
جلسه ده : چگونه یک تعریف جامع و مانع ارائه کنیم؟
این مجموعه جلسات، دورهای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیتالله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائهدهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثالهای عینی، نمودارهای تختهای، و پیوستهای فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روانشناسی توضیح میدهد. این مجموعه مقدمهای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
معرِّف باید روشنتر و شناختهشدهتر از معرَّف باشد
تعریف به اعم، اخص و مباین خطای منطقی است
نباید از کنایه، مجاز یا الفاظ مبهم در تعریف استفاده کرد
مقدم کردن اخص بر اعم در تعریف مغالطه است
قضیه باید بهصورت مرکب تام و خبری باشد
هر قضیه خبری ذاتاً قابل صدق و کذب است
تعریف نباید به خود شیء یا معادل لفظی آن بازگردد
متن جلسه
‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم تا اینجا بحثمون در مورد کلیات خمس بود ایثاق اوجی و عیسی گوجی مقدمه برای معرف شناخت اینها باعث میشه که ما یاد بگیریم چه شکلی بشه تعریف کرد جنس و نوع فصل خواسته و عرض آن اینها در تعریف به کار میاد و خب اصل مباحثم تعریفه دیگه یه چیز رو بخوایم تعریف خوب حالا بریم سراغ معرف در لغت یعنی شناساننده یه چیزی میخواد یه چیزی رو میگه آقا شما معرفت کیه آدم وام میخواد بگیره میخواد کاری بکنه این معرف باید بیاری یکی باشه شما رو تعریف بکنه بشناساند خب این در لغت در اصطلاح در منطق به چی میگن معرف اینه که تصور معرف الشی ما یوفید تصور تصور الشیء معرف اونیه که وقتی تصور بشه اون شی هم تصور تصورش مفید تصور چیزی باشد میشه معرف تصور آن در منطق معرف چیست که تصور آن سبب تصور چیزی شود چیزی مثلا شما میخوای انسان رو تعریف بکنید حیوان ناطق میشه تعریفش درسته حیوان ناطق تصور حیوان ناطق موجب تصور انسان میشود کسره معرف پس معرب الان اینجا کدومش معرفه حیوانات انسان حیوانات معرب چرا چون حیوان ناطق رو وقتی تصور میکنیم انسان هم تصور میشه اونی که وقتی تصور بشه معرفش معرفش هم تصور بشه اینی که تصور میشه بهش میگن معرف یه معرف داریم یه معرف حیوان ناطق معرف انسان معرف شما به محض اینکه حیوان ناطق رو تصور میکنی انسان رو هم حیوانات چیه معرفی جنس و فصل معرف دو نوع یا حده یا رسم اینا رو ما تو بحثهای فقهی اصولی و اینها از اینها استفاده میکردیم و استفاده میکنیم انشالله تو مباحث مثلاً شما اول کتاب شریف لمعه تمام اولی که شروع میکنی کتاب طهارت رو اونجا بحث میشه از اینکه تعریفی که برای طهارت آوردند مرحوم شهید اول و شهید ثانی شهید اول یه تعریفی کردن شهید ثانی ایراد وارد کم بشه تعریف ایشون بعد اونجا بحث سر همینه که این تعریف تعریف درستی هست یا نیست خب حالا تعریف اصلا چی هست تعریف یا باید به حد باشه یا باید به رسم باشه حد و رسم دو نوع تعریف داریم یه وقت تعریف به حده یه وقت تعریف به رسم مثلا شما وقتی میخوای یه چیزی رو تعریف بکنی تو علوم مختلف تو علوم انسان شناسی تو علوم تاریخی تو هر چیزی وقتی میخوایم تعریف بکنیم باید به نحوی باشه که قشنگ ابعادش رو نشون بده و به قول منطقیون باید جامع و مانع باشه جامع افراد باشه مانع اغیار تمام حقیقت این رو در بر بگیره چیزی بیرون از حقیقت او اگه باشه پس بزنه و چیزی هم از درون حقیقت این جا نمونه درست شد این میشه جامع و مانه خوب پس در تعریف ما دو نوع تعریف داریم یا تعریف به حده یا تعریف به رسم حد یعنی چی اینا رو دیگه توی بحثهای منطقی دیگه نیست اینا مال این کتابه الحد قبول دالن علی الماهیه حد چیه حد اون قولیه که دلالت بر ماهیت میکنه این منطق منطق فلسفیه دیگه غیر از این منطقههایی که خوند اصطلاحاتشم اصطلاحات فلسفی قولی که دلالت بر ماهیت بکن کلمه ماهیت از کلمات پرکاربرد بود که داشتیم پس اگه در تعریف فصل غریب ذکر بشه حده پس شما باید در تعریفتون فصل قریب داشته باشید برای اینکه حد باشد فصل غریب حد بودن وابسته به فصل غریب اصل حد به معنای چیه معنای منع میگه آقا حددو برش جاری کن حد خودت رو بدون من محدوده از یه جایی جلوتر دیگه نمیشه رفت درست شد این حد خب چرا در تعریف میگیم حد چو مانع اغیار باشه اغیارو پس بزنه مثلاً شما وقتی میگید حیوان این شامل همه حیوانات میشه حالا میگیم حیوان ناطق ناطق چیه فصل غریب درسته فصل غریب آوردیم دیگه وقتی فصل غریب آوردیم میشه چی خب چرا میگی حد حیوانات وقتی آوردیم یعنی مانع دیگه غیر انسان شد فقط انسان رو در بر میگیره هر حیوانی غیر انسان دیگه رفت کنار درست شد اینی که بهش میگن و علت بر ماهیت میکنه دیگه اینجا یه صورت در ذهن حاصل میشه که این صورتی که در ذهن حاصل میشه معادل با همون امر خارجی است همین انسانی که ما در بیرون داریم شما وقتی فصل غریب رو آوردید وقتی ناطق رو آوردید حالا دیگه صورتی در ذهن حاصل میشه که این صورت همون امری که در خارج ما داریم با فصل غریبه که این اتفاق میفته علت بر ماهیت میکنه درست شد حله حد حالا خودش دو نوع یه خورده بنویسم پای تخته تعریف یا حد یا رقص هرچی توشه فصل تو رسما میگیم که خواسته باید باشه حالا در حدم ما یه حد تام داریم جهت ناقص حد تام و ناقص اگه فصل غریب یا جنس غریب تو تعریف بیاد این میشه حد تام مثلاً در تعریف انسان بگیم حیوان ناطق اگه فقط فصل غریب بیاد یا فصل غریب با جنس بعید بیاد حد ناقص پس اگه فصل غریب و با جنس غریب بیاریم حد تا فصل غریب با جنس غریب اینا که دیگه قبلا گفتیم فصل و اگر فقط فصل غریب فصل غریب با جنس بعید اینجا چی میشه حد ناقص خوب حد تا مثل حیوان ناطق حد ناقص مثل جسم ناطق یا جوهر ناطق جسم جنس بعیده دیگه بریم سراغ رسم ناطق دیگه ناطق فصل غریب فصل قریب تنها ناطق ناطق خالی اگه بیاد فصل غریبه دیگه یا فصل غریب یا فصل غریب با جنس وحید جفتش میشه حد غریب نه برای جسم که نه خود جسم چیه جنس بعیده برای انسان ناطق فصل غریبه دیگه مقایسه با خود همون معرفه در قیاس با معرف انسان بله ما در ورود انسان میگیم انسان جسم ناطق جسمی که آوردیم فصل غریب نیست یعنی فصل جنس بعیده فصل قدیم خب این پس در تعریف حد چی بود قولی که دلالت بر ماهیت ولی در راس ما دیگه با ماهیت کاری نداریم رسم آن چیزی است که شیر را تعریف میکنه تعریف غیر ذاتی با غیر ذاتیاتش تعریف what to had با ذاتیات کار داشتیم با ماهیت ولی در رسم دیگه با ماهیت کار ذاتیات کاری با عرضیات پس حد ذاتیات رو نشون میده رسم عرضیات الان اینایی که ما داریم میگیم داریم میگیم و میریم من همین تو همین حد و رسم الان ده قرن کمتر یا بیشتر دانشگاههای دنیا درگیرند برای تعریف انسان حد و رسم انسان چیه واقعاً میگیم انسان حیوان ناطق خب خیال خودمون راحت کردیم اول الک انسان انسان تعریف شدنی نیست شما وقتی میخوای تعریف بکنی چون هر هاد باید باشه نام معرفت باید محدود بشه محدود نیست کشاور یه چیزی بیاری حادش هات باشه یه چیزی بیاد که محدودش بکنه بسته الان دنیاست چه حیوان ناطق تموم شده بحث انسان شناسی و اینا حالا اون تو بحث رفتار رفتار و اینهاست تو خود اینکه این انسان چیه واقعاً ماهیتش چیه این انسان میخوام بشناس این چیه الان اونا در حد جسم میدونن روح را اصلا قبول نداره بیشتر گیر میفتن موجودیه که جسمانیة الحدوس و روحانیت البقا اینکه مرحوم ملاصدرا میفرماید یه موجودیه که ماده و جسم یه چیزی داره اینو اداره میکنه ما نمیدونیم چیه خلاصه همه اینا در تعریف دیگه حالا بریم تو علم توحید و اینها دیگه خدای متعال اصلاً تعریف بردار هست یا نیست خدا میشه تعریف کرد نمیشه تعریف شرح الاسمه ما وقتی یه چیزی تعریف میکنیم حقیقتشو نشون میدیم و اگه نتونیم شرح الاسم میکنیم وقتی نشه حقیقت چیزی رو نشون داد بله اونجا فقط یک معادل برای او میاد اینا بحثهای مهمیه بازم معاد معادل در لفظ دیگه معادل در لفظ یعنی این لفظ معادل اون لفظ در حقیقت که ما هیچ تعریف نجات خدای متعال تعریف بردار به این معنا نیست حالا یه گریزی زدیم که بدونیم این بحثا تا کجا صمده اگه در تعریف فصل غریب ذکر بشه میشه حد اگه خواسته ذکر بشه میشه رسم پس اون فصل غریبه این عرض خاصه اون توی ذاتیات با فصل و فصل غریب این تو عرضیات با باغ خاص معرض حالا اگه خواسته رو با جنس غریب بیاریم میشه رسم تاب دیگه من ننویسم پایتختما رسم دو یه رسم تامه یه رسم رسم تام چیه خواسته با با جنس غریب مثلا بگیم تعریف انسان بگیم حیوان کاتب یا حیوان ز حیوان میشه جنس غریب زاهک میشه خاصه اگه خواسته رو به تنهایی بیاریم یا خواسته رو با جنس بعید بیاریم این میشه چی رسم ناقص خاصت یاتامه یا ناقص در رسم تام خواسته با جنس غریب در رسم ناقص یا خواسته تنها یا خواسته با جنس بعید دیگه ساده شد حالا در مورد شرایط معرف معرف باید هشت تا شرط داشته باشه طبق این کتاب توی منطقه مظفریان ۴ تا بود به نظرم اینجا ۸ اگه اینا رو نداشته باشه بهش معرف شرط اول بنویسم شرط اول اینکه معرف و معرف مساوی باشند هم از جهت مصداق هم از جهت معنا معرف و معرف شما اونی که در تعریف میارید باید تمامی مصادیق معرف شما با تمامی مصادیق معرفتون یکی باشه تعریف بیارید این مصداقش بیشتر از اونه درست شد این دیگه تام نیس همه اینایی که ما آوردیم در مصداق مساویست چه به نحوه حد باشه چه به نحو رسم باشه مصداقاً یکیست یعنی جنس مثلاً میگیم حیوان مثلاً میگیم که جسم ناط ما جسم ناطق در بیرون چند تا داریم همون تعدادی داریم که انسان داریم درسته هیچ فرقی نمیکنه درسته که حد ما حد ناقصه ولی باز در مصداق مساویست یا مثلاً حیوان زاهک این الان رسم ناقص حیوان جسم زاهک حیوان زاهد رسم تام جسم زاهد رسم ناقص الان جسم زاهک ما در بیرون چند تا داریم همون تعداد داریم که انسان درسته دقت بفرمایید دیگه یعنی در مصداق مساویست چه در حد چه در راس تعریف ما الان اگه بخواد درست بشه اینا همه حد ما رسم ما اگه بخواد درست باشه باید در مصادیق مساوی باشه اگه این بخواد بیشتر یا در معناش در معنا معرف مساوی با معرف نباشه این هم دوباره جور در نمیاد خب مثلاً در تعریف انسان میگیم حیوان ناطق هرچی حیوان ناطقه انسانم همون مقدار هر معنایی که در انسان هست در حیوان ناطقم هست هم از جهت مصداق با هم برابرند هم از جهت پس این شرط اول بعد از جهت مصداق و معنا مساوی باشه معرف و معرف دوم معرف باید ابوذر و اجلاء از معرف باشه یه چیزی وقتی تعریف میکنه چیز دیگه رو این باید از اون یکی روشنتر باشه من از شما بپرسم که حاج آقای فلانی کین شما بگید که شاگرد آیت الله بهجت مثلاً بهج سرشناس اجلاس و معرف میشه برای اون شخصیت ولی حالا من از شما میپرسم که حاج آقای فلانی کین میگه که پدر خانم فلان قصاب درست شد معرف باید اجلاعی از معرف باشه این باید شناخته شدهتر باشه یکی اونی که داره تعریف میکنه بعد خودش شناخته شده تر باشه حیوان ناطق برای انسان حیوان ناطق واضحتر از انسانه شما اول باید حیوانات بفهمیم تا انسان فهمیده بشه بله ابوذر و اجلا باشه از از معرف معرف باید ابوذر باشه اجلا باشه حل اینا دیگه ساده است یادآوری مباحث گذشته سوم تعریف به مباین و اعم و اخص جایز نیست من یه چیزی رو با مباینش تعریف کنم با موبایلش یا با اعمش تعریف کنم یا با اخصش تعریف کنم اینا همه غلط تعریف نیست درست شد آها آفرین این یعنی چی یعنی که در تعریف شی مو و ضدشو بیاریم یا نه برای اینکه محدوده او مشخص بشه ضدش رو وقتی آوردیم حدش آها معلوم میشه که این اون حد فاصلش با اون یکی کجاست در ذاتیاتش ضد شوهر بیاریم درست شد مثلا شما انسان با حجر نمیتونید یا حیوان رو به انسان نمیتونی چون انسان و به حیوان تعریف کنی این میشه تعریف به اعم حیوان رو به انسان تعریف کنیم میشه تعریف به اخص انسان رو به حجر تعریف کنیم میشه تعریف به موبایل انسان چیه بگه حج موبایل غلط ببین انسان چیه بگی حیوان میشه تعریف به اعم حیوان چیه بگه انسان میشه تعریف به اخص اینا همش غلط خب تعریف مباین جایز نیست چون معرف باید حمل بر معرف بشه مباین بر موبایل که حمل نمیشه نکته مهم نیستا معرف باید حمل بشه بر معرف این همان است تو معرف باید بگی این همان است انسان همان حج است نه موبایل همه دیگه حمل نمیشه و رفت بله تعریف به اعم هم جایز نیست چرا چون غرض از تعریف اینه که معرف را از غیر خودش تمیز بده از غیر تمیز بده از دیگر غیر خودش نه از غیر تمیز بده معرف اومده که معرف را از دیگران جدا کنه جدا نشد که معرف میخواد بیاد بگه آقا همه اینا رو میبینی مثل ماجرای چیز میشه دیگه اومده بود دم درش فیضیه وایساده بود گفته بود یه حاج آقای عینکی هست رفقای ماست بیز حاج آقای غیر عینکی بگو چند تا داری تعریف به اعم یعنی میاد حاج آقای عینکی مثلا محدودش بکنه از غیر خودش جدا کنه یه حاج آقا شما باید یه چهار تا ویژگی بگی که این حاج آقا که فلان است و عبای فلان پوش قبای فلان چاق لاغر قدش اینجوریه همه اینا رو بگیر که از دیگران ممتاز بشن برات پیدا کنم یعنی الان دیگه هر عینکی غیر حاج آقا هم ما اینجا داریم یا یه عینکی بین اینا بیزحمت برای ما پیدا کن یعنی شما یه روحانی میخوای که اینجوری بشه بعد داری با وصف اعم از روحانی یعنی عینکی اعم از روحانیه دیگه روحانی عینکی داریم و دیگران عینکی داریم درسته شما اومدی دنبال یه روحانی عینکی میگردی با وصفی که اعم از این روحانی عینکی گستردهتر تعریف به اعم خوب اینا تو بحث توی اقسام مغالطات مثلاً آدم خیلی میبینه همه اینایی که داریم میگیم تو مغالطات اثر داره به درد میخوره داره یه چیزی رو تعریف میکنه تعریف به مباین داره میکنه تعریف به اعم داره میکنه تعریف به اخص داره میکنه میدانی توافق ژنو یعنی چه یعنی تسلیم قدرتهای بازی موبایل تعریف مباین دقیقاً دقیقاً به مباینه دروغ محض تعریف توافق ژنو یعنی تسلیم قدرتهای بزرگ در برابر ما انشالله نفاق رو رسوا کنه تعریف مباین جایز نیست تعریف به اخص هم جایز نیست چرا چون اعم پیش عقل از اخص شناخته شده تره باز هم اگه باشه بهتره تا اخص من مثلاً دنبال یه آدم میگردم بگم لطفاً یه دست برا من پیدا کن یه دو تا دسته یه دو تا دست هست داره میره دو تا پا داره میره اینو بگم پیدا کن باز اگه میگفتی یه حیوون بگرد پیدا کن بهتر بود پا پیدا کن درست شد تعریف به اخص تعریف اخص که دیگه از همه بدتر من برگردم مثلاً اینا همه مغالطات همینه دیگه مثلاً یه چیزی صد تا جز داره ۹۰ ۹۵ تا جزش بده پنج تا جز خوب داره بعد من به شما میگم که میدونین چیه میشه تعریف اخص خیانت تعریف به اخص هم جایز نیست چون اعم پیش عقل شناخته شدهتر از اخص عقل ببینید عقل از عام میاد به خاص از خاص که به آب نمیره که عقل هی یه محدوده بزرگه هی کوچیک میکنه کوچیک میکنه کوچیک میکنه تا برسه به اونی که دنبالش میگرده میخوام از یه چیز کوچیکی عقل اینو برسونه به یه چیز بزرگ مثلاً من میخوام حیوانو برای شما تعریف بکنم انسان رو بگم که شما از انسان من حیوان بفهمید باز اگه اعم از حیوان یه چیزی میگفتی باز یه راهی داشت که مضمون ائمه به حیوان برسم ولی از اخص چه جور درست شد مثلاً شکل شکل عام مثلث خاص شما از مثلث نمیتونی شکلو بگی باز از شکل راه داری به مثلث چون شکل اعم از مثلث مثلثو دیدی همون مثلث دیدی میگه خب میگه همون تعریف به اخص کاربردی چقدر انقدر مخابرات ما توی استدلالها مخصوصاً تو این وهابیا توی غیرشون از اینجور مغالطهها تعریف به اخذ تعریف به اعم شیعه یعنی چی یعنی شیعه که قمه میزنه یا مباین میکنند چیزی که ویژگی خودشونه نوکری عملگی برای استعمار و برای استکبار و فلان و اینا اینو میان میگن شیعه یعنی همین درب موبایل زیاد پیش میاد چهارمیش تعریف چیزی به خودش تعریف شی به نفس خودش جایز نیست یا انسان یعنی چی میگه آدمی بشر تعریف شی به نفس خودشه دکتر یعنی چی یعنی پزشک خب بله یه وقت شما میگین شرح الاسمه تعریف میکنی میگه دکتر همان کسی است که پزشک است مغالطه است تعریف نشد که این شرح الا پنجمین جان تو حملش ما مشکل نداریم تو بحث اینه که این معرف او باید باشه دیگه اون یه بحثه یه وقت میخوایم یه چیزی دیگری رو تعریف بکنه ولی بحث اینه که حمل میشه تعریفم میکنه یا نه مشخص کنی از کدوم حمل شایع باید باشه حمله ولی اینا همه هست دیگه نه به خودش باشه نه به اخص باشه نه به ا باشه حیوان مسلمان پاکیزه است مثلاً خوب مسلمان پاکیزه است این حمله چی به چیه پاکیزگی اعم از مسلمانی دیگه درسته این هم درسته حمل شایع سنایی ولی از جهت تعریف شما میتونی بگی مسلمان تعریف مسلمانی همون تعریف پاکیزگی پاکیزگی حمل اولی مفهوماً یک فرق میکنند و به حمل اولیه ذاتی مثل چیز بود دیگه زید انسان است درسته مفهوماً یکی مصداق اجمال و تفصیل خوب پنجمی شناختن معرف موقوف به شناختن معرف نباشه حالا بشه قوز بلاق قصابه رو پدر خانم فلان قصاب پیدا کنیم موقوف به شناختن معرف نباشه من به شما میگم که سباستین میدونی کیه در کتاب شازده کوچولو داستانش اومده کوچولو شناختن معرفه برم اول بشناسم دیگه تعریفشون میشه دور مثال آفتاب میدونی چیه همون کوکبیه که در روز طلوع میکنه خب مرد حسابی من این روزو میدونستم که خورشید خروس چیه حالا روز همون وقتی که آفتاب میاد بالا آفتاب چیه میگه همون که تو روز میاد میگه روز چیه میگه همون وقتی که آفتاب میاد ششمین قدر ما از این مغالطهها توی این سیاسیون میبینیم آدم دلش به درد میاد انقدر آدمای ابله و احمق توی سیاسیون آدم میبینه آدمهای بیسواد آدم بیمنطق آدم بی عقل آدمای بیشعور انقدر که هستم انقدر که هستن تریبون دارن حرف میزنن روزنامه دارن صبح تا شب ۸۰ ۹۰ درصد مغالطه است تو این تیتر چرت و پرت مزخرف خزعبلات بافتن به همدیگه ماست دروازه رو به هم ربط دادن چسبوندن به هم ربط سیاسی خوب اینست که آدم باید منطقش قوی باشه که مچ اینا رو زود بگیره خوب تعریف به اخفا گاهی شما میخوای با چیزی تعریف کنیم که این خودش مخفی تره آتش چیه بگی همون عنصریه که شبیه به نف خب نفس که از آتیش مخفی تره که باز آتش روشنتر بود تا نفس خب اینم ششم هفتمی در تعریف از کنایات و استعارات و مجازات نباید استفاده کرد ای لفظ مشترک و لفظ مجاز و غیره نباید بگیم آقا مثلاً من دلم خونه هرچی میگم یه ربطی به سیاست پیدا میکنه بله میرن مذاکره میکنن بعد بعد از اینکه کلی تو سر ملت زدن و مذاکره کردن و هزینه و فلان و اینا یه معاهدهای متنی کین تو تعریف هر چیزی یه لفظ مشترک اومده مثلاً میگه که آقا بعد از اینکه مثلاً راستی آزمایی شد خوبی یعنی چی تعریف میکنه دیگه تعریف زمان شروع مثلاً رفع تحریمها این کیه وقتی که راستی آزمایشها راستی آزمایش تازه شما مجاز نباشه کنایه نباشه این اصلاً معناش روشن باشه شفاف باشه یعنی لفظیه ۱۰۰ تا معنا داره راستی آزمایی من بیازمایم که تو راست میگویی آژانس بیازمد که تو راست بگویی خودت برای خودت روشن باشه که راست میگی مردم دنیا بفهمن که تو راست میگی مبهمه موشک لفظی اصلا مجمله موشک لفظی نیست مجمله موشک لفظی بین چند تا معنا نداره اصلاً یعنی چی بلکه معرف باید به طور واضح و صریح باشه و مانند لغز لغز معماست میگه آقا لغز نگو مثل لغز احتیاج به تحمل و تفکر نداشته باشه در تعریف نباید اصطلاحات پیچیده و مبهم و مغلق و مجمل و اینا نباید باشه شفاف و هشتمی در تعریف باید ملاحظه ملاحظه صورت کرد یعنی اعم رو بر اخص مقدم کرد همین که عرض کردیم اول اعم بیاد بد اخص نه اینکه اول اخص بیاد بعد ا دایره بعد از بالا به پایین تنگ بشه اول ان بیاد بعد اخص این هشتم کنایاتو مجازات و اینا نباشه در تعریف باید ملاحظ صورت کرد اعم بر اخص مقدم باشه عشق چیه میگه عشق افراط محبت است عشق محبت مفرط است افراط محبت شما از اخص داری میری به اعم اخص محبت مفرطه مفرطه خاص نسبت به محبت مادون محبت داریم یه محبتی که به حد افراط نرسیده یه محبتی که به حد افراط رسیده شما اول باید محبتو بعد بیای اخصشو بگی که اون حالتی که به افراط رسیده پس افراط محبت نه عشق محبت مفرط است این خیلی مهمه این هشتمی کمتر بهش توجه میشه باید از اعم به اخص اومد در تعریف ببینید همون حملی که شما دارید صورت میدید معرف شما که تعریف در تعریف وقتی چیزی تعریف میکنی این معرف شما باید اعمش اول بیاد بعد اخصش بیاد درست شد نه اینکه اول اخصص یعنی تصوراً چون مرحله مرحله بری جلو تصور بکنی که خاص کتاب سنگ اول شما سنگی رو تصور کن حالا بیا کتابشو تصور کتاب سنگی رو تصور کنید درسته از آن بخواهیم از خاص که به عام نمیرن که حالا قضیه این قضیه رم بگم و تموم بحثمون در مورد تعریف تمام تعریف هشت شرط قضیه چیه قضیه پولیه که محتمل الصدق والکذبه هم میشه احتمال صدقش داد هم احتمال قضیه دو نوع یا خبریه یا انشایی پس قضیه محتمل الصدق والکذب خبری و انشایی قضیه خبری و انشایی این قضیه رو در واقع باید ما به معنای مرکب تام بگیریم مرکب تام بگیریم بهتره مرکب تام یه مرکب داشتیم مرکب یادتونه دیگه مفردشون مرکب مرکب تام بود و ناقص مرکب که میآوردیم یسه و سکوت علیه اگه بود میشد مرکب به جای قضیه بگی مرکب تام بهتره مرکب تام یا خبری یا انشایی خبری قابلیت صدق و کذب داره انشایی نداره قضیه انشایی خود قضیه گفتیم یعنی احتمال قضیه انش منظور همون مرکب تام خب قضیه همان مرکب تام خبریس و ذاتاً احتمال صدق و کذب را دارد با قطع نظر از امور خارجی خارج کار نداریم خودش خود خودش به تنهایی این قضیه این قول احتمال صدق میشه توش داد احتمال کذب میشه توش داد این میشه نه قضیه چی بود مرک قبلا توضیح داده شده دیگه مرکب تمام خب مرکب تمام که مرکب پس مفرد نیست مرکب علیهاست و خبری هم هست یعنی اینکه از یک کلمه از چند کلمه تشکیل شده ترکیب شده برای شنونده هست و خبری هم هست یعنی میشه مثلا میگی برف سفید است آتش گرم است شما خود این خبر رو حالا اصلاً در بیرون ما هیچ وقت آتشم ندیدیم کجا هست ما باشیم و این خبر میشه احتمال کذب داد ولی تو قضیه انشایی ما احتمال صدق و کذب دیگه نمیدیم خدایا باران بر ما نازل کن دروغ نگو دروغ دروغ بردار نیست اینا آیا فلان کس آمده است میگه دروغ نگو سوال که استفهام استفهام قضیه انشاییه انشا اصلاً آب بخور بگو دروغ نگو آب بیار خوب اگر نظر به ذات خبر کنیم احتمال صدق و کذب داره یعنی خبر صرف از امور خارجه در حد ذاتش قابل احتمال صدق و کذب پس اخبار قرآنی و اخبار مخبران صادق هم نظر به ذات خبر قابل صدق و کذب است قرآن درست از جانب خداست یقیناً همش صادقه ولی خود این آیات از این جهت که قضیه است قضیه خبریس از جهت قضیه خبری بودن احتمال صدق و کذب میشه درش داد ولو در بیرون ما وقتی میریم رو ماده کار میکنیم میبینیم که این دقیقاً همش صادقه چه خبره قضیه خبر جلسه بعد قضایا خودش حالا چند مدله حمله و شرطی اونا که عرض خواهیم کرد الحمدلله رب العالم
جلسات مرتبط

جلسه پنج : نسبتهای چهارگانه میان دو کلی (نسب اربعه)
منطق فاضل تونی

جلسه شش : تفاوتهای اساسی مفهوم، ماهیت، حقیقت و ذات
منطق فاضل تونی

جلسه هفت : سلسله اجناس و انواع؛ از صعود تا نزول
منطق فاضل تونی

جلسه هشت : تقسیمبندی کامل عرضیات در منطق
منطق فاضل تونی

جلسه نه : نسبتهای مختلف کلیات با افراد
منطق فاضل تونی

جلسه یازده : انواع قضیه در منطق و تفاوتهای آنها
منطق فاضل تونی

جلسه دوازده : تقسیمبندی انواع قضیه از منظر موضوع
منطق فاضل تونی

جلسه سیزده : بررسی کامل قضیه معدوله و تفاوت آن با محصله
منطق فاضل تونی

جلسه چهارده : معنای نسبت حکمی و ماده قضیه
منطق فاضل تونی

جلسه پانزده : انواع ضرورت در منطق: از ازلی تا مشروطه
منطق فاضل تونی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

جلسه یک : چرا منطق را آلت قانونی مینامند؟
منطق فاضل تونی