً. سوره توبه آیه ۳۷. بله. ماجرای نسی. اینها برای دررفتن از بحث جنگ در ماههای حرام میآمدند نسی میکردند. جابجا میکردند ماههای حرام را. نه «نسی» عقب انداختن است. اصلاً «نسعه» به معنای تاخیر است. او یک «نصیح» داریم، یک «نسعه» داریم از همان مثال به تاخیر میگویند. «نصیح». «إنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ». اینها آمدند چهکار کردند؟ گفتند آقا ما الان ماه حرام است، میرویم میجنگیم. تاخیر میاندازی ماه حرام. الان که ماه رجب است میرویم میجنگیم. او یک ماه ذیالحجهای چیزی مثلاً آنجا را ماه حرام حساب میکنیم. یک ماه جابجایی میکنیم. عقب جلو میکنی. عقب میاندازی. «زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ». این دیگر کفر است. اینها زیادت در کفر. «يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ يُضَلُّ». این کلمه، این صورت یک خورده کارش داشته باشد. کلمات «يُضَلُّ» چیست؟ مضاعف. چه بابی است؟ ثلاثی. رباعی. ثلاثی بعد مجردی یا مزید؟ مزید. کدام باب؟ باب. «أَضَلَّ». «يُضِلُّ». «إِضْلَالًا». باب افعال. مجهول است. اول «يُضَلَّ». حالا «يُضَلُّ يُضَلَّانِ يُضَلُّونَ». چطور مجهول شد؟ یفعلون. «يُضَلُّ». مزید باب «إِفْعَال». «يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا». اینها بهی و بهی که آمده اضلال میشوند به وسیله آن. مجهول شده دیگر. خب «يُضِلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا». این «الَّذِينَ» برای اشاره است دیگر. به وسیله آن. برای تعدی و اینها نیست. بله. به آن نسیء. آن بهی برمیگردد به نسیء. «گمراه میشوند»، «اضلال میشوند» به وسیله آن نسیء کسانی که کافر شدند. حالا دوباره «يُحِلُّونَهُ عَامًا». ببین چه آیه سختی. «يُحِلُّونَهُ عَامًا». «يُحِلُّونَهُ». باب «أَحَلَّ». «يُحِلُّ». «إِحْلَالًا». ثلاثی چون که اتینش مضمون است، وقتی مضمون باشد، مجرد نیست. «يَفْعُلُو» نداریم. «يُضِلُّ» را خب معنا نمیدهد اینجا. مجرد بگیریم. ضلالت. خب این لازم یا متعدی است؟ گمراه کردن. «يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا». مجهول که میشد مثل یُکثِّرُ». «يُضِلُّ» که میشود «يُضَلُّ». خب «يُضَلُّ». بله. «يُحِلُّونَهُ عَامًا». خب «يُحِلُّونَهُ» «يُحِلُّ يُحِلَّانِ يُحِلُّونَ». ببین این ضمیرهای منصوبی را سریع تفکیک کرد. اول از همه فعل را که میبینید سریع ضمیر منصوبیش را جدا کنید با خود فعل. آها. «يُحِلُّونَ». «يُحِلُّونَهُ» چیست؟ باب افعال. «أَحَلَّ». «يُحِلُّ». «إِحْلَالًا». اینجا کدام یکی از معانی باب افعال است؟ چند تا معنی داشتیم؟ باب افعال سریع جزوهها مراجعه بفرمایید. دیگر داخل شدن. فاعلی. دیگر رسیدن. دیگر. دیگر. آها نسبت، نسبت حلال میدهند آن را. نسبت حلال. «يُحِلُّونَ». احلال. معنای نسبت حلال دادن. گفتیم جزوهای که بنده گفتم یا در خود جزوه است، من گفتم سومیاش نسبت به صفحهها فرق میکند. با هم. نسبت از معانی مشهورش است. احسنتم. «يُحِلُّونَهُ». نسبت. ببینید معانی دقت میخواهد. «يُحِلُّونَهُ» نسبت حلال میدهند آن چند نفر مرد مذکر آن را. شماره تفریح رفتیم. معنای نسبت میدهد. حالا من نگفتم. بعد در چیز میگفتیم. حالا چند تا معنی نوشتید؟ باب افعال مکان معنا میدهد. خب دیگر تعریف متابعت. ضد معنی. صورت مجرد. بله. اینجا تعدی هم معنا میدهد ولی نسبت هم معنای خوبی در باف دارد. بنده هیچ. نه در افعال، نه در تفعیل، نه در مفاعله. معانی که اینجا میگوییم قبول نداریم. ما ادبیات قرآن اگر انشاءالله بحثش باشد عرض میکنم کلاً ما یک معانی دیگری از این بابها برداشت میشود کرد. حالا دیگر خیلی ذهنتان را نمیخواهم خراب کنم. شما فعلاً همین را داشته باشید. این باشد. باید مفصل در ادبیات قرآن آنجا اجتهادی بحث شود که «يُحِلُّونَهُ عَامًا». اینها حلال میشمارند آن را یک سال. یعنی در یک سال حلال میشمارند. و «يُحَرِّمُونَهُ عَامًا». نزدیک کنند. یک سال ذیالحجه میشود. اینکه دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. خیلی این آیات با آیه قبلش تناسب عجیبی دارد. مخصوصاً در تفسیری که کردند اهل که این را تحویل بردند به ۱۲ امام. خیلی عجیب است. حالا دیگر من خیلی بازش نمیکنم. «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا». ماهها نزد خدا ۱۲ تا ماه است. در روایت فرمود که در تفسیر قمی که این ۱۲ تا ماه منظور ۱۲ امام است. «مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ». چهار تا از این ماهها حرام است. فرمود چهار تا از امامانمان «حرامت». کدام چهار تا امام؟ آنهایی که «علیین». امیرالمؤمنین، امام سجاد، امام هادی، امام رضا علیهمالسلام. این چهار تا امام که چهار تا «علین» مثل چهار تا ماه حرام میمانند. حالا خود این چهار تا امام در ماه حرام کشته شدند کاری نداریم. بعد اینها نصیر. اینکه روایت است. چهار تا امام جایگاه ویژه دارند. مثل ماه حرام. بله. مثل ماه حرام میمانند که این چهار تا امامی هستند که علی امیرالمؤمنین ماه رمضان. امام سجاد ماه محرم. امام هادی ماه بفرمایید. حالا امام امام رضا ماه صفر. امام هادی ماه رجب. حالا خلاصه این نصیری که میکردند. حالا این دیگر یک حاشیه زدیم دیگر. حالا رفت. «يُحَرِّمُونَهُ». خیلی گذشت. «يُحَرِّمُونَهُ» چیست؟ خودش را بیندازیم. «يُحَرِّمُونَهُ». «حَرَّمَ». «يُحَرِّمُ». باب تفعیل. «حَرَّمَ». «يُحَرِّمَانِ». «يُحَرِّمُونَ». تحریم. اینجا تحریم نسبت ح. نام دادن. این باز معنای نسبت او. «عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ لِيُوَاطِئُوا». چیست؟ چی شده؟ منصوب شده. لام آمده. لام یکی از ادات. آها. معنای «إِنْ لَن يُوَاطِئُوا». خب نصبش به چیست؟ مصدریه نیست. «لِيُوَاطِئُوا». «يُوَاطِئُونَ» نبوده. نصبش به چیست؟ به حذف نون. باید کنند تا مطابقه کنند. نگاه کرد. درست است. ممکن است یک وزن ۱۰ تا معنا را در بر بگیرد. سیاق. به قول مرحوم علامه. «لَا يَخْتَضِيهِ السَّيَاقُ». «لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ». «يُوَاطِئُونَ». و اطِعُونَ. معاطِی. لغات آن عرض کنم که گفتند توافق و اینها. در ترجمهها اینجوری گفتند. ولی «وَطِیَ» همان توطئه و اینها که عرض کردیم چینش. ترجمه فارسی قشنگش چینش. چیدن. پایمال کردن. گفته پایبند. ترجمه ما سازگاری دارد. توافق. توافق گفتند بعضی جاها ولی همان معنای چینش را بیشتر توطئه، معنای چینش و معنای چیدن و چینش و اینهاست. توت. باب تفعیلش است. این با مضاعفش. او. «مَا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ». باب مفاعله. «عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ». «عِدَّةُ» آن تعداد آنچه که خدا حرام کرده. «فَيُحِلُّوا». این «عِدَّةُ» مفعولبه «يُوَاطِئُوا». اضافه شده به ما. «مَا حَرَّمَ اللَّهُ». «مَا» مضافالیه. عده. خب «فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ». خیلی ذهن را درگیر نکنید. اگر چی نشد. بله. «مَا حَرَّمَ اللَّهُ» باید میشد. اینجا از آن مواردی است که عائد صله افتاده. خیلی بازش نکنیم. ذهن درگیر نشود. و «يُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ». این «فَيُحِلُّوا» باز چیست؟ «يُحِلُّونَ» بوده. فاء اینجا دوباره باز عطف چون عطف است. دوباره نصب است. «يُحِلُّونَ» چه بابی است؟ «يُحِلُّونَ». و «يُحِلُّوا». اصلاً وقتی که اتئینه آنجا ضمه دارد، سریع ذهن را ببرین به سمت مزید. کمتر. بله. «فَيُحِلُّوا». مخصوصاً که اینجا. بله. باب افعال. «فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ». «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ». «زُيِّنَ» چیست؟ از کدام موارد؟ گفتیم مواردی که اِعلال صورت نمیگیرد. «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ». «وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ». مجهول الفعل. خب اینم از نکته دوم. دو تا نکته دیگرمان میماند که فرصت…
در حال بارگذاری نظرات...