منطق فاضل تونی

جلسه دو : سه شاخه مهم علم حضوری در فلسفه و عرفان

00:49:58
211

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

چیستی و اهمیت علم حضوری و حصولی

نمونه‌های روزمره برای درک علم حضوری

علم علت به معلول؛ تجلی علم حضوری

رابطه فناء و معرفت در عرفان

علم فعلی در برابر علم انفعالی

تفاوت تصور و تصدیق در فرآیند شناخت

بدیهیات و نظریات؛ پایه‌های شناخت منطقی

اختلاف حکما و فخر رازی در تحلیل تصدیق

سه تصور ضروری در هر تصدیق

جایگاه منطق فاضل تونی در فهم فلسفه

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم بحث ما در منطق رسید به اقسام علم بحث علم رو توضیحش رو به اقسام علم می‌رسیم قرار شد که یک دور منطق رو خیلی سریع و جمع و جور توی چند جلسه عرض بکنیم و بیشتر بنامون بر اینه که با اصطلاحات آشنا بشیم و خصوصاً منطقی که مقدمه فلسفه است این منطقه فاضل تونی این رو انشالله بحث می‌کنیم اقسام علم احسنت علم حضوری و حصولی علم حصولی اینه که به حصول صورت معلوم نزد عالم محتاجه یعنی باید معلوم معلوم نزد عالم حاصل بشه ولی تو علم حضوری حاضره دیگه حاصل نمی‌خواد بشه خودش حاضر تو حصولی باید بری شما کسبش بکنی الان نیست توجه که پیدا می‌کنی می‌بینی نداری شما مثلاً توجه به خودتون بنده فلانی هستم بپرسی دنبالش بری تحقیق بکنی نه میشه علم حضوری احسنتم حالا سه تا مثالشو می‌زنه عرض می‌کنم ولی تو علم حصولی شما باید بری حاصل کنید کسب اصول مثلاً بنایی رو ندیدیم همین که صورتمونو دیدیم علم بهش پیدا می‌کنیم میگن آقا کتابخانه آیت الله محقق تهرانی مجتمع ناشران ایکس ایگرگ خب ما ندیدیم مجتمع ناشران ما زیاد شنیدیم همین که از این زیرگذر عمار یاسر اومدیم بالا این بود مجتمع درست شد یا مثلاً میگن آقا حرم حضرت شاه چراغ در شیراز ما شنیدیم حالا یه وقت خود این شنیدنش میشه علم حصولی در یک مرتبه‌ای یه وقت دیدنش میشه علم حضوری مراتبش باز با هم فرق می‌کنه نشنیدیم تا حالا میگن حرم شاه چراغ شاه چراغ چیه چای چراغ کیه حرم چیه اصلا نمیدونه ولی وقتی که دید این دیگه واسش علم حصولی کسر می‌شه می‌فهمه که حرم شاه چراغ چیه و یعنی چی همینطور تا صورتی از خط و مثلث و مربع تو ذهن حاصل نشه علم بهشون پیدا نمی‌کنیم ما خودمون نمی‌دونیم مربع چیه نمی‌دونیم مثلث چیه نمی‌دونیم خط چیه بعد وقتی که میبینی میفهمی میشه علم حصولی علم حضوری به حصول صورت معلوم نزد عالم محتاج نیست علم حضوری سه مورد خیلی عبارت عبارت خوبیه خیلی قیم علم حضوری علم حضوری حضوری داریم اولش علم نفس به خودش به خود هر کسی خودش می‌دونه چیه کیه خودش به خودش آگاه خودش به خودش علم داره باز هر چیزی غافل بشیم از خودمون که غافل نمیشیم تو خیابون یکی بیاد بگه آقا من کی هستم من که طرف مجنون باشه شیدا باشی اتفاقی براش افتاده باشه آدم سالم میدونی کیه یا حتی همونیم که میگه لطف می‌کنین بگین من من کی هستم تو خودمون منش که مشکل نداره که تو اون کی بودنه مشکل داره یعنی منشو می‌دونه که یه منی هست من منم این منه کیه نمی‌دونم ولی می‌دونم که من من در حد اینکه من منمو می‌دونه این میشه علم حضوری دومی علم علت به معلوله علم علت به معلول این‌ها رو خوب توجه داشته باشید خیلی اینا به درد میخوره الان از اینجا بخوایم مثالی بزنم براتون مثال خوب فلسفی علم علت به معلول هر علتی به معلولش علم داره و علمشم حضوریه خدای متعال علت ماست ما معلول خداییم درسته درسته یا نه بله علم خدا به ما میشه علم حضوری از چه نوعی علم علت به معلول یه مثال می‌زنم خوب دقت بفرمایید اینا مثال‌های فلسفیه اصلا منطقو داریم می‌خونیم به خاطر همیناست همین تیکه‌هاش شما یک لحظه گنبد حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رو تو ذهن بیارید آوردید الان شما اینو انشا کردی تو خودتون ایجادش کردید درسته الان در صحنه وجود شما در صفحه وجود شما عکس این گنبد افتاد در صفحه خیال شما عکس این گنبد افتاد درسته این گنبد این عکس گنبد در وجود شما میشه معلول شما میشید علت شما علتش بودین که ایجاد شد دیگه این عکس گنبد تو ذهن شما ایجاد شد درسته کی ایجادش کرد شما شما علت بودید اینم میشه معلول الان این عکس گنبد تو ذهن داشته باشید علم شما به این عکس گنبد که معلول شماست میشه چه نوع علمی علم حضوری یا حصولی حضو روشنه شما این گنبدی که تو ذهن میارید الان نیاز نداریم برین از یکی دیگه بپرسین که اینی که الان تو ذهن منه چیه این گنبدی که من خودم تو ذهنم آوردم اینو میشه به من بگی چیه حاضر علت به معلول من علتشم من خودم ایجادش کردم حالا شما عکس گنبد هر تصویری هر چیزی شما تو ذهن بیارید شما میش ایجاد کنندش علتش میشید اون میشه معلول شما تا وقتی که این معلول با شماست شما بهش علم حضوری داریم دیگه احتیاج به واسطه نداره خودش به خودی خود برای شما روشنه میشه علم حضوری پس نوع دوم علم علت به معلول خودش حله اگه حل نیست باید یه زمانی برای ما اصولی بوده یعنی هرچی داریم ما اول برامون از اون کودکی خودمونه که می‌دونستیم یه زمانی خودمونم نمی‌دونستیم چرا نه ببینید بچه خودش رو می‌دونه یعنی کسی نیومد به من بگه تو تویی به من گفتن تو مثلاً اسمت فلانه ولی تو تویی من خودم نیستم که من هستم بودن خودمو که می‌دونستم اون گرسنگی که بچه داره احساس می‌کنی که نیاز به شیر داره اون کسی میاد بهش یاد میده میگه ببین الان یه حسی در تو ایجاد شده این اسمش گ گرسنگی وقتی ایجاد میشه باید گریه کنیم تا بهت شیر بدم نخ خودش می‌دونه الان یه حسی دارم به اسم گرسنگی و باید گریه کنم تو بهم شیر بدن گرسنگی رو کسی یاد نمیده علم او به گرسنگی از باب نوع اولش میشه دیگه علم به نفسه علم علت به معلول دیگه نیست به خودش علم داره به خودش به گرسنگی خودش علم داره این میشه علم حضوری اینجوری نیست که همه علوم حضوری اول حصولی بوده نخیر همه علوم حصولی آخرش باید به علم حضوری ختم بشه ولی اینجوری نیست که همه علم حضوری آخرش باید بدون حصولی ختم بشه این رابطه‌اش برعکس هر علم حصولی که ما داریم آخرش یه علم حضوری هست یعنی میگم این چراغ روشن است خوب چراغ روشن است مثلاً میگم آقا این کتاب این کتاب گران است گران است این کتاب گران است شما بخواین علم به این پیدا کنیم چه علم حضوری یا اصولی احتیاج به واسطه داره دیگه خود گران رو آدم باید بدونه علمش به گران که علم حضوری نیست علمش به کتاب که علم حضوری نیست چون نفس خود من که نیست معلول منم که نیست درسته حالا اینا بحث‌های فلسفی میشه بحث‌های سختی می‌شه من نمی‌خوام خیلی ذهنتون درگیر مباحث بکنم میگم این کتاب گران است خب من باید یه فعالیتی انجام بدم بفهمم کتاب چیه به یه بچه بگی کتاب گرانه یه بچه که هیچ علمی نداره ذهنش خالیه کتاب گران ولی به یه بچه میگی این هست این نیست هست و میفهمه نیست و میفهمه درسته هست و نیستو دیگه توضیح نمی‌خوام گران چیه بابا کتاب چیه بابا این کتاب این میگه آها اینه کتاب خوب این الان تا بهش گفتی این کتابه علمش دیگه چی شد حضوری شد علم حصولیش حضوری شد دیگه این الان واسش روشنه دیگه علم حصولی ختم به حضوری ختم به حضوری شد یعنی آخرش باید به حضوری منتهی بشه ولی اونجوری نیست که حضوری به فصولی منتهی بشه حالا یه بحثی اگه هرجاش احساس می‌کنی که سنگینه توضیح می‌خواد بفرمایید من توضیح بدم بحث تو ذهن نمونه ما بریم جلو اگه بمونه ذهن زیر بار سنگین می‌مونه که بعداً هرچی جلوتر بریم دیگه مباحث حل گیرا بحث منطقه مرحوم مظفر با این جزوه که داریم چون اونجا با سرعت انشالله مباحث رو تمومش بکنیم دومیش علم علت به معلول سومی این یه خورده عبارت فنیه علم فانی به مفنافی یا مفنی یون فی علم فانی مفنیون فی یا مفنافی هم درسته یه چیزی در چیز دیگه وقتی فانی شد علمش به اون میشه بفرمایید حضوری شما در آتش سوختید در آتش سوخت شما در مفهوم سوختن فانی شدید با همه وجودتون مفهوم سوختن را فهمیدید این میشه برای شما دیگه از این به بعد علم دیگران از سوختن میگن به نحو علم اصولی شما از اگه سوختن برات گفتن برای شما چی علم دیگه الان علم من میشه علم حضوری یه وقت به بچه میگی بابا دست نزن دستت می‌سوزه او یه علم حصول دستشو می‌کشه کنار علمش چیه اصولی نسبت به این آتش نسبت به سوزاننده بودن این علمش حصولی ولی شما یه بار قبلا دستت سوخته شما الان علمت چیه شما اگه علم به او داری واسطه‌ای نیست چون فانی در او شدی علمت حضوریه چون با همه وجود لمسش کردی اینجور نبوده که کسی برای شما استدلال بیاره از بیرون یه واسطه‌ای بخوره واسطش به اینه که شما خودت در اون فانی شدی بله شما در اون ذوب شدی فانی به این معنا درو یعنی با همه وجود لمسش کردی درست شد مثل کسی که مثلاً مصیبت دیده یه فرزند جوان رعنای رشید چیو مثلاً جلو چشمش از دست داده خب برای ما الان این یه واقعه دردناکه ولی علم ما علم چیه اصولی اون کسی که خودش دیده بچه از دست داده این مصیبت رو با همه وجود لمس کرده فانی در این مصیبت شده درست فانی در این مصیبت شده او براش علم حضوری انسان وقتی که با همه وجود لمس کرد فانی در او شد این میشه علمش حضوری حالا ما نسبت به خدای متعال باید علممون چی باشه حضوری از چه مدل از اینا مدل سوم عرفا علمشون به خدا علم سومیه فانی فلاح شنیدید یعنی با همه وجود فراموش کرده انسانی که داره آتیش می‌گیره انگار دیگه اصلاً خودشو فراموش کرده فقط مفهوم آتیشو می‌فهمه هیچ مفهوم دیگه‌ای غیر از سوختن نمی‌فهمه فانی به این معناست یه پدری که بچه‌شو از دست داده الان بهش میگه غذا میگه غذا چیه میگه آب میگه آب چی نه خاک نه خواب داره نه خوراک داره الان غیر از این بچه و این مصیبت هیچی نمی‌فهمه الان فانی در این مصیبته درسته فانی یعنی از همه چی فارغ میشه غیر از این اولیای خدا عرفا میگیم فانی فلاح مرحوم آقای بهجت فانی فی‌الله بودند مرحوم آقای قاضی فانی فلاح بودند این فانی فلاح یعنی چی که حالا اصطلاحشم خیلی مد شده همه میگن فانی یعنی چی یعنی غیر از غیر از او هیچی نمی‌بینه غیر از او هیچی لمس نمی‌کنه غیر از اون هیچی نمی‌ اگر چیز دیگری هم می‌فهمه تحت شعاع اوست با اوست که میفهمه درست شد روشنه گیری توش نیست که پس علم فانی به مفهوم این یه بحث در تقسیم علم یه تقسیمش علم به حصولی و حضوری این تقسیم اول دیدید عبارات چقدر قیمتی بود اینا رو توی بحث‌های منطقی قبلا این سه تاش این خیلی مهمه تو مباحث فلسفی تو بحث‌های عرفانی این سه قسم علم حضوری خیلی مهمه تقسیم دوم چون عرض کردیم قبلاً هم گفتیم دیگه منطق علم عالی است وقتی شما میگی عالی باید یاد بگیری قیاس کرد برای چی اصل منطق به خاطر فلسفه است و پس باید تو خود منطق شما زمینه رو برای فهم فلسفه ایجاد منطقه علم عالیست آلت برای چیه برای مثلاً فلسفه است مقدمه فلسفه خب پس باید مقدمه فلسفه باشه میگه که مقدمه فلسفه باشه منطقه مقدم فلسفه اقسام علم حضوری رو توش خب این تقسیم اول تقسیم دوم اینم از نکات مهمه که تو بحث‌های دیگه منطقی نیست علم فعلی و انفعالی فعلی و انفعالی نه نه اینا مال حضوری علم فعلی ببینید الان تو ذهن بنده اینه که یک کتاب مثال چه جوری بزنم تو ذهن بنده اینه که یه خونه بسازم یه زمین خام دارم زمین خالی تو ذهنم می‌شینم نقشه می‌کشم که من یه خونه بسازم خونه‌ای که ساختم بعد از این نقشه‌ای که کشیدم این میشه چی علم علم من به این خونه میشه علم فعلی علمی داشتم و با اون علمی که داشتم در بیرون محقق کردم میشه علم فعلی یه وقت دیگه یه زمین خالی بود شما ازش خونه ساختی من اومدم خونه شما رو دیدم زمین خالی رو دیده بودم می‌دونستم اینجا می‌خواد خونه ساخته بشه علم به اون خونه نداشتم تا اینکه خونه رو دیدم خونه رو دیدم بعد علم برام حاصل شد امشب علم انفعالی روشن علم فعلی علم موجب فعل میشه آها تو علم انفعالی فعل موجب علم میشه بنویسم در علم فعلی علم موجب فعل می‌شود در انفعالی فعل موجب علم می‌شود یا بفرمایید تو علم فعلی علم سبب معلومه به جای فعل بنویسید معلوم علم سبب معلومه تو انفعالی معلوم سبب علم خب این تا اینجا بحثمان تمام قبلا گفتیم علم چیه آها صورت شی نزد ذهن حاضر بشه یا حاصل بشه درست این میشه علم صورت شی نزد عقل نزد ذهن حاضر بشه اینکه حاضر میشه میشه جلسه تا قول در مورد بحث شد احسنت این تصور فقط صورت بیار اگه صورت بیاد حکم باهاش باشه میشه احسنتم احسنت مثلاً تصور گرمی سردی شیرینی ترشی تصور مثلث تصور خورشید شما تصور که می‌کنی میشه تصور اسمش تصور چرا شیرینی تصور داری خود شیرینی یه حس دیگه بله این حس حسیه که تجربه شده است ما میفهمیم یعنی چی بدون حکم‌ها شیرینی خوب است شیرینی بد است به اون کار نداریم خود شیرینی می‌فهمیم یعنی صورتش تو ذهنمون حاصل میشه صورت که میگیم نه یعنی همیشه یه صورتی داره‌ها یه عکسی داره اشتباه نکنیم صورت یعنی برای ما روشنه برای ما مفهومه ولو مثل شیرینی شیرینی که صورت نداره که خورشید خورشید صورت داره یه تصویری داریم یه چیزی خلاصه در ذهن میاد از او برای ذهن ما مجهول نیست ذهن ما ارور نمیده من میدونم چیه مته شیرین وقتی تصور بله بانک مثلاً آدم خوشش میاد یا میلش می‌کشه بزاق انسان فعال میشه بله اون دیگه حالا میشه تصدیقش دیگه ولی دو مرحله است تصور و تصدی یعنی تصور خالیشم هست شما همینجور تصور کن حالا بدون اینکه دهانتونو آب بیفته چیز خوبیه یا بدیه ما الان ترشی نسبت به شیرینی کاری نداریم ترشی بهتره یا شیرینی بعضی ذائقه‌شون به ترشیه بعضی ذائقه‌شون به شیرینی خود ترشی شما بدون هیچ خود شیرینی را تصور کنید میشه تصور حالا شیرینی از ترشی بهتر است شیرینی از ترشی خوشمزه‌تر است اینا همه میشه تصدیق خود شیرین خود شیرینی به عنوان یه بدون اینکه حالا به چیزی شیرینی چی کار ندارم شیرینی هلو شیرینی عسل شیرینی قند خود شیرینی شیرینی درس احسن جان اگه داشته باشه تصور تصدیق در تصدیق صلیبی در شیرین نیست خب اینم حالا نکته‌ای بود دیگه پس یه وقتی هم تو تصدیق سلبه یه وقت ایجابه یه وقت سلبه جفتش تصدیقه میگیم خودمونیم که میگه العیاذ بالله خدا نیست خدا نیست حالا خیلی بحث قشنگی اینا دیگه بحث فلسفی اینی که کسی میگه خدا نیست این داره خود خدا رو تصور می‌کنه این اولاً یه تصوری نسبت به خدا بعد داره حکم می‌کنه تصدیق می‌کنه تصدیقشم به نحوه سلبه حالا اینجا دیگه نکته است که خود اینی که داره تصور می‌کنه میشه چیزی که نباشه اصلاً تصور بشه بله میشه نباشه تصور شریک الباری شریک خداوند خب ما شریک الباری رو تصور می‌کنیم غول قولو تصور می‌کنم ولو ولو صورت نداره پیش ما الان برای غول چه صورتی تو ذهن شما میاد حتی در مورد جن برای جن چه صورت به ذهن شما میاد یقین داریم که جن هست کسی شک داره اگه شک داشته باشه مسلمون نیست قرآنی که جن هست سوره داره جن ما تصور می‌کنیم جن رو ولی صورت براش نداریم شیرین بدون عسل همینه جن بدون صورت ما هو ‏what is it gen چیه کسی نمیگه جن می‌دونی چیه روشن صورتش تو ذهن میاد ولو صورت نداره برامون فعلاً این میشه تصور ممکنه انسان چیزی رو تصور کنید که اصلاً وجود خارجی نداره مثل شانس مثال مرحوم علامه کتاب شریف بدایت الحکمه مثل شانس مثل غول شانس اصلا وجود خارجی نداره این همه میگن شانس آورد شانست خوب بود شانس در خونه آدمو میزنه این دیگه هیچی دیگه پس چیزی که اصلاً وجود خارجی نداره آدم می‌تونه تصورش بکنه تصدیقش بکنه شانس میاد در خونه آدمو می‌زنه تصدیق اینجور یا میگیم شانس وجود ندارد این شانس وجود ندارد تصدیق چه نوع تصدیقیه تصدیق سلبی این هست این نیست اینا همش تصدیقه همین که شما حکمی می‌کنی برای یه تصوری برای دوتا تصور دو تا تصور خدا وجود دارد خدا وجود جفتشو داری تصور می‌کنی اون داردش چیه حکم خدا العیاذ بالله وجود ندارد اینم دوباره چیه حکم و تصدیق و تصدیق سلبی خوب پس ما یه تصور داریم تصدیق در مورد تصدی ببینیم که نظر حکما و فلاسفه چیه هر تصدیقی رو ناچار از سه تصورت یه بحثی که ما هر تصدیق از سه تا تصور می‌سازیم یا از چند تا تصور باید داشته باشیم تا یه تصدیق شکل بگیره نکته خیلی مهم و خوب چند تا تصور با همدیگه یه تصدیق و شکل میده الان گفتیم خدا وجود جان سه تا احسنتم سه تا رو تصور کردیم خدا وجود خود دارد باید تصور کنیم دیگه دارد چیه و دارد برای شما معلوم بشه هست البته هست برامون حالا گفتیم که به نحو چیه علم حضوری حالا غیر هست یه مثال بزن که مثلاً حکمش علم حضوری نباشه کعبه وجود دارد دارد دیگه داردم آمدن آمدنیست است اصل هم باز دوباره همون مثلاً قیامت برپا خواهد شد قیامت برپا خواهد شد این خواهد شد تصور داریم موضوع محمود حکم یا رابطه گفتیم موضوع محم قیامت موضوع این میشه تصور چون قیامت رو تصور می‌فرمایید درسته برپ برپا شدن خود قیامتم از قیامه دیگه قیام منی برپا شدن قیامت برپا خواهد شد خود خواهد شد رو هم باید تصور کنیم تصورشم علم اصولیست خواهد شد باید توضیح بده خواهد شد یعنی خواهد شد قیامتیا خواهد شد خواهد شد برپایی این برپ برپاش برام روشن خواهد شد یعنی چی درست سه تا تصور تا اینجا حله گیر که نداریم الان این برامون یه تصدیق بود کلش درسته این تصدیق ما سه تا تصور توش بود حداقل سه تا حداقل توش تصور خوب اول تصور موضوع دوم تصور محمول سوم تصور نسبت حکمیه اینو بهش نسبت حکمیه هم خدا وجود دارد موضوع بفرمایید محمول بفرمایین نسبت حکمیه الان هیچی خدا وجود دارد زید دانا نیست این‌ها شد تصدیق یه تصدیقی که حداقل چند تا تصور توش بود ‏s فخر رازی این سه تا تصور را جز تصدیق می‌دونه پس فخر رازی میگه سه تصور جز تصدیق یکی دو تا نظره نظر سه تا تصور جز تصدیق ایشون میگه که تصدیق دارای ۴ تا تصوره فخر رازی اینا جز تصدیقه یکی دیگه هم باید باشه یعنی او در واقع میگه چهار تا تصور فخر رازی میگه چهار تا تصور چهار تصور یکی تصور موضوع یک تصور موضوع تصور محمول تصور نسبت حکمیه تصور حکم نسبت حکمی غیر از حکم می‌گیره یه نسبت حکمیه‌ای هست یه حکمی هم داریم روشنه نسبت حکمی حکم روشن نیست ببینید الان من میگم مثلاً کتاب خوب است کتاب خوب است کتاب خوب است موضوع محمود است نسبت حکمیه استن درست این نسبت حکممی است این نسبته دیگه بله حالا خیلی کسی که اصلاً خیلی شیعه ارزشی برای حرفاشون نظراتش قائل نیست ولی خب اهل سنت محورشون فخر رازی به عنوان اصل فلاسفه و حکما امام المشککین مثلا وقتی گفته میشه حسن از سفر اومد ممکنه اومدن ایشون حالا چی میگه میگه یه وقت شما خود نسبت حکمیه رو تصور می‌کنی ولی حکم نمی‌کنی حسن از سفر اومد البته این مثالش مثال خوبیه ها مثال به درد بخوره ثمره نداره هرچی که ما تو این بحث داریم میگیم بسته به درد بخوره حسن از سفر آمد موضوع محمول از سفر حکم آمد نسبت حکمیه از سفر آمدن درست از سفر آمدن شما الان اینجا چند تا تصور کردید فخر رازی چرا چون میگه شما حسنو تصور کردی شما حسنو تصور کردین درسته از سفر سفرم تصور کردین درسته آمد از سفر آمدنم تصور کردیم درسته حالا شما می‌دونی حسن از سفر اومد مهتاب نری خودشو نبینی حکم نمی‌کنی به اینکه حسن از سفر شما تا اینجا سه تا تصور کردی ولی هنوز تصدیق صورت نگرفته یه چهارمی باید باشه تا تصدیق باشه گر کم حالا اینجا باید بگیم در واقع بگو که شما داری تصدیق رو به معنای ایجاب می‌گیری روشن بشه که چی می‌خواد بگه خیلی هم گیری نداره ساده است میگه آقا شما وقتی این ستاره تصور کردی حکمشو الان تصور نکردی نسبت تصور کردی از سفر آمدن و تصور کردی سفر اومد شما الان حسن و سفر و از سفر اومدن حسن تصور کردی هنوز تصدیق نشده تا اینکه خودت مطمئن بشی که حسن اومد آمد وقتی مطمئن شدی به آمد به حکم پس او چی می‌دونه چهار تا می‌دونه تصور میگه ۴ تا تصور باید باشه تا تصدیق صورت روشن آقا حله یاخین زن وحشت میشه میگه شما باید الان برای من دو طرفش وقتی یکسانه حکم می‌تونم بکنم حکم یه چیزی جدای از نسبت حکمی است حکم وقتی میاد که زن باشه یا یقین باشه اون وقت من حکم صادر می‌کنم زن یا یقینه ۳۱ تا ۹۹ یا هوا روشن است من هوا رو تصور کردم روشن را تصور کردم روشن بودن هوا را تصور کردم نسبت حکم روشن بودن هوا تو چهارمی که است است خود حکم باشه روشن بودن هوا رم من می‌فهمم تصورش کردم ولی الان هوا روشن است انواع تصدیق نکردم و خودم بفهمم که هوا روشن است یا از حرف شما باید برای من بیش از ۵۰ درصد احتمال بیاد که بشه همون زن یا یقین یا خودم برم ببینم ۵۰۵۰ باشه نه شما تصور کنید ۵۰۵۰ باشه هوا روشن روشن بودن هوا این سه تا رو می‌دونی حکمت برای ۵۰۵۰ است تصدیق پس حکم باید باشه خود حکمم یه تصوری می‌خواد شما الان حکم تصور نکردی شماره ۵۰ درصدی بود نتونست تصور کنی حکم نتونسته بکنی کی می‌تونی حکم بکنی وقتی بیش از ۵۰ درصد باشه پس تصور چهارمت که حکمه و بیش از ۵۰ درصد باشه مثلاً حکم نکردی روشنه یا سخته ساده میشه انشالله باید حالا یه مباحثه‌ای هم بعدش انشالله اگه تونستن عزیزان بکنن خب اینجا پس ما صورت را تصور نسبت رو بدون حکم تردید برای محاسبه و چون چند نفر این خبرو دادند تردید به ظن و گمان تبدیل میشه تا اینکه به چشم خود حسن و دیده و یقین حاضر کن که از سفر اومده اینجاست که ما تصور حکم رو می‌کنیم تازه حکم رو تصور کردیم بیش از ۵۰ درصد که شد تازه حکم تصور کردی یا از حرف شما برای من باید بیش از ۵۰ درصد حاصل بشه شما میگه حسن آمد یا هوا روشن است یا هوا خنک است یا هوا گرم است از حرف شما برای حاصل بشه یا خودم باید برم حاصلش بکنم خلاصه حکم هنوز برای من ۵۵ وقتی حکم ۵۰ ۵۰ باشه من نمی‌تونم حکم تصور بکنم وقتی حکم را تصور نکردم رو مبنای فخر رازی هنوز تصدیقی نیست چون ایشون چهار تا چیز می‌د بچه شیعه نه حالا عرض می‌کنیم در حال تردید سه تا تصور در حال تصدیق ۴ تا در ذهن ما ایجاد میشه حکم میگن که تصدیق امر بسیطی است و اون همان حکمه و سه تصور شرط تصدیقی پس نظر حکما چیه ۳ تصور حکما یعنی فلاسفه مسلمان و شیعه اینها چند تا می‌دونن سه تا موضوع محمول نسبت حکم دیگه خدا حکم رو نمی‌دونم الحمدالله اینا میگن امر بسیطه شما نمی‌تونی از هم جدا بکنی یه چیز تصنیف سه تاش با همدیگه یه چیزه فخر رازی میگه تصدیق مرکبه پس دیدیم دو تا قول شد فخرازی گفت مرکبه چند تا چیز از هم جدا سه تاش ممکنه بیاد چهارمیش نیاد نخیر همه با همه یکیش که بیاد بقیشم اومده تصدیق یعنی همه اینا با همدیگه یه جا چیزی جدا جدا ما نداریم پس بنا به قول فخر رازی حکم جز تصدیق به قول حکما حکم خودت تصدیقه فخر رازی میدونست چهار تا تصور حکما سه تا تصور فخر رازی گفت مرکب حکما گفت بسیط فخر رازی گفت سه تصور اینجا داشتیم چیه جز تصدیق است حکما میگن سه تصور خودت تصدیق است خیلی خوب سه تا رو داریم یه چیزی هم باید بعدش بیاد چون مرکبه اینا میگن بابا این سه تا خودش اسمش تصدیقه وقتی این سه تا اومده یعنی همین تصدیق دیگه چیزی نمی‌خواد بعدش بیاد روشن الحمدلله حالا هر کدوم از تصور و تصدیق قبلا گفتیم دو مدله اینو قبلاً دیگه گفتیم یا ضروریه یا نظری ضروری همون بدیهیه نظری همون اکتسابی خوب الان یه تصور ضروری برای ما بفرمایید تصور یعنی تصویر یه تصور ضروریه گرمی سردی درست این ضروری احتیاج به توضیح کتاب یکی برای شما تعریف بکنه یعنی چی ولی ببینید توی لغت‌نامه‌ها مراجعه بفرمایید مثلاً بعضی واژه‌ها می‌فرمایند که اصطلاح جالبی داره هو المعروف توضیح نداره ترجمه بیاری کتاب فلان است کتاب چیزی است که این شکلی باشد اینجوری باشد ولی گرمی گرمی و سردی شما توضیح میدی گرمی معلوم بله واژه‌سازی می‌کنی میگه گرمی به عربی میشه الحراره به انگلیسی میشه فلان به ترکی میشه فلان ولی توضیح نمیدی به یه عرب دیگه فقط میگی حرارت الحراره ماهو کتاب ماه درست کتاب چیه کتاب من نمی‌دونم ولی گرمی می‌دونم سردیو میفهمم گرسنگیو میدونم خود گرسنگی میشه تصور بدیهی یک تصور است که بدیهی ضروریه درست تصدیقش من گرسنه هستم مثلاً چرا علم حضوری کل از جز بزرگتر است این میشه تصدیق بدیهی تصدیق بدیهی تصورو که شما انجام دادی کل تصور کردی جزو تصور کردی نسبت حکمیه رو تصور کردی تصدیقش باهاش ولایت فقیه چیزی است که تصورش موجب تصدیق است بدیهیات همین قدر که ولایت رو تصور کردی فقیه رو تصور کردی نسبت سریال تصور کردی تصورش موجب تصدیق است پس تو تصدیق بدیهی شما همین که تصور کردی سه تا بخش رو الان اینجا کارایی داره که شما تو تصور تصدیق رو مبنای فخر رازی اگه بخواد بدیهی باشه اون حکم باید بدیهی بشه رو مبنای حکما دیگه ما به حکم کار نداریم این سه تا که بدیهی باشه تصدیقمون بدیهی روشن شو ثمرش چیه رو مبنای فخر رازی ۴ تا بدیهی باید داشته باشیم تا بگیم تصدیق بدیهی رو مبنای حکما سه تا بدیهی باید داشته باشیم یعنی موضوع برامون بدیهی باشه محمول برام بدیهی باشه نسبت حکم بدیهی باشه تموم شد این تصدیق بدیهیه ولی فخر رازی میگه حکمم برای بدیه حکم اگه بدیهی بود تصدیق میشه بدیه درست شد اجتماع نقیضین محال است این میشه تصدیق اجتماع تصور کردی اجتماعی نقیضین را تصور کرد محال را تصور کردی نسبت استن یا بودن محال بودن اشتباه نقیضین را هم تصور کردی نسبت حکمیه سریع همونجا تصدیق می‌کنیم بله دیگه محالم که یعنی این محال بودن اجتماع نقیض اینم که همین تصورش موجب تصفیه اصلاً دیگه فاصله بینش نیست خب ولی یه وقت تصور ما نظریست تصور نظری مثل چی شفاعت مثال از کجا آوردین مثال خوبی مثل تصور روح مثل جن که حالا مثال زدیم تصور جن خودت تصورش برای ما الان بدیهی نیست کد تصورش حالا شمام بگی واسه من توضیح بدی صورت ولی تصورش حداقل تصور بکنم جن توضیح میدی یه موجودیه این شکلیه سم داره مثلاً پر داره کسی که دیده باشه که بله اون دیگه جز بدیهیات از قسم محسوسات تو بحث بدیهیاتو اینا بر بدن بگیم یه قسمت بدیهیات محسوسات یه کسی یه چیزی رو دیده براش بدیهیه کسی که چیزیو ندیده براش نظریه حالا ما که جنو ندیدیم درست ما جن ندیدیم جن زده هم نشدیم انشالله برای ما تصور جن اول که این واژه رو می‌شنویم که اصلاً نمی‌تونیم تصورش بکنیم بعد یکی برای ما توضیح میده حالا که توضیح داد الان برای ما میشه تصور نظر یعنی هر وقت بازی جن بیاد همون توضیحاتی که اون آقا داده تو ذهنمون میاد با اون توضیحاتی که اون آقا داده می‌دونیم چیه درست شد مگر اینکه حالا ببخشید بعداًم که دیدیم دیگر برام میشه بدیهی حالا اون دیگه برای خود ماست تصور بله بله تصور نظریست دیگه تصور تصور نظری و تصدیق نظری نه دیگه نظریه بدیهی نیست بدیهی چند قسمت ۸ قسمه یا فطریاته یا ببین خود امام حسین علیه السلام برای ما تصور او تصور بدیهی است چرا چون جز متواترات حالا اینو بعداً می‌رسیم مثلاً بدیهیاتو نظریات فرقش با همدیگه چیه یه چیزی بس که گفته شده الان واشنگتن برای شما بدیهی نظریه نیویورک برای شما بدیهی یا نظریه شما تا حالا دیدید نیویورکو رفتید تا حالا کسی رفته عکس آورده برای شما چرا چون بس که گفتن دیگه شما هیچ شکی ندار میشه متواترات در مورد امام حسین علیه السلام ما در ایشون برای ما جزو متواتر وقتی متواترات تصور او میشه تصور بدیهی درست شد خود امام حسین جز بدیهیات ولی ماجراهایی که می‌فرمایید خوب اینجا پس ما مثلاً میگیم امام حسین اینگونه بود موضوع برای ما بدیهی ولی محمول بدیهی نیست نسبت حکمیه بدیهی نیست تصدیق میشه تصدیق نظری نتیجه تابع اخص مقدمات یکی از مقدمات وقتی از همه پایین‌تر باشه نتیجه‌ام تابع اوست بین نظری و بدیهی کدوم پایین‌تره نظری وقتی یه تصور بدیهی داشتیم یه تصور نظری الان نتیجه تابع کدومشونه نظری تصدیقمون میشه تصدیق شسته رفته اینجوری کار بشه خب تصدیق نظری مثل اینکه میگیم آقا سه زاویه مثلث مساوی دو تا قائم است سه تا زاویه مثلث باید بشه چند درجه ۱۸۰ درجه این نظریه نظریست یا اگه یه تیکشم نظری باشه گفتیم نتیجه تابع از خط مقدماته اخص با سین اخص مقدمات الان اینجا برای من قائمه دوتا قائمه قائمه من آیه ۹۰ درجه دوتا قائمه یعنی دوتا ۹۰ درجه سه تا زاویه یعنی ۱۸۰ درجه سه تا زاویه ۱۸۰ درجه اینکه بدیهی نیست نظری دو تا قائمم که باز بدیهی نیست نظری تصدیقمونم میشه تصدیق نظریه درست شد میگیم عالم حادثه حادث خود عالم برای ما بدیهیه ولی حادث برام بدیهی نیست نظریه درست شد چون حادث برامون نظریه باید می‌پرسیم آقا حادث چیه بدیش اینه که دیگه نمی‌پرسیم چیه در مورد امام حسین نمی‌پرسیم امام حسین کیه در مورد نیویورک نمیگیم نیویورک چیه برای یکی دیگه نظری باشه اینم هست خب پس موضوع محمول بله واقعه‌ای رو خودتون بودین شرکت داشتین دیدید وزارت اطلاعات کار می‌کنید بر فرض بعد مثلاً دیدی که سران فتنه مثلا چه کردند در سال ۸۸ شما خودتون دیدید از نزدیک برای شما جز بدیهیات ولی وقتی به من میگین خیانت کردن برای من میشه جزو نظریات یکی باید توضیح بده یعنی چی خیانت کرد تواتر نیاز به سند داره نه دیگه تواتر خودش س*** بس که همه میگن در همه جا بدون اینکه این‌ها بتونن با همدیگه توافق بکنن گروهین یه چیز دارن میگن تو سیاست میگن آقا آمریکا داره به ما باج میده تو مذاکرات خودشون لاشخورهای آمریکان خودشون لاشخورهای آمریکا که تواتر نمیشه که آمریکا داره پدر ما رو در میاره این برنامه توطئه داره می‌کنه این جز از افراد مختلفی که این‌ها نمی‌تونن با هم توافق بکنن سر حرفی که بگن اینو ما بگیم از جاهای مختلف دارن اینو میگن میشه تواتر زنجیره‌ای یه تیتر ۱۰ تا روزنامه با هم کار کردن این تواتر نیست اسمش میگن زنج درست شد ۱۰ تا روزنامه بدون اینکه با هم توافق بکنن یه چیزی به من میگن اینی که مال اون مسلکه اینو داره میگه این حرفشون از همدیگه نگرفتن خودش س*** تواتر س*** خب پس توی نظری تصور نظری محتاج به فکره تصدیق نظریه محتاج به فکره تو بدیهی مدیری احتیاج به فکر نداریم پس چی وسط فاصله بین نظری بدیهیه اونی که فکر بین نظری و بدیهی چی فاصله میندازه فکر فکر وقتی باشه میشه نظری نباشه دیگه نیاز به فکر نیست در مورد امام حسین شما نیاز به فکریه نداری که ببین امام حسین کیست چه شخصی است بله در مورد اینکه چه ویژگی‌هایی داره احتیاج به فکر داریم در مورد خود هویت او در مورد نیویورک آها دانلود نیویورک ما می‌دونیم ولی خب حالا مثلاً نیویور ساختمان چه شکلیه هواش چه شکلیه میشه تصور بدیهی بدیهی دیگه احتیاج به فکر نداره خب ما می‌خواستیم بیشتر بخونیم که جلو بیفتیم ولی دیگه حالا یه جایی که احتیاج به توضیح بیشتری داره بیشتر توضیح میدیم الحمدلله رب العالمین

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00